Skip to main content

بایگانی ماهانه ارگ ایران همراه تعداد نوشته ها

هفت نوشته تازه ارگ ایران

داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی برای همه سنین از وبسایت ارگ ایران سری داستانهایی که در آنها آموزشهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نهفته است.  در ببیشتر داستانها میبینم که هیچ نشانی از آموزش نوین ندارند،  و بسیار ساده انگارانه و سطحی هستند.  امید است نسل جدید داستان سراهای ایران روشی انتخاب کنند،  که مانند فیلمها و سریالهای تلویزیونی بی محتوا نباشند،  تا بتوانند نسل آگاه و نیازمند آگاهی بیشتر تحویل دهند.

داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی

داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی برای همه سنین از وبسایت ارگ ایران سری داستانهایی که در آنها آموزشهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نهفته است
تصویر بوته ذرت در راویدسرا،  عکس شماره ۳۴۱۹.
 این برگه بشماره 1530 پیوست لینک زیر است:
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی برای همه سنین از وبسایت ارگ ایران سری داستانهایی که در آنها آموزشهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نهفته است
لوگو درک و عشق به طبیعت آینده بشر را تضمین میکند،  عکس شماره 1528.
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادیی

بچه ها باهوشتر هستند و داستان گوی هوشمندتر میخواهند

      بچه های این زمان خیلی زرنگتر و باهوشتر از بچه های نسلهای قبل هستند،  برای همین بهتر است داستانها آموزشی و کابردی تر،  و در محیط واقعیتر سناریو شوند.  بمعنی دیگر با ذهنیت چند دهه پیش،  یا در واقع قبل از پیدایش تلویزیون و شبکه های اجتماعی،  نمیشود وارد محوطه اندیشه بچه های این زمان شد.  نیاز است برای داستان نویسی بروز بود،  و هر روز نیز با دریافت بازخوردها،  کار با بچه ها را بروز رسانی کرد.
      داستان برای همه سنین است،  امروزه بیشتر در فیلمها و سریالهای تلویزیونی دیده میشود،  نوع کارتن برای بچه ها تا فیلمهای جنایی برای بزرگسالها.  با کمی دقت در آنها متوجه میشویم همه آنها در تمام جهان،  به یک شیوه تولید میشوند،  یعنی سعی میکنند فقط سرگرم کننده باشند،  بدون دادن هیچ آگاهی از وضع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی.  این وضع بخوبی نشان میدهد نیروی اداره کننده جهان،  همان نیرویی که جنگهای کوچک منطقه ای راه میاندازد،  سیستم آموزشی نوع سرگرمی جهانی را هم در دست دارد تا آگاهی به مردم نرسد.
      راه مقابله با آنها رساند آگاهی های نیازمند درک و دانش زندگی آزاد،  از طریق نوشتن و گفتن داستانها ملی و میهنی با تمام جوانب لازم است.  هر چند قدرت نشر و انتشار تولید کنندگان این نوع داستانها کم است،  ولی میتوانند با بالا بردن محتوا دست آورد مفیدی داشته باشند.  ما در جهانی زندگی میکنیم که امپریالیسم و سرمایه دارای کلان جهانی میخواهد موقعیت خودش را حفظ کند،  و برای نگهداری آن مجبور است ملتها را تحمیق و عقب افتاده ذهنی و فکری نگهدارد.  ما باید تلاش خودمان را بکنیم تا نسل جدید یعنی بچه ها،  دچار نادانی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نتیجه سبک کار استعمار و امپریالیسم نشوند.
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی برای همه سنین از وبسایت ارگ ایران سری داستانهایی که در آنها آموزشهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نهفته است
   هوش یک عامل نرم کاربردی است،  و متفاوت از حافظه سخت افزاری است.  ملتی باهوشتر میشود،  که در دوران کودکی برای باهوش شدن آنها کار شود،  نه فقط برای حافظه آنها تلاش شود.  عکس شماره 7352.
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی
بازرگان خوش نیت
      درود عزیزان،  امروز یه داستان میگم،  که اطلاعات آن بر گرفته از وبسایت تاریخی ارگ ایران است.  زمان قدیم در دوران شاهنشاهی ساسانیان،  در شهر باستانی پیروزگرد،  کاسبی بود بنام تهمورث پیروزبانی،  که بازرگان موفقی بود.  تجارت گیاهان و مواد دارویی منطقه خودش را داشت،  پول و سرمایه و موقعیت‌ زیادی بدست آورده بود.  مانند همه آدمهای اون زمان شخص راست و درستی بود،  حتی بیشتر از همه.  هر کسی پول یا چیزی داشت که نمی ‌توانست پهلوی خودش نگه دارد،  یا نیاز بود بفروش برساند،  به رسم امانت دست این مرد میسپرد.
      خانه و محل کسب و انبار او در وسط شهر بود،  مانند بیشتر خانه های آنزمان از آجر و ساروج و گل و چوب ساخته شده بود.  محل کسب او در جلوی خانه و کنار خیابان بود،  و انبارش پشت آن،  و منزل زیبایش نیز بعد از حیاط قرار داشت.  در حیاط درخت بزرگ بیدمشک بود،  و زیر آن حوضچه ای لاله گون سرخ فام،  و کنار آن نیز یک خمره بزرگ آب خوردن آبی رنگ بود،  با شیر برنچی کله قوچی.  هر روز صبح آب خوردن را با مشک های آب،  که با گاری حمل میشد می آورند،  و درون خمره بزرگ می ریختند،  آب مصرفی شستشو را هم هفته ای یکبار از طریق یک جوی آب جاری،  حوضچه را پر میکردند.
      انبار او نسبتاً بزرگ بود با چند پنجره چوبی سبز،  که شیشه های دست ساز گرد داشت،  و پر از کالاهای مختلف.  بیشتر آنها گیاهان طبی مانند نسترن و به لیمو، مرزنجوش، زانیم، همیشه بهار، گل گاوزبان، گلنار، زوفا، رزمدی، سرخو گل، سرخار گل، آرتیشو، بوماری، رازک، نعنا، نعنا بنفش، آویشن، شکر قهوه ای،  و خیلی دیگر از گیاهان دارویی پر طرفدار آنزمان.  این گیاهان خشک شده در بسته های یک یا چند منی در پارچه های کتانی یا کنفی بودند.  اجناس سبک را در ترازوی کف سبدی دستی،  و سنگین را با کپان سه پایه بلند چوبی وزن میکردند.
      غیر از داروهای گیاهی،  داروهای غیر گیاهی هم در سمت دیگر انبار شده بود،  مانند،  گوگرد معروف فارس،  که هم برای پزشکی آنزمان مصرف داشت،  هم ضد آفت طبیعی برای کشاورزی.   نمک دریا، ذغال چوب بید، خاک شوره، صدف ساییده،  و غیره.  تهمورث این محصولات کشاورزی و معدنی دارویی را بشهرهای دیگر منجمله بیشتر به تیسفون و بصره و اسپهان و بوشیر میفرستاد.  بخاطر درست کار بودن و توانایی در کارش،  سود خوبی برای خودش و صاحبان کالاها و ساربان ها و صاحبان شترها و قاطرها و گاریها داشت.
      روزی یک نفر چند بسته کتانی دو منی شکر قهوه ای را برای فروش و امانت داری به حجره تهمورث آورد.  یکی از خدمه انبار به اشتباه شکر را روی بسته های خاک شوره گذاشت،  زیرا آنها هم در بسته کتانی دو منی و یک شکل بود.  چند روز بعد هوا خیلی گرم شده بود،  صدای تندر مانند شنیده شد،  و سپس آتش از انبار زبانه کشید،  و هیچ آتش نشان و آب برای خاموش کردن آن آتش بزرگ نبود.  همه مردم جمع شدند و با سطلهای چرمی و چوبی کمی آب ریختند،  ولی شعله های آتش بیشتر از آن بود،  که بشود به آن نزدیک شد.  خلاصه آتش خانه و زندگی تهمورٍث را گرفت،  و جلوی چشم مردم همه چیز سوخت و نابود شد.
      همه مردم شهر درباره بدبخت شدن تهمورٍث صحبت میکردند،  و بر فنا رفتن مال و پول زندگی او،  و امانتهای خودشان میگفتند،  که چه روزگار خوبی داشتند و خاکستر شد.  یاد آوردند کاروانهای شتر بارهای آنها را از حجره تهمورث به شهرهای دیگر میبردند،  و سپس همه پول خوبی میگرفتند.  تهمورث دل قویتر از این اتفاقها داشت،  شانسی که آورد،  سکه ها و طلاها و نقره ها را درون خمره و اتاقک کوچکی گذاشته بود،  که چون گاو صندوق آنزمان بود،  و توانست آنها را از آتش حفظ کند.
      یکی دو روز بعد تهمورث به مردم خبر داد،  به حیاط او بیایند و طلب خود را بگیرند،  مردم تعجب کردند چگونه می تواند طلب ها را بدهد.  او کنار حوضچه زیر درخت بید روی چند آجر ساسانی نشسته بود،  و خمره سکه ها هم کنارش.  بوی سوختگی از آتش در فضا بود،  هیچ چیز باقی نمانده بود،  غیر از خمره آب خوردن و خمره سکه ها.  طی دو سه روز نیز محوطه خانه و حجره را فروخت،  و با سکه های خمره،  بدهی مردم را داد،  و برای خودش دیگر چیز نماند،  حتی یک درم ساسانی.
      او با زن و دو تا دختر کوچکترش به خانه پسر بزرگترشان رفتند،  که ثَتَپَتی ارتش یعنی سروان بود،  تا فکری برای زندگی خود بکنند.  دختر شانزده ساله او تهمینه گفت پدر ناراحت نباش،  ما دخترای ایران زمین توانا و قوی هستیم،  ما منتظر سرنوشت نمی شویم،  بلکه خودمان سرنوشت را میسازیم،  من می توانم کمک کنم،  تا این مشکل را حل کنیم.
      هنوز دو روزی نگذشته بود،  که ساربانها بدیدن تهمورث آمدند،  و گفتند ما بیکار شده ایم،  فکری بکن.  همچنین دوم نیمه تابستان بود،  و مردم محصولات را برداشت کرده بودند،  و باید به شهرهای دیگر برای فروش میفرستادند.  هیچ کس روش کار این تجارت را بلد نبود،  که کالاها چگونه جمع و بار کاروان شوند،  و به کجاها فرستاده،  و پولش را چطوری بگیرند.
      بخاطر اشتباه در چیدن چند کالا در انبار،  کلوخ گوگرد و خاک شوره و ذغال بید و شکر قهوه ای در کنار هم،  انبار و کالاها دود شد،  و به ظاهر تهمورث و مردم گرفتار شدند.  آن شب آتش سوزی،  مردم درباره بیچاره شدن تهمورث و خودشان میگفتند،  ولی هیچکدام نمی دانستند در آن شب آنها بیچاره نشدند،  بلکه تازه فهمیدند که چه بیچاره و ناتوان بودند،  و بزودی همه بیکار میشوند،  و کالاهایشان روی دستشان میماند.  طی چند روز دسته دسته مردم بخانه پسر بزرگ تهمورث میآمدند،  که تهمورث را ببینید،  و بگویند تو امید مایی بیا و پولهای را که در کنار حوضچه زیر درخت بیدمشک بما دادی بگیر،  و حجره را دوباره راه انداز.
      تهمورث گفت پولها را نمی خواهم،  چند روز فرصت بدهید تا برنامه جدید کاری پیدا کنم،  این آتش سوزی درسهای مهمی بما داد.  درس اول این است که هیچ وقت آدم کاردان شکست نمی خورد،  دوم همیشه باید دقت خود را برای کار بیشتر کنیم،  و سوم فکر مردم در چشم آنهاست،  چهارم آینده حساستر از گذشته است،  و خیلی چیزهای دیگر بما آموخت.
      چند روز بعد تهمورث خارج شهر جای بسیار ارزان و بزرگی گرفت،  البته با اعتبار معنوی شخصی که داشت،  و با ساخت انبار کار خودش را شروع کرد.  همچنین با تجربه های کاری و اجتماعی و اقتصادی که از گذشته بدست آورده بود،  خیلی زود به موفقیت های سابق و بیشتر هم برگشت.  زیرا اینبار در خارج شهر بود،  و توانست کاروانسرایی هم در آنجا بسازد،  و کار حمل و نقل از روستاها به محل انبار و کاروانسرا راحت تر از گذشته شده بود.  عزیزان به درسها از داستانها تاریخی دقت کنیم.
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی برای همه سنین از وبسایت ارگ ایران سری داستانهایی که در آنها آموزشهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نهفته است
   تصویر خانه پردلی از دوره قاجار در محله چهار درخت شهر بیرجند،  خانه تهمورث پیروزبانی داستان بازرگان خوش نیت،  تقریباً مانند این خانه بود،  عکس شماره 9791.
   پرسش از خوانندگان گرامی داستان بازرگان خوش نیت:  آیا شما میتوانید گمان بزنید دلیل نویسنده برای انفجار در انبار،  و سرایت سریع آتش به همه جای حجره و انبار و منزل بازرگان چه بوده است؟
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی

کاروانسراهای دیدنی ایران

داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی برای همه سنین از وبسایت ارگ ایران سری داستانهایی که در آنها آموزشهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نهفته است
تصویر کاروانسرا زینعلی فارس در ۱۳۰۰ خورشیدی،  عکس شماره 7353.
      کاروانسرا فضا و ساختمان بزرگ برای اقامت کاروانها است،  در وسط آن حیاط برای جا دادن حیوانات بارکش،  و اطراف حجره ها و اتاقهای اقامتی بعد از یک سکو قرار دارند.  معمولاً مربع یا مستطیل شکل است،  با یک ورودی برجسته عظیم و دیوارهای بلند.  کاروانسراهای دو طبقه،  حجره‌ های پایینی برای انبار کردن کالاها،  و اتاقهای بالایی برای اقامت مسافران بود.  امروزه بسیاری از کاروانسراها را بازسازی و اقامتگاه های گردشگری کرده اند،  اقامت یکی دو شبه در آنها می ارزد.
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی برای همه سنین از وبسایت ارگ ایران سری داستانهایی که در آنها آموزشهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نهفته است
   تصویر کپان یا قبان در واقع کارپان،  یعنی نگهدارنده کار و یا بار،  وسیله ای سه پایه برای نگهداری،  با اضافه کردن میله وزنه برای وزن کردن هم استفاده میشود.  از گذشته های دور مورد استفاده بوده،  در آثار مصر باستان دیده میشود.  عکس شماره 5125.
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی برای همه سنین از وبسایت ارگ ایران سری داستانهایی که در آنها آموزشهای تاریخی و اجتماعی و اقتصادی نهفته است
   تصویر خمره کشف شده،  بسیار زیاد خمره های بزرگ ساسانی در زیر خاک یافت میشوند،  بیرون می آورند و به موزه ها میبرند.  این خمره ها محل ذخیره آب و مواد غذایی بودند.  عکس شماره 5133.
……………
   @:  داستانهای کوتاه, داستانهای تاریخی, داستانهای اجتماعی, داستانهای اقتصادی, بازرگان خوب, کاسب شریف, تاجر موفق, خوش نیت.
   #:  #داستان_کوتاه.
…………
داستانهای تاریخی اجتماعی اقتصادی

مستندهای مربوط

مستندهای بیشتر را در آپارات و نماشا لینک آن در ستون کناری ارگ ایران
از دفترچه خاطرات یک دوشیزه – آنتوان چخوف, قصه های دوست داشتی گوش در کانال گوش, منتخب بهترین داستانهای جهانی.
* * * * * * * * * *
……………………….
    توجه 1:  اگر وبسایت ارگ ایران به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  تارنمای ارگ ایران،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین عکسها و مطالب ارگ ایران را بیابید.
   توجه 2:  جهت یافتن مطالب،  یا پاسخ پرسش های خود،  کلمات کلیدی را در جستجوهای ستون کناری ارگ ایران بنویسید،  و مطالب را مطالعه نمایید،  و در جهت دانش مربوطه این تارنما،  با استراتژی مشخص یاریم نمایید.
   توجه 3:  مطالب وبسایت ارگ ایران،  توسط ده ها وبلاگ و تارنمای دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به ارگ ایران مراجعه نمایند.
   ــ  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.
پرسشهای خود را ابتدا در جستجوی ارگ ایران بنویسید،  به احتمال زیاد پاسخ خود را مییابید
جهت آینده ای بهتر دیدگاه خود را بنویسید،  و در گفتگوهای تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی شرکت کنید.
برای دریافت منبع مورد نظر نوشته ها،  در بخش نظرات زیر برگه مورد نظر پیام بگذارید.
کلیک کنید:  داستانهای کوتاه تاریخی اجتماعی اقتصادی