تاریخ هرودوت جلد پنجم
انقیاد هلسپون و تراکیه
1- پارسهائی که داریوش در اروپا باقی گذارد و مگابیز فرماندهی آنها را بعهده داشت از بین مردمان هلسپون «1» ابتدا ساکنان پرنت «2» را که حاضر باطاعت و قبول انقیاد داریوش نبودند مطیع خود کردند. اما قبل از پارسها، مردمان پئونی «3» آنها را بشدت ضعیف کرده بودند. یکی از غیبگویان معابد باین مردمان پئونی که در ساحل ستریمون «4» سکونت داشتند سفارش کرده بود که بر ضد اهالی پرنت بجنگ برخیزند. اما با این شرط، که اگر در موقعی که آنان با پرنتیها به مصاف مشغول میشوند پرنتیها آنانرا فریادزنان بنام صدا کردند و مبارز طلبیدند، جنگ را آغاز کنند ولی اگر آنان را بنام صدا نکردند هرگز دست بجنگ نزنند.
پئونیها چنین کردند که اکنون شرح میدهم: مردمان پرنت در حومه شهر خود در مقابل پئونیها صفآرائی کرده بودند و در همین محل این دو قوم از یکدیگر مبارز طلبیدند و در نتیجه سه مصاف شگفتانگیز درگیر شد. ابتدا مردی را با مردی دیگر، بعد از آن اسبی را با اسبی دیگر و سرانجام سگی را با سگی دیگر بجنگ هم انداختند.
دو تن از سه تن قهرمانان پرنتی پیروز شدند. لاجرم پرنتیها بهیجان آمدند و با صدای
______________________________
(۱)- هلسپون)Hellespont( نام قدیم بغاز داردانل که دریای اژه را بدریای سیاه و اروپا را به آسیا متصل میکند.
(۲)- پرنت)Perinthe( مهاجرنشین شهر ملط در سواحل دریای سیاه که امروز ارکلی)Erekli( نام دارد.
(۳)- پئونی)Peonie( ناحیه شمالی مقدونیه قدیم که شامل قسمت علیای حوزه رودستریمون)Strymon( بود و در زمان فیلیپ دوم مقدونی ضمیمه مقدونیه شد. نام دیگر این ناحیه پلاگونی)Plagonie( بوده است.
(۴)- ستریمون)Strymon( از رودهای مقدونیه که امروز یونانیان آنرا ستروما)Strouma( و ترک هاقره سومینامند و در خلیجی بهمین نام بدریای سیاه میریزد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶
بلند سرود جنگ خواندند «1». پئونیها این وضع را با آنچه هاتف معبد پیشگوئی کرده بود قرین دانستند و با خود چنین گفتند: «بنظر میرسد که پیشگوئی هاتف الهی در حال تحقق یافتن است. اکنون بر ما است که دست بکار شویم.» این بگفتند و در حالیکه هنوز سرود جنگ پرنتیها بپایان نرسیده بود بسوی آنان تاختند و آنچنان بر آنان پیروز شدند که جز تعداد کمی از آنها نتوانستند خود را نجات دهند.
۲- چنین بود بلیه بزرگی که پئونیها بر مردمان پرنت وارد کردند. در زمانی که من از آن سخن میگویم نیز اهالی پرنت صمیمانه از آزادی و استقلال خود دفاع کردند.
اما پارسهای مگابیز بعلت کثرت تعداد خود غلبه کردند و آنها را درهم شکستند.
همینکه پرنت مطیع و منقاد شد، مگابیز بسوی تراکیه تاخت و تمام شهرها و اقوام این سرزمین را بنام پادشاه بزرگ مطیع کرد. در حقیقت هدف و کلام داریوش انقیاد تراکیه بود.
۳- اهالی تراکیه بعد از هندیها کثیرترین مردمان جهان بودند. اگر آنان میتوانستند فرماندهی واحدی داشته باشند و یا اگر اتفاق گفتار و وحدت اراده داشتند نه تنها شکستناپذیر میشدند، بلکه بعقیده من بمراتب از دیگر اقوام نیرومندتر بودند. اما این موضوع از محالات است و اتفاق آنها هرگز تحقق نخواهد یافت. ضعف آنان نیز از همین امر ناشی میشود. آنان نامهای زیادی دارند و هر دسته برحسب ناحیهای که در آن زیست میکنند بنامی خاص خوانده میشوند. اما عادات و رسوم آنان بهر نقطه و محل که تعلق داشته باشند باستثنای ژتها «2» و تروسها «3» و قبایلی
______________________________
(۱)- سرود جنگ را در یونان قدیم پئان)Pean( میگفتند. یونانیان باستان این سرود را در جنگها و پیروزیهای خود با صدای بلند میخواندند و احساسات خود را برای ختم پیروزی بهیجان میآوردند- ظاهرا شباهت نام این سرود و نام پئونیها، اینان را متوجه تحقق غیبگوئی هاتف معبد کرده بود (رجوع شود به قسمت مقدم همین بند).
(۲)-Getes– اقوام ساکن شمال کوه هاموس)Haemos( و رود دانوب- درباره عقاید و آداب و رسوم و معتقدات خاص این قوم رجوع شود به تاریخ هردوت- جلد چهارم- بند ۹۴.
(۳)-Trauses
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷
که در شمال کرستونی «1» سکونت دارند یکی است.
۴- من قبلا درباره آداب و رسوم ژتها که خود را مردمانی جاویدان تصور میکنند سخن گفتهام «2». و اینک درباره تروسها سخن میگویم: آداب و رسوم اینان بجز در موضوع تولد و مرگ با آداب و رسوم دیگر مردمان تراکی یکی است. وقتی طفلی بدنیا میآید، پدر و مادر و بستگان این مخلوق کوچک گرداگرد او مینشینند و برای ناملایماتی که از این پس طفل باید بمحض تولد متحمل گردد زاری میکنند و تمام دردها و رنجهای انسانی را برای او میشمارند. آنان مردگان خود را با شادی و شعف به خاک میسپارند و عقیده دارند که آنان از چنگال مصائب نجات یافتهاند و با سعادت و کامیابی مطلق قرین گردیدهاند.
۵- اما خصوصیات مردمانی که در شمال کرستونی سکونت دارند چنین است که شرح میدهم: هریک از مردان این اقوام چندین زن انتخاب میکنند. وقتی یکی از این مردان بمیرد بین زنان او برای تعیین آنکس که از همه بیشتر محبوب مرد بوده مشاجره شدیدی آغاز میشود و دوستان آنان نیز با شور و اشتیاق فراوان در این بحث شرکت میکنند. سرانجام آنکس را که بین آنان باین عنوان افتخار یابد بروی قبر شوهر میبرند و در آنجا در حالیکه مردان و زنان از هر سو باو تبریک میگویند او را بدست آنکس که از همه باو نزدیکتر است بقتل میرسانند و جسد او را در کنار جسد مرد در همان محل دفن میکنند. زنان دیگر که خود را مصیبتزده میدانند سخت اندوهگین میشوند، زیرا این شکست برای آنان ننگینترین اهانتها محسوب میشود.
۶- آداب و رسوم سایر مردمان تراکی چنین است که شرح میدهم: آنان اطفال خود را بعنوان برده در خارج از سرزمین خود بفروش میرسانند؛ دختران خود را مقید نمیکنند و آنانرا آزاد میگذارند که بمیل خود با هر مردی که بخواهند نزدیک شوند. اما در مقابل بشدت مراقب زنان خود هستند. بعلاوه این زنان را به بهای مبلغ کثیری پول از پدران و مادرانشان خریداری میکنند. بین مردمان این اقوام خالکوبی از علائم
______________________________
(۱)-Crestonie
(2)- رجوع شود به تاریخ هردوت- جلد چهارم- بند ۹۴.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸
اشرافزادگی محسوب میشود و هرکس که خالکوبی نشده باشد مسکین و پست شمرده میشود. کار نکردن نوعی تشخص است؛ کار کشاورزی بدترین ننگها است و زندگی در سایه جنگ و بطفیل غنائم جنگی شرافتمندانه و شریف شمرده میشود.
چنین بود جالبترین آداب و رسوم آنان.
۷- از بین خدایان فقط آرس «1»، دیونیزوس «2» و آرتمیس «3» را پرستش میکنند.
اما پادشاهان آنان هرمس «4» را نیز ستایش میکنند و فقط بنام او سوگند میخورند و مدعی هستند که خود از اعقاب او هستند. اما دیگر مردمان نمیتوانند چنین کنند.
۸- مراسم دفن مردگان در خانوادههای ثروتمند چنین است که شرح میدهم: جسد را مدت سه روز در هوای آزاد قرار میدهند؛ در همان حال انواع و اقسام قربانیها ذبح میکنند و پس از زاری و شیون ضیافت بزرگی ترتیب میدهند و آنگاه به مراسم دفن میپردازند. این مراسم گاهی بصورت دفن جسد در خاک است و گاهی بصورت سوزانیدن و جمعآوری خاکستر آن. آنگاه تلی از خاک برای مرده برپا میکنند و بازیهای متنوع ترتیب میدهند که بهترین جوایز آن در مقابل انجام یک نبرد شگفتانگیز اعطاء میشود. چنین است مراسم تشییع و دفن مردگان در تراکیه.
۹- هیچکس نمیتواند بدرستی مدعی شود که چه اقوامی در اقلیم شمالی این سرزمین
______________________________
(۱)- آرس)Ares( خدای جنگ در یونان باستان- یونانیان عقیده داشتند که خدای جنگ در تراکیه زندگی میکرده است و حتی یکی از پادشاهان افسانهای این سرزمین را بنام دیومد)Diomedc( فرزند او میدانستهاند.
(۲)- دیونیزوس)Dyonisos( یا باکوس)Bacchus( خداوند عشق و شراب در یونان باستان.
(۳)- آرتمیس)Artemis( – در یونان باستان الهه شکار بوده است. اما در تراکیه قدیم خدائی بهمین نام پرستش میکردهاند که مظهر جادو و تردستی شمرده میشده است و او را هکات)Hecate( مینامیدند. ظاهرا هردوت فرقی بین این الهه و الهه معروف شکار در یونان باستان قائل نشده است.
(۴)- هرمس)Hermes( یا مرکور)Mercure( فرزند ژوپیتر و خدای فصاحت و تجارت در یونان باستان.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹
سکونت دارند. ظاهرا چنین بنظر میرسد که در آنسوی ایستر «1» فقط صحاری وسیع و عریضی وجود دارد. تنها قومی که در آن سوی این رود سراغ دارم و توانستهام درباره آن کسب خبر کنیم قوم سیژینها «2» است که لباس ملی مادها را ببر میکنند. بطوریکه نقل میکنند اندام اسبهای اینان سراسر از کرک پوشیده شده؛ بر روی اندام آنها پشمهائی به ضخامت پنج انگشت وجود دارد، بعلاوه این اسبها کوچک اندامند و بینی آنها پهن است و قادر به حمل سوار نمیباشند، اما اگر آنها را به گردونه ببندند بسیار چالاکاند. بهمین جهت است که مردمان این سرزمین با گردونه نقل مکان میکنند.
چنین بنظر میرسد که مردمان این قوم تا منطقه انتها «3» در ساحل آدریاتیک پراکندهاند. برخی مدعی هستند که اینان مهاجرینی هستند که از سرزمین ماد آمدهاند.
درباره اینکه این مهاجرنشین ماد چگونه تأسیس شده است من هیچ توضیحی ندارم که نقل کنم. اما همه چیز ممکن است در جریان قرون اتفاق افتد. سیژین نامی است که لیگورهای «4» ساکن مناطق داخلی در شمال ماسالیا «5» به سوداگران محقر دادهاند. ساکنان قبرس را نیز باین نام میخوانند.
۱۰- اگر بگفته مردمان تراکیه باور داریم سرزمینی که در آنسوی ایستر قرار دارد ظاهرا مملو از زنبوران عسل است و همین زنبورها هستند که مانع از وصول باین سرزمین میشوند. اما این گفتهها بنظر من چندان حقیقت ندارد زیرا ظاهرا زنبور عسل از سرما گریزان است و اتفاقا بعقیده من مناطق واقع در صورت فلکی خرس بعلت
______________________________
(۱)- ایستر)Istere( نام رود دانوب در یونان باستان است.
(۲)-Sigynes
(3)- انتها)Enetes( از اقوام باستانی ساکن سواحل آدریاتیک در منطقهای که امروز ونسی)Venetie( نام دارد.
(۴)- لیگورها)Ligures( از اقوام قدیم ساکن اسپانیا و فرانسه که در قرن شش قبل از میلاد به سواحل ایتالیا مهاجرت کردند.
(۵)-Massalia
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۰
وجود سرما غیر قابل سکونت است. چنین است آنچه درباره این سرزمین که در آن زمان مگابیز به مطیع کردن قسمتهای ساحلی آن مشغول بود نقل میکنند.
۱۱- داریوش کمی پس از عبور از هلسپون به سارد وارد شد و در این محل خدمتی را که هیستیه «1» ملطی برای او انجام داده بود و سفارشی را که کوئس «2» از اهل میتیلن کرده بود بخاطر آورد «3»: پس امر کرد که این دو نفر را به سارد احضار کنند و بآنان پیشنهاد کرد که هر پاداشی را که میل دارند انتخاب کنند. هیستیه، فرمانروای ملط تقاضائی برای افزایش قدرت خود نداشت اما تقاضا داشت که سرزمین میرکینوس «4» که در اقلیم ادونها «5» قرار دارد باو داده شود تا شهری در آن تأسیس کند. او بمقصود خود رسید. کوئس نیز که در آن زمان فردی بود عادی و حکومت هیچ محلی باو تعلق نداشت از پادشاه حکومت میتیلن «6» را تقاضا کرد.
۱۲- وقتی آنان به آرزوی خود رسیدند بدنبال کار خود رفتند تا از پاداشی که بانتخاب خود گرفته بودند بهرهمند شوند. در این موقع داریوش هوس کرد که پئونیهای اروپا را به آسیا کوچ دهد. علت این هوس او ماجرائی بود که وی شاهد آن بود و من
______________________________
(۱)- هیستیه)Histie( سردار معروف یونی و فرمانروای ملط که در لشکرکشی داریوش به سرزمین سکاها مانع قطع پل دانوب بدست سکاها و یونیهای ناراضی گردید و موجب شد که سپاهیان داریوش سالم به عقب بازگشت کنند (هردوت جلد چهارم)
(۲)- کوئس)Coes( از سرداران یونی که در لشکرکشی داریوش به سرزمین سکاها همراه او بود و مکرر باو توصیه کرد که از ادامه پیشروی در سرزمین سکاها و جنگ با این قوم گریزپا صرفنظر کند و قبل از وقوع فاجعهای جبرانناپذیر به پارس باز گردد (هردوت- جلد چهارم)
(۳)- رجوع شود به تاریخ هردوت- جلد چهارم.
(۴)- میرکینوس)Myrkinos( سرزمینی واقع در مغرب کوه پانژه)Pangee( در ساحل دریاچه کرکینیتیس)Kerkinitis(
(5)- ادونها)Edones( از اقوام باستانی ساکن میرکینوس که بعدها شهر معروف آمفیپولیس)Amphipolis( بر جای آن ساخته شد.
(۶)- میتیلن)Mitylene Mytilene( پایتخت قدیم جزیره لوبوس)Lesbos( که امروز متلن)Metelin( نام دارد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۱
اکنون آنرا نقل میکنم: بعد از بازگشت داریوش به آسیا، دو نفر از مردمان پئونی بنام پیگرس «1» و مانتیس «2» به سارد رفتند تا حکومت پئونی را بچنگ آورند.
آنان خواهر خود را هم که دختری رعنا و زیباروی بود با خود برده بودند. بعد از ورود صبر کردند تا داریوش لیدیها را در حومه شهر بار داد و در همان موقع آنان چنین کردند که شرح میدهم: آنان خواهر خود را تا آخرین حد ممکن آراستند و سپس او را بدنبال آب آوردن فرستادند. آن دختر در حالیکه کوزهای بر سر داشت و با یک دست افسار اسب را گرفته بود و با دستی دیگر به ریستن کتان مشغول بود با اسب از مقابل داریوش گذشت. داریوش مدتی باین منظره خیره شد زیرا کاری که این ریسنده بآن مشغول بود بین هیچیک از دو قوم پارس ولیدی معمول نبود و هیچیک از دیگر اقوام آسیائی نیز چنین نمیکردند. چون حس کنجکاوی پادشاه تحریک شد چند تن از محافظین را بدنبال او فرستاد تا مراقب باشند که وی با اسب خود چه خواهد کرد. محافظین او را دنبال کردند. همینکه آن دختر به رودخانه رسید اسب خود را آب داد و همینکه اسب سیراب شد کوزه خود را از آب لبریز کرد و از همان راه مراجعت کرد و بار دیگر از مقابل پادشاه گذشت. این بار، هم کوزه آب بر سر داشت، هم اسب خود را میراند، هم افسار را به دست خود آویخته بود و هم دوک نخریسی را بین انگشتان خود چرخ میداد.
۱۳- داریوش از آنچه محافظین برای او نقل کردند و از مشاهده آنچه در برابر خود میدید آنچنان بوجد آمد که بیدرنگ امر کرد آن دختر را بنزد او حاضر کنند. پس دختر را بحضور شاه آوردند. برادران او حاضر بودند و این صحنه را بدقت ملاحظه میکردند. همینکه داریوش موطن دختر را جویا شد آن دو جوان پیش رفتند و پاسخ دادند که آنان از اهل پئونی هستند و آن دختر خواهر آنها است. پادشاه از آنها پرسید که پئونیها چه کسانی هستند و در چه قسمت از خشکی سکونت دارند
______________________________
(۱)-Pigres
(2)-Mantyes
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۲
و آنان خود بچه قصد به سارد آمدهاند. آنان پاسخ دادند که از آنجهت به سارد آمدهاند که بخدمت پادشاه درآیند، همچنین گفتند که سرزمین پئونی در سواحل ستریمون «1» قرار داد، شهرهائی متعدد در آن وجود دارد، ستریمون خود در نزدیکی هلسپون «2» قرار دارد و آنان از اعقاب مهاجرین تروآ «3» هستند که از سرزمین تروآبه پئونی رفتهاند. جوانان این مطالب را جزءبجزء برای پادشاه نقل کردند. پادشاه از آنان پرسید که آیا در آن سرزمین همه زنان مانند خواهر آنان هنرمندند. آنان بوضعی اطمینانبخش پاسخ دادند که چنین است (زیرا در حقیقت برای بیان همین مطلب بود که این صحنهسازی را ترتیب داده بودند).
۱۴- بشنیدن این سخن داریوش امر کرد مکتوبی به مگابیز که در آن موقع در رأس سپاه او در تراکیه بود بنویسند. در آن مکتوب به مگابیز فرمان داده شده بود که اهالی پئونی را از سرزمین موطن آنان حرکت دهد و با اطفال و زنان آنان بنزد او بفرستد.
چاپار حامل این پیام بسرعت بسوی هلسپون شتافت و همینکه به هلسپون رسید مکتوب را به مگابیز تسلیم کرد. همینکه مگابیز از مضمون آن مطلع شد بجنگ اهالی پئونی حرکت کرد و تعدادی از مردمان تراکیه را نیز بعنوان راهنما با خود برد.
۱۵- همینکه پئونیها دانستند که پارسها با آنان قصد جنگ دارند گردهم جمع شدند و بتصور اینکه پارسها از راه دریا هجوم خواهند آورد برای مقابله با آنها بسوی ساحل رفتند. بدین ترتیب آنان آماده شدند که تعرض مگابیز و سپاه او را دفع کنند.
اما پارسها که از تجهیزات نظامی اهالی پئونی مطلع شده بودند و دانسته بودند که آنان خود را برای دفع تعرض از جانب دریا آماده کردهاند بکمک راهنمایان خود بطرف داخل آن سرزمین دور زدند و در حالیکه پئونیها از این احوال بیخبر بودند
______________________________
(۱)-Strymon– رجوع شود به یادداشت ذیل بند یک همین کتاب
(۲)-Hellespont– یادداشت ذیل بند یک همین کتاب.
(۳)- تروآ)Troie( یا پرگام شهر معروف تاریخی در آسیای صغیر که بحوادث جنگ معروف و افسانهای تروآ در قرن هشت قبل از میلاد شهرت یافته است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۳
به شهرهای آنان که مردان آن همه بجنگ عزیمت کرد بودند حمله کردند. فتح این مواضع خالی برای مهاجم کاری دشوار نبود. وقتی پئونیها خبر یافتند که شهرهای آنها بدست پارسها افتاده است بسرعت از یکدیگر جدا شدند و هر دسته بسوی شهر خود بازگشتند و خود را به پارسها تسلیم کردند. بدین ترتیب بود که بعضی از قبایل این قوم، سیروپئونیها «1»، پئوپلهها «2» و تمام قبایلی که تا دریاچه پر از یاس «3» سکونت داشتند از سرزمین آبا و اجدادی خود بعنف جدا به آسیا روانه شدند.
۱۶- پئونیهائی که در حوالی کوه پانژه «4» (در نزدیکی دوبرها «5»، آگریانها «6» واودومانتها «7»-) اقامت دارند و قبایلی که در حاشیه مجاور دریاچه پرازیاس «8» زیست میکنند هرگز از جانب مگابیز مورد تعرض قرار نگرفتند. اما مگابیز سعی کرد اقوامی را که بر روی همین دریاچه بترتیبی که هم اکنون نقل میکنم میزیستند مطیع خود کند: این مردمان در میان دریاچه، سطحهای از چوب ساختهاند که بر روی پایههائی بلند قرار دارد. تنها وسیله ارتباط این سطحه با خشگی پلی تنگ و باریک است.
پایههائی که سطحه بر روی آنها استوار است در آغاز کار به هزینه عمومی تمام مردمان این قوم تهیه شده، اما بعدها ترتیب زیر بین آنها معمول شده است:
______________________________
(۱)-Siropeoniens
(2)-Peoples
(3)-Prasias
(4)- پانژه)Pangee( یا پانگوس)Pangus( سلسله جبال کوچکی است در مقدونیه در نزدیکی خلیج ستریمون که معادن طلای آن موجب افزایش قدرت و ثروت فیلیپ مقدونی شد.
(۵)-Doberes
(6)- آگریانها)Agrianes( از اقوام مقدونیه باستان که در شمال سرزمین پئونی)Peonie( سکونت داشتند و تا زمان اسکندر از خود مختاری و استقلال برخوردار بودند.
در مقدونیه باستان یکی از شعب رود هربوس)Herbus( نیز که بدریای سیاه میریزد بهمین نام خوانده میشد.
(۷)-Odomantes
(8)-Prasias
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۴
هریک از مردان قبیله هربار که ازدواج میکند مکلف است از کوهی که اوربلوس «1» نام دارد مقداری چوب با خود بیاورد و آنرا بصورت سه پایه چوبی در زمین قرار دهد.
اتفاقا مردان این قبیله هریک چند زن اختیار میکنند. مردمان این قوم زندگی خود را بترتیب زیر اداره میکنند: هریک از آنها بر روی سطحه چوبی اطاقکی دارند که در آن زیست میکنند و دریچهای در اختیار دارند که بر روی کف سطحه رو به آب دریاچه تعبیه شده است. مادام که بچههای آنها کوچکاند پای آنان را با ریسمانی که از گیاه ترنجبیل ساخته شده میبندند تا در آب نیفتد: به اسبان و چهارپایان خود بجای علف ماهی میدهند، زیرا در این دریاچه بقدری ماهی یافت میشود که کافی است دریچه را برداشت و یک کیسه تور خالی بسر ریسمانی بست و آنرا از دریچه بداخل آب انداخت تا بتوان کمی بعد آنرا مملو از ماهی از آب بیرون کشید. این ماهیها از دو نوعند. «2»
17- پس بترتیبی که گفته شد پئونیهای مقهور را به آسیا کوچ دادند. مگابیز پس از آنکه آنانرا مقهور کرد، سه نفر از کسانی را که از قوم پارس و بعد از او از بزرگترین شخصیتهای سپاه بودند بعنوان ایلچی به مقدونیه فرستاد. این سه نفر بنزد آمینتاس «3» فرستاده شدند تا بنام داریوش پادشاه بزرگ از او مطالبه آب و خاک کنند «4».
______________________________
(1)-Orbelos
(2)- در اینجا مؤلف دو نوع ماهی را نام برده است که چون نام آن بفارسی بدست نیامد در این مقام بذکر آن مبادرت میشود. این دو نوع ماهی عبارت بودند ازPanrauxوTillons
(3)-Amyntas– ششمین پادشاه از خاندان پردیکاس)Perdiccas( که مدتها در مقدونیه سلطنت کردند. در بند ۲۲ از کتاب حاضر از این خاندان یاد شده و در جلد هشتم از کتاب هردوت نیز افسانه تأسیس این خاندان بتفصیل نقل گردیده است (کتاب هشتم- بند ۱۳۷ و ۱۳۸).
(۴)- اصطلاح «مطالبه آب و خاک» در کتاب هردوت در موقعی که موضوع لشکرکشی کشی داریوش به سرزمین سگاها در میان بوده (هردوت- جلد چهارم) و در مجلدات بعدی آن نیز مکرر بکار رفته است. ظاهرا پارسها دعوت باطاعت و فرمانبری ملل دیگر را در قالب این عبارت یعنی واگذار کردن زمین و آب بیان میداشتهاند و منظور آنها از این عبارت دعوت به تسلیم و انقیاد قوم مخاطب و قبول خراج بوده است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۵
از دریاچه پرازیاس «1» تا مقدونیه چندان راهی نیست. این دریاچه وصل به معدنی است که بعدها اسکندر روزانه یک تالان «2» نقره از آن استخراج میکرد. بعد از این معدن و پس از عبور از کوه دیسورون «3» به مقدونیه وارد میشویم.
۱۸- همینکه این فرستادگان پارس به دربار آمینتاس رسیدند بحضور او بار یافتند و بنام داریوش پادشاه بزرگ مطالبه آب و خاک کردند آمینتاس تقاضای آنان را بجا دانست و از آنان تقاضا کرد که میهمان او باشند و در همان حال فرمان داد تا ضیافتی باشکوه ترتیب دهند و پذیرائی شایانی از آنان بنمایند. در این ضیافت پس از صرف غذا پارسها که در نوشیدن مشروب اسراف کرده بودند خطاب بوی چنین سخن گفتند: «ای مقدونی که میزبان ما هستی، در بین ما پارسها رسم چنین است که وقتی ضیافتی بزرگ ترتیب میدهیم علاوه بر خدمتگاران زیباروی زنان شرعی خود را نیز همراه میآوریم و در کنار خود مینشانیم. چون تو با نهایت ادب ما را پذیرفتهای و با تجلیل تمام با ما رفتار میکنی و زمین و خاک به داریوش پادشاه بزرگ تقدیم میکنی تو نیز میتوانی آداب و رسوم ما را معمول داری.» آمینتاس باین تقاضا چنین پاسخ داد: «پارسها، در بین ما چنین رسمی که شما نقل کردید وجود ندارد و برعکس، زنان را دور از مردان نگهمیداریم؛ اما چون شما فرمانروایان ما هستید و چنین اراده کردهاید شما را از این حیث نیز راضی خواهیم کرد.» آمینتاس این بگفت و زنان را بداخل طلبید. وقتی زنان بفرمان او وارد شدند هریک در کنار دیگری در مقابل پارسها نشستند. در این موقع پارسها که زنانی در منتهای وجاهت در مقابل خود دیدند بار دیگر رو به آمینتاس نمودند و گفتند که این رفتار پسندیده نیست، بهتر آن بود که این زنان را اصلا احضار نمیکردند، تا بجای آنکه در کنار آنان قرار گیرند در مقابل آنان بنشینند و چشمان بینندگان خود را معذب کنند. آمینتاس
______________________________
(۱)-Prasias
(2)- تالان)Talent( واحد مقیاس وزن در یونان باستان و برابر ۳۹/ ۳۶ کیلو گرام.
(۳)-Dysoron
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۶
ناگزیر فرمان داد تا زنان در کنار آنان قرار گیرند. زنان اطاعت کردند و پارسها بیدرنگ به نوازش پستانهای آنان مشغول شدند، زیرا آنان تقریبا مست بودند. و بیتردید برخی از آنها حتی درصدد برآمدند که زنان را در آغوش گیرند و ببوسند.
۱۹- با اینکه آمینتاس از مشاهده این وضع متأثر بود آنچنان از پارسها ترس داشت که بیآنکه بر وی خود آورد بتماشای این منظره مشغول شد. اما اسکندر فرزند آمینتاس که جوانی بود بیاطلاع از ناملایمات و ناکامیها و در آن مجلس نیز حضور داشت نتوانست بیش از آن خودداری کند و در حال خشم و غضب به پدر چنین گفت:
«ای پدر، برخلاف آنچه که از سن تو انتظار میرود رفتار مکن، برخیز و استراحت کن و بیش از این باین بادهگساری ادامه مده. من در اینجا میمانم و در ارضای تمایلات میهمانان خود جهد میکنم.» آمینتاس دریافت که اسکندر قصدی پنهان در سر دارد. پس بوی چنین پاسخ داد: «فرزندم، من سخن ترا بدرستی درک نمیکنم.
تو از شدت خشم بهیجان آمدهای و قصد داری مرا بیرون کنی تا خشم خود را فرو نشانی. اما من از تو میخواهم که اگر راضی به بدبختی ما نیستی بهیچ عملی نسبت باین اشخاص دست نزن و خونسردی خود را در مقابل آنان حفظ کن. اما بهرحال من اندرز ترا گوش میکنم و از مجلس خارج میشوم.»
20- آمینتاس این سفارش بکرد و از مجلس بیرون رفت. همینکه وی خارج شد اسکندر خطاب به پارسها چنین گفت: «میهمانان ما! این زنان در اختیار کامل شما هستند.
اگر میل داشته باشید میتوانید از تمام آنها یا از بعضی از آنها بانتخاب خود لذت برید. این مطلبی است که شما خود باید آنرا معلوم کنید. اما بزودی وقت آن خواهد رسید که به بستر بروید، در حالیکه من اکنون شما را از شراب سرمست میبینم. اگر عقیده مرا میپسندید بهتر آنست که اکنون باین زنان اجازه دهید استحمام کنند و پس از استحمام از راه لطف آنان را مجددا بحضور بپذیرید.» این پیشنهاد مقبول پارسها افتاد. پس شاهزاده جوان فرمان داد تا زنان خارج شوند و آنگاه بتعداد آن زنان تعدادی جوانان بیریش برگزید و آنان را لباس زنانه دربر کرد و بهریک خنجری داد و
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۷
آنگاه آنان را به مجلس وارد و به پارسها ارائه داد و چنین گفت: «پارسها، بسیار سرفرازم که در خانه ما از شما بطریقی شایسته پذیرائی میشود. بیتردید آنچه در اختیار داشتهایم و آنچه میتوانستیم برای تقدیم بشما بیابیم در اختیار شما گذاردهایم.
اما بهترین این هدایا مادران و خواهران ما هستند که بعنوان هدیهای شاهانه بشما تقدیم میکنیم، تا همچنانکه شایسته آن هستید، نهایت احترام از جانب ما نسبت بشما بعمل آمده باشد. شما نیز هنگام بازگشت به پادشاه بزرگ که شما را بدینجا فرستاده است بگوئید که چگونه یکنفر یونانی که پادشاه مقدونیها است در ضیافت و در بستر از شما پذیرائی کرده است.» اسکندر این بگفت و در کنار هریک از پارسها یک تن از آن جوانان مقدونی را که بشکل زن آراسته بود قرار داد، و اینان در موقعی که پارسها با آنان سرگرم شده بودند آنان را با خنجر کشتند.
۲۱- بدین ترتیب بود که پارسها و همراهان آنان کشته شدند. آنان تعدادی گردونه و خدمتگذار و دستگاه مجللی با خود آورده بودند که آنها نیز با خود آنان از بین رفت و اثری از آن باقی نماند. مدتی بعد پارسها جدا بجستجوی این فرستادگان برخاستند.
اما اسکندر با تردستی و کاردانی جستجوهای آنان را بر اثر کرد. یکی از پارسها را که بوبارس «1» نام داشت و از طرف فرمانده پارسها برای تحقیق درباره ناپدید- شدگان آمده بود از زر سرشار کرد و خواهر خود را که ژیژآ «2» نام داشت بوی داد، و باین ترتیب کار تحقیق متوقف شد و موضوع مرگ فرستادگان بیسروصدا و مسکوت ماند.
۲۲- طبق تحقیقاتی که من کردهام اطمینان کامل دارم که این شاهزادگان مقدونی که از بازماندگان پردیکاس «3» هستند همانطور که خود ادعا میکنند یونانی بودهاند و
______________________________
(۱)-Boubares
(2)-)Gygea(
(3)- پردیکاس)Perdiccas( نام سه تن از پادشاهان معروف مقدونیه است و در این بند منظور پادشاهی است که باین نام در قرن هشت قبل از میلاد خاندان سلطنتی مقدونیه را تأسیس کرد. هردوت پردیکاس اول را موسس خاندان سلطنتی مقدونیه معرفی میکند در حالیکه مؤلفین دیگر باستان او را چهارمین پادشاه این خاندان میدانند.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۸
در داستانهائی که بعد نقل میکنم ثابت خواهم کرد که آنان واقعا از نژاد یونانیاند.
بعلاوه یونانیانی نیز که مأمور تنظیم بازیهای المپی بودهاند همینطور اظهارنظر کردهاند. توضیح این موضوع از اینقرار است: روزی اسکندر تصمیم گرفت جایزه این بازیها را برباید و با این قصد به صحنه مسابقه وارد شد. یونانیانی که میباید با او در مسابقه شرکت کنند مدعی شدند که او حق ندارد در مسابقه شرکت کند.
استدلال آنها این بود که این بازیها مخصوص پهلوانان یونانی است و مردمان غیر یونانی «1» نمیتوانند در آن شرکت کنند. اما اسکندر ثابت کرد که از نسب اهالی آرگوس «2» است و چون باین علت او را بعنوان یک یونانی واقعی شناختند در مسابقه شرکت کرد. اتفاقا بحکم قرعه وی یکی از دو نفری بود که قرار بود قبل از دیگران مسابقه گذارند. چنین بود باختصار ماجرای این مطلب.
______________________________
(۱)- در اینجا هردوت طبق معمول برای تشخیص مقدونیان از یونانیان کلمه «بربر» را بجای غیر یونانی بکار برده است ولی در ترجمه اصطلاح «غیر یونانی» مناسبتر تشخیص داده شد زیرا بنظر میرسد که مقصود مؤلف از بکار بردن اصطلاح «بربر» در مورد عناصر غیر یونانی توضیح همین مطلب بوده است.
(۲)- آرگوس)Argos( از شهرهای معروف یونان باستان و از قدیمترین شهرهای این سرزمین بود که تا قرن سه قبل از میلاد استقلال خود را در برابر آتن و سپارت حفظ کرد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۹
هیستیه و آریستاگوراس نخستین اغتشاشات در یونی
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۱
۲۳- مگابیز همراه پئونیها به هلسپون «1» رسید و از این محل عبور کرد و به سارد رفت. در همین موقع هیستیه «2» ملطی در سرزمینی که داریوش بپاداش حفظ پل ایستر «3» باو اعطا کرده بود «4» بکشیدن حصار مشغول بود. این محل که در ساحل ستریمون «5» واقع شده میرکینوس «6» نام دارد. چون مگابیز از این اقدامات هیستیه باخبر شد، همینکه با همراهان پئوئی خود به سارد رسید برای داریوش چنین پیغام فرستاد:
«پادشاها، چگونه اجازه میدهی که یک یونانی تردست و مکار بتواند با اختیار تمام شهری در تراکیه تأسیس کند. اینجا سرزمینی است که در آن جنگل فراوان یافت میشود و این جنگلها منبع تهیه چوب کشتیها و پاروهای آنها است. در این سرزمین معادن نقره فراوان است و در سراسر آن جمعیتی کثیر از یونانی و غیر یونانی «7»
______________________________
(1)-Hellespont
(2)-Histiee– درباره این شخص رجوع شود به یادداشت ذیل بند ۱۱ همین کتاب.
(۳)-Istereنام قدم رود دانوب است.
(۴)- رجوع شود به تاریخ هردوت- جلد چهارم
(۵)-Strymon– رجوع شود به یادداشت ذیل بند یک این کتاب
(۶)-Myrkinos
(7)- در این مورد نیز هردوت از قول مگابیز عناصر یونانی امپراتوی پارس را «بربر» نام داده است و این دلیل دیگری است بر اینکه مقصود هردوت از بکار بردن این اصطلاح برای اقوام غیر یونانی تمیز آنان از اقوام یونانی بوده است نه بیان اینکه آنان از تمدن بیبهره بودهاند. رجوع شود به یادداشت ذیل بند قبل.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۲
پراکندهاند که اگر فرماندهی برای خود بیابند شب و روز آماده اجرای امر او خواهند بود. پس اگر مایلی که سروکارت با جنگ خانگی نباشد باقدامات این مرد خاتمه ده. با نرمی و ملایمت او را بحضور بطلب و همینکه او را بچنگ آوردی ترتیبی ده که دیگر بنزد یونانیان خود باز نگردد.»
24- این سخنان بیدرنگ در داریوش اثر کرد و پادشاه از شدت احساسی که نسبت به تحقق این پیشگوئی باو دست داده بود دچار حیرت شد. پس بیدرنگ چاپاری به میرکینوس فرستاد و به هیستیه پیغام داد: «چنین است آنچه داریوش شاه باطلاع تو میرساند. هراندازه میاندیشم، کسی را نمییابم که بیش از تو نسبت به شخص من و قدرت من فداکار باشد. من از این مطلب نه با حرف بلکه با عمل آگاه شدهام.
اکنون من طرحهائی بزرگ در سر دارم و از تو میخواهم که بهر ترتیبی که هست بنزد من آئی تا مطلب را با تو در میان گذارم.» هیستیه از این سخنان بوجد آمد و از اینکه مشاور پادشاه بزرگ خواهد شد احساس غرور و افتخار کرد و به سارد رفت. همینکه داریوش او را مشاهده کرد با وی چنین آغاز سخن کرد: «هیستیه، دلیل اینکه ترا احضار کردم چنین است که نقل میکنم: از موقعی که از سرزمین سکاها بازگشتهام و تو دیگر در ملازمت من نبودهای، نخستین میلی که احساس کردم این بود که ترا ببینم و با تو صحبت کنم. زیرا اطمینان دارم که یک دوست با تدبیر و فداکار از هر ثروتی دیگر ذیقیمتتر است. من میدانم که تو دارای این هر دو صفت هستی و خدمتی که بشخص من انجام دادهای برای اثبات آن کافی است. پس اکنون از آمدن تو مسرورم و پیشنهادی که بتو دارم اینست که شهر ملط و شهری را که بتازگی در تراکیه تأسیس کردهای رها کنی و با من به شوش بیائی و بعنوان همسفره و مشاور مخصوص شریک زندگی من باشی.»
25- داریوش پس از آنکه با هیستیه چنین سخن گفت یکی از برادران خود را بنام
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۳
آرتافرن «1» که از جانب پدر با او برادر بود به حکومت سارد گماشت و خود بهمراه هیستیه به شوش بازگشت. فرماندهی نظامی مردمان ساکن سواحل نیز به اوتان «2» واگذار شد. پدر اوتان که سیسامنس «3» نام داشت از جمله قضات شاهی بود. اما چون حاضر شده بود در مقابل رشوه حکمی برخلاف حق صادر کند، کبوجیه امر کرده بود وی را بقتل رسانند و پوست از تنش بیرون کشند. آنگاه دستور داده بود که پوست او را بصورت نوارهای باریک ببرند و بر جایگاهی که او برای قضاوت بر آن جلوس میکرد قرار دهند. و همینکه جایگاه باین ترتیب ساخته شد، کبوجیه اوتان فرزند سیسامنس را که پوست از تنش کنده بودند بجانشینی پدر گماشت و بوی سفارش کرد که همیشه در موقع قضاوت بخاطر داشته باشد که بر چگونه جایگاهی جلوس کرده است.
۲۶- بطوریکه نقل کردم همین مرد، یعنی اوتان که بر چنین جایگاهی جلوس میکرد بجای مگابیز بفرماندهی سپاه پارس منصوب شد. اوتان بیزانس و کلکدون «4» را تسخیر کرد و آنتاندروس «5» را در سرزمین تروآ و لامپونیون «6» را نیز بچنگ آورد
______________________________
(۱)- آرتافرن)Artapherne( برادر داریوش اول و والی سارد که توانست در مدت حکومت خود در سارد شورش بزرگ شهرهای یونی را که بتحریک هیستیه برپا شده بود خاموش کند. فرزند همین شخص که او نیز آرتافرن نام داشت و از سرداران معروف زمان داریوش بود همان کسی است که باتفاق داتیس)Datis( در لشکرکشی داریوش به سرزمین یونان شرکت داشت و در جنگ معروف ماراتن در ۴۹۰ قبل از میلاد فرماندهی قسمتی از سپاه پارس را بعهده داشت.
(۲)- اوتان)Otan( از سرداران پارس و یکی از هفت تن مردانی که برای برکنار کردن بردیای دروغی از سلطنت پارس با داریوش همکاری کردند و توطئه معروف هفت تن را ترتیب دادند.
(۳)-Sisamnes
(4)-Khalcedon
(5)- آنتاندروس)Antandros( از شهرهای قدیم آسیای صغیر واقع در ایالت میزی)Mysie(
(6)-Lamponion
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۴
و سپس کشتیهای اهالی لوبوس «1» را ضبط کرد و جزایر لمنوس «2» و ایمبروس «3» را نیز که در این زمان هنوز پلازژها «4» در آن سکونت داشتند تسخیر کرد.
۲۷- اهالی لمنوس بخوبی از خود دفاع کردند، لیکن با گذشت زمان با وجود مقاومت شدید آسیب فراوان دیدند. پارسها برای اینکه بتوانند بر بازماندگان آنان حکومت کنند اعمال قدرت را در این محل به لیکارتوس «5» برادر شخصی که مئآندریوس «6» نام داشت و بر ساموس حکومت کرده بود واگذار کردند. این شخص، یعنی لیکارتوس در مدتی که لمنوس را اداره میکرد درگذشت «7» … (اوتان بشدت خود را منفور کرد) و دلیل آن این بود که تمام اقوام و ملل را مطیع کرده بود و با تمام آنها سختگیری میکرد. بعضی از آنها را متهم میکرد که در موقع لشکرکشی به سرزمین سکاها از انجام وظیفه شانه خالی کردهاند و برخی دیگر را متهم میکرد که به سپاه پارس در موقع بازگشت از سرزمین سکاها آسیب رسانیدهاند.
۲۸- چنین بود کارهای بزرگی که اوتان در لشکرکشیهای خود انجام داد. بعد از
______________________________
(۱)- لوبوس)Lesbos( یا میتیلینی)Mytilini( از جزایر مجمع الجزایر اژه واقع در نزدیکی ساحل آسیای صغیر که مرکز آن شهر معروف میتیلن)Mytilene( بوده است.
(۲)- لمنوس)Lemnos( از جزایر معروف دریای اژه واقع در نزدیکی بغازداردانل که امروز لمنو)Lemno( نام دارد.
(۳)- ایمبروس)Imbros( از جزایر بزرگ دریای اژه در نزدیکی ساحل آسیای صغیر که امروز ایمبرو)Imbro( نام دارد.
(۴)- پلازژها)Pelasges( از اقوام دنیای باستان که در یونان و ایتالیا و آسیای صغیر و اسپانیا پراکنده بودند. قسمت مهمی از مردمان این قوم در یونان سکونت گزیدند و شهرهای معروفی مانند آرگوس را بنا نهادند و باین جهت این قسمت از یونان به سرزمین پلازژها)Pelasges( به پلازژی)Pelasgie( معروف شد.
(۵)-Lycaretos
(6)-Maiandrios
(7)- در اینجا متن اصلی ناقص بنظر میرسد و تصور میرود قسمتی از آن از بین رفته است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۵
آن، برای مدتی بسیار کوتاه اوضاع تا حدی آرام شد اما ناکسوس «1» و ملط موجب مصائب جدیدی برای یونیها شدند. ناکسوس غنیترین جزایر بود و مقارن همان ایام که ملط باوج عظمت و جلال رسیده بود خود را مروارید سرزمین یونی میدانست. در گذشته، در طی دو نسل انسانی، این شهر بیش از هر شهر دیگر مصائب انقلابات را تحمل کرده بود. میانجیگری اهالی پاروس «2» باین وضع خاتمه داده بود، زیرا اهالی ملط از بین تمام مردمان یونان آنان را برای استقرار مجدد اتحاد و اتفاق بین خود برگزیده بودند.
۲۹- اما طریقی که اهالی پاروس برای آشتی دادن مردمان ملط برگزیدند چنین بود:
وقتی برگزیدگان و عقلای پاروس به ملط وارد شدند، چون شهر را در منتهای فقر و مسکنت دیدند اظهار تمایل کردند که در آن سرزمین گردش کنند. باین ترتیب، ضمن گردش در حومه شهر و در این سرزمین که در نتیجه مهاجرت و فرار مردمان از سکنه خالی شده بود، همینکه مزرعهای را مشاهده میکردند که خوب کشت شده بود، نام صاحب آنرا ثبت میکردند. اما تا پایان گردش با تعداد بسیار کمی از این اشخاص روبرو شدند. همینکه به شهر بازگشتند جلسهای از عموم اهالی تشکیل دادند و همان کسانی را که مزارع آنان خوب اداره شده بود برای اداره امور شهر برگزیدند، زیرا بادعای آنها ظاهرا باید این اشخاص از اموال عمومی نیز همانطور مراقبت کنند که از اموال خصوصی خود میکردهاند. همچنین آن دسته از اهالی ملط را که در گذشته محرک جنگهای داخلی بودند در قید اطاعت دسته اول درآوردند.
۳۰- بدین ترتیب اهالی پاروس نظم را در شهر ملط برقرار کردند. و اما اکنون شرح میدهم که چگونه در دورهای که هماکنون درباره آن سخن میگویم این شهر و
______________________________
(۱)- ناکسوس)Naxos( از بزرگترین جزایر مجمع الجزایر اژه در نزدیکی جزیره پاروس که امروز ناکسیا)Naxia( نام دارد.
(۲)- پاروس)Paros( از جزایر مجمع الجزایر اژه که امروز پارو)Paro( نام دارد.
این جزیره در سال ۴۸۰ قبل از میلاد بدست پارسها فتح شد. معادن سنگ مرمر این جزیره در دنیای باستان شهرتی فراوان داشت.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۶
ناکسوس منشاء مصائبی شدند که بر سرزمین یونی روی آورد. تعدادی از ساکنان شرور ناکسوس که اهالی آنها را از شهر بیرون کرده بودند به ملط مهاجرت کردند.
اداره امور ملط به آریستاگوراس «1» فرزند مولپاگوراس «2» داماد و پسرعموی هیستیه فرزند لیساگوراس که بامر داریوش در شوش اقامت داشت واگذار شده بود.
چه مردمان ناکسوس، که قبلا با هیستیه روابطی دوستانه داشتند، وقتی باین شهر رسیده بودند که هیستیه در شوش بود. همینکه تبعیدیهای ناکسوس به ملط رسیدند از آریستاگوراس تقاضا کردند که تعدادی سپاهی در اختیار آنان گذارد تا بکمک آن بار دیگر به سرزمین خود بازگردند. آریستاگوراس نزد خود حساب کرد که اگر آنان بوساطت او به ناکسوس بازگردند عملا او خود بر این شهر حکومت خواهد کرد. پس روابط دوستانه آنان را با هیستیه بهانه کرد و چنین پاسخ داد: «من شخصا نمیتوانم بدون رضایت کسانی که بر ناکسوس حکومت میکنند قوای کافی برای بازگشت شما به آنجا فراهم کنم. زیرا بطوریکه شنیدهام در ناکسوس هشت هزار مدافع و تعداد کثیری کشتی جنگی وجود دارد. اما من سعی میکنم در هرحال خدمتی بشما بکنم و تمام کوشش خود را در این راه بکار خواهم برد.
چنین است نقشهای که بفکر من رسیده است: آرتافرن با من دوست است. باید بدانید که این شخص فرزند هیستاسپ «3» و برادر داریوش پادشاه بزرگ است. او بر سراسر سواحل آسیا حکومت میکند و تعداد کثیری سرباز و کشتی در اختیار دارد. من از اینکه آنچه را که ما خواهان آن هستیم بدست این مرد انجام گیرد بخود مباهات میکنم.» بعد از این سخن کسانی که از ناکسوس آمده بودند از آریستاگوراس خواستند
______________________________
(۱)- آریستاگوراس)Aristagoras( سردار معروف یونی که مدتها در غیاب هیستیه حکمران تبعیدی ملط در این شهر حکومت کرد و سرانجام بر داریوش پادشاه هخامنشی شورید و تعداد کثیری از شهرهای یونانینشین ساحل آسیای صغیر را در این شورش با خود همراه کرد.
(۲)-Molpagoras
(3)-Hystaspes
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۷
تا آنچه از او ساخته است انجام دهد و او را مأمور کردند که از طرف آنان تحف و هدایائی وعده دهد و حتی اطمینان دهد که آنان خود هزینه این لشکرکشی را بعهده خواهند گرفت. آنان خود را دلخوش کرده بودند که همینکه به ناکسوس رسیدند ساکنان آنرا باطاعت خود درخواهند آورد و مردمان جزایر دیگر را نیز که هیچیک تا آن زمان در قلمرو حکومت داریوش نبودند مطیع خواهند کرد.
۳۱- پس آریستاگوراس به سارد رفت و به آرتافرن گفت که اگرچه ناکسوس جزیره نسبه کوچکی است، اما جزیرهایست زیبا و حاصلخیز که بسرزمین یونی نیز نزدیک است و ثروت و غنائم و بردگان بمقدار و تعداد زیادی در آن یافت میشود. آریستاگوراس چنین اضافه کرد: «پس سپاهی بسوی این جزیره گسیلدار و تبعدیهائی را که از آنجا آمدهاند بآن محل بازگردان. اگر چنین کنی مقدار زیادی سیم در اختیار تو خواهیم گذارد و این پول اضافه بر مخارج لشکرکشی خواهد بود (زیرا چون ما محرک این مهم هستیم حق آنست که در مخارج آن مشارکت کنیم). بعلاوه تعدادی از جزایر را به قلمرو امپراتوری پادشاه بزرگ خواهی افزود که قبل از همه ناکسوس و بعد از آن جزایر تابع آن یعنی پاروس «1»، آندروس «2» و دیگر جزایری که به سیکلاد «3» معروفاند خواهد بود. اگر از این پایگاه حرکت کنی بخوبی خواهی توانست بر او به «4» دست یابی. او به جزیرهایست بزرگ و پرثروت؛ از حیث وسعت از قبرس دست کمی
______________________________
(۱)-Paros
(2)- آندروس)Andros( شمالیترین جزیره از جزایر مجمع الجزایر سیکلاد که امروز آندرو)Andro( نام دارد.
(۳)- سیکلاد)Cyclades( مجمع الجزایر معروف دریای اژه شامل ۲۵ جزیره که بتصور یونانیان قدیم حلقهوار گرد جزیره مقدس دلوس)Delos( قرار داشتند. معروفترین این جزایر جزیره پاروس- آندروس و ناکسوس بود.
(۴)- اوبه)Eubee( از جزایر بزرگ یونان در دریای اژه در طول ساحل شرقی یونان که بعلت حوادثی که در زمان لشکرکشی خشایارشا به یونان در نزدیکی آن اتفاق افتاد و جنگ دریائی معروف آرتمیزیوم)Artemisiun( شهرتی فراوان یافت.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۸
ندارد و تسخیر آن هم کاری پرزحمت نیست. برای تسخیر تمام این جزایر صد کشتی کافی است.» آرتافرن بوی چنین پاسخ داد: «تو بعنوان مشاور کارهائی پرثمر بر خاندان شاهی وارد شدهای؛ آنچه سفارش میکنی جز آنچه درباره تعداد کشتیها نقل کردی جالب است. در فصل بهار بجای یکصد کشتی دویست کشتی آماده خواهد بود. اما باید که پادشاه این نقشهها را تصویب کند.»
32- آریستاگوراس خرسند و مسرور با این پاسخ به ملط بازگشت. آرتافرن پس از آنکه پیشنهادهای او را در شوش بعرض پادشاه رسانید و موافقت داریوش را تحصیل کرد سیصد کشتی و تعداد کثیری سپاهی از پارسها و کشورهای متحد فراهم کرد. آنگاه یکی از پارسها را که از خانواده هخامنشی و پسرعموی خود او و داریوش بود و مگابات «1» نام داشت بفرماندهی این سپاه گماشت. این همان کسی است که اگر آنطورکه شایع است صحیح باشد بعدها پوزانیاس «2» از اهل لاکدمون «3» فرزند کلئومبروتوس «4» بقصد اینکه فرمانروای یونانیان گردد از دختر او خواستگاری کرد.
آرتافرن این سپاه را بفرماندهی مگابات بسوی آریستاگوراس گسیل داشت.
۳۳- مگابات در ملط با آریستاگوراس و سپاه یونی و تبعیدیهای ناکسوس روبرو شد و سپس از راه دریا حرکت کرد و چنین جلوه داد که قصد داد بسوی هلسپون پیش رود.
اما همینکه به کیو «5» رسید، در کوکاز «6» توقف کرد تا با استفاده از باد بوره «7»
______________________________
(1)-Megabates تاریخ هردوت ج5 28 هیستیه و آریستاگوراس نخستین اغتشاشات در یونی ….. ص : ۱۹
(۲)- پوزانیاس)Pusanias( این شخص سپارتی معروفی بود که در جنگ پلاته)Platees( فرماندهی یونانیان را بعهده داشت. در کتاب نهم هردوت، بار دیگر از این شخص یاد شده است. توسیدید مدعی است که پوزانیاس یکی از دختران خشایارشا را بزنی خواستگاری کرد (توسیدید- کتاب اول بند- ۱۲۸).
(۳)-Lacedemonie
(4)-Kleombrotos
(5)- کیو)Chio( یا کیوس)Chios( از جزایر مجمع الجزایر اژه در ساحل غربی آسیای صغیر در جنوب جزیره معروف لوبوس)Lesbos(
(6)-Kaukases– یکی از بنادر جزیره کیو بوده است.
(۷)- بوره)Boree( خدای باد شمال در یونان باستان. در اینجا مقصود از باد بوده باد شمال است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۲۹
به ناکسوس هجوم برد. اما سرنوشت چنین مقدر کرده بود که این نیروی دریائی آسیبی به ناکسوس نرساند و چنین است ماجرای این داستان: در موقعی که مگابات نگهبانان کشتیها را سرکشی میکرد متوجه شد که در روی یکی از کشتیهای متعلق به میندوس «1» کسی مشغول کشیک نیست. او این واقعه را مهم تلقی کرد و نگهبانان خود را بجستجوی فرمانده این کشتی که سکیلاکس «2» نام داشت فرستاد و فرمان داد تا او را از کمر بر روی لبه یکی از کشتیها ببندند بقسمی که سر او بطرف خارج و اندامش بطرف داخل کشتی قرار گیرد. بعد از آنکه سکیلاکس را باین ترتیب به لبه کشتی بستند، آریستاگوراس از این واقعه مطلع شد و دانست که میهمان میندوسی او را بفرمان مگابات زنجیر کردهاند و وی در وضعی نامساعد قرار دارد. پس آریستاگوراس بنزد مگابات رفت تا او را بسر رحم آورد. اما چون اصرار او بینتیجه ماند تصمیم گرفت خود شخصا میهمان خود را از بند خلاص کند. مگابات از این ماجرا باخبر شد و این واقعه را بسیار ناگوار یافت و تصمیم گرفت با آریستاگوراس بمخالفت برخیزد. اما آریستاگوراس بوی پاسخ داد: «مداخله در این قبیل امور بتو مربوط نیست. آرتافرن ترا برای آن فرستاده است که از من اطاعت کنی و بهرجا که فرمان دهم شراع بر کشی، نه آنکه شدت عمل بخرج دهی.» مگابات از این سخن بخشم آمد و همینکه شب فرا رسید کسان خود را با قایق به ناکسوس فرستاد و اهالی جزیره را از آنچه بر ضد آنان در شرف وقوع بود مطلع کرد.
۳۴- اهالی ناکسوس تصور نمیکردند که این ناوگان برای حرکت بسوی جزیره آنان آماده شده باشد. اما همینکه از این امر باخبر شدند بیدرنگ آنچه را که در مزارع بود با خود بداخل حصار شهر بردند و خود را برای محاصره آماده کردند و با شتاب فراوان آذوقه و آشامیدنی در داخل شهر ذخیره کردند. و بدین ترتیب آنان خود را برای جنگی که قریب الوقوع میدانستند آماده کردند بقسمی که وقتی
______________________________
(۱)-Myndos
(2)-Skylax
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۰
ناوگان دشمن از کیو حرکت کرد و به ساحل ناکسوس رسید با شهری مستحکم روبرو شد و مدت چهار ماه آنرا محاصره کرد. بزودی آذوقهایکه پارسها با خود آورده بودند تمام شد. آریستاگوراس خود شخصا متحمل مخارج اضافی زیادی شد، اما این محاصره مستلزم مخارج بیشتری بود. پس ناچار قلعهای برای تبعیدیهای ناکسوس بنا کردند و آشکارا در حال شکست به خشگی بازگشتند.
۳۵- بدین ترتیب آریستاگوراس نتوانست بوعدهای که به آرتافرن داده بود وفا کند.
بعلاوه پرداخت مخارج این لشکرکشی، که از او مطالبه میکردند، از قدرت او خارج بود؛ از شکستی که متحمل شده بود و اتهامات مگابات سخت بیمناک بود و حدس میزد که بزودی حکومت با قدرت او در ملط از چنگش بدر خواهد رفت. در فشار این نگرانیها بفکر آن افتاد که شورشی برانگیزد. مصادف با این وقایع مردی که سرش خالکوبی شده بود از شوش وارد شد و سفارشهای هیستیه را که او را به ضدیت با پادشاه بزرگ تشویق کرده بود باطلاع او رسانید. هیستیه برای آنکه بتواند آریستاگوراس را به شورش برانگیزد و بیخطر او را خبردار کند و نگهبانان و مستحفظین راهها را فریب دهد، سر یکی از فدائیترین غلامان خود را از ته تراشید و دستور خود را بر روی آن خالکوبی کرد و سپس صبر کرد تا موهای او مجددا بروید.
همینکه موهای او بمیزان کافی رشد کرد وی را به ملط فرستاد و باو سفارش کرد که بمحض ورود از آریستاگوراس بخواهد که سر او را بتراشد و به سر تراشیده او توجه کند. بطوریکه نقل کردم مطلبی که بر سر او خالکوبی شده بود دعوت به شورش بود.
آنچه هیستیه را باین عمل وادار کرد تأثر و اندوه شدیدی بود که در نتیجه اسارت در شوش باو روی آورده بود. اگر شورشی در ملط روی نمیداد، اطمینان داشت که هرگز بآن شهر باز نخواهد گشت.
۳۶- چنین بود قصد پنهان هیستیه از اعزام آن فرستاده. تقارن این موجبات در نفس آریستاگوراس موثر واقع گردید. پس با طرفداران خود بمشورت پرداخت و نظر خود را برای آنها شرح داد و آنانرا از دستورات هیستیه مطلع کرد. عموم آنان بدون اختلاف
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۱
نظر با شورش موافقت کردند. در آغاز کار هکاته داستاننویس با این عمل به مخالفت برخاست و آنانرا از جنگ با پادشاه پارس برحذر کرد. وی فهرست ملل تابع داریوش را بنام ذکر کرد تا با این عمل قدرت پادشاه را نشان دهد. اما چون بسخنان او توجهی نکردند لزوم تحصیل تفوق در دریا را بهانه کرد و مدعی شد که ایجاد این تفوق امکان نخواهد داشت (زیرا او از ضعف مالی اهالی ملط باخبر بود) مگر آنکه خزائنی را که کرزوس پادشاه لیدی به معبد برانشیدها اهداء کرده بود بچنگ آورند. وی امیدوار بود که بکمک این خزائن تفوق نیروی بحری را بدست خواهند آورد و نه تنها این ثروت را بچنگ خواهند آورد بلکه مانع آن خواهند شد که دشمن آنرا بچنگ آورد. بطوریکه من در یکی از نخستین سرگذشتهائی که نقل کردم شرح دادهام «1» این خزائن از هر جهت قابل توجه بود. این عقیده مورد توجه واقع نشد. اما با اینحال تصمیم گرفتند که شورش کنند و بدون فوت وقت یکنفر از بین خود برگزینند و به میونت «2» که نیروی بحری از موقع بازگشت از ناکسوس تا آن زمان در آنجا متوقف بود بفرستند تا سعی کند سران سپاه اعزامی را بدام اندازد.
۳۷- شخصی که باین مأموریت فرستاده شد یا تراگوراس «3» نام داشت که توانست این اشخاص را بدام اندازد: اولیاتوس «4» فرزند ایبانولیس «5» از اهل میلاز «6»، هیستیه فرزند تیمنس «7» از اهل ترمر «8»، کوئس «9»، ارکساندروس «10» که داریوش
______________________________
(۱)-Myunte
(2)- کتاب اول- بند ۹۲
(۳)-Iatragoras
(4)-Oliatos
(5)-Ibanollis
(6)-Mylase
(7)-Tymnes
(8)-Termere
(9)-Koes
(10)-Erxandros
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۲
حکومت میتیلین را باو بخشیده بود، آریستاگوراس فرزند هراکلئیدس «1» از اهل کیمه «2» و بسیاری اشخاص دیگر. بدین ترتیب آریستاگوراس آشکارا با داریوش به مخالفت برخاست و از هیچ اقدام خصمانهای بر ضد او خودداری نکرد. قبل از هر کار برای اینکه اهالی ملط را صادقانه با خود همراه کند در حرف نه در عمل از فرمانروائی این شهر کنارهگیری کرد و حکومتی آزاد جانشین آن کرد. آنگاه این انقلاب عوام فریبانه را به سراسر سرزمین یونی اشاعه داد. در بسیاری از نقاط حکام خودمختار را برکنار کرد و هریک از سردارانی را که در کشتیهای نیروی اعزامی اسیر کرده بود به اهالی شهر خود تسلیم کرد. وی این حکام خودمختار را به اهالی شهرها تسلیم کرد تا از این راه قلوب آنان را جلب کند.
۳۸- اهالی میتیلن بیدرنگ کوئس را بخارج از حصار شهر بردند و در آن محل سنگسار کردند. اما اهالی کیمه فقط به تبعید فرمانروای سابق خود اکتفا کردند. اکثر دیگر شهرها نیز چنین کردند. بدین ترتیب فترتی در حکومت فرمانروایان مستبد در شهرهای یونی پدید آمد. آریستاگوراس از اهل ملط، بعد از آنکه حکام مستبد را سرنگون کرد، در هریک از شهرها به اهالی امر کرد که فرماندهی از بین خود برگزینند و آنگاه خود بر کشتی نشست و بعنوان نماینده سرزمین یونی به لاکدمونی شتافت، زیرا برای او لازم بود که متحد نیرومندی بدست آورد.
______________________________
(۱)-Heracleides
(2)-Kyme
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۳
سپارت و آتن مذاکرات آریستاگوراس
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۵
۳۹- در آن موقع دیگر سلطنت سپارت با آناکساندریداس «1» فرزند لئون «2» نبود زیرا وی درگذشته بود و کلئومن «3» فرزند او بجای او سلطنت میکرد. وی سلطنت را بیشتر مدیون صحت عمل و درستکاری خود بود. آناکساندریداس یکی از دختران خواهر خود را بزنی گرفته بود. اما با اینکه این زن مورد علاقه او بود از او طفلی بدنیا نیامد. در مقابل این وضع افورها «4» او را احضار کردند و چنین گفتند:
«اگر تو نسبت به مصالح خاندان خود دوراندیش نمیباشی، لااقل ما افورها نباید بچشم غفلت ناظر زوال خاندان اوریستنس «5» باشیم. این زن که تو انتخاب کردهای
______________________________
(۱)-Anaxandridas
(2)-Leon
(3)-Cleomene– این شخص در سال ۵۲۰ قبل از میلاد در سپارت بسلطنت رسید.
وقایعی که هردوت بدان اشاره میکند و عزیمت آریستاگوراس به سپارت برای جلب کمک این شهر در سال ۴۹۹ قبل از میلاد اتفاق افتاد. تسخیر سارد و حریق این شهر بدست شورشیان یک سال پس از این واقعه یعنی در سال ۴۹۸ قبل از میلاد روی داد (همین کتاب- بند ۱۰۰ و ۱۰۱)
(۴)- افورها)Ephores( مأمورین عالیرتبه شهر سپارت که هر سال بتعداد پنج نفر از بین معروفترین اهالی شهر باین سمت انتخاب میشدند و نه تنها بر اهالی شهر بلکه در حقیقت بر پادشاهان سپارت نیز حکومت میکردند و حق داشتند بکلیه دعاوی رسیدگی کنند و هرکس را متناسب با جرمی که مرتکب شده بود محکوم به پرداخت غرامت یا زندان نمایند.
(۵)-Eurysthenes
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۶
طفلی برای تو نخواهد آورد؛ وی را ترک کن و زنی دیگر برگزین. اگر چنین کنی مردم سپارت از تو راضی خواهند بود.» وی بآنان پاسخ داد که هیچیک از این دو کار را نخواهد کرد و پیشنهاد آنان بمذاقش خوشآیند نیست. زیرا آنان قصد دارند که وی زنی را که هیچگونه ایرادی باو وارد نیست و بعقد ازدواج خود درآورده است بنفع زنی دیگر ترک کند و بهمین جهت حاضر بقبول پیشنهاد آنان نخواهد شد.
۴۰- در مقابل این وضع افورها و ریش سفیدان با یکدیگر مشورت کردند و به آناکساندریداس چنین پیشنهاد کردند: «چون باین زن که بعقد ازدواج خود درآوردهای دلبستهای لااقل کاری را که میگوئیم انجام ده و اینبار دست از مخالفت برادر تا اهالی سپارت ناگزیر باخذ تصمیم خصمانهای نسبت بتو نشوند. ما از تو نمیخواهیم که زنی را که هماکنون در خانه داری ترک کنی. محبتهائی را که باو میکنی همچنان ادامه ده. برای ما کافی است که تو علاوه بر این زن، زوجه دیگری که بتواند باردار شود برای خود برگزینی.» آنان مطلب را تقریبا باین شکل با او در میان گذاردند و آناکساندریداس رضایت داد. از آنزمان ببعد او دو زن و دو خانه جدا داشت و این موضوع بکلی با عادات و رسوم سپارت مباین بود.
۴۱- طولی نکشید که زن دوم او طفلی بدنیا آورد که کلئومن نام گرفت و این همان کسی است که درباره او سخن گفتم. اما مقارن همان زمان که وی این طفل را بعنوان پادشاه آینده باهالی سپارت معرفی میکرد زن اول او که تا آنزمان نازا بود برحسب تصادفی که تقدیر پیش آورد حامله شد. او واقعا حامله بود، اما خویشان زن دوم که از این ماجرا باخبر شده بودند درصدد آزار او برآمدند و مدعی شدند که آن زن نقشه چیده است و بداشتن فرزندی خیالی مباهات میکند. بتدریج که زمان وضع حمل نزدیک شد این گفتگوها بدرجهای شدت یافت که افورها مشکوک شدند و در موقع وضع حمل آن زن بر بالین او بمراقبت پرداختند. آن زن فرزندی بدنیا آورد که دوریه «1» نام گرفت. همان زن بلافاصله بعد از آن طفل، لئونیداس «2» و بلافاصله
______________________________
(۱)-Doriee
(2)-Leonidas
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۷
بعد از لئونیداس همین کلئومبروتوس «1» را بدنیا آورد. حتی بعضی معتقدند که لئونیداس و کلئومبروتوس دوقلو بودند. اما، مادر کلئومن یعنی زن دوم او که دختر پرینتاداس «2» فرزند دمارمنوس «3» بود دیگر طفلی بدنیا نیاورد.
۴۲- بطوریکه نقل میکنند کلئومن هرگز مردی عاقل نبود و حتی در سراسر عمر مجنون بود. برعکس، دوریه سرآمد جوانان هم سن و سال خود بود و بخوبی میدانست که اگر لیاقت شرط بود سلطنت باو میرسید. اما وقتی آناکساندریداس درگذشت، لاکدمونیها از عادات و سنن قدیمی پیروی کردند و کلئومن را که ارشد برادران بود بسلطنت برگزیدند. غرور و عزتنفس دوریه از این واقعه جریحهدار شد و چون فرمانبری از برادر برایش تحملپذیر نبود تقاضای داوطلب کرد و تعدادی از اهالی سپارت را برای تأسیس یک مهاجرنشین با خود همراه کرد. برای استقرار در سرزمین جدید نه با هاتف دلف مشورت کرد و نه هیچیک از اعمال معمول زمان را انجام داد.
از شدت نارضایتی کشتیهای خود را بسوی افریقا هدایت کرد. تعدادی از اهالی ترا «4» بعنوان راهنما در خدمت او بودند. او به منطقه کینیپس «5» که یکی از نقاط زیبای افریقا است و در ساحل رودی بهمین نام قرار دارد رسید و در همان محل مستقر شد. اما دو سال بعد قبایل افریقائی ماس «6» و قرطاجنیها آنانرا راندند و او ناگزیر به پلوپونز «7» بازگشت.
______________________________
(۱)-Kleombrotos
(2)-Prinetadas
(3)-Demarmenos
(4)- ترا)Thera( از جزایر مجمع الجزایر اژه که امروز سانتورن)Santorin( نام دارد. اهمیت و شهرت این جزیره بیشتر ناشی از مهاجرنشینهای معرفی بود که اهالی آن در عهد باستان در سواحل افریقا تأسیس کرده بودند. از آن جمله است مهاجرنشین معروف سیرن)Cyrenne( در ساحل افریقا.
(۵)-Kinyps
(6)-Maces
(7)-Peloponese
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۸
۴۳- در آنجا، آنتیکارس از اهل الئون «1» باستناد پیشگوئیهای هاتفلئوس «2» باو توصیه کرد که به سیسیل رود و در آنجا شهری بنام هراکله «3» تأسیس کند. وی مدعی بود که سرزمین اریکس «4» سراسر به خاندان هراکلس تعلق دارد زیرا هراکلس خود شخصا آنرا بچنگ آورده بود. بعد از این توصیه، دوریه «5» خود به دلف رفت تا از هاتف معبد سؤال کند که آیا او خواهد توانست سرزمینی را که بسوی آن شراع میکشد تصرف کند. هاتفبوی پاسخ داد که وی آن سرزمین را بچنگ خواهد آورد. پس دوریه با مردانی که با خود به افریقا برده بود براه افتاد و آنان را در طول ساحل ایتالیا هدایت کرد.
۴۴- بطوریکه اهالی سیباریس «6» نقل میکنند در آنزمان خود آنها و پادشاهشان که تلیس «7»
______________________________
(1)- الئون)Eleon( از شهرهای بئوسی)Beotie( در یونان باستان واقع در شمال آتن.
(۲)-Laios
(3)- هراکله)Heraclee( از شهرهای قدیم آسیای صغیر واقع در ساحل جنوبی دریای سیاه که بصورت مهاجرنشین بوسیله اهالی ملط تأسیس شد. امروز این شهر ارکلی)Erekli( نام دارد.
(۴)-Eryx– سرزمین اریکس در منتهی الیه غربی سیسیل قرار داشت. بحکایت افسانههای باستان پس از آنکه هراکلس برژریون)Geryon( فاتح شد به سیسیل رفت و در آن سرزمین با اریکس)Eryx( فرزند پوزئیدون)Poseidon( به ستیز پرداخت و وی را بقتل رسانید و سرزمین او را تصرف کرد.
(۵)-Doriee
(6)- سیباریس)Sybaris( از شهرهای ایتالیای قدیم که در قرن هشت قبل از میلاد بدست تعدادی از اهالی آکه)Achees( تأسیس شد و بعلت رونق تجارت بزودی ثروتی عظیم بدست آورد و در دنیای باستان شهرتی فراوان یافت. مردم این شهر برخلاف اهالی کروتون به تنپروری و تنبلی شهرت داشتند و سرانجام نیز بدست اهالی کروتون مقهور شدند و شهرآباد آنها ویران شد.
(۷)-Telys
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۳۹
نام داشت خود را برای جنگ با اهالی کروتون «1» آماده میکردند. اهالی کروتون از بیم آنها از دوریه کمک طلبیدند و تقاضای آنان مورد قبول واقع شد. پس دوریه بکمک آنان به سیباریس لشکر کشید و این شهر را تصرف کرد. چنین است سهم دوریه و طرفداران او در این واقعه بقراری که اهالی سیباریس نقل میکنند. اما اگر در این باره بگفتههای اهالی کروتون باور داریم باین نتیجه میرسیم که در این جنگ هیچ خارجی با آنان همراه نبوده و تنها کسی که در لشکرکشی به سیباریس با آنها بوده غیبگوئی بوده کالیاس «2» نام از اهل اله «3» که از خاندان یامیس «4» بوده است. تنها کاری هم که این شخص انجام داد آن بود که پنهانی از نزد تلیس فرمانروای مستبد سیباریس گریخت و به اهالی کروتون ملحق شد و علت این اقدام آن بود که ضمن یک قربانی خدایان را بر ضد کروتون بیاری طلبید ولی آنان هیچ رفتار مساعدی ابراز نکردند.
۴۵- چنین بود روایت این دو قوم. هریک از این دو قوم برای اثبات روایت خود دلایلی اقامه میکند. اهالی سیباریس جنگل و معبدی را در نزدیکی بستر خشگ کراتیس «5» ارائه میدهند و مدعی هستند که دوریه، پس از تصرف شهر، این محل را به آتنا الهه کراتیس اهداء کرده است.
______________________________
(۱)- کروتون)Crotone( یا کوترون)Cotron( از شهرهای معروف یونان باستان واقع در مصبرود آزاروس)Asrarus( که بوسیله مردمان آکه)Achee( تأسیس شده بود و در دنیای باستان بداشتن مردان جنگجو و زنان زیبا شهرت فراوان داشت. کروتون موطن حکیم معروف آلکمئون)Alcmeon( و طبیب مشهور یونان باستان دموسد)Democede( و مرکز مکتب فلسفی فیثاغورث حکیم بوده است.
(۲)-Kallias
(3)- اله)Elee( از شهرهای قدیم آسیا در مصبرود کایکوس)Caicus( – شهری بهمین نام در ناحیه لوکانی)Lucanie( در ایتالیای قدیم وجود داشته که مرکز مکتب فلسفی معروفی بوده است که بهمین نام به مکتب فلسفی اله شهرت یافته.
(۴)-Jamis
(5)-Krathis
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۰
بعلاوه آنان، چگونگی مرگ دوریه را مهمترین دلیل برای اثبات ادعای خود میدانند و مدعی هستند که علت مرگ او عدم اطاعت از فرامین الهی بوده است. زیرا اگر او برخلاف گفتار خدایان رفتار نمیکرد و اگر با انجام منظوریکه از لشکرکشی داشت قناعت میکرد میتوانست سرزمین اریکس را تصرف کند و پس از آنکه بر آن تسلط یافت بجای آنکه با سپاه خود نابود شود در این سرزمین سلطنت کند. اما اهالی کروتون نیز بسهم خود استناد میکنند که کالیاس از اهل اله بطوری استثنائی اموالی فراوان در سرزمین کروتون بدست آورده است که امروز نیز وراث او از آن بهرهمندند در حالیکه دوریه و بازماندگان او چیزی بدست نیاوردند. هرگاه دوریه با آنان در جنگ سیباریس شرکت کرده بود، قاعده باید پاداشی بمراتب بیشتر و برتر از پاداش کالیاس باو داده شده باشد. چنین است دلایلی که هریک از دو دسته بنفع خود اقامه میکنند.
خواننده مختار است که دلایل هر دسته را که قانعکنندهتر تشخیص میدهد قبول کند.
۴۶- تعداد دیگری از اهالی سپارت بهمراه دوریه در کشتی نشستند. اینان تسالوس «1» پارباتس «2»، کلئس «3» و اوریلئون «4» نام داشتند. وقتی اینان با مهاجرین دیگر بسرزمین سیسیل رسیدند همه (مانند او) در جنگ بدفرجامی که بر ضد فینیقیها و ساکنان سژست «5» نمودند تلف شدند. از بین این بانیان شهرها فقط اوریلئون از این واقعه جان سالم بدر برد.
وی باقیمانده سپاه را با خود همراه کرد و بکمک آنان مهاجرنشین سلینونت «6» را که
______________________________
(۱)-Thessalos
(2)-Parebates
(3)-Kelees
(4)-Euryleon
(5)- سژست)Segeste( یا اژست)Egeste( از شهرهای سیسیل قدیم واقع در سواحل شمالی این جزیره.
(۶)- سلینونت)Selinute( یا سلینت)Selinote( یا سلینوس)Selinus( از شهرهای سیسیل قدیم واقع در سواحل جنوبی این جزیره که در سال ۶۵۱ قبل از میلاد تأسیس شد و از آن ببعد پیوسته با شهر معروف سژست)Segeste( که در شمال همین جزیره قرار داشت در حال رقابت و جنگ و ستیز بود. این شهر امروز سلینیتی)Seliniti( نام دارد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۱
مینوآ «1» نام داشت تصرف کرد و شهر سلینوت را با کمک خود از یوغ استبداد پیتاگوراس «2» رهانید. اما پس از آنکه پیتاگوراس را سرنگون کرد تصمیم گرفت خود شخصا با قدرت بر شهر سلینوت حکومت کند. پس با استبداد مطلق بر این شهر حکومت کرد. اما این وضع دوام نیاورد، زیرا اهالی سلینوت بر او شوریدند و او را در قربانگاه معبد زوسآگورئوس «3» که بداخل آن پناه برده بود کشتند.
۴۷- فیلیپ فرزند بوتاکیدس «4» از اهل کروتون در ماجراهای دوریه و مرگ او شریک بود. این شخص را که نامزد دختر تلیس فرمانروای مستبد سیباریس بود از شهر کروتون بیرون رانده بودند. اما چون این نامزدی بهم خورد وی در کشتی نشست و بسوی سیرن «5» رفت؛ ولی بعد برای همراهی و کمک به دوریه با یک کشتی که متعلق به خود او بود و افرادی که خود برگزیده بود مراجعت کرد. وی در بازیهای المپی پیروز شده بود و بعلاوه از زیباترین جوانان یونانی در آن زمان بود.
حسن صورت او موجب شد که در سژست آنچنان از او تجلیل کردند که تا آنزمان بیسابقه بود: در محل قبر او معبد کوچکی بنا کردهاند که مانند قهرمانان در آنجا برای او قربانی میکنند.
۴۸- چنین بود پایان کار دوریه. اگر او از کلئومن فرمان میبرد و در سپارت میماند
______________________________
(۱)-Minoa– در دنیای باستان تعدادی از شهرهای کوچک واقع در کرت و یونان و جزایر دریای اژه باین نام خوانده میشدند.
(۲)-Pythagoras
(3)-Zeus Agoraios– این نام در دنیای قدیم به معابدی داده میشد که بنام خدای خدایان در میان میدان بزرگ شهر برپا میکردند و تصور میکردند که با این ترتیب خداوند بزرگ حمایت و هدایت مجامع عمومی اهالی شهر را بعهده میگیرد و در فعالیتهای سیاسی و عمومی شهر مشارکت میکند.
(۴)-Boutakides
(5)- سیرن)Cyvene( مهاجرنشین معروف اهالی ترا)Thera( در سواحل افریقای شمالی که بعدها در دنیای باستان بصورت یکی از پایگاههای نفوذ تمدن یونان در قاره سیاه درآمد و شهرت فراوانی بدست آورد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۲
سلطنت آنجا را بدست میآورد زیرا کلئومن مدت زیادی در سپارت سلطنت نکرد و وقتی درگذشت غیر از دختری که گورگو «1» نام داشت فرزندی از او باقی نماند.
۴۹- پس باینترتیب در موقعی که کلئومن در سپارت حکومت میکرد آریستاگوراس حکمران مستبد ملط بآن شهر رسید و با او به مذاکره پرداخت. بطوریکه لاکدمونیها نقل میکنند وی لوحه کوچکی از مفرغ با خود آورده بود که تصویر سراسر زمین با تمام دریاها و رودها بر روی آن حک شده بود. همینکه آریستاگوراس بحضور کلئومن رسید با وی چنین آغاز سخن کرد: «کلئومن! از اینکه مشاهده میکنی که با چنین شتاب و رغبت از راه میرسم در شگفت مشو. اکنون وضع ما از اینقرار است:
فرزندان سرزمین یونی بجای آنکه مردمانی آزاد باشند بصورت برگان درآمدهاند؛ این موضوع اهانتی است بیرحمانه و رنجی است که ابتداء دامنگیر خود ما و بعد از آن بین دیگر مردمان یونانی و بیش از همه مستقیما و بنسبت برتری که بر دیگر همنژادان ما دارید مستقیما شامل شما خواهد شد. شما را به خدایان یونانی سوگند میدهم که یونیها را از بردگی و اسارت برهانید. آنان از خود شما هستند و حصول این منظور برای شما آسان است. بربرها در جنگ چندان ترسآور نیستند و شما کسانی هستید که در منتهای فضیلت نظامی و جنگی تربیت یافتهاید. آنان با کمان و نیزههای کوتاه بجنگ میپردازند؛ با شلوارهای کوتاه و گشاد خود به صحنه کارزار میروند و کلاهی بلند بر سر دارند. دست و پای آنان باینترتیب بسته است و بنابراین بآسانی میتوان بر آنان چیره شد. ثروت و ذخایر طلای مردمان این قاره از ثروت مجموع تمام ملل و اقوام دیگر متجاوز است. آنان نقره، مس، پارچههای رنگارنگ، حیوانات باربر و بردگان نیز دارند. شما هم میتوانید مالک این غنائم گردید و کافی است که چنین اراده کنید. اکنون برای تو شرح میدهم که این اقوام نسبت بیکدیگر در چه وضعی قرار دارند. یونیها در این محل قرار دارند و بعد از آنها در اینطرف لیدیها هستند که در سرزمینی حاصلخیز زندگی میکنند و از لحاظ نقره بسیار غنی
______________________________
(۱)-Gorgo
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۳
هستند.» وی در ضمن نقل این مطالب محل این سرزمینها را از روی نقشه ارض که بر روی لوحهای از مفرغ حک شده بود و با خود آورده بود تعیین میکرد. وی چنین بسخن ادامه داد: «همسایگان لیدیها فریجیها هستند که در جهت شرق در این محل قرار دارند. از بین اقوامی که من میشناسم هیچیک صاحب رمههائی بزرگتر و محصولی بیشتر از آنان نیست. در جوار فریجیها مردمان کاپادوکیه قرار دارند که ما آنها را سوری مینامیم. در کنار آنان کیلیکی قرار دارد. سرزمین کیلکی باین دریا منتهی میشود و جزیره قبرس در همین دریا و در این محل قرار دارد. کیلیکی هر سال خراجی برابر پانصد تالان «1» به پادشاه بزرگ میپردازد. بعد از کیلیکی در این محل ارمنستان قرار دارد که سرزمینی است که چراگاههای وسیع در آن یافت میشود. بعد از ارمنیها ماتینها قرار دارند که سرزمین آنها در این نقطه است. در جوار این منطقه کیسی «2» قرار دارد. در این ایالت و در نزدیکی این رود که خوآسب «3» نام دارد در این نقطه که ملاحظه میکنی شهر شوش سر بفلک کشیده است. گنجینهها و خزاین در این نقطه است. اگر شما بر این شهر دست یابید با غنائم آن میتوانید در کمال اطمینان با خداوند زوس رقابت کنید. شگفتآور است که شما بخاطر سرزمینی کوچک که حتی تا این حد حاصلخیز نیست و برای قطعه زمینی باریک با اهالی مسنی «4» که از حیث قدرت با شما برابرند و اهالی آرکادی «5» و آرگوس «6» که از سیم و زر
______________________________
(۱)- تالان واحد وزن در یونان باستان و برابر ۳۹/ ۳۶ کیلوگرم.
(۲)-Kissie
(3)-Khoaspes
(4)- مسنی)Messenie( از نواحی پلوپونز قدیم واقع در جنوب غربی این شبه جزیره که مدتها در قید حکومت سپارتیها قرار داشت و از قرن هشت تا قرن پنج قبل از میلاد برای تحصیل استقلال از دست رفته خود جنگید و سرانجام در قرن چهار قبل از میلاد مجددا استقلال یافت.
(۵)- آرکادی)Arcadie( از نواحی یونان باستان واقع در مرکز شبه جزیره پلوپونز در همسایگی سرزمین مسنی)Messenie( که ساکنان آن از پلازژهای قدیم یونان بودند.
(۶)- آرگوس)Argos( از شهرهای معروف یونان باستان که بتصور پارهای از مورخین قدیمیترین شهر یونان باستان محسوب میشده است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۴
(یعنی چیزیکه مردم بخاطر آن در صحنه جنگ با خطر روبرو میشوند) محرومند جنگ میکنید، اما وقتی بآسانی میتوانید آسیا را فتح کنید در آن مورد روشی دیگر در پیش میگیرید!» آریستا گوراس چنان سخن گفت و کلئومن چنین پاسخ داد: «ای خارجی که از اهل ملط هستی، من جواب این سئوال را بتأخیر میاندازم و دو روز دیگر بتو پاسخ خواهم داد.»
50- در آن موقع بیش از این صحبتی نکردند، اما وقتی روز جوابگوئی فرارسید در محل معین برای جواب حاضر شدند. کلئومن از آریستا گوراس سؤال کرد که فاصله بین سرزمین یونی از ساحل تا مقر سلطنتی چه مقدار است. آریستا گوراس که اتفاقا حاضر بجواب بود و جواب را در آستین خود حاضر داشت در این مورد نسنجیده رفتار کرد.
چه اگر واقعا قصد داشت سپارتیها را به آسیا بکشاند جای آن نبود که در این مورد پاسخی مطابق واقع دهد. اما او ناشیانه پاسخ داد که این فاصله بمقدار سه ماه راه است. همینکه این مطلب گفته شد کلئومن سخن او را قطع کرد و از ادامه توضیحاتی که آریستاگوراس قصد داشت درباره این خط سیر بدهد مانع شد و چنین پاسخ داد: «ای خارجی که از اهل ملط هستی، قبل از غروب آفتاب سپارت را ترک کن، زیرا تو با این قصد که میخواهی ما را با خود به محلی بفاصله سه ماه راه از سواحل ببری سخنی مطبوع طبع ما نمیگوئی.»
51- کلئومن چنین سخن گفت و سپس به خانه خود بازگشت. آریستاگوراس شاخهای زیتون بدست گرفت و بار دیگر بنزد کلئومن شتافت. وی با التماس و اصرار به خانه او وارد شد و از کلئومن تقاضا کرد دختر خود را که گورگو «1» نام داشت و در کنار او ایستاده بود مرخص کند و آنگاه بسخنان او گوش کند. این دختر یگانه فرزند او بود و در آن موقع فقط هفت یا هشت سال داشت. کلئومن از آریستاگوراس دعوت کرد تا مطلب خود را آزادانه و بیتوجه به حضور دختر خردسال او بیان کند. آریستاگوراس ابتدا باو وعده داد که اگر آنچه را که او میخواهد انجام دهد ده تالان «2» باو بپردازد.
______________________________
(۱)-Gorgo
(2)- تالان)Tlent( واحد وزن در یونان باستان و برابر ۳۹/ ۳۶ کیلوگرم
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۵
چون کلئومن سر را بعلامت نفی تکان داد، آریستا گوراس تدریجا بر مبلغ افزود تا جائیکه به پنجاه تالان رسید. در این موقع آن دختر خردسال فریاد زد: «پدر، از این محل دور شو زیرا اگر دور نشوی این خارجی ترا فریب خواهد داد.» کلئومن از اندرز دختر خردسال خود خوشنود شد و باطاقی دیگر رفت. آریستا گوراس ناگزیر سپارت را ترک گفت زیرا دیگر در این شهر امکان آنرا نداشت که درباره راهی که به سرزمین پارس منتهی میشد توضیح بیشتری دهد.
۵۲- اما ما خود درباره این راه سخنی چند نقل میکنیم: در سراسر مسیر این راه ساختمانهای شاهی و کاروانسراهای زیبائی احداث شده است. در تمام این خط سیر از سرزمینهائی میگذریم که سراسر مسکون و کاملا امن است. در سراسر لیدی و فریجیه بیست منزل راه بدنبال هم قرار دارد که جمعا نود و چهار پارازانژ «1» و نیم میگردد. در آنسوی فریجیه با رود هالیس «2» روبرو میشویم. برای مراقبت از این رود قلعه مستحکمی ساختهاند. و برای عبور از آن باید قبلا از معابر تنگ کوهستانی که بر این رود مشرف است عبور کرد. پس از عبور از این رود به کاپادوکیه خواهیم رسید و از آنجا تا مرز کیلیکی بیست و هشت منزل یا یکصد و چهار پارازانژ راه باید پیمود. در سر حد کیلیکی باید از دو معبر تنگ کوهستانی و دو قلعه مستحکم عبور کرد. دنباله جاده در این سرزمین و در آنسوی سر حد کیلیکی سه منزل و پانزده پارازانترونیم راه است.
مرز بین کیلیکی و ارمنستان رودیست قابل کشتیرانی که فرات نام دارد. در ارمنستان پانزده منزل راه است که در هریک از آنها پادگانی وجود دارد و جمعا پنجاه و شش پارازانژ میشود. در این منطقه چهار رود قابل کشتیرانی جریان دارد که باید مطلقا
______________________________
(۱)- پارازانژ)Parasanges( واحد طول در ایران باستان و برابر سی ستاد یونانی (۵ کیلومتر و ۳۲۸ متر)
(۲)- هالیس)Halyse( نام قدیم رود قزل ایرماق واقع در قسمت مرکزی آسیای صغیر که آب آن بدریای سیاه میریزد. جنگ معروف کسوف که در سال ۶۰۱ قبل از میلاد بین هوخشتر پادشاه معروف ماد و آلیات پادشاه لیدی اتفاق افتاد در ساحل این رود که مدتها سرحد امپراتوری لیدی و ماد بوده است رویداد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۶
از آنها عبور کرد. نخستین آنها رود دجله است؛ و دومین و سومین آنها هر دو یک نام دارند، در حالیکه دو رود جداگانهاند و هر دو از یک محل سرچشمه نمیگیرند، یکی از آنها از ارمنستان جاری است و دیگری از سرزمین ماتین «1». چهارمین این رودها گیندس «2» نام دارد. این همان رودی است که در گذشته کوروش آنرا به سیصد و شصت مجرا تقسیم کرد. از ارمنستان تا سرزمین ماتین چهار منزل راه است و وقتی از این سرزمین به کیسی رسیدیم یازده منزل و چهل و دو پارازانژونیم راه باقی است تا به خوسپ «3» یعنی رودی که قابل کشتیرانی است و شهر شوش در ساحل آن بنا شده است برسیم. تعداد این منزلها جمعا به یکصد و یازده میرسد. چنین است تعداد توقفگاههائی که از سارد تا شوش وجود دارد.
۵۳- اگر طول راه شاهی را به پارازانژ برآورد کنیم و اگر پارازانژ برابر سی ستاد باشد و در حقیقت همین مقدار هم هست، از سارد تا مقر شاهی که به «کاخ ممنون» معروف است جمعا سیزده هزار و پانصد ستاد یعنی چهارصد و پنجاه پارانژ فاصله است.
و اگر در هر روز صد و پنجاه ستاد راهپیمائی کنیم، طی تمام این مسافت بطور دقیق نود روز طول میکشد.
۵۴- از اینقرار وقتی آریستا گوراس ملطی به کلئومن لاکدمونی میگفت که برای وصول به مقر شاهی لازم است سه ماه در داخل آن سرزمین راه پیمود، سخنی بگزاف نگفته بود. اما اگر کسی اطلاعات بیشتری در اینباره بخواهد من اضافه میکنم که باید
______________________________
(۱)-Matienes
(2)- گیندس)Gyndes( یا ژیندس نام قدیم رودی است که در محل سرزمین آشور قدیم جاری بود. این رود که امروز قرهسو نام دارد و از شعب رود دجله است همان رود معروفی است که بحکایت هردوت، کوروش کبیر پادشاه هخامنشی در موقع لشکرکشی به بابل چون یکی از اسبهای مورد علاقهاش در آبهای آن غرق شد فرمان داد تا با حفر ۳۶۰ مجرا آبهای آنرا در صحرا پراکنده کردند. امروز آثار مجاری مزبور از بین رفته و رود فرهسو مجددا در مجرای اصلی خود قرار گرفته.
(۳)-Koaspes
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۷
فاصله بین افز «1» و سارد را بر آن افزود و بنابراین از دریای یونانی تا شوش جمعا چهارده هزار و چهل ستاد راه است (و همین شهر است که به شهر ممنون معروف است) زیرا از افز تا سارد پانصد و چهل ستاد فاصله است و از اینقرار باید سه روز دیگر به سه ماه راهپیمائی افزود.
۵۵- آریستاگوراس پس از آنکه از سپارت رانده شد به آتن عزیمت کرد. این شهر بطوریکه هماکنون بنقل آن میپردازم بتازگی خود را از حکومت حکمرانان مستبد خلاص کرده بود: هیپارک «2» فرزند پیزیسترات «3» و برادر هیپیاس «4» حکمران مستبد آتن شبی خواب دید که کشته خواهد شد و کمی بعد هم بدست آریستوژیتون «5» و هارمودیوس «6» کشته شد. اینان از بازماندگان یکی از خانوادههائی بودند که در گذشته از ژفیرا «7» به آتن کوچ کرده بودند. بعد از مرگ او نیز مدت چهل سال استبداد باشدت سابق و حتی سختتر از گذشته بر آتن حکمفرما بود.
______________________________
(۱)- افز)Ephese( از مهاجرنشینهای یونان باستان و یکی از شهرهای دوازدهگانه اتحاد یونی در ساحل آسیای صغیر.
(۲)- هیپارک)Hiparque( فرزند پیزیسترات حکمران مستبد آتن در قرن شش قبل از میلاد که باتفاق برادرش هیپیاس)Hippias( جانشین پدر شد، پیزیسترات و هیپارک و هیپیاس در آتن بخوشنامی حکومت کردند و در دوره حکومت آنان که با عقل و درایت توام بود علم و دانش در این سرزمین توسعه یافت.
(۳)- پیزیسترات)Pisistrate( فرمانروای مستبد آتن در قرن شش قبل از میلاد که در حکومت خود متکی به مردم عوام و طبقه سوم بود و باتکای آنان با قدرت حکومت کرد و از نفوذ اشراف در حکومت کاست. در زمان او آتن باوج شهرت و آبادانی رسید.
(۴)- هیپیاس)Hipias( – یادداشت ذیل همین بند درباره هیپارک
(۵)- آریستوژیتون)Aristogiton( قاتل هیپارک فرمانروای مستبد آتن در اواخر قرن شش قبل از میلاد.
(۶)- هارمودیوس)Harmodios( قاتل هیپارک فرمانروای مستبد و معروف آتن در اواخر قرن شش قبل از میلاد.
(۷)-)Gephyra( – از شهرهای قدیم بئوسی در یونان باستان.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۸
۵۶- اما خوابی که هیپارک دید چنین بود: شبی که فردای آن جشن پاناتنه «1» برپا میشد هیپارک خواب دید که مردی بلند بالا و خوشاندام در کنار او قرار گرفته و این معما را بر او طرح میکند:
بیخیال و آسوده، تو ای شیرمرد، با سرنوشت ترسآور روبرو شو،
مردی مشوش و بیانصاف حساب سنگینی را تصفیه خواهد کرد.
همینکه صبح شد وی خواب خود را با خوابگذاران در میان گذارد و سپس بیتوجه به پاسخ آنان در ازدحام مردم شرکت کرد و همانجا بقتل رسید.
۵۷- اهالی ژفیرا که قاتلان هیپارک از بازماندگان آنان بودند مسقط الرأس خود را ارتری «2» میدانند. اما بموجب تحقیقاتی که من خود کردهام آنان در حقیقت از نژاد فینیقی بودهاند و بهمراه کادموس «3» بسرزمینی که امروز بئوسی «4» نام دارد قدم گذارده بودهاند. آنان در آن محل در سرزمین تاناگرا «5» که سرنوشت نصیب آنان کرده بود میزیستند. بار اول که اهالی آرگوس «6» کادموسیها را از سرزمین خود
______________________________
(۱)- پاناتنه)Panathenees( بزرگترین و باشکوهترین جشنی که در آتن بافتخار آتنا)Athena( حامی شهر آتن برپا میکردهاند. در این جشن یک چادر گلدوزی شده را که دختران آتنی در مدت نه ماه تهیه کرده بودند دستهجمعی در شهر گردش میدادند و سپس آنرا به معبد آتنا میبردند و به الهه تقدیم میکردند. بعلاوه در روزهای قبل از جشن هر روز مسابقات و بازیهای مختلف ترتیب میدادند و مردم آتن بانواع بازیها و خواندن آوازها سرگرم میشدند. این جشن و جشن دیونیزی که بافتخار دیونیزوس برپا میشد بزرگترین جشنهای مذهبی آتن باستان بود.
(۲)- ارتری)Eretrie( از شهرهای قدیم جزیره بزرگ او به)Eubec( واقع در سواحل غربی شبه جزیره یونان که مکرر بنحو مؤثر در شورشهای مهاجرنشینهای یونان در زمان داریوش بنفع این مهاجرنشینها مداخله کرد.
(۳)- کادموس)Kadmos( دریانورد افسانهای فینیقی که بحکایت افسانههای قدیم موسس شهر معروف تب)Thebes( در بئوسی بوده است.
(۴)- بئوسی)Beotie( از نواحی مرکزی یونان قدیم واقع در شمال ناحیه کورنت و و آتن. پایتخت آن شهر معروف تب)Thebes( بوده است.
(۵)- تاناگرا)Tanagra( یا تاناگر)Tanagre( از شهرهای قدیم بئوسی)Beotie( در یونان باستان واقع در مشرق شهر معروف تب.
(۶)-)Argos( – یادداشت ذیل بند ۴۹ این کتاب.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۴۹
راندند اهالی ژفیرا که بنوبه خود مورد تعرض اهالی بئوسی قرار گرفته بودند به آتن مهاجرت کردند و اهالی آتن بشرایطی حاضر شدند آنان را بین خود بپذیرند. از جمله، بسیاری از امتیازاتی را که نقل آن ضروری بنظر نمیرسد از آنان سلب کردند.
۵۸- این فینیقیها که از آنان سخن میگویم، یعنی همراهان کادموس که از اهل ژفیرا بودند، پس از آنکه درین سرزمین مستقر شدند بسیاری از علوم و اطلاعات را با خود به یونان آوردند. مخصوصا الفبا و خط را که تصور میکنم تا آن زمان یونانیان از آن بیخبر بودند بآنان یاد دادند. این الفبا در آغاز کار همان الفبائی بود که در سراسر فینیقی معمول بود. اما با گذشت زمان تلفظ و همچنین شکل حروف آن تغییر کرد. یونیها تنها مردمان یونانی نژادی بودند که در آن زمان در اکثر کشورها در جوار فینیقیها میزیستند و همانها بودند که الفبا را از فینیقیها گرفتند و آنرا با کمی تغییر بکار بردند. اما چون فینیقیها این الفباء را به یونان وارد کردند، همانطور که عدل و انصاف حکم میکرد، یونانیان مخالفتی با حفظ نام قدیم آن یعنی «الفبای فینیقی» نکردند. یونیها کتابهائی را که بر روی پا پیروس نگاشته شده بروش قدیم «پوست» و یا «کتاب پوستی» مینامند، زیرا چون ورق پاپیروس در آن زمان نایاب بود مردم بروی پوست بز و میش مینگاشتند. در زمان ما نیز هنوز بسیاری از مردمان غیر یونانی برای نگارش از پوست استفاده میکنند.
۵۹- من خود الفبای کادموسی را در معبد آپولون «1» واقع در ایسمنوس «2» شهر تب «3» که در بئوسی «4» قرار دارد بچشم دیدهام. این حروف بر روی سه عدد سه
______________________________
(۱)-Apollon
(2)- ایسمنوس)Ismenos( یا ایسمن)Ismene( نام قدیم رودی است که در بئوسی جاری بود و از شهر تب میگذشت و بتصور یونانیان قدیم رود مخصوص خداوند آپولون بوده است.
(۳)- تب)Thebes( شهر معروف و بزرگ یونان قدیم و مرکز بئوسی در یونان باستان که مدتها در ردیف آتن و سپارت بصورت یکی از مراکز قدرت در یونان باستان تجلی کرد.
(۴)-Beotie
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۰
پایه حک شدهاند و اکثر آنها نظیر حروف الفبای یونی است. بر روی یکی از آن سه پایهها این کتیبه حک شده است:
«هدیه آمفیتریون «1» در بازگشت از تب،
این سه پایه ظاهرا متعلق به زمان لئوس «2» فرزند لابداکوس «3» فرزند پولیدور «4» فرزند کادموس «5» است.
۶۰- بر روی سه پایه دوم این شعر شش هیجائی حک شده است:
سکئوس «6» پس از آنکه در مسابقات قهرمانی پیروز شد این هدیه را، که گوهری از هنری گرانپایه است به آپولون خداوند تیرانداز هدیه کرد.
آیا این سکئوس همان فرزند هیپوکون «7» نیست که در زمان اودیپ «8» فرزند لئوس میزیسته؟ شاید هم بانی این هدیه سکئوس دیگری باشد که نام او با نام فرزند هیپوکون یکی است.
۶۱- بر روی سه پایه سوم نیز شعری شش هجائی حک شده که چنین است:
پادشاه، لائوداماس «9» این سه پایه را،
که گوهری از هنری گرانپایه است به تیرانداز خطاناپذیر «10» اهدا کرده است
______________________________
(۱)- آمفیتریون)Amphitryon( پادشاه تیرنت)Tyrinthe( که بحکایت افسانههای باستان ژوپیتر خدای خدایان در غیاب او زوجهاش را فریب داد و از نزدیکی آندوهرکول پهلوان معروف و افسانهای یونان باستان بدنیا آمد.
(۲)-Laios
(3)-Labdacos
(4)-Polydore
(5)-Kadmos
(6)-Scaios
(7)-Hippocoon
(8)-Oedipe
(9)-Laodamas
(10)- مقصود خداوند آپولون)Apollon( است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۱
درست در زمان سلطنت همین لائوداماس فرزند اتئوکل «1» بود که اهالی آرگوس کادموسیها را از سرزمین آنان راندند و کادموسیها بنزد انخلهها «2» پناهنده شدند.
ژفیراها که در آن موقع در آن سرزمین باقی مانده بودند بعدها در نتیجه فشار اهالی بئوسی به آتن مهاجرت کردند و در این شهر معابدی برای اجرای سنن و آداب خود ساختند. آتنیهای دیگر حق ندارند باین معابد قدم گذارند. این معابد از دیگر بناهای مذهبی بکلی متمایزاند. از بین آنان مخصوصا باید از معبد و آئینهای دمتری «3» آکه «4» نام برد.
۶۲- تا اینجا درباره خوابی که هیپارک دیده بود و اصل و منشاء ژفیراها که قاتلان هیپیارک نیز از بازماندگان آنها بودند سخن گفتم. اکنون جای آنست که بار دیگر بشرح مطلبی که در آغاز کار بدان مشغول بودم بپردازم و چگونگی استخلاص آتن را از استبداد و فرمانروایان مستبد نقل کنم. هیپیاس «5» به حکومت استبدادی خود همچنان ادامه میداد و از اهالی آتن بعلت قتل هیپارک نفرت داشت. خاندان آلکمئون «6» یکی از خاندانهای آتنی بود که برای نجات از حکومت خاندان پیزیسترات «7» از آتن
______________________________
(۱)-Eteocle
(2)-Enkhelees
(3)- دمتر)Demeter( یا سرس)Ceres( الهه زراعت در یونان باستان.
(۴)- آکه)Achee( یکی از نواحی شمالی پلوپونژ قدیم در یونان باستان که شامل دوازده شهر کوچک میشد. این شهرهای کوچک بعدها باهم متحد شدند و اتحادیه معروف آکه را تأسیس کردند.
(۵)-Hippias
(6)- آلکمئونها)Alcmeons( یکی از خانوادههای بزرگ آتن در یونان باستان که مدتها باتکای طبقه اشراف در آتن حکومت کرد. از این خاندان که رقیب سرسخت خاندان پیزیسترات بود مردان بزرگی مانند مگاکلس)Megacles( – کلیستن)Clislthene( پریکلس)Pericles( و آلکیبیاد)Alcibiade( با قدرت در آتن حکومت کردند.
(۷)- داستان رقابت دو خاندان معروف آتنی پیزیسترات و آلکمئون بتفصیل در بند ۶۰ از کتاب اول هردوت نقل گردیده است. در کتاب ششم نیز (بند ۱۲۵ ببعد) بتفصیل درباره اتحاد خاندان آلکمئون با حکمران سیسیون)Cicyone( سخن گفته شده است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۲
مهاجرت کرده بود. در آن موقع این خاندان و دیگر آتنیهای تبعیدی سعی کردند از راه غافلگیری و قهر بشهر وارد شوند. اما نه تنها باین کار موفق نشدند بلکه تلاش آنها برای دست یافتن بر شهر و استخلاص آن از چنگ فرمانروای مستبد آن با شکستی کامل مواجه شد. پس ناگزیر، خاندان آلکمئون در لیپسیدریون «1» بالاتر از پونیا «2» اردو زدند و با تمام قوا دیگران را بر ضد خاندان پیزیسترات برانگیختند. آنگاه با آمفیکتیونها «3» برای ساختن معبد کنونی دلف که در آن هنگام وجود نداشت مذاکره کردند و قرارداد بستند و چون مردمانی ثروتمند بودند و بعلاوه تا هر اندازه در نسل آنها بالا رویم مردمانی محترم بودند، معبدی بنا کردند که بمراتب از طرح مورد توافق مجللتر بود. مثلا در حالیکه بموجب قرارداد متعهد بودند که معبد را از سنگ اسفنجیشکل بسازند، با اینحال تمام روبنای آنرا از سنگ مرمر پاروس «4» ساختند.
۶۳- بطوریکه اهالی آتن نقل میکنند، همینکه این مردمان در دلف مستقر شدند هربار فرستادهای از سپارت شخصا یا بنمایندگی از طرف دولت سپارت برای مشورت درباره هر جنگ به دلف میآمد آنان هاتف معبد را با زر فریب میدادند و از دهان او بفرستاده سپارت میگفتند که باید برای آزادی آتن اقدام کنند. وقتی اهالی لاکدمون مشاهده کردند که هاتف معبد پیدرپی چنین توصیه میکند، سپاهی بفرماندهی
______________________________
(۱)-Leipsydrion
(2)-Paeonia
(3)- آمفیکتیونها)Amphictyons( – این اصطلاح در یونان باستان به کسانی گفته میشد که در شورای مرکزی اتحادیههای شهرهای یونان حضور مییافتند. یکی از خصوصیات تمدن یونان باستان استقلال کامل شهرهای بزرگ و کوچک این سرزمین است که حتی خطر مهاجمات خارجی نتوانست علاقه یونانیانرا بآن سست کند. اما در عینحال یونانیان قدیم برای حفظ موجودیت خود اتحادیهای مذهبی داشتند و هریک از آنها شورائی از آمفیکتیونها که نمایندگان مذهبی شهرهای متحد بودند در یکی از معابد بزرگ تشکیل میدادند.
(۴)-Paros
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۳
آنکیمولیوس «1» فرزند آستر «2» که یکی از افراد برگزیده شهر بود برای استخلاص آتن از چنگ خاندان پیزیسترات روانه کردند. با اینکه خاندان پیزیسترات حق مهماننوازی و دوستی بگردن اهالی لاکدمون داشتند، با اینحال اینان فرامین خداوندی را مافوق تعهدات انسانی دانستند و این سپاه را با تعدادی کشتی از راه دریا به آتن فرستادند. آنکیمولیوس در فالر «3» به ساحل نزدیک شد و سربازان خود را در آن محل پیاده کرد. خاندان پیزیسترات که قبلا از این ماجرا باخبر شده بودند تعدادی قوای کمکی از تسالی «4» طلب کردند. آنان با این کشور پیمان اتحاد بسته بودند. اهالی تسالی بتقاضای آنان و باتفاق آراء هزار سوار بفرماندهی پادشاه خود کینئاس «5» که از اهل گونوس «6» بود روانه کردند. خاندان پیزیسترات باتکای این متحدین این نقشه جنگی را طرح کردند: آنان امر کردند که درختان سراسر دشت فالر را قطع کنند و در این دشت هموار که برای حمله سوارنظام آماده بود دستههای سوارنظام تسالی را مأمور حمله به دشمن کردند. این تعرض تلفات زیادی برای لاکدمونیها ببار آورد و آنکیمولیوس نیز کشته شد. بازماندگان سپاه لاکدمونی ناگزیر ساحل را ترک کردند و به کشتیها پناه بردند. چنین بود پایان کار نخستین تعرض لاکدمون. قبر آنکیمولیوس در آتیک «7» در دهکده آلوپکه «8» در نزدیکی
______________________________
(۱)-Anchimolios
(2)-Aster
(3)- فالر)Phalcre( قدیمترین و کوچکترین بندر ساحلی آتن در یونان باستان واقع در ساحل خلیج سارونیک)Saronique( که امروز بصورت بندری نسبه آباد باقی است و فنری)Phanari( نام دارد.
(۴)-Thessalie
(5)-Kineas
(6)-Gounos
(7)- آتیک)Attique( شبه جزیره معروف و مهد تمدن یونان و آتن در ساحل شرقی شبه جزیره یونان. آتن مرکز این شبه جزیره بود. دشت ماراتن که جنگ معروف ماراتن در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در آن رویداد در ساحل شرقی این شبه جزیره قرار داد.
(۸)-Alopeke
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۴
معبد هراکلس «1» که خود در کینوسارژ «2» واقع شده قرار دارد.
64- پس از آن، لاکدمونیها به لشکرکشی بزرگتری بر ضد آتن دست زدند و پادشاه خود کلئومن فرزند آناکساندریداس «3» را بفرماندهی خود برگزیدند. این بار آنان سپاه خود را از دریا نفرستادند، بلکه از راه خشکی گسیل داشتند. این سپاه پس از آنکه آتیک را تسخیر کرد در آغاز کار با حمله سوارنظام تسالی روبرو شد. اما طولی نکشید که تسالیها عقب نشستند و بیش از چهل تن از همراهان خود را در صحنه کارزار رها کردند. آنانکه از جنگ جان بدر برده بودند بیآنکه از مرکوب خود پیاده شوند راه تسالی را در پیش گرفتند. کلئومن تا حوالی شهر پیش رفت و در آنجا به آن دسته از آتنیان که خواهان آزادی خود بودند ملحق شد و آنگاه حکمرانان مستبد را در داخل حصار پلازژی «4» محاصره کرد.
۶۵- لاکدمونیها هرگز نمیتوانستند خاندان پیزیسترات را از شهر خارج کنند زیرا آنان مایل نبودند به محاصرهای طولانی دست زنند، در حالیکه خاندان پیزیسترات مأکول و مشروب بمقدار کافی برای خود تأمین کرده بودند. اما در آن موقع حادثهای رویداد که در عینحال که برای آنان مساعد بود، برای دشمنان آنان ناگوار بود و شاید اگر این حادثه روی نمیداد لاکدمونیها پس از چند روز محاصره به سپارت مراجعت میکردند. آن حادثه از اینقرار بود که سپارتیها اطفال خاندان پیزیسترات را که برای تأمین بیشتر پنهانی به خارج شهر فرستاده شده بودند اسیر کردند. این واقعه وضع را برای خاندان پیزیسترات بکلی دگرگون کرد. خاندان پیزیسترات فرزندان
______________________________
(۱)-Heracles
(2)-Kynosarges
(3)-Anaxandridas
(4)- شهر اصلی آتن بر فراز تپه آکروپول بنا شده بود و حصاری مستحکم بضخامت چهار تا شش متر آنرا محافظت میکرد. بحکایت افسانههای قدیم این حصار بوسیله دستهای از مردان پلازژ)Pelasges( ساخته شد و بپاداش آن، قسمتی از سرزمین یونان بآنان واگذار گردید (هردوت- جلد ششم- بند ۱۳۷)
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۵
خود را بارز باز خرید کردند و بقبول شرطی که آتنیان بآنان تحمیل کردند راضی شدند. شرط آن بود که خاندان پیزیسترات در ظرف پنج روز آتیک را ترک گویند.
پس آنان ناگزیر به سیژه «1» در ساحل سکاماندر «2» پناهنده شدند. خاندان پیزیسترات مدت سی و شش سال بر آتن حکومت کردند. افراد این خاندان نیز ریشه خارجی داشتند؛ چه آنان از پیلوس «3» آمده بودند و از اخلاف نله «4» و از قومی بودند که کودروس «5» و ملانتوس «6» بدان تعلق داشتند. این دو نفر قبل از آنان به آتن آمده و در آنجا به سلطنت رسیده بودند. برای حفظ یاد بود همین اصل و منشاء بود که هیپوکرات فرزند خود را پیزیسترات نام گذارد و این نام همان نامی است که قبلا به پیزیسترات فرزند نستور «7» تعلق داشته. بدین ترتیب آتنیان از حکومت فرمانروایان مستبد خود آسوده شدند. اکنون من قبل از هر چیز بشرح کارهای آتنیان و وقایع مهمی خواهم پرداخت که پس از آزادی آنان و قبل از شورش یونیها بر ضد داریوش (یعنی قبل از آنکه آریستاگوراس از اهل ملط از آنان کمک طلب کند) برای آنان رویداد.
۶۶- آتن تا آن زمان کشوری بزرگ بود، اما بعد از آنکه از حکومت حکمرانان مستبد خود خلاص شد بزرگتر شد. دو تن در آتن نفوذی فراوان یافتند. یکی از آندو
______________________________
(۱)- سیژه)Sigee( شهری در آسیای صغیر در ساحل داردانل در نزدیکی دماغهای که بهمین نام خوانده میشد.
(۲)- سکاماندر)Scamandre( یا گسانت)Xanthe( رود معروفی که در زیر دیوارهای شهر افسانهای تروآ جاری بود و امروز گیرک گوزلر نام دارد.
(۳)-)Pylos( در یونان باستان سه شهر از شهرهای پلوپونز باین نام خوانده میشد که معروفترین آنها شهر پیلوس واقع در ساحل دریای یونی بود.
(۴)- نله)Nelee( از پیشقدمان یونانیان مهاجر که تأسیس مهاجرنشینهای معروف کلازومن)Clazomenes( و کولوفون)Colophon( و افز)Ephese( و ملط را باو نسبت دادهاند.
(۵)-Kodros
(6)-Melanthos
(7)-Nestor
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۶
کلیستن «1» از خاندان آلکمئون و همان کسی بود که بطوریکه نقل میکنند هاتف معبد الهی را با زر تطمیع کرده بود. دیگری ایزاگوراس «2» فرزند تیساندروس «3» بود که به خاندانی بزرگ تعلق داشت. من قادر به بیان منشاء اصلی خاندان او نمیباشم ولی میدانم که افراد این خاندان قربانیهای خود را به زوس کاریها تقدیم میکردند.
رقابت این دو نفر برای در دست گرفتن حکومت باغتشاشاتی منتهی شد و سرانجام کلیستن بر رقیب خود فائق آمد. پس از آن درصدد جلب پشتیبانی ملت برآمد و آنگاه چهار قبیله آتنی را به ده قبیله تقسیم کرد و اسامی آنها را که از نام فرزندان یون «4»، ژلئون «5»، اژیکوروس «6»، آرگادس «7» و هوپلس «8» اقتباس شده بود تغییر داد و اسامی دیگر بجای آن گذارد که باستثنای یکی، بقیه از اسامی قهرمانان محلی بود. آن یک اسم آژاکس «9» بود که با اینکه منشاء خارجی داشت بعنوان همسایه متحد بدیگر نامها اضافه شد.
۶۷- کلیستن از این حیث، از جد مادری خود که او نیز کلیستن نام داشت و حکمران
______________________________
(۱)- کلیستن)Clistene( بزرگ خاندان معروف آلکمئون)Alcmeon( در آتن، جد پریکلس بزرگ و رقیب هیپیاس که سرانجام توانست در سال ۵۱۰ قبل از میلاد وسایل تبعید هیپیاس را از آتن فراهم کند و باتکای اشراف در این شهر بحکومت رسد. وی برقرارکننده قوانین سولون و مبتکر طرح تبعید سیاستمداران)Ostracisme( در یونان باستان بود.
(۲)- ایزاگوراس)Isagoras( از بزرگان آتن در قرن شش قبل از میلاد و رقیب کلیستن در این شهر که سرانجام در ۵۰۹ قبل از میلاد بکمک پادشاه سپارت حکومت آتن را بچنگ آورد.
(۳)-Tisandros
(4)- یون)Ion( فرزند هلن)Hellene( و فرمانده افسانهای آتنیان و یونانیان در جنگهائی که در قرون اولیه تأسیس آتن اتفاق افتاد.
(۵)-Geleon
(6)-Aigikoreus
(7)-Argades
(8)-Hoples
(9)-Ajax
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۷
مستبد سیسیون «1» بود الهام گرفت. توضیح آنکه هنگامی که کلیستن با اهالی آرگوس بجنگ مشغول بود آوازهخوانان دورهگرد را از خواندن اشعار هومر در موقع انجام مسابقات ممنوع کرد زیرا غالبا در این اشعار از آرگوس و اهالی آن تجلیل شده است. آنگاه چون در آن موقع نمازگاه قهرمانی بنام آدراستوس «2» فرزند تالائوس «3» در میان میدان شهر سیسیون «4» قرار داشت (و امروز نیز موجود است) کلیستن هوس کرد این قهرمان را نیز بعنوان اینکه از اهالی آرگوس است تبعید کند. پس برای این مقصود به دلف رفت و از هاتف معبد سؤال کرد که آیا لازم است آئین آدراستوس را منع کند. هاتف معبد پاسخ داد که آدراستوس پادشاه سیسیون است اما او خود جنایتکاری است که باید سنگسار شود. وقتی مشاهده کرد که هاتف الهی حاضر نیست حتی باین شکل با تقاضای او موافقت کند، در مراجعت درصدد برآمد که ترتیبی دهد تا آدراستوس خود حاضر بترک آن سرزمین گردد و وقتی راه آنرا یافت کسانی به شهر تب «5» واقع در بئوسی «6» فرستاد و پیغام داد که قصد دارد ملانیپوس «7» فرزند آستاکوس «8» را به شهر خود بازگرداند. اهالی تب تصویر این قهرمان را باو
______________________________
(۱)- سیسیون)Cicyone( از شهرهای یونان باستان واقع در ساحل غربی جزیره پلوپونز در خلیج کورنت.
(۲)-Adrastos
(3)-Talaos
(4)-Cicyone
(5)- تب)Thebes( پایتخت معروف سرزمین بئوسی در شمال شبه جزیره آتیک و در نزدیکی آتن که بعد از آتن و سپارت از بزرگترین شهرهای یونان باستان محسوب میشد.
(۶)- بئوسی)Beotie( ناحیه وسیعی در شمال شبه جزیره آتیک در یونان باستان که که پایتخت آن شهر بزرگ و معروف تب)Thebes( بوده است.
(۷)-Melanippos
(8)-Astakos
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۸
دادند. کلیستن ملانیپوس را به سیسیون وارد کرد و در محوطه پریتانه «1» زیارتگاهی باو تخصیص داد و مجسمه او را در همان محل در نقطهای که کاملا در امان بود قرار داد. علت اینکه کلیستن درصدد برآمد که ملانیپوس را بآن شهر وارد کند آن بود که (مزید این توضیح ضروری است) ملانیپوس با آدارستوس که قاتل برادرش مکیستس «2» و دامادش تیدس «3» بود خصومت شخصی داشت.
وی نهتنها عبادتگاهی به ملانیپوس تخصیص داد، بلکه قربانیها و جشنهائی که برای آدراستوس معمول بود از او سلب کرد و به ملانیپوس انتقال داد. اهالی سیسیون به تجلیل و بزرگداشت آدراستوس عادت کرده بودند، زیرا این سرزمین در گذشته به پولیب «4» تعلق داشت. آدراستوس فرزند یکی از دختران پولیب بود و چون پولیب پس از مرگ وارثی نداشت حکومت نیز بوی رسیده بود. یکی از احتراماتی که اهالی سیسیون نسبت به آدراستوس رعایت میکردند آن بود که با آوازهای دستهجمعی غمانگیز خاطره داستان رنجها و شجاعتهای او را تجدید میکردند. آنان این مراسم را بیاد دیونیزوس برپانمیکردند، بلکه آنرا بیاد آدراستوس برپامینمودند.
کلیستن مراسم آواز دستهجمعی را به دیونیزوس بازگرداند و بقیه آن مراسم را به ملانیپوس تخصیص داد.
۶۸- چنین بود طرز رفتار او با آدراستوس. و اما برای آنکه قبایل دری که در سیسیون اقامت داشتند از دریهای آرگوس متمایز شوند، اسامی آنان را نیز تغییر داد. و در این مورد اهالی سیسیون را وسیله تفریح خود قرار داد زیرا اسامی جدیدی که او
______________________________
(۱)-Prytanee– این اصطلاح در شهرهای یونان باستان به محلی گفته میشد که قضات شهر بنام پریتان)Prytanes( برای قضاوت در آن جلوس میکردند و در حقیقت باصطلاح امروز دادگستری و عدالتخانه بوده است. در آتن معمول بود که هریک از اهالی که خدمتی به شهر کرده بود بپاس این خدمت برای مدتی در پریتانه سکونت میکرد و در این مدت از او نگهداری میشد و پذیرائی شایانی بعمل میآمد.
(۲)-Mekistes
(3)-TydeS
(4)-Polybe
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۵۹
برای آن قبایل انتخاب کرد اسامی خوک و خر بود که پسوند اسامی قدیمی را نیز بر آن افزود. با اینحال قبیلهای را که خود بدان تعلق داشت استثنا کرد و نام آنرا از کلمهای اخذ کرد که مشخص شغل او بود و باینترتیب آن قبیله را قبیله آرکهلااو «1» (یعنی قبیله حاکم) نام داد. قبایل دیگر را هیاتها «2» اونئاتها «3» و شوآرتآتها «4» نام گذارد. این اسامی در تمام مدت حکومت کلیستن و تا شصت سال پس از مرگ او همچنان در سیسیون معمول بود. بعدها، در حقیقت مضحک بودن این اسامی موجب تغییر آنها شد و اسامی هیلهها «5» و پامفیلیها «6» و دیماناتها «7» جانشین آن شد.
در همان موقع تصمیم گرفتند که قبیله چهارم را نیز قبیله اژیالهها «8» که از نام اژیاله «9» فرزند آدراستوس اخذ شده بود بنامند.
۶۹- چنین بود آنچه کلیستن سیسیونی انجام داد. تصور میکنم کلیستن آتنی که فرزند یکی از دختران کلیستن اولی بود و نام خود را نیز از او اقتباس کرده بود بهمان نسبت که جدش دریها را تحقیر میکرد او نیز یونیها را حقیر میداشت و برای اینکه اسامی قبایل آتنی از اسامی قبایل یونی ممتاز باشد از هم اسم خود یعنی کلیستن اول تقلید کرد. این ماجرا چنین است که پس از آنکه کلیستن توانست مردم آتن را که قبل از او بکلی از حیات سیاسی برکنار بودند با خود همراه کند، اسامی قبایل را تغییر داد و بر تعداد آنها افزود. بجای چهار رئیس قبیله ده رئیس قبیله تعیین کرد
______________________________
(۱)-Archelaoi
(2)- هیاتها)Hyates( مشتق از کلمهایست یونانی که معنای آن گفتار است.
(۳)- اونئاتها)Oneates( مشتق از کلمهایست یونانی که معنای آن خر است.
(۴)- شوآرهاآتها)Choireates( مشتق از کلمهایست یونانی که معنای آن «خوک شیرده» است.
(۵)-Hylleens
(6)-Pamphyliens
(7)-Dymanates
(8)-Egialeens
(9)-Egialee
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۰
و دهات و قصبات را بین این قبایل به ده گروه تقسیم کرد. بدینترتیب موقعیت او پس از جلب حمایت مردم بمراتب از رقبایش مستحکمتر شد.
۷۰- وقتی ایزاگوراس نیز مانند دیگر حریفان از او شکست خورد، درصدد برآمد که از کلئومنلاکدمونی که از همان موقع که خاندان پیزیسترات محاصره شده بود میهمان او بود استمداد کند (تاریخ او را متهم کرده است که زیاده از حد خود را به زوجه ایزاگوراس نزدیک میکرده). کلئومن ابتدا رسولی به آتن فرستاد و به کلیستن امر کرد تا با بسیاری از آتنیهائی که وی آنان را «متعهد» یا «ناپاک» مینامید شهر را ترک کند. این اتمام حجت بتحریک ایزاگوراس ارسال شد زیرا خاندان آلکمئون و طرفداران آنها متهم بقتلی شده بودند که ایزاگوراس و دوستانش در آن دستی نداشتند.
۷۱- و اما علت اینکه بعضی از آتنیان را «ناپاک» نامیده بودند چنین است که شرح میدهم:
یکی از اهالی آتن که کیلون «1» نام داشت و در بازیهای المپی فاتح شده بود از راه غرور و خودخواهی هوای فرمانروائی در سرپرورانید. اما چون در این کار توفیق نیافت در مقابل تصویر الهی زانو زد و بتضرع پرداخت. مأموران نوکراریها «2» که در آن موقع آتن را اداره میکردند او و یارانش را مجبور به ترک آن پناهگاه کردند. با اینکه آنان مسئول جنایات خود بودند بآنان امان داده شد. اتهام خاندان آلکمئونیها آن بود که با اینکه بآنان امان داده شده بود آنانرا بقتل رسانده بودند. این وقایع مربوط بزمانی قبل از دوره پیزیسترات است.
۷۲- پس از آنکه کلئومن بوسیله فرستاده خود به کلیستن و «ناپاکان» امر کرد تا آن سرزمین را ترک کنند، کلیستن خود بتنهائی مخفیانه آن سرزمین را ترک گفت. با این حال، کلئومن با سپاهی که چندان مهم نبود به آتن وارد شد و بمحض ورود بتحریک ایزاگوراس هفتصد خانواده آتنی را اخراج کرد. پس از آن درصدد برآمد
______________________________
(۱)-Kylon
(2)- نوکراری)Naucraries( واحد تقسیمات شهر آتن قبل از سولون بوده است.
شهر آتن به چهار نوکراری یا بخش تقسیم میشد و در هریک از آنها یک پریتان)Prytanes( مأمور اداره امور و وصول مالیاتها و حفظ نظم بوده است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۱
که مجلس «1» را منحل و کند و اختیارات حکومتی را به سیصد تن از اهالی آتن که طرفدار ایزاگوراس بودند بسپارد. لیکن چون مجلس حاضر بقبول این امر نشد و درصدد مقاومت برآمد، کلئومن بکمک ایزاگوراس و یاران او قلعه شهر را تصرف کرد. اما باقیمانده اهالی آتن با اتفاق نظر کامل مدت دو روز آنانرا محاصره کردند.
روز سوم آنان تسلیم شدند و تمام کسانی که از لاکدمونی آمده بودند آن سرزمین را ترک گفتند. بدینترتیب اخطاری که قبلا به کلئومن شده بود کاملا تحقق یافت.
توضیح این مطلب اینست که هنگامی که وی به تسخیر قلعه شهر مشغول بود بقصد مشورت با الهه بجانب معبد رفت؛ اما کاهنه معبد قبل از اینکه او از آستانه قدم بداخل گذارد از جای جود جست و بوی چنین گفت: «ای خارجی لاکدمونی، برگرد و قدم در این مکان مقدس مگذار! خدایان حاضر به تحمل حضور دریها در این مکان نیستند.» اما او پاسخ داده بود که «ای زن، من دری نیستم، و از اهل آکه «2» هستم.» و آنگاه بیتوجه باخطار آن کاهنه بکار خود ادامه داده بود.
نتیجه آن شد که وی با همراهان لاکدمونی خود آن سرزمین را ترک گفت. اما اهالی آتن همکاران آنانرا بزندان انداختند تا در موقع مناسب آنانرا در آنجا بقتل رسانند.
تیمسیته «3» از اهل دلف که من بعدها درباره کارها و شجاعتهای او بتفصیل سخن خواهم گفت در بین این زندانیان بود. بدینترتیب این مردمان بزندان افتادند و حیات آنان بپایان رسید.
۷۳- پس از آن اهالی آتن کلیستن و هفتصد خانوادهای را که کلئومن تبعید کرده بود به آتن فراخواندند و آنگاه کسانی به سارد فرستادند تا با پارسها عقد اتحاد بندند،
______________________________
(۱)- مقصود بوله)Boule( یاسنای پانصد عضوی آتن قدیم است که در زمان کلیستن بوجود آمده بود و اداره امور شهر را بعهده داشت.
(۲)- آکه)Achee( منطقهای در یونان باستان واقع در شمال شبه جزیره پلوپونز که شامل دوازده شهر کوچک بود. این دوازده شهر تدریجا باهم متحد شدند و اتحاد آنها در یونان باستان بصورت یکی از قدرتهای بزرگ سیاسی وقت تجلی کرد.
(۳)-Timesithee
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۲
زیرا آنان بخوبی میدانستند که از آن ببعد با لاکدمونیها و کلئومن درحال جنگ بودند. وقتی فرستادگان به سارد رسیدند مأموریت خود را با آرتافرن فرزند هیستاسپ حاکم سارد در میان گذاردند. آرتافرن از آنان سؤال کرد مردمانی که با او قصد اتحاد دارند از چه قومی هستند و در کدام سرزمین زندگی میکنند. پس از آنکه رسولان او را این امر آگاه کردند بصراحت و با بیانی کوتاه چنین پاسخ داد: «اگر آتنیها حاضر به تقدیم آب و خاک به داریوش شاه شوند این اتحاد تحقق خواهد یافت «1» در غیر اینصورت باید بیتأمل به کشور خود بازگردند.» رسولان از جانب خود پاسخ دادند که اهالی آتن حاضر بقبول این امر میباشند. قصد آنان از این جواب آن بود که در هرحال این اتحاد تحقق یابد. اما همینکه آنان به سرزمین خود بازگشتند برای جوابیکه داده بودند با اعتراض شدیدی روبرو شدند.
۷۴- در همینحال کلئومن اطمینان یافت که اهالی آتن در حرف و عمل او را دست انداختهاند. پس، از سراسر پلوپونز سپاهی جمعآوری کرد، اما مقصود خود را از جمعآوری این سپاه پنهان داشت. قصد او این بود که از مردم آتن انتقام گیرد و و ایزاگوراس را که همراه او قلعه آتن را ترک کرده بود و بدنبال او آمده بود بار دیگر بحکومت آن شهر برساند. پس کلئومن با سپاهی کثیر به الوزی «2» حمله کرد. اهالی بئوسی «3» باستناد عهدنامه اتحاد خود اونو «4» و هیزی «5» و دهات مرزی آتیک «6»
______________________________
(1)- مقصود اینست که حاضر بقبول فرمان پادشاه هخامنشی گردند.
(۲)- الوزی)Eleusis( یا الوزیس از شهرهای کوچک یونان باستان واقع در نزدیکی آتن و خلیج سارونیک که امروز لپسینا)Lepsina( نام دارد.
(۳)-Beotie
(4)-Oenoe
(5)-Hysies
(6)- آتیک)Attique( شبه جزیره بزرگ سرزمین یونان واقع در سواحل شرقی که شهر باستانی آتن و دشت ماراتن در آن قرار داشت.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۳
را تسخیر کردند. اهالی کالسیس «1» نیز از سوی دیگر به دهات آتیک قدم گذاردند و خسارات زیادی باهالی وارد کردند. آتنیها که از چند جانب مورد تعرض قرار گرفته بودند تصفیه حساب خود را با اهالی بئوسی و اهالی کالسیس بوقتی دیگر محول کردند و برای جنگ با پلوپونزیها که در الوزی اردو زده بودند بآن سو حرکت کردند.
۷۵- در همان هنگام که جنگ بین دو حریف در شرف وقوع بود کورنتیها در اندیشه شدند که کاری که میکنند از طریق انصاف نیست. پس قبل از دیگران عنان بپیچیدند و آن محل را ترک کردند. دمارات «2» فرزند آریستون «3» نیز از آنها تقلید کرد.
وی نیز پادشاه سپارت بود که با کلئومن اختلاف نظر داشت و باتفاق او سپاه لاکدمونی را همراهی کرده بود. بعد از این اختلاف قانونی به مجلس سپارت بردند که بموجب آن در آینده دو پادشاه حق نداشتند سپاهی را که بقصد جنگ حرکت میکرد همراهی کنند (زیرا تا آن زمان هر دو پادشاه با سپاه همراه میشدند). بعد از آنکه یکی از دو پادشاه از فرماندهی برکنار شد تصمیم گرفته شد که یکی از تینداریهای «4» دوگانه نیز که تا آن زمان هر دو باهم بعنوان خدایان حامی همراه سپاه میشدند در سپارت بماند. باقیمانده سپاه متحدین که در الوزی اجتماع کرده بودند بمشاهده عزیمت
______________________________
(۱)- کالسیس)Chalcis( در دنیای باستان چندین شهر باین نام وجود داشته است از آن جمله است پایتخت جزیره بزرگ او به)Eubee( واقع در ساحل شرقی شبه جزیره یونان- شهری بهمین نام در مقدونیه و ائولی و بئوسی وجود داشته. تصور میرود منظور مؤلف در این مقام شهر کالسیس واقع در بئوسی بوده است که نزدیکی آن با سرزمین آتیک موجب بروز این حوادث گردید.
(۲)- دمارات)Demarate( پادشاه سپارت از ۵۱۰ تا ۴۹۱ قبل از میلاد که در نتیجه مخالفت رقیب خود کلئومن)Cleomene( از سلطنت خلع شد و بدربار داریوش پادشاه هخامنشی پناه برد. وی سالها در دربار پادشاه پارس بعزت زندگی کرد ولی سرانجام بموقع یونانیان را از قصد خشایارشا دایر به لشکرکشی به یونان مطلع کرد و از این لحاظ خدمتی بزرگ به هموطنان خود انجام داد.
(۳)-Ariston
(4)- تینداری)Thyndarides( مظهر کاستور)Castor( و پولوکس)Pollux( خدایان معروف قوم دری در یونان باستان.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۴
کورنتیها و نفاق پادشاهان پراکنده شدند و هریک به موطن خود مراجعت کردند.
۷۶- این چهارمین هجوم دریها به سرزمین آتیک بود زیرا آنان دوبار بعنوان دشمن و دوبار هم برای کمک به دسته عوام بآنجا رفته بودند. بار اول موقعی بود که آنان مهاجرنشینی در مگار «1» تأسیس کرده بودند (در حقیقت این جنگ را میتوان جنگ کودروس «2» نام نهاد زیرا در آن زمان او در آتن سلطنت میکرد). دربار دوم و سوم دریها سرزمین سپارت را بقصد برکنار کردن خاندان پیزیسترات ترک گفته بودند و بار چهارم همین لشکرکشی است که من اکنون از آن سخن میگویم و ضمن آن اهالی پلوپونز بفرماندهی کلئومن سرزمین الوزی را تسخیر کردند. چنین بود چهارمین لشکرکشی دریها به سرزمین آتن.
۷۷- پس از آنکه متحدین بیموفقیت پراکنده شدند، آتنیها که دستخوش هوای انتقام بودند ابتدا به اهالی کالسیس حمله کردند. اما اهالی بئوسی برای کمک به اهالی کالسیس بسوی اوریپ «3» شتافتند. همینکه آتنیها این قوای کمکی را مشاهده کردند تصمیم گرفتند قبل از آنکه با اهالی کالسیس بجنگند همان قوای کمکی را مورد تعرض قرار دهند. پس بآنان حمله کردند و موفقیتی درخشان بدست آوردند.
تعداد زیادی از مردمان بئوسی را بقتل رساندند و هفتصد تن از آنان را اسیر کردند.
همان روز از تنگه او به «4» عبور کردند و با اهالی کالسیس جنگیدند و بر آنها نیز
______________________________
(۱)- مگار)Megare( یا مگارا)Megara( پایتخت سرزمین مگاری واقع در شمال کورنت و در نزدیکی خلیج سارونیک در یونان باستان.
(۲)- کودروس)Kodros( پادشاه افسانهای آتن که در قرن نه قبل از میلاد میزیست و بحکایت افسانههای باستان برای پیروزی آتن فداکاری کرد و چون یکی از خدایان پیشگوئی کرده بود که اگر پادشاهی بدست سربازان دشمن کشته شود سپاه او پیروز خواهد شد وی خود را بدست یکی از سربازان دشمن بقتل رسانید تا سپاهش پیروز شود.
(۳)- اوریپ)Euripe( بغازبین جزیره اوبه)Eubee( و ساحل شرقی یونان که امروز بغاز نگروپون)Negrepont( نام دارد.
(۴)-Eubee
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۵
فائق شدند و چهار هزار کلروک «1» در اراضی دامداران «2» بزرگ باقی گذاردند.
این اصطلاح به مالکین سخت و خشن اطلاق میشد. آنان تمام کسانی را که زنده بچنگ آوردند بزنجیر کشیدند و با زندانیهای بئوسی یکجا بزندان افکندند. اما کمی بعد در مقابل کفارهای که برای هر نفر بمقدار دومین «3» تعیین شده بود آنها را آزاد کردند و زنجیرهای اسارت آنها را بر فراز قلعه شهر آویختند. این زنجیرها حتی در زمان من نیز اطراف دیوارهائی که آن مردماد «4» قسمتهائی از آنرا آتش زد، در مقابل معبدی که رو بمغرب قرار دارد، آویخته بود. عشر کفاره را بساختن گردونهای چهار اسبه از مفرغ تخصیص دادند که آتنیها به پالاس «5» هدیه کردند.
هر تماشاچی که از درهای بزرگ قلعه شهر وارد شود در طرف چپ خود قبل از دیگر هدایا با این هدیه روبرو میشود. بر روی این هدیه این کتیبه حک شده است:
با کالسیس و بئوسی با خشونت رفتار شد؛
فرزندان آتن طغیانهای آنها را درهم شکستند؛
زنجیرها و سیاهچالهای تاریک غرور آنها را خاموش کرد؛
ای پالاس، این مادیانها را بعنوان پیشکش بپذیر؛
______________________________
(۱)- کلروک)Clerouques( اصطلاح قدیم آتنی است و به کسانی اطلاق میشده است که بعنوان مهاجر به سرزمینهای تسخیر شده و یا کشورهای دستنشانده آتن فرستاده میشدند. فرق کلروکها با مهاجرین معمولی این بود که اینان تبعه آتن باقی میماندند و نمیتوانستند دولت مستقلی مانند سایر مهاجرنشینهای یونان تشکیل دهند.
(۲)- مقصود از «دامداران بزرگ» تعدادی از اهالی کالسیس)Calcis( بود که به دامداری و مخصوصا پرورش اسب مشغول بودند و تعداد کثیری دام بآنان تعلق داشت (رجوع شود به قسمت اخیر همین بند)
(۳)- مین)Myne( واحد وزن و پول در یونان باستان (مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان- هردوت- جلد اول- صفحه ۳۴).
(۴)- مقصود از «مردماد» باحتمال زیاد خشایارشا پادشاه هخامنشی است که به یونان لشکر کشید و شهر آتن را تسخیر و بنا بادعای مورخین یونان باستان آتش زد.
(۵)- پالاس)Pallas( یا منیرو)Minerve( یا آتنه)Athenee( الهه عقل و هنر و جنگ در یونان باستان.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۶
۸۷- باینترتیب آتن در این زورآزمائی پیروز شد. این مطلب نه برای یکبار بلکه برای همیشه ثابت کرد که آزادی و مساوات از امتیازات باارزش است. زیرا مادامی که آتن در چنگ حکام مستبد بود کمترین تفوقی بر هیچیک از اقوام مجاور بدست نیاورد؛ اما همینکه از دست حکام مستبد خود رها شد بر تمام اقوام دیگر تفوق یافت. این مطلب ثابت میکند که هربار مردم آتن اربابی خود رأی داشتهاند دل بکار نمیدادهاند زیرا کار آنها به ارباب آنها تعلق داشت؛ اما همینکه آزاد شدند هریک با تمام قوا بدفاع از مصالحی پرداختند که از آن پس آنرا مصالح خود میدانستند.
۷۹- چنین بود سرنوشت شهر آتن. مدتی بعد، اهالی تب «1» که قصد داشتند از آتنیها انتقام گیرند کسانی به دلف فرستادند. هاتف معبد بآنان پاسخ داد که اگر به نیروی خود اکتفا کنند قادر بانتقام کشیدن نخواهند بود و بآنان توصیه کرد که «ابتداء این امر را با اهل نظر در میان گذارند و آنگاه از نزدیکترین قوم و ملت استمداد کنند.» در مقابل این جواب، مشورتکنندگان هاتف مجلسی از عموم مردم تشکیل دادند و گفته هاتف را با آنان در میان گذاردند. وقتی اهالی تب شنیدند که بسفارش هاتف الهی باید از نزدیکترین قوم و ملت استمداد کنند چنین گفتند:
«آیا نه چنین است که نزدیکترین قوم و ملت بما مردمان تاناگرا «2» و کورونه «3» و تسپی «4» هستند؟ اینان همیشه در کنار ما بودهاند و با شهامت و مردانگی دوش بدوش ما جنگیدهاند. در اینصورت استمداد از آنان چه سودی دربر خواهد داشت. آیا تصور نمیکنید که گفته هاتف مفهومی دیگر دارد؟»
______________________________
(1)-Thebes
(2)- تاناگرا)Tanagra( یا تاناگر)Tanagre( از شهرهای قدیم بئوسی)Beotie( واقع در شمال شبه جزیره آتیک که امروز سکامینو)Scamino( نام دارد.
(۳)- کورونه)Coronee( از شهرهای قدیم بئوسی واقع در شمال شبه جزیره آتیک در یونان باستان.
(۴)- تسپی)Thespies( از شهرهای قدیم بئوسی واقع در شمال جزیره آتیک که امروز نئوکوریو)Neo -Chorio( نام دارد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۷
۸۰- در ضمن این تفسیرها ناگهان یکی از کسانی که گفته هاتف را درک کرده بود چنین گفت: «من تصور میکنم آنچه را که خداوند توصیه کرده است درک میکنم.
بطوریکه نقل میکنند آسوپوس «1» دو دختر داشت که یکی تبه «2» نام داشت و دیگری اژینا «3». چون این دو دختر خواهر بودهاند من تصور میکنم که مقصود خداوند آنست که ما برای انتقام از دشمنان خود از اهالی اژین کمک طلب کنیم.» هیچیک از عقایدی که ابراز شد تا این حد معقول بنظر نرسید. پس اهالی تب بیدرنگ کسانی به اژین فرستادند و باستناد گفته هاتف الهی از آنان که نزدیکترین بستگان آنان بودند تقاضای کمک کردند. اهالی اژین با این تقاضا موافقت کردند و وعده دادند که اهالی ائاسی «4» را برای جنگ با آنان همراه کنند.
۸۱- اهالی تب بکمک اهالی ائاسی یک بار دیگر درصدد تعرض برآمدند، اما آتنیان بسختی آنانرا راندند. پس آنان بار دیگر کسانی به اژین فرستادند و ضمن آنکه ائاسیها را بآنان تحویل دادند تقاضای نفرات دیگری کردند. در اینموقع اهالی اژین که بعلت رونق و سعادت سرزمین خود دستخوش غرور شده بودند و خاطره خصومت دیرین خود را با آتنیان نیز فراموش نکرده بودند باصرار اهالی تب و بیآنکه رسما بوسیله فرستادهای اعلان جنگ دهند با آتنیان وارد جنگ شدند. چون آتنیان بفاصله نزدیکی از اهالی بئوسی رسیده بودند، آنان در کشتیهای جنگی نشستند و به سواحل آتیک حمله کردند و فالر «5» و بسیاری از دهات نقاط دیگر ساحل را ویران کردند.
______________________________
(۱)- آسوپوس)Asopos( نام یکی از رودهای سرزمین بئوسی است که یونانیان قدیم برای آن قدرت الهی قائل بودند. بحکایت افسانههای باستان این الهه دو دختر داشت بنام تبه)Thebe( و اژینا)Aegina( که بترتیب خداوندان حامی شهر تب و اژین بودهاند.
(۲)-Thebe
(3)-Egina
(4)-Eacides
(5)- فالر)Phalere( بندرگاه معروف آتن در یونان باستان که امروز بصورت بارانداز کوچکی باقی است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۸
این غارت و ویرانی خسارات محسوسی به آتنیان وارد کرد.
۸۲- منشاء خصومت دیرین اهالی اژین و آتنیان حوادثی بود که اکنون بنقل آن میپردازم:
وقتی چنین اتفاق افتاد که در سرزمین اپیدور «1» هیچگونه محصولی بدست نیامد. این بلیه موجب شد که اهالی اپیدور با هاتف معبد دلف به مشورت بپردازند. هاتف معبد بآنان سفارش کرد که مجسمهای از دامیا «2» و اوکسزیا «3» برپا کنند تا وضع آنان بهبود یابد.
اهالی اپیدور سؤال کردند که این مجسمهها را باید از مفرغ بسازند یا از مرمر.
هاتف الهی پاسخ داد که نباید از هیچیک از ایندو باشد بلکه باید از چوب زیتون پرورش یافته باشد. پس اهالی اپیدور از آتنیان تقاضا کردند اجازه دهند که درخت زیتونی از سرزمین آنان قطع کنند زیرا تصور میکردند که درختان زیتون آتیک از تمام درختان دیگر پاکترند. از طرف دیگر بطوریکه نقل میکنند در آن زمان درخت زیتون فقط در آتیک وجود داشت. آتنیان قبول کردند که درخت زیتونی بآنان بدهند بشرط آنکه هر سال هدایائی به آتناپولیاد «4» و ارکته «5» اهداء کنند. اهالی اپیدور باین شرط رضا دادند و پس از آنکه مطلوب خود را بدست آوردند از آن چوب زیتون مجسمههائی از الهه ساختند و در سرزمین خود برپا کردند. از آن پس سرزمین آنها حاصلخیز شد و آنان نیز خراجی را که به آتنیان وعده کرده بودند میپرداختند.
۸۳- در آن موقع نیز مانند گذشته اهالی اژین مطیع اهالی اپیدور بودند. مخصوصا در مواقعی که اهالی اژین باهم اختلاف پیدا میکردند از دریا میگذشتند و به اپیدور
______________________________
(۱)- اپیدور)Epdaures( از شهرهای یونان باستان واقع در سرزمین آرگولی)Argolie( که امروز پیداورا)Pidavra( نام دارد. در عهد باستان شهری بهمین نام در شبه جزیره پلوپونز وجود داشت.
(۲)-Damia– دامیا اوکسز یا خدایان محلی سرزمین اپیدور بودند که در ردیف دمتر خدای محصول محسوب میشدند.
(۳)-Auxesia
(4)-AthenaPoliade
(5)- ارکته)Erechtee( خدای طوفان که بحکایت پارهای افسانههای باستان یکی از پادشاهان قدیم آتن بوده است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۶۹
میرفتند تا معلوم کنند حق با کدامیک از آنها است. اما از این زمان ببعد آنان به ساختن کشتی مشغول شدند و بیتوجه بآنچه حزم و احتیاط حکم میکرد بر ضد اهالی اپیدور شوریدند. همینکه جنگ شروع شد آنان با استفاده از تفوق دریائی خود سرزمین دشمن را ویران کردند و مخصوصا مجسمههای دامیا و اوکسزیا را از آنجا برداشتند و به سرزمین خود بردند و در مرکز سرزمین خود در محلی که اوآ «1» نام دارد و در حدود بیست ستاد «2» از شهر دور است قرار دادند. برای جلب محبت این خدایان که در آن محل قرار داده بودند هدایائی بآنان تقدیم میکردند و دستههائی از زنان آوازهخوان ترتیب داده بودند که خطاب به خود ناسزاهائی بر زبان جاری میکردند. بهریک از این دو الهه ده دسته آوازهخوان تخصیص داده شده بود.
ناسزاهای این آوازهای دستهجمعی متوجه مردان نبود بلکه خطاب بزنان آن ناحیه بود. این قبیل مراسم مذهبی در اپیدور معمول بود و علاوه بر آن مراسم اسرارآمیز دیگری نیز معمول بود که فاش کردن آن جایز نیست.
۸۴- بعد از ربوده شدن مجسمهها، اهالی اپیدور از پرداخت باج به آتن خودداری کردند. آتنیان آنانرا بسختی ملامت کردند، اما آنان پاسخ دادند که تقصیری ندارند زیرا تا زمانی که مجسمهها در سرزمین آنان بود باج معین را میپرداختند ولی اکنون که از آن مجسمهها محروم شدهاند شرط انصاف نیست که باز هم باج آنرا بپردازند پرداخت باج بعهده مالکین کنونی آن یعنی اهالی اژین است. پس آتنیان کسانی به اژین فرستادند و مجسمهها را طلب کردند. اهالی اژین پاسخ دادند که این مجسمهها به آتنیان ارتباطی ندارد.
۸۵- بطوریکه آتنیان نقل کردهاند، بعد از مطالبه مجسمهها، یک کشتی، و فقط یک کشتی، با سه ردیف پاروزن به اژین حرکت کرد. در این کشتی تعدادی از اهالی آتن با مأموریت رسمی جای گرفته بودند و وقتی به اژین رسیدند مجسمههائی را که
______________________________
(۱)-Oia
(2)- ستاد)Stade( واحد طول در یونان باستان و برابر ۱۷۷ متر و شش سانتیمتر.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۰
از چوب آتنی ساخته شده بود مطالبه کردند و سعی کردند آنها را از جای بردارند و از پایههای خود بپائین کشند و با خود ببرند. اما چون نتوانستند باینترتیب آنها را حرکت دهند طنابهائی باطراف آنها بستند و سپس شروع به کشیدن کردند. در همان موقع که آنان به کشیدن طنابها مشغول بودند صاعقهای غرید و زمین بلرزه درآمد. کسانی که آن کشتی را با خود آورده بودند و طنابها را میکشیدند به جنون دچار شدند و در عین حمله جنون مانند دشمنان بجان هم افتادند و بکشتار یکدیگر دست زدند تا جائیکه فقط یک تن از آنان باقی ماند و آن یک تن به تنهائی به فالر بازگشت.
۸۶- چنین بود روایات آتنیان. اما اهالی اژین مدعی هستند که آتنیان تنها با یک کشتی نیامدند (اگر یک کشتی بود و حتی اگر چند کشتی دیگر هم بود آنان با نیروی دریائی خود بآسانی میتوانستند آنها را عقب برانند) اهالی اژین مدعی هستند که یک گروه کامل از کشتیهای آتنی به سرزمین آنان حمله کردند. آنها خود معترفند که در مقابل آتنیان تسلیم شدند و به جنگ دریائی نپرداختند. نمیتوان بتحقیق گفت که علت تسلیم شدن آنها آن بوده است که آتنیان را در جنگ دریائی بر خود مسلط میدیدند و یا آنکه قصد داشتند آنچه را که بعدا انجام دادند انجام «1» دهند و بخاطر آن تسلیم شدند. بطوریکه آنان نقل میکنند وقتی آتنیان مشاهده کردند که هیچکس مدعی جنگ با آنان نیست از کشتیها پیاده شدند و بسوی مجسمهها رفتند. اما چون نتوانستند آنها را از پایهها جدا کنند ناچار با طنابهائی که باطراف آنها بسته بودند به کشیدن آنها مشغول شدند. آنان طنابها را بقدری کشیدند که آن دو مجسمه آنچه را که من باور نمیدارم ولی شاید دیگران باور دارند انجام دادند باین معنی که هر دو بزانو درآمدند و از آن زمان ببعد در همین وضع باقی ماندهاند. بطوریکه اهالی اژین نقل میکنند، آتنیان بکاری که اکنون نقل کردم مشغول شدند و در همین موقع اهالی اژین که آتنیها را آماده حمله دیده بودند اهالی آرگوس را از ماجرا باخبر کردند. بدینترتیب همانموقع که آتنیان در اژین پیاده میشدند اهالی آرگوس نیز برای دفاع از اهالی
______________________________
(۱)- رجوع شود به مطالب چند سطر بعد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۱
اژین در آنجا حاضر شده بودند. آنان فاصله بین اپیدور و جزیره را بیآنکه کسی متوجه شود طی کردند و آتنیان بیآنکه قبلا از ورود آنان باخبر شده باشند ناگهان خود را با آنان روبرو دیدند و رابطه آنان با کشتیهایشان قطع شد. و در همین موقع بود که رعد غرید و زمین بلرزه درآمد.
۸۷- چنین بود روایت اهالی آرگوس و اهالی اژین. آنان نیز مانند آتنیان معتقدند که فقط یکنفر از آتنیان توانست از این حادثه جان سالم بدر برد و به آتیک بازگردد.
اهالی آرگوس افتخار این کشتار را که در نتیجه آن از سپاه آتن فقط یک تن زنده باقی ماند بخود نسبت میدهند، در حالیکه آتنیان آنرا نتیجه اعمال قدرت خداوندی میدانند. بعلاوه بطوریکه نقل میکنند آن یک تن بازمانده نیز چندان عمر نکرد و بترتیبی که نقل میکنم درگذشت: همینکه وی به آتن وارد شد ماجرای آن فاجعه را نقل کرد. زنان کسانی که برای جنگ به اژین رفته بودند از این واقعه باخبر شدند و از اینکه فقط آن یک تن از این حادثه جان سالم بدر برده است بخشم آمدند و بر سر آن بینوا ریختند و در حالیکه سراغ شوهران خود را میگرفتند سنجاقهای لباس خود را در بدن او فرو کردند. بدینترتیب بود که آن یکنفر نیز کشته شد. اما آتنیان از این عصیان زنان بیش از شکست خود ناراحت شدند و چون وسیلهای برای مجازات زنان نداشتند لباس آنان را به لباسهای یونی تبدیل کردند. زیرا تا آن زمان زنان آتنی لباس دری که کاملا شبیه لباس کورنتی بود دربر میکردند و در این زمان مردم آتن برای آنکه دیگر آنان سنجاق با خود نداشته باشند لباس آنان را به قبائی از کتان تبدیل کردند.
۸۸- در حقیقت منشاء این لباس سرزمین یونی نبود بلکه سرزمین کاری بود. زیرا لباس ملی قدیم تمام زنان در یونان همانست که ما لباس دری مینامیم. بطوریکه نقل میکنند این واقعه موجب شد که در آرگوس و اژین برعکس آتن ساختن سنجاقهائی نیم برابر بزرگتر از سنجاقهائی که تا آن زمان در لباسها بکار میبردند معمول شد و همین سنجاقها مهمترین هدیهای بود که زنان اژین به معبد دو الهه تقدیم
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۲
میکردند. در این معابد هیچچیز که ساخت آتن بوده باشد و مخصوصا ظروف سفالین را راه نمیدادند و از آن زمان اهالی اژین برای آشامیدن نیز ظروفی بکار میبردند که ساخت همان محل بود. از آن زمان ببعد و تا زمان ما هنوز زنان آرگوس و اژین برای ناراحت کردن زنان آتنی سنجاقهائی بزرگتر از سنجاقهای سابق به لباس خود میزنند.
۸۹- از اینقرار، خصومت اهالی اژین با آتنیان بترتیبی شروع شد که بنقل آن پرداختم.
وقتی اهالی تب اهالی اژین را بکمک طلبیدند آنان، که هنوز کینه ناسزائی را که بخاطر مجسمهها شنیده بودند در دل داشتند، با اشتیاق کامل بکمک اهالی بئوسی شتافتند. اهالی اژین به غارت کردن و ویران کردن سواحل آتیک مشغول شدند و آتنیان درصدد برآمدند که نیروی دریائی خود را بر ضد اژین بآن سرزمین بفرستند. اما در همین موقع هاتفی از معبد دلف رسید که بموجب آن آنان باید از تاریخ خرابکاریهای اهالی اژین سی سال صبر کنند و در سال سی و یکم معبدی برای اآک «1» برپا کنند و آنگاه به اژین حمله برند و البته در اینصورت همه چیز بر وفق مراد آنها خواهد بود؛ هماکنون نیز اگر بجنگ دست زنند پس از فراز و نشیبهای فراوان و شکستها و فتوحات سرانجام توفیق خواهند یافت. وقتی آتنیان از این پیشگوئی الهی باخبر شدند معبدی برای اآک برپا کردند که امروز نیز در میدان مرکزی شهر باقی است. اما آنان بعد از اهانتهای جبرانناپذیری که از جانب اهالی اژین متحمل شده بودند نتوانستند خود را قانع کنند که شرط عقل آنست که مدت سی سال برای انتقام صبر کنند.
۹۰- در همان موقع که آنان به تهیه مقدمات انتقام مشغول بودند لاکدمونیها حادثهای پیش آوردند که مانعی در راه آنان ایجاد کرد. از مدتی قبل اهالی لاکدمون از تحریکات خاندان آلکمئون نزد هاتف معبد دلف و همچنین از دروئی هاتف نسبت به خود و خاندان پیزیسترات باخبر شده بودند. آنان از این واقعه از دو جهت متأثر بودند
______________________________
(۱)-Eapue
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۳
زیرا آنان کسانی را از سرزمین آتیک رانده بودند که میهمانان خود آنها بودند و با اینکه این خدمت را برای آتنیان انجام داده بودند بخوبی حس میکردند که این قوم کمترین حقشناسی نسبت بآنان ندارد. بعلاوه پیشگوئیهای هاتف که بآنان خبر داده بود که در موارد متعدد از جانب آتنیان متحمل رفتاری نامطلوب خواهند شد در آنان موثر واقع گردیده بود. آنان ابتدا از این پیشگوئیهای هاتف بیخبر بودند، اما وقتی بعدها کلئومن آنها را با خود به سپارت برد، اهالی لاکدمون از آن اطلاع کامل یافتند. کلئومن این پیشگوئیها را در قلعه شهر آتن بدست آورده بود زیرا خاندان پیزیسترات که در آغاز کار آنها را در اختیار داشت در موقع تبعید، آنها را در معبد جای داده بود و در نتیجه بعدها بدست کلئومن افتاد.
۹۱- لاکدمونیها که پیشگوئیهای خدایان را بدست آورده بودند و از طرفی مشاهده میکردند که تعداد آتنیان افزایش یافته و حاضر باطاعت از آنان نمیباشند چنین نتیجه گرفتند که اگر مردم آتن آزاد بمانند خواهند توانست با مردم لاکدمون مقابله کنند در حالیکه اگر مطیع یک حاکم مستبد باشند نیروی آنان تحلیل خواهد رفت و آماده برای فرمانبری خواهند شد. وقتی این افکار در آنان رسوخ یافت کس بنزد هیپیاس «1» فرزند پیزیسترات به شهر سیژه «2» واقع در ساحل هلسپون «3» که خاندان پیزیسترات بآنجا پناهنده شده بود فرستادند. آنان هیپیاس را فرا خواندند و او بنزد آنان رفت.
اهالی سپارت نمایندگانی از دیگر متحدین به اسپارت طلبیدند و با آنان چنین سخن
______________________________
(۱)- هیپیاس)Hippias( فرزند پیزیسترات فرمانروای مستبد آتن که پس از پدر مانند او باتکای مردم طبقه سوم در آتن حکومت کرد و سرانجام در نتیجه فشار اشراف آتن از شهر گریخت و بدربار داریوش پناهنده شد. وی در لشکرکشی داریوش به یونان و در جنگ معروف ماراتون که در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در نزدیکی آتن اتفاق افتاد بعنوان هادی و راهنما با سپاه پارس همراه بود اما چون برخلاف ادعای او طرفدارانش در آتن عکس العملی نشان ندادند این جنگ به شکست پارسها خاتمه یافت.
(۲)- شیژه)Sigee( از شهرهای قدیم آسیای صغیر واقع در ساحل داردانل.
(۳)- هلسپون)Hellespont( نام قدیم بغاز داردانل است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۴
گفتند: «همرزمان ما! اما خود متوجه شدهایم که کار بدی کردهایم. فریب پیشگوئیهای ساختگی را خوردیم و کسانی را که دوستانهترین روابط مهماننوازی با ما داشتهاند و حاضر بودهاند که تسلط ما بر آتن حفظ شود از سرزمین خود تبعید کردهایم. ما فقط باین اکتفا نکردهایم، بلکه شهر را بدست مردمی حقناشناس دادهایم که با اینکه بکمک ما آزاد شدهاند همینکه کمر راست کردهاند ما و پادشاه ما را با منتهای جسارت و گستاخی راندهاند و اکنون همانطور که همسایگان نزدیک آنها یعنی اهالی بئوسی و کالسیس بهتر از هرکس تشخیص دادهاند، هم ادعای آنها رو به فزایش است و هم قدرت آنها، و این مطلبی است که بزودی دیگر ملل نیز همینکه چیزی از آنها کمتر داشته باشند متوجه آن خواهند شد. چون این رفتار از جانب ما اشتباه بود اکنون باید بکمک یکدیگر این اشتباه را جبران کنیم. برای همین منظور است که ما شما و هیپیاس را که هماکنون در اینجا حاضر است از شهرهای خودتان فرا خواندهایم. این عمل برای آن صورت گرفته است که وی را باتفاق نظر و با سپاه مشترک به آتن بازگردانیم و آنچه را که از او گرفتهایم باو باز دهیم.»
92- آنان چنین گفتند، اما اکثر متحدین آنها از این سخن استقبال نکردند و همه سکوت اختیار کردند. سوسیکلس «1» از اهل کورنت «2» رشته سخن را بدست گرفت و چنین گفت:
الف- در شگفتم که آسمان بزیر زمین و زمین بر روی آسمان خواهد رفت، بنی نوع انسان در دریا زیست خواهد کرد و ماهیها بجای آب به خشگی خواهند آمد، زیرا شما لاکدمونیها ابتدا موازنه قوا را از بین بردهاید و اکنون در فکر آن هستید که استبداد را بر شهرها حکمفرما کنید، کاری که اگر صورت بگیرد غیر معقول و توام با خونریزی خواهد بود. اگر تصور میکنید که حکومت استبدادی برای شهرها مفیدتر است پس خود قبل از دیگران مستبدی در شهر خود مستقر کنید
______________________________
(۱)-Sosicles
(2)- کورنت)Cnointhe( از شهرهای یونان باستان در کنار تنگهای بهمین نام که شبه جزیره پلوپونز را به آتیک و بئوسی متصل میکند.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۵
و آنگاه درصدد برآئید که نظیر آن در شهرهای دیگر برقرار سازید. اما چنین نیست، زیرا شما که با حکومت استبدادی آشنائی ندارید با کمال دقت مراقبید که چنین حکومتی در سپارت برقرار نشود، ولی در کمال بیانصافی در جستجوی آن هستید که این حکومت بر متحدین شما تحمیل شود. اگر شما نیز مانند ما طعم حکومت استبدادی را چشیده بودید اکنون درباره آن عقیدهای دیگر داشتند.
ب- در گذشته وضع کورنت چنین بوده است که اکنون شرح میدهم: در این شهر حکومتی از دستهای اشراف و خانوادههای آنان وجود داشت. اعضای آن خانوادهها که شهر را اداره میکردند باکشی «1» نام داشتند. باکشیها فقط بین خود وصلت میکردند. یکی از این حکام که آمفیون «2» نام داشت دختری داشت لابدا «3» نام. هیچیک از باکشیها حاضر نبودند این دختر را بزنی بگیرند. پس آن دختر را به ائتیون «4» فرزند اشکراتش «5» که از قصبه پترا «6» و در اصل از قصبه لاپیت «7» و از اخلاف کونه «8» بود دادند. چون این شخص از این زن و از هیچ زنی دیگر صاحب فرزندی نشده بود برای مشورت با خداوند به دلف رفت. همینکه او به معبد الهی قدم گذارد هاتف معبد او را مخاطب قرار داد و این اشعار را خطاب باو نازل کرد:
تو که اکنون بیافتخار و بزرگی زیست میکنی شایسته افتخار هستی،لابدا در شکم خود غدهای بصورت مجموعهای متحرک دارد،
______________________________
(۱)- باکشیها)Bacchiades( نام یکی از خانوادههای معروف اشرافی یونان قدیم است که مدت نود سال (از ۷۴۶ تا ۶۵۶ قبل از میلاد) در کورنت حکومت کرد و سرانجام در سال ۶۵۶ قبل از میلاد بدست کیپسلوس نامی منقرض شد.
(۲)-Amphion
(3)-Labda
(4)-Eetion
(5)-Echecrates
(6)-Petra
(7)-Lapithe
(8)-Koenee
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۶ که پادشاهان شهر پرثروت را درهم خواهد شکست،و قوانین ترا، ای خدای بزرگ، بر کورنت حکمفرما خواهد کرد.
معلوم نیست چگونه این پیشگوئی الهی که برای ائتیون نازل شده بود بدست باکشیها افتاد. سابقا نیز درباره کورنت پیشگوئی دیگری از هاتف الهی بر آنان نازل شده بود که با آنکه مفهومی مشابه پیشگوئی ائتیون داشت، اما با اینحال پیچیده و مبهم بنظر میرسید. آن پیشگوئی چنین بود:
بر روی تخته سنگها، شیری بدنیا خواهد آمد از عقابی نیرومند.
و گوشتخوار- زانوها در زیر فشار درهم خواهند شکست …
جای آنست که در سواحل مطبوع پیرن «1» و در کورنت مغرور باین موضوع بیندیشند.
ج- این پیشگوئی قبلا بر باکشیها نازل شده بود. تا زمانیکه آنان از این پیشگوئی بیخبر بودند مفهوم آنرا درک نمیکردند. اما همینکه از پیشگوئی که هاتف برای ائتیون فرستاده بود مطلع شدند دانستند که هر دوی آنها یک معنی دارد. با اینکه باین مطلب معتقد شدند، اما از آشکار کردن آن حذر کردند زیرا تصمیم گرفتند طفلی را که در خانه ائتیون بدنیا خواهد آمد از میان بردارند. همینکه زوجه ائتیون فارغ شد آنان ده نفر از بین خود برگزیدند و به دهکدهای که ائتیون در آن زیست میکرد فرستادند تا آن طفل نوزاد را نابود کنند. وقتی آنان به پترا رسیدند بخانه ائتیون رفتند و تقاضا کردند طفل را بآنان نشان دهند. لابدا که درباره انگیزه این تقاضا کمترین حدسی نمیزد، بتصور آنکه آنان صرفا بخاطر دوستی با پدر بچه خواهان دیدار او هستند بیتأمل طفل را بیکی از آنان داد. آنان در راه با خود قرار گذارده بودند که اولین نفری که طفل را بدست آورد سر او را بر زمین بکوبد و مغزش را متلاشی کند. اما وقتی لابدا با اشتیاق فراوان طفل را بآن مرد داد خدایان که مراقب طفل بودند چنین اراده کردند که طفل بر وی مردی که او را در دست داشت تبسم کند.
______________________________
(۱)-Pirene– مقصود چشمهای بوده است باین نام در نزدیکی کورنت.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۷
آن تبسم در آن مرد اثر کرد، دلش برحم آمد و نتوانست طفل را بقتل رساند. پس اندوهناک او را بدومی تحویل داد؛ دومی نیز به سومی تحویل داد و بدینترتیب نوزاد کوچک از دستی بدستی گشت و هریک از آن ده نفر او را به دیگری دادند و حاضر نشدند او را قربانی کنند و سرانجام طفل را به مادرش دادند و خارج شدند آنان در آستانه در بخود آمدند و یکدیگر را متهم کردند و مخصوصا آنکس را که اول بار طفل را گرفته بود و کاری که قرار بود انجام دهد نداده بود ملامت کردند.
سرانجام، بعد از مدتی بحث قرار گذاردند که بآن خانه بازگردند و متفقا دست بقتل آن طفل زنند.
د- اما مقدر بود که فرزند ائتیون مشکلاتی برای کورنت ایجاد کند. زیرا لابدا، در آستانه در سخنان آنانرا شنید و از ترس آنکه طفل را بکشند او را در محلی که تصور آن دشوار بود یعنی در داخل یک صندوقچه پنهان کرد. زیرا او بیم داشت که مبادا آنان در مراجعت همه جا را جستجو کنند. اتفاقا چنین شد و آنان بازگشتند و همه جا را جستجو کردند اما اثری از طفل نیافتند. پس تصمیم گرفتند به شهر خود بازگردند و به کسانی که آنان را مأمور این امر کرده بودند بگویند که با دقت دستور آنها را اجراء کردهاند. آنان باینترتیب مراجعت کردند و چنین گفتند که من نقل کردم.
ه- فرزند ائتیون بزرگ شد و او را بیاد خطری که از او گذشته بود کیپسلوس «1» یعنی «صندوقچه» «2» نام نهادند. وقتی کیپسلوس به سن بلوغ رسید برای مشورت با خدایان به دلف رفت. پاسخ هاتف معبد را با وجود نکتهای که در آن بود مساعد
______________________________
(۱)- کیپسلوس)Kypselos( یا سیپسلوس)Cypselos( فرمانروای افسانهای کورنت در قرن ۷ قبل از میلاد که باتکای مردم طبقه سوم با عدل و انصاف در این شهر حکومت کرد. در یونان باستان افسانههای زیادی درباره این پادشاه که به جوانمردی شهرت داشت بر سر زبانها بود.
(۲)- اشاره به محفظهای که مادر او را در آن پنهان کرده بود.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۸
یافت و بآن اعتماد کرد و دل بدریا زد و بر کورنت مسلط شد. اما پیشگوئی هاتف چنین بود:
سعادتمند بندهای که باین محیط قدم گذارده است!
خوشبخت کیپسلوس فرزند ائتیون، زیرا او خود و فرزندانش بر کورنت سلطنت خواهند کرد.
اما فرزندان فرزندانش در آن سهمی نخواهند داشت.
چنین بود پیشگوئی هاتف معبد. کیپسلوس با استبداد حکومت کرد و مردی شد که من اکنون بشرح سرگذشت او مشغولم. وی بسیاری از اهالی کورنت را تبعید کرد، اموال بسیاری دیگر را مصادره کرد و تعداد بیشتری از آنها را بقتل رسانید.
و- وی مدت سی سال سلطنت کرد و سراسر عمر خوشبخت و سعادتمند زندگی کرد. بعد از او فرزندش پریاندر «1» جانشین او شد. وی در آغاز کار از پدر ملایمتر بود اما وقتی بوسیله فرستادگان خود با تراسیبول «2» فرمانروای مستبد ملط ارتباط یافت در خونخواری از پدر نیز تجاوز کرد. شرح این واقعه از اینقرار بود که وی رسولی بنزد تراسیبول فرستاد تا تحقیق کند بهترین حکومتی که ممکن است شهر را به بهترین وضع اداره کند چگونه حکومتی است. تراسیبول رسول پریاندر را بخارج شهر برد و با او در مزارع گندم به گردش پرداخت. در موقعی که در مزارع قدم میزدند پریاندر پیدرپی از رسول درباره هدف مأموریت او سؤال میکرد و در همان حال هربار که با خوشهای گندم روبرو میشد که از دیگر خوشهها بلندتر بود سر آنرا میشکست و بر زمین میافکند و این عمل را آنقدر ادامه داد تا زیباترین و سالمترین خوشههای گندم از بین رفت. همینکه گردش بپایان رسید، بیآنکه سخنی گوید
______________________________
(۱)- پریاندر)Periandre( فرزند کیپسلوس و فرمانروای مستبد کورنت در قرن شش قبل از میلاد که مانند پدر باتکای مردم طبقه سوم با قدرت در این شهر حکومت کرد.
پریاندر یکی از هفت تن عقلای معروف یونان قدیم است و در زمان او شهر کورنت از حیث هنر و ادب و تجارت بمنتهای شکوه و رونق رسید.
(۲)-Thrasybule
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۷۹
فرستاده را مرخص کرد. وقتی فرستاده به کورنت بازگشت پریاندر با اشتیاق فراوان جویای راه حلی که با خود آورده بود شد. اما فرستاده اظهار کرد که تراسیبول راهحلی باو ارائه نداده و او خود در شگفت است که چگونه پریاندر او را بنزد شخصی فرستاده که عقل درستی ندارد و بدست خود اموال خود را از بین میبرد. و در همانحال وی آنچه را که تراسیبول انجام داده بود برای او نقل کرد.
ز- پریاندر مفهوم این عمل را درک کرد. فکری که تراسیبول باو تلقین کرده بود یعنی قتل برجستهترین افراد شهر در مغز او رسوخ کرد و از آن زمان ببعد نسبت به همشهریان خود سختترین رفتار را در پیش گرفت. تمام کسانی که در زمان کیپسلوس از مرگ و تبعید سالم جان بدر برده بودند از پای در آمدند. او فقط در یک روز تمام زنان کورنت را بخاطر زوجه خود ملیسا «1» عریان کرد. وی کسانی بنزد تسپروتها «2» بر فراز آکرون «3» به زیارتگاهی که ارواح مردگان را در آنجا احضار میکنند فرستاد تا از روح زنش ملیسا سؤال کنند که خمره پولی را که یکی از مهمانان باو سپرده بود در کدام محل مخفی کرده است. روح ملیسا ظاهر شد، اما از دادن علائم و مشخصات محل گنج خودداری کرد زیرا مدعی بود که عریان است و اندامش سرد شده و لباسهائی که پریاندر برای او در گور نهاده چون سوخته نشده بودند بکار او نمیآیند. روح ملیسا برای آنکه حاکم مستبد در صحت گفتار او تردید نکند اضافه کرده بود که پریاندر نانها را در کورهای نهاده بود که قبلا سرد شده بود. این علامت تشخیص برای پریاندر جای تردید نگذاشت زیرا وی وقتی از ملیسا کام دل
______________________________
(۱)- ملیسا)Melissa( زوجه افسانهای پریاندر پادشاه مقتدر کورنت که در نتیجه سوءظن شوهر بدست او بقتل رسید و قتل او موجب بروز حوادث بزرگی در آن سرزمین گردید.
(۲)- تسپروتها)Thesprotes( ساکنان قسمت غربی اپیر باستان که معبد معروف دودون)Dodone( را در اختیار داشتند.
(۳)- آکرون)Acheron( نام رود افسانهای اپیر واقع در یونان باستان که بعقیده یونانیان قدیم آب آن از دوزخ سرچشمه میگرفت.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۰
گرفته بود که او لحظهای قبل مرده بود. همینکه این گفتار برای او نقل شد فرمان داد تا تمام زنان کورنت در معبد هرا «1» اجتماع کنند. زنان نظیر مواقعی که در ضیافتها شرکت میکنند خود را با زیباترین وسایل آراستند و بآن محل رفتند. اما پریاندر که مراقبینی در آن محل گمارده بود همه را بیاستثناء، چه زنان آزاد و چه کنیزهای آنانرا لخت کرد و فرمان داد تا تمام لباسها را گودالی قرار دهند و سپس برای ملیسا دعا خواند و آنها را آتش زد. وقتی بعد از این مراسم بار دیگر کس بآن معبد فرستاد، شبح ملیسا مخفیگاه خمرهای را که میهمان باو سپرده بود فاش کرد. اکنون لاکدمونیها! چنین است حکومت استبدادی و اعمال آن. ماکورنتیها در آغاز کار از اینکه هیپیاس را احضار کرده بودید در شگفت بودیم اما اکنون بعد از این سخنان بآنچه شما بگوئید با احترام بیشتری مینگریم و بنام خداوندان یونان شما را سوگند میدهیم که حکومت استبدادی در شهرها برقرار نکنید. بیتردید شما از این امر صرفنظر نمیکنید و برخلاف عدل و انصاف برای بازگشت هیپیاس اقدام میکنید. اما لااقل بدانید که اهالی کورنت شما را در این کار تأیید نمیکنند.»
93- چنین بود گفتار سوسیکلس فرستاده کورنت. هیپیاس نیز رشته سخن را بدست گرفت. وی بهمان خدایان سوگند خورد که روزی خواهد رسید که کورنتیها قبل از دیگران برای خاندان پیزیسترات حسرت خواهند خورد و آن روز، روزی است که تقدیر آنان را با خصومت آتن روبرو خواهد کرد. هیپیاس این جواب را بعنوان کسی که بیش از هرکس از پیشگوئیهای هاتف الهی باخبر بود داد. بقیه متحدین تا آن لحظه سکوت کرده بودند، اما وقتی مشاهده کردند که سوسیکلس بعنوان یک فرد آزاده سخن میگوید هریک از آنان سکوت را شکستند و جانب مرد کورنتی را گرفتند و لاکدمونیها را به خدایان سوگند دادند که این کار تازه ناگوار را در شهرهای یونان باب نکنند.
۹۴- بدینترتیب این نقشه منتفی شد و از هیپیاس خواسته شد که آن سرزمین را
______________________________
(۱)-Hera
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۱
ترک گوید. آمینتاس «1» از اهل مقدونیه حاضر شد آنتمونت «2» را باو واگذار کند.
اهالی تسالی حاضر شدند یولکوس «3» را باو دهند. اما او هیچیک از این دو شهر را قبول نکرد و به شهر سیژه «4» که پیزیسترات بزور شمشیر از اهالی میتیلن «5» گرفته بود بازگشت. در آن زمان که پیزیسترات بر این شهر مسلط شد فرزند غیر شرعی خود هژسیستراتوس «6» را که از یکی از زنان آرگوس بدست آورده بود بفرمانروائی آن گماشت؛ اما این شخص هدیه پیزیسترات را بیجنگ بدست نیاورد، زیرا مدت زیادی بین اهالی میتیلن و آتنیان که پایگاههای خود را در آکیلئون «7» و سیژه مستقر کرده بودند جنگ ادامه داشت. دسته اول میخواستند سرزمین از دست رفته را بازیابند و دسته دیگر مدعی بودند که باید آنرا نگهدارند و استدلال آنها این بود که اهالی ائولی «8» از آنها و دیگر یونانیان که از یاران منلاس «9» بودهاند و انتقام ربودن هلن «10»
______________________________
(1)- آمینتاس)Amyntas( پادشاه مقدونیه معاصر با داریوش و خشایارشا که در جنگهای ایران و یونان با پارسها از در اتحاد درآمد.
(۲)-)Anthemunte( از شهرهای مقدونیه قدیم
(۳)-)Iolcos( از شهرهای تسالی باستان
(۴)- سیژه)Sigee( از شهرهای قدیم آسیای صغیر واقع در ساحل بغازداردانل
(۵)- میتیلن)Myitilene( پایتخت قدیم جزیره لوبوس)Lesbos( که امروز متلن)Metelin( نام دارد.
(۶)-Hegesistratos
(7)-Achilleion
(8)- ائولی)Eolie( از نواحی قدیم آسیای صغیر که بنام مهاجرین ائولی که از یونان بآن سرزمین مهاجرت کردند ائولی نام گرفت. این سرزمین شامل دوازده شهر کوچک بود که باهم متحد بودند و معروفترین آنها اله)Elee( و ازمیر بود.
(۹)- منلاس)Menelas( برادر آگاممنون)Agamemnon( پادشاه سپارت و شوهر هلن که ربودن او بحکایت افسانههای باستان منشأ جنگهای خونینی در این سرزمین گردید که بعدها به جنگ تروآ معروف شد.
(۱۰)-)Helene( زوجه افسانهای منلاس که بدست پاریس)Paris( ربوده شد و این واقعه منجر به جنگ معروف تروآ در یونان باستان گردید.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۲
را کشیدهاند حقوق بیشتری نسبت به سرزمین ایلیون «1» ندارد.
۹۵- پس آنان بجنگ پرداختند و در این جنگها حوادثی مختلف رویداد. مخصوصا روزی در یکی از نبردها که آتنیان فائق شده بودند آلسه «2» شاعر پابفرار گذارد و جان خود را نجات داد اما اسلحههای او بدست آتنیان افتاد و آنان آنها را در معبد آتنا در سیژه آویختند. آلسه ماجرای این واقعه را بصورت شعر سرود و با خود به میتیلن برد تا دوست خود ملانیپوس «3» را از حادثه ناگواری که برای او روی داده بود باخبر کند. سرانجام آتنیان و اهالی میتیلن اختلاف خود را بحکمیت کیپسلوس فرزند پریاندر واگذار کردند و بوسیله او صلح بین آنان برقرار شد. صلح باینترتیب بین آنان برقرار شد که هرکس در سرزمینی که در دست داشت باقی ماند و باینترتیب سیژه در تصرف آتنیان باقی ماند.
۹۶- هیپیاس از لاکدمون به آسیا بازگشت و تمام وسایل موجود را بر ضد آتنیان بکار برد. او در حضور آرتافرن آتنیان را متهم کرد و با تمام قوا سعی کرد که آتن تحت سلطه آرتافرن و داریوش قرار گیرد. در همان موقع که هیپیاس به ترتیب دادن توطئه مشغول بود، آتنیان که از موضوع خبردار شده بودند رسولانی به سارد فرستادند تا آنچه را که این تبعیدیهای آتن نقل کرده بودند تکذیب کنند. اما آرتافرن بآنها امر کرد که اگر طالب ایجاد مشکلات برای خود نیستند هیپیاس را بار دیگر بشهر خود راه دهند. آتنیان این پیشنهاد را نپذیرفتند و پس از رد این پیشنهاد مصلحت آن دیدند که آشکارا با پارسها به مخاصمه برخیزید.
______________________________
(۱)- ایلیون)Ilion( نام قدیم شهر معروف تروآ)Troie( است که شهرت آن بجنگهائی است که در دنیای باستان بخاطر ربوده شدن هلن در اطراف آن رویداد.
(۲)- آلسه)Alcee( شاعر قرن هفتم قبل از میلاد که در جزیره لوبوس بدنیا آمد و اشعار زیادی در هجو حکام مستبد این جزیره سرود. واقعهای که هردوت بدان اشاره میکند ظاهرا قبل از تاریخی که مؤلف بدان نسبت داده است رویداده زیرا جنگ برای تصرف سیژه در سال ۶۱۲ قبل از میلاد متوقف شده بود
) Alfred Croiset: Litterature Greque- J. II. p. 223 (
(3)-Melanippos
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۳
۹۷- در همین هنگام که آتنیان در چنین وضع روحی قرار داشتند و پارسها نیز بآنان زیان رسانیده بودند، آریستا گوراس «1» از اهل ملط که کلئومن لاکدمونی او را از سپارت رانده بود بموقع به آتن وارد شد. حقیقت آنست که در آن زمان آتن نیرومندترین شهر یونان بود. آریستا گوراس را در مجمع عمومی شهر پذیرفتند و او در آنجا نطقی را که در سپارت درباره غنائم موجود در آسیا و امکان جنگ با پارسها کرده بود تکرار کرد و مدعی شد که پارسها نه سپر دارند و نه نیزه بلند، و بآسانی میتوان بر آنها تسلط یافت. وی این نطق را تکرار کرد و دلایل دیگری بر آن افزود که چنین بود:
اهالی ملط مهاجرین آتنی هستند، انصاف به آتنیان نیرومند حکم میکند که آنانرا از فلاکت برهانند. وی به کمک آتنیان محتاج بود و بهمین جهت هر وعدهای که میتوانست بآنان داد تا سرانجام آنانرا با خود همراه کرد. از اینقرار بنظر میرسد که فریب دادن جمع آسانتر از فریب دادن فرد است زیرا وی نتوانسته بود کلئومن از اهل لاکدمون را فریب دهد اما توانست سی هزار آتنی را با خود همراه کند. همینکه آتنیان با او هم عقیده شدند تصمیم گرفتند بیست کشتی جنگی برای کمک به اهالی یونی بفرستند.
یکی از همشهریان خود را که ملانتیوس «2» نام داشت و مردی از هر حیث برجسته بود بفرماندهی کشتیها برگزیدند. این کشتیها منشاء تمام مصائبی شدند که بعدها بر یونانیان و غیر یونانیان وارد شد.
______________________________
(۱)- آریستاگوراس)Aristagoras( فرمانروای ملط که در غیاب هیستیه این مهاجرنشین یونانی را اداره کرد و بتحریک او در زمان داریوش اول سر بشورش برداشت و سرانجام موجب شروع جنگهای ایران و یونان در زمان داریوش شد- رجوع شود به بند ۹۸ ببعد این کتاب.
(۲)-Melanthios
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۴
اشغال سارد و حریق آن انقیاد یونی بدست پارسها
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۵
۹۸- آریستاگوراس از آن نیروی بحری سبقت گرفت و با کشتی به ملط بازگشت. وی نقشهای طرح کرده بود که اگرچه یونیها بهرهای از آن نمیبردند اما قادر بود داریوش شاه را متأثر سازد و این همان چیزی بود که او در جستجوی آن بود. وی رسولی به قریجیه بنزد مردمان پئونی «1» فرستاد. اینان بدست مگابیزبعنف از سواحل ستریمون «2» بیرون شده بودند و مهاجرنشین جداگانهای در یکی از سرزمینهای یکی از مناطق فریجیه تشکیل داده بودند. همینکه آن مرد بنزد پئونیها رسید با آنان چنین آغاز سخن کرد: «ای مردمان پئونی! من بنمایندگی از طرف آریستاگوراس فرمانروای ملط باین مکان آمدهام تا در صورتیکه حاضر بقبول سخنان من باشید راه نجاتی بشما نشان دهم. هماکنون سراسر یونی برضد پادشاه بزرگ شوریده و اکنون بر شما است که صحیح و سالم به موطن خود بازگردید. شما ترتیب رفتن تا ساحل را بدهید، بقیه کارها را ما بعهده خواهیم گرفت.» پئونیها از این سخن استقبال کردند، زنان و فرزندان خود را برداشتند و مخفیانه به ساحل دریا رفتند. اما با اینحال، چند تن از آنان که دچار ترس شده بودند در همان محل ماندند. وقتی پئونیها به ساحل دریا رسیدند آنانرا به کیو «3» منتقل کردند. اما در همان موقع که آنان در آن جزیره پیاده میشدند دسته نیرومندی از سوار نظام پارس که بتعاقب آنان مشغول بود بدنبال آنان (به محل سوار شدن آنان به کشتی) رسید. و چون پارسها نتوانستند آنها را بچنگ آورند برای آنها در کیو پیغام فرستادند که باید مراجعت کنند. اما پئونیها
______________________________
(۱)- پئونی)Peonic( قسمت شمالی مقدونیه قدیم که بنام پئون)Peon( موسس اولیه آن و سردسته مهاجرین پلازژی که در آن سرزمین سکونت کردند پئونی خوانده شد.
(۲)- ستریمون)Strymon( از رودهای مقدونیه قدیم که امروز قرهسو نام دارد.
(۳)- کیو)Chio( یا سیو)Scio( از جزایر مجمع الجزایر یونان در دریای اژه در ساحل غربی آسیای صغیر و در نزدیکی جزیره لوبوس)Lesbos(
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۶
بگفته آنها توجهی نکردند. اهالی کیو آنان را به لوبوس «1» منتقل کردند و اهالی لوبوس نیز آنانرا به دوریسک «2» فرستادند و از آنجا از راه زمین بسوی پئونی رهسپار شدند.
۹۹- وقتی بیست کشتی بهمراه پنج کشتی دیگر که هریک سه ردیف پاروزن داشتند و ارتریها «3» فرستاده بودند از راه رسیدند و دیگر متحدین نیز جمع شدند آریستاگوراس به لشکرکشی به سارد دست زد. ارتریها آن پنج کشتی را نه برای منتگذاری بر اهالی آتن بلکه برای حقشناسی نسبت به اهالی ملط فرستاده بودند. (زیرا در گذشته اهالی ملط در جنگ ارتری بر ضد کالسی بکمک ارتریها شتافته بودند در حالیکه در همان جنگ ساموسیها دوشبدوش اهالی کالسی با ارتریها و اهالی ملط جنگیده بودند). آریستاگوراس خود فرماندهی این سپاه را بعهده نگرفت. وی خود در ملط بماند و فرماندهی ملطیها را به برادر خود کاروپینوس «4» و شخص دیگری بنام هرموفانت «5» سپرد.
۱۰۰- وقتی یونیها بکمک نیروی دریائی به افز «6» رسیدند، کشتیها را در کورسوس «7» واقع در سرزمین افز گذاردند و خود با تعداد زیادی سپاهی راه داخل خشکی را
______________________________
(۱)- لوبوس)Lesbos( از جزایر مجمع الجزایر یونان در دریای اژه که پایتخت آن میتیلن)Mytelene( یکی از بنادر معروف و با رونق دنیای باستان بود.
(۲)- دوریسک)Dorisque( در ساحل تراکیه در مغرب رود ابر)Hebre( )هردوت- جلد هفتم- بند ۵۹)
(۳)- ارتری)Erctrie( از شهرهای قدیم جزیره اوبه)Eubee( واقع در سواحل شرقی یونان که در شورش شهرهای یونانینشین آسیا در زمان داریوش نقش مهمی بعهده داشت و تعدادی کشتی و تجهیزات برای شورشیان ارسال کرد و بهمین جهت بمجازات این کمک بدست سربازان داریوش فتح شد.
(۴)-Charopinos
(5)-Hermophante
(6)- افز)Ephese( از مهاجرنشینهای معروف یونان در ساحل آسیای صغیر و در نزدیکی ازمیر در کنار دریای اژه
(۷)-Koressos
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۷
در پیش گرفتند. آنان که تعدادی از اهالی افز را بعنوان راهنما با خود برده بودند در مسیر رود کایستر «1» پیش رفتند، از تمولوس «2» گذشتند و مقابل سارد رسیدند و آن شهر را بیمقاومت تسخیر کردند. آنان بر تمام شهر باستثنای قلعه آن مسلط شدند.
دفاع قلعه شهر را آرتافرن خود با نیروی قابل ملاحظهای بعهده گرفته بود.
۱۰۱- پس از آنکه آنان بر شهر مسلط شدند به لیلی که نقل میکنم نتوانستند آنرا غارت کنند: اکثر خانههای سارد از نی ساخته شده بود. حتی سقف خانههائی که از خشت ساخته شده بود از نی بود. یکی از سربازان خانهای را آتش زد. طولی نکشید که تدریجا حریق سراسر شهر را ویران کرد. در حالیکه شهر در آتش میسوخت لیدیها و پارسهائی که در شهر بودند گرفتار شد زیرا آتش باطراف شهر سرایت کرده بود و خروج از شهر امکانپذیر نبود. پس آنان بسوی میدان مرکزی شهر و سواحل پاکتول «3» شتافتند. این رود که از تمولوس برادههای طلا با خود همراه میآورد از میدان مرکزی شهر میگذرد و به هرموس «4» میریزد و هرموس نیز بدریا منتهی میشود. بدینترتیب لیدیها و پارسهائی که در ساحل پاکتول و در میدان مرکزی شهر اجتماع کرده بودند ناگزیر بدفاع از خود پرداختند. وقتی یونیها مشاهده کردند که تعدادی از دشمنان مقاومت میکنند و تعدادی کثیرتر بآنان حمله میکنند
______________________________
(۱)- کایستر)Caystre( یا کایستروس)Caystrus( نام رودیست در آسیای صغیر که آب آن بدریای اژه میریزد و امروز قرهسو نام دارد.
(۲)- تمولوس)Tmolos( یا تمولوس)Tmolus( از کوهای لیدی باستان در آسیای صغیر که امروز بزداق نام دارد.
(۳)- پاکتول)Pactole( یا پاکتولوس)Pactolus( نام قدیمی یکی از شعب رود هرموس در آسیای صغیر که امروز قزل ایرماق نام دارد. این رود که از کوههای تمولوس)Tmolos( سرچشمه میگرفت بحکایت افسانههای باستان پیوسته مقداری رسوب طلا با خود همراه میآورد و از اینجهت شهرتی خاص در دنیای باستان داشت.
(۴)- هرموس)Hermos( رود معروفی که در مرکز آسیای صغیر جاری است و مدتها سرحد شرقی امپراتوری لیدی و حد فاصل این امپراتوری و شاهنشاهی هخامنشی بوده است. این رود امروز قزل ایرماق نام دارد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۸
ترس آنانرا فراگرفت و جنگکنان بسوی کوه تمولوس عقب نشستند و از آنجا در تاریکی شب بسوی کشتیهای خود رفتند.
۱۰۲- بدینترتیب شهر سارد سوخت و با آن شهر معبد یکی از الههها بنام کیببا «1» نیز طعمه حریق شد. این حریق بعدها بهانهای بدست پارسها داد تا معابد یونانی را بعنوان انتقام آتش زنند. در آن موقع پارسهای منطقهای که در آنسوی هالیس قرار داشت و از این لشکرکشی باخبر شده بودند اجتماع کردند و بکمک لیدیها شتافتند. این تصادف موجب شد که آنان در سارد با یونیها روبرو نشوند، اما چون بدنبال آنان رفته بودند در افز با آنان روبرو شدند. یونیها خود را برای جنگ آماده کردند، اما این جنگ برای آنها با شکستی بزرگ پایان یافت و تعداد کثیری از آنها بدست پارسها کشته شدند. از جمله شخصیتهای برجستهای که کشته شدند او آلکیدس «2» فرمانده قوای ارتریها بود که افتخاراتی در مسابقهها بدست آورده بود و سیمونید «3» از اهل سئوس «4» سرود باشکوهی برای او سروده است. کسانی که از این نبرد جان سالم بدر بردند در شهرها پراکنده شدند.
۱۰۳- چنین بود وضع این نبرد. بعد از آن، آتنیان یونیها را بکلی بحال خود گذاردند و با وجود اصرار و ابرام فرستادگان آریستاگوراس از کمک بآنها خودداری کردند.
با اینکه یونیها از پشتیبانی آتن محروم شده بودند، با اینحال خود را برای جنگ با پادشاه بزرگ آماده میکردند. از طرفی رفتاری که آنان در قبال داریوش در پیش گرفته بودند آنانرا به جنگ وادار میکرد. آنان تعدادی کشتی به سواحل هلسپون
______________________________
(۱)-Kybeba
(2)-Eualkidcs
(3)- سیمونید)Simonide( شاعر یونانی قرن هفتم قبل از میلاد که امروز قسمت کوچکی از اشعار او در دست است.
(۴)- سئوس)Ceos( از جزایر مجمع الجزایر سیکلاد واقع در دریای اژه که در عهد عتیق بصورت یکی از مهاجرنشینهای یونانی درآمده بود. این جزیره امروز زهآ)Zca( نامیده میشود.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۸۹
فرستادند و بیزانس و تمام شهرهای این منطقه را مطیع خود کردند. حتی پا را از محیط هلسپون فراتر گذاردند و تقریبا تمام اهالی کاری و حتی اهالی شهر کون «1» را نیز به متحدین خود افزودند. اهالی شهر کون در گذشته حاضر نشده بودند همرزم آنان شوند، اما پس از حریق سارد بآنان ملحق شدند.
۱۰۴- سراسر جزیره قبرس باستثنای آماتونت «2» بصورت جنبشی طبیعی باین اتحادیه ملحق شد. علت آن بود که قبرسیها نیز بر ضد مادها «3» شوریده بودند. در قبرس مردی بود بنام اونسیلوس «4» که برادر کوچک گورگوس «5» پادشاه سالامین قبرس و فرزند کرسیس «6» فرزند سیروسوس «7» فرزند اولتون «8» بود.
این شخص مکرر برادر خود گورگوس را به قیام بر ضد پادشاه بزرگ تشویق کرده بود و وقتی از شورش یونیها مطلع شد با اصرار بیشتری تقاضای خود را تکرار کرد. اما چون نتوانست گورگوس را در این امر مصمم کند مترصد فرصت بماند و در یکی از روزها که گورگوس از شهر خارج شده بود بکمک طرفداران خود دروازههای سالامین را بروی او بست و از بازگشت او به شهر جلوگیری کرد.
گورگوس که از شهر خود رانده شده بود بنزد مادها پناهنده شد. اونسیلوس بر
______________________________
(۱)- کون)Caune( یا کونوس)Caunus( از شهرهای آسیای صغیر در عهد عتیق واقع در مقابل جزیره رود)Rhodes( .
(2)- آماتونت)Amathunte( یا آماتوس)Amathus( از شهرهای قبرس قدیم واقع در ساحل جنوبی این جزیره که بدست مهاجرنشینهای فینیقی تأسیس شده بود.
(۳)- تردیدی نیست که منظور مؤلف از «مادها» در این مورد پارسها است.
(۴)-Onesilos
(5)-Gorgos
(6)-Chersis
(7)-Siromos
(8)-Evelthon
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۰
سالامین ملط شد و شورش را به سراسر جزیره قبرس باستثنای آماتونت توسعه داد.
چون آماتونت حاضر بقبول این امر نشد اونسیلوس آنرا محاصره کرد.
۱۰۵- بدینترتیب اونسیلوس آماتونت را محاصره کرد. بطوریکه نقل میکنند وقتی به داریوش شاه خبر دادند که آتنیان و یونیها شهر سارد را گرفته و آتش زدهاند و رهبر این توطئه و پیشوای اتحادیه آریستاگوراس از اهل ملط بوده است، پادشاه بیآنکه بآنچه درباره یونیها نقل میکردند توجهی کند با اطمینان باینکه آنانرا در هر موقع براحتی مجازات خواهد کرد قبل از هر چیز سؤال کرد که آتنیان چگونه مردمانی هستند و همینکه بر این امر وقوف یافت کمان خود طلب کرد؛ آنرا گرفت و خدنگی در آن نهاد و آسمان را نشانه گرفت و خدنگ را در هوا رها کرد و در همان لحظه که خدنگ را بسوی آسمانها روانه میکرد فریاد زیاد: «خداوندا! امیدم آنست که مجازات آتنیان به من واگذار شود!» این بگفت و سپس بیکی از کارکنان دربار خود امر کرد که هربار برای او غذا میآورد سه بار تکرار کند که «پادشاها، آتنیان را بخاطر داشته باش.»
106- پس از این فرمان، هیستیه از اهل ملط را که از مدتها قبل در دربار او بود طلب کرد و چنین گفت: «هیستیه، اطلاع پیدا کردهام که حاکمی که بانتخاب تو تعیین شد و تو شهر ملط را باو سپردی بر ضد من شورش کرده و تعدادی از مردمان آن قاره «1» را بهمراه یونیها که مجازات آنچه را کردهاند خواهند دید بر ضد من برانگیخته است. او یونیها را بهمراه این خارجیها بدنبال خود انداخته و شهر سارد را ویران کرده. بمن بگو که آیا این عمل در نظر تو پسندیده است؟ چگونه ممکن است این شورش بیمشورت تو رویداده باشد؟ مراقب باش که دیگر موجبی برای این قبیل اتهامات پیش نیاید» هیستیه پاسخ داد: «پادشاها، این چگونه سخنی است که بر زبان جاری میکنی! من چگونه میتوانم قصد آن داشته باشم که مشکلاتی کوچک یا بزرگ برای تو بوجود آورم! مقصود من از این کار چه چیز میتواند باشد؟ مگر
______________________________
(۱)- مقصود داریوش قاره اروپا و سرزمین یونان بوده است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۱
اکنون من چه کم دارم؟ شریک تمام اموال تو هستم و تو مرا شایسته آن میدانی که محرم اسرارت باشم. اگر واقعا حاکم من آنچه را که میگوئی انجام داده است، بدان که او برای انجام این عمل فقط با خود مشورت کرده. من مطلقا نمیتوانم باور کنم که اهالی ملط و حاکم من قصد وارد کردن کمترین تغییری در روابط خود با تو داشته باشند. اما اگر آنان چنین کردهاند و آنچه بتو گفته شده حقیقت دارد، پادشاها، این نتیجه آنست که مرا از سرزمین دریاها دور کردهای. بنظر میرسد که یونیها بعد از عزیمت من آنچه را که از مدتها قبل در نظر داشتهاند انجام دادهاند. اگر من در یونی بودم هیچیک از شهرها تکان نمیخورد. هم اکنون نیز هرچه زودتر مرا به یونی بازگردان تا نظم را در آن سرزمین برقرار کنم و آن حاکم ملط را که فتنهانگیز است بتو تسلیم کنم. بعد از آنکه این امور را بنحو دلخواه تو ترتیب دادم خدایان را که حامیان پادشاهانند سوگند میخورم که قبل از آنکه ساردنی یعنی بزرگترین جزایر را وادار به پرداخت خراج بتو نکردهام لباسی را که اکنون بر تن دارم و با آن بسوی یونی حرکت میکنم از تن بدر نخواهم آورد.
۱۰۷- قصد هیستیه از این طرز سخن گفتن فریب دادن داریوش بود. داریوش هم فریب او را خورد و بشرط آنکه بلافاصله بعد از انجام وعدههای خود به شوش مراجعت کند او را مرخص کرد.
۱۰۸- در همان موقع که گزارش وقایع سارد باطلاع پادشاه بزرگ میرسید و داریوش کمان خود را به آسمان نشانه میرفت و با هیستیه مذاکره میکرد و هیستیه از بند خلاص میشد و بطرف دریا حرکت میکرد این وقایع نیز اتفاق افتاد: اونسیلوس از اهل سالامین که آماتونت را محاصره کرده بود خبر یافت که بزودی تعداد کثیری از پارسها بفرماندهی آرتیبیوس «1» به قبرس خواهند رسید. بوصول این خبر اونسیلوس از هر سو رسولانی به سرزمین یونی فرستاد و یونیها را دعوت به کمک کرد. یونیها بیآنکه زیاد در این باره باهم مشورت کنند با نیروی دریائی مهمی به کمک او شتافتند.
______________________________
(۱)-Artybios
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۲
یونیها موقعی به قبرس رسیدند که پارسها قبلا با کشتی کیلیکی «1» بآنجا رسیده بودند و از راه خشگی بسوی سالامین در حرکت بودند. در همین موقع فینیقیها با کشتیهای خود برجستگی معروف به «کلید قبرس» را محاصره کردند.
۱۰۹- در برابر این خطر، فرمانروایان مستبد قبرس سران یونی را احضار کردند و بآنان چنین گفتند: «مردمان یونی، ما قبرسیها اختیار انتخاب حریف رزم را بین پارسها و فینیقیها به شما واگذار میکنیم. اگر مایلید در خشگی بجنگید و با پارسها زورآزمائی کنید وقت آنست که کشتیهای خود را ترک کنید و در خشگی موضع گیرید تا ما در کشتیهای شما قرار گیریم و با فینیقیها مقابله کنیم. اگر ترجیح میدهید با فینیقیها بجنگید مختار هستید، اما در هرحال و هر تصمیمی که میگیرید باید کاری کنید که بکمک شما سرزمین یونی و سرزمین قبرس هر دو کشورهائی آزاد بمانند.» یونیها پاسخ دادند: «مجمع دولتهای یونی ما را مأمور کرده است که سیادت دریا را در دست داشته باشیم نه آنکه کشتیهای خود را به قبرسیها بسیاریم و خود در خشگی با پارسها زورآزمائی کنیم. پس سعی ما در آنست که در همان موضع که برای ما تعیین شده است مفید واقع شویم. بر شما است که آنچه را زیر یوغ مادها متحمل شدهاید بخاطر آورید و رفتاری شجاعانه در پیش گیرید.»
110- چنین بود پاسخ یونیها. در همین هنگام پارسها به دشت سالامین نزدیک میشدند. پادشاهان قبرس سپاههای خود را منظم کردند. زبده سربازان سالامین و سول «2» را برای مقابله پارسهای اصیل تخصیص دادند و بقیه قبرسیها را به مقابله
______________________________
(۱)- کیلیکی)Cilicie( از نواحی آسیای صغیر قدیم واقع در جنوب شرقی این شبه جزیره در محل ایالت کنونی عدنه در ترکیه
(۲)- سول)Soles( یا سولی)Soli( از شهرهای کیلیکی قدیم. شهری بهمین نام در جزیره قبرس وجود داشته است که ظاهرا موطن سولون قانونگذار معروف یونان بوده و نام خود را باو داده است.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۳
قسمتهای دیگر سپاه دشمن مأمور کردند. اونسیلوس داوطلبانه بمقابله با آرتیبیوس فرمانده پارسها رفت.
۱۱۱- آرتیبیوس اسبی داشت تعلیم دیده که میتوانست در مقابل مردی کاملا مسلح بر روی دو پا بایستد. اونسیلوس از این راز خبردار شد. وی خدمتگاری داشت از اهل کاری «1» که مردی شجاع و جنگدیده بود. او را مخاطب قرارداد و چنین گفت: «بمن خبر دادهاند که اسب آرتیبیوس تعلیم دیده است و میتواند بر روی دوپا برخیزد و سمها و پوزه خود را بر سر دشمنی که با آن روبرو میشود بکوبد. خوب فکر کن و بیدرنگ جواب ده که بین آرتیبیوس و اسب او کدامیک را حاضری تحت نظر بگیری و بر پیکر او ضربت زنی. سرباز پاسخ داد: «پادشاها، من شخصا حاضرم این هر دو مأموریت یا یکی از آنها را و بعبارت دیگر هرآنچه را که تو فرمان دهی بعهده بگیرم. اما با اینحال، آنچه را که در این مورد بیشتر مناسب بحال تو میدانم عرض میکنم. بعقیده من مصلحت آنست که پادشاه و فرمانده باید با پادشاه و فرمانده بجنگد. اگر تو فرماندهی را بقتل رسانی افتخاری بزرگ تحصیل کردهای و اگر آن فرمانده ترا بقتل رساند- و خدایان را سوگند میدهم که چنین پیش نیاید- مرگی که از همشان تو حاصل شود چندان ناگوار نیست. ما خدمتگذاران باید با خدمتگذارانی در ردیف خود و یا با اسب زورآزمائی کنیم. پس، از نیرنگهای آن حیوان نترس و من اطمینان میدهم که آن حیوان در آینده در مقابل هیچ انسانی برپا برنخیزد.»
112- وی چنین گفت و بلافاصله بعد از آن، جنگ در خشگی و دریا آغاز شد. در دریا یونیها که در آنروز موفق بنظر میرسیدند بر فینیقیها فائق شدند و بین آنها بیش از
______________________________
(۱)- کاری)Carie( از نواحی قدیم آسیای صغیر واقع در جنوب غربی این شبه جزیره بین لیدیه و فریژیه و لیسیه و دریای اژه که مردمان آن در دنیای باستان به شجاعت و تهور و جنگجوئی شهرتی خاص داشتند.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۴
همه اهالی ساموس ابراز رشادت کردند. در خشگی نیز همینکه دو اردو باهم روبرو شدند نبرد آغاز شد. برخورد دو فرمانده بترتیبی رویداد که هماکنون نقل میکنم:
همینکه آرتیبیوس با اسب خود بسوی اونسیلوس حمله برد، اونسیلوس طبق قراری که با خدمتگذار خود گذارده بود آرتیبیوس را در حال حمله هدف قرار داد. اسب آرتیبیوس خیز برداشت و سمهای خود را بر روی سپر اونسیلوس فرو کوفت. در همین موقع آن سرباز که از اهل کاری بود با شمشیری سر کج مفصل زانوی پای حیوان را درید. آرتیبیوس فرمانده پارسها با اسب خود در میدان جنگ بر زمین افتاد.
۱۱۳- در همان موقع که جنگ از هر سو بشدت ادامه داشت، ستسنور «1» فرمانروای مستبد کوریون «2» با قسمت مهمی از سپاهی که خود فرماندهی آنرا بعهده داشت به دشمن تسلیم شد. (بطوریکه نقل میکنند، کوریون یکی از مهاجرنشینهای آرگوس است.) خیانت سربازان کوریون بیدرنگ مورد تقلید گردونههای جنگی سالامین قرار گرفت. این شکافها موجب شد که پارسها نسبت به قبرسیها قدرت بیشتری بدست آوردند. دستههای یونانی گریختند؛ بسیاری از آنان کشته شدند و از آنجمله اونسیلوس فرزند کرسیس «3» که سبب شورش قبرس بود و آریستوکیپروس «4» پادشاه سول «5» و فرزند فیلوکیپروس «6» بقتل رسیدند. فیلوکیپروس تنها مستبدی بود که سولون آتنی که به قبرس رفته بود او را در اشعار خود ستوده است.
۱۱۴- اهالی آماتونت سر اونسیلوس را که شهر آنها را محاصره کرده بود از بدن جدا
______________________________
(۱)-Stesenor
(2)-Kourion
(3)-Cersis
(4)-Aristokypros
(5)-Soles– رجوع شود به یادداشت ذیل بند ۱۱۰
(۶)-Philokypros
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۵
کردند و بر فراز یکی از دروازههای شهر آویختند. در جمجمه آویخته او که قبلا داخل آنرا خالی کرده بودند دستهای از زنبوران عسل لانه ساختند و آنرا از عسل لبریز کردند. اهالی شهر در مقابل این واقعه شگفت با هاتف الهی به مشورت پرداختند.
بآنان پاسخ داده شد که باید آن سر را از آن محل بردارند و دفن کنند و هر سال به اونسیلوس مانند قهرمان هدایائی اهداء کنند. نفع آنان در آن بود که این عمل را انجام دهند.
۱۱۵- تا زمان ما هنوز مراسم اهدای این هدایا در آماتونت برگزار میشد. یونیهائی که در سواحل قبرس به جنگ دریائی مشغول بودند از شکست اونسیلوس و محاصره شهرهای جزیره مطلع شدند. تنها شهری که در محاصره نبود سالامین بود. این شهر را اهالی به پادشاه سابق آن گورگوس تسلیم کرده بودند. همینکه یونیها از این ماجرا مطلع شدند شراع بسوی سرزمین یونی برکشیدند. بین شهرهای قبرس شهری که بیش از همه در محاصره مقاومت کرد شهر سول بود. پارسها گرداگرد حصار این شهر را از زیر پی خالی کردند و باینترتیب در ماه پنجم توانستند آنرا تسخیر کنند.
۱۱۶- بدینترتیب، اهالی قبرس، بعد از یکسال آزادی بار دیگر باسارت درآمدند. دوریس «1» که با یکی از دختران داریوش ازدواج کرده بود و همچنین هیمه «2» و اوتان «3» فرماندهان دیگری که آنان نیز با دختران داریوش ازدواج کرده بودند عملیات نظامی را بر ضد یونیهائی که به شهر سارد حمله کرده بودند ادامه دادند. آنان یونیها را بر روی کشتیهایشان مغلوب کردند و آنانرا درهم شکستند و شهرهای آنها را بین خود تقسیم کردند و سپس آنها را غارت کردند.
۱۱۷- بعد از آن، دوریس متوجه شهرهای هلسپون گردید و هریک از شهرهای
______________________________
(۱)-Daurises
(2)-Hymaies تاریخ هردوت ج5 95 اشغال سارد و حریق آن انقیاد یونی بدست پارسها ….. ص : ۸۴
(۳)-Otnes
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۶
داردانوس «1»، آبیدوس «2»، پرکوت «3»، لامپساک «4»، و پسوس «5» را در یک روز تسخیر کرد. در موقعی که از پسوس بسوی پاریون «6» میراند بوی خبر رسید که کاریها نیز بتقلید از یونیها بر ضد پارسها شوریدهاند. پس ناگزیر از هلسپون روی برگرداند و با سپاهیان خود بسوی کاری شتافت.
۱۱۸- اهالی کاری برحسب تصادف از ورود او بآن سرزمین باخبر شدند. همینکه این خبر بآنان رسید در ساحل رود مارسیاس «7» در محلی که ستونهای سفید نام دارد اجتماع کردند. این رود از سرزمین ایدریاس «8» جاری میشود و آب آن به مآندر «9»
______________________________
(1)- داردانوس)Dardanos( یا داردانوم)Dardanom( از شهرهای قدیم میزی)Mysie( واقع در شمال غربی شبه جزیره آسیای صغیر و در نزدیکی بغاز داردانل امروز.
(۲)- آبیدوس)Abydos( از شهرهای میزی قدیم واقع در شمال غربی آسیای صغیر در تنگترین نقطه بغاز داردانل. خشایارشا پادشاه هخامنشی برای عبور لشکر بزرگی که برای تسخیر یونان بآن سرزمین گسیل داشت پل معروف داردانل را در این نقطه بروی این بغاز برپا کرد. شهری بهمین نام در مصر باستان وجود داشته که امروز ویرانههای آن باقی است و شهر مدفونه نام دارد.
(۳)-Percote
(4)- لامپساک)Lampsaque( یا لامپساکوس)Lampsacus( از شهرهای قدیم آسیای صغیر در میزی)Mysie( واقع در مدخل بغاز داردانل که امروز لامپساکی)Lampsaki( یا لپسک)Lepsek( نام دارد.
(۵)-Paisos
(6)- پاریون)Parion( یا پاریوم)Parium( از مهاجرنشینهای ملط باستان در میزی (شمال غربی آسیای صغیر) در نزدیکی داردانل و لامپساک که امروز کمر نام دارد.
(۷)- مارسیاس)Marsyas( از رودهای سرزمین فریژیه که آب آن به رود بزرگ مآندر)Meandre( میریزد. رودی بهمین نام در کاری باستان وجود داشته که آب آن نیز به مآندر میریخته است.
(۸)-Idrias
(9)- مآندر)Meandre( یا مآندر)Meander( از شطهای آسیای صغیر قدیم که در فریژیه سرچشمه میگرفت و پس از عبور از حد فاصل لیدیه و کاریه در شمال شهر ملط بدریای اژه میریخت. این رود امروز میندر)Meinder( نام دارد.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۷
میریزد. در این اجتماع عمومی عقایدی متعدد ابراز شد. در نظر من بهترین این عقاید عقیده پیکسوداروس «1» فرزند موسول «2» از اهل کیندیس «3» بود که با یکی از دختران سینسیس «4» پادشاه کیلیکی «5» ازدواج کرده بود. عقیده او این بود که باید از مآندر عبور کنند و پشت باین رود بجنگند تا برای کاریها فرار غیر ممکن شود و ناگزیر در جای خود بمانند و بهتر از آنچه از آنان انتظار میرود بجنگند. اما باین عقیده توجهی نشد و تصمیم گرفتند برای آنکه خود در این وضع قرار گیرند پارسها را در وضعی قرار دهند که پشت به رود مآندر بجنگند. بدینترتیب تصور میکردند که اگر پارسها در جنگ با شکست روبرو شوند و بگریزند در رودخانه خواهند افتاد و جان سالم بدر نخواهند برد.
۱۱۹- پارسها از راه رسیدند و از رود مآندر گذشتند. کاریها جنگ را در ساحل مارسیاس آغاز کردند. آنان مدت زیادی به سختی نبرد کردند، اما سرانجام در مقابل تعداد کثیر پارسها شکست خوردند. از پارسها تقریبا دو هزار تن و از کاریها ده هزار تن کشته در صحنه نبرد باقی ماند. بازماندگان آنها در لابراند «6» در محوطه وسیعی از جنگل مقدس که سراسر از چنار مستور بود و به زوس خدای سپاهان تعلق داشت اجتماع کردند. (تا جائیکه ما اطلاع داریم فقط کاریها هستند که زوس را بعنوان خدای سپاهان پرستش میکنند.) کاریها، پس از آنکه در آن محل اجتماع کردند، درباره راه نجات خود بمشورت پرداختند: مسئله این بود که آیا بهتر بود به پارسها تسلیم شوند یا بکلی آسیا را ترک گویند؟
______________________________
(۱)-Pixodaros
(2)-Mausole
(3)-Kindys
(4)-Syennesis
(5)- کیلیکی)Cilicie( یا سیلیسی از نواحی آسیای صغیر قدیم واقع در جنوب شرقی این شبه جزیره
(۶)-Labrandes
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۸
۱۲۰- در همان حال که آنان به مشورت سرگرم بودند تعدادی از اهالی ملط و متحدین آنها که برای کمک بآنان آمده بودند از راه رسیدند. ورود این قوای کمکی موجب شد که کاریها نقشه قبلی خود را کنار گذارند و بار دیگر بخت خود را در جنگ آزمایش کنند. پس به مقابله پارسها که بدنبال آنان آمده بودند شتافتند و شکستی بمراتب سختتر از شکست اول متحمل شدند. تعداد کلی کشتهشدگان رقمی بزرگ بود و تلفات ملطیها نیز مخصوصا قابل ملاحظه بود.
۱۲۱- اما کاریها بعد از این شکست نیز قوای خود را جمع کردند و بار دیگر بجنگ مشغول شدند، و چون اطلاع یافته بودند که پارسها خود را برای حمله به شهرهای آنان آماده میکنند بر سر راه پداسوس «1» کمین کردند. پارسها هنگام شب در کمینگاه افتادند و با سران خود دوریس «2»، آمورگ «3» و سیسیماک «4» کشته شدند.
میرسس «5» فرزند ژیژس «6» نیز با آنان کشته شد. این حمله برهبری هراکلید «7» فرزند ایبانولیس «8» از اهل میلاس «9» انجام گرفت. بدینترتیب بود که پارسهای این سپاه تلف شدند.
۱۲۲- هیمه که بنوبه خود مأمور بود یونیهائی را که در لشکرکشی به سارد شرکت
______________________________
(۱)-Pedasos
(2)-Daurises
(3)-Amorges
(4)-Sisimaque
(5)-Myrsos
(6)-Gyges
(7)-Heraclide
(8)-Ibanolis
(9)-Mylase
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۹۹
داشتهاند مجازات کند عنان بسوی پروپونتید «1» بگرداند و کیوس «2» را در میزی «3» تصرف کرد و بعد از این فتح، چون اطلاع یافت که دوریس هلسپون را بقصد جنگ با کاریها ترک کرده است او نیز پروپونتید را ترک کرد و سپاه خود را بسوی هلسپون پیش برد. وی تمام ائولیهائی «4» را که در سرزمین ایلیون «5» سکونت داشتند و همچنین گرگیتهائی «6» را که اهالی قدیم تروآ «7» در آن سرزمین باقی گذارده بودند مطیع کرد. و بعد از این فتح در موقعی که در سرزمین تروآ بود بیمار شد و درگذشت و باینترتیب عمر او نیز بپایان رسید.
۱۲۳- هدف آرتافرن «8» حاکم سارد و اوتان «9» سردار سوم، سرزمین یونی و قسمتهائی
______________________________
(۱)- پروپونتید)Propontide( یا پروپونتیس)Propontis( نام قدیم دریای مرمره است که در فاصله بین بغاز بسفر و داردانل اروپا را از آسیا جدا و دریای اژه را به دریای سیاه متصل میکند.
(۲)-Kyos
(3)- میزی)Mysie( یا میزیا)Mysia( از نواحی قدیم آسیای صغیر واقع در شمال غربی این شبه جزیره بین دریای مرمره و بغاز داردانل و دریای اژه که بدو قسمت متمایز بنام میزی بزرگ و میزی کوچک تقسیم میشد.
(۴)- ائولی)Eolie( یا ائولید)Eolide( از نواحی آسیای صغیر واقع در شمال غربی این شبه جزیره بین سرزمین تروآ در شمال و سرزمین یونی در جنوب
(۵)- ایلیون)Ilion( نام قدیم شهر تروآ)Troie( است که شهرت آن بیشتر مدیون جنگهای افسانهایست که در این سرزمین رویداده است.
(۶)-Gergithes
(7)-)Troye( – پایتخت معروف سرزمین تروآ و واقع در مرکز آسیای صغیر قدیم.
(۸)- آرتافرن)Artaphrenes( یا آرتافرن)Artapherne( نام برادر داریوش کبیر بوده است که توانست هیستیه)Histiee( سردار معروف یونی را که بر ضد پادشاه پارس شوریده بود اسیر کند و بقتل رساند- فرزند وی که بعدها فرماندهی قسمتی از سپاهیان پارس را در جنگ ماراتن بعهده داشت نیز بهمین نام خوانده میشد.
(۹)- اوتان)Otanes( یکی از هفت تن سرداران معروف پارس که بکمک داریوش اول بر ضد بردیای دروغی شوریدند و او را از سلطنت برکنار کردند.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۰۰
از سرزمین ائولی بود که با یونی هممرز بود. این دو سردار کلازومن «1» را از یونیها و کیمه «2» را از ائولیها گرفتند.
۱۲۴- در موقعی که آنان بگرفتن این شهرها مشغول بودند آریستاگوراس از اهل ملط چنین کرد که نقل میکنم: بطوریکه ملاحظه شد او رفتاری شایسته تحسین نداشت زیرا پس از آنکه تمام سرزمین یونی را دچار اغتشاش کرد و دست به عملیاتی بزرگ زد، همینکه چگونگی وقوع حوادث را ملاحظه کرد درصدد فرار برآمد. بعلاوه مطلب کاملا بر او آشکار بود که او بر داریوش شاه پیروز نخواهد شد. پس طرفداران خود را گرد آورد و با آنان به مشورت پرداخت و چنین گفت: بد نیست که از هماکنون در فکر آن باشیم که اگر فردا ما را از ملط برانند به کدام سرزمین پناهنده شویم.
کاری که او میتوانست بکند این بود که با آنان آن سرزمین را ترک گوید و آنانرا یا برای تأسیس مهاجرنشینی به ساردنی ببرد و یا به میرکینوس «3» هدایت کند.
میرکینوس قطعه زمینی از خاک ادونی «4» است که داریوش بعنوان پاداش به هیستیه داده بود و هیستیه در آنجا به ساختن استحکامات مشغول بود. این بود نقشههائی که آریستاگوراس درباره آن مشورت میکرد.
۱۲۵- هکاته فرزند هگساندروس «5» که داستانهائی از خود باقی گذارده است باو پیشنهاد کرد که بهیچیک از این دو سرزمین نرود و اگر لازم است که از ملط دور شود بهتر آنست که به جزیره لوبوس «6» رود و در آنجا قلعهای بنا کند و خود را بدست فراموشی بسپارد و سپس مدتی بعد به ملط بازگردد.
______________________________
(۱)- کلازومن)Clazomenes( از شهرهای قدیم سرزمین یونی در آسیای صغیر و در نزدیکی ازمیر که امروز وورلا)Vourla( نام دارد.
(۲)-Kyme
(3)-Myrkinos
(4)- ادونی)Edonide( قسمتی از سرزمین تراکیه قدیم.
(۵)-Hegesandros
(6)- لوبوس)Lesbos( از جزایر مجمع الجزایر اژه واقع در جنوب جزیره ساموس در نزدیکی سواحل کاری.
تاریخ هردوت، ج5، ص: ۱۰۱
۱۲۶- چنین بود عقیده هکاته. اما آریستاگوراس بیشتر مایل بود مهاجرنشینی در میرکینوس تشکیل دهد. پس ملط را به فیثاغورث که یکی از معتمدان شهر بود سپرد و تمام کسانی را که حاضر بهمراهی او بودند با خود برداشت و بسوی تراکیه شراع برکشید و سرزمینی را که تصمیم داشت تسخیر کرد. اما در جریان یکی از لشکرکشیهائی که بخارج این سرزمین ترتیب داد در موقعی که به محاصره قلعهای مشغول بود با سپاهیان خود بدست مردمان تراکیه بقتل رسید. این قتل در موقعی اتفاق افتاد که تراکیها بدست او در قلعهای در محاصره بودند و بموجب توافقی که بین آنها شده بود اهالی تراکیه از قلعه خارج میشدند.
«پایان جلد پنجم»