آموزش آینده پژوهی و آینده بینی، صفحه دو
منبع: اطلاعات شخصی، اینترنت، نشریات.
دیدگاه آینده پژوهان
کسی نمی تواند در آینده پژوهی تمام جهات را در نظر بگیرد، آینده اقلیم شناسی، آینده پژوهی جامعه، آینده بینی علم و دانش، آینده نگری کار و شغل، تحصیل در آینده و غیره، هر کدام پژوهش های ویژه خود را دارند و پژوهندگان آن تخصص و خواسته می بایست پیگیر آن باشند. من انوش راوید که مطالعات و تحقیقاتم علم جغرافی ـ تاریخ و تاریخ جامعه شناسی است بر اساس دانش تاریخ جامعه شناسی و ریتم و آهنگ تاریخی و مطالعات جانبی در چگونگی آینده می توانم تا حدودی معقول آینده را پیش بینی کنم، این غیر ممکن است که کسی بتواند آینده را کامل و درست بگوید. در داستانها خوانده ایم که امثال نورس داموس یا شیخ ماهانی از آینده می گفتند و نوشته اند ولی آنچه از آنها می خوانیم ترفند های ناشرانی است که برای فروش کتاب ها و سود بردن کارهایی کرده اند، باید در بسیاری از موضوعات این مهم را در نظر داشت. این توهم و خرافات است که تصور شود از عالم غیب و غیره می آیند و به کسی از آینده می گویند این اغفال جادو گران عصر حجر است که سود جویان منافع استعماری و امپریالیسم برای مردم ساده استفاده می کردند.
مدیر شرکتی برای آینده تمام پارادایم های مدیریتی را در نظر می گیرد، ولی اکثر مواقع آنچه که پیش می آید برایش غیر قابل پیش بینی است، و یا با وجود کارشناسی هایی به مشکلاتی بر می خورند، زیرا آنها دیدگاه ها را در اندازه شغلی بررسی کرده اند. در واقع آینده پژوهی به صورت عمومی در حد پسندیده و علمی امکان پذیر است، برای این منظور باید تمام سرشته ها در آینده بینی را با جمع کارشناسی کار آمد وارد به علومی که در دانایی قرن 21 نوشته ام بکار برد. مثال های بزنم، بسیاری اشخاص در جستجو ها نوشته اند، آینده شغل جامعه شناسان چیست، یا آینده شغلی تحصیل کرده های ریاضی چه می شود، یا آینده کارها چگونه است، این چند نمونه را که در جستجو گوگل نوشته و از آنجا به وبلاگم رسیده بودند، از ابزار وبگذر دیدم. این اشخاص نظری ننوشته بودند که بگویند منظورشان از آینده چیست، آنها فقط می خواهند از آینده فقط روز گار را به خوشی بدانند، یا می خواهند آنچه از آینده است به واقعیت بفهمند و درک کنند. ننوشته اند و احتمالاً نمی دانند تفاوت آینده و زمان وقوع آینده چیست، در گذشته های دور برای رسیدن به آینده و یک تحول اجتماعی می بایست هزاران سال صبر کرد، و در هزار سال پیش یکی دو قرن و در قرن بیستم چند دهه و اینک خیلی سریع انسان به آینده می رسد، فقط باید دید منظور از آینده چیست، تحولی کلی و یا برداشتی سطحی است.
پرسش از عموم: آیا نگاه شما از آینده تحول و تغییرات ناپیوسته کلی است یا برداشت های سطحی؟
مقاومت ابله ها برای تغییرات
مردم در گذشته های دور زندگی دایره ای داشتند، در تاریخ نیک توضیح داده ام، هر روز کار آنها بیدار شدن و خوردن و خوابیدن و چیزای ساده دیگر و تا آخر همان بود، در قرون صنعتی زندگی چون یک خط مستقیم شد، خوشبختی در کنار خانواده و با شیب ملایم به سمت پیشرفت، و افزودن چند وسیله زندگی و پست و مقامی و امثال آن شد. مردم آن دوران این شیب ملایم و گاهی تند را تغییر می پنداشتند، در صورتیکه هرگز نمی توانستند، کار و پول و صلح و آزادی و سلامت، و درکل ادامه شیب را پیش بینی کنند، که همیشه نتیجه دیگری داشت. قرنها بشر تغییرات را در توانایی و بدست خود و در شکل همان شیب می پنداشت، و بدنبال ایده آل و سعادت شخصی خود در جهت امکانات و قدرت بیشتر بود، این چشم انداز برای همه طبقات اجتماعی بود، حتی اگر به آن دست نمی یافتند یا راضی نمیشدند، یا موقتاً کارایی خود را از دست میداد. مردم دایم بدون توجه، تغییر تدریجی و پیوسته داشتند، و البته گاهی ناگهان به تغییر ناپیوسته تبدیل میشد، بدین جهت دست به شورش و انقلاب و جابجایی سلاطین میزدند.
آینده ای که در انتظار آن هستیم، در واقع تغییرات نا پیوسته است، و آن هیچ جای نگرانی ندارد و فاجعه هم نیست، گاهی بهترین راه پیشرفت برای جامعه میباشد، برای دانستن تغییرات ناپیوسته به قرن سنت گریزی رجوع شود. در هر گذر تاریخی سرعت تغییر افزایش و اندیشه آن بهبود یافته، ولی جامعه های که به چشم و پای بندهای خود خو گرفته اند، با سرعت و بینش فوق در مخالفت قرار میگیرد، مانند نظر نوشته شده در مطلب چشم انداز عصر حجر در انتهای پست. سرخپوست پرویی با مشاهده بادبان های کشتی های مهاجم اسپانیایی در افق، پنداشت تغییرات عجیب و غریب جویست و به کار خود ادامه داد، زیرا در تجارب خود درکی از کشتی بادبانی نداشت، آنها با فرض دایره بودن و پیوستگی زندگی، آنچه بر دریافتشان منطبق نبود نادیده میگرفتند، تا مصیبت نازل شد، آنها چیزی از آینده نمی دانستند. مثال دیگر، اگر قورباغه را درون تشت فلزی با آب معمولی به آرامی حرارت دهیم میپزد، بدون اینکه حرکتی کند. نتیجه این دو مثال، اگر بخواهیم گرفتار سرنوشت سرخپوست پرویی و یا قورباغه پخته نشویم، باید در جستجوی تغییرات ناپیوسته باشیم و از آن استقبال کنیم، بدین منظور بهترین روش پیگیری علم آینده بینی در وبسایت ارگ انوش راوید می باشد.
سال 1991 طوفان صحرا عراقیها را سریع نابود کرد، و این ابتدای ورود قرن 21 و تغییرات جدید بود، با این اقدام تغییرات بنیادی قرن ورود خودش را نشان داد، و گفت گذشته را دور بریزید که در غیر اینصورت تغییرات تمدن جدید و موج های نو مرزها را براحتی در می نوردد. این اعلام ورود همانند شکست مهدی سودانی در ام دورمان سودان، به دست انگلیس در ابتدای ورود قرن 20 میباشد. امروزه شکاف عظیم بین تغییرات واقعی دنیا و عدم تحرک و حرکت ما، رفته رفته دارد بافت های کهن دیار را دگرگون می سازد، که یاس و سردرگمی و بی آینده گی پیامد آن است. برای ترسیم خطوط کلی آینده ای که با چنگ و دندان به سویش پیش میرویم، هیچ قوه پیش بینی و بصیرتی در کار نیست، برای شتاب بخشیدن و تسهیل انتقال به آینده هیچ برنامه ای وجود ندارد. کودن ها و ابله ها مانند سرخپوست پرویی چشم خود را برنشانه ها می بندد و چیزی نمی فهمند، و چون قورباغه در آب جوش می پزند، و یا در انتظار یک انقلاب و منجی می مانند. اگر ما بینش و عادت و شیوه عملمان را تغییر دهیم، براحتی میتوانیم دورانی از کشفیات تازه و آزادی های تازه داشته باشیم، در واقع عصر فرهنگ یاد گیری حقیقی، این همان است که افراد با هوش در پی آن هستند.
ما چه بخواهیم یا نپسندیم، تمدن جدید به آرامی از زندگی ما سر بر آورده، ولی کور دلان در همه جا مذبوحانه سعی در سرکوب آن دارند، که در تاریخ انقلاب های انسانی ایران نمونه هایی نوشته ام. این تمدن جدید اشکال جدید خانواده، و شیوه های دگرگون شده کار و عشق و امرار معاش و اقتصاد جدید و تعارضات سیاسی جدید، و فراتر از همه اینها آگاهی تغییر یافته به همراه دارد. در قرن 21 انسان های جهان پیشرفته، با جهشی کوانتومی به جلو میروند و شکوفاترین خیزش اجتماعی و خلاقانه ترین باز سازی همه تاریخ را در مینوردند، و همچنین بیشترین اختلافات فکری و جامعه ای میان سنتی ها و سنت گریزها ایجاد شده.
سر درگمیها و نگرانیها
بیشتر مردم اگر بتوانند و زحمت فکر کردن به خود بدهند، میپندارند جهانی که میشناسند تا ابد دوام خواهد داشت، برای آنان دشوار است که شیوه ای براستی متفاوت برای زندگی خود تجسم کنند، چه رسد به آنکه تمدنی جدید را تصور کنند. البته آنان متوجه هستند که اشیاء و امور در تغییرند، اما میپندارند که تغییر و تحولات کنونی از کنار آنها خواهد گذشت و هیچ چیز اساس اقتصاد و ساختار سیاسی را متزلزل نخواهد ساخت. این قبیل مردم با اطمینان تمام انتظار دارند که آینده تداوم حال باشد. رویداد های سیاسی و اقتصادی و دانش های نوین اخیر این تصویر اطمینان بخش از آینده را به شدت متزلزل ساخته و باعث گردیده که تصویر یاس آورتری از آینده در میان مردم رواج روز افزون یافته باشد. غالبا چیز های کوچک بیشترین و دیرپا ترین تغییرات را ایجاد کرده اند، مثلا دودکش، بیش از هر جریان فکری باعث تغییرات اجتماعی شده است. بدون وجود دودکش، همه باید در یک مکان مرکزی و در کنار آتش، در محوطه ای با سوراخی در سقف تنگ کنار یکدیگر می نشستند. دودکش با خروجی های جداگانه اش، این امکان را پدید آورد که اتاق های متعدد در یک واحد مسکونی گرم شوند. واحدهای کوچک توانستند مستقلاً در کنار یکدیگر بنشینند. همبستگی قبیله ای در زمستان از بین رفت، هیچ فرد سنتی در تاریخ نیست که بگوید کاش دود کش یا حرارت مرکزی اختراع نمیشد، این قبیل اختراعات مانند تلفن که اینک از نظر ما مهم نیست نا خواسته شیوه زندگی را تغییر داده است.
به بیان دیگر در قرن 21 موج و نسل دیگری از تمدن آغاز شده، و باز مانده گان از قرن گذشته در سر درگمیها و نگرانیها و سرگردانی های شخصی گرفتارند، و در تعارض کامل با موج نو هستند که رعد آسا می آید، تا زمان و زندگی را بگیرد و گذشته را کنار بگذارد. اگر این را درک کنیم آنگاه بسیاری از رویداد های به ظاهر بی معنی قابل درک میشوند، انقلاب پویا در اراده و شعور و حرکتی نو برای بهترین ها، مجدداً بقایی پسندیده و قابل تصور می شود. دودکش و تلفن هر دو نوعی تکنولوژی هستند، که چکاننده بالقوه نا پیوستگی بشمار میروند، باید در نظر داشت واقعیت های اقتصادی چیز دیگری است. حکومتها میتوانند برای مدتی انقلاب های پویا را به تاخیر اندازند، اما برای همیشه امکانپذیر نیست، کشورها برابر علم جغرافی ـ تاریخ و بر اساس مزایای نسبی خود دوران را می گذرانند. مزیت نسبی به معنای وجود چیزی است که دیگران حاضرند بهای آنرا بپردازند، خواه این چیز نفت باشد و یا مواد معدنی و یا نیروی کار ارزان و یا مغز متفکر و یا منطقه توریستی. برای دنیای پیشرفته و کشور هایی با سابقه سنت گریزی بیشتر این مزایا مغز متفکر و تولیدات هوشمندانه است، که با فروش خدمات هوشمندانه و دانش بالا رفاه گسترش پیدا میکند و پیامد آن تقاضا برای مردمان هوشمند و دانش بیشتر می باشد. بدین ترتیب جا برای کم داناها یا نادانها تنگ میشود، و زندگی برای کشور هایی با نادانی بیشتر سخترتر میگردد. سنت گریزها که طرفدار نو آوری و تغییرات هستند با آمیختن دانش های جدید و ایجاد فکر هوشمندانه و زندگی هوشمندانه در تمام شکل آن، میتوانند تمام عرصه های تاریخی و جغرافیایی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را به راحتی در سراسر جهان بدست بگیرند، و هر آنچه که می خواهند با مردم نادان بکنند. بنابر این با آگاهی از آینده نگری صحیح و دانستن واقعیت های تاریخ نباید از این قافله تغییرات عقب افتاد.
مطلب جالبی از گذشته یادم آمد که بعضی مادران میگفتند اگر دست به پشت هر کسی زدی و خاک بلند شد، بدان که او کاری است، ولی امروزه این داستان کاملاً مسخره و غیر قابل بررسی اقتصادی است. امروزه دانش و هوش تولید کار مفید و اقتصاد خوب وابسته به تکنولوژی هر روز برتر در سازمانها نوین قرن 21 میکند، و این تکنولوژی و اقتصاد چنان با یکدیگر می آمیزند که به بروز نوعی ناپیوستگی شدید در شکل، مهارتها و مقاصد بسیاری از محافل اجتماعی و فردی منجر میشود. سازمان های هوشمند توسط نیروها با دانش جدیدتر دیگر نمیتوانند سازمان سنتی باشند، سازمان هوشمند، به مراتبی غیر قابل باور در تمام زندگی تاثیر عمیق میگذارند و شکلهای متفاوت و عادات کاری دگری دارند. یکی از رویکرد های جدید و مهم را میتوان تجزیه و تحلیل اجتماعی یا به نامی جبهه موجی نامید. این رهیافت تاریخ را به صورت توالی امواج پیاپی تغییر و تحول مینگرد، و این سئوال را مطرح میسازد که حاشیه مقدم هر موج ما را به کجا میکشاند. این رهیافت توجه ما را به جای پیوستگی های تاریخ که دارای اهمیت خاصی هستند، به نا پیوستگیها آن، یعنی تغییرات و گسستگیها معطوف میدارد، در این سیستم وقتی الگو های مهم دگرگونی پدیدار میشوند، آنها را شناسایی میکند تا اینکه بتواند بر آنها تاثیر بگذارد.
در بیست سال گذشته بسیاری کارها که دارای تکنولوژی و دانش هستند ایجاد شده که قبلاً تصور آنها هم نمیشد، و این کار های جدید تاثیر خیلی زیادی در تمام کارها و کل زندگی گذارده اند، و همچنین در آینده نزدیک کار های زیادی شکل خواهد گرفت که هم اینک نمی دانیم چیست و چگونه است، و کارگزاران آنها چه دانشی دارند. دلیل این پدیده آمیزه نیرومند تکنولوژی و اقتصاد است، که میتواند رسومات اجتماعی در تمام موارد آن منجمله سیاست را دگرگون سازند. در جامعه سنت گریز که با دانش های نوین و تکنولوژی روز و اطلاعات آمیزه دارد، زندگی راحتتر و شیرنتر است، یافتن مشاغلی رضایت بخش آسانتر میشود، زنان براحتی میتوانند خود را تامین کنند، آنچه در روزگاران پیشین به لحاظ تکنولوژیک و اقتصادی و اجتماعی غیر قابل قبول و غیر ممکن بود امکان پذیر میشود، ناپیوستگی در اقتصاد بدون اینکه جلب توجه کند به درون اجتماع راه می یابد.
پرسش از عموم: آیا میتوانید چند تغییرات نا پیوسته در اطراف خود بگویید؟
چشم انداز عصر حجر
شاید عده ای با خواندن کامنت زیر که در پست تابستان 88 وبلاگ جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ ایران نوشته شده از خود بپرسند، انوش راوید که در مقالاتش می نویسد جوانان ایران با هوش و خردمند هستند، پس معنی این و امثال آن نظر که فراوان هستند چیست؟ افراد نویسنده این قبیل نظرات که از جوانان بلاگر ایرانی هستند، چرا اینگونه می نویسند و در مجموع نخوانده قضاوت می کنند، توانایی های گفته شده در دانایی قرن 21 را چرا ندارند و غیره. در اصل این چیز ها به آموزش و پروش و کلاً سیستم آموزشی مربوط می شود، که به آنها فرهنگ یادگیری را یاد نداده، و یا حداقل اول خوب بخوانند و تعلیل و تحلیل و بحث و نقد و ادامه موارد، سپس در تخصص خود به قضاوت بنشینند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اصل کپی نظر:
پنجشنبه 1 مرداد1388 ساعت: 10:38 توسط:شالیز
سلام
من مطلبتونو در مورد دروغ بودن اسکندر پیدا نکردم به نظر من حرفتون کانلا غلته که نه اسکندر نه چنگیز به ایران حمله کردن میشه بپرسم پس ایرانیا خودشون کرم داشتن بزنن مملکتشونو ویران کنند یا کتابخونه هاشونو اتیش بزنن / باقیموندشم دو دستی تقدیم بیگانه کنن از کتاب های کهنی که در ملل دیگه موجود است میشه راحت فهمید که حمله صورت گرفته / یعنی اگه اسکندر غلط باشه آریو برزن هم وجود نداشته تندیسشم الکی ساختن / تو میدون گذاشتن / تو تخت جمشیدم اون تصویره که ازشه غلطه ببینین با 1 حرفتون کلی از تاریخو میبرین زیر سوال / من اطلاعاتم خیلی کمه چون سنم کمه اما شما به یه آدم بخته تر این حرفو بزنین بعد قضاوت کنین / که اسکندری بوده یا نه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در تمام جوامع انسانها به سه دسته عمده تقسیم می شوند: با هوش، کم هوش و کودن، در جوامع مختلف در صد هر یک متفاوت است، در بعضی کشور ها که مردمان آن نسل در نسل مشروبات الکلی می خوردند یا از مواد مخدر و سیگار استفاده می کردند، با هوش ها کم و کودن ها زیاد است، یعنی در وضع بحرانی انسانی بسر می برند و سطح علمی تحصیلی هم پایین است. در بسیاری از ممالک اسلامی که نسل در نسل سالم زندگی میکردند، وضع آی کی یو خیلی خوبتر است، فقط در تعدادی از آنها بدلیل یک خطی و دگم بودن ارایه مکتبی اسلامی اجازه تفکر و اندیشه را نسل در نسل از افراد سلب کرده، و به آنها گفته شده همین که هست، و قدرت بررسی و تحقیق و نقد نا خود آگاه از توده مردم گرفته شده است، اما در بعضی از اسلامی ها سیستم آموزشی بداد رسیده ، و به مردم فرهنگ یادگیری را آموزش داده است. جوانان زیادی که از سرزمین های اسلامی دارای تعصب به غرب مهاجرت می کنند، بدلیل سالم بودن خونشان خیلی سریع از بالاترین های اجتماعی، در آن کشور غربی می شوند.
هر مملکتی که انبوه وبلاگ های بی محتوا همراه با اشتباهات فراوان نگارشی دارد، و نظرات بی دلیل و بی مفهوم در آنهاست، و اصول دانایی قرن 21 را نمی دانند، و همچنین نظریه های جدید در قرن سنت گریزی را ندارند، و چیزی از آن به گوششان نخورده است، چشم انداز عصر حجر در آن جامعه نمایان است. آنچه که برای ما ایرانی ها روشن است، بدلیل سالم تر بودن جامعه ما از بسیاری جاها روز به روز بر تعداد افراد با هوش اضافه می گردد، و آنها به کمک افراد کم هوش می آیند، و خیلی کودن های کمتری داریم. همیشه به خاطر داشته باشیم صحنه های موجود تا ابد ادامه ندارد، این مسئله مهمی است که آینده نگران در تمام موارد و دیدگاه ها باید در نظر داشته باشند، در انقلاب های انسانی ایران در این باره چیزهایی گفته ام.
شاید آینده نگران، به چشم انداز عصر حجر کمتر توجه کرده اند، این هم یکی از اتفاقات است که آینده بینان بویژه جامعه پژوهان باید مورد توجه قرار دهند، کمبود های فکری و ذاتی و فیزیکی که ممکن است صدمات به آینده برساند، یا دلیلی برای بررسی آینده باشد، حتماً در نظر بگیرند. آیا در آینده با مردمی روبرو می شویم که فکر می کنند دانا هستند، ولی چیزی نمی دانند، می پندارند تحصیلات دارند ولی فقط تکه کاغذی گرفته اند و غیره، در واقع مردمی خواهیم دید که چیزی از موج های نو نمی دانند، و فقط مصرف کنند کالا ها و دانشی هستند که دیگران به آنها داده و می دهند.
تصویر مجلس شورای ملی حدود 1300 خورشیدی، مشروح در راه راستی ایرانی، عکس شماره 610.
تعریف کلی از آینده پژوهی
همانگونه که بارها گفته و نوشته ام، در قرن 21 باید برای هر چیز و هر واژه تعریف مشروح علمی داشت، یعنی تعریفی که پایانی برای آن نیست. برای این تعریف مقداری مطالب و مقالات از اینترنت و نشریات جمع کردم، و با دانش خود آمیختم تا مطالب زیر جمع و جور شد.
آینده پژوهی معادل لغت لاتین Futures Study است، کلمه جمع Futures به این دلیل استفاده شده، که با بهره گیری از طیف وسیعی از متدلوژیها، و بجای تصور فقط یک آینده، به گمانه زنی های سیستماتیک و خردورزانه، در مورد نه فقط یک آینده بلکه چندین آینده متصور مبادرت می شود. آینده پژوهی مجموعه تلاش های علمی است، که با استفاده از تجزیه و تحلیل منابع، نمونه ها و عوامل تغییر و یا ثابت، ضمن در نظر گرفتن دانایی نوین و سنت گریزی، به تجسم آینده می پردازد، و برنامه ریزی برای آینده می کند. آینده پژوهی می گوید، که چگونه از دل تغییرات پیوسته و نا پیوسته یا تغییر نکردن امروز، واقعیت فردا بوجود می آید.
بنا به تاریخ و فرهنگ یادگیری، امروزه تغییرات با نرخ سریعتری بوقوع می پیوندند، موضوعات آینده پژوهی در برگیرنده گونه های ممکن، محتمل و مطلوب برای دگرگونی از حال به آینده می باشند. انقلاب و انفجار اطلاعات و ارتباطات، تغییرات فناوری و متعاقباً تغییر در دیگر جنبه های زندگی، افزایش روز افزون وابستگی متقابل کشورها و ملل، تمرکز زدایی جوامع و نهاد های موجود، بدلیل گسترش دانایی قرن 21 شتاب بیشتری یافته است. تمایل روز افزون سرمایه داری لجام گسیخته به جهانی شدن، به همراه حفظ ویژگی های ملی و قومی، تاریخی و فرهنگی، و بسیاری عوامل دیگر، درک جدید و بهتر از تغییرات و آینده را برای دولتها، کسب و کارها، سازمانها و مردم ایجاب می کند.
در هر صورت آینده بینی بر اساس آینده پژوهی، اساساً قرین به عدم قطعیت است، با این همه آثار و رگه هایی از اطلاعات و واقعیتها، که ریشه در گذشته و حال دارند، می توانند ریتم و آهنگ برای راهنمایی ما به آینده باشند. ادامه تصمیم گیری و برنامه ریزی برای آینده، که فقط بر اساس تجارب گذشته باشد، و غفلت از رصد تغییرات آتی در آن دیده شود، درست نخواهد بود. عدم قطعیت نهفته در آینده برای بعضی، توجیه کننده عدم دور اندیشی آنان است، و برای عدهای دیگر که می توانند آینده را تا حدودی رسد کنند، منبع گرانبها از فرصتها می باشد، مانند خرید املاک در جاهایی که ارزش آنها افزایش می یابد.
آینده پژوهی در تاریخ
اشتیاق بشر برای دانستن در باره آینده از عهد باستان وجود داشته، پیشگویان و کاهنها نمونه هایی از کسانی هستند، که در گذشته تلاش می کردند، به این اشتیاق در نزد خاص و عام پاسخ دهند. اولین نشانه های جدی تر توجه بشر به آینده، در عصر روشنگری دیده می شود، که بشر باور داشت علوم برای هر چیزی راه حلی خواهند یافت. قوانین نیوتن در مورد حرکت، درک و تحلیل بسیاری از پدیدهها را ممکن ساخته بود. در اثر رشد شتابان علوم در این دوره، متفکرین عصر روشنگری به این نتیجه رسیده بودند، که تنها زمان می خواهد، تا همه قوانین و قواعد جامعه و محیط پیرامون بشر معلوم و آشکار شود.
در دوران قرون جدید بر خلاف گذشته، که بیشتر متفکرین افق های کاملاً روشنی از آینده مانند مدینه فاضله تصویر می کردند، تجسم های تیره هم از آینده ترسیم کردند. آثار متفکرینی چون اچ جی ول H.G.Well، جورج اورول George Orwell و آلدوس هاکسلی Aldous Huxley از زمره چنین اندیشه هایی محسوب می شود. با چنین نمونه هایی آینده پژوهی راه خود به ادبیات را باز می کند، موفقیت عظیم رمان های ژول ورن Jules Verne و پا گرفتن سبک علمی تخیلی در ادبیات، در همین مسیر بوده است. برگزاری نمایشگاهی در سال ۱۸۹۳، که در آن اختراعات و ابداعات شگفت انگیزی نظیر: تلفن، لامپ برق، کینتوسکوپ اولین دوربین فیلمبرداری معرفی شد، باعث هیجان عمومی گردید. در همان روزها یک نشریه مطرح فراخوانی از ۷۴ شخصیت برجسته آن روزگاراعلام می کند، و از آنان می خواهد که در مورد قرن بعدی پیش بینی هایی بعمل آورند. بعدها معلوم شد که پیش بینی های آنان تا حد زیادی خوش بینانه بوده، و تقریباً هیچیک از رخداد های مهم قرن بیستم، نظیر اختراع اتوموبیل، رادیو و تلویزیون، بروز دو جنگ جهانی، کشف انرژی اتمی، پرواز به فضا، و البته ظهور کامپیوتر در فهرست آینده نگاری آنان یافت نمی شد.
اولین فعالیت آینده پژوهی در قالب یک تحلیل علمی در سال های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳، توسط یک گروه محققین با سرپرستی ویلیام اف آگبرن William F.Ogburn در زمینه جامعه شناسی، که علم نوپایی شناخته میشد، در آمریکا انجام گردید. این گروه برای اولین بار متدولوژی های علمی نظیر برون یابی Extrapolation و بررسی های علمی در مورد روند های اجتماعی روز آمریکا را به انجام رسانده، و ضمن انتشار اولین کاتالوگ روندها در آن کشور، موفق به آینده بینی های مهمی از جمله افزایش نرخ مهاجرت و ازدیاد طلاق شد. همچنین بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم، و به دنبال تجزیه و تحلیل تکنولوژی های مورد استفاده در آلمان و ژاپن، متد های نوینی برای آینده پژوهی ابداع شد، و در نتیجه آن دستاورد های تکنولوژی مهم دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شامل رادار، موشک های بالیستیک قاره پیما و حمل و نقل هوایی از قبل پیش بینی شد.
در دوران جنگ سرد و مسابقه تسلیحات هسته ای، دغدغه مهم دست اندرکاران نظامی، پیش بینی زنجیره رخداد هایی بود، که پس از یک رویارویی احتمالی هسته ای می توانست اتفاق بیفتد. از همین رو اولین بازی های جنگی War Games بوجود آمد، اینها مدل هایی از یک رویارویی هسته ای بودند، که احتمالات مختلف را بررسی و تحلیل می کردند. شکل کاملتر این مدلها موجب بوجود آمدن سناریوها شدند، که امروزه یکی از مهم ترین ابزار های آینده پژوهی محسوب می شود. با کمک این سناریوها سلسله رویداد های متصور در یک زمان بسیار کوتاه پس از شروع یک جنگ هسته ای قابل تصور و مدل کردن می باشد. در نتیجه می توان عکس العملها و نحوه آمادگی های لازم برای روبرو شدن با چنین جنگی را تدوین نمود. این مشابه همان نقشی است، که سناریو به عنوان یک ابزار در آینده پژوهی فعلی بازی می کند.
عامل دیگری که باعث رشد آینده پژوهی شد، تحول در طراحی و ساخت تسلیحات نظامی بود، در سال های جنگ دوم جهانی، تانکها، هواپیماها و کشتی ها، در مدت زمان نسبتاً کوتاهی طراحی، تکمیل و ساخته می شدند. اما بعدها با پیچیده تر شدن انواع تسلیحات، موشک های قاره پیما، زیر دریایی های هسته ای و…، کار برنامه ریزان صنایع نظامی دشوار شد، بدین معنی که مدت زیادی مثلاً ده سال از شروع طراحی تا ساخته شدن نخستین نمونه محصول بطول می انجامید. در نتیجه تکنولوژی بکار گرفته شده در ابتدای طراحی، در طول پیشرفت پروژه دچار تغییرات اساسی می گردید، و اغلب در برهه ساخت نمونه نخستین، از رده خارج شده محسوب بودند. هوشیاری نسبت به زمینه های آینده پژوهی از همین زمان آغاز شد، هاریسون براون Harrison Brown در کتاب خود بنام، چالش پیش روی آینده بشر، در سال ۱۹۵۴ بسیاری از مسایل بومشناسی ecological و مسایل مربوط به توسعه را که انسان در حال حاضر با آن روبروست، پیش بینی کرد.
در واقع آینده پژوهی بمثابه یک فعالیت عمومی علمی ـ تحقیقی از دهه شصت آغاز شد، برتراند دوژوئنل Bertrand de Jouvenel اولین مطالعه نظری در مورد آینده را بنام هنر گمان را نوشت. او در این زمینه با اشاره به این که: هیچ واقعیتی در مورد آینده وجود ندارد، نتیجه گرفت که یافتن مدارک و استنتاجات برای آینده، نیازمند روش هایی غیر متداول می باشد . راشل کارسون Rachel Carson با نوشتن کتاب بهار ساکت Silent Spring ، که در سال ۱۹۶۲ منتشر شد، با تصویر کردن دنیایی بدون سینه سرخ که نوعی پرنده زیباست و در جل و چلاسر بفراوانی یافت می شود، آغازگر جنبش زیست محیطی بود. در سال ۱۹۶۴ نیاز به پیش بینی تکنولوژی، منجر به انجام یکی از مشهور ترین ارزیابیها با استفاده از روش دلفی Delphi گردید. در چارچوب حمایت های موسسه رند Rand، خبرگان فنآوری های مختلف طی یک پروژه مشترک مامور شدند، که تکنولوژی های نوظهور در یکصد سال آینده را پیش بینی نمایند. بررسی آنان شش مقوله: تحولات مهم علمی، کنترل جمعیت، اتوماسیون، پیشرفت در زمینه علوم فضایی، جلوگیری از جنگ و سیستم های تسلیحاتی، را شامل می شد. این تکنیک از افراد می خواست که ضمن ارایه ارزیابی خود، پراکندگی پاسخ های سایر خبرگان را نیز در نظر گرفته، و پس از بحث در مورد تفاوتها، نهایتا ارزیابی های تجدید نظر شده خود را ارایه کنند. نتایج این تکنیک بطرز عجیبی در پیش بینی ظهور تکنولوژی های دهه های بعدی دقیق بود.
از سوی دیگر تحلیل مسایل مربوط به آینده در کتاب بمب جمعیت، اثر پاول ارلیشPaul Ehrlich و نیز کتاب محدودیت های رشدLimits to Growth به نقطه اوج می رسد. انتشار این آثار و پیش بینی فرو پاشی جامعه صنعتی دنیای آن زمان را دچار شوک روحی نمود. بعدها رویداد هایی نظیر ترور برادران کندی و مارتین لوتر کینگ، جنگ ویتنام، بحران نفتی و رسوایی واتر گیت نشان داد، که آینده پژوهان در پیش بینی این موضوع درست عمل کردهاند. آینده پژوهان خوب اندیش نیز در دهه ۶۰ بسختی مشغول بودند، دانیل بل Daniel Bell جامعه شناس برای اولین بار اصطلاح جامعه فرا صنعتی را در کتابی به همین نام بکار برد. بل سرآغاز تعداد زیادی از آینده پژوهان نظیر مارشال مک لوان Marshall Mcluan، آلوین تافلرAlvin Toffler و جان نیسبیت John Naisbitt بود، که آینده مورد پیش بینی آنها گرچه کمی دیر محقق شد. اولین دوره آموزشی آینده پژوهی در سال ۱۹۶۳ توسط جیم دیتورJim Dator در انستیتو پلی تکنیک ویرجینیا تدریس شد. کوتاه مدتی پس از آن وندل بل Wendell Bell سری دوره های آموزشی خود در دانشگاه ییل Yale شروع کرد. پس از انتقال دیتور Dator به دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه هاوایی، وی دوره های آینده پژوهی متمرکزی در آن دانشگاه برای دانشجویان دوره های فوق لیسانس و دکترا ایجاد نمود.
در سال ۱۹۷۴ اولین دوره تخصصی فوق لیسانس برای آینده پژوهی در دانشگاه هوستون توسط جیب فاولز Jib Fowles و کریس دید Chris Dede برپا شد. بعدها مشابه این دوره در دانشگاه های ماساچوست، آکرون، مینه سوتا، یو اس سی و دانشگاه ایالتی پورتلند نیز دایر شد. دو سازمان معتبر آینده پژوهی جهان یعنی World Futures Society WFS یا انجمن آینده دنیا، و همچنین World Futures Studies Federation WFSF یا فدراسیون جهانی آینده پژوهی، به ترتیب در سال های ۱۹۶۷ در آمریکا و ۱۹۷۳ در پاریس تأسیس شدند. WFS علاوه بر عضو گیری بیش از ۴۰۰۰۰ نفر، فقط در اوایل دهه ۸۰ متجاوز از ۵۰۰۰ نفر را در کنفرانس های مختلف آینده پژوهی حاضر کرد، و موفق به انتشار مجله معروف آینده پژوه Futurist گردید. از طرف دیگر WFSF که نسبت به WFS سازمان بینالمللی تری محسوب می شود، آینده پژوهان سرتاسر گیتی را در یک انجمن حرفه ای گرد هم آورده است. همچنین در دهه ۸۰ انتشارات السویرElsevier مجله معروف آینده ها را بنا گذاشت، که هم اکنون معتبر ترین نشریه آکادمیک و فکری در زمینه آینده پژوهی محسوب می شود. بعدها در آغاز دهه ۹۰، نشریه معتبر فصلی تحقیق در مورد آینده ها توسط WFS و نشریه آینده نگاری توسط انتشارات کمفورد Camford Publishing به نشریات مربوط به آینده پژوهی اضافه شدند. ولی دنیا شاهد تحولات اساسی در زمینه ارتباطات و کسب و کار از طریق ظهور کامپیوتر های شخصی در دهه ۸۰ ، و پیدایش اینترنت در دهه ۹۰ بود، آینده و آن هم از نوع دیجیتال وارد شده بود.
آینده پژوهی قرن 21
آینده پژوهی قرن 21 گستردگی زیادی نسبت به دوران شکوفای ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ دارد، با بهره گیری از دانایی نوین، دنیای امروز نسبت به آن سالها آمادگی و آشکاری بیشتری برای نگریستن به آینده دارد. بر خلاف آن دوران آینده پژوهی تنها به عده معدودی از نویسندگان و استادان محدود نمی شود، بلکه دنیای کسب و کار، دولتمردان و فرهیختگان، همگی در حال بیداری و درک این واقعیت هستند، که برای اینکه آینده موفقی داشته باشیم، باید بر روی آن تمرکز کنیم. بدین ترتیب است که برنامه ریزی استراتژیک بر مبنای چشم اندازها و متکی بر سناریوها، امکانپذیر خواهد بود. در عین حال برنامه های آموزشی و تحصیلی در زمینه آینده پژوهی در طول سالها بجای اینکه گسترده تر شوند، کمتر شدهاند. در عوض دوره هایی نظیر هوش رقابتی Competitive Intelligence و مدیریت استراتژیک Strategic Management، بدور از تعلقات تئوریک و ایدئولوژیک آینده پژوهی از بسیاری از ابزار های آن بهره گیری می کنند. در انتها آینده پژوهی احتمالاً سرنوشتی نظیر سایرعلوم اجتماعی خواهد داشت، بدین معنی که کارکرد این علوم ضمن انگیزش علاقه اجتماع به موضوعی پراهمیت، و بهره گیری از ابزار تکوین شده مناسب برای آن موضوع، تقریباً کاملاً آکادمیک بوده، ولی از نظر کاربردی دنبال کردن این علوم به خصوص توسط کسب و کارها و بنگاه های دولتی، برای نتیجه بهتر انجام می شود.
وقوع یک آینده و قرار داشتن در آن چاره ای جز سازگاری با آن ندارد، اما تمامی کوشش آینده پژوهان معطوف بر آن است، که این آینده را پیش از وقوع پیشبینی کنند، و گر نه ما پیوسته در هر لحظه بعد نسبت به لحظه پیش از آن قرار داریم. پذیرش آینده را باید از باور داشتن آن متمایز دانست، نمی توان گفت که یک باور در خصوص آینده همواره بر پایه های واقعی و مستند شکل گرفته است. پذیرش آینده یعنی سازگاری با آن، کسی که با آینده سازگاری پیدا می کند، قابل مقایسه با فردی که خود را به یک آینده مبهم دلخوش کرده است، نیست. آینده پذیر هر لحظه از آینده را قدر می داند، و با دانش اقدام فعالیت های لازم برای حضور سودمند در آینده را انجام می دهد. اما آینده باوری تا حدودی نوعی نگرش منفعلانه را در فرد پدید می آورد، و در بهترین حالت او را به آینده امیدوار می سازد، امیدی که تحقق آن هنوز معلوم نشده است.
تفکر درباره آینده برای کارها و اقدامات کنونی تمدن بشری بسیار مهم می باشد، واکنش بدون تفکر به آینده امکان پذیر است، اما کنش امکان پذیر نیست، چرا که عمل نیاز به پیشبینی دارد. بدین ترتیب، تصویر های آینده: آرمانها، اهداف، مقاصد، امیدها، نگرانیها و آرزوها، پیشران های اقدامات فعلی ما هستند. بنابر این آینده امری است، که مردم می توانند آن را با اقدامات هدفمند خود طراحی کرده و شکل دهند. مردم برای آنکه عاقلانه عمل کنند، بایستی نسبت به پیامد های اقدامات خود و دیگران آگاهی و شناخت کافی داشته باشند. همچنین واکنش های دیگران و نیرو هایی را که خارج از کنترل آنهاست بررسی کنند، این پیامدها تنها در آینده خود را نشان میدهد. بدین ترتیب، افراد نه تنها می کوشند امور در حال وقوع را بفهمند، بلکه می کوشند اموری را که شاید اتفاق بیفتد یا بالقوه امکان وقوع دارد، و یا تحت شرایط خاصی در آینده اتفاق خواهد افتاد، نیز بشناسند. افراد با استفاده از این شناخت حدسی موقعیت کنونی خود را تشخیص داده، کارهایشان را دنبال کرده، از بستر زمان و فضای مادی و اجتماعی می گذرند.
همانگونه که در قرن سنت گریزی نوشته ام، سرعت تغییرات آنچنان سرسامآور است، که دیگر نمی توان با روش های سنتی با آنها کنار آمد. اگر با تغییرات همگام نشوید، زیر چرخ عظیم تغییر خرد خواهید شد. اما آیا امکانی برای اطلاع یافتن از آینده برای ما وجود دارد؟ قطعا در مورد آینده هیچ چیز یقینی وجود ندارد، و این از اصول اولیه آینده شناسی است. اما اصل دیگری هم وجود دارد منجمله، انسان می تواند در سرنوشت آینده تأثیر گذار باشد. در این میانه دانشی زاده می شود که سعی می کند با پیشبینی عوامل موثر در تغییرات آینده به صورتی دوگانه، هم مهار تغییرات را در دست گیرد، و هم جامعه را برای این تغییرات آماده کند. آینده پژوهی فراتر از پیشبینی است، و ادعای پیش گویی هم ندارد. آیندهپژوهی هنر شکل دادن به آینده است، به آن شکل که آینده را می خواهیم. کسانی که این دانش را در دست دارند، هم اکنون هم به آینده جهان به دلخواه و مطلوب خود شکل می دهند. می توان کشورها و جوامعی را دید، که نتوانستند خود را با تحولات سازگار کنند، و از این جهت از هم فرو پاشیدند، آنها ذات تغییر را درست نشناختند. آینده شناسی از این منظر دانش شناخت تغییرات است، شناخت آینده از حیاتی ترین علوم مورد نیاز هر انسانی است. آینده پژوهی همواره از آینده ها صحبت می کند، و هدف اصلی آن: کشف، ابداع، امتحان، ارزیابی و پیشنهاد، آینده های: ممکن، محتمل، مرجع، به منظور شکل گیری آینده مطلوب است. در یک کلام آینده پژوهی به ما نشان می دهد چگونه از دل تغییرات یا تغییر نکردن امروز، واقعیت فردا تولد می یابد.
تصویر تاریخی از برافراشتن پرچم سرخ، در بلندای رایشتاک و لحظات پایانی جنگ دوم جهانی، مشروح در اینجا، در آن زمان کسی تصورش را نمی کرد، که کمتر از 35 سال وضع دگرگون می شود، عکس شماره 1300.
ادامه رشد و تکامل تمدن
این روزها شاهد جنبش های ضد سرمایه داری در تمام جهان کاپیتالیستی هستیم، روزی نه چندان دور نسبت به تاریخ، حدود سی چهل سال پیش، غرب سرمایه داری خوشحال از سرنگونی کشور های کمونیستی و سوسیالیستی بودند. در یکی از اعلامیه های همان حزب های سرنگون شده چپی، در همان تاریخها نوشته شده بود: روزی نه چندان دور، مردم متوجه خواهند شد، که چگونه اغفال ترفندها شده، و روزی دگر توده ها در تمام جهان بسوی تمدن جدید باز خواهند گشت. اما در آن موقع نمی دانستند و نمی توانستند تحلیل کنند، که این تمدن جدید چگونه شکل می گیرد و چه خواهد بود. امروزه با وجود امکانات و تکنولوژی های مدرن، جوانان با هوش به راحتی می توانند بفهمند آینده چه شکلی است. همانگونه که قبلاً نوشتم، در چند دهه گذشته سرمایه داری علم و دانش را به احتکار گرفته، و با انواع حقه بازیها و به انحصار در آوردن، نگذاشته رشد و تکامل طبیعی خود را داشته باشد. به همین جهت هیچ تولید دگرگون کننده و تمدن ساز در گیتی ایجاد نشده، فقط در مواردی ورژن های جدید از گوشی و تلویزیون و این قبیل به بازار آمده، تا فقط حفظ درآمد و پول برای سرمایه داری باشد.
سرمایه داری افسار گسیخته غربی، به کل تمدن بشری اهمیت نداده و نمی دهد، و درکی از آن نداشته و ندارد، و به ساختن و پرداختن های بی اهمیت مانند فیلم زمین ما و حفظ محیط زیست بسنده کرده اند. در صورتی که مردم و بشر باید در همین زمین ما ادامه زندگی بدهند، در واقع هیچ کس و هیچ نیرویی نمی تواند جلوی رشد و تکامل را بگیرد. از آنجا که می دانیم از بدو پیدایش زمین و مردم، رشد و تکامل وجود داشته و خواهد داشت، بنابر این امکان باز گشت به گذشته وجود ندارد، هر چه هست رفتن به جلوست. دیگر دیدن دنیای کمونیستی و بسته گذشته مثلاً ضد سرمایه داری پیش نمی آید، یا دیگر نمی توان بدوران قبیله های اولیه با زندگی دایره ای بازگشت.
پس با وجود تخریب و انقراض موجود، با بیکاری های گسترده، دگرگونی آب و هوا، مردمی که شیوه زندگی مصرفی دارند، کمبود مواد غذایی، جهش میکروبها و باکتریها، و هزاران مشکل دیگر، آینده چه می شود؟ آنچه که در گذشته وعده داده شده بود، مانند اینکه تمدن آینده بسیار دلنشین و خوب، با دست آورد های عالی علمی و تولیدی بشری است، چه می شود؟ البته همه آنچه که برای آینده خوب وعده داده شده بود اتفاق می افتد، این را من نمی گویم تاریخ می گوید. قبلاً هم نوشته ام، هر گذر تاریخی تمدن، مشکلاتی و مسائلی دارد، زمان مخصوص دوران خودش را می خواهد، که از تاریخ و فرهنگ یادگیری است. اینک هم در گذر تاریخی تمدن هستیم، تا تمدن گذشته به تمدن جدید سپرده شود، باید از این موضوع تحلیل درست و تحقیق امروزی داشت.
تحقیق و تحلیل امروزی
از ابتدا شروع کنم، چگونه می توان تحلیل و تحقیق درست و جامع امروزی داشت، و اصلاً از دید انوش یعنی چه؟ آیا مفهوم دیگری است؟ در قرن گذشت برای تحقیق و تحلیل هر شخص در محیطی که در آن می گردید و کار می کرد، می توانست بازی کند، اما امروزه با وجود اینترنت، می تواند هر آنچه را می داند و می یابد، به راحتی در اینترنت منتشر نماید، و با کمک افراد و عواملی که نمی شناسد، کار خودش را سبک جدید و روحیه دگری دهد، و نتیجه بهتری بدست آورد. این کمکها حتماً نباید شکل کمک و یاری سنتی داشته باشند، بلکه نفوذ در ذهن و ایجاد کار کردی دگرگون را هم شامل می شوند. انتقال توانایی های ذهنی براحتی از طریق اینترنت امکان پذیر است، که اکثراً ناخود آگاه اتفاق می افتد، و نتیجه آن بخشی از شکل نوین تحقیق و تحلیل است.
همانگونه که تمام گیتی در رشد و تکامل است، هر شخص هم دارد رشد و تکامل پیدا می کند، بویژه افرادی که در کار علم هستند، این را در خود بخوبی احساس می کنند. فقط باید هر آن بتوانند اندیشه های گذشته خود را باز نویسی کنند، و درک کنند فسیل بودن چیست، و از آن پرهیز نمایند. شاید این جملات چندان خوشایند نباشد، کم و کاستی داشته باشد، ولی هیچ مشکلی نیست، عده ای که در چند خط بالا گفته ام خواهند بود، و یاری می کنند آنها را بهتر بیان داریم.
آگاهی درک موقـعـیـت
اصول دیالکتیکی و دترمینیستی اجتماعی مبتنی بر اسباب و عللی است، که مهمترین آن ایفای نقش روشنفکر آگاه به تحلیل صحیح جغرافیایی و تاریخی است، که در جایگاه کاتالیزور های ضروری این فرایند اجتماعی میباشد، و در صورت خالی بودن این میدان دید توسط رهبری صادق، تنها باعث پر کردن این خلاء توسط غریبه های حکومت های بیگانه و بقولی رهبران قلابی شده. با پایان جنگ دوم جهانی و فروش گروپ به همه اولین قدم واقعی سرمایه داری فرا ملی شروع شد، و سرمایه داری سنتی بی خبر از این حریف قوی، که بسرعت و بدون انتظار مبتکرین آن بالا آمده، این نو سرمایه داری سریع در پی جایگاه های جدید، چین گشنه و خسته را یافت، و آنها برای زنده و باقی بودن استقبال خوبی کردند، چینی ها در هر صورت سابقه تاریخی خوبی داشتند. پایان دهه 1970 هنوز این دو سرمایه داری یکدیگر را نشناختند، امروز هم خیلی ها نمی دانند و در تحلیل ها اشتباه می کنند. دو نیروی جهانی که یکدیگر را خوب نمی دانند، حتماً در برنامه ریزی های مشترک اشتباه دارند، یکی کمربند می خواست، که دیگر نیاز به آن نبود و دیگری از ترس تهدید های بچه گانه برای حفظ جاده ابریشم چین و خلیج فارس و آمریکا یکی از ساده ترین ترفند های تاریخ سیاسی جهان را در سر داشت.
روس ها هم که رجال سیاسی واقعی نداشتند، در به در و خسته از پرسه زدن های بیهوده در آفریقا و لاتین با دیدن این چین پریده خوششان آمد، و پروستوریکا را پرداختند، ولی بر عکس چین، روسها سابقه تاریخی بدی داشتند. بقیه هم بخاطر اینکه جا نماند دیوار برلین رو حتی خوردند!، کمونیست سنتی یا به نوعی کلاسیک آن با فرو ریختن دیوار تا یافتن اندیشه دگری سرگردان شدند، اروپا سر خوش و مست شبانه از این پیروزی بود، ولی بی خبر که روس های گشنه ندانسته اسب تروا را پر از اسلحه دارند، به آفریقا و لاتین می فرستند. سرمایه داری فرا ملی و عمو سام هم شادتر از این سرمایه داری فراملی با آسه آنی ها مشغول بودند و زیر چشمی به آسیای جنوبی هم نگریسته تا حالی هم اونجا کنند. تا امروز سرمایه داری فراملی با سرعت جلو رفته، و سنگر های سرمایه داری سنتی، که ارباب فکری و پایگاه اصلی آن اروپای غربیست، یکی بعد از دیگری گرفته، و همزمان لیبرال سنتی اروپا تغییر شکل داده است. در دهه آخر قرن 20 برخورد های آنها را خوب می دیدیم، که نمونه آن فروختن چند پژو، و تعدادی کاسه بشقاب و وسایل خانگی به ایران، و تحریم ها…، دیگری هم یواشکی با یک رقابت در کاسه و بشقاب فروختن خوشحال بودند. در این ده سال آخر بیستم اسب تروای گفته شده، آفریقا را بی قانون و قاعده، از سرمایه داری سنتی تا حدودی گرفته، و چند قرن الماس بردن و تیله فروختن تقریباً تمام شد، خیر شو به شرش بخشیدن بهتره. از قرن 21 همه چیز به نفع این سرمایه داری جدید تمام شده، و در این سال سرمایه داری سنتی، بطور کلی دارد تسلیم میشود، مثل اجماع جهانی علیه ایران، نه بخاطر ایران بلکه برای جاده ابریشم نفتی. ولی از این بابت صف بندی های نو برای آنها خیلی مشکل است، بوی پول است و یه عده مست.
این وسط چند تا مسئله مهم می باشد، مثل: سهم روسیه تنبل با ترکیب فکری آن و منابع موجود، منجمله دریا مازندران و منابع نفتی آن، و احتمال بدست گرفتن اختیارش دست روسیه، و باز نمودن کانال اقیانوس پیما و دگر شدن جغرافیای منطقه، بالا گرفتن حرکت های ناسیونالیستی یا سوسیالیستی یا اسلامی در نیمه غربی آسیا، و احتمال تغییر جغرافیایی به تمام معنی و عدم توانایی کنترل آن، و به خطر افتادن جاده ابریشم جدید، بوجود آمدن شکل دیگری از سرمایه داری بنام بی هویت بعد از 11 سپتامبر، بدلیل شرایط پیش آمده. اکثراً تحلیل گران سیاسی و اجتماعی، دولتی و غیر دولتی، مسائل مطرح شده را در نظر نمی گیرند، همچنین نوع قدرت و نفوذ نیرو های مدیریت کننده سرمایه داری های ذکر شده، در همه جا، مثال: واشنگتن برای برهم زدن و مغشوش کردن نیرو های سیاسی و اندیشه ها و نگرش های آنها، در برنامه هایی چون تلویزیون و غیره و حتی در پوشش های سیاسی بخوبی استفاده میکند. در آسیای غربی بعضی نیرو های موجود تاثیر گرفته از همین برنامه ها جایگاه خود را اشتباه می گیرند، در واقع باید وجود و افکار تمام نیرو های سیاسی و اجتماعی را قبل و بعد از کمربند یا دیوار خراب شده حساب کرد. در این زمان ملتها در بخش سرمایه داری یا غیر، با این سرمایه داری جدید که اصل ماموریت حفاظت از جاده ابریشم را به بدلیل امکاناتش به آمریکا سپرده، در گیرند. بنا بر این در یک وجه مشترک و دمکراسی خواهی همه در آسیای غربی باید یکدیگر را بیابند. قرن 21 است، کارها شیو های نو می طلبد، و شناختن ترفند های موجود، که در اشکال مختلف ارایه میشود بسیار مهم است.
جوهر قرمز نداریم
قسمت هایی از صحبت های اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی، در جمع اشغال کنندگان وال استریت:
آن ها ما را خیال پرداز می نامند، اما خیال پردازانِ واقعی کسانی هستند که فکر می کنند، این سیستم می تواند برای مدت نامعلوم به همین شکل ادامه پیدا کند. ما خیال پرداز نیستیم، ما داریم آن ها را از خواب خوش شان، که دارد به یک کابوس تبدیل می شود بیدار می کنیم. ما چیزی را نابود نمی کنیم، ما تنها شاهدِ آن هستیم که چه طور سیستم، خودش را نابود می کند. تصویر آشنای کارتون هایمان را به یاد بیاوریم، یک گربه (در کارتون تام و جری) به سر پرتگاه می رسد، اما بی حواس به مسیرش ادامه می دهد، بی خیالِ این که زیرش خالی شده است. اما درست آن زمانی که پایین را نگاه می کند، و می بیند چیزی زیرش نیست، می اُفتد. این دقیقاً همان کاری است که ما داریم این جا انجام می دهیم. ما داریم به سرمایه دارانِ وال استریتی می گوییم: آهای! زیر پای تان را نگاه کنید!
در آوریل 2011 دولت چین دستور داد، که فیلم ها و داستان های خیالی یا آن هایی که واقعیت های جایگزین را نمایش می دهند، ممنوع شود. این یک نشانه خوب برای چین بود، این یعنی مردمانِ چین هنوز به جایگزین ها فکر می کنند، و دولت چین مجبور می شود که آن را ممنوع کند. ما این جا در آمریکا با ممنوعیت سر و کار نداریم، چرا که سیستم مستقر حتی توانایی ما را، برای خیال پردازی سرکوب کرده است. به فیلم هایی که هر روز می بینیم نگاه کنید، همه چیز در آن ممکن است، می توان تصور کرد که یک شهاب سنگ به زمین می خورد، و زندگی پایان می یابد و غیره و ذالک. اما انگار نمی توان پایان سرمایه داری را حتی در خیال پردازش کرد.
بگذارید یک داستان از دوران کمونیسم برایتان بگویم، مردی از آلمان شرقی به سیبری فرستاده شد، تا آن جا کار اجباری کند. این مرد می دانست که سانسورچی ها نامه هایش را می خوانند، به همین خاطر با دوستانش قراری گذاشت، گفت: که اگر نامه ای که از من می گیرید با جوهر آبی نوشته شده باشد، یعنی آن چه که من در نامه نوشته ام درست است، اگر با جوهر قرمز نوشته باشم نادرست. بعد از یک ماه، دوستانش اولین نامه را از طرف وی دریافت کردند، همه متن با جوهر آبی نوشته شده بود. در نامه آمده بود: این جا همه چیز عالی است، مغازه ها پر از غذا های خوشمزه است، سینماها فیلم های خوب غربی پخش می کند، آپارتمان ها بزرگ و مجلل است. اما تنها چیزی که این جا نمی توان خرید، جوهر قرمز است.
خب این شیوه زندگی ماست، ما از همه آزادی هایی که می خواهیم برخورداریم، اما آن چه نداریم جوهر قرمز است. یعنی زبانی نداریم که با آن بتوانیم عدمِ آزادی مان را بیان کنیم. آن شکلی که ما یاد گرفته ایم درباره آزادی صحبت کنیم، جنگ برای آزادی را مقابل تروریسم قرار می دهد، این، معنای واقعی آزادی را تحریف می کند. و شما اشغال کنندگان وال استریت، دارید آن کار بزرگ را انجام می دهید: شما دارید جوهر قرمز را به ما می دهید.
یک خطر وجود دارد، ما نباید شیفته خودمان بشویم، ما این جا روز های خوشی را کنار هم می گذرانیم. اما یادمان نرود! کارناوال های شادی زود گذرند، آن چه که مهم است، اتفاقی است که روز بعد می افتد. زمانی که ما به زندگی عادی باز می گردیم، آیا آن زمان تغییری رخ داده است؟ من نمی خواهم که شما این روزها را به یاد بیاورید و بگویید، آه! ما جوان بودیم! چه روز های زیبایی بود! یادمان باشد که پیام اصلی ما این است: ما حق داریم به جایگزین ها فکر کنیم.
ما در بهترین دنیای ممکن زندگی نمی کنیم، اما یک راه طولانی در پیش است، پرسش های به راستی دشواری پیش روی ماست. ما می دانیم چه نمی خواهیم. اما آیا می دانیم چه می خواهیم؟ چه نظام اجتماعی می تواند جایگزین سرمایه داری شود؟ رهبران جدید چه خصوصیت هایی باید داشته باشند؟ یادمان نرود: مشکل اصلی فساد و زیاده خواهی نیست، مشکل اصلی سیستم است. سیستمی که ما را تا مرز تسلیم هل می دهد، تنها از دشمنان حذر نکنیم، حواس مان به دوستانِ نارفیقی، که می خواهند جان حرکت ما را بگیرند نیز باشد.
ما کمونیست نیستیم، اگر کمونیسم آن نظامی است که در سال 1990 سقوط کرد، یادمان باشد که آن کمونیست ها بی رحم ترین سرمایه دارانِ امروز هستند. ما امروز در چین یک نظام سرمایه داری داریم، که حتی پویاتر از سرمایه داری امریکایی است. اما آن جا دموکراسی نیست، این یعنی وقتی دارید سرمایه داری را نقد می کنید، از تهدید کسانی که می گویند: شما مخالف دموکراسی هستید نترسید. پیوند همیشگی بین سرمایه داری و دموکراسی پایان یافته است.
تغییر، ممکن است، ما این روزها چه چیز هایی را ممکن می دانیم؟ به رسانه ها گوش کنیم، از یک طرف در حوزه تکنولوژی و سکسوالیته همه چیز ممکن است. شما می توانید به ماه سفر کنید، می توانید با بیوژنتیک زندگی ابدی داشته باشید، می توانید با حیوانات سکس داشته باشید، و امثالهم. اما به حوزه اقتصاد و اجتماع نگاه کنید، می گویند هر تغییری غیر ممکن است، ما می خواهیم مالیات بر ثروتمندان اندکی افزایش پیدا کند، می گویند: محال است، رقابت از دست می رود. ما می خواهیم پول بیشتری صرف سلامت شود، می گویند: امکان ندارد، یک دولت توتالیتر سر کار می آید. چه طور می شود! به ما وعده زندگی ابدی می دهند، اما نمی توانند اندکی بیشتر صرف سلامت کنند؟ یک جای کار می لنگد. بیایید اولویت های مان را همین جا تعیین کنیم، ما استاندارد های بالاتری برای زندگی نمی خواهیم، ما استاندارد های بهتری برای زندگی می خواهیم.
ما باید صبر داشته باشیم، تنها چیزی که از آن می ترسم این است، که یک روز به خانه های مان برویم، سالی یک بار، یکدیگر را ملاقات کنیم، آبجو بخوریم، و نوستالژیک وار این روزها را به یاد آوریم. بیایید به یکدیگر قول بدهیم، که این اتفاق نمی افتد. ما می دانیم که مردم، اغلب نسبت به چیزی اشتیاق دارند، اما واقعاً آن را نمی خواهند، بیایید نترسیم و چیزی را که به آن اشتیاق داریم، واقعاً بخواهیم.
آن ها ما را خیال پرداز می نامند، اما خیال پردازانِ واقعی کسانی هستند که فکر می کنند، این سیستم می تواند برای مدت نامعلوم به همین شکل ادامه پیدا کند. ما خیال پرداز نیستیم، ما داریم آن ها را از خواب خوش شان، که دارد به یک کابوس تبدیل می شود بیدار می کنیم. ما چیزی را نابود نمی کنیم، ما تنها شاهدِ آن هستیم که چه طور سیستم، خودش را نابود می کند. تصویر آشنای کارتون هایمان را به یاد بیاوریم، یک گربه (در کارتون تام و جری) به سر پرتگاه می رسد، اما بی حواس به مسیرش ادامه می دهد، بی خیالِ این که زیرش خالی شده است. اما درست آن زمانی که پایین را نگاه می کند، و می بیند چیزی زیرش نیست، می اُفتد. این دقیقاً همان کاری است که ما داریم این جا انجام می دهیم. ما داریم به سرمایه دارانِ وال استریتی می گوییم: آهای! زیر پای تان را نگاه کنید!
در آوریل 2011 دولت چین دستور داد، که فیلم ها و داستان های خیالی یا آن هایی که واقعیت های جایگزین را نمایش می دهند، ممنوع شود. این یک نشانه خوب برای چین بود، این یعنی مردمانِ چین هنوز به جایگزین ها فکر می کنند، و دولت چین مجبور می شود که آن را ممنوع کند. ما این جا در آمریکا با ممنوعیت سر و کار نداریم، چرا که سیستم مستقر حتی توانایی ما را، برای خیال پردازی سرکوب کرده است. به فیلم هایی که هر روز می بینیم نگاه کنید، همه چیز در آن ممکن است، می توان تصور کرد که یک شهاب سنگ به زمین می خورد، و زندگی پایان می یابد و غیره و ذالک. اما انگار نمی توان پایان سرمایه داری را حتی در خیال پردازش کرد.
بگذارید یک داستان از دوران کمونیسم برایتان بگویم، مردی از آلمان شرقی به سیبری فرستاده شد، تا آن جا کار اجباری کند. این مرد می دانست که سانسورچی ها نامه هایش را می خوانند، به همین خاطر با دوستانش قراری گذاشت، گفت: که اگر نامه ای که از من می گیرید با جوهر آبی نوشته شده باشد، یعنی آن چه که من در نامه نوشته ام درست است، اگر با جوهر قرمز نوشته باشم نادرست. بعد از یک ماه، دوستانش اولین نامه را از طرف وی دریافت کردند، همه متن با جوهر آبی نوشته شده بود. در نامه آمده بود: این جا همه چیز عالی است، مغازه ها پر از غذا های خوشمزه است، سینماها فیلم های خوب غربی پخش می کند، آپارتمان ها بزرگ و مجلل است. اما تنها چیزی که این جا نمی توان خرید، جوهر قرمز است.
خب این شیوه زندگی ماست، ما از همه آزادی هایی که می خواهیم برخورداریم، اما آن چه نداریم جوهر قرمز است. یعنی زبانی نداریم که با آن بتوانیم عدمِ آزادی مان را بیان کنیم. آن شکلی که ما یاد گرفته ایم درباره آزادی صحبت کنیم، جنگ برای آزادی را مقابل تروریسم قرار می دهد، این، معنای واقعی آزادی را تحریف می کند. و شما اشغال کنندگان وال استریت، دارید آن کار بزرگ را انجام می دهید: شما دارید جوهر قرمز را به ما می دهید.
یک خطر وجود دارد، ما نباید شیفته خودمان بشویم، ما این جا روز های خوشی را کنار هم می گذرانیم. اما یادمان نرود! کارناوال های شادی زود گذرند، آن چه که مهم است، اتفاقی است که روز بعد می افتد. زمانی که ما به زندگی عادی باز می گردیم، آیا آن زمان تغییری رخ داده است؟ من نمی خواهم که شما این روزها را به یاد بیاورید و بگویید، آه! ما جوان بودیم! چه روز های زیبایی بود! یادمان باشد که پیام اصلی ما این است: ما حق داریم به جایگزین ها فکر کنیم.
ما در بهترین دنیای ممکن زندگی نمی کنیم، اما یک راه طولانی در پیش است، پرسش های به راستی دشواری پیش روی ماست. ما می دانیم چه نمی خواهیم. اما آیا می دانیم چه می خواهیم؟ چه نظام اجتماعی می تواند جایگزین سرمایه داری شود؟ رهبران جدید چه خصوصیت هایی باید داشته باشند؟ یادمان نرود: مشکل اصلی فساد و زیاده خواهی نیست، مشکل اصلی سیستم است. سیستمی که ما را تا مرز تسلیم هل می دهد، تنها از دشمنان حذر نکنیم، حواس مان به دوستانِ نارفیقی، که می خواهند جان حرکت ما را بگیرند نیز باشد.
ما کمونیست نیستیم، اگر کمونیسم آن نظامی است که در سال 1990 سقوط کرد، یادمان باشد که آن کمونیست ها بی رحم ترین سرمایه دارانِ امروز هستند. ما امروز در چین یک نظام سرمایه داری داریم، که حتی پویاتر از سرمایه داری امریکایی است. اما آن جا دموکراسی نیست، این یعنی وقتی دارید سرمایه داری را نقد می کنید، از تهدید کسانی که می گویند: شما مخالف دموکراسی هستید نترسید. پیوند همیشگی بین سرمایه داری و دموکراسی پایان یافته است.
تغییر، ممکن است، ما این روزها چه چیز هایی را ممکن می دانیم؟ به رسانه ها گوش کنیم، از یک طرف در حوزه تکنولوژی و سکسوالیته همه چیز ممکن است. شما می توانید به ماه سفر کنید، می توانید با بیوژنتیک زندگی ابدی داشته باشید، می توانید با حیوانات سکس داشته باشید، و امثالهم. اما به حوزه اقتصاد و اجتماع نگاه کنید، می گویند هر تغییری غیر ممکن است، ما می خواهیم مالیات بر ثروتمندان اندکی افزایش پیدا کند، می گویند: محال است، رقابت از دست می رود. ما می خواهیم پول بیشتری صرف سلامت شود، می گویند: امکان ندارد، یک دولت توتالیتر سر کار می آید. چه طور می شود! به ما وعده زندگی ابدی می دهند، اما نمی توانند اندکی بیشتر صرف سلامت کنند؟ یک جای کار می لنگد. بیایید اولویت های مان را همین جا تعیین کنیم، ما استاندارد های بالاتری برای زندگی نمی خواهیم، ما استاندارد های بهتری برای زندگی می خواهیم.
ما باید صبر داشته باشیم، تنها چیزی که از آن می ترسم این است، که یک روز به خانه های مان برویم، سالی یک بار، یکدیگر را ملاقات کنیم، آبجو بخوریم، و نوستالژیک وار این روزها را به یاد آوریم. بیایید به یکدیگر قول بدهیم، که این اتفاق نمی افتد. ما می دانیم که مردم، اغلب نسبت به چیزی اشتیاق دارند، اما واقعاً آن را نمی خواهند، بیایید نترسیم و چیزی را که به آن اشتیاق داریم، واقعاً بخواهیم.
تصویر تاریخی آینده بینی سنتی در قاره کهن، عکس شماره 891 .
هماهنگ شدن با آینده
قبلاً در تاریخ و فرهنگ یادگیری نوشته ام، سرعت گذر های تمدنی هر بار سریعتر و در مدت کوتاه تری اتفاق می افتد. اینک از ابتدای قرن 21 تمدن قبلی بورژوازی با دانش کم هوش ویژه خود، بسرعت بسمت تمدن جدید کنترل انرژی می رود، مدت زمان این گذر همراه با نا آرامی های اقتصادی و اجتماعی بوده، و ادامه خواهد داشت، و می بایست برای آنها تعریف های علمی برابر با دانایی نوین داشت. تمدن کنترل انرژی همراه شتاب در تخریب و انقراض، جهت بیشتر و بهتر و ارزان تر بدست آوردن انرژی است. با شرایطی که پیش می آید، خود بخود اجبار در رشد و تکامل تاریخ اجتماعی است، و فرار از آن و بازگشت به گذشته امکان ندارد. بنابر این باید با دانستن از واقعیتها و بینش نو، خود را با آینده هماهنگ نماییم، نه اینکه با آینده پیش رو مبارزه کنیم، حذف یا فیلتر نماییم.
آینده غیر از دست آورد های تکنولوژیکی، مضرات و مسائلی هم دارد، که هر چه جلو رویم مشکلات و ضررها بیشتر و بیشتر می شود. مانند مشکلات زیست محیطی و بخطر افتادن سلامتی مردم، که دو نمونه روشن آن ماجرای نشت نفت در خلیج مکزیک، و نشت رادیو اکتیو در فوکوشیمای ژاپن است، که مشروح آنرا در نهنگ ها انتقام می گیرند نوشته ام. همچنین تغییرات آب و هوایی در آینده نزدیک باعث بالا رفتن آب دریاها می شود، و شهر های مهم بندری و ساحلی جهان، در خطر غرق شدن در آب و طوفان ها قرار می گیرند. نمی توان از این تغییرات جلوگیری کرد، ولی باید با روش های جدید، ادامه زندگی و حیات بشری را با این شرایط هماهنگ نمود، منجمله ایجاد شهرها و ساختمان های شناور به روی دریاها، البته برای ایران نیاز نیست. همچنین بدست آوردن فن آوری هایی که بتوان در جوی سمی و فضا های پر از عفونت تنفس کرد.
از دیگر مشکلات آینده پیش رو، بیماری های مختلفی است، که در گذشته ها و طول تاریخ وجود نداشتند، مانند انواع سرطان، که حاصل مصرف غذا های کارخانه ای، مصرف مواد شوینده و پاک کننده شیمیایی، یا استشاق دود و هوای آلوده به گاز های سمی، پرتوها و تابش های گاما یا بیگانه، و یا رادیو اکتیوته شدن هوا می باشد. ده بیست سال گذشته، در شمال ایران سرطان بسیار بیشتر از دیگر نقاط ایران بود، در جایی ذکر نشده که دلیل آن چه می توانست باشد، آیا از آلودگی نشت رادیو اکتیو انفجار 26 آوریل 1986 چرنوویل بوده است. در هر صورت نمی توان انرژی اتمی را تعطیل نمود، ولی باید راه های علمی و پزشکی کنار آمدن با آن را یافت. لازم است بودجه های تحقیقاتی، برای هماهنگی با آینده در نظر گرفته شود.
تصویر تاریخی یکی از دروازه های قدیمی تهران در 1310 خورشیدی، عکس شماره 1243، کسی تصورش را نمی کرد، که چه سریع زمان می گذرد، و البته آینده نیز خیلی زود تر خواهد رسید. اینبار آینده پیش رو بسیار متفاوت تر از امروز خواهد بود، می بایست آمادگی داشت تا غافلگیر نشد.
پیشگویی و پیش بینی آینده
تلاقی تاریخ و آینده در بهترین حالت خود جوهر و ماهیت سیاست و حکومت را تشکیل می دهد، سعی من بر این است که یک تارنگار آینده ـ آگاه (future-conscious) و قابل درک برای عموم جوانان با هوش و تحصیل کرده ایران عزیز مهیا شود، ندانستن تاریخ و فرهنگ یادگیری بعلت ضعف آموزشگاه های سنتی ایران، انتقال از تمدن قدیم به جدید در بسیاری از جهات ناشناخته و تعریف نشده مانده است. این شناخت برای ایران فوق العاده اهمیت دارد که می تواند جهشی واقعی برای ساختن تمدنی نو باشد، عدم آگاهی از حرکت ها و تحولات اصلی تاریخی ایران را با چالش های بزرگی روبرو می کند، که امکان گذر از آنها مشکل می شود. بشر تا قرن 20 دو حرکت مهم در تحولات اجتماعی داشته است، هر یک به مقیاس وسیعی باعث محو فرهنگ ها یا تمدن های پیشین شده اند، و شیوه هایی از زندگی را جایگزین آنها کرده که کلاً در نظر پیشینیان محال می نمود. این حرکت ها و تحولات مهم اجتماعی را موج نامیده اند، نخستین موج تحول، انقلاب کشاورزی بود که هزاران سال طول کشید، در حالی که تحقق موج دوم یعنی ظهور تمدن صنعتی، فقط سیصد سال به طول انجامید. امروزه تاریخ از این هم پرشتاب تر پیش می رود و چه بسا که موج سوم طی فقط چند دهه بستر تاریخ را طی کند و به کمال برسد. و سپس در قرن 21 با موج جدید روبرو شویم که حرکتی متفاوت خواهد داشت، و باید آنرا در بحثی آینده نگر برای کل جهان به تحلیل کشید. نباید چشم را به واقعیتها بست و آنها را دیده گرفت چون در جایی دیگر بدنبال واقعیت می گردند و کلاً از ما برتر خواهند شد. در قرن 21 سیر وقایع بسیار سریع است و شتاب در همه چیز و جا دیده می شود، تغییرات و آهنگ جامعه در سرنوشت این تارنما تأثیر خواهد گذارد. همانگونه که انقلاب صنعتی بسیاری از ساختارهای سیاسی متقدم را نابود یا باطل کرد، انقلاب دانایی قرن 21 و موج نو مستلزم دگرگونی واقعی در امور انسانی است. این انقلاب آینده ای نو را شکل می بخشد، آنهایی که موفق به درک و تشخیص این واقعیت تاریخی نشوند، در کام تنوره طوفان تاریخ فرو خواهند غلتید.
برای پیشگویی و پیش بینی آینده، انقلاب اطلاعاتی این قرن را باید با دو دگرگونی بزرگ، یعنی انقلاب کشاورزی و انقلاب صنعتی مقایسه نمودند، و تغییرات در تاریخ را درک کرده در نتیجه فرایند ایجاد تمدنی نوین را یافت. در سال 1991 جهان شاهد اولین جنگ بین سیستم های نظامی موج سومی آمریکا با یک ماشین نظامی کهنه موج دومی بود، به قرن سنت گریزی مراجعه شود. طوفان صحرا انهدام یک جانبه عراقی ها به دست آمریکا و متحدین بود. آن هم بیشتر به این دلیل که سیستم های موج سومی به طرز کوبنده ای ثابت کردند که سیستم های ضد هوایی پیچیده موج دومی در برابر جنگنده های رادار گریز موچ سومی هیچ خاصیتی ندارند و ارتش های سنگر گرفته موج دومی در مواجهه با سیستمهای اطلاعاتی موج سومی برای هدف گیری و لجستیک به سهولت مقهور و منهدم می شوند. نتیجه اینها نبردی بود که از نظر اهمیت می توان آن را با شکست نیرو های موج اولی مهدی سودانی در ام دورمان سودان به دست ارتش موج دومی مصر و انگلیس در سال 1898 مقایسه کرد.
تمدنی جدید در زندگی آشکار شده است، مطابق معمول آل فسیل سکون طلب گذشته خواه همه جا سعی در مخالفت با آن دارند، در تمدن جدید قرن 21 اشکال کار و عشق و امرار معاش و اقتصاد و کلاً همه چیز دگرگون شده است. بدین جهت تعارضات اجتماعی و سیاسی جدید و فراتر از همه اینها آگاهی تغییر شکل یافته را به همراه دارد. اواخر قرن 20 در جهان متمدن می پنداشتند که با جهشی کوانتومی به جلو می روند و احساس خلاقیت برای بازسازی هایی نو را داشتند، بدون آنکه بتوانند شناخت روشن و درستی از این جهش داشته باشند. با دانایی قرن 21 می بایست تحلیل درست و اینده بینی واقعی داشت، با پیگیری و مطالعه دقیق وبسایت ارگ انوش راوید تاریخ و آینده را بهم پیوند زده و در جهت تحقیقات علمی مستقل دور از نفوذ استعمار و امپریالیست همراه شوید. در اواخر دهه اول قرن 21 هستیم و می بینیم و می دانیم بسیاری از کشورها به دست آوردهای بزرگ علمی و اجتماعی رسیده اند، آینده متفاوتی که آینده نگران امروز آن را پیش بینی میکنند حتماً اتفاق می افتد، و باید با دیدی نو بدانیم که چگونه خواهد بود تا بتوانیم بر آن تاثیر گذاریم، در این روزگار ما میتوانیم با دانش و بینش نو مسئول سرنوشت خود و اطرافمان باشیم، و دیدی علمی و نو به همه چیز داشته باشیم.
تاریخ پر از ماجرا های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است، که یکی پس از دیگری آمده و رفته اند، البته بعضی مهمتر و خاص بودند، اگر به آنها مانند داستان های دروغ اسکندر مقدونی و چنگیز مغول و غیره، سطحی نگاه گردد و پندار شود که اتفاقی در تاریخ بوده و بس، خیلی اشتباه است. اتفاق های تاریخ یکی پس از دیگری تکمیل کننده جریان های قبلی بوده که از جایی شروع شده و در جغرافیای دیگری ختم شده و این آهنگ هم چنان تا امروز و آینده ادامه دارد. یافتن این آهنگ یا ریتم تاریخ فقط در دانستن واقعیتها است، و برای اندیشمندان آینده بین و نگاه کنندگان به جلو بسیار مهم است. با انبوه سازی فکر و اندیشه در قرن 20 می پنداشتند که کمیت برتر از کیفیت است و کیفیت را در کار انبوه می دانستند، یکی از مهمترین شاخص های آن قرن رأی گیری و انتخابات بود که سعی می کردند توده مردم را با یک حق مساوی و انبوه پای صندوق بیاورند. در صورتیکه امروزه می دانند که نباید حق رأی یک شخص تحصیل کرده و شاخص اجتماعی برابر فردی باشد، که سوادی و یا تحلیلی از جامعه ندارد، و یا حتی مجرمی است که جز زیان به مملکت باری و کاری نداشته است. این مسئله مهمی است که در قرن 20 به آن توجه نمی کردند ولی امروز قشر آینده بین و دلسوز و کار آمد باید به آن توجه ویژه نشان دهند، تا ورود به آینده ای نوین و پویا را میسر کنند.
اصول علمی آگاهی نو
اصول دیالکتیکی و دترمینیستی اجتماعی مبتنی براسباب وعللی است، که مهمترین آن ایفای نقش روشنفکر آگاه به تحلیل صحیح جغرافیایی و تاریخی است که در جایگاه کاتالیزورهای ضروری این فرایند اجتماعی میباشد و در صورت خالی بودن این میدان دید توسط رهبری صادق تنها باعث پر کردن این خلاء توسط غریبه های حکومت های بیگانه وبقولی رهبران قلابی شده. با پایان جنگ دوم و فروش گروپ به همه اولین قدم واقعی سرمایه داری فرا ملی شروع شد و سرمایه داری سنتی بی خبر از این حریف قوی که بسرعت و بدون انتظار مبتکرین آن بالا آمده، این نو سرمایه داری سریع در پی جایگاه های جدید چین گشنه و خسته را یافت و آنها برای زنده و باقی بودن استقبال خوبی کردند، چینی ها در هر صورت سابقه تاریخی خوبی داشتند. پایان دهه 1970 هنوز این دو سرمایه داری یکدیگر را نشناختند، امروز هم خیلی ها نمی دانند و در تحلیل ها اشتباه می کنند. دو نیروی جهانی که یکدیگر را خوب نمی دانند حتماً در برنامه ریزی های مشترک اشتباه دارند، یکی کمربند می خواست، که دیگر نیاز به آن نبود و دیگری از ترس تهدیدهای بچه گانه برای حفظ جاده ابریشم چین و خلیج فارس و آمریکا یکی از ساده ترین ترفندهای تاریخ سیاسی جهان را در سر داشت.
روس ها هم که رجال سیاسی واقعی نداشتند، در به در و خسته از پرسه زدن های بیهوده در آفریقا و لاتین با دیدن این چین پریده خوششان آمد و پروستوریکا را پرداختند، ولی بر عکس چین، روسها سابقه تاریخی بدی داشتند. بقیه هم بخاطر اینکه جا نماند دیوار برلینو حتی خوردند، کمونیست سنتی یا به نوعی کلاسیک آن با فرو ریختن دیوار تا یافتن اندیشه دگری سرگردان شدند، اروپا سرخوش و مست شبانه از این پیروزی بود، ولی بی خبر که روسهای گشنه ندانسته اسب تروا را پر از اسلحه دارند به آفریقا و لاتین می فرستند. سرمایه داری فرا ملی و عمو سام هم شادتر از این سرمایه داری فراملی با آسه آنی ها مشغول بودند و زیر چشمی به آسیای جنوبی هم نگریسته تا حالی هم اونجا کنند. تا امروز سرمایه داری فراملی با سرعت جلو می رود و سنگر های سرمایه داری سنتی، که ارباب فکری و پایگاه اصلی آن اروپای غربیست، یکی بعد از دیگری می گیرد و همزمان لیبرال سنتی اروپا تغییر شکل میدهد. در دهه آخر قرن 20 برخورد های آنها را خوب می دیدیم، که نمونه آن فروختن چند پژو و کاسه بشقاب به ایران و تحریمهای دیگری و یواشکی با یک رقابت کاسه و بشقابش فروختن بود. در این ده سال آخر بیستم اسب تروای گفته شده، آفریقا را بی قانون و قاعده، از سرمایه داری سنتی تا حدودی گرفته و چند قرن الماس بردن و تیله فروختن تقریباً تمام شد، خیرشو به شرش بخشیدن بهتره. از قرن 21 همه چیز به نفع این سرمایه داری جدید تمام شده و در این سال سرمایه داری سنتی، بطور کلی دارد تسلیم میشود، مثل اجماع جهانی علیه ایران نه بخاطر ایران بلکه برای جاده ابریشم نفتی. ولی از این بابت صف بندی های نو برای آنها خیلی مشکل است بوی پوله و یه عده مست.
این وسط چند تا مسئله مهم می باشد، مثل: سهم روسیه تنبل با ترکیب فکری آن و منابع موجود، منجمله دریا مازندران و منابع نفتی آن و احتمال بدست گرفتن اختیارش دست روسیه و باز نمودن کانال اقیانوس پیما و دگر شدن جغرافیای منطقه، بالا گرفتن حرکتهای ناسیونالیستی یا سوسیالیستی یا اسلامی در نیمه غربی آسیا و احتمال تغییر جغرافیایی به تمام معنی و عدم توانایی کنترل آن و به خطر افتادن جاده ابریشم جدید، بوجود آمدن شکل دیگری از سرمایه داری بنام بی هویت بعد از 11 سپتامبر بدلیل شرایط پیش آمده. اکثراً تحلیل گران سیاسی و اجتماعی، دولتی و غیر دولتی مسائل مطرح شده را در نظر نمی گیرند، همچنین نوع قدرت و نفوذ نیروهای مدیریت کننده سرمایه داری های ذکر شده، در همه جا، مثال: واشنگتن از 75 میلیون دلار برای برهم زدن و مغشوش کردن نیروهای سیاسی و اندیشه ها و نگرش های آنها، در برنامه های چون تلویزیون و غیره و حتی در پوشش های سیاسی بخوبی استفاده میکند. در آسیای غربی بعضی نیروهای موجود تاثیر گرفته از همین برنامه ها جایگاه خود را اشتباه می گیرند، در واقع باید وجود و افکار تمام نیروها سیاسی و اجتماعی را قبل و بعد از کمربند یا دیوار خراب شده حساب کرد. در این زمان ملتها در بخش سرمایه داری یا غیر، با این سرمایه داری جدید که اصل ماموریت حفاظت از جاده ابریشم را به بدلیل امکاناتش به آمریکا سپرده در گیرند. بنا براین در یک وجه مشترک و دمکراسی خواهی همه در آسیای غربی باید یکدیگر را بیابند. قرن 21 است، و کارها شیو های نو می طلبد و شناختن ترفند های موجود، که در اشکال مختلف ارایه میشود بسیار مهم است.
فرمولهای آینده بینی
آینده نگری فرمول هایی دارد که باید آنها را دانست، بدون در نظر گرفتن تمام تکنیک های علمی این فرمولها، آینده بینی داستان و پرت و پلا می شود. در زبان فارسی و با دید ایرانی، هیچ کتاب و نوشته ای درباره علم آینده پژوهی یا آینده نگری نداریم، که واقعاً بر دانش و پاک بوده، و از گفته های متفرق دور باشد. در طول تاریخ اجتماعی افراد زیادی بودند، که ادعا می کردند، از آینده خبر دارند، و خود را غیب گو، آینده بین، نجات دهنده و غیره می دانستند، و با گشودن کتابی، نگاه کردن به گویی، یا دست در آبی، یا خلوت و تماس با غیب، با کلک مقدار پرت و پلا می گفتند، که هیچ تحلیل و دانش در آنها نبود. البته همیشه از این افراد بوده و خواهند بود. مهمترین این قبیل، اسحاق نیوتن و نورث داموس می باشند، که هر کدام به نوعی چیز هایی گفته اند، و عده ای و کشور هایی برای بزرگ کردن آنها، تفسیر ها و نوشته هایی را به آنها نسبت می دهند، ولی هیچ کدام کتابی و فلسفه ای و مانیفست واقعی ندارند.
در هر صورت آینده را نمی توان بدرستی پیش بینی کرد، تا حدودی امکان دارد از آینده گفت، مانند فیلم هایی علمی که فقط 15 ـ 20 سال پیش ساخته شده، و از آینده می گفتند، از تلفن همراه مهمترین وسیله امروزی، در آنها هیچ چیز و خبری نبود. یکی از موضوعات مهم برای آینده پژوهی، این است که باید از گذشته بدرستی و دور از دروغ دانست، تا ریتم و آهنگ گذر زمان را مطابق دانش تاریخ و فرهنگ یادگیری بررسی نمود. پایه و اساس کار علمی آینده پژوهی را نباید بر کتابها و داستان های دینی و اسطوره ای قرار داد، باید رشد و تکامل تاریخ اجتماعی موضوع مربوطه را بخوبی دانست، و مطالعه گسترده در تمام زمینه های جغرافی ـ تاریخ داشت.
آینده نگری تقسیم بر خواسته هایی است: آینده نگری فردی و خانوادگی، سازمان و جامعه، کشور و جهان، و نگرش در اقتصادی و مالی، اجتماعی و دینی، و غیره.
آینده نگری = (فلسفه پردازش + تحلیل داده ها) / تقسیم بر پدیده ذاتی
فلسفه پردازش = جغرافی ـ تاریخ + علوم بنیادی + کامپیوتر
پدیده ذاتی = (هوش و استعدادها + تربیت ها) × تجربه واقعی
تحلیل داده ها = تشخیص واقعیت از دروغ + تجربه تخصصی
تجربه واقعی = (آموزش های تخصصی + کار تخصصی) × سن مفید
فقط این مطالب را مطالعه نکنید، بیایید در تکامل و یا نقد وبلاگ سازمان آینده بینی نقش هم داشته باشید، تا نگرشی نوین و ایرانی به علم آینده پژوهی و همچنین آینده بینی داشته باشیم. امروزه اینترنت و امکانات باعث شده، کف بینی و آینده بینی و دروغ بافی زیاد گردد، و در کمال تعجب می بینیم آدم های ساده لوح هم کم نشده اند.
بعد از جنگ سرد و از بین رفتن شوروی، جهان غرب سرمایه داری یا آخرین مرحله امپریالیسم، یکه تاز جهان شد، و با تمام قوا به سرکوب مردمان کشورها، منجمله مردم کشور خودشان مشغول شدند. سندرم اسکندر مقدونی، باعث حمله به افغانستان و عراق و بحران های جهانی گردید، متعاقب مردم دیدند آینده آنها از بین رفت و چیزی ندارند، و مقابل دولتها در آمدند. بویژه در یکی دو سال اخیر تظاهرات و خواسته های مردم اروپا و آمریکا، با شدت سرکوب و روشنفکران و مردم دستگیر و کشته شدند. یا به نوع دیگر و با حرف های شیرین و خوش نوید، از دهان رئیس جمهور های آینده، مردم اغفال و وادار به سکوت نا خواسته شدند. با این وضع از ابتدای قرن 21 یک بار بطور دقیق و حساب شده، مردم رو در روی حکومتها قرار گرفته اند. بدین ترتیب بدون گذشت و کنار آمدن، هر دو طرف یعنی مردم و حکومت های غرب، دارند مرحله آخر تمدن گذشته را به پایان می برند، و وارد تمدن نو می گردند. این گذر تمدنی نشانه های تکنولوژیکی دارد، مانند، بعد از سالها سکوت، چند نفر از روشنفکران و مردم غرب در سایت اینترنتی بنام ویکی لیکس، به رهبری جولیان آسانش، گرد آمده اند، برنامه ای نه آگاهانه با دیدگاه گذر تمدنی، ولی در عمل برای این هدف شکل گرفته است. نوعی همدلی و هم رزمی توده های غرب، با مردم ایران و قاره کهن، آفریقا و آمریکای لاتین و غیره است، و نشانه هایی از گذر تمدنی مرحله آخر بورژوازی امپریالیسم قرن 20، به تمدن جدید کنترل انرژی آینده در آن می باشد.
مرحله آخر امپریالیسم، با بدست گرفتن تمام وسایل ارتباطی و اطلاعاتی، با همه ترفند ها، ثروتها، بانکها، دولتها، و همه چیز جهان را در دست گرفته، و نه تنها رحمی به مردم نمی کند، بلکه به زمین ما هم اهمیتی نمی دهد و به نابودی و تخریب و انقراض می کشاند، طبیعت و تاریخ را هم نمی شناسد. با فیلم های مسخره و دروغی و انواع حقه بازی ها سعی می کند، توده مردم جهان را گمراه و از فلسفه اندیشه دور نمایند. باید با دقت این موضوعات را شناخت و با آن برخورد علمی و منطقی داشت، آگاهی های لازم را به مردم رساند، تا از گذشته و واقعیت های حال بدرستی بدانند، تا بتوانند برای آینده برنامه ریزی درست نمایند. تا فرمول های نوشته شده در بالا را با دقت بررسی و پیگیری نکرده، به راحتی نمی شود روابط موضوعها را پیدا کرد مانند، جولیان آسانش از ویکی لیکس با گذر تاریخی، می توان از کارگاه فکر سازی یاری گرفت.
آینده طبیعت سیاره ما
ترس از آن که تمام تلاش انسان برای کاهش میزان انتشار گازهای گلخانه ای با شکست روبه رو شود، یا مکانیسم های بازخورد اقلیمی سیاره ای به روند گرمایش شتاب دهند، نگرانی امروزه اندیشمندان شده است. بسیاری به این فکر افتاده اند، که دنیای آینده چگونه دنیایی خواهد بود، زمین ما در آینده چگونه می توان جمعیت رو به رشد را در خود نگه دارد. آیا با ادامه این روند دیگر می توان روی زمین زندگی کرد، در آینده باشندگان آن چگونه هستند، آیا چند نفر انسان باقی می ماند که نسل بشر را نگهدارند. در حال حاضر جمعیت جهان 7 میلیارد نفر است، که نیازمند برنامه ریزی های جدی برای آینده و ادامه حیات و زندگی هستند، و باید آیند نگری را به تمام مردم برد. این گونه که پیداست، در مدت چند دهه آینده زمین 4 درجه گرمتر خواهد شد، بظاهر 4 درجه چیز مهمی نیست، در طول سال 20 تا 30 درجه اختلاف دما را تجربه می کنیم، اما گرم شدن کلی 4 درجه متفاوت از حالت عادی زمین است. بنا به پیشنهاد تعدادی از زمین شناسان، می بایست قرن های 20 و 21 را یک دوره زمین شناسی تخصصی حساب کرد، و نامی بر آن گذارد. با این شرایط گرم شدن 4 درجه به آسانی می تواند رخ دهد، چون هیچ استراتژی در هیچ کجا و هیچ دولتی، برای مقابله و محافظه این دوره خطرناک وجود ندارد. حتی در فکر این که چگونه بشر با این مسئله کنار آید هم وجود ندارد، مسئله را با یکی و دو کنفرانس بین المللی بی نتیجه پایان داده، و زمین به حال تخریب و انقراض رها شده است. آیا به نقطه وارونگی خواهیم رسید یا خیر، نقطه ای که در آن مکانیسم های باز خورد اقلیمی، روند گرمایش را تسریع خواهند کرد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، عواقب آن برای باشندگان روی زمین وحشتناک خواهد بود، بهتر است از اندیشه به آن خود داری کنم.
آخرین باری که زمین افزایش دمایی تا این اندازه را تجربه کرد، 55 میلیون سال پیش، پس از رویدادی که آن را حداکثر حرارتی پالئوسن ـ ائوسن گفته اند بود، در آن زمان حجم بزرگی از متان منجمد، به دام افتاده در اعماق اقیانوس آزاد شدند، توده های انفجاری عظیم ایجاد کردند، و اتمسفر را با حدود 5 میلیارد تن کربن پر کردند. زمین که پیش از آن گرم بود ناگهان با 5 ـ 6 درجه سانتیگراد افزایش دما مواجه شد. زمین تغییرات اساسی کرد، مکان جنگل و بیابان دگرگون شد، جنگل های استوایی تا مناطق قطبی خال شده از یخ گسترش یافتند، از آفریقای جنوبی تا اروپا را بیابان فرا گرفت. پهن آبها در اثر دی اکسید کربن محلول، به قدری اسیدی شدند، که حیاط دریایی با انقراض گسترده روبه رو شد، ضمن اینکه سطح آب دریا تا 100 متر نسبت به امروز بالاتر آمد.
این که امروزه دقیقاً چه تغییراتی رخ خواهد داد، بستگی به این دارد که دما با چه سرعتی افزایش یابد، و چه مقدار از یخ های قطبی آب شوند، با علمی که امروزه داریم می توانیم پیش بینی نماییم چه اتفاقی خواهد افتاد. نخستین مشکل این است، بسیاری از نقاطی که اکنون مردم در آن زندگی و کشاورزی می کنند، دیگر برای کار و زیست مناسب نخواهد بود. این روزها درباره آب شدن یخ ها، و بالا آمدن آبها و طوفان های شدید، بسیار گفته و می گویند، و از تکرار آنها خود داری می کنم. اما از هم اکنون این تغییرات آب و هوایی تأثیر غذایی بر بشر گذاشته، و غذا دارد گران و آب آشامیدنی کمیاب می شود، خشکسالی بخش های بزرگی از شمال آفریقا و ایران و قاره کهن را فرا گرفته، و تولید غذا بشدت کم شده است. این در صورتی است که کشاورزی سنتی در این سرزمین ها هم نابود شده، و یا در مراحل آخر نابودی است، مانند قنات ها و کاریزها و کشاورزی تاریخی و سنتی ایران.
چند پرسش دیدگاهی
برای گسترش دیدگاه به داده های گذشته، و یافتن آهنگ و ریتم گذر های تاریخی، لازم است پرسش های زیادی را مطرح نمود، و بدنبال پاسخ آنها بود. یکبار دیگر یاد آوری نمایم الکی و بی دانش نمی توان آینده بینی داشت.
آیا، تاکنون کتاب خطی ایرانی و یا خارجی دیده اید؟
آیا، تاکنون مقاله های علمی قدیمی درباره آینده بینی خوانده اید؟
آیا، کتاب اصلی خطی تاریخی و دیدگاهی را در موزه ای و یا جایی دیده اید؟
آیا، پاپیروس می دانید چیست، و دیده اید، و روی آن چیزی نوشته و یا کنده اید؟
آیا، کتاب خطی که دیده اید مربوط به زمان نویسنده آن است یا سالها بعد رو نویسی شده؟
آیا، کتاب و نوشته های تاریخی که دیده اید، با مرکب ماهی مرکب، یا جوهر گیاهی نوشته شده بود؟
آیا، کتوب و نوشته های خطی دیده اید، که بروی پوست یا کاغذ یا چیز دیگر، نوع جنس آن چه بوده؟
آیا، پوست و کاغذ و جوهر و مرکب مورد استفاده آن کتاب خطی در طبیعت و جریانات تاریخی سالم مانده و چرا؟
آیا، کتابها و نوشته های خطی تاریخی مورد نظرتان در دوره های مختلف منجمله بیزانس یا روم بازنویسی شده است؟
آیا، هر نوشته را که می گویند تاریخی و قدیمی و اصل است، باید با چشم و گوش بسته پذیرفت و یا درباره آن صد ها پرسش نمود؟
آیا، می توانید صدها سئوال دیگر از آینده بینی، گذشته خوانی، و این قبیل از خودتان بپرسید؟
آیا، آینده بینی به این پرسش ها مربوط می شود؟
تکنیک های نوین آینده پژوهی
وبلاگ سازمان آینده بینی به عنوان وبلاگ آینده پژوهی و آینده نگری است، و از علوم و فن آوری های نوین می گوید، که در نهایت پدافند ملی و مردمی ایران را شکل می دهند. مطالعه و پردازش آینده با شناخت دروغ های تاریخی، و بدست آوردن ریتم و آهنگ از واقعیت ها امکان پذیر است. تحلیل های گسترده در خصوص به دست آوردن تصویر های مطلوب تر و کامل تری از آینده، و باز کردن ابعاد و تحولات نوین پیش رو موضوع اصلی می باشد. در این راستا انوش راوید به تحقیق و بررسی روند های متنوع شکل دهنده آینده می پردازد، و نیز رویداد های شگفتی آفرین و سناریوها را، بنا به نیاز فکری متقاضیان و خوانندگان می نویسد. شکل های گوناگون از روندها و رویداد های آینده را بررسی می نماید، و به سیاست ها و برنامه و اقدامات امروز با دانایی نوین پیرو سخن وبلاگ نگاهی می اندازد.
کار وبلاگ برای چند منظور است: * کسب و گسترش آگاهی، * روش شناسی، * دلایل آینده پژوهی، * توسعه دانش آینده نگاری، * طراحی و تدوین فرایندها، * بسط تکنیک های نوین آینده پژوهی و * انتقال این دانش به عنوان یک فعالیت توانمند ساز در سطح جوانان با هوش ایرانی. و نیز یاد آوری پروژه های آینده نویسی بومی و محلی جهت دادن مشاوره به سازمان های نوین به عنوان تعمیم کننده، برای اجرای مفید و سازنده تصمیم گیری های امروزی.
فعلاً وبلاگ پنج حوزه را در میان مطلب خود پوشش می دهد، * امور فناوری آینده، * موارد کلیدی و استراتژیک، * کار کرد های مورد نیاز، * پرسش و پاسخ ها، در آینده ذهن پروری برای آینده نگری به مطالب افزوده می گردد. برای دستیابی به این اهداف، تمرکز جدی و جهش های اکتشافی کوچک و بزرگ، با هم فکری و یاری جوانان با هوش ایرانی لازم است. همچنین می بایست ترس از درک تغییرات ناپیوسته را که در قرن سنت گریزی نوشته ام کنار گذاشت، و حواس خود را در گردش زمین و زمان جمع کرد، و حرکت های رادیکال مشکوک و یا ضد تکاملی آل فسیل را کنار زد. می بایست روحیه و عمل کرد را جهت موفقیت، با مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید بالا برد، و با دانایی قرن 21 سبک کاری برتر از سطح جهانی داشت.
آینده پژوه همیشه باید در مورد مسائل غیر منتظره فکر کند، مانند فرو پاشی برج های دو قلو که زنگ پایان امپریالیسم قرن 20 و آغاز نو امپریالیسم بود، یا عدم حضور قدرتمندانه سیاسی و نظامی و بالا سری استعمار و امپریالیسم در قرن 21 و تقاضا های فراوان جهت استقلال واقعی و ملی، تصمیم گیری های پراکنده سیاسی و اقتصادی بدون فکر، نداشتن دور اندیشی در جهان و برخورد ها و تزاد ها. یا تغییرات آب و هوایی مانند، سیل های مخرب پاکستان، پایان کشاورزی سنتی در آسیا و آزاد و رها شدن ملیون ها انسان از روستا های تاریخی و تأثیر آن در آسیا و قاره کهن، کمبود غذا و …. جهت بررسی تغییرات آب و هوایی جهانی و منطقه ای نمونه ای را در زیر از بخش دیگر وبلاگ از اینجا آورده ام:
تغییرات آب و هوایی
در جایی این نظر شخصی را شنیدم، البته درستی آن را نمی دانم: علت خشکسالی در روسیه و ایران، و سیل در پاکستان و دامنه ها و اطراف هندوکش، آب شدن، کم شدن و بالا رفتن و ارتفاع گرفتن یخچال های طبیعی رشته کوه البرز بویژه البرز مرکزی است. برودتی که این یخچال ها در تابستان ایجاد می کردند، باعث تجمع و تراکم ابر هایی که از غرب می آمدند، در رشته کوه و سپس کل منطقه می شد، و متعاقباً بارندگی های تابستانی را داشت. این بارندگی ها نیمی از بار ابرها را تخلیه می کرد، و در ادامه گذر و مرحله بعد، ابرها که در کوه های هندوکش اسیر می شدند، و کم بار تر بودند.
آب شدن توچال های رشته کوه البرز دو علت دارد، اول گرمایش کلی زمین، دوم و مهمتر تولید دوده و نشستن آنها روی یخچالها و دریافت مضاعف نور و گرمای خورشید. این اتفاق براحتی از خود رشته کوه و در پایین توچال ها قابل دیدن است، دوده ها و خط بالا رفتن آنها 300 تا 500 متر دیده می شود. برای بر طرف کردن مشکل می بایست در منطقه دوده تولید نکنند، بویژه از تبریز تا تهران و در جاده های تهران به شمال ایران. البته با چند سال مراقبت، زمین خود را باز سازی می کند، و این مدت می تواند بهانه ای شود، که ایران سریع تر و زودتر از بقیه کشور ها وارد تمدن کنترل انرژی گردد. مسئله آب شدن یخچال های طبیعی، حتی مهم تر از قطع فراوان درختان جنگل های البرز می باشد، کاری خطرناک که بشدت بوده و ادامه دارد.
ضمن مطالعه دقیق نمونه بالا و علائم وقوع، می شود رویداد های آینده را مشاهده کرد، ولی چرا نمی توان، حوادث آینده را از قبل پیش بینی نمود؟ خیلی ساده است! نمی خواهیم ببینیم و اگر بخواهیم می بینیم. ما نمی خواهیم وقایع را طوری پیش بینی کنیم که امیدها و انتظارات ما تأیید نشود، از این رو به استراتژی نا باوری پناه می بریم. در هر صورت برای مشاهده آینده، اندیشه باز و سناریو های پیش فرض و تدوین استراتژی های پایدار تاریخی ملی ایرانی لازم است. ولی اغلب موارد ریسک ها و خطراتی پیش رو خواهد بود، که گاه بیان آنها ممکن است صدماتی در پی داشته باشد، ولی انوش راوید با تجربه ای خاص که در تولد در تاریخ نوشته ام آنرا پوشش می دهد.
خود را تست کنید:
پیرو دانش تاریخی بر پایه دروغ های تاریخی، که احمقانه می گویند هر نیرو و دشمنی که به ایران حمله کرد، توانست ایرانیها را بی دردسر شکست دهد و پیروز شود و ایران را اشغال نماید. همچنین در ادامه اتفاقات سیاسی و اقتصادی امروزه جهان، و سر و صدا های مختلف نشریاتی در باره پرت و پلا هایی مانند، آرماگدون، صهیون، آخر زمان و غیره. آیا جنگ بزرگ واقعی با ملت ایران و قاره کهن در پیش است، چه زمان؟