تاریخ و جغرافیای حکومت صفویه اولین شکل گیری جغرافیا و نقشه سیاسی برابر با قوانین جهانی در ایران است. بهمین جهت من همیشه ایران دوران جهانی را از زمان صفویه بررسی میکنم، قبل از صفویه ایران جغرافیا و نقشه سیاسی نداشت، بلکه تاریخ و جغرافیای قبیله ای داشت. درست دانستن تفاوت دو مفهوم جغرافیای سیاسی و جغرافیای قبیله ای، برای درست دانستن تاریخ و جغرافیای تاریخی و تاریخ اجتماعی خیلی مهم است.
تاریخ و جغرافیای حکومت صفویه
کرونولوژی های ذکر شده در زیر از کتاب های تاریخ موجود می باشد، و مورد تأیید من نیستند، در حال کار تحقیق و تشخیص دروغ ها از واقعیت ها می باشم و به مرور بخش هایی را اصلاح و تأیید موقت می کنم. این صفحه را، جهت یاد آوری کار بزرگ تاریخ نویسی نوین ایران باز نموده ام، این برنامه موج نو ایران با سبک جدید و مبنای دیگری در کار جغرافی ـ تاریخ و تاریخ نویسی نوین را می طلبد.
زمان حکومت صفویه
مدت دوره صفویه: 238 سال ۱۴۹۹ تا ۱۷۳۶ میلادی.
حوزه حکومت: ایران، قفقاز، افغانستان، بلوچستان، سرحدادت.
پایتخت: اصفهان.
سیر تمدن و فرهنگ و مذهب و ادبیات و هنر در دوره صفویه
انتساب این سلسله به شیخ صفی الدین اردبیلی(۱۲۵۲ ـ ۱۳۳۴ م) وجه تسمیه آن به سلسله صفویه است، بعضی از مورخین نسبت شیخ صفی را به امام موسی کاظم برادر کوچک اسماعیل (امام اسماعیلیان) رسانیده و شاهان صفویه نیز خود را از اولاد علی می دانسته اند و چون ایرانیان بعد از اسلام به جهات ملی و مذهبی حضرت علی را دوست می داشتند نسبت به اولاد و احفاد آن حضرت نیز ارادت می ورزیدند. شیخ صفی الدین و بعد پسرش صدر الدین مریدان بسیاری در گیلان پیدا کردند. ایشان از عرفا بوده و موسس فرقه ای از تصوف در میان قبایل ترک گردیدند و مذهب شیعه را ترویج و تقویت کرده و نفوذ پیروان ایشان در شمال باختری ایران و خاور و جنوب آناطولی بسط یافت. شیخ جنید پسر خواجه علی پسر صدر الدین خواهر زاده اوزان حسن را بزنی گرفت و برای افزودن قدرت سیاسی به قدرت روحانی حمایت اوزون حسن را بدین وسیله به دست آورد، و پسرش شیخ حیدر دختر اوزون حسن را موسوم به مارتا که از زن یونانی داشت به زوجیت آورد و پیروان خود را به صورت افراد مسلح متشکل موسوم به قزل باش یعنی صاحب عمامه سرخ در آورد. وی از مارتا سه پسر یافت سلطان علی، ابراهیم میرزا، شاه اسماعیل……
معروف ترین شعرایی را که در این دوره می توان نام برد عبارتند از: وحشی بافقی، عرفی شیرازی، هاتف اصفهانی. حکما و فلاسفه و علماء شیعه معروف این عصر عبارتند از شیخ بهایی، شیخ الاسلام اصفهانی که صاحب تألیفات متعدد است، ملا صدر الدین شیرازی و میرداماد و ….. نثر نویسی در دوره صفویه از سادگی بیرون رفته به صورت بسیار مشکل و مغلق در آمد و نمونه اکمل آن بقلم میرزا مهدی خان در زمان نادر شاه دیده می شود که دره نادری را نگاشته است. در همین عصر چند فرهنگ فارسی نیکو در دربار شاهان فارسی زبان هند نوشته و چاپ شده که هنوز از مراجع زبان فارسی است، یکی برهان قاطع و دیگری فرهنگ جهانگیری به نام شاه جهانگیر و دیگری فرهنگ رشیدی است.
پادشاهان: شاه اسماعیل صفوی، شاه طهماسب اول، شاه اسماعیل دوم، سلطان محمد خدابنده، شاه عباس اول، شاه صفی، شاه عباس دوم،شاه سلیمان، شاه سلطان حسین، شاه تهماسب دوم، شاه عباس سوم،
مهم ترین موضوع و مسئله سلسله صفویه که تاریخ ایران و متعاقب آن تاریخ قاره کهن را از آن زمان دگرگون نمود، تغییر تمدنی از سازمان قبیله ای به دوران فئودالی بود، که در کتاب های تاریخ اصلاً به آن توجه نشده است. که در ادامه به این موضوع می پردازم و دلایل این تغییر و جهش تمدنی در ایران را تشریح می کنم.
عکس نقاشی جشن عید فطر در روزگار شاه طهماسب، اثر سلطان محمد نقاش، حدود ۹۳۲ هـ.ق. عکس شماره ۲۵۵۱.
کرونولوژی حکومت صفویه
1500 ــ ۱۵۲۴ ــ سلطنت شاه اسماعیل صفوی، موسس سلسله صفویه پسر شیخ حیدر، وی ابتدا اردبیل را پایتخت خود قرار داد و عده ای از ترکان مقیم گیلان را که به او معتقد بودند دور خود جمع کرده آغاز کشور گشایی نهاد.
1501 ــ جنگ شرور ــ در این جنگ اسماعیل به سپاه الوند بیک آق قوینلو شکست فاحشی وارد ساخته تبریز را تصرف کرد و سلطنت خود را در آنجا اعلام نموده مذهب شیعه را مذهب رسمی اعلام کرد و پایتخت خود را به تبریز انتقال داد.
1507 ــ پرتقالی ها وارد جزیره هرمز شدند و در آنجا ساکن شدند، و این ورود اولین گام رسمی بورژوازی استعماری به خاک ایران بود، این اقامت تا سال ۱۶۲۲ ادامه داشت.
1510 ــ اسماعیل به قبایل شورشی و مزاحم ازبک در خراسان حمله نمود و آنها را از خراسان شمالی راند، اما از این تاریخ زمینه جنگ های قبیله ای شیعه و سنی فراهم گردید.
1514 ــ در تاریخ ها نوشته اند این زمان جنگ چالدران اتفاق افتاده، به نبرد دروغی چالدران مراجعه شود.
1524 ـ ۱۵۷۶ ــ سلطنت شاه طهماسب اول، پسر شاه اسماعیل، وی در دو سالگی به سلطنت رسید و در تمام دوره سلطنت گرفتار جنگ از طرفی با ازبک های شمال خراسان بزرگ و از طرفی با ترکان عثمانی در آذربایجان و کردستان بود، که تماماً ریشه در اختلافات دینی شیعه و سنی قبایلی داشت، که بویی از ملی گرایی و یا ناسیونالیسم قاره کهن نداشتند.
1561 ــ ۱۵۶۳ ــ انتونی جنکین سن، نماینده شرکت مسکوی انگلستان از راه روسیه به ایران آمده و روابط بازرگانی با دولت ایران برقرار کرد که تا سال ۱۵۸۱ بطول انجامید. پروتکل های این همکاری در جهش ایران از سازمان قبیله به نو فئودالی کمک بزرگی کرد، و در ضمن زمینه های ورود بورژوازی استعماری را فراهم می آورد.
1576 ــ ۱۵۷۷ ــ سلطنت شاه اسماعیل دوم، پسر چهارم شاه طهماسب، شاه طهماسب به دست مادر یکی از روسای قبایل موسوم به حیدر مسموم شده و در گذشت. پس از اندکی زد و خورد و کشمکش بین اعقاب و سرداران و مدعیان سلطنت، بلاخره اسماعیل دوم که ۲۵ سال در زندان پدر بود، به سلطنت رسید و کلیه شاهزادگان و کسان و اقوام حتی کودکان شیر خواره آنها را به قتل رسانید، و تنها برادرش محمد خدابنده که کور بود و حکومت خراسان داشت و بعد حکومت فارس یافت، چون به نفع اسماعیل از سلطنت استعفا کرده بود از مرگ نجات یافت. عباس پسر محمد خدابنده که شش ساله بود اسماً حاکم خراسان شده و مقیم هرات بود. شاه اسماعیل پس از یکسال سلطنت دو کس را سری به شیراز و هرات فرستاد تا محمد خدابنده و عباس را هم به قتل رسانند ولی پیش از آنکه مأموران به محل مأمویت خود رسند شاه اسماعیل بسبب شرب مدام الکل و افیون در گذشت و آندو نجات یافتند.
این چند سطر فوق را از کتاب های متعدد تاریخی نوشته ام، اگر هر تاریخ خوان و یا تاریخ نگاری از این اتفاقات عجیب به راحتی بگذرد، می توان نتیجه گرفت او داستان خوان است. هر کدام از اتفاقات فوق را باید تشریح کرد و از دل آنها سوالات زیادی در آورد، منجمله، آیا این ها داستان هستند یا واقعیت؟ آیا دخالت استعمار باعث چنین اتفاقات و کشتار عجیب بوده؟ آیا گذر تمدنی از سازمان قبیله ای دینی به نو فئودالی باعث چنین اتفاقات شده؟ آیا این کشتارها جنبه دینی داشته؟ آیا در یک زیر مجموعه وسیع توده های انبوهی از مردم کشتار شده اند؟ و دها و صدها پرسش دیگر، که به مرور آنها را بررسی می کنم، جهت اطلاع بیشتر به نقشه های شوم سرنوشت سازی بروید.
1578 ــ ۱۵۸۷ ــ سلطنت محمد خدابنده، پسر ارشد و نابینای شاه طهماسب که به شیراز فرار کرده بود، وی پادشاهی ضعیف و مهربان و درویش مسلک بود، پایتخت او قزوین بود. در زمان وی حملات ترکان عثمانی به ایرانتجدید شده شدت یافت، ازبکان نیز از شمال بنای تجاوز گذاشتند.
1578 ــ ۱۶۲۹ ــ سلطنت شاه عباس اول، معروف به شاه عباس کبیر که از بزرگترین شاهان سلسله صفویه محسوب می شود، وی سه پسر داشت، یکی را کشت و دو دیگری را نابینا کرد!!؟؟ دو برادر انگلیسی فرستاده استعمار انگلستان به نام های انتونی شرلی و رابرت شرلی با کمک صدها نفر از نظامیان و تجار انگلیسی ارتش و دولت شاه عباس را سازمان دادند. این اولین اقدام رسمی و علنی دخالت استعمار در ایران بود، با اقدامات خود ایران را از آن تاریخ تحت سیطره و نفوذ خود در آوردند.
1616 ــ کمپانی هند شرقی انگلستان از راه سورات آغاز بازرگانی استعماری با ایران نمود بخصوص به خرید ابریشم خام و فروش ماهوت و پارچه انگلیسی به ایران علاقه داشت. این فعالیت باعث خشم پرتقالی ها گردیده به جنگ با انگلیسی ها در خلیج فارس و دریای عمان برخواستند و در سال ۱۶۲۰ در جنگ جاسک شکست خوردند. و در سال ۱۶۲۲ جزیره هرمز از پرتقالی ها پس گرفته شد.
1623 ــ شرکت هلندی در خلیج فارس، هلندی ها سومین نیروی بورژوازی استعماری هستند که به خلیج فارس وارد شدند، و در بندر عباس که کمبرون نام داشت قدرت تجاری را به دست گرفتند.
در تمام دوره شاه عباس فئودالی ایران در حال گسترش بود، این فئودالی از جانب مذهب شیعه که رسمی حکومت بود حمایت می شد و حکومت و دین هر دو به توازن برای اداره مملکت به شیوه تمدنی نو فئودالی در آمدند. در اطراف مملکت سازمان قبیله بر زندگی دایره ای مردم حاکم بود، که توسط مذهب سنی که می توانست آنرا حمایت کند همراهی می شد. البته سه قدرت استعماری موجود در منطقه از این تزاد و اختلاف بهره می برد و نوعی توازن قوا را بین حکومت و مردم در ایران حفظ کرده بودند تا منافع و اهداف خود را پیش برند.
1629 ــ ۱۶۴۲ ــ سلطنت شاه صفی، نوه شاه عباس اول پسر صفی میرزا، نام وی سام میرزا بود و در هفده سالگی بر طبق وصیت شاه عباس یکسر از حرمسرا بیرون آمد به سلطنت رسید، وی جوانی بی تجربه و بی کفایت بود لذا سلطنت وی را آغاز تنزل و انحطاط دولت صفویه نامیده اند. که البته این دروغی بزرگ برای پایان عصر گذر تمدنی است، آغاز و پایان صفویه نیازمند بررسی های وسیع است که در آینده به آن می پردازم، جهت اطلاع به ساختار های تاریخی اجتماع بروید.
1642 ــ ۱۶۶۷ ــ سلطنت شاه عباس دوم، پسر شاه صفی که در سن ده سالگی به سلطنت رسید، پایتخت وی اصفهان بود.
1664 ــ اولین مسیون روسی شامل دو مأمور ارشد سیاسی و هشتصد نفر همراه در زمان امپراطور الکسیس پدر پطر کبیر به اصفهان وارد شدند، اینان چهارمین گروه از نو بورژوازی اروپایی بودند که به ایران آمدند، اما قبلاً فضا و محیط توسط سه گروه استعماری اشغال شده بود، بنا بر این آنها مورد بی توجّهی و تحقیر حکومت ایران قرار گرفتند. امپراطور روسیه خشمگین شده دستور داد قزاق های روسی به مرز های قفقاز و مازندران تجاوز نمایند، این اولین آغاز تجاوزات بورژوازی روسیه به ایران بود. عدم آگاهی سیاسی دربار ایران برای ایجاد توازن قوای دشمنان تاریخی ایران، دلیلی بر نداشتن تاکتیک های ملی و درک از بورژوازی است، زیرا آنها تازه وارد نو فئودالی شده بودند. در ضمن زمان همین شاه پای فرانسه به ایران باز شد که پنجمین دولت بورژوازی استعماری بود که وارد ایران می شد.
1667 ــ ۱۶۹۴ ــ سلطنت شاه سلیمان، پسر شاه عباس دوم که جوانی بی کفایت و خونخوار و ضعیف العـقـل و هرزه و عیاش بود و بیشتر وقت خود را در حرمسرا به سر می برده و زیر نفوذ زنان و خواجگان قرار داشت. در زمان وی نو فئودالی ایرانی ضعیف گردید و قبایل اطراف موفقیت هایی بدست آوردند، او نمی توانست از تزلزل دولت صفویه جلو گیری کند، اعمال نفوذ استعمار نقش مهمی در این مسائل داشت.
۱۶۹۴ ــ ۱۷۲۲ ــ سلطنت شاه سلطان حسین، پسر شاه سلیمان، وی نیز مردی بی کفایت و اوهام پرست و ضعیف اراده بود و به سبب افراط در طرفداری از شیعه بهانه ای به سنی های قبایلی اطراف مملکت داد تا بیش از پیش به اغتشاش و جنگ شیعه و سنی دامن بزنند. یکی از وقایع مهم در این زمان، گرگین خان شاهزاده گرجستانی تازه مسلمان با بیست هزار نفر سرباز گرجی و ترک و کرد و آذری، مأمور حکومت قندهار بود، گرگین در قندهار مرکز ولایت مستقر بود، و او میرویس رئیس کل قبیله های پشتون زبان هوتکی غلجایی یا غیلزائی را تحت الحفظ به اصفهان فرستاد، در آن زمان اصفهان مرکز مباحثه و مجادله شیعه و سنی و متعاقب آن فئودالی و قبیله ای بود و اوضاع تحت کنترل هیچ نیرویی نبود. میرویس که اوضاع آشفته پایتخت را از نزدیک دید به دربار ایران راه پیدا کرد، و در شاه سلطان حسین نفوذ یافت و محبوب شاه گردید، البته مدارکی برای اینکه استعمار گران در این باره نقش داشتند در دست نیست، ولی امکان آن زیاد است.
1708 ــ پطر کبیر امپراطور روسیه هیئتی بعنوان سفارت به ریاست اسرائیل اوری ارمنی به دربار اصفهان فرستاد. هفتصد نفر از بازرگانان روسی برای فرار از پرداخت حقوق گمرکی این بار نیز همراه سفیر شدند، شاه جرات تحقیر آنها را نکرده از آنها پذیرایی نمود.
1709 ــ گرگین از اتفاقات اصفهان و موفقیت میرویس خشمگین شده شخصاً در صدد انتقام از میرویس بر آمد و برای پیدا کردن بهانه تقاضای زناشویی با دختر میرویس را کرد. میرویس دختر زیبای دیگری را به نام دختر خود نزد او فرستاد و او را برای آشتی و ملاقات به باغی بیرون شهر قندهار دعوت کرد. در آنجا گرگین و همراهانش را کشته و لباس آنها را پوشیده و وارد قلعه سربازان دولتی شدند و تمام سربازان را که از جوانان غرب ایران بودند قتل عام کردند.
1711 ــ دولت مرکزی دو سپاه به قندهار فرستاد اولی به فرماندهی خسرو خان حاکم گرجستان و برادر زاده گرگین شکست خورده و خسرو خان کشته شد و دومی به فرماندهی محمد رستم نیز منهزم گردید. بدین طریق قندهار و بخشی از ولایت پشتونستان ایران مستقل گردید.
1715 ــ پطر کبیر هیئت دیگری به ریاست آرتمی وولینس کی به عنوان سفارت به اصفهان فرستاد تا اوضاع را مطالعه کرده زمینه هجوم و تجاوز آینده را به ایران فراهم سازد.
1705 ــ ۱۷۱۷ ــ میر عبدالعزیز برادر میرویس پس از برادر در پشتونستان رئیس کل قبایل پشتون گردید و مطابق رسم تاریخی حاکمیت ایران را نسبت به قندهار به رسمیت شناخت، محمود برادر کوچکترش احساسات عامه را بر ضد او بر انگیخته او را به قتل رسانید و جانشین او شد. البته در این ماجرا فروشندگان اسلحه که نمایندگان استعمار بودند نقش عمده داشتند.
1719 ــ شورش و استقلال هرات مرکز خراسان شرقی، پیشرفت میرویس محرک سایر ولایات قبایلی سنی مذهب خاوری شد، اسداله خان رئیس قبیله ابدالی در هرات علم استقلال بر افراشته با شرکت ازبکها به غارت و چپاول نیرو های نو فئودالی دولتی و شیعه خراسان پرداختند. البته این استقلال مانند استقلال های قرن ۲۰نبوده بلکه فقط استقلال از دولت شیعه اصفهان بوده. دولت اصفهان سی هزار سپاهی به فرماندهی صفی قلی خان مأمور امنیت خراسان شرقی نمود، که در جنگ و گریزها سپاه دولتی موفقیت خوبی بدست نیاورد، چون جنگ با قبایل روش های ارو پایی و توپخانه غیر فعال آنزمان را نمی طلبید، و به راحتی قبایل موقعیت خود را تغییر می دادند.
1720 ــ شورشیان پشتونستان ایران به رهبری محمود تاخت و تاز هایی به ولایات کرمان و سیستان و بلوچستان کردند. اینجا لازم به یاد آوری است نبرد ها و تاخت و تاز های دینی و قبایلی همیشه تاریخ در قاره کهن بوده، اما گاهی از این نبرد های خوانین در تاریخ اهمیت پیدا کرده، منجمله تک های محمود که تفاوتی کلی در ماهیت با بقیه امثال آن در تاریخ ندارد. در این سال ها دربار شاه سلطان حسین آشفته است و کور کردن ها و کشتار درون حکومتی ادامه دارد، پایتخت هم در اشغال گردن کشان و قلدر های دینی و طایفه ای است.
1722 ــ ۱۷۲۵ ــ مردم سنی اطراف مملکت و بسیاری از شیعیان که از این وضع ناراضی بودند، گرد نیرو های قبیله ای به رهبری محمود افغان جمع شدند. آنها تصور داشتند یکبار دیگر بتوانند سازمان قبیله ای دینی در سراسر مملکت بر قرار کنند تا به آرامش نسبی مانند قبل از صفویه دست یابند. آنها نمی دانستند تاریخ به عقب باز نمی گردد و دوبار تکرار نمی شود، رشد و تکامل جامعه به مسیری می رفت که از درک آنها خارج بود. محمود با فتوایی که قبلاً میرویس در سفر مکه از علمای حجاز گرفته بود مبنی بر اینکه می توانند با شمشیر از ظلم پادشاه و حکومت ظالم خارج شوند و بیعت با چنین پادشاهی شرعاً باطل است، موفق شده بود نیرویی جمع نماید و به پایتخت حمله کند. در باره حمله به اصفهان و محاصره این شهر بعضی داستان ها گفته اند تا کتاب های خود را شیرین کنند و عده ای هم آنها را تاریخ گفته اند، در صورتیکه هیچ کدام در تحلیل های تاریخ اجتماعی و تاریخ نظامی و غیره شفافیت ندارند. اصل مطلب این است که شورش مردم به وقوع پیوست و شاه سقوط کرد، در هر تحولی هرج و مرج است و عده ای مردم کشته می شوند، اما باید داستان ها را از تاریخ حذف کرد. اینجا لازم به یاد آوریست که این یک موضوع و اختلاف داخلی ایران بوده است، که البته کارگزاران و چهره های استعماری و فروشندگان اسلحه اروپایی در آن دخالت داشتند، ولی یک اشغال و جنگ از دشمنان و خارج از ایران نبوده. دشمنان ایران بزرگ در تاریخ نوشته اند اشغال و کشتار افغان ها در ایران تا بتوانند اختلافات تاریخی بین ملتهای قوی ایران ایحاد کنند. افغان نام یکی از قبایل پشتون زبان پشتونستان است، که از نیمه قرن ۱۹ به همه پشتون ها گفتند، و سپس از ابتدای قرن ۲۰ تمام ملت جمهوری افغانستان را نامیدند، در زمان صفویه این نام معنی نداشت.
1725 ــ ۱۷۳۰ ــ حکومت اشرف پسر عم محمود، که توانایی گسترش مجدد سازمان قبیله ای دینی در مرکز ایران را نتوانست اجرا کند و زیر نفوذ نو فئودالی موجود قرار گرفت. در این زمان نیرو های نظامی دولت عثمانی که در مسیر تکامل تمدن فئودالی بود وارد ایران شدند، اما بعلت های متعددی موفقیت بدست نیاوردند.
1726 ــ ۱۷۲۸ ــ یک بار دیگر قبایل به جنگ هم پرداختند، نادر قلی رئیس ایل افشار شمال غربی خراسان بزرگ، اشرف هوتکی جنوب خراسان بزرگ را از بین برد.
1730 ــ ۱۷۳۲ ــ سلطنت شاه طهماسب دوم، پسر شاه سلطان حسین، که دست نشانده نادر قلی بود و در این مدت نادر قلی قدرت مملکت را در دست داشت، یا در واقع فئودالی ایران با کمک بعضی افراد قبایلی در حال گسترش بود. جهت اطلاع به پیدایش تحولات اجتماعی مراجعه شود. در این زمان تا حدودی مرز بندی های فئودالی و قبایلی انجام گرفت، در نقاط دور دست از پایتخت، قبایل فئودالی را عقب راندند، و در نزدیک فئودالی قبایلی را پس زد.
1732 ــ ۱۷۳۵ ــ سلطنت شاه عباس سوم، کودک هشت ماهه طهماسب، آخرین پادشاه اسمی صفویه که نادر به نام او حکومت می کرد.
. . . ادامه دارد باز نویسی می شود . . .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه: در حال تحقیق این بخش از تاریخ ایران می باشم، تا تاریخ شیرین ایران در این جا هم از وجود دروغها پاک شود، نیازمند جوانان با هوش ایرانی هستم، که در این بخش یاریم دهند. در هر صورت بزودی در باره این سلسله ها و تاریخ اجتماعی مردم این دوره بیشتر می نویسم.
روش سلاطین و مرشدان صفویه
سلاطین و مرشدان بزرگ صفویه برای ترویج و تبلیغ تشیع و ولایت مولی (ع)، صلاح در آن دیدند، آن مائده فقر که آن روز اختصاص بخواص، بلکه اخص داشت، صلای عام داده، و ۴۴ طبقه از گروه کاسب کاران از طبقه ۳ و ۴ توده نیز، راهی بولایت پیدا کرده، و از نعمت ولایت بهره مند گردند. این ۴۴ گروه از قبیل شاطران و پهلوانان و طباخان و پاره دوزان و…، بعد از آنکه مهیا می شدند، برای قاپو گشی شدن (تشرف بفقر)، اول از آنها بیعتی گرفته، و بنام مفرد نامیده می شدند. مفرد بعد از آنکه تربیت میشد، و به تصفیه صفات و تذکیه اخلاق نائل می گردید، آنگاه برتبه دوم، بنام غزا (مجاهد دین) مفتخر میشد، و در معیت مرشد کامل (اعلیحضرت وقت)، با سایر مرشدان به غزوات دینی و حفظ استقلال تشیع به جهاد می پرداختند. پس از مراجعت از جنگ چه در حال زخمی بودن و چه فاتحیت، به رتیه سوم که صاحب علم یا صاحب اختیار نامیده می شدند، و در این مقام شخص فقیر صاحب اختیار بود، که یا در همان مقام خود، در مجامع یا سردم ها با استفاده از اشعار و مدح و منقب آل الله مشغول بوده، و یا اینکه خدمت مرشد کامل رسیده، و بطی مدارج هفت گانه فقر خاکسار کامیاب می گردید. که مقام اول لسان، مقام دوم پیاله خوردن، مقام سوم کسوت گرفتن، مقام چهارم گل سپردن، مقام پنج جوز شکستن در خانه حقیقت، مقام ششم چراغی گرفتن، مقام هفتم لنگ و خزانه داشتن، مرشد شدن است.
سردم ــ محلی بود که برای جمع نمودن فقرا آراسته می کردند، و به وصله های فقر یعنی کشکول و تبرزین و اره نهنگ و نفیر و مطلاق، که چوب چهل گره جنگلی باشد، و سنگ قناعت و سنگ تسلیمی و تسبیح هزار دانه و غیره تزئین می نمودند. یک نفر مرشد خاکسار را به آن محل دعوت می کردند. بالای سردم پوست تخت مرغزار اعلا می افراشتند، و درویش می نشست و در حضور او مشاعره و سخنوری می کردند، و می گفتند: هوحق یا علی مدد، صبح مردان یا ظهر مردان یا عصر مردان یا لیل مردان ساکن سردم، جمال حضرت درویش را عشق است. سپس بامر مرشد خاکسار اجازه مشاعره و سخنوری را شروع می کردند، حد می بستند و هر فقیری از آنطرف حد که با اراده عبور می نمود، باید به این درویش صاحب حد جواب گوید. مثلاً صاحب سئوال می کرد: درویش گل کدام بوستانی، باید جواب گوید: گل نیستم و خارم، و یا اینکه سئوال می کرد: تاج یا کشکول از که داری و از کجا بشما رسیده است، باید جواب گوید: که تاج از چه کسی بدین جانب رسیده است. البته با اشعار و هر آینه جواب نمی گفت، تاج و کشکول و وصله های دیگری، که او داشت و به پیکر خود حمایل کرده بود، از او می گرفت، و باین نحو خلق جمع می شدند، و از همین طریق فقرا، خلق را بنام علی و اولاد او آشنا می کردند.
عکس تعدادی سلاح سرد و گرم دوره صفویه تا پادشاهی قاجار، مشروح در تاریخ اسلحه سازی در ایران، عکس شماره ۲۹۰۳.
سبز= جنگل های شمال ایران، سفید= آسمان شفاف مرکز ایران، قرمز= سرخی فجر خلیج فارس
توجه: اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: وبلاگ انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.