بررسی یک مطلب جالب تاریخی
مطلب زیر را یکی از علاقمندان به تاریخ ایران از اینترنت گرفته، و برایم فرستاده است، اما متأسفانه نام و آدرس نگارنده را ندارد. آنرا جالب دیدم، و ضمن بررسی های کوتاه، در این صفحه پست می کنم، از نویسنده محترم این مقاله تقاضا دارم، در نظرات نام و نظر خودشان را بنویسد، تا در این پست بیافزایم. همانگونه که بارها گفته و نوشته ام، وبلاگ انوش راوید برای این نیست، که کسی را خوش یا بد آیید، برای این است، که اهل فن و حرفه و تخصص مربوطه، در آن تأمل و تفکر نمایند، و نقد و نظر و تحلیل بنویسند.


. . . در صورت نیاز بازنویسی می شود . . .
ـــــــــــــــ آغاز مقاله ـــــــــــــ:
پیش از ماد
آن چه نگارش این سطور را سبب گشته است نگرانی نگارنده از بررسی و پژوهش ناقص در زمینهٔ تاریخ ایران باستان است. منظور از این نقصان و کمبود، همان کمکاری پژوهشگران درباره دوران تاریخی پیش از تشکیل دولت ماد است. دیدِ نادرستی که از آغازِ تاریخچهٔ ایرانشناسی دربارهٔ آریاها و ناآریاها در فلات ایران، میان پژوهشگران وجود داشته است، زمینه ساز این بی توجهی به تاریخ پیش از ماد گشته است. عامل مهم دیگر، کمبودِ آگاهیِ منابعِ یونانیِ، از تاریخ دیرینهٔ ایران، در دورهٔ پیش از تشکیل دولت ماد است. این منابع که به گزاف و بیش از حد موردِ اعتمادِ پژوهشگران است، دربارهٔ تاریخ کهنتر ایرانی ناقص هستند، و همین نقص عامل مهم دیگری بر بی توجهی پژوهشگران بوده است.
نظر انوش راوید: سرزمین یوآن در قبل از ماد شکل نگرفته بود، و نیز یونان باستان وجود نداشت، که تاریخ نگار داشته باشد، بمنظور آگاهی بیشتر به پرسش و پاسخ های وبلاگ گفتمان تاریخ مراجعه شود. موضوع مهم این است که استعمار و امپریالیسم، از تاریخ نویسی یونان باستان سوءاستفاده کرده، و آنرا بنا به خواسته خودشان کم و زیاد و تحلیل و تفسیر کرده، و بخورد ملتها داده اند.
مقصود ما از این مقاله، بررسی تبار شناختیِ مردمان ایران باستان نیست. ایشان چه آریایی باشند و چه نباشند در سرزمین و فلاتی زیسته اند و تاریخ، به جای گذاشته اند که همین سرزمین کنونی ایران و سرزمین های همسایه و هم پیشینه و هم فرهنگ آن بوده است. این دوره از تاریخ که نگارنده، نامِ «پیش از ماد» بر آنها نهاده است [۱] از بسیاری جهات، با فرهنگ پسین و موردِ توجهِ پژوهشگران، همسانی و یکرنگی و حتی یکسانی داشته است. در این مقاله کوشیده شده است تا به بررسی جلوه های مشترک فرهنگی و تاریخیِ تمدن های «پیش از ماد» با یکدیگر و با تمدن های پسین، بپردازیم تا بلکه از این رهگذر، خواننده را با اهمیتِ بررسی و شناخت فراگیر از همهٔ دوران های تاریخ ایران [در اینجا: دورهٔ پیش از ماد] آشنا کنیم و بدین منظور، برای هر یک از این تمدنها، بخشی از مقاله را اختصاص دادهایم:
۱. در آغاز به تمدن ایلامی میپردازیم.
آ. دربارهٔ نام این تمدن، نکته مهم این است که ایرانیان، ایلامیها را به نام اوجه Uja یا هوجه Huja میشناختند. این واژه در نام امروزی خوزستان به چشم میخورد [۲] پس از طیِ دوران «پیشامدی» و در تمدنِ هخامنشی، میبینیم که پارسیها در کتیبه های خود همواره، هنگامی که می خواهند مردم تحت سرپرستی خود را نام ببرند از «خوزیها» در آغاز و بلافاصله پس از «پارسی» ها و «پارتی» ها و «ماد» ها و گاه بلافاصله پس از «پارسی» ها یاد میکنند [۳]. همچنین اینکه یکی از پایتخت های هخامنشیان در شوش بود و شاهان هخامنشی در درازنای تاریخ خود در آن، کاخهای فراوانی ساخته اند [۴] میتواند نشان دهندهٔ اهمیتِ تمدنِ «ایلام» و «شوش» [۵] برای فرمانروایان پارسیِ شاهنشاهی هخامنشی باشد. ضمناً کورش هخامنشی، بنیانگذار این حکومت، در بابل، خود را «شاهِ انشان» خوانده است [۶] انشان از شهر های مهم «ایلام» بوده است [۷]. شهر باستانی «شاپورخواست» بعداً در دوره ساسانیان بر خرابه های خایدالو [= یکی از شهرهای مهم ایلام] بنا گردیده است [۸].
ب. هیچگونه آثار نژاد دورگه (نژاد زرد، سیاه و احتمالاً گونه غیر متعارف از نژاد سفید)، در لرستان و خوزستان و مناطق دیگر که پهنهٔ ایلام [۹] را تشکیل میداده، دیده نمیشود. افزون بر آن هیچ برخورد نژادی در کار نیست. کورش کبیر به راحتی خود را «انشانی» اهل ایلام یاد میکند. پارسی و انشانی در دید او یک مفهوم یگانه دارند [۱۰] که این، نشان دهندهٔ نزدیکیِ نژادیِ مردم ایلام با دیگر ایرانیان می باشد. از سویی، دلایل زبان شناسی نشان از پیوند ایلامیان با دیگر اقوام باستانی دوران «پیش از ماد» دارد. زبان ایلامیان و کاسیان قرابت دوری با هم داشتهاند [۱۱] چنان که برخی پژوهشگران از یک واحد زبانی به نام «ایلامی – کاسپی» نام بردهاند. [۱۲] و میدانیم که زبان کاسی، نزدیکی بسیاری با دیگر زبانهای ایرانی داشته است [۱۳] پژوهشگر توانا، آقای سجادیه نیز در مقاله ای [۱۴] به بحث نزدیکی میان واژگان و دستور زبان ایلامی با زبانها و گویش های رایج ایران امروزی پرداخته است. از دیگر ویژگی های مشترک تمدن ایلامی و دیگر تمدن های ایرانی، اهمیت نقش زن در جامعه است. در ایلام، مانند سراسر خاور زمین در روزگاران نخستین حوزهٔ فعالیت زن محدود به خانه نبود [۱۵] از جنبه های مشترک تمدن ایلامی و سومری، استفاده ایلامیان از نوشتار سومری برای نوشتن زبان خویش بوده است [۱۶].
پ. در بحث هنر نیز، زمینه های مشترکی در دست داریم. در هنر هلتمتی که مراسمی را نشان میدهد هفت جنگجو در کنار یکدیگر گام بر میدارند. این هفت قیافه شبیه و یکساناند. در این اثر هنری کوشش شده با تکرار افراد، اثر آن در بیننده تقویت شود. این شیوهٔ کار مورد علاقهٔ هیتیان و آشوریها و سپس هخامنشیان قرار گرفت. [۱۷] مهمترین نقش مایه را در هنر مذهبی ایلام، مار تشکیل میدهد و در سنگ یادمان «اونتش – گل» دو نمونه از این مارها را میبینیم. در واقع مار از زمان های قدیم روی اشیا و به ویژه مهرهای دوران سوم اور ظاهر میگردد […] این نمونهها چه به صورت طبیعی و چه به صورت نمادین از خدایی بسیار کهن نشان دارند که مار نماد او، اسیر او و جهان زیرین قلمرو اوست [۱۸] حتی بعضی اوقات انسانهای اساطیری هم با ترکیبی از انسان و مار دیده میشوند یا با سر انسان و بدن مار بر روی مهر دیده میشوند. علاوه بر این، نقش مار بر روی نقش برجسته کورانگون و استل کوتیک اینشوشیناک گال نیز به عنوان سمبل خدایان ایلام حجاری شده است. وجود نقش مار بر روی مهرهای استوانهای، استلها، نقوش برجسته و ظروف سفالی ایلامی نشانی از اهمیت ویژه مذهبی این نقش میدهد [۱۹] که به دیدِ نگارنده، قابل سنجش با شاه استورهای مندرج در شاهنامه و اوستا، یعنی «آژی دهاک» میباشد. ضمناً در بحث دین، میدانیم که تا وقتی که افراد حتی شاهان [ایلامی]، در نور زمین (روز) در حرکتاند، وفاداری ایشان متوجه خدای خورشید است [۲۰] که قابل سنجش با اهمیتِ خورشید در ادیان ایرانی است.
۲. در گام دوم از این گفتار، تمدن «اورارتو» را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
آ. در این بخش، ابتدا به مبحث نام شناسی و نژاد شناسی اورارتوییها میپردازیم. قدیمی ترین مأخذی که در این زمینه به دست آمده از متون کتیبه های آشوری به خط میخی است که در آن دولت مذکور، اورارتو نامیده شده است. [۲۱] نام اورارتو به گونهٔ «اوراشتو» در متن بابلی کتیبهٔ داریوش در بیستون به چشم میخورد اما در متن پارسی آن به جای آن نام، از واژه «آرمینا» استفاده شده است که این خود، نشاندهندهٔ یکی بودن ارمنها و اورارتوییها میباشد [۲۲]. به دیدِ نگارنده، واژهٔ اورارتو، از دو جزء «اور» به معنی «شهر» و «ارتو» برابر با «آرتا» و «ارد» اوستایی و پهلوی است که روی هم، معنای «شهر راستی و نظم» میدهد. جالب است که در گسترهٔ تمدن اورارتو، امروزه، شهری وجود دارد به نام «اردبیل» که آن هم از دو جز «ارد» [= که در نام تمدن اورارتو، به «ارتو» تبدیل میشود] و «بیل» [= که همان village است: در زبان های اروپایی به معنی شهر و آبادی بوده است و ریشه ای آریایی دارد.] ساخته شده و دقیقاً معنیِ «شهر راستی و نظم» میدهد.
نام های اورارتویی و به ویژه نام ایزدان آنها، به روشنی، ایرانی است که در زیر به برخی از آنها اشاره میشود:
خُلد یا خالد = خُراد، خور. (نام ایزد)
ارد = ارت، ارد. (نام ایزد)
تیشبا = تیشبغ، تیشتر. (نام ایزد)
آرزاشکو (دژ) = ارزه، ارزاسپ.
و نام هایی چون «تیرآریا» که نام شهر بانویی اورارتویی بوده و همچنین نام «منوئه» که یکی از پادشاهان زورمند اورارتو بوده است، همگی کاملاً ایرانی هستند [۲۳] از نظر نژادی مردم اورارتو، دنبالهٔ قوم هوریانِ بین النهرین شمالی بودند [۲۴] در مورد هوریان، در ادامه مقاله، گفتگو خواهیم کرد.
نظر انوش راوید: بسیاری از نامها در قاره کهن ریشه ایرانی دارد، و همچنین از ایران به اروپا رفته است، به فرهنگ نامهای ایرانی مراجعه شود.
ب. به لحاظ تاریخی، اورارتو بیشتر درگیر جنگ و جدال با آشور بوده است [۲۵] و قدرت اورارتو به آنجا رسید که در زمان پسر آرگیشتی، «سردوری»، در نیمهٔ سدهٔ هشتم پیش از میلاد، سخن از پیروزی های نظامی علیه آشور و گسترش قلمرو دولت اورارتو تا مدیترانه و چیرگی بر راه های مهم تجاری است [۲۶] ضمناً طبق اسناد آشوری، میان اورارتوها و کیمریها، در پایان سدهٔ هشتم پیش در آسیای مقدم جنگ رخ داد [۲۷] همهٔ این عوامل به علاوهٔ موقعیت جغرافیایی اورارتو در در غرب دریای مازندران، میان دریاچهٔ وان، دریاچهٔ ارومیه، دریچهٔ سوان، خم رود فرات تا اردبیل، و ارومیه در آذربایجان [۲۸] باعث شده بود تا هنر و دین ایرانی، هیتی و مصری، سوریه ای و آشوری [۲۹] و همچنین هنر سکایی [۳۰] با هنر اورارتویی در پیوند باشد.
نظر انوش راوید: البته بنا به فرمولها و قوانین تاریخ و فرهنگ یادگیری زمان لازم داشت تا هنر و دین پیوند بخورند، که بواقع ریشه در سابقه تاریخی از دورانها پیش ایران داشت.
ت. در بحث دین نیز، اقوام اورارتویی و هوری خدایان یکسانی داشتهاند: «خدای اصلیهوری، «تشوبTisub» که با خدای اورارتویی «تایشهبه Teishebe» و همچنین خدای اصلیهوری، «ههبا Heba» با خدای اورارتویی «هوبا» دوبهدو منطبق اند. نکتهٔ مهم دیگر در فرهنگ و تمدن اورارتویی، حضور خدایان ایرانی در دین اورارتویی است. در خدایان اورارتویی، جای نخست به «خالدی Haldi» که خدایی ایرانی است، تعلق دارد. ایشان، «خالدی» را از ایرانیان ساکن شهر ایرانی مصیصر Mussasaier (موسایسر یا موصاصیر = یا موجسیر امروزی) آن هم پس از تصرف این شهر اقتباس کردند. از سویی نام «باگبارتو Bagbarto» همسر خالدی نیز واژه ای ایرانی است که معنی آن همسر خداست در دین اورارتویی، خدا مجسمه، شکل یا تصویر نداشت بلکه آن را با مظهر یا نشانه ای، نمایش می دادند این نکته می تواند نشانه ای از اقتباس از فرهنگ مذهبی اقوامی باشد که از سرزمین های شرقی به این منطقه وارد شده بودند. نشانهٔ خدایی خالدی که در پیشاپیش سپاهیان حرکت داده میشد، یک نیزه بود. چنین نشانه هایی در بالای بام پرستشگاه ها و در دو سوی دروازه آنجای داشت، نشانهٔ تندیس همسر خالدی به دست نیامده است. ایده بی تصویر بودن خدا به ادیانِ نخستینِ هند و ایرانی گاتها و ریگ ودا میرسد. در اورارتو «تشهبا Tescheba» با گاو نر و خالدی با شیر در رابطه قرار داده میشد. اورارتوییان برای پاره ای از خدایان کم اهمیت تصویر هایی داشتند [۳۱] ظاهراً کیش مردم اورارتو با کیش مردم آسیای مقدم قرابتی داشته است… دیگر از خدایان اورارتو که میشناسیم «آرد Ard» خدای مهر است [۳۲].
نظر انوش راوید: همانگونه که در بالا نوشتم دلیل آن یکی بودن سابقه تاریخی است، دین های نخستین کشور هندوستان نیز با مهاجران ایرانی به شمال آن کشور رفته، که با سابقه دینی در جنوب آن کشور متفاوت بوده است.
ث. رگهٔ خاصی از زبان اورارتویی در زبان ارمنی وجود داشته و تاکنون نیز بخشی از آن حفظ شده است. میانِ زبان اورارتویی و هوریایی خویشاوندی وجود داشته است اما نمیتوان آنها را یکی دانست [۳۳] قواعد هر دو زبان یکی است [۳۴] نکته مهم اینکه از روی آثار یافت شده در «توپراق-قلعه Toprak kala» که در نزدیکی شهر وان به دست آمده و به زبان اورارتویی است [۳۵] در سالهای ۱۸۹۳ و ۱۸۹۶ میلادی م. و. نیکولسکی M. V. Nikolski به تفسیر و ترجمهٔ کلیهٔ نوشته های اورارتو که تا آن زمان در اراضی روسیه به دست آمده بود، پرداخت. به سال ۱۹۰۰ میلادی مطالبی دربارهٔ متون اورارتو از طرف صندلچیان دانشمند ارمنی انتشار یافت. وی زبان اورارتو را از زبانهای هند و اروپایی [آریایی] شمرد [۳۶].
نظر انوش راوید: همه آنها زبان ایرانی است، با لهجه ها و گویش های مختلف، که طی قرنها شکل گرفته اند، زبان هند و اروپایی بی معنی است، در واقع زبان ایرانی می باشد.
۳. در گام سوم، به سراغ سرمتها که از اقوامهای آریایی خارج از فلات ایران بودهاند، میرویم و پیوندهای مشترک فرهنگی آنها را با دیگر اقوام ایرانی میپژوهیم.
آ. زبان سرمتها جز زبانهای ایرانی [۳۷] و وابسته به زبان اوستایی بود. لااقل آن گروه از سرمتها که هرودوت از آنها نام برده و غربیترین شعبهٔ سکاها بوده، به یک گویش سکایی سخن میگفتند [۳۸] قبایل سرمتی گوناگون با لهجه های مختلف ایرانی سخن میگفتند [۳۹] سرمتها مردمی ایرانینژاد بودند [۴۰] و با سکاها همنژاد و مانند آنها صحرانورد بودهاند با این وجود به طرز آشکاری از آنان جدا بودهاند [۴۱] آنان با مادها، پارسها و پارتها پیوستگی نزدیکی داشتند [۴۲] سرمتها با اساطیر ایرانی نیز در پیوند هستند: در نوشته های اسطوره ای و دینی ایرانی، فریدون که شاه آریاییان بود، سرزمین خویش را میان ۳ فرزند خود سَلم، تور و ایرج بخش کرد نام سلم در نوشتههای باستان به صورت «سئیریم» و «سرم» آمده است هر یک از بخشهای مُلک فریدون به نام فرمانروا یانشان، سرمان، توران و ایران نام گرفته اند. نام سرمان در تاریخ به صورت «سرمت» و در لاتینی «سرمتای» آمده است [۴۳]
نظر انوش راوید: زیرا همگی یک زبان و یک ملت هستند، ایل های ایرانی با زبان ایرانی و فلکوریک ایرانی هستند، فقط تفاوت های آب و هوایی و جغرافیایی، سلیقه های مختلف درست کرده بود، که تا یک قرن پیش وجود داشت، و بخشی از آنرا در تاریخ کوچ نشینی در ایران نوشته ام..
ب. با مطالعهٔ تاریخ و خاستگاه و دین سرمتها، متوجه نزدیکی آنها به لحاظ فرهنگی به سکاها خواهیم شد. سرزمین سرمتها در شرق از دریاچهٔ آرال تا رومانی و مجارستان امروزی در غرب ادامه داشت [۴۴] و بیشتر مردم سرمتی میان ولگای سفلی و رود دنیتر، بیابانگردی میکردند. [۴۵] سرمتها در نخستین سدهٔ پیش از میلاد، سکاها را از سواحل شمالی دریای سیاه عقب راندند و خود در آنجا نشیمن گزیدند. [۴۶] سرمتها در زمانیکه وارد صحنهٔ تاریخ شدند، در حاشیهٔ شرقی سکائیه باستانی میزیستند. هرودوت که نخستین شخصی است که از آنها نام میبرد، میگوید: «پس از عبور از رودخانه تانائیس Tanais دیگر در خاک سکائیه نیستیم، نخستین منطقه به سرمتها تعلق دارد که از دریاچهٔ مایوتیس Maeotis آغاز میشود و نواحی شمالی را به مسافت پانزده منزل در بر میگیرد و همگی فاقد درختان وحشی یا کاشته شده هستند [۴۷] نویسندگان باستان دربارهٔ ساختار اجتماعی سرمتها کمتر سخن گفته اند اما بدون تردید، این ساختار، مانند ساختار زندگی و اجتماعی سکاها بوده است. طوایف سرمتی برده نداشتند زیرا که هیچ نویسندهٔ باستانی از حضور بردگان در میان آنان سخن به میان نیاورده است [۴۸].
آبایف به اختلاف دینی تورانیان و ایرانیان توجه کرده، و ضمنِ اشاره به عدم نفوذ آیین زردشت در باورهای دینی مردم اوستیا (آسها) یادآور شده است که اقوام سکایی و سرمتی تنها اقوامی از تیره های ایرانی بودند که آیین زردشت به سرزمینشان راه نیافت [۴۹] سرمتها به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و آن را ادامهٔ زندگی دنیوی خود میدانستند. این موضوع از مراسم تدفین و مشاهدهٔ وسایل درون گورها معلوم میشود [۵۰].
نظر انوش راوید: تمام اقوامی که بعد از دوران سنگ میانه به اروپا رفتند، و تمدن های جدید را به اروپا بردند، از ایران رفته بودند، مشروح در مختصر تاریخ جهان. آنها بدلیل برتری تمدن، براحتی به مردم پراکنده اروپا پیروز شدند، و با گذشت زمان بخشی از حافظه و دانسته های تاریخی خود را از دست دادند، و بخشی را حفظ کردند.
۴. در بخش پیشین، از سرمتها و نزدیکی آنها با سکاها گفتیم. در اینجا مشخصاً به خودِ سکاها میپردازیم.
آ. سکستان (سیستان)، سگز (سقز)، ساکسن، ساسان (ساس) بازتابهایی از قوم سکاست. در شاهنام، «سام» و بازماندگانش نامدارترین خاندان سکایی در ایران هستند [۵۱] سکاهای باختری، چندی بر مادها مسلط بودند و هیچ دور از ذهن نیست که در این مدت این دو زبان از همدیگر اثر گرفته باشند. این زبان با زبانهای مادی و پارسی یکسان نبوده اما تفاوت فراوانی هم نداشته است چنانچه هرودوت مینویسد که هووَخشتَر «پادشاه ماد»، با گروهی از سکاییان جنگجو که به پناه آورده بودند؛ به احترام رفتار کرد و دستهای از کودکان ماد را به ایشان سپرد تا زبان خود را به آنان بیاموزانند. همین مورخ برخی از افسانههای ملی و داستانهای سکایی را دربارهٔ اصل و نژاد و تاریخ کهن این قوم آورده است. استرابون (جغرافیایینویس یونانی سدهٔ نخست میلادی) به نزدیکی فراوان زبانهای سکایی و مادی و پارسی باستان اشاره کرده است [۵۲].
ب. سکاها از ترکستان امروزی و سیبری غربی آمدهاند و کیمریها را که در استپها و دشتهای روسیه جنوبی میزیستند، بیرون راندند و خود در آنجا ساکن شدند و تا سدهٔ سوم پیش از میلاد، مالک استپهای روسیه بودهاند. [۵۳] دیاکونف اقوام تور را سکایی و سرزمین آنان را «ایران شرقی» دانسته است. آبایف با استناد به نوشتهٔ اوستا، فریانه را متعلق به قوم تور و درستتر گفته شود، سکاییان دانسته، و یادآور شده است که وجود این نام و دیگر نامهایی از اینگونه در میان سکاییان مفهوم و روشن است او اقوام سکایی را ایرانی میداند. [۵۴] رنه گروسه معتقد است که به گواهی علم نامشناسی، سکاها بهنژاد ایرانی تعلق داشتند اینان از ایرانیان شمالی بودند که به حالت صحرانوردی در موطن اصلی ایرانیان و استپهای ترکستان روسیهٔ کنونی می-زیستند و تا اندازهٔ زیادی از نفوذ تمدن مادی و آشوری و بابل دور مانده بودند [۵۵]
پ. چنانچه اشاره شد، سکاها با مادها در پیوند بودهاند. در زمان پادشاهی «پارتاتوا Partatua» طبق منابع آشوری و یا «پرتوتیس Protothyes» به قول هرودوت، کشور سکاییان شامل بزرگترین بخش ایالتی بود که بعدها به نام آترپاتن (آذربایجان کنونی) نامیده شد که مرکز آن در جنوب دریاچه قرار داشت. پادشاه مانای سلطنت آن را میشناخت، و به نظر میرسد که با مادها روابط نیکو داشتهاند. زمانیکه خشثریته، شاه مادی به آشور تاخت، از عقب مورد حملهٔ سکاییان تحت فرماندهی مادیس واقع شده و شکست یافت و در ۶۵۳ پیش از میلاد جان خود را از دست داد. سکاییان از این شکست استفاده کردند و به ماد هجوم بردند و به قول هرودوت ماد مدت بیست و هشت سال زیر سلطهٔ آنها ماند (۶۵۳-۶۲۵ پیش از میلاد) [۵۶] بررسی تاریخ هخامنشیان و ساسانیان نیازمند دانستن تاریخ سکاها است. داریوش نخستین لشگر کشی بزرگ خود را علیه سکاهای اروپا انجام داد (۵۱۲-۵۱۴ پیش از میلاد) او از تراکیه و «بسارابی Bessarabie» کنونی وارد مرغزارها شد. اما سکاها با اتخاذ تاکتیکی ویژه، به جای پیکار به عقب نشینی می پرداختند و داریوش را به صحرا های خشک و بی آب و علف می کشاندند. اما داریوش با استفاده از هوش نظامی خود، به موقع از پیشروی دست برداشت و بدین سان، سکاها برای سه سدهٔ دیگر صاحب روسیهٔ جنوبی ماندند. البته این لشکرکشی داریوش، موجب آرامش آسیای مقدم از حملات سکاها شد [۵۷] خسروانوشیروان از سکایان کوچ نشین برای قوام لشگر خود استفاده کرد [۵۸].
نظر انوش راوید: در موارد فوق باید تحقیق و تحلیل های مستقل ملی برابر با اصول تاریخ نویسی ایرانی انجام شود.
ت. چنانچه اشاره شد، میان دین سکاها و سرمتها اشتراک وجود داشته است. و آن هم ناشی از باورهای نخستین آریایی بوده است چرا که سکاها در هزاره های دوم و اول پیش از میلاد، دارای دینی برخاسته از آیین کهنِ پرستشِ عناصرِ طبیعت همچون آسمان، خورشید و ماه بودند و سرداران و شیوخ هر طایفه، امور دینی و دنیایی آنان را در دست داشتند [۵۹]. دربارهٔ نزدیکی ساختار اجتماعی سکاها و سرمتها و همچنین نزدیکی هنر اورارتویی و سکایی، پیشتر سخن گفتیم.
نظر انوش راوید: در واقع این قبایل مختلف همه ایرانی بودند، در آن زمان سازمان قبیله ای در ساختارهای تاریخی اجتماع هنوز شکل نگرفته بود.
ث. در میان سکاها افسانه ای وجود داشته است که بر اساس روایت هرودوت این گونه بوده است که خیشی زرین و یوغی و پیالهای که همهٔ آنان حاکی از تسلط بر کشاورزان و جنگجویان بود از آسمان فرو افتاد، فرزندان «تارگی تائوس Targitaus» برای برداشتن این اشیا قدم پیش نهادند، ولی هنگامیکه دو فرزند بزرگتر نزدیک میشدند، شعله هایی از زمین بیرون میجست که آنان را عقب براند. هنگامیکه جوان ترین فرزند پیش آمد، شعلهها فرو نشست او آن اشیا را بر گرفت و پادشاه طایفهٔ سلطنتی «فالاتاها Phalatae» و فرمانروای مردم «اسکولوت Scolot» شد. این پسر که «کولاکسیس Colaxis» نام داشت بعدها کشور خود را میان سه فرزند خویش تقسیم کرد و سنت جنگویان به سه گروه تا چند قرن باقی ماند [۶۰]. این اسطوره نمیتواند جدا از داستان فریدون باشد در این اسطوره نیز بخش میانی بزرگتر است و با اینکه دو بخش دیگر از حکومت اصلی جدا شدهاند قدرت مرکزی را به رسمیت میشناسند [۶۱] این افسانه صورت دیگری از گونهٔ ایرانی فرهٔ ایزدی است که تنها نصیب پادشاه پرهیزگار میشد [۶۲].
نظر انوش راوید: افسانه های ایرانی همگی از یک ریشه هستند، و در شرایط جغرافیایی و زمانی کمی تغییر کرده اند، ولی درباره گفته های تاریخ نگاران باستانی هم باید کمی تأمل نمود.
۵. کاسیها نیز چون دیگران، پیشینهٔ فرهنگی مشترکی با تمدنهای ایرانی «پیش از ماد» و «پسامادی» داشتهاند.
آ. به لحاظ موقعیت جغرافیایی، بررسی تاریخ کاسیها برای بررسی تاریخ مادها، بایسته است. نام همدان پیش از عهد مادها «اکسایا Akessaia» بود که در آشوری «کار – کاسی Kar – kassi» به معنی «شهر کاسیان» است. کاسیها بابل را گشودند و تسلط ایشان طویل ترین فتح خارجی است که در بین النهرین شناخته شده و مدت ۵۷۶ سال طول کشیده، و فقط در ۱۱۷۱ پیش از میلاد، سلطهٔ آنان به پایان رسیده است [۶۳] از این روی، برای بررسی تاریخ بابل نیز، نیازمند بررسی تاریخ کاسیها هستیم. کاسیها دست آخر توسط شوتروک ناهونته، پادشاه ایلام برای همیشه به سوی زاگرس رانده شدند [۶۴]. شواهد تاریخی نشان میدهد که کاسیان همزمان با تصرف بابل، بر کشور ایلام هم مسلط شدند و شهر شوش را مدتها به تصرف خود در آوردند [۶۵] از این روی برای بررسی تاریخ ایلام نیز به دانستن تاریخ کاسیها نیازمندیم. از سویی دیگر ایشان در گستره ای میزیسته اند [۶۶] که «گوتیها» و «لولوبیها» و دیگر اقوام «زاگرس نشین» سکونت داشتهاند پس برای بررسی تاریخ این اقوام، تاریخ کاسیها را باید پیش فرض داشته باشیم.
ب. کاسیها بعد از استقرار در لرستان، سرزمین خویش را «کاشن Kashshen» نامیدند [۶۷] که به دیدِ نگارنده از دو بخش «کاش» به علاوه «شن» تشکیل یافته و بخش نخست نام این قوم و بخش دوم در زبانهای ایرانی به معنی خانه است و روی هم معنی «خانهٔ کاسیها» میدهد.
کاسیها از نژاد آریایی بودند [۶۸] با اندکی اطمینان میتوان ایشان را از خویشاوندان فرمانروایان متأخر میتانی دانست [۶۹]) برخی کاسیان را با اقوام شمالی چون سکاها، اسلاوها، سارمات-ها [=سرمتها] از یکنژاد دانستهاند [۷۰]. زبان کاسیها غیر سامی بوده، نام خدایان آنها با نام خدایان هند و اروپایی و یا آریایی تشابه داشته است، زبان آنان با زبان اقوام آریایی (هند و اروپایی) همانندی دارد [۷۱]) چنان که در نام برخی از شاهان کاسی مانند» آرتاتمه Artatama»،» شوترنه Shoutarna»، «توشرَته Toushratta»، ریشه های زبان ایرانی میبینیم [۷۲] زبان کاسی زبانی مستقل بوده، البته در نفوذ زبان های هوری نیز قرار داشته و همچنین واژگان هند و اروپایی و نامهای هند و ایرانی زیادی میان کاسیها و میتانیها مشترک است [۷۳] این زبان ترکیبی از واژه های اصلی ساده و شاید از دور منسوب به زبان ایلامی بوده باشد [۷۴] دربارهٔ زبان کاسیها میتوان گفت که به زبان ایلامی ها، نزدیکی داشته است [۷۵]
پ. یکی از خدای کاسیان، شوریاش (سوریاش) نام داشت [۷۶]. که به معنای خورشید است و با واژهٔ «سوریای» هندی مرتبط است[۷۷] خدایان کاسی «شوکامانا» و «سومالیا» را میتوان نگهبان خاندان پادشاهی کاسی دانست. نام این دو خدا در کتیبهای منسوب به یکی از شاهان ناشناختهٔ کاسی در بغاز کوی آمده است. در این کتیبه، شاه خود را فرزند شوکامونا میداند. [۷۸] سومالیا را که به معنای خدای قلههای کوهستان است، میتوان با سیمالیا در زبان سانسکریت سنجید. خدای آفتاب کاسیان یعنی ماروتاش را با ماروت هندی یکی دانستهاند و همچنین، بوریاش خدای رعد و باران کاسیان با بوریای هندی یکی است. شیمالیا خدای قله های کوهستان نیز با هیمالیا سانسکریت و باگاس یا بوگاش کاسی امروزه نیز در فارسی به گونهٔ «بگ» یا «بغ» باقی مانده است.[۷۹]
از طرفی در میان آثار هنری کاسیها، نشانه هایی از آیین مهرپرستی و عناصری از دین زرتشت دیده میشود. بنا بر نوشته های گیرشمن، در میان برنز های لرستان دو تصویر وجود دارد که او آنها را تصاویر سروش و اشی که در اوستا و دین زرتشت نامشان آمده، میداند[۸۰] دیاکونوف نیز اشاره هایی در مورد نزدیکی اشیاء لرستان با موضوعات اساطیر کتاب اوستا دارد. [۸۱]
نام خدایان کاسیها اینگونه بوده است: شیپاک Shipad، ساه Sah، هودا Huda، هاربه Harbe، کاششو Kashshu، دور Dur، شوگاب، شوکامونا که آن را خدای آتش زیر زمین دانستهاند، هالا Hala یا گولا Gula، خدایان حاصلخیزی کامول Kamull و میریزیر Mirizi، شیخو یا شیحو، خدای خورشید ساخ Sax یا شوریاش، خدایان جنگ ماراتاش و گیدار Gidar، باگاس، ایزد «سروش» و ایزد بانوی «اشی» که ذکرشان گذشت [۸۲].
نام ایزدان کاسیها، همان ایزدان هند و ایرانی است، نشان میدهد که حضور آریاییها در سرزمین و فلات ایران از هزارهٔ پنجم ق. م هم به عقبتر میرود [۸۳].
ت. از بررسی آثار هنری کاسیان میتوان دریافت که ساکنان باستانی لرستان به معابد و پرستشگاه ها می رفته اند و در پیشگاه ایزدان و خدایان خویش به نیایش می پرداختند و برای بر آوردن خواسته ها و نیاز های خویش، هدایایی پیشکش میکردند. یکی از این معابد که توسط دکتر اریخ اشمیت در پانزده کیلومتری شرق شهرستان کوهدشت جای گرفته، کاوش شده است. و از این مکان اشیای فلزی بسیاری بدست آمده که نامدار ترین آنها مربوط به سرسنجاقهای نذری است که در واقع میله هایی هستند که سر آنها به صفحهٔ مدور و پهنی ختم میشود و بر روی این صفحهٔ فلزی تصویر زنی نقش شده است. این نقش را دانشمندان ایزدبانوی اشی Ashi نامیدهاند. از سر سنجاقها، زنان آن روزگار جهت بستن سر و آرایش مو استفاده می کردند و همچنین در روز زیارت، در پرستشگاهها آن را پیشکش می نمودند. از آنجا که اشی، ایزدبانوی باروری و بارداری و زایش است، زنان باستانی برای رسیدن به خواسته های خویش از جمله ازدواج و زادن فرزند، سر سنجاقها را پیشکش او میکردند. بر روی صفحهٔ یکی از این میله های نذری، ایزدبانو را در حالت به دنیا آوردن فرزندی می ببینیم و او در همان حال با دو دست شیر خود را نثار میکند. نکتهٔ جالب توجه اینکه هنوز هم در میان مردم ایلات و روستاهای لرستان زنان باردار و مادران به همین شیوه، فرزند خود را به دنیا میآورند، ولی باید گفت که این شیوه با توجه به پیشرفت دانش پزشکی، روز به روز کاربرد خود را از دست میدهد [۸۴].
ث. از بازبینی آثار برنزی لرستان میتوان به سبک و شیوهٔ پوشش و آرایش کاسیها پی برد [۸۵]. تندیس «دو-سو-تیر-کاری» خنجری دارد که به نوار های برجسته ای آراسته شده و ترکشی نیز در پشت مجسمه آویزان است که به وسیلهٔ نوار های چرمی به پشت بسته شده و این نوارها روی سینه به هم متصل اند. روی نقوش تخت جمشید سواران «مادی»، شمشیر های خود را به همین شیوه به گردن آویزان کردهاند [۸۶].
۶. در این بخش، به لزوم شناخت کیمریها میپردازیم.
آ. تاریخ ایشان مربوط به تاریخ دیگر تمدنهای ایرانِ پیش از ماد میشود. برای نمونه کیمریان، که قومی جنگجو و ساکن در جنوب روسیه بودهاند از اواخر سدهٔ هفتم از قفقاز عبور کرده و وارد آسیای غربی شده بودند و بر ضد اربابان اورارتویی خود سر به شورش برداشتند [۸۷]. همچنین گیرشمن کیمریان را از اقوام ایرانیالاصل میداند که همراه سکاها به آسیای صغیر، سوریه و فلسطین پیشروی کردند [۸۸]. به لحاظ جغرافیایی نیز سکاها و کیمریها به یکدیگر نزدیک بودند مرغزارها و دشت های شمال دریای سیاه که در تصرف کیمریها بود، سکونتگاه سکاها گردید و آنان جای کیمریها را گرفتند [۸۹] البته برای بررسی تاریخ پسا مادی نیز، نیازمند شناخت کیمریها هستیم چرا که سیندیها (sindians) نیز قوم دیگری از کیمریها بودند که شاید بعدها در افسانهٔ آلسکاندر مقدونی با سندیهای هندوستان اشتباه گردیدند. برخی از یادمان های کیمریها بسیار همانند با هنر نامدار لرستان است [۹۰].
نظر انوش راوید: در اینجا با متن فوق کمی مشکل دارم، بنظر تحقیقات و تحلیل های من، کیمیریها در استان لرستان کنونی شکل گرفتند، و سپس به بقیه جاها تا اسپانیا رفتند. یکی از مهمترین مسائل که تاریخ ما با آن درگیر می باشد، اشتباه یا دروغگویی غربیها در تاریخ ایران و قاره کهن است، هر محقق ایرانی ابتدا باید اینگونه نوشته ها را با داده های اصیل ایرانی بخوبی تحلیل نماید.
ب. ایدت پرادا از قول گیرشمن میگوید که مفرغهای لرستان منسوب به کیمریهاست [۹۱] معمولاً زبان کیمریها را تراکیایی یا ایرانی میدانند، و یا لااقل، حکام و فرمانروایان ایرانی داشتند نام مشهورترین فرمانروایان آنها مانند «تئوسپا Teuspa»، «توگدامه Tugdamme»، که هرودوت آن را «لوگدامیس Lygdamis» مینامد و فرزندش سانداخشترا Sandakhsatra، ایرانی بود [۹۲] همانندی «تئوسپا» با «توس» یا «تهماسپ» چشمگیر است [۹۳]. زبان کیمریها غالباً با زبان سکاییها یکسان بود [۹۴].
۷. گوتیها نیز از از اقوام و تمدنهایی بودهاند که پژوهشگران ایران شناسی کمتر بدانها توجه نشان دادهاند.
آ. برای بررسی تاریخ ماد نیازمند شناخت گوتیها هستیم. ایشان مردمانی بودهاند که در همان هزارهٔ سوم و دوم پیش از میلاد در شرق و شمال غربی منطقهٔ سکونت لولوبیها (در منطقهٔ آذربایجان و کردستان) میزیستهاند [۹۵]. همچنین محل سکونت آنها، در شمال، شمال غربی و شمل شرقی لولوبیها، ذکر شده است [۹۶]. پس برای شناخت هر چه بهتر لولوبیها، شناختِ گوتیها نیز بایسته است. نکتهٔ مهم آنکه در هزارهٔ اول پیش از میلاد، همهٔ اورارتوییان و مردم مانّا و ماد را «گوتی» مینامیدند [۹۷]. شناختِ گوتیها برای شناخت تاریخ میانرودان [که با تاریخ ایران همبسته است] نیز ضروری است. گوتیها در مجموع، با ۲۰ یا ۲۱ پادشاه، ۱۲۵ سال بر بین النهرین فرمان راندند [۹۸] نکتهٔ مهم، اتحاد گوتیها با لولوبیها برای شکست بابل است [۹۹].
نظر انوش راوید: با تاریخ ایران هم بسته نیست، بلکه خود تاریخ ایران است، تمام آن جغرافیای قبایلی ایران بوده است.
ب. به لحاظِ زبان شناختی، مدارک کم و بیش موثقی دربارهٔ زبان این اقوام در دست است که نشان میدهد که زبان آنها منحصراً به عیلامی مربوط بوده [۱۰۰] و خویشاوند آن؛ اما متمایز از آن بوده است. زبان گوتیان تا اندازهای به زبان هوریاییان نزدیکی داشته است، به ویژه ساختار آوایی اسامی شناخته شدهٔ گوتی مؤید این نکته است. [۱۰۱]
نظر انوش راوید: زبان های ایرانی با لهجه ها و یا گویش های مختلف، که طی هزاران سال در جغرافیای ایران بزرگ شکل گرفته بودند.
۸. بالاتر از قومی به نام لولوبیها نام بردیم، در اینجا بحث را بیشتر باز میکنیم.
آ. لولوبیها در هزارهٔ سوم پیش از میلاد، دارای حکومتی بودند که از کوه های بخش علیای رود دیاله تا دریاچهٔ ارومیه ادامه داشته است [۱۰۲]. آنها در نواحی جنوب دریاچهٔ ارومیه مستقر بودند [۱۰۳] و از این روی، برای بررسی زمینه های تشکیل دولت ماد، نیازمند دانستن پیشینهٔ لولوبیها هستیم. ضمناً تاریخ میانرودان با نام لولوبیها گره خورده است. لولوبیها که در هزارهٔ سوم پیش از میلاد تحت فشار دولت های میان رودانی قرار داشتند [۱۰۴] و نام سرزمینشان در رساله ای جغرافیایی که دبیران بعد از ساراگن دربارهٔ گسترهٔ امپراتوری او نوشته اند، به چشم میخورد [۱۰۵]. در زمان نرمسین، پادشاه بابلی که پادشاهان «شیموروم Shimurrum» و «نمر Namar» را شکست داده بود، با بابل، همسایه شدند. میان لولوبیان و نرمسین در درهٔ تنگی به نام «کوه سیاه» که امروزه «گذرگاه کفار Pagan،، s pass» خوانده میشود و در جنوب شهر زور قرار دارد، جنگ رخ داد و لولبیان شکست سختی خوردند [۱۰۶]. از آنجا که قدرت نارام سین و پسرش «شارکالی شاری Sharkalisharri» به ضعف گرایید و پوزور – اینشوشیناک Puzur – Inshushinak ایلامی کوشید تا «سلطنت چهار کشور جهان» را تشکیل دهد، لشکریان ایلامی یک سلسله عملیات جنگی انجام دادند که بیشتر در خاک هوریانیها و لولوبیان بود [۱۰۷]
نظر انوش راوید: اینها تمام اقوام ایرانی بودند، جنگ و زد و خورد میان قبایل، که هنوز شناختی برای ایجاد سازمان قبیله ای نداشتند، امری عادی بوده است. دشمنان تاریخ ایران همیشه سعی می کردند، اینگونه برخوردها را بزرگ نمایی کنند، تا پیش زمینه گوناگونی ملیتی برای تاریخ استعماری بسازند.
ب. لولوبیها به زبانی که با عیلامی خویشاوند اما از آن متمایز بوده، صحبت میکردند [۱۰۸] در دو اثر نارام سین و نقش برجستهٔ «آنوبانینی» تا اندازهای سیما و لباس مردم ماد به چشم می-خورد. در لوح نارام سین، لولوبیان لباسی سبک و یا دامن بر تن دارند و پوست ابلقی بر شانه افکندهاند و این خود، در هزارهٔ اول پیش از میلاد، لباس مردم مانّا، و و ماد غربی و کاسپیها (به قول هرودوت) بود. [۱۰۹]
نظر انوش راوید: اقوام ایرانی بنا به موقعیت جغرافیایی زندگی می کردند، کما بیش تا امروز همچنان است، به تاریخ ایل های ایران مراجعه شود.
۹. تمدن درخشان دیگر، تمدن میتانی است.
آ. حکمرانان میتانی، با خویشاوندان نزدیک خود، زنجیری در طول خط «هلال حاصیل خیز» ی که از زاگرس به آسیای صغیر میرفت و از شمال سوریه میگذشت، تشکیل دادند [۱۱۰]. دولت ایشان در شمال شرقی میانرودان و در سرزمینی که از کرکوک تا کوه های زاگرس، از آشور تا مدیترانه (سوریه) را در برمیگرفت [۱۱۱]. افزون بر خاستگاه و قلمرو، تاریخ میتانیها نشان دهندهٔ اهمیت بررسی تمدن آنهاست. میتانیها با هوریان ممزوج شده و پادشاهی میتانیرا تشکیل دادند، و سلطنت خود را نه تنها در بینالنهرین شمالی توسعه دادند، بلکه آشور را محدود کردند و با الحاق دره های زاگرس شمالی که مسکن قوم گوتی بود به قلمرو خود، قدرت خویش را تثبیت نمودند. بهترین دوران این پادشاهی در حدود سال ۱۴۵۰ پیش از میلاد بود: مصر متحد او گردید، و مقتدر ترین فراعنه با دختران پادشاهان میتانی ازدواج کردند. اما اغتشاشات و رقابت های اعضای خاندان سلطنتی باعث تضعیف کشور گردید، چنانکه دیگر نتوانست در برابر قدرت متزاید دولت ختی (هتی) استقلال خود را حفظ کند [۱۱۲] «اونگناد Ungnad»، اقوام ماندا و ماد را با میتانیها مربوط میداند [۱۱۳].
ب. انکار وجود عناصر هند و اروپایی در هزارهٔ دوم پیش از میلاد در آسیای مقدم، به ویژه در میان ساکنان میتانی، کاری سادهلوحانه است [۱۱۴] در آثار یافت شده در الامرنا، بغازکوی، نوزی، آلالاخ چهارم نامها و واژگان آریایی تا آغاز سدهٔ پانزدهم به دست آمدهاند. در یافتههای باستانشناسی، اشیا با ریشهٔ آریایی و عوامل زبان ودایی (هندی) دیده میشوند. هورزنی، آثار زبانهای بسیار نزدیک به زبان سوباری (Subari) یا قبایل آریایی میتانیزمانهای قدیم را با خط هیروگلیف موهنجودارو (دره رود سند) در یک مهر یافت. [۱۱۵] در رسالهای دربارهٔ تربیت اسب از «کی کولی Kikulli» از میتانی، بعضی اصطلاحات فنی دیده میشود که پس از تجزیه و تحلیل، پارهای عناصر وابسته به سانسکریت در آن مشاهده شده است. به این زبان، متنی وجود ندارد ولی وجود چندین کلمات پراکنده، گواه بر آن میباشد که به زبان مزبور در روزگار هیتیها تکلم میشده است [۱۱۶]. در معاهده ای که بین پادشاه ختیان (هیتیان) و حاکمی از مردم میتانی منعقد شده، نام میتره Mithra (مهر)، وارونه Varuna، ایندره Indra، و نستیه Nasstia یاد شده، که همه خدایانی هستند که در میان خویشاوندان نزدیک میتانیشناخته شده بودهاند [۱۱۷]
نظر انوش راوید: هند و اروپایی از واژه های غلط و اشتباه استعماری و غربی است، درست آن ایرانی می باشد، در پست هایی قبلی وبلاگ از تحقیقات ژنتیکی در هندوستان نوشته ام، که مردم نیمه شمالی کشور هندوستان فعلی، از ایران به آنجا رفته اند، و خویشاوندی با مردم جنوب آن کشور ندارند. اگر منظور از هند در هند و اروپایی، هند استان تاریخی در خوزستان است، پس اروپایی آن چکاره است، غربیها هر جا در تاریخ کم می آورند، با بازی با کلمات، تاریخ برای خودشان دست و پا می کنند، وظیفه محقق های ملت های قاره کهن است، در دام اینگونه ترفندها نیافتند.
۱۰. تمدنِ هوریها نیز از دیگر تمدنهایی است که کمتر بدان توجه شده است.
آ. مردم هوریانی از زادگاه های خود در منطقهٔ کوهستانی جنوب دریای خزر، بتدریج به سوی جنوب و غرب از حدود ۲۳۰۰ ق. م. به بعد، به حرکت در آمدند و در هزارهٔ دوم ق. م به صورت گروه های متشکلی، چندین دولت نیرومند در مجاورت آبهای شمالی فرات و رودخانه «خابور» تشکیل دادند [۱۱۸]. هوریاییان که در آغاز هزارهٔ دوم پیش از میلاد به سوریه نفوذ کرده بودند، ظاهراً نوعی پیوند با هکسوسها، که در پایان سدهٔ هجدهم پیش از میلاد به مصر تاخته بودند، داشتند [۱۱۹] ایشان در کشور هیتیان نیز از نفوذ بالایی برخوردار بودند [۱۲۰]. و در زمان هانتی لیس اول (پادشاه هیتیها) به دو شهر «نریک Nerik» و «تیلیورا Tiliura» حمله بردند و آن را با خاک یکسان کردند [۱۲۱] هوریان پیوند فرهنگی قوی نیز با اورارتوییان داشتند [۱۲۲]
نظر انوش راوید: نسبت به تاریخ نبرد های اقوام ایرانی باید تحقیقات عمیق و بیشتری صورت پذیرد، تا تاریخ لشکر و جنگ در ایران کامل گردد.
ب. ادیان هوریان و هیتیان بر روی هم اثر متقابلی داشتند. در زمینهٔ افکار هنری هوریان، شکل خدایان هیتیان و همچنین تأثیرات فرهنگ و ادیان شمال سوریه دیده میشود. در فرهنگ و ادیان هوری، خورشید یک ایزد بانو است همچنانکه امروزه نیز در ایران، خورشید را زن میدانند [۱۲۳]. رسوم و آیین های هوریان نیز به کشور هیتیان نفوذ کرده بود [۱۲۴] به لحاظ زبانشناسی نیز زبان هوریانی با «اورارتویی» خویشاوندی نزدیک داشت [۱۲۵].
۱۱. و اما دست آخر میرسیم به تمدن هیتیها که پیشتر به نام آنها اشاره شد.
آ. دولت های هیتیایی شاید تا اندازهای احساس پیوستگی نژادی یا فرهنگی با «اورارتو» می-کردند [۱۲۶] در نزدیکی شهر باستانی کادِش که امروزه به آن «تلنبی Tell Nebi» گفته میشود، در سال ۱۸۲۶ پیش از میلاد جنگ سختی بین هیتیها و مصریان اتفاق افتاد [۱۲۷]. هیتیان تا بابل هم به تاخت و تاز پرداختند و آن شهر را تصرف و غارت کردند. هیتیها پس از ضعف موقت، در نیمهٔ دوم هزارهٔ دوم پیش از میلاد، مجدداً قدرت بسیار به دست آورند و در نتیجه عدهای از دول همجوار را از بین بردند، از جملهٔ آنها پادشاهی هوریان [و میتانیها] است [۱۲۸] فریژیان، ارمنیان، تراکیان، میسیان واقوام بالکان به شاهنشاهی ختی در آمدند و آن را تخریب کردند [۱۲۹].
نظر انوش راوید: بحث بر یکی دو سال و یکی دو کیلومتر نیست، صحبت از صدها سال و صدها هزار کیلومتر مربع است، تاریخ خیلی مفصل تر و بیشتر از اینهاست، باید تاریخ ابزار جنگ و نبرد هم در نظر داشت.
ب. دربارهٔ نزدیکی و پیوند دین هیتیها و هوریها پیشتر صحبت شد. هیتیان نیز مانند دیگر اقوام آریایی، گاو را گرامی میشمردند. و همچنین خدایان آنها، مظاهر نیرو های طبیعت اند و سلطنت موهبتی است که این خدا (خدایان) به افراد میعنی اعطا میکند [۱۳۰] که به دید نگارنده قابل مقایسه است با فره ایزدی در اوستا.
نظر انوش راوید: همه این قبایل از یک ملت و با یک ریشه تاریخی و پیدایشی هستند، و همه تاریخ دین و آئین مشترک داشتند.
پ. خصوصیت هند و اروپایی زبان هیتی قطعی است [۱۳۱] زبان ایشان با زبانهای پیرامون دریای مازندران خویشاوند است. وجود اعداد آریایی در متون آخایی، حضور اقوام آریایی را در میانرودان، در هزارهٔ دوم و در زمانهای قدیم در آسیای صغیر، ثابت میکند. معروف ترین و مهم ترین نوشته به زبان آخایی، که در آن اعداد و مفاهیم و واژگان آریایی دیده شدهاند، متنی دربارهٔ تربیت اسب است. همچنین شباهت واژگان آخایی از دیدگاه ریشهٔ واژگان هیروگلیف با واژگان هندی، برای نمونه شباهت واژهٔ آخایی «پاده Pade» با واژهٔ هندی «pad، Pes، Pedis» به معنی پا، نکتهٔ قابل توجهی است. این واژه شبیه واژهٔ «پا» در فارسی امروزی نیز هست. [۱۳۲] امروزه در این باره هیچ نوع ابهام و تردیدی باقی نیست که زبان هیتی از زبان های آریایی است که از قدیمی ترین ایام، از سایر زبان های این خانواده جدا شده است. [۱۳۳] نام های شاهان هیتیها ایرانی هستند، نام-های «آرتاتاما Artatama» و «توشراتا Tushrata» و «میتواسا Mitwasa» دست کم، بخشی ایرانی هستند [۱۳۴] به باور نگارنده، نام نخست که از دو جز «آرتا» و «تاما» ساخته شده به معنی «تخمهٔ آرتا» یا «تخمهٔ آشا» است.
هیتیها برای نوشتن اسناد تاریخی و الواح گلی خود از خط میخی استفاده کردهاند [۱۳۵] در زمینهٔ هنر نیز پیوندهایی میان هنر هیتیایی با هنر هوریایی و ایلامی دیده میشود [۱۳۶]
نظر انوش راوید: در ابتدای این پاراگراف واژه کذایی هند و اروپایی نوشته شده، ولی در ادامه مطلب واژه درست آریایی یا ایرانی استفاده شده است. همانگونه که در سخن وبلاگ نوشته ام امید است هر چه زودتر فرهنگستان تاریخ ایران تشکیل شود، تا دروغها و کذا ها برداشته شود، و هماهنگی در گفتن و نوشتن تاریخ پیدا شود.
با مرور آن چه آورده شد متوجه می شویم که تمدن ایران، این گونه نبوده است که به ناگاه از دوره ای [ماد و هخامنشی] به ناگاه سر در بیاورد و بر تارک دنیا بتابد. بلکه پیشینه ای به بلند ای آن چه گفته شد، دارد. این تمدن، پیوسته بوده است و دوره های گوناگون تاریخی آن هر یک، در جهت تکامل دوره های پیشین گام برداشته است. مهم ترین نکته در بررسی تمدن های دورهٔ پیش مادی، پیوند تنگاتنگ این تمدنها با یکدیگر در زمینه های گوناگونی تاریخ، زبان و ادبیات، هنر، ادیان و آیینها، بوم-شناسی و فرهنگ شناسی میباشد که در این نوشتار، تلاش اصلی نگارنده در نشان دادن همین پیوند این تمدنها و پیوستگی آنها با تمدنها پس از تشکیل دولت ماد، صرف شد.
آنچه در این یازده بخش گفته شد، برای آشنایی کلی خواننده با تمدنها و اقوام پیش از مادای که کمتر به آنها توجه شده است، بود. البته پرواضح است که تمدن های درخشان دیگری نیز در دوران پیش از تشکیل ماد در فلات ایران و پیرامون آن، وجود داشته اند اما برای پرهیز از به درازا کشیده-شدن سخن ناچار به کوتاه کردن سخن گشتیم. باشد که همهی این یازده تمدن را در فرصت مناسب شکافته و جزییات آنها را وارسی کنیم. ضمناً به دیگر تمدنها که در اینجا به آنها پرداخته نشد از جمله تمدن درخشان سومر، بپردازیم. بخش دیگری از تمدنها مانند تمدن جیرفت و تمدن سیلک، فعلاً فقط در حوزهٔ باستان شناسی مانده اند که شایان توجه است تا داده های بیشتری از ایشان منتشر شود تا برگه های ناخوانده از تاریخ ایران خوانده شود و فروغِ روشنایی بر تاریکی این بخش پر اهمیتِ تاریخ ایران تابانده شود.
نظر انوش راوید: در نگاه کوتاه به اعماق تاریخ ایران، از پیدایش انسان هموساپین در فلات ایران، و شکل گیری اقوام ایرانی اندکی نوشته ام، و بزودی ادامه خواهم داد. اینجا یاد آوری نمایم، در تاریخ های ساختگی، قبایل را صدها کیلومتر جابجا می کنند، از یک موقعیت جغرافیایی به منطقه ای متفاوت می برند و ساکن می کنند، و اصلاً نمی گویند برای زندگی در جای جدید، چند صد سال تجربه لازم است. نمونه جالب آنرا بگویم، من مدت ۳۰ سال است در چلاسر و جل زندگی می کنم، هنوز با وجود امکانات فراوان امروزی، نتوانسته ام با موقعیت خو شوم و یاد بگیرم. مثلاً در این مدت شیر محلی را دم درب منزل می دهند، و من مرتب ماست می زنم، ولی از ماست نتوانستم فراتر روم، و آنهم هرگز ماست من مانند ماست یک بانوی قدیمی چلاسری نمی شود. آنوقت می آیند قبایل را در آن زمان، با تاریخ و فرهنگ یادگیری آن زمان، داستان سرایی بی تحلیل و محتوا و بی سند تاریخی می کنند.
پرسش از عموم: آیا شما می توانید یک ظرف ماست درست کنید؟
در انتظار پاسخ: . . . .
پرسش از عموم: آیا شما می دانید نگهداری دام و طیور در شرایط مختلف جغرافیای طبیعی متفاوت است؟
در انتظار پاسخ: . . . .
توجه: متن زیر مربوط به مقاله اصلی است:
پانویس
۱. البته این نامگذاری برای این نیست که نگارنده این دو دوره را به لحاظ تاریخی جدا از هم میداند بلکه برای بررسی بیشتر دورهٔ پیش از ماد، نیازمند نامگذاری برای آن هستیم.
۲. قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایرات، رویه ۲۱۰.
۳. برای نمونه، بنگرید به: D B-ستون ۱، همچنین D Pe-بند ۲، D Na-بند۳، D Se-بند۳، X Ph-بند۳.
۴. میتوان به کاخی که در داریوش در شوش بنا کرد اشاره کرد، برای آگاهی بیشتر بنگرید به: D Sf-بندهای ۷ تا ۱۴ و D Sj-بند۳ و همچنین کاخی که خشایارشا در این شهر بنا کرد، بنگرید به: X Sc-بند۲. همچنین داریوش دوم اشاره میکند که پدرش، اردشیر در شوش، کاخی بنا کرده است: D۲ Sb-بند ۲. کاخی که اردشیر دوم ساخته است: A۲ Sd– بند۲.
۵. شوش از شهرهای قدیمی ایلام بوده است. بنگرید به: ایران در سپیده دم تاریخ، رویه ۲۹.
۶. مقاله زبان ایلامی: پیوستگی و وابستگی با دیگر زبان های ایرانی، دکتر سید محمد علی سجادیه، در آستانه فردا، دوره جدید سال ششم (۱۳۸۰)، شماره ۵۵، رویه ۲۵.
۷. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵۳. تاریخ ماد، رویه ۱۰۰. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۸۰.
۸. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۸۲.
۹. دربارهٔ پهنهٔ ایران بنگرید به: تاریخ ماد، رویه ۹۹؛ لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۸۰ تا ۸۲.
۱۰. مقاله زبان ایلامی: پیوستگی و وابستگی با دیگر زبانهای ایرانی، دکتر سید محمد علی سجادیه، در آستانه فردا، دوره جدید-سال ششم (۱۳۸۰)، شماره ۵۵، رویه ۲۵.
۱۱. تاریخ ماد، رویه ۱۰۰.
۱۲. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۹۴.
۱۳. نگاه کنید به دنبالهٔ نوشتار.
۱۴. مقاله زبان ایلامی: پیوستگی و وابستگی با دیگر زبانهای ایرانی، دکتر سید محمد علی سجادیه، در آستانه فردا، دوره جدید-سال ششم (۱۳۸۰)، شماره ۵۵، رویه ۲۵.
۱۵. ایران در سپیده دم تاریخ، رویه ۱۸.
۱۶.. ایران در سپیده دم تاریخ، رویه ۲۴
۱۷. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۴۲.
۱۸. تاریخ و تمدن ایلام، رویه ۶۱-۶۲.
۱۹. مذهب قوم ایلام، رویه ۸-۹.
۲۰. دنیای گمشده ایلام، رویه ۳۸.
۲۱. اورارتو، رویه ۱۵.
۲۲. ایران بزرگ، رویه ۹۲.
۲۳. ایران بزرگ، رویه ۹۲.
۲۴. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۸۹.
۲۵. اورارتو، رویه ۲۴-۲۵.
۲۶. قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۳۴.
۲۷. اورارتو، رویه ۴۵.
۲۸. جامهٔ بزرگ شرق، رویه ۲۴۷.
۲۹. جامعهٔ بزرگ شرق، رویه ۲۵۵.
۳۰. قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۴۰ تا ۴۴.
۳۱. جامعهٔ بزرگ شرق، رویه ۲۵۲تا ۲۵۴.
۳۲. اورارتو، رویه ۷۵.
۳۳. پادشاهی ماد، رویه ۸۸.
۳۴. جامعهٔ بزرگ شرق، رویه ۲۵۱.
۳۵. تاریخ تمدن و فرهنگ ایران، رویه ۲۰۹.
۳۶. اورارتو، رویه ۱۸.
۳۷. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه۵۹
۳۸. قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲.
۳۹. میراث باستانی ایران، به نقل از ایران بزرگ، رویه ۹۴-۹۵.
۴۰. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۵۹-۶۳؛ امپراطوری صحرانوردان، رویه ۱۴۶؛ قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶.
۴۱. امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۹
۴۲. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲.
۴۳. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۵۹.
۴۴. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۹۰.
۴۵. امپراطوری صحرانوردان، رویه ۱۴۶.
۴۶. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه۵۹.
۴۷. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۱.
۴۸. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۳.
۴۹. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۶۳-۶۴.
۵۰. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۵.
۵۱. ایران بزرگ، رویه ۹۳.
۵۲. تاریخ زبان فارسی، جلد یکم، پرویز ناتل خانلری، تاریخ زبان فارسی، دکتر محسن ابوالقاسمی
۵۳. امپراطوری صحرانوردان، رویه ۳۳ تا۳۵.
۵۴. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۶۲-۶۳.
۵۵. امپراطوری صحرانوردان، رویه ۳۴.
۵۶. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۹۸-۹۹
۵۷. امپراطوری صحرانوردان، رویه ۳۹
۵۸. ایران در زمان ساسانیان، رویه ۳۹۰- ۳۹۴
۵۹. ایران نامک، رویه ۱۳۷.
۶۰. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۰۵
۶۱. داریوش و ایرانیان، رویه ۴۵۳.
۶۲. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۰۵
۶۳. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵۵.
۶۴. هنر ایران، رویه ۲۵.
۶۵. ایران در سپیده دم تاریخ، رویه ۷۲؛ لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۶-۷.
۶۶. برای توضیح بیشتر نگاه کنید به: لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۵-۶-۴۰-۹۶. قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۴۹. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵۵. پادشاهی ماد، رویه ۶۶-۶۷. در تاریکی هزاره ها، رویه ۲۹۴. کرد و پیوستگی تاریخی و نژادی او، رویه ۴۰. ایران بزرگ، رویه های ۸۹-۹۰.
۶۷. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۵.
۶۸. تاریخ بابل، لئونارد ویلیام کینگ، به نقل از ایران بزرگ، امید عطایی، رویه ۹۰؛ تاریخ تمدن، هنری لوکاس، رویه ۱۲۷؛ تاریخ ایران، پرسی سایلس، جلد اول، رویه ۱۰۲؛ جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۱۹.
۶۹. تاریخ بابل، لئونارد ویلیام کینگ، به نقل از ایران بزرگ، امید عطایی، رویه ۹۰.
۷۰. ایران در عهد باستان، رویه ۴۰.
۷۱. تاریخ تمدن و فرهنگ ایران، رویه ۲۰۹؛ لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۹۷.
۷۲. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۱۷۳.
۷۳. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۰۵
۷۴. تاریخ بین النهرین، رویه ۲۲۲.
۷۵. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۸۳.
۷۶. تاریخ قدیم ایران، رویه ۳۳.
۷۷. تاریخ ایران، پرسی سایلس، جلد اول، رویه ۱۰۲.
۷۸. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۹۰.
۷۹. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۱۰۶.
۸۰. هنر ایران دوره ماد و هخامنشی، رویه ۴۵.
۸۱. تاریخ ماد، رویه ۱۲۹.
۸۲. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۱۷۵ تا ۱۷۹.
۸۳. تاریخ هشتهزار سال شعر ایرانی، به نقل از ایران بزرگ، رویه ۹۰.
۸۴. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۲۰۰-۲۰۱.
۸۵. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۲۱۴.
۸۶. هنر ایران دوره ماد و هخامنشی، رویه ۵۷.
۸۷. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۲۷۳ و ۲۷۴.
۸۸. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۹۷
۸۹. امپراطوری صحرانوردان، رویه ۳۲.
۹۰. ایران بزرگ، رویه ۹۳.
۹۱. هنر ایران باستان، رویه ۱۰۸
۹۲. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۳
۹۳. ایران بزرگ، رویه ۹۳.
۹۴. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۹۷.
۹۵. اطلس تاریخ ایران،، رویه ۲۵.
۹۶. پادشاهی ماد، رویه ۶۶.
۹۷. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۹۱ و ۱۹۲.
۹۸. تاریخ و تمدن بین النهرین، جلد اول، رویه ۱۰۷.
۹۹. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۴۰ و ۴۱
۱۰۰. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۹۱.
۱۰۱. پادشاهی ماد، رویه ۹۶-۹۷.
۱۰۲. تاریخ ماد، رویه ۱۰۰.
۱۰۳. پادشاهی ماد، رویه ۶۶.
۱۰۴. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۳۸
۱۰۵. ایران در سپیده دم تاریخ، رویه ۲۶.
۱۰۶. ایران در سپیده دم تاریخ، رویه ۳۰-۳۱.
۱۰۷. تاریخ ماد، رویه ۱۰۱.
۱۰۸. ایران در سپیده دم تاریخ، رویه ۳۰.
۱۰۹. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۹۷.
۱۱۰. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵۹.
۱۱۱. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۱۷.
۱۱۲. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵۰ و ۵۱.
۱۱۳. پادشاهی ماد، رویه ۹۲.
۱۱۴. پادشاهی ماد، رویه ۸۹.
۱۱۵. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۲۱.
۱۱۶. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۲۳۰-۲۳۱.
۱۱۷. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵۱.
۱۱۸. هیتیها، الیور گرنی، به نق از ایران بزرگ، رویه ۸۴-۸۵.
۱۱۹. پادشاهی ماد، رویه ۹۲.
۱۲۰. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۲۴.
۱۲۱. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۲۲۳.
۱۲۲. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۲۵.
۱۲۳. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۲۵.
۱۲۴. پادشاهی ماد، رویه ۹۲.
۱۲۵. تاریخ ماد، رویه ۹۹.
۱۲۶. هیتیها، الیور گرنی، به نقل از ایران بزرگ، رویه ۸۷.
۱۲۷. باستان شناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱۸.
۱۲۸. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۵۰.
۱۲۹. ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۶۵.
۱۳۰. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۳۸.
۱۳۱. پادشاهی ماد، رویه ۹۴.
۱۳۲جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۳۳.
۱۳۳. تاریخ ملل آسیای غربی، احمد بهمنش، به نقل از ایران بزرگ، رویه ۸۷.
۱۳۴. جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۳۹-۲۴۱.
۱۳۵. باستان شناسی و هنر آسیای صغیر، رویه ۱۷.
۱۳۶. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: جامعه بزرگ شرق، رویه ۲۴۲. قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۲۳۸.
کتابنامه
۱. دیاکونوف، ۱۳۵۷. تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام تهران.
۲. رلف نارمن شارپ، ۱۳۸۴. فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، انتشارات پازینه.
۳. جرج کامرون، ۱۳۷۲. ایران در سپیده دم تاریخ، ترجمه حسن انوشه، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
۴. رومن گیرشمن، ۱۳۵۵. ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
۵. رقیه بهزادی، ۱۳۸۶. قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، انتشارات طهوری.
۶. محمد سهرابی، ۱۳۷۶. لرستان و تاریخ قوم کاسیت، انتشارات افلاک.
۷. یوسف مجیدزاده، ۱۳۷۰. تاریخ و تمدن ایلام، نشر دانشگاهی تهران.
۸. والتر هینتس، ۱۳۸۸. دنیای گمشدهٔ عیلام، ترجمهٔ فیروز فیروزنیا، انتشارات علمی فرهنگ.
۹. محمد رحیم صراف، ۱۳۸۷. مذهب قوم ایلام، انتشارات سمت.
۱۰. شاپور ساسانی، ۱۳۷۰. جامعه بزرگ شرق، نشر شمع.
۱۱. ب. ب. پیوتروفسکی، ۱۳۸۴. اورارتو، ترجمه عنایت الله رضا، بنیاد فرهنگ ایران.
۱۲. امید عطایی فرد، ۱۳۸۴. ایران بزرگ، انتشارات اطلاعات.
۱۳. اقرار علی یف، ۱۳۸۸. پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، انتشارات ققنوس.
۱۴. رنه گروسه، ۱۳۸۷. امپراطوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، انتشارات علمی و فرهنگی.
۱۵. عنایت الله رضا، ۱۳۸۴. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، انتشارات علمی و فرهنگی.
۱۶. عبدالعظیم رضایی، ۱۳۸۱. تاریخ تمدن و فرهنگ ایران، انتشارات دُر.
۱۷. پرویز ناتل خانلری، ۱۳۸۷. تاریخ زبان فارسی، جلد اول، نشر فرهنگ نو.
۱۸. محسن ابوالقاسمی،، ۱۳۷۳، تاریخ زبان فارسی، انتشارات سمت.
۱۹. امان الله قرشی، ۱۳۸۰. ایران نامک، نشر هرمس.
۲۰. والتر هینتس، ۱۳۸۷. داریوش و ایرانیان، ترجمهٔ پرویز رجبی. نشر ماهی.
۲۱. اندره گدار، ۱۳۷۷. هنر ایران، ترجمهٔ بهروز حبیبی. انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
۲۲. رشید یاسمی، کرد و پیوستگی تاریخی و نژادی او. نشر ابن سینا.
۲۳. ایرج اسکندری، ۱۳۷۷. در تاریکی هزاره ها، به کوشش علی دهباشی، نشر قطره.
۲۴. لئونارد و. کینگ، ۱۳۷۸، تاریخ بابل، ترجمه رقیه بهزادی، نشر علمی و فرهنگی.
۲۵. هنری لوکاس، ۱۳۶۹. تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، مؤسسه کیهان.
۲۶. ژورژ رو، ۱۳۶۹. تاریخ بین النهرین، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر آبی.
۲۷. جواد مشکور، ۱۳۶۳. ایران در عهد باستان، انتشارات اشرفی.
۲۸. پرسی سایلس، ۱۳۶۲. تاریخ ایران، ترجمهٔ محمدتقی فخر داعی گیلانی، جلد اول، انتشارات علمی.
۲۹. رومن گیرشمن، ۱۳۷۰. هنر ایران دوره ماد و هخامنشی، ترجمه عیسی بهنام، انتشارات علمی و فرهنگی.
۳۰. حسن پیرنیا، ۱۳۷۰. تاریخ ایران. انتشارات خیام.
۳۱. جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۷. اطلس تاریخ ایران، سازمان نقشه برداری کشور.
۳۲. بهمن فیروزمندی شیره جینی، ۱۳۸۲. باستانشناسی و هنر آسیای صغیر، نشر سمت.
۳۳. ایدات پرادا، ۱۳۵۷. هنر ایران باستان، ترجمهٔ یوسف مجیدزاده، انتشارات دانشگاه تهران.
۳۴. در آستانه فردا، دوره جدید-سال ششم (۱۳۸۰)، شماره ۵۵.
۳۵. آرتور کریستینسن، ۱۳۵۱. ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات ابن سینا.

عکس گروهی از مردم قاسم آباد شمال ایران، لباس و فرهنگ ایرانی طی هزاران سال بنا به موقعیت جغرافیایی هر منطقه شکل گرفته است، و همگی با آهنگ و هنر ایرانی هستند، عکس از اینترنت فارس نیوز شماره ۴۵۳۱.
توجه ۱: اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه ۲: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید، و در جهت علم مربوطه وبلاگ، با استراتژی مشخص یاری نمایید.
توجه ۳: مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند.