داستان تاریخ هرودوت جلد دوم
بخش اول
توجه: زیاد نیاز به نقد و بررسی این کتاب نیست، در باره دروغها و مطالب آن خیلی گفته و نوشته اند، من فقط چند خط نقد و نظر و بررسی نوشتم، همراه با فهرست جلد های تاریخ هرودوت در اینجا.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱
مقدمه
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
یونان باستان یکی از کشورهای شگفت دنیای کهن محسوب میشود. از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح تمدنی درخشان در جزیره کرت واقع در جنوب شبه- جزیره یونان درخشیدن آغاز کرد که در تاریخ به تمدن دریائی کرت معروف است.
این تمدن نخستین نور امید و نخستین قدم کاروان ترقی بشر شمرده میشود. چه این تمدن پس از آنکه مدتی در جزیره کرت بمنتهای درخشندگی رسید، از این جزیره به سرزمین یونان اصلی منتقل شد و در این ناحیه تمدنی جدید معروف به تمدن قوم میسن)Mycene( ایجاد کرد که بدون تردید از بسیاری لحاظ پایه و اساس تمدن امروز بشر را تشکیل میدهد. از این زمان ببعد آهنگ ورود اقوام مهاجم به سرزمین یونان قطع نشد و هرروز قوم جدیدی باین سرزمین قدم گذارد، ولی حرکت کاروان جاویدان تمدن متوقف نگردید و همچنان رو بتکامل رفت تا جائیکه در قرن پنج قبل از
______________________________
(*)- توضیحی که درباره زندگانی هردوت و چگونگی تدوین آثار این مورخ و جمعآوری اطلاعات تاریخی وی تحت عنوان مقدمه در آغاز کتاب حاضر بنظر خوانندگان میرسد همانست که در آغاز مجلد اول تحت همین عنوان بنظر خوانندگان رسیده است.
از آنجا که هریک از مجلدات تاریخ هردوت کتابی مستقل تشکیل میدهد و از آغاز تا سرانجام درباره تاریخ یک قوم یا ملت معین میباشد و ممکن است خوانندگان باقتضای تمایلات و احتیاجات خود بعضی مجلدات آنرا تهیه کنند و از برخی مجلدات دیگر صرفنظر نمایند، نگارنده ترجیح داد این توضیح ضروری را درباره معرفی مجلدات نهگانه تاریخ هردوت و چگونگی جمعآوری اطلاعات و اخبار تاریخی و منابعی که این مورخ با مراجعه بدانها کتاب خود را تدوین کرده است در مجلدات بعدی تکرار نماید تا هریک از مجلدات تاریخ هردوت بصورت کتابی مستقل و کامل در دسترس خوانندگان قرار گیرد.
و نیز به پیروی از همین هدف است که توضیحات و حواشی که در مجله اول درباره اسامی خاص مربوط به تاریخ باستان و اوزان و مقادیر در یونان و پارس قدیم تهیه شده عینا نقل شده است تا خوانندگان مجلد حاضر نیز در صورت احتیاج به تطابق اوزان و مقادیری که در این کتاب بآن اشاره شده است با اوزان و مقادیر امروز دچار اشکال نشوند و نیازی به مراجعه به مجلد اول نباشد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲
میلاد که به قرن پریکلس معروف است یونان باستان بمنتهای شکوه و عظمت و جلال تاریخ خود رسید و مانند گلی زیبا و درخشان شکفته شد و جمعی شاعر و نویسنده و فیلسوف و مورخ و حقوقدان به عالم بشریت هدیه کرد که اساس علوم و اطلاعات کنونی بشر را پایهگذاری کردند. بیجهت نیست که یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر فرانسه تمدن یونان باستان را در عین درخشندگی و کمال به «جوانی ابدیت» یا «جوانی تمدن بشر» تشبیه کرده است. همانطور که جوانی انسان هرگز تجدید نمیشود این «جوانی ابدیت» نیز هرگز تکرار نخواهد شد و تاریخ بشر هرگز روزگار جوانی خود را تجدید نخواهد کرد.
در قرنی که تمدن یونان باستان باوج اعتلا و درخشندگی رسید و به قرن پریکلس معروف شد یونان باستان در جمیع رشتههای ادب و علوم و فنون بشری درخشید. درامنویسان و نویسندگان بزرگی از نوع اشیل)Eschyle( ، سوفوکل)Sophocle( و اریپید)Eurypide( و شعرائی نظیر آریستوفان)Aristophane( عالم علم و ادب یونان باستان را مزین کردند. و در همان زمان حقوقدانان بزرگی نظیر سولون)Solon( و لیکورگ)Licurgue( نخستین قوانین بزرگ را تدوین کردند و دانشمندان و فلاسفهای نظیر تالس ملطی و فیثاغورث حکیم و سقراط و افلاطون و ارسطو نخستین اصول علم امروز بشر را پایهگذاری نمودند و فلسفه و حکمت را باوج تکامل رساندند و درین راه بقدری سریع گام برداشتند که در اندک زمان اعتلای روح انسانی بسرحد کمال رسید و گوئی کاروان تمدن معنوی در مدتی کوتاه بسرمنزل مقصود نائل گردید. کلیه مشکلات و مجهولات جهان بنحوی رضایتبخش حل شد و یا بطریقی علمی بصورت سؤالی ساده مطرح و برای نسلهای آینده بیادگار گذارده شد.
در زمینه تاریخنویسی نیز قرن پنجم قبل از میلاد یکی از قرون پرثمر تاریخ جهان محسوب میشود؛ چه در همین قرن و در یکیدو قرن بعد است که سلسله زنجیر مورخان بزرگی نظیر هردوت و توسیدید و کتزیاس و گزنفون و پلوتارک و جمعی
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳
دیگر از مورخان باستان هویدا میشود و تاریخنویسی دوشبدوش دیگر علوم بمرحله جدیدی از سیر تکامل خود قدم میگذارد.
هردوت که خود نخستین پیشقدم این دسته از تاریخنویسان عهد کهن محسوب میشود بدون تردید قدیمترین مورخ جهانست. بیجهت نیست که قرنها نام او با تاریخ باستان توأم شده است و همهجا او را «پدر تاریخ» نام نهادهاند. درحقیقت اوست که تاریخنویسی را به بشر آموخت و هم اوست که بتحریر نخستین تاریخ جامع جهان دست زد. قبل از او هکاته معروف نیز به تحریر تاریخ دست زده بود و معروف است که هردوت آثار خود را از او اقتباس کرده و سپس اصل را از بین برده و کتاب مؤلف قدیم را بنام خود بجهانیان عرضه کرده است. دلیلی که طرفداران این عقیده برای اثبات مدعای خود اقامه میکنند اینست که اولا هردوت شخصا در چند جای کتاب خود به نویسندگان قدیمتر از خود اشاره میکند و ثانیا بعضی مطالبی را که او نوشته است نویسندگان یکیدو قرن بعد از او عینا از قول هکاته نقل کردهاند و این خود میرساند که هردوت که پس از هکاته میزیسته آن مطالب را از هکاته تقلید کرده و سپس کتاب او را سوزانده است. در صحت این ادعا تردید بسیار است چه اگر واقعا هردوت آثار هکاته را از بین برده باشد چگونه آن آثار بدست مؤلفان قرون بعد رسیده است که بکمک آن توانستهاند قسمتهائی از کتاب ادعائی او را نقل کنند. در هرحال چون بحث درباره صحت یا سقم این ادعا بس طولانی و تمامناشدنی است از اشتغال بدان اجتناب میکنیم و چون قدیمترین کتاب تاریخی که درحالحاضر میشناسیم کتاب هردوت است ما نیز مانند غالب مورخان جهان او را «پدر تاریخ» لقب میدهیم.
از زندگانی پدر تاریخ اطلاع زیادی در دست نیست. منابعی که از نویسندگان عهد عتیق درباره او باقی است و ممکن است. چراغ راه ما برای کشف مراحل زندگانی او گردد متون معدود و مختصری است از سوئیداس)Suidas( و اتین)Etienne( از اهل بیزانس و نیز متنی از اوزب)Eusebe( و بعضی متون کماهمیت دیگر بکمک همین اسناد و متون مختصر است که دانشمندان و محققان کوشیدهاند سرگذشت
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴
زندگانی کسی را که نخستین تاریخ جهان را تحریر کرده است کشف کنند. جای بسیار تعجب است که هردوت در نه جلد کتاب بزرگ خود از همهچیز و همه اقوام و ملل و شخصیتها و رجال زمان خود برای خوانندگان سخن گفته جز از شخصیت و زندگانی شخصی خود. وقتی انسان تاریخ هردوت را مطالعه میکند و در خلال آن در جستجوی کسب خبری درباره شخص مؤلف بکاوش میپردازد احساس میکند که هیچ مؤلفی باندازه هردوت درباره خود سخن نگفته و درعینحال هیچ مؤلفی باندازه او خود را فراموش نکرده است این تضاد بزرگ قابل درک و تحلیل است زیرا از یک طرف بیان ساده و روان و افسانههای سهل و بیپیرایهای که مؤلف نقل میکند کتاب او را بصورت یک مکالمه واقعی بین مؤلف و خواننده جلوه میدهد؛ از خلال عبارت ساده آن ذوق و سلیقه شخص مؤلف و خصوصیات اخلاقی و مزاحها و شوخیهایش کاملا تشخیص داده میشود و از روی آن میتوان کاملا بروحیات و اخلاق او پی برد. از طرف دیگر در سراسر کتاب، هردوت هرگز آشکارا ذکری از احوال خود نکرده است و شاید علت این غفلت و کوتاهی مؤلف آن باشد که اصولا مؤلفان یونان باستان چندان علاقه به افشای اسرار خانوادگی و شخصی خود نداشتهاند و تا جائیکه میتوانستهاند زندگانی خود را در حجابی از اسرار پنهان مینمودهاند. هردوت بارها در کتاب خود میگوید که از فلان شهر به فلان شهر رفتم، فلان منظره زیبای طبیعت را مشاهده کردم، با فلان شخصیت بزرگ تماس گرفتم. ولی مؤلف بهمین مختصر اکتفا میکند و غیر از این اشارات و کنایات مطلبی از سرگذشت خود نقل نمیکند و چون این اشارات نیز بدون قید تاریخ و سنه نقل شده است برای خواننده کنجکاوی که به سرگذشت «پدر تاریخ» علاقمند باشد امکانپذیر نیست جریان طبیعی سفرهای مؤلف را بدقت تعقیب کند و خط سیر احتمالی سفر بزرگ او را در خاورمیانه و مصر و سیسیل و ایتالیا تشخیص دهد. این ابهام در گفتار مؤلف نسبت به سفرهای خود بدرجهایست که بعضی از سفرهای او که خود صریحا بدان اشاره کرده امروز مورد تردید و انکار بسیاری از محققان است.
مؤلفان یونان باستان را عادت چنین بوده است که نام خود را در سرلوحه کتاب
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵
خود نقل کنند. هردوت نیز مانند دیگر مؤلفان قدیم نام خود را در آغاز کتاب خود با بیانی ساده و مختصر چنین نقل میکند: «هردوت از اهل هالیکارناس تحقیقات خود را در این کتاب به مردم تقدیم میکند». مؤلف بهمین مختصر قناعت کرده و بذکر نام خود و نام شهر موطن خود اکتفا نموده و در سراسر کتاب خود ذکری از خود نکرده است بقسمی که تنها وسیله برای تشخیص شخصیت او خصوصیات اخلاقی و روحی او است که در خلال عبارات کتابش جلب توجه میکند.
گفته شد که نهتنها هردوت خود مطلبی درباره زندگانی خود نقل نکرده است بلکه مؤلفان قدیم نیز خبری درباره او نقل نکردهاند و صرفنظر از متن مختصری که از سوئیداس باقی است و لوحه قبری که اتین از اهل بیزانس باو نسبت داده است و متن کوتاهی از اوزب)Eusebe( ، سند و مدرک تاریخی دیگری درباره او در دست نیست.
متن مختصری که از سوئیداس درباره هردوت باقی است بقدری کوتاه و مختصر است که میتوان آنرا نظیر توضیح ساده یک کتاب لغت تاریخ دانست. این نویسنده باستان درباره هردوت چنین مینویسد: «هردوت فرزند لیگزس)Lyxes( و دریو)Dryo( بود و در هالیکارناس در خانوادهای اصیل و نجیب تولد یافت. او برادری داشت که تئودور)Theodore( نامیده شد. هردوت برای فرار از چنگ لیگدامیس)Lygdamis( دومین جانشین آرتمیز)Artemise( از هالیکارناس به شهر ساموس)Samos( گریخت (آرتمیس مادر پیزیندلیس)Pisindelis( و جده لیگدامیس بود). در ساموس بآموختن زبان محلی یونانی پرداخت و تاریخی در نه جلد تحریر کرد که با زمان سلطنت کورش پادشاه پارس و کاندول پادشاه لیدی آغاز میشود.
همینکه به هالیکارناس بازگشت، بر فرمانروای مطلق العنان این شهر فائق آمد ولی چون با مشکلات فراوان و رقابتهای سیاسی مواجه شد از روی میل به شهر توریوم)Thurium( که در آن زمان اهالی آتن درحال تأسیس آن بودند رفت و در آن شهر مقیم شد. وی در همان شهر درگذشت و در میدان بزرگ شهر مدفون شد. ولی
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶
جمعی عقیده دارند که او در پلا)Pella( درگذشت. کتابهایش بنام نه تن از ارباب انواع و خداوندان هنرهای ظریفه معروف است.»
سوئیداس در یکی دیگر از متون خود مدعی است که هردوت را عموئی بوده است که پانیازیس)Panyasis( نام داشته و از شعرای معروف هالیکارناس بوده است.
اتین از اهل بیزانس)Etienne de Bysance( یکی دیگر از مؤلفان قدیم است که درباره هردوت مختصر اطلاعی بما داده است. این مؤلف در جائی که از شهر توریوم سخن میگوید متن یادداشتی که بر سنگ قبر هردوت حک شده بود نقل میکند و توضیح میدهد که هردوت در همین شهر فوت کرده و در همانجا مدفون است.
اتین درینباره چنین مینویسد: «خاک این شهر استخوانهای هردوت فرزند لیگزس)Lyxes( را در آغوش دارد. سلطان مورخان قدیم سرزمین یونی در کشور قوم دری)Dorie( تولد یافت و بقصد فرار از حملات غیرقابل تحمل همشهریان خود به توریوم پناهنده شد و این شهر را وطن دوم خود نامید.»
اوزب)Eusebe( یکی دیگر از نویسندگان قدیم است. وی درباره هردوت بطور اجمال اشاره میکند که شهرت این مورخ از سال ۴۶۸ قبل از میلاد شروع شد و از همین اشاره مختصر میتوان بطور تقریب تاریخ تولد این مورخ بزرگ را حدس زد.
این بود اسناد و مدارکی که از عهد عتیق درباره زندگانی پدر تاریخ برای ما باقی مانده است. آنچه ازین متون مختصر درباره زندگانی این مؤلف بزرگ میتوان استخراج کرد اینست که هردوت تخمینا در حدود سال ۴۹۰ قبل از میلاد مسیح در یکی از شهرهای سرزمین کاری)Carie( موسوم به هالیکارناس متولد شده. ظاهرا از خانوادهای اصیل و نجیب بوده و در محیطی که وسایل تعلیم و کسب علم برای او فراهم بوده بزرگ شده است. عمویش که یکی از شعرای بنام آن زمان بود و پانیازیس)Panyasis( نامیده میشد قریحهای سرشار داشت. یکی از قصاید این شاعر که شعر نو را در یونان باستان زنده کرد قصیده معروفی است که درباره هراکلس پهلوان معروف یونان باستان سروده است. حدس زده میشود که همین شاعر تعلیم برادرزاده خود را بعهده گرفته
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷
و مغز جوان و نورس هردوت را از آغاز کودکی با افسانههای یونان قدیم و سرگذشت خدایان باستان آشنا کرده است و شاید همین طرز تعلیم اثر عمیقی در سبک نگارش مؤلف داشته است، چه بشرحی که ملاحظه خواهد شد اساس بیان تاریخ هردوت بر پایه افسانه و داستان است. در آن زمان ظاهرا شهرها لیکارناس در دست جمعی از مردمان قوم دری)Dorie( بود ولی مردم آن بزبان یونی)Ionie( صحبت میکردهاند.
برخلاف ادعای یکی از مؤلفان باستان هردوت در همین شهر با زبان غنی و شیرین یونی که در آن زمان زبان ادبی یونان محسوب میشد آشنا شده و شاید بهمین جهت است که کتاب او از حیث متن ادبی یکی از بزرگترین آثار ادبی جهان شمرده میشود. مطلبی که نسبت بآن تردید جائز نیست اینست که هردوت در طول حیات خود سفر بسیار کرده و بنقاط مختلف ربع مسکون زمان خود قدم گذارده است. تعیین دقیق خط سیر سفرهای او و تشخیص کشورهائی که او واقعا از آنها عبور کرده کاری است بس دشوار، چه مورخ خود بطور صریح و آشکار سفرهای خود را شرح نمیدهد و دیگر مؤلفان نیز ذکری از آن نکردهاند. هردوت که ظاهرا فرزند یکی از ثروتمندان زمان خود بوده نخستین درس خود را در خارج از شهر موطن خود آموخته و تعلیمات اولیه خود را در شهرهای کوچک یونی واقع در سواحل آسیای صغیر و در حوالی هالیکارناس شروع کرده و آنگاه به موطن کوچک خود مراجعت کرده است. ولی اقامت او در شهر هالیکارناس چندان دوام نیاورده، زیرا درنتیجه قیام مردم این شهر علیه حاکم جباری که لیگدامیس نام داشت هردوت ناگزیر شده است از شهر موطن خود خارج شود. عمویش پانیازیس)Panyasis( که شاعر معروف عصر بود درین شورش بقتل رسیده است ولی هردوت و دیگر افراد خانواده او جان سالم بدر برده و به شهر ساموس پناهنده شدهاند. قیام مردم هالیکارناس باحتمال زیاد در حدود سالهای ۴۶۷ و ۴۶۸ قبل از میلاد اتفاق افتاده، زیرا اوزب)Eusebe( این سال را یکی از مهمترین سالهای حیات مورخ دانسته و آنرا نخستین سال آغاز شهرت او معرفی کرده است. از این قرار هردوت یکی از آن دسته از یونانیان باستان بوده است که شیفته آزادی مطلق بودند و در شهرهای کوچک
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸
یونان باستان تحت تأثیر افسانههای کهن که در آن زمان بر سر زبانها بود علیه حکمرانان جبار و ستمگران شهرهای خود قیام میکردند و مدتی نسبه کوتاه از نعمت آزادی و استقلال برخوردار میشدند. دلیل این ادعا آنست که هردوت وقتی از شهر آتن سخن میگوید تمجیدی فراوان از آزادی سیاسی مردم این شهر میکند (جلد پنجم- بند ۷۸) و در جای دیگر که یکنفر از پارسها جلال و شکوه دربار خشایارشا را برای دو نفر اسپارتی نقل میکند از قول اسپارتیها به سرباز پارس چنین پاسخ میدهد: «تو اسارت را تحمل کردهای ولی هرگز طعم آزادی را نچشیدهای و هنوز نمیدانی که آزادی تلخ است یا شیرین. اگر مزه آنرا چشیده بودی امروز بما توصیه نمیکردی که با نیزه بدفاع از آن بپردازیم، بلکه سفارش میکردی که حتی با تبر از آن دفاع کنیم.» (جلد هفتم- بند ۱۲۵).
مدت اقامت هردوت در ساموس کوتاه بود؛ چه کمی بعد مؤلف بزرگ به سیر و سیاحت در ربع مسکون آن زمان پرداخت. نخست به ناحیه سیرن)Syrene( قدم نهاد و سپس به سواحل دریای سیاه سفر کرد. آنگاه تسهیلاتی را که سازمان اداری منظم پارسها در آسیای صغیر و دیگر نواحی برای سفر فراهم کرده بود مغتنم دانست و با اطمینان و آرامش خاطر قسمت اعظم این امپراتوری وسیع را سیاحت کرد و به سرزمین لیدی و ماد و پارس مسافرت کرد. سپس متوجه سرزمین اسرارآمیز فراعنه و گاهواره تمدن مشرقزمین گردید. این سرزمین مرموز که از هرگوشه آن مجسمه- های ابو الهول سر بفلک کشیده بود اثری عمیق در روح ظریف و جوان این یونانی کنجکاو که شیفته افسانهها و داستانهای کهن بود باقی گذارد. هردوت به کشور فینیقیه نیز سفر کرد و درین سرزمین تجار حادثهجو که کشتیهای خود را باقصی نقاط دنیای آن زمان گسیل میداشتند او را از حوالی کشورهائی که در آن زمان سرحد نهائی جهان محسوب میشد و در آنسوی ستون هراکلس یعنی جبل الطارق امروز قرار داشت مطلع کردند، هردوت همهجا درباره آداب و رسوم و سنن مردم به جمعآوری اطلاعات پرداخت و نهتنها با حرص و ولعی خاص به کسب اطلاعات درباره طبقات سوم اجتماعات مشغول
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹
شد بلکه با بسیاری از رجال و شخصیتهای بزرگ آن زمان ملاقات کرد و با دانشمندان و فلاسفه عصر خود تماس گرفت و مانند مورخی که وسواس کشف اسرار جهان را داشته باشد همهجا در جستجوی اسناد و مدارک رسمی و غیررسمی پافشاری و مقاومت از خود ابراز کرد. از روی همین اسناد و مدارک است که هردوت رقم صحیح تعداد افواج سپاه خشایارشا و دستههای سپاه یونانیان را در جنگ معروف پلاته نقل کرده و جزئیات آنرا برای اطلاع نسلهای آینده شرح داده است. (جلد هفتم بند ۱۸۴- جلد نهم بند ۲۸).
هردوت به مطالعه آداب و رسوم محلی توجهی خاص داشت و مشاهده ابنیه و آثار باستانی را بقدری ضروری و واجب میشمرد که گاه برای مشاهده یک بنای تاریخی خط سیر سفر خود را طولانی و پرپیچوخم و رنج راه و مشقات سفر را دوچندان میکرد. مؤلف هرجا که مقتضی بوده مشاهدات خود را در کتاب بزرگ خود برای خوانندگان نقل کرده است و بهمین جهت کتاب او نهتنها مجموعهایست از اطلاعات تاریخی، بلکه مجموعهایست از تحقیقات مربوط به باستانشناسی و فولکورهای محلی ادوار کهن. کوشش فناناپذیر یک وقایعنگار و تفسیرنویس و ذوق حقیقتبینی که برازنده هرعالم دانشمندی است از خلال عبارات کتاب او جلب نظر میکند.
هردوت به یونان اصلی نیز سفر کرد و از شهر آتن که در قرن پنج قبل از میلاد بمنتهای شکوه و جلال خود رسیده بود دیدن کرد و با سوفوکل فیلسوف و دانشمند معروف معاصر دوست و آشنا شد. در همین شهر با یکی از کهنسالترین مردان معاصر خود که ترساندورس)Thersandors( نام داشت و از اهل ارکومن)Orchomene( بود و در روزهای پرهیجان جنگ معروف پلاته از نزدیک شاهد صحنههای خونین این جنگ بزرگ بود ساعات متوالی مصاحبه و شخصا در کتاب خود باین مصاحبه اشاره کرده است (جلد ۹- بند ۱۶). اقامت هردوت در آتن ظاهرا بدرازا کشیده است زیرا بعضی افسانههای محلی یونان که صحت آنها چندان قابل اعتماد نیست حاکی است که هردوت بهترین و زیباترین فصول کتاب خود را در مدت اقامت
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰
خود در آتن در میدانهای این شهر و در مرتفعات المپ با صدای بلند برای مردم قرائت میکرد و از اینکه مردم برای او کف میزدند و او را میستودند لذت میبرد. ظاهرا توسیدید مورخ معروف نیز که در آن زمان طفلی بیش نبوده نخستین عشق و علاقه خود را به تاریخنویسی از موقعی احساس کرده که در اماکن عمومی به سخنان این مورخ بزرگ گوش داده است. دلیل این ادعا مطلبی است که توسیدید شخصا در کتاب خود بدان اشاره کرده است. توضیح آنکه توسیدید در قالب اشارات و کنایات از هردوت انتقاد و با عباراتی که بیاعتنائی و تحقیر را میرساند از او یاد کرده و بدون اینکه از این مورخ بزرگ صریحا نام ببرد از مورخانی که کتاب خود را «برای توفیق موقتی در انظار عموم مردم» نوشتهاند و کتاب آنها ارزش نوشته یک نویسنده متفکر و عمیق را که بقصد روشن کردن نسلهای آینده تحریر شده باشد ندارد و برای روشن کردن حقایق تاریخی تحریر نشده است بزشتی نام برده (توسیدید- جلد اول- بند ۲۲).
هردوت پس از این سفر طولانی به شهر موطن خود مراجعت کرد و بار دیگر در چهاردیواری دروازههای هالیکارناس مقیم شد. ولی این اقامت نیز چندان دوام نیاورد و در سال ۴۵۴ قبل از میلاد بعلت انقلاب سیاسی که در آن زمان در شهرهای یونان امری عادی و دائمی بود با جمعی از هموطنان خود ناگزیر شد بار دیگر شهر موطن خود را ترک گوید و اینبار بجای اینکه به سواحل شرقی دریای مدیترانه و دلتای نیل هجرت کند با هموطنان گریزپای خود به مهاجرنشینهای وسیع یونانی در جنوب ایتالیا و سیسیل رفت و با جمعی دیگر از یونانیان که در آن زمان بتأسیس شهر توریوم)Thuriun( دست زده بودند همداستان شد و در همین شهر اقامت گزید و بقدری بآن علاقمند شد که آنرا شهر موطن ثانی خود دانست. این سفر برای او فرصتی مناسب بود تا اطلاعات تاریخی و جغرافیائی خود را نسبت باین قسمت از دنیای مسکون آن زمان تکمیل کند و از وضع سیسیل و ایتالیای جنوبی باخبر شود.
درین زمان مورخ بزرگ رفتهرفته پا به کهولت میگذاشت و آثار پیری و فرسودگی در جبین او آشکار میشد. شاید بهمین جهت است که سلسله زنجیر سفرهای طولانی
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱
خود را بهمین جا خاتمه داده و تا پایان عمر در همین شهر مقیم شده و در همانجا در گذشته و مدفون شده است. هردوت ظاهرا فقط آخرین سالهای عمر خود را درین شهر گذرانده است ولی خاطره این مورخ بزرگ درنظر دیگران طوری با نام این شهر آمیخته است که بعضی از محققان باستان او را یکی از اهالی همین شهر دانستهاند و مدعی شدهاند که وی در همین شهر بدنیا آمده است. ارسطو او را «هردوت از اهل توریوم» نامیده در حالیکه هردوت درحقیقت از اهل هالیکارناس بوده است.
از سال مرگ هردوت بطور دقیق و یقین اطلاعی در دست نیست. آنچه مسلم است هردوت در سالهائی که جنگ معروف پلوپونز آغاز شده بود در توریوم میزیست و در همین زمان درین شهر درگذشته است و چون مورخ به وقایع نخستین سالهای این جنگ بزرگ نیز اشاره کرده است (جلد نهم- بند ۷۲) حدس زده میشود مرگ او در حدود سال ۴۲۵ قبل از میلاد یعنی مدتی پس از شروع جنگ پلوپونز اتفاق افتاده است.
*** این بود مختصری درباره زندگانی مؤلف قدیمترین تاریخ جهان. نخستین سؤالی که درباره هردوت مطرح میشود اینست که آیا آثار قلمی این نویسنده کهن بطور کامل بما رسیده یا دست حوادث روزگار قسمتی از آنرا برای همیشه از نظر کنجکاو بشر امروز پنهان کرده است. حدس غالب محققان و مورخان بر اینست که هردوت تنها مورخی است که سعادت با او یاری کرده و تمام آثار او را صحیح و سالم به نسلهای بعد رسانیده است. هردوت در کتاب خود به تاریخی بنام «تاریخ آشور» که ظاهرا خود مؤلف آن بوده است اشاره کرده و دوبار بخوانندگان وعده داده است که آنرا بزودی منتشر خواهد کرد (جلد اول بند ۱۰۶ و ۱۸۴).
اگر واقعا هردوت چنین کتابی تألیف کرده باشد امروز ما بکلی از آن بی- خبریم و کوچکترین اطلاعی از آن در دست نداریم. اگر از این کتاب احتمالی که هردوت خود بدان اشاره کرده ولی وجود آن مورد تردید بسیاری از محققان و دانشمندان قدیم و جدید میباشد صرفنظر کنیم متن کامل کتاب بزرگ هردوت تحت عنوان «تاریخ»
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲
در نه جلد امروز بطور کامل در دسترس ما میباشد. کتاب دیگری نیز تحت عنوان «زندگانی هومر» باقی است که جمعی تألیف آنرا به هردوت نسبت دادهاند ولی چون هیچیک از محققان این انتساب را صحیح نمیدانند باید در صحت آن تردید کرد.
چون در این مقدمه مختصر تفسیر کتاب بزرگ هردوت و مطالعه دقیق مسائلی که قدیمترین مورخ جهان مطرح کرده است امکانپذیر نمیباشد، کوشش نگارنده آنست که در حدود امکان فقط مسائل مهمی که درباره نه جلد کتاب تاریخ هردوت مطرح است بطور اجمال مورد مطالعه قرار گیرد.
یکی از مسائلی که مدتها ذهن محققان و دانشمندان تاریخ را بخود مشغول داشته بحث در این نکته است که نقشه اولیه هردوت و هدف نخستین او از تألیف این کتاب چه بوده؛ آیا مؤلف از آغاز کار قصد انشای کتاب بزرگی را که امروز ما با آن روبرو هستیم داشته و یا در ضمن سفرهای طولانی خود کمکم علاقمند به جمع- آوری یادداشتها و خاطرات خود شده و در پایان عمر آنها را بهم مربوط کرده و بصورت کتابی جامع جمعآوری کرده است؟ نظر محققان و دانشمندان درین مورد مختلف است. جمعی عقیده دارند که مؤلف از آغاز کار قصد انشای تاریخ عمومی جامع جهان را داشته است. جمعی دیگر عقیده دارند که هردوت ابتدا به نگارش وقایع منفرد و مجزا که در اصطلاح امروز مونوگرافی)Monographie( نام دارد مشغول شده و در ضمن کار بادامه این بحث علاقه پیدا کرده و برنامه کار خود را تغییر داده و تهیه کتاب جامع و بزرگی را در نه جلد مطمح نظر قرار داده است.
بعبارت بهتر این دسته از محققان عقیده دارند که هردوت ابتدا مونوگرافیهائی مجزا برای هریک از اجتماعات و اقوام زمان خود نوشته و سپس آنها را جمعآوری کرده و بصورت کتاب تاریخ جامعی درآورده است. اگر این نظر را قبول کنیم طبعا این سؤال مطرح میشود که قدیمترین قسمتهای این کتاب که مؤلف جوان در آغاز کار بتحریر آن دست زده و نیز قسمتهائی که در اواخر عمر خود بر آن اضافه کرده است کدامست. سؤال دیگر که مطرح میشود اینست که آیا اصولا مؤلف به
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳
هدف نهائی خود رسیده است و کتاب او همانست که او در نظر داشته یا قسمتهائی از آن ناتمام باقی مانده و دست اجل فرصت تکمیل آنرا نداده است.
بحث مهم دیگری که درباره هردوت بین محققان و مؤلفان درگرفته مربوط به ارزش کتاب این مؤلف بزرگ است از لحاظ سندیت تاریخی و صحت وقایعی که بدان اشاره کرده است. بسیاری از مؤلفان یونان باستان از قبیل کتزیاس و پلوتارک هردوت را بشدت مورد انتقاد قرار داده و او را به دروغگوئی و تحریف وقایع متهم کردهاند. رسالهای تحت عنوان «خبث طینت هردوت» از مؤلفان یونان باستان باقی است که عموما آنرا به پلوتارک نسبت میدهند. اگر این نسبت صحت داشته باشد همانطور که از عنوان آن پیداست انتقاد مؤلفان باستان بحدی شدید بوده است که حتی هردوت را به «خبث طینت» متهم کردهاند. بین مؤلفان قرون جدید درباره این مسئله اختلاف است. در انگلستان یکی از مورخان معروف بنام سایس)Sayce( با جمعی دیگر از مؤلفان که پیرو مکتب او میباشند و قسمت اعظم مطالعات خود را به هردوت و آثار او اختصاص دادهاند عقیده دارند که هردوت از صداقت علمی و امانت قلمی که سرمایه اصلی هرمورخی است بیبهره بوده است. این دسته از مورخان هردوت را متهم میکنند که به آثار مؤلفان قدیم دستبرد زده و با اینکه مطالب آنانرا در کتاب خود نقل کرده نهتنها نامی از آنان نبرده بلکه آنان را بدست فراموش سپرده و کوشیده است اطلاعات تاریخی و جغرافیائی آنان را بحساب خود گذارد و خود را مطلعتر از آنچه بوده است به خوانندگان معرفی کند.
محققان فرانسوی برخلاف همکاران انگلیسی خود نسبت به هردوت و صدق گفتار او خوش بینند و انتقادات مکتب انگلیسی را وارد نمیدانند. معروفترین این دسته از محققان فرانسوی آمده اوت)Amdee Hauvette( و آلفره کروآزه)Alfred Croiset( میباشند که یکی کتابی تحت عنوان «تاریخ جنگهای مدیک» «1»
______________________________
(1)
Amedee Hauvette Histoire des Gerres Mediques, Paris, Ha- Chette, 1894 تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴
و دیگری کتابی تحت عنوان «تاریخ ادبیات یونان» «1» در پنج مجلد تألیف کرده است.
در این دو کتاب عقاید مکتبهای مختلف درباره هردوت مورد بحث قرار گرفته و از این حیث شاید بتوان گفت جامعترین و بهترین بحثی است که درباره هردوت بقلم آمده است. این دو مؤلف و بطور کلی غالب مؤلفان فرانسوی در «صداقت» و درستی گفتار هردوت کمترین تردیدی ندارند و عقیده دارند که آنچه این مؤلف کهن نقل کرده از حیث سندیت تاریخی دارای ارزش و اعتباری کامل است.
صرفنظر از بحث بزرگی که درباره «صداقت» و «راستگوئی» هردوت بین دو مکتب انگلیسی و فرانسوی درگرفته است، مسئله دیگری که درباره هردوت شایان توجه میباشد اینست که بفرض اینکه این مؤلف در نقل وقایع کاملا «صدیق» و «راستگو» بوده آیا شخصیت او طوری بوده است که بتواند نقش یک شاهد عادل و یک قاضی بینظر را بعهده گیرد، یا بعبارت بهتر بفرض اینکه هدف او جستجوی حقیقت و صدق گفتار بوده آیا شخصا قادر بوده است پس از مشاهده و قضاوت وقایع، صحت و درستی آنها را تشخیص دهد تا خوانندگان خود را از روی سهو و خطا دچار اشتباه نکند.
بحثی که درباره این موضوع در اطراف هردوت مطرح است میتوان در یک جمله خلاصه کرد: نخست آنکه آیا هردوت یک مورخ صادق و راستگو بوده و دیگر آنکه بفرض راستگو بودن آیا محققی بصیر و روشنبین بوده است؟
بحث درباره این دو مسئله مهم کاری است بس دشوار و پرزحمت که از عهده نگارنده این مقال خارج است. هرگز درین بحث مختصر و کوتاه چنین جاهطلبی علمی نمیتوان داشت، زیرا هرکس با مختصر اطلاعات تاریخی خود نمیتواند بطور صحیح درباره این مشکل بزرگ قضاوت کند. با اینحال نگارنده باقتضای وظیفهای که از لحاظ تحریر مقدمه و روشن کردن شخصیت هردوت از لحاظ تاریخنویسی برای خود قائل میباشد پس از اشاره مختصر به نظر مؤلفان باستان درباره هردوت و آثار او قضاوتی که باقتضای ترجمه متن هردوت و مطالعه اثر این مورخ بزرگ بانسان الهام
______________________________
(۱)A .Croiset :Histoire de la litterature greeque .
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۵
میشود درین مختصر بیان خواهد کرد.
*** یونان باستان یکی از کشورهای شگفت عهد باستان است که بیش از هرسرزمین دیگر برای بشر نویسنده و متفکر و فیلسوف باقی گذارده است. معروف است که هردوت اولین مورخ دنیا است، ولی قبل از او نیز در یونان باستان عدهای از نویسندگان بنام میزیستند که هریک تا حدودی در تکمیل فن تاریخنویسی سهمی داشتهاند و شاید بتوان آنانرا نیز پیشقدمان فن تاریخنویسی دانست. این دسته از مؤلفان باستان که قبل از هردوت میزیستند و آثار آنان امروز از بین رفته در اصطلاح ادبی به لوگوگراف)Logographe( معروفاند. مشهورترین آنها کادموس)Kadmos( از اهل ملط، هلانیکوس)Hellanicos( از اهل میتیلن)Mitylene( ، شارون)Charon( از اهل لامپساک)Lampsaque( و هکاته)Hecatee( معروف از اهل ملط و نیز چند مورخ و وقایعنگار دیگر است که هریک بسهم خود در گذشته و سوابق بشر کنجکاویهائی کردهاند. یکی از خصوصیات بارز این دسته از نویسندگان یونان باستان اینست که بیشتر درباره چگونگی تأسیس شهرهای قدیم و شکوه و جلال و کبر و غرور خانوادههای بزرگ و اشراف داد سخن دادهاند و کوشیدهاند با استدلالی غالبا واهی و خیالی اصل و نسب کسانی را که موردنظر آنها بودهاند به خدایان و قهرمانان باستان برسانند و درین راه کنجکاویهای فراوان کردهاند. از این حیث در حقیقت این دسته از مورخان باستان پیشقدمان مکتب بیوگرافینویس در عالم تاریخ محسوب میشوند.
کار دیگر این دسته از مؤلفان بیان اوضاع و احوال مشرق زمین و سواحل دریای مدیترانه بود که در آن زمان مرکز فعالیت اقتصادی و سیاسی عصر محسوب میشد.
در دورهای که یونانیان تصور میکردند فاصله بین شهر ساموس و آتن با فاصله بین این شهر و ستونهای هرکلس یعنی جبل الطارق امروز مساوی میباشد و چهار دیواری جهان از حدود مدیترانه تجاوز نمیکرده است این مورخان باستان در اطراف دنیائی که هموطنان آنان در
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۶
آن میزیستند و درباره اصل و نسب و نژاد آنان به بحث و کاوش پرداختهاند. بزرگترین عیب این وقایعنگاران این بود که بجای تاریخنویسی به افسانهنویسی درباره اشخاص توجه داشتند و داستاننویسی و حکایتگوئی و افسانهسرائی اساس و پایه کار آنها بود. کتب آنان غالبا شامل مجموعهای از حوادث و وقایع مربوط به خدایان باستان و افسانههای منسوب بآنان بود و نکات اخلاقی و فلسفی و استنتاج تاریخی در آنها یافت نمیشد، بقسمی که میتوان گفت حتی افسانهنویسی این نویسندگان فاقد عمق و معنی بود. با اینحال این افسانههای پوچ و واهی مورد توجه مردم آن زمان بود و یونانیان باستان از خواندن آنها لذتی فراوان میبردند. یکی از این افسانهنویسان که از حیث شهرت و نام بر دیگران فائق آمد هکاته)Hecatee( معروف است که از اهل ملط بود و در آسیای صغیر در سرزمین یونی زندگی میکرد. هکاته نخستین کسی است که قبل از هردوت بفکر افتاد تحقیق جامعی درباره تاریخ دنیای آن زمان بنماید.
معروفترین کتاب او رسالهای بود که تحت عنوان «تشریح زمین» تحریر کرده بود و امروز اثری از آن باقی نیست. اهمیت این رساله ظاهرا بحدی بوده است که موجب کمال شهرت نویسنده در دنیای متمدن آن زمان گردید و این شهرت بدرجهای رسید که امروز نیز او را قبل از هردوت نخستین وقایعنگار و مورخ دنیا میدانند.
هردوت بین چنین نویسندگان و وقایعنگاران تربیت یافت و تحصیل نام کرد. در جوانی تنها آرزویش آن بود که روزی با این نویسندگان افسانهنویس آشنا شود و شاید بهمین جهت غالبا نوشتههای آنانرا مطالعه میکرد و از افسانههای خیالی آنان لذت میبرد. لیکن طولی نکشید که متوجه شد کار این نویسندگان چندان جالب نیست؛ پس نسبت بآنان بیاعتنا شد و در این راه بحدی مبالغه کرد که از راه تحقیر و تمسخر همهجا آنانرا «یونی» و «یونانی» نام برده و خود را از اهل آسیای صغیر دانسته است. وی اطلاعات جغرافیائی ناقص این دسته از وقایعنگاران را بباد تمسخر گرفت و مدعی شد که این نویسندگان بقدری بیاطلاع بودهاند که حتی اعداد را تا شماره چهار بیش نمیشناختند (جلد دوم تاریخ هردوت- بند ۱۶). با اینحال هردوت
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۷
ندانسته از شیوه این وقایعنگاران الهام گرفته است، بدرجهای که بعضی قسمتهای کتاب او بهترین نمونه طرز تاریخنویسی لوگوگرافهای آن زمان محسوب میشود.
از این قبیل است فصلی که مورخ در آغاز جلد چهارم کتاب خود به شرح تاریخ تأسیس سیرن)Cyrene( اختصاص داده و همچنین است بحثی که مؤلف درباره دقایق اخلاق و عادات و رسوم مصریان باستان مطرح کرده است (جلد دوم- بند ۳۵). و نیز شجره نسب مفصلی که باشخاصی نظیر لئونیداس یا لئوتیکیدس)Leotychides( نسبت داده و کوشیده است نسب آنانرا به هراکلس جد بزرگ پادشان اسپارت برساند (جلد هفتم- بند ۲۰۴- جلد هشتم- بند ۱۳۱).
فرق بزرگ هردوت با این دسته از مورخان باستان در اینست که هردوت در طرحریزی کتاب خود وسعت نظر بیشتری داشته و اگر هکاته را استثناء کنیم میتوان مدعی شد که هردوت از حیث اهمیت کتاب و بزرگی هدفی که در نظر داشته و وحدت کتابی که تألیف کرده با هیچیک از مؤلفان قبل از زمان خود قابل قیاس نمیباشد.
شیوه نویسندگی این مؤلف در عینحال که معرف روحیه شاعرپیشه اوست، بهترین نشانه غرور و جاهطلبی او در عالم تألیف نیز میباشد و اگر چنین نبود مورخ جوان نقشه تألیف نخستین تاریخ جامع جهان را در مخیله خود نمیپرورانید. همانطور که قبلا اشاره شد، این نکته مورد بحث است که آیا مؤلف از آغاز کار چنین طرح و نقشه وسیعی داشته یا در طی عمل رفتهرفته بدان علاقمند شده و یادداشتهای کوچک و طرح مختصر خود را بصورت کتابی جامع گرد آورده است. ظن غالب بر آنست که هردوت بتدریج بنگارش تاریخ جهان مشغول شده و چون بروابط اقوام و ملل و ارتباط مردمان آن زمان پی برده و خود شاهد آن بوده است که چگونه در طی تاریخ امپراتوری و تمدنهای جدید بر ویرانههای تمدنها و امپراتوریهای قدیم پیریزی شده، کمکم باین نکته مهم توجه کرده است که حیات بشری به صحنه نمایش بزرگی شباهت دارد که مراحل مختلف آن مانند سلسله زنجیر حوادث یک داستان بهم مربوط است. در همین موقع است که ظاهرا هردوت پس از وقوف به اصل وحدت تاریخ جهان
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۸
و ارتباط وقایع با یکدیگر هدف اولیه خود را تغییر داده و قصد تألیف کتابی درباره تاریخ ربع مسکون زمان خود کرده است. مؤلف در تصور وحدت تاریخ جهان بحدی مبالغه کرده که در نخستین فصل از کتاب اول خود دو قوم یونانی و پارس را باهم روبرو و این دو قوم را بصورت دو قهرمان بزرگ تاریخ جهان معرفی میکند (جلد اول- بند ۱ تا ۴). تاریخ جهان در حقیقت از قدیمترین ایام و تا جائی که بشر از افسانههای کهن یو)Io( و مده)Medee( و هلن)Hellene( بخاطر دارد پیوسته انعکاسی از رقابت شرق و غرب بوده و هردوت بهتر از هرکس از عهده بیان این رقابت بزرگ و کهن برآمده است. تاریخ هردوت درحقیقت تاریخ نزاع و برخورد آسیا و اروپا و رقابت و ستیز این دو تمدن مغایر است. مؤلف ضمن بیان جریان این رقابت و ستیز بزرگ بین دو تمدن آسیائی و اروپائی عبارات متعرضه زیاد بکار برده و بارها کوشیده آنچه بقول او «از زیبائیها و شگفتیهای جهان از یونانیان و اهالی آسیا باقی مانده است» در کتاب خود نقل کند. با اینحال، از خلال تمام این مطالب خارج از موضوع و شرح این عجائب و شگفتیها، همهجا هدف اصلی او که تشریح تضاد و ستیز این دو تمدن کهنسال است کاملا جلب نظر میکند. همهجا مؤلف کوشیده است پیشرفت تدریجی شرق را بسوی غرب مجسم کند و نشان دهد با پیشآمد جنگ- های مدیک که در حقیقت نخستین و مؤثرترین شکست مشرق از مغرب بوده است چگونه تمدن شرق برای همیشه از غرب رانده شده و این دو تمدن برای ابد از هم مجزا و مستقل ماندند.
از آنچه گفته شد چنین نتیجه گرفته میشود که برخلاف تصور جمعی از محققان شیوه تاریخنویسی هردوت فقط جمعآوری ساده متون و اسناد و افسانههای تاریخی نبوده و حق اینست که گفته شود این مؤلف کهن سبک و شیوهای خاص در ترکیب مطالب بکار برده و جلوهای خاص به اثر خود بخشیده است. بقول یکی از نویسندگان قدیم، هردوت مطالب و افسانههای تاریخی را بقسمی بیان کرده که فهم آن برای همهکس آسان است؛ ولی چون مردی است که زیاد سفر کرده و بتحقیقاتی پرزحمت
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۹
و دشوار دست زده دریغش آمده است که اطلاعات و معلومات وسیع خود را خلاصه کند و عصاره و چکیده آنرا برای خوانندگان ارمغان گذارد و بهمین جهت است که همهجا و از همهچیز با تفصیل زایدی سخن گفته بقسمی که گاه اطاله کلام خواننده را کسل و ناراحت میکند. همین طول و تفصیل دادن به مطالب کوچک و توجه زیاد به جزئیات و دقایق وقایع یکی از خصوصیات و مشخصات تاریخنویسی هردوت است و درحقیقت نام هردوت با این شیوه تاریخنویسی آمیخته است. بسیاری از «چیزهای بزرگ و شگفتانگیزی» که مؤلف مکرر به خواننده وعده داده درباره آن سخن گوید و در صفحات بعد بوعده خود وفا کرده و درباره آن داد سخن داده است درحقیقت مسائلی بیاهمیت و ناچیز بوده است. ولی برای درک لذتی که مورخ از مشاهده شگفتیهای زمان خود در طول سفر احساس میکرده است باید نظیر خود او به دوره صباوت و کودکی مراجعت کرد و با صبر و حوصله پابپای مؤلف در مسیر رودهای آرام و باعظمت آن روز حرکت کرد و مانند طفلی خردسال که با دهان باز و سراسر غرق اعجاب و تحسین بافسانههای مادر پیر خود گوش میدهد با روحی ساده از شگفتیها و عجایبی که مورخ کهن بتفصیل شرح میدهد لذت برد و دنیای عهد عتیق را در مخیله خود مجسم کرد.
با وجود فصول متعددی که هردوت به شرح جزئیات عجایب و شگفتیهای زمان خود اختصاص داده است، شگفتیهائی که امروز در نظر ما کودکانه و ناچیز جلوه میکند، در خلال همین مطالب کتاب پرارزش او تاریخ جهان را مشاهده میکنیم که آهسته و آرام ورق میخورد. در سرفصل این داستان بزرگ کرزوس پادشاه افسانهای لیدی و فرمانروای شهر سارد و سرزمینهای وسیع بر اقوام یونی در آسیای صغیر فائق میشود ولی طول نمیکشد که کوروش پادشاه فاتح پارس امپراتوری وسیع او را فتح میکند و کرزوس را از تخت شاهی بزیر میکشد و باسارت میبرد. افسانه جوانی کوروش و ظهور مؤسس خاندان هخامنشی نیز بسهم خود جالب است هردوت ضمن بیان یکی از این افسانهها سراسر تاریخ آسیا را بیان میکند و ضمن استفاده از فرصت بتفصیل از اوضاع
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۰
مصر سخن میگوید. مطالبی که مؤلف درین قسمت از کتاب خود درباره مصر نوشته بحدی مفصل است که شاید بتوان گفت مؤلف در هیچ قسمت از کتاب خود درباره هیچیک از کشورهای آن زمان چنین بتفصیل سخن نگفته است. از موقعی که کبوجیه را برای فتح مصر حرکت میدهد (آغاز جلد دوم) تا موقعی که مصر بدست این پادشاه فتح میشود (آغاز جلد سوم)، یک جلد تمام از کتاب مؤلف بشرح اوضاع مصر اختصاص دارد. بعد از آن هردوت انقلابات داخلی پارس و چگونگی جلوس داریوش را بر اریکه سلطنت شرح میدهد و به تهیه مقدمات جنگهای مدیک که در زمان این پادشاه پایهگذاری شد اشاره میکند و قبل از بیان جزئیات این جنگ بزرگ و تاریخی به ذکر جنگهای داریوش با اقوام سیت میپردازد و آنگاه بتفصیل از جنگ سیرن)Cyrene( یاد میکند و درباره اقوام و ملل مختلف که درین جریان با آنها برخورد کرده است داد سخن میدهد.
مؤلف پس از بیان سرگذشت داریوش، شورش مردم یونی و قیام شهر سارد را شرح میدهد و درین قسمت است که خواننده باحساسترین لحظات تاریخ بشر روبرو میشود. اسامی فراموش نشدنی تاریخ جهان، ماراتن، سالامین، پلاته و میکال افسانه بزرگترین جنگهای حماسی و پهلوانی تاریخ باستان را در ذهن خواننده منعکس و خاطرات آن روزهای پرهیجان و فراموشنشدنی تاریخ جهان را زنده میکند.
این صحنههای زوالناپذیر و این وقایع فراموشنشدنی تاریخ بشر هرگز از خاطرها محو نخواهد شد. جنگ ماراتن یکی از بزرگترین جنگهای تاریخ جهان محسوب میشود. لشگرکشی داریوش از راه دریا و پیاده شدن سربازان متهور پارس در دشت ماراتن در برابر دروازههای شهر آتن طلیعه اولین مهاجمه شرق بغرب و نخستین برخورد دو تمدن متضاد جهان باستان بود. در برابر پارسها که باسرعتی شگفتآور دشمن را در آستانه آشیانهاش غافلگیر کرده بودند رفتار یونانیان حقیقه شنیدنی و شایان توجه زیاد است. مردی بنام میلتیاد که وطن خود را با خطری بزرگ روبرو میبیند در نطق تاریخی معروف خود وضع دشوار یونان را برای هموطنان خود بیان
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۱
میکند و نقشه دفاعی خود را بآنان ارائه میدهد. با جملاتی مقطع و ساده از آزادی و اسارت برای آنان سخن میگوید و سراسر یونان را برای دفاع از این آزادی که آنقدر در نظر آنان عزیز و گرامی بود بصورت پیکری واحد متحد میکند. در همان حال غریو شادی و صدای پای آهنین سربازان متهور پارس در کنار دروازههای بزرگترین شهر یونان باستان اعتلای نزدیک و استیلای آینده این قوم مشرق زمین را نوید میدهد.
دوره تاریخ هردوت با شرح جنگهای پلاته و میکال که آخرین برخورد تمدن شرق و غرب محسوب میشود بپایان میرسد. در جدال و ستیز بزرگی که بین این دو تمدن درگرفت غرب موقتا پیروز شد و شرق بداخل چهاردیواری قاره وسیع خود رانده شد.
قصد اصلی مؤلف از تألیف نه جلد کتاب تاریخ بیان ماجرای همین زورآزمائی بزرگ بوده است و آنچه مؤلف بعد از ذکر این وقایع نقل میکند درحقیقت دنباله زائدی است از شرح همین وقایع. راولینسن)Rawlinson( تاریخنویس و محقق بزرگ قرن نوزدهم درین باره چنین مینویسد:
«قصد واقعی هردوت نگارش تاریخ جنگ تهاجمی ایران بود، جنگی که با اولین لشکرکشی مردونیه شروع و با تارومار شدن کامل نیروی بحری عظیم و سپاهیانی که خشایارشا برای جنگ علیه یونان فراهم ساخته و حرکت داده بود تمام شد.» «1»
و در جای دیگر همین مورخ و باستانشناس انگلیسی چنین مینویسد:
«آن قسمت از تاریخ او که مقدم بر لشگرکشی مردونیه است در حکم مقدمه میباشد و از آن میتوان استنباط کرد که دو چیز را در نظر داشته: منظور عمده نویسنده این بوده است که داستان پیدایش و ترقی امپراتوری ایران را که در مبارزه و جنگ رقیب و دشمن یونان بوده شرح داده باشد و مقصود دیگر او خاطر نشان
______________________________
(۱) مقدمه راولینسن بر ترجمه تاریخ هردوت بانگلیسی (ترجمه مختصر تاریخ هردوت توسط ع وحید مازندرانی- تهران ۱۳۱۳، صفحه ۱۷)
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۲
ساختن موارد پیشین است که این دو نژاد باهم تصادمات خصمانه پیدا کرده بودند.
این هردو نکته ارتباط نزدیکی با موضوع اصل تاریخ او دارد، یکی از آن جهت لازم است که قدردانی واقعی نسبت به عظمت مبارزه و فتح و پیروزی که نصیب حریف شده حاصل شود، دیگری شرح دلایل و موجباتی است که باعث پیدایش این مبارزه شدید شده بوده که طرز و جریان لشگرکشی و چگونگی رفتار و کار متهاجمین را خوب روشن میسازد.» «1»
با وجود نقاط ضعفی که گاه مورخ در بیان این قسمت از تاریخ جهان از خود نشان داده و با وجود اطاله کلام و فقدان سلیقه در انتخاب مطالب و سردی بیان در بعضی موارد خاص، همینکه کتاب بپایان میرسد خواننده احساس میکند که پردهای زیبا و باشکوه از تاریخ گذشته در نظرش رسم شده، پرده بزرگی که اقوام و ملل مختلف را نشان میدهد که هریک سلاح بدست با لباس بدیع و شگفت خود قدم بصحنه کارزار نهادهاند. در جوار آنان چهره باوقار و رعبآور پادشاهان و شخصیت- های برجسته آن زمان مشاهده میشود که برای استقرار سلطه جهانی خود باهم دست وپنجه نرم میکنند. صحنه جنگ بزرگ سالامین را نشان میدهد که کشتیهای دو حریف دستهدسته با صدائی خشگ و ترسناک بهم میخورند و از برخورد آنها منظرهای موحش در نظر مجسم میشود. دریا از کشتی شکسته و تختهپاره پوشیده میشود، در حالیکه هنگام غروب آفتاب سکوتی عمیق جانشین غوغای روز میشود و سپاهیان پارس درمیان سکوتی حزنانگیز در تاریکی خفیف شامگاه با اندامی خسته و روحی افسرده آهنگ مراجعت میکنند. چه صحنه فراموشنشدنی از تاریخ گذشته بشر و چه پرده درخشانی از برخورد دو تمدن بزرگ دنیای کهن!
*** یکی از ایرادهائی که محققان به هردوت وارد دانستهاند اینست که وقتی مؤلف از اقوام مختلف سخن میگوید با دقتی زیاد از حد آنچه درباره زندگانی آنان دیده و شنیده نقل میکند، لیکن از روح واقعی تمدن آنان سخن نمیگوید بقسمی که
______________________________
(۱)- همان کتاب، همان صفحه.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۳
تمدن حقیقی قوم مورد بحث بر خواننده مجهول میماند. نه تنها از تمدن واقعی پارسها و مصریان در کتاب هردوت چیزی نمیتوان یافت، بلکه برعکس همهجا احساس میشود که مؤلف از تمدن واقعی این دو قوم بیاطلاع بوده و آنطور که باید و شاید درباره آنان قضاوت نکرده است. یکی از محققان انگلیسی بنام سایس)Sayce( مدعی است که افسانههائی که هردوت درباره مصریان و پارسها نقل میکند غالبا از منبعی یونانی سرچشمه گرفته و در اصل افسانه یونانی بودهاند که هردوت آنها را از روی بیاطلاعی بآن اقوام نسبت داده است.
یکی از خصوصیات تاریخنویسی هردوت اینست که رجال و شخصیتهای تاریخ را آنطور که بودهاند با قلمی سحار و توانا مجسم کرده است. درباره آریستید، آمازیس، تمیستوکل، پیزیسترات، کلئوپاتر و لئونیداس داد سخن داده و درباره چهار تن از پادشاهان هخامنشی، کوروش، کمبوجیه، داریوش و خشایارشا توصیفی از خود باقی گذارده است. راولینسن محقق انگلیسی قرن نوزدهم درین باره چنین مینویسد:
«صورتهای مختلف سیرت و اخلاق شرقی هرگز باین خوبی که هردوت از چهار تن اولین پادشاهان هخامنشی نموده توصیف نشده است: کوروش شخصی بود ساده، سخت، سردسته کوهستانیها، دارای حس جاهطلبی بسیار با نبوغ عالی نظامی که چون بر وسعت امپراتوریش میافزود بهمان نسبت هم شاهنشاهی مهربان و پدری رئوف و خوشرفتار و باذوق و با ملت خود مأنوس بود. کبوجیه اولین نمونه پادشاهان ظالم شرقی است که قدرت فراوان و بسیاری از هنرهای پدرش را ارث برده بود ولی بواسطه عواملی که در تولد و تربیت او اثر نمودند فاسد شده بود، تندخو، بیتاب، بدسر و عاجز از کف نفس و هنگام روبرو شدن با مخالفت دیگران خشمگین و نه فقط سنگدل بلکه درندهخو بود. داریوش که نمونه بهترین شاهان شرقی است دلیر، باهوش، زیرک و در فن جنگ و صلح هنرمند، مؤسس و استوارکننده و وسعتدهنده امپراتوری، وجودی خوشقلب، مهربان و علاقمند جدی دوستان خود، خوشرفتار و حتی نسبت بدشمنان مقهور خود نرم و با کرامت بود، و فقط در مواردی که مصالح
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۴
امپراتوری اقتضا داشت و لازم بود که رفتارش سرمشق باشد سختگیر بود. خشایارشا پادشاه ستمگر، از زمره پادشاهان درجه دوم و کمقدر، ناتوان و طفلوار ولی بیرحم و خودخواه، سست عنصر، کمرو، شهوتپرست، تجملدوست که بآسانی تحت نفوذ درباریان و زنان قرار میگرفت، بعلاوه لافزن و فاقد هرقسم مزایای اخلاقی بود و فقط گاهی برای ظاهرسازی در موقعی که چیزی احساساتش را برنمیانگیخت بکار کریمانهای دست میزد.» «1»
*** از لحاظ طرز بیان و شیوه انشاء بدون شک نثر هردوت یکی از قدیمترین و نادرترین نوشتههائی است که از بشر بیادگار مانده. سادگی و روانی آن بدرجهایست که خواننده بیاختیار از خود سؤال میکند آیا این عبارات را قلم بیتجربه و کار نکرده یک کودک دبستانی تحریر کرده یا خامه توانای یک مورخ بزرگ جهانی.
افسانههائی که مؤلف نقل میکند همهجا یکنواخت و یک نوع بیان شده و حتی در جائیکه اهمیت مطلب ایجاب میکرده است که همآهنگی و یکنواختی افسانه را در جهتی خاص تغییر دهد چنین ابتکاری مشاهده نمیشود. گوئی کودکی دبستانی قلم بدست گرفته و با سادگی و روانی انشای طفل دبستانی مطالب کتاب هردوت را تحریر کرده است! همین سادگی و روانی لطفی خاص به نوشته هردوت داده و این نثر روان را که یادگار دوران گذشته است از نثر پیچیده و غامض قرون بعد ممتاز کرده است.
راولینسن درباره سادگی و روانی نثر هردوت مینویسد:
«بارزترین مهارت و استادی مؤلف ما و آخرین هنر او که باید مورد توجه مخصوص قرار گیرد سادهنویسی او است. روانی طبیعی داستان و احساسات در سراسر کتاب او، وفور کلمات عادی و مأنوس و اجتناب او از کار عبارتپردازی بمنظور خود- نمائی و یا شیوائی ساختگی غالبا مورد توجه و تصدیق تمام منقدین بوده است.
در نظر هردوت ترکیب و تألیف فنی بشمار نیست، بلکه سخنگوئی بیتکلفی است. وی
______________________________
(۱)- راولینسن، همان کتاب، صفحه ۲۱.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۵
در سبک نگارش خود ظرافتکاری بخرج نمیدهند و یا از روی عمد عبارات قشنگ بکار نمیبرد. نویسندگیش تابع مطالب کتاب او است که با آن اوج میگیرد ولی هرگز بحد سادگی سبک طبیعی نزول نمیکند و بحدود عبارتپردازی هم نزدیک نمیشود.» «1»
و در جای دیگر مورخ و باستانشناس شهیر چنین مینویسد:
«در نویسندگی هردوت، سادگی او هیچگاه بدرجه بیمایگی تنزل نمیکند و یا بصورت خشک و زننده درنمیآید. سبک او کامل، آزاد و روان است و اختلاف بسیار محسوسی با کوتاهنویسی و عبارات مقطع و خشک سبک نگارش یکنواخت مورخان قبلی دارد و هرگاه برای مقایسه نظر سریعی بنویسندگان پیشین یونان که آثارشان بما رسیده بیندازیم تعجب خواهیم کرد که تألیفات آنان و حتی تألیفات همدورههای مؤلف ما تا چه حد خشن و عاری از ظرافت و تا چه اندازه بیلطف و خاصیت بنظر میرسند. مقایسهای بین سبک هردوت و طرز نگارشی که در زمان او معمول بوده از نظر نویسندگی تفاوت آشکار بین او و دیگران را بخوبی روشن میسازد و این تفاوت و اختلاف بقدری محسوس و زیاد است که سبک تألیف او شیوه تازهای جلوه میکند و خواهناخواه لقب شریف «پدر تاریخ» را بدون تردید و اشکال باو میبخشد.» «2»
شاید علت اصلی سادگی نثر هردوت آنست که مؤلف کتاب خود را در دورهای از تاریخ تمدن بشر تحریر کرده که انسان از نوشتن منحصرا بمنظور بیان مقصود خود استفاده میکرده است و هنوز فن نویسندگی وسیلهای برای شناساندن مؤلف به هیئت اجتماع و کسب نام و افتخار نبوده است. در برابر نثر ساده هردوت خواننده احساس میکند مؤلف گفتار ساده و بیپیرایه خود را بروی کاغذ آورده و
______________________________
(۱) راولینسن، همان کتاب، صفحه ۲۳.
(۲) راولینسن، همان کتاب، همان صفحه.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۶
هرگز سعی نکرده است آنرا با عبارات و استعارات و تشبیهات زائد تزیین کند. هردوت هرچه در لحظه تحریر بذهنش رسیده شرح داده و هرگز توجهی به کوتاهی و درازی عبارات و یکنواختی آن نکرده است. بهمین جهت است که عبارات معترضه زیادی در نثر او مشاهده میشود و این عبارات خارج از موضوع گاه بقدری نظر مؤلف را جلب کرده که او را بطورکلی از اصل مطلب دور و مدتها خواننده را متوجه موضوعی فرعی کرده است. گاه اتفاق میافتد که مؤلف مطلب اصلی را رها میکند و با خواننده در باره مطلبی صحبت میکند که قبلا در جائی دیگر میبایستی از آن گفتگو کرده باشد و ظاهرا در موقع مقتضی فراموش کرده است درباره آن سخن گوید و وقتی مطلب بذهنش خطور کرده با اینکه مشغول بحث درباره مسئله دیگری بوده است دریغش آمده است این اطلاع اضافی را در کتاب خود نگنجاند و بهمین جهت مکرر جملات معترضه بکار برده و مطالبی خارج از موضوع بین عبارات گنجانده است.
*** هردوت تاریخ خود را که خوشبختانه امروز متن کامل آن در دست است در نه جلد تحریر کرده و هریک از جلدهای نهگانه را بنام یکی از خدایان و مظاهر هنرهای زیبا عنوان کرده است. خدایان هنرهای زیبا که در اساطیر و افسانههای یونان باستان مکرر از آنان یاد شده نه تن بودهاند که هریک حمایت شاخهای از هنرهای زیبا را بعهده داشتهاند. هردوت نخستین جلد کتاب خود را بنام خداوند تاریخ که نخستین فرد این دسته از خدایان بوده است کلییو)Clio( نامیده و هشت جلد دیگر آنرا بترتیب زیر به خدایان موسیقی، کمدی، تراژدی، رقص، شعر، غزل، نجوم و سخن اختصاص داده است:
۱- کلییو)Clio( ، خداوند تاریخ.
۲- اوترپ)Euterpe( ، خداوند موسیقی.
۳- تالی)Thalie( ، خداوند کمدی.
۴- ملپومن)Melpomene( ، خداوند تراژدی
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۷
۵- ترپسیکور)Terpsichore( ، خداوند رقص
۶- اراتو)Erato( ، خداوند شعر حزین
۷- پولیمنی)Polymnie( ، خداوند غزل
۸- اورانی)Uranie( ، خداوند نجوم.
۹- کالییوپ)Calliope( ، خداوند نطق و شعر حماسی.
کتاب حاضر ترجمه جلد دوم از نه جلد کتاب تاریخ هردوت است که مؤلف آنرا بنام «خداوند موسیقی» اوترپ)Euterpe( نام نهاده.
*** این بود تحلیلی از هردوت و زندگانی این مورخ قدیم و شاهکار جاودان او که هرگز گذشت زمان از ارزش و لطف و زیبائی آن نخواهد کاست و هرروز که میگذرد کهنگی و قدمت آن بر ارزش آن میافزاید. از آنچه گفته شد چنین نتیجه گرفته میشود که یکی از مهمترین خصوصیات تاریخنویسی هردوت و نثر این مورخ بزرگ ساده- نویسی و روانی عبارت است. همانطور که اشاره شد سادگی و روانی عبارات گاه بدرجه- ایست که انسان خود را با عبارات و جملاتی که ساخته و پرداخته قلم بیتجربه و ناتوان یک کودک دبستانی است روبرو میبیند. ولی این نثر ساده و روان که امروز در نظر ما نشانه ضعف و ناتوانی انشاء میباشد خود یکی از افتخارات مؤلف است، چه ساده- نویسی یکی از بزرگترین صفات نثرنویسان یونان باستان بوده است. لیکن همین خصیصه بزرگ در قرنی که ما در آن زیست میکنیم یکی از مشکلات بزرگ کسانی است که بخواهند شاهکار جاویدان تاریخ بشر را بزبانهای زنده روز منتقل کنند.
نگارنده را عقیده آنست که در برابر این کتاب بزرگ و عبارات ساده آن که امروز در نظر مردم کودکانه جلوه میکند انجام وظیفه مترجم کاری است بس دشوار و پرزحمت.
از یک طرف باید وفاداری کامل به متن پدر تاریخ را رعایت کرد تا این شاهکار جاویدان آنطور که واقعا بوده است در نظر خوانندگان امروز جلوه کند و لطف و زیبائی آن از بین نرود. و از سوی دیگر مترجم باید بکوشد عبارات ساده و ابتدائی نویسنده عهد
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۸
باستان را با نثر تکمیل شده امروز تلفیق دهد تا خواننده قرن بیستم از مطالعه کتابی که در دو هزار و پانصد سال قبل تحریر شده و از نخستین نثرهای جهان محسوب میشود بیزار و متنفر نشود. به پیروی از این هدف است که نگارنده سعی خواهد کرد نثر هردوت را آنطور که واقعا بوده است در کمال وفاداری به متن اصلی بزبان فارسی امروز منتقل کند و تا جائیکه امکان دارد از زینت بخشیدن جملات و ادبی کردن عبارات عامیانه هردوت خودداری کند. به پیروی از همین نیت است که حتی در عباراتی که مؤلف بعضی اسامی را بطور مکرر نقل کرده نگارنده از استعمال ضمیر بجای آن خودداری کرده است تا روح سادهنویسی نثر هردوت حفظ شود و خواننده قرن بیستم بتواند درک کند چرا محققان نثر هردوت را با نثر ساده و ضعیف اطفال دبستانی مقایسه کردهاند.
*** از تاریخ هردوت تاکنون متن کاملی به زبان فارسی ترجمه نشده، لیکن خلاصه و چکیدهای از نه جلد تاریخ مفصل این مورخ و بخصوص قسمتهائی که مربوط به تاریخ ایران باستان است توسط آقای وحید مازندرانی از متن خلاصه انگلیسی در یک مجلد شامل دویست صفحه بفارسی ترجمه و در سال ۱۳۱۳ در تهران طبع شده است. وجود همین تاریخ خلاصه شده هردوت بزبان فارسی واقعا موجب مسرت است، لیکن ارزش و اهمیت این سند بزرگ تاریخ بشر بحدی است که جای آن داشت متن کامل آن که بتمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است به فارسی نیز ترجمه شود.
از مدتها قبل نگارنده ضمن انجام وظیفه خطیر تدریس در دانشگاه تهران متوجه شد که دانشجویان تاریخ بعلت ضعفی که غالبا در زبانهای خارجی دارند قادر باستفاده از متون کهنه تاریخ جهان نمیباشند و از طرفی باقتضای کار خود و برای تهیه پایاننامه و کنفرانسهای خود ناگزیر به مراجعه باین متون میباشند، پس برای تسهیل کار آنان و واقعیت دادن به آرزوی دیرین خود که ترجمه کامل این متن بزرگ تاریخی است کمر همت بانجام این مهم بستم.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۲۹
برای ترجمه این سند بزرگ تاریخ بشر نگارنده از دو نسخه ترجمه فرانسه که یکی در اواخر قرن نوزدهم و دیگری در سالهای اخیر از متن یونانی به فرانسه ترجمه شده استفاده کرده است. نسخه اول که در اواخر قرن نوزدهم در فرانسه توسط هانری برگن)Henri Berguin( ترجمه شده و فاقد یادداشتها و توضیحات تاریخی است در دو مجلد پانصد صفحهای در پاریس بطبع رسیده است. نسخه دوم که از ردیف انتشارات)Belles Lettres( میباشد در سال ۱۹۴۶ توسط لوگران)Ph E -Legrand( در فرانسه ترجمه و طبع شده است. نسخه اخیر متضمن توضیحات و یادداشتهائی بود که نگارنده برای تکمیل یادداشتها و توضیحات خود از آنها استفاده کرده است. هر دو نسخه در کمال وفاداری به متن اصلی بزبان فارسی ترجمه شدهاند و در هردو نسخه سعی شده است سادگی و روانی عبارات کودکانه نثر عهد عتیق کاملا محفوظ بماند.
به پیروی از همین روش نگارنده ترجمه فارسی تاریخ هردوت را به خوانندگان و طلاب علم و ادب و عشاق تاریخ تقدیم میکند و امیدوار است چنانچه لغزشی در ترجمه آن ملاحظه فرمودند با تذکار آن اینجانب را قرین منت و سپاسگزار فرمایند.
دکتر هادی هدایتی
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۰
توضیحی درباره اسامی خاص
اشاره
اسامی خاص هم مانند اشخاص رنک محلی دارند و در هرمحل بترتیبی خاص تلفظ میشوند. نام کوروش و کرزوس و داریوش در پارس و لیدی و یونان بیک نحو تلفظ نمیشد و هریک با مختصر تغییر در نواحی مختلف باشکال مختلف تلفظ میشده است.
در ترجمه این کتاب مترجم کوشش کرده است در حدود امکان اسامی خاص را که بعادت یونانیان غالبا با دو حرف «اس»)os( با ضم الف یا «اس»)es( با کسر الف خاتمه مییابد آنطور که امروز در اصطلاح جاری مصطلح است بکار برد تا تطبیق اسامی اشخاص با اطلاعات کنونی خوانندگان آسان باشد و خواننده از مطالعه تاریخ هردوت و عدم تشخیص اسامی خاصی که در آن نام برده شده دچار اشکال نشود. کرزوس را هردوت کرزوس)Kroesus( مینامند و کورش را کیروس)Kyros( میخواند. علت اینکه این اسامی خاص را بآن صورت که امروز مصطلح است در آوردهایم نه تنها برطرف کردن مشکل خوانندگان است، بلکه پیروی از همان منطقی است که هردوت را در زمان خود ناگزیر به مداخلهای در جهت عکس آن کرده است. در زمان هردوت خوانندگان کتاب او غالبا یونانی بودهاند و برای خوشآیند خوانندگان یونانی است که هردوت اسامی خاص خارجی را با مختصر تغییر «یونانی» کرده. ممکن است ایراد شود که درین صورت حق این بود این اسامی را عینا بهمان ترتیبی که در آن زمان تلفظ میشده است نقل کنیم. ولی جواب این ایراد آنست که درینصورت نیز مشکل اولی باقی بود، بدین معنی که چون خوانندگان امروز با اسامی مصطلح روز مأنوسترند چنانچه اسامی غیر مأنوس آن زمان عینا بدون توضیح اضافی در تمام موارد نقل شود قطعا مطالعه کتاب نهتنها برای آنان لذتبخش نخواهد بود بلکه بیشتر به عملی شاق و خستهکننده شباهت خواهد داشت و نتیجه موردنظر حاصل نخواهد شد.
اکنون برای مثال چند نمونه از اسامی خاص که در متن هردوت بصورت یونانی
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۱
بکار رفته با نمونهای از همان اسامی آنطور که امروز در اصطلاح تاریخ بکار میرود نقل میکنیم:
1- اسامی خدایان و قهرمانان باستان
اسامی خدایان و قهرمانان یونان بهمان ترتیب که در زبان یونانی در زمان هردوت تلفظ میشده نقل شده، و از انتقال آن به اصطلاحات لاتن که امروز مستعمل است خود داری شده است، زیرا اسامی یونانی این خدایان بهمان اندازه به گوش آشنا و مأنوس است و لزومی برای انتقال آن احساس نمیشود.
نام یونانی نام لاتن
آفرودیت)Aphrodite( ونوس)Venus(
آرتمیس)Artemis( مارس)Mars(
آسکلپیوس)Asklepios( اسکولاپ)Esculape(
آتنا)Athena( مینرو)Minerve(
پوزئیدون)Poseidon( نپتون)Neptune(
دمتر)Dmeter( سرس)Ceres(
دیونیزوس)Dionysos( باکوس)Bacchus(
زوس)Zeus( ژوپیتر)Jupiter(
کور)Kore( پروزرپین)Proserpine(
لوتو)Leto( لاتون)Latone(
هادس)Hades( پلوتون)Pluton(
هفستوس)Hephaistos( وولکن)Vulcain(
هرا)Hera( ژونون)Junon(
هراکلس)Heracles( هرکول)Hercule(
هرمس)Hermes( مرکور)Mercure(
هستیا)Hestia( وستا)Veste(
2- اسامی اشخاص
در مورد اسامی اشخاص برعکس اسامی خدایان، سعی مترجم آن بوده است که اسامی لاتن را که امروز به گوش مأنوستر است جانشین اسامی یونانی کند.
اینک نمونهای ازین اسامی آنطور که هردوت در کتاب خود بکار برده و آنطور که امروز مصطلح است:
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۲
نام یونانی نام لاتن
آستیاژس)Astyages( آستیاژ)Astyage(
دارئیوس)Dareios( داریوس)Darius( یا داریوش
دئیوکس)Deiokes( دیوسس)Dejoces( )چون اصطلاح یونانی این اسم مصطلحتر بود عینا بهمان ترتیب در متن نقل شده است.)
سیاگزارس)Cyaxares( سیاگزار)Cyaxare(
گامبیزس)Kambyses( کامبیز)Cambyse(
کاندولس)Candaules( کاندول)Candaule(
کیروس)Kyros( سیروس)Cyrus( یا کوروش
کروزوس)Kroesos( کرزوس)Cresus(
برای آنکه خوانندگان بتوانند اصطلاح یونانی و لاتن هریک از اسامی خاص را بآسانی بیابند کافی است هرجا با اسامی یونانی روبرو هستند و قصد دارند آنرا به اصطلاح لاتن منتقل کنند بترتیب زیر رفتار نمایند:
۱- آخرین سیلاب اسامی یونانی که با حروف)es( ختم میشود حذف شود و بجای آن جزم یا)e( گنگ گذارده شود. مثال:
سیاگزارس)Cyaxares( – سیاگزار)Cyaxare(
میتراداتس)Mitradates( – میترادات)Mitradate(
هیستاسپس)Hytaspes( – هیستاسپ)Hystaspe(
2- آخرین سیلاب اسامی یونانی که با دو حرف)os( ختم میشود حذف شود و بجای آن)e( گنگ یا)us( اضافه شود. مثال:
هارپاگوس)Harpagos( – هارپاگ)Harpage(
مردونیوس)Mardonios( – مردونیوس)Mardonius(
دارئیوس)Dareios( – داریوس)Darius(
3- حرف)K( در اسامی یونانی به س)C( یا (ک) ملایم مبدل شود مثال:
میکرینوس)Mykerinos( – میسرینوس)Mycerinos(
کیپ سلوس)Kypselos( – سیپ سلوس)Cypselos(
کاساندانه)Kassandane( – کاساندان)Cassandane(
4- در مورد بعضی از اسامی زنان صدای آخر آن حذف شود. مثال:
کاساندانه)Kassandane( – کاساندان)Cassadane(
فدیمه)Phedyme( – فدیم)Phedyme(
اروپه)Europe( – اوروپ)Europe(
5- نسبت به اسامی جغرافیائی که ترتیب انتقال آنها قاعدهای ندارد، به یادداشتهای ذیل صفحات متن کتاب مراجعه شود.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۳
توضیح درباره واحد مقیاسهائی که هردوت در کتاب خود بکار برده
الف- واحد مقیاس طول
واحد مقیاس طولی که هردوت مکرر بآن اشاره میکند «ستاد» است. «ستاد» «1» یکی از واحدهای طول در شهر آتن و برابر با ۱۷۷ متر و ۶ سانتیمتر بوده است. در یونان باستان ترتیب صحیحی برای تعیین اوزان و مقادیر و مقیاسها نبود و در هرشهر و ناحیه اوزان و مقادیری خاص مرسوم بود. ولی اوزان و مقادیری که در شهر آتن معمول بود بطور کلی مورد قبول دیگر شهرها و نواحی یونان باستان نیز بود و بهمین جهت است که هردوت در کتاب خود غالبا به اوزان و مقادیری که در این شهر معمول بوده است اشاره میکند.
تقسیمات «ستاد» از جزء بکل چنین است:
۱- پا- هر پا برابر ۲۹۶ میلیمتر.
۲- آرنج- هر آرنج برابر یک پا و نیم یا ۴۴۴ میلیمتر.
۳- توآز «2»- یا ارژی «3» برابر شش پا یا یک متر و ۷۷۶ میلیمتر.
۴- پلتر «4»- برابر صد پا یا ۲۹ متر و ۶ میلیمتر.
۵- هر پا بنوبه خود به تقسیمات جزئیتری تقسیم میشد که «انگشت» نام داشت. هر انگشت برابر یک شانزدهم پا یعنی تقریبا مساوی ۱۸ میلیمتر بود. بنابر- این وقتی هردوت میگوید طول قامت فلان زن سه انگشت از چهار آرنج کمتر بود.
معلوم میشود آن زن یک متر و ۷۲ سانتیمتر طول داشته است.
۶- «سکن» «5» واحد اندازهایست که هردوت در کتاب دوم خود نسبت به سنجش
______________________________
(۱)-Stade
(2)-Toise
(3)-)Orgye
(4)-Plethre
(5)-Skene
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۴
فواصل در مصر بکار برده و برابر بود با ۶۰ ستاد یعنی ده کیلومتر و ۶۵۶ متر.
۷- پارازانژ «1»- واحد اندازه پارسی برابر با سی ستاد یعنی ۵ کیلومتر و ۳۲۸ متر.
طرز انتقال این واحدها به سیستم متریک تا اندازهای تقریبی است. بعضی از مورخان که ستاد رومی را ۱۸۵ متر حساب میکنند از روی این محاسبه پارازانژ پارسی را کمی بیش از یک کیلومتر و نیم میدانند. از طرف دیگر هردوت نیز در تعیین اندازه «سکن» دچار اشتباه شده است، چه بطوریکه سیس «2» از قول پلین «3» نقل میکند هر سکن مصری از سی الی چهل ستاد تجاوز نمیکرده و هرگز آنطور که هردوت مدعی است هر سکن شصت ستاد نبوده است «4».
ب- واحد مقیاس حجم
1- کوتیل «5»- برای اندازهگیری مایعات و اشیاء جامد هردو بکار میرفت و برابر بوده با یک دسی لیتر و ۲۷ سانتیلیتر.
۲- آمفور «6»- فقط برای مایعات بکار میرفت و برابر بود با ۱۹ لیتر و یک دسی- لیتر و ۴۴ سانتیلیتر (از روی این حساب جام زرینی که کرزوس به معبد دلف اهدا کرده بود و بگفته هردوت ششصد آمفور گنجایش داشت جمعا ۱۱۶ هکتولیتر و ۶۴ لیتر بواحد امروز گنجایش داشته است). (هردوت کتاب اول بند ۵۱).
۳- شنیس «7»- واحد مقیاس اجسام جامد و برابر بود با یک لیتر و یک دسی لیتر و هشت دهم سانتیلیتر.
۴- مدیمن «8»- واحد مقیاس اجسام جامد و برابر بود با ۵۱ لیتر و یک دسی لیتر و ۸۴ سانتیلیتر. (از این قرار، مقدار ۱۱۰۳۴۰ مدیمن کندم که بقول هردوت برای
______________________________
(۱)-Parsange
(2)-Sayce
(3)-Plyne
(4)The Ancient Empires of the East ,p .128
(5)-Cotyle
(6)-Amphore
(7)-Chenice
(8)Medimne
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۵
تأمین آذوقه روزانه سپاه خشایارشا لازم بود بحساب امروز برابر است با ۵۷۲۰۰ هکتولیتر و ۲۵ لیتر) (هردوت- کتاب هفتم- بند ۱۸۷).
ج- واحد مقیاس وزن و پول
واحد مقیاس وزن در یونان باستان تالان «1» و مین «2» بود، ولی ارزش مقداری این دو واحد در سراسر یونان یکسان نبود. در آتن تالان بعنوان واحد مقیاس وزن در معاملات بکار میرفت و برابر بود با ۳۹، ۳۶ کیلو گرم. ولی همین واحد وزن در مورد اندازهگیری مقدار فلزی که معرف ارزش مسکوک بود فقط با ۹۲، ۲۵ کیلوگرم برابر بود. هرتالان به شصت مین تقسیم میشد.
اصطلاح تالان و مین برای محاسبه مسکوک شهر آتن نیز بکار میرفت. مثلا در قرن پنج قبل از میلاد یک تالان نقره در آتن برابر بود با ۹۰ ر ۵۵۶۰ فرانک طلا و یک مین برابر بود با ۶۸، ۹۲ فرانک. هرتالان طلا برابر بود با ده تالان نقره یعنی ۵۵۶۰۰ فرانک طلا. بدیهی است تالان و مین واحد حساب پول بودند و سکهای که با آنها برابر باشد هرگز در جریان نبوده است. مسکوک اصلی آن زمان در آتن دو دسته بود.
۱- مسکوک نقره که درهم یا دراخم «3» نام داشت و برابر بود با ۹۳ ر ۰ فرانک طلا.
سکه نقره دیگری بنام اوبول «4» وجود داشت که برابر بود با ۱۵، ۰ فرانک طلا.
۲- مسکوک طلا که ستاتر «5» نام داشت و در آتن با ۵۴، ۱۸ فرانک طلا برابر بود.
مسکوک پارسها عبارت بود از دریک «6» با تصویری از داریوش که ارزش تقریبی آن برابر ارزش ستاتر آتن بود. در سیزیک «7» نیز مسکوک دیگری بنام ستاتر رایج بود که با ۲۵ درهم آتن تطبیق میکرد.
______________________________
(۱)-Talent
(2)-Mioe
(3)-Drachme
(4)-Obple
(5)-Statere
(6)-Darique
(7)-Cyzique
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۶
تعیین چهار جهت اصلی
هردوت برای تعیین چهار جهات اصلی اصطلاحاتی بکار برده که خاص تاریخ او است و بهمین جهت مترجم سعی کرده است برای حفظ نمونهای از انشای مؤلف لااقل در بعضی از موارد از نقل آن به اصطلاحات امروز خودداری کند. هردوت چهار جهت اصلی را از روی جهت بادها و لحظاتی از روز که حرکت خورشید مشهود است تعیین میکند. بادبوره «1» نشانه سمت شمال است، بادنوتوس «2» نشانه جنوب، باداوروس «3» نشانه مشرق و باد زفیر «4» نشانه مغرب.
در بعضی موارد نادر هردوت اصطلاحاتی نظیر «مشرق» و «مغرب» و «جنوب» که امروز هم متداول است بکار برده.
______________________________
(۱)-Boree
(2)-Notos تاریخ هردوت ج2 36 تعیین چهار جهت اصلی ….. ص : ۳۶
(۳)-Euros
(4)-Zephyre
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۷
توضیح خارج از متن درباره کتاب دوم هردوت
کتاب دوم هردوت که مؤلف آنرا بنام الهه و مظهر موسیقی اوترپ)Eutherpe( نام داده اختصاص داشته است به شرح حال کمبوجیه پادشاه پارس و لشگرکشیهای او به کشورهای مجاور و تسخیر مصر و زدوخوردهای بزرگی که بین پارسها و دیگر اقوام آسیائی درگرفت و همچنین برخورد و تماس یونانیان اروپا با یونانیان ساکن آسیا.
وقتی خواننده کتاب اول هردوت را با مطالعه صحنه معروف مرگ کوروش بپایان میرساند و در آغاز کتاب دوم با این عبارت روبرو میشود «همینکه کوروش درگذشت کمبوجیه جانشین او شد …» تصور میکند که مورخ کهن دنباله مطلبی را که در کتاب اول عنوان کرده از مرگ کوروش ببعد در کتاب دوم شرح میدهد و سراسر این کتاب به شرح احوال سلاطین بعد از این پادشاه اختصاص دارد. ولی همینکه به مطالعه خود ادامه میدهد با کمال تعجب مشاهده میکند که چنین نیست و جز چند سطر اول آن که شامل بند اول از کتاب دوم میباشد تا بند ۱۸۲ در سراسر کتاب مطلبی درباره پارسها در آن نمییابد. هردوت این مورخ کهن که قسمت مهمی از دنیای معاصر خود را از نزدیک دیده و مشاهده کرده بود، همینکه ضمن شرح سرگذشت کوروش و کمبوجیه به واقعه فتح مصر بدست پادشاه پارس میرسد بعادت معمول که از هرفرصتی برای ارائه معلومات و اطلاعات خود استفاده میکند عبارت معترضه طویلی خارج از موضوع آغاز میکند که از ابتدای بند دوم تا پایان کتاب ادامه مییابد.
در این عبارت معترضه که تا بند ۱۸۲ از کتاب دوم ادامه مییابد هردوت قبل از شرح تسخیر مصر بدست کمبوجیه جزئیاتی درباره تاریخ و اخلاق و عادات و رسوم مصریان نقل میکند که خود در محل شاهد قسمتی از آن بوده است. علت اینکه مؤلف قسمت مهمی از کتاب تاریخ خود را به شرح احوال مصر اختصاص داده همانطور که خود در بند ۳۵ بآن اشاره کرده آنست که کشور مصر در آن زمان از حاصلخیز-
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۸
ترین و بدترین نواحی دنیا محسوب میشده است. شگفتیها و دیدنیهای این کشور مدتها چشمان کنجکاو یونیان را خیره کرده بود و مدتها قبل از هردوت کسانی که به مصر سفر کردهاند مشاهدات خود را بصورت افسانههای بدیع با توصیف بدایع طبیعی که در این کشور دیده بودند ترکیب و حتی کنجکاوی خوانندگان یونانی خود را تحریک کرده بودند. هردوت برای ادامه کار این دسته از نویسندگان قدیم و تکمیل و اصلاح اطلاعات آنان و شاید افتتاح بحث و جدل با آنان خود به مصر سفر کرده بود و چون بسیاری از شگفتیها را شخصا بچشم از نزدیک دیده بود دریغش آمده بود که خوانندگان سرگذشت پادشاهان هخامنشی را ضمن شرح چگونگی فتح مصر از آن مطلع نکرده باشد.
هنگامی که هردوت به سیاحت و گردش در دلتای نیل و سواحل این رود مشغول بود و اطلاعات و اخباری که در خلال کتاب دوم خود از این کشور نقل میکند جمعآوری میکرده است، چون یونانیان بتازگی به مصر لشگر کشیده بودند در یونان سخن از مصر همهجا بر سر زبانها بود و همهجا از این کشور بدایع و شگفت و اهرام کهنسال و عظیم آن گفتگو درمیان بود شاید بهمین جهت است که هردوت مناسب تشخیص داده که قسمت مهمی از نه جلد کتاب تاریخ خود را بشرح احوال این سرزمین بدیع اختصاص دهد و همچنانکه در کتاب اول خود مکرر ضمن گریز از مطلب اصلی بشرح احوال اقوام و مللی پرداخته است که بمناسبتی از آنها نام برده شده، در این مقام نیز که گفتگو از فتح مصر بدست شاهنشاه هخامنشی درمیان بوده است لااقل خوانندگان خود را از چگونگی احوال این کشور مطلع کرده است. از این لحاظ مطالبی که مورخ درباره مصر در کتاب دوم خود نقل میکند با مطالبی که در کتاب اول، ضمن شرح فتوحات کوروش، از اقوام و ملل مجاور نقل میکند چندان تفاوتی ندارد و هردو قسمت، مطلبی خارج از موضوع میباشند با این تفاوت که در مورد مصر بعلت اهمیت این کشور و نقشی که در تاریخ قدیم بعهده داشته است مورخ باستان اهمیت بیشتری برای آن قائل شده و شرح بیشتری بآن اختصاص داده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۳۹
شرح احوال مصر در کتاب دوم بدون تهیه مقدمات قبلی و صرفا بمناسبت ذکر نام این کشور آغاز میشود (بند اول) و در سراسر کتاب دوم ادامه مییابد و در آغاز کتاب سوم بپایان میرسد و همانطور که مؤلف در کتاب اول بعد از نقل چند مطلب خارج از موضوع در بند ۱۸۸ مطلب را به موضوع اصلی وصل میکند، در مورد مصر نیز در آغاز کتاب سوم با نقل عبارتی از شرح حال آخرین پادشاه مصر که در کتاب دوم از او سخن گفته بود مطلب را به کمبوجیه پادشاه هخامنشی مربوط میکند و چنین میگوید: «بر ضد این آزمایش بود که کمبوجیه پسر کوروش بجنگ پرداخت.» در این میان مورخ بسیاری از مطالب مربوط به مصر را که میتوانست در همین جلد بگنجاند عمدا یا سهوا فراموش کرده و در کتاب سوم باز بعادت معمول خود با عبارات معترضه مفصل و طولانی بنقل قسمتی از آنها پرداخته است. از این قبیل است اطلاعاتی که مؤلف درباره گاو آپیس)Apis( و مشخصات آن و چگونگی پرستش این حیوان نقل میکند که ممکن بود در بند ۳۸ کتاب دوم که سخن از این حیوان مقدس بمیان آمده بود جا بگیرد، در حالیکه مؤلف بطور مشروحتر در بند ۲۸ از کتاب سوم خود از آن سخن میگوید (کتاب سوم- بند ۲۸). همچنین مطالب مربوط به قلعه ممفیس که مورخ اولین بار در بند ۱۳ از کتاب سوم خود از آن سخن میگوید و در بند ۹۱ نیز نام آنرا تکرار میکند مطلبی است که میتوانست خیلی قبل از آن ضمن شرح چگونگی تأسیس این شهر از آن سخن گوید (بند ۹۹- کتاب دوم). خواهش کمبوجیه از آمازیس که یکی از دختران وی را بعقد ازدواج خود خواسته بود نیز مطلبی است که مورخ میتوانست در فصول اخیر کتاب دوم که اختصاص به شرح سرگذشت آمازیس داشت نقل کند تا در کتاب سوم ضمن سخن از کمبوجیه ناگزیر به گریز از مطلب و برگشت به مطالب مربوط به مصر نگردد. همچنین است مطالبی که مورخ در بند اول از کتاب سوم خود درباره کینه و نفرت و ترس و وحشت آمازیس از پارسها نقل میکند (کتاب سوم- بند اول). از سوی دیگر، در آغاز کتاب سوم که سخن از علل و موجبات لشگرکشی کمبوجیه به مصر دربیان میباشد حق این بود که مؤلف درباره
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۰
عامل مهمی که در این لشگرکشی مؤثر بود یعنی انتقام حملات و مهاجمات اقوام غیر آسیائی به آسیا و دفع آنان از نزدیکی امپراتوری پارس سخن میگفت. هردوت خود این مطلب را در مورد لشگرکشی داریوش به کشور سکاها (کتاب چهارم- بند اول) و همچنین در مورد لشگرکشی بزرگ شاهنشاهان هخامنشی به یونان (کتاب پنجم- بند ۱۰۵- کتاب ششم- بند ۴۳- ۴۴) عنوان کرده، در حالیکه در مورد لشگرکشی کمبوجیه به مصر مدعی است که این واقعه بزرگ نظامی تاریخ باستان صرفا مربوط است به رفتاری که آمازیس پادشاه مصر نسبت به خواستگاری دختر خود از طرف پادشاه پارس درپیش- گرفت (کتاب سوم- بند اول). در بند ۱۰ و ۱۱ از کتاب سوم که صحبت از جنگها و زدوخوردهای مصریان با مهاجمین پارسی است جای آن بود که مؤلف از اهمیت سپاه مصر و ارزش نظامی آن که در بند ۱۶۵ و ۱۶۶ از کتاب دوم مختصر اشارهای بآن کرده بود یاد کند.
ملخص کلام آنکه هردوت نهتنها قسمت مهمی از تاریخ خود را (از بند دوم تا بند آخر کتاب دوم) بهبیان مطلبی خارج از موضوع که درباره مصر شروع کرده اختصاص داده است، بلکه حتی نسبت باین موضوع اطلاعات خود را یکجا جمع- آوری نکرده است تا ضمن شرح وقایع بار دیگر مجبور به گریز از مطلب نگردد. در سراسر شرح لشگرکشی شاهنشاه هخامنشی به مصر این رویه تکرار میشود و مطالبی درباره اخلاق و عبارات و رسوم مصریان خارج از موضوع و بمناسبتی مقتضی نقل میشود ولی بار دیگر رشته مطلب به شرح سرگذشت فتح مصر کشیده میشود.
مطالب کتاب دوم از تاریخ هردوت که سراسر درباره عادات و رسوم و تاریخ گذشته مصر است از حیث سلسله مطلب طوری است که خواننده میتواند آنرا یکجا کنار گذارد و دنباله مطلب را از پایان کتاب اول به آغاز کتاب سوم وصل کند بدون اینکه در شرح وقایع اصلی، یعنی سرگذشت خاندان هخامنشی که مورخ بنقل آن مشغول بوده است هیچگونه نقصی وارد آید. هرگاه اولین عبارت بند اول از کتاب دوم را مجزا و تمام مطالب این کتاب را حذف کنیم و این عبارت را به اولین عبارت
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۱
بند اول از کتاب سوم در جائیکه مورخ میگوید: «همینکه کوروش درگذشت، کمبوجیه جانشین او شد …» وصل کنیم هیچگونه اختلالی در شرح احوال خاندان هخامنشی پیش نمیآید و دنباله سرگذشت کوروش چنین بیان میشود: «همینکه کوروش درگذشت، کمبوجیه جانشین او شد … (بند اول از کتاب دوم). وی در مصر بجنگ پرداخت و علاوه بر سربازانی که در کشور خود تجهیز کرده بود از یونانیانی که مطیع او شده بودند نیز سربازانی با خود برد. کمبوجیه این جنگ را بعلتی که شرح میدهم آغاز کرد …» (بند اول از کتاب سوم)
بنابراین، علاوه بر مطالبی که در کتاب سوم درباره منابع تاریخ کمبوجیه عنوان خواهد شد، جای آن دارد که مطالب کتاب دوم هردوت درباره مصر نیز از این لحاظ مورد مطالعه قرار گیرد.
*** کتاب دوم هردوت از لحاظ طرز تنظیم مطالب به دو قسمت کاملا متمایز تقسیم میشود. قسمت اول آن که از بند دوم شروع میشود و تا بند ۹۸ ادامه مییابد اختصاص دارد به شرح اوضاع جغرافیائی مصر و عادات و رسوم مصریان باستان. قسمت دوم که از بند ۹۸ تا آخر کتاب (بند ۱۸۲) ادامه مییابد اختصاص دارد به شرح تاریخ گذشته این کشور تا وقایع مربوط به چگونگی بسلطنت رسیدن آمازیس پادشاهی که سلطنتش معاصر بود با لشگرکشی کمبوجیه به مصر.
در قسمت اول از کتاب دوم باقتضای چگونگی موضوع مورخ بیشتر به توصیف اوضاع و احوال موجود پرداخته، در حالیکه در قسمت دوم بیشتر بافسانه و داستان متوسل گردیده است. با اینحال، در قسمت اول نیز که مخصوص شرح اوضاع جغرافیائی مصر و عادات و رسوم مصریان میباشد، در آن قسمت که مربوط به عادات و رسوم مصریان است گاه مورخ برای اثبات عقیدهای معین و یا بیان یکی از عادات و رسوم مصریان به افسانه و سرگذشت متوسل شده، از این قبیل است افسانهای که درباره رفتار
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۲
پسامتیک)Psammetique( برای تشخیص اینکه کدامیک از اقوام آن زمان قدیمترین قوم جهان بودند نقل شده (بند دوم)؛ سرگذشت مشورت ساکنان مارهآ)Marea( که مایل بودند بدانند آیا آنها نیز مصری بودند یا نبودند (بند ۱۸)، سرگذشت فرار دستهای از سپاهیان مصر (بند ۳۰)؛ افسانه مسافرت جوانان نازامون)Nasamons( که در جستجوی سرچشمه نیل باینسوی و آنسوی رفتند (بند ۳۲). همچنین در بسیاری از موارد دیگر مؤلف از ذکر افسانههای خیالی و واهی خودداری نکرده است از این قبیل است افسانهای که نقل میکند چگونه زوس)Zeus( خدای خدایان توانست تقاضای بیجای هراکلس را رد کند (بند ۴۲)؛ افسانهای که نشان میدهد چگونه هاتف شهر دودون)Dodone( بوسیله زنی که از شهر تب)Thebes( آمده بود تأسیس شد (بند ۵۴- ۵۵) و افسانه مربوط به ملاقات آرس)Ares( با مادرش پاپرمیس)Papremis( و نتایجی که از این ملاقات حاصل شد (بند ۹۱).
همچنانکه در قسمت اول از این کتاب افسانهها و سرگذشتهای خیالی و واهی زیاد وارد شده است، در قسمت دوم نیز که اساسا خود جنبه سرگذشت و شرح تاریخ وقایع دارد گاه مطالبی توصیفی در وصف چگونگی بناها و کارهائی که انجام میگرفته است مشاهده میشود که بیشتر با مطالب قسمت اول کتاب شبیه است. از این قبیل است مطالبی که در قسمت دوم درباره بناهای یونی گفته شده (بند ۱۰۶)، مطالب مربوط به اهرام مصر (بند ۱۲۴- ۱۲۷- ۱۳۴- ۱۳۶)، گاو چوبی شهر سائیس (بند ۱۳۲)، معبد بوباستیس (بند ۱۳۸)، بنای تودرتو و دریاچه موریس (بند ۱۸۴- ۱۸۹)، بوتو)Bouto( و جزیره کمیس)Chemmis( )بند ۱۵۵- ۱۵۶)؛ مجرای نکوس)Necos( )بند ۱۵۸)، قبر آمازیس و قبر ازیریس در سائیس)Sais( )بند ۱۶۹- ۱۷۰) و بناهائی که آمازیس در سائیس و ممفیس احداث کرده بود (بند ۱۷۵- ۱۷۶).
در همین قسمت از کتاب دوم اطلاعات دیگری درباره مسائل نژادی مشاهده میشود که چندان با شرح وقایع شباهت ندارد. از این قبیل است مطالبی که درباره تقسیم مصریان به طبقات هفتگانه گفته شده (بند ۱۶۴) و اطلاعاتی که مورخ درباره
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۳
تعداد نظامیان مصر و احترامات آنها در جامعه و امتیازات آنها نقل کرده (بند ۱۶۵- ۱۶۸). اینگونه اطلاعات را درحقیقت میتوان با مسائل به مردمشناسی مصریان باستان مربوط دانست. ولی در این میان بعضی از مطالبی که مورخ در قسمت دوم از کتاب دوم نقل کرده آشکارا خارج از موضوع محسوب میشود و میرساند که باز مؤلف بعادت معمول خود خواسته است اطلاعات کلی خود را به خوانندگان عرضه کند. از این قبیل است مطالبی که ضمن شرح مسافرت جوانان نازامون درباره سه منطقه مشخص افریقا نقل کرده است (بند ۳۲)، مطالبی که درباره رود ایستروس یا دانواب نقل کرده (بند ۳۳- ۳۴)، شرح احوال اهالی کولشید)Colchide( و نقل عادات و رسوم آنان (بند ۱۰۴- ۱۰۵)، اشاره به قسمتی از کتاب ایلیاد (بند ۱۱۶- ۱۱۷)، سرگذشت رودوپیس)Rhodopis( )بند ۱۳۴- ۱۳۵)، انتقاد افسانهای که درباره هاتف شهر دودون)Dodone( بر سر زبانها بود (بند ۵۶- ۵۷)، انتقاد عقیده عمومی مردم زمان درباره حوادثی که بر هلن معروف گذشته بود (بند ۱۲۰)، بحثی که درباره هراکلس گشوده و منتهی به تشخیص دو هراکلس و تمیز آنها از هم گردیده است (بند ۴۳- ۴۴)، رد ادعای هکاته درباره شجره نسبی که مورخ خود درباره آن اظهار نظر کرده (بند ۱۴۳)، نقل تاریخ سالی که یونانیان برای تولد دیونیزوس)Dionysos( و پان)Pan( قائل میباشند (بند ۱۴۵- ۱۴۶) و بیان آن قسمت از مراسم مذهبی که یونانیان از اقوام خارج و بخصوص از مصریان اخذ کردهاند و تأسیس پانتئون یونانیان در تاریخی بسیار تازه (بند ۴۹ و بعد).
در کتاب دوم هردوت و بخصوص در قسمت اول آن مؤلف همهجا راه جدل و بحث پیموده و گاه در این راه آنقدر مبالغه کرده است که خواننده تصور میکند مؤلف تعمدی در اتخاذ این روش داشته است. مثلا مؤلف در موقعی که از وسعت سرزمین مصر صحبت میکند بذکر عقیده خود در این باره اکتفا نمیکند، بلکه بنقل عقایدی که دیگران در این باره داشتهاند میپردازد و سپس برای رد آنها استدلال میکند (بند ۱۵- ۱۶- ۱۷- ۱۹)؛ همچنین است وقتی درباره علل طغیان آبهای نیل سخن میگوید
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۴
(بند ۲۰- ۲۳- ۲۴- ۲۶). در همین قسمت مؤلف با تمام نیروی استدلال و اطلاعات خود بجنگ سرگذشتی میرود که یونانیان برای حوادثی که در مصر بر هراکلس گذشته اختراع کردهاند (بند ۴۵). همچنین روایتی که وی درباره اطفالی که پسامتیک برای آزمایش انتخاب کرده بود نقل میکند (بند ۳) و نیز روایتی که از دختر میکرینوس نقل میکند (بند ۱۳۱) بقصد تخطئه یونانیان بوده است.
بدین ترتیب قسمت مهمی از کتاب دوم هردوت اختصاص دارد به شرح افسانهها و بحثها و جدلهای مؤلف درباره کشوری که مورد بحث است و توصیف اوضاع و احوال این کشور. مجموع این افسانهها و بحثها و توصیفها بدون اینکه لطمهای به تسلسل مطالب و استمرار وقایعی که به نقل آن مشغول است وارد کند نوعی زیبائی خاص و شیوا به کتاب مؤلف کهن داده است. از آغاز تا پایان کتاب خواننده احساس میکند که سلسله زنجیر مطالب با لطف و جاذبهای خاص و بدون توقف و مکث ادامه دارد. مؤلف با مهارت و توانائی خاص به وصف قدمت نژاد مصریان میپردازد (بند ۲- ۳) و سپس از تمدن مصریان سخن میگوید (بند ۴) و آنگاه درباره منشاء سرزمین مصر بحث میکند (بند ۵ و بعد)، سرزمینی که با وجود وسعت زیاد (بند ۶) که مؤلف اندازههای آنرا از هرطرف به خواننده عرضه کرده است (بند ۶ و ۹) تا حدی بکمک رسوبات نیل تشکیل شده است (بند ۵- ۱۰- ۱۴) و با اینحال مورخ این سرزمین را به ناحیه مصب آن که منحصرا درنتیجه رسوبات نیل تشکیل شده محدود نکرده است (بند ۱۵- ۱۹)، در این میان که مؤلف از رود نیل و چگونگی نقشی که این شط بزرگ در ایجاد خاک مصر بازی کرده سخن میگوید رشته بحث را به وصف این رود که بزرگترین عامل حیات مصر است میرساند و مدتی درباره آن سخن میگوید و اسرار زیادی از این رود عظیم نقل میکند. از چگونگی تغییرات آب آن که فرضیههای مختلف درباره آن عنوان کردهاند در بند ۱۹ و ۲۷ سخن میگوید و از طول آن و جهت جریان آن در زمینهای مجهولی که شاید پای معدودی از سیاحان باجرأت و حادثهجو بآن رسیده باشد و محلی که سرچشمههای آن آغاز میشود در بند ۲۸ و ۳۳
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۵
سخن میگوید و خط سیر این رود را با خط سیر ایستروس (دانوب) مقایسه میکند و آنها را باهم قرینه و مشابه مییابد (بند ۳۳- ۳۴). بدین ترتیب خواننده در خلال عبارات هردوت مصر را کشوری شگفت و سراسر بدیع مییابد. ولی مؤلف باین وصف طبیعی اکتفا نمیکند و بلافاصله رشته سخن را به شرح عادات و رسوم عجیب مصریان میکشاند و ضمن بیان اینکه عادات و رسوم آنان بسیار بدیع و شگفت بوده است مثالها و شواهدی متعددی برای اثبات آن نقل میکند.
از بند ۳۷ تا ۶۸ درباره عادات و رسوم مذهبی مصریان سخن میگوید. نخست حقوق و وظایف کاهنان مصری را شرح میدهد (بند ۳۷) و سپس درباره انتخاب قربانی و مراسم قربانی و مشورت با خدایان سخن میگوید (بند ۳۸- ۵۸). در این فاصله افسانهای نقل میکند که نشان میدهد بچه جهت ساکنان شهر تب)Thebes( هنگام تشریفات مذهبی میش قربانی نمیکنند و در ضمن این سخن است که درباره هراکلس معروف به بحث میپردازد (بند ۴۳- ۴۴). همچنین ضمن شرح چگونگی تشریفاتی که حین قربانی کردن خوکچه برای دیونیزوس مراعات میشود درباره ریشههای خارجی مراسم مذهبی یونانیان و اسامی خدایان یونانیان اظهار نظر میکند (بند ۴۹- ۵۳).
هنگام اشاره به هاتف دودون که استعمال اسامی خدایان یونانی را تجویز کرده است به بحث درباره تاریخ تأسیس این هاتف میپردازد و روایت اهالی شهر تب و دودون را در این باره نقل میکند و عقیده خود را بر آن میافزاید (بند ۵۴- ۵۷). در ضمن بحث درباره این مسائل است که به مداحی از مصریان پرداخته (بند ۵۹- ۶۳) و چگونگی تقلید یونانیان را از مصریان در بسیاری از مسائل مذهبی و غیر آن نقل میکند. آنگاه درباره خودداری مصریان از نزدیکی با زنان اماکن مقدسی که مخصوص خدایان بوده است سخن میگوید (بند ۶۴) و این بحث او را به نقل دنباله افسانهای میرساند که مورخ در قسمت اخیر بند ۶۳ به نقل آن مشغول بوده است.
این افسانه که درباره آرس)Ares( در دنیای باستان بر سر زبانها بود و آرس را بداشتن روابطی نامشروع با مادر خود متهم میکرد در کتاب هردوت بنحو دیگری
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۶
تعبیر شده است زیرا هردوت مدعی است که خدمتگذاران مادر آرس بآن جهت از ورود او به معبد جلوگیری کردند که او را نمیشناختند: «خدمتگذاران مادر که تا آن زمان آرس را ندیده بودند از عبور او بداخل مانع شدند. ولی او کسانی از شهری دیگر با- خود آورد و با کارکنان معبد خشونت کرد و راهی بنزد مادر خود باز کرد …»
از این گفته مورخ معلوم میشود که بنظر او برخلاف شایعهای که درباره آرس و مادرش در دنیای باستان رواج داشت آرس فقط بقصد ملاقات مادر خود آمده بود و مقصود دیگری نداشته است. ولی گویا مورخ از تعبیر دیگر این داستان باخبر بود و برای رد همین تعبیر است که در بند بعد (بند ۶۴) درباره مسئله نزدیکی زن و مرد بحث کرده است. در پایان این بند مؤلف درباره امتناع مصریان و یونانیان از نزدیکی با زنان در معابد مقدس سخن میگوید و مدعی میشود که دیگر اقوام و ملل، باستثنای مصریان و یونانیان، این عادت ناپسند را دارا میباشند و استدلال آنها اینست که انسان با حیوان یکی است و چون حیوانات میتوانند در اماکن مقدس باهم نزدیک شوند پس برای انسان نیز نباید مانعی برای آن وجود داشته باشد. در همین جا که صحبت از حیوانات درمیان است مؤلف بعادت معمول خود باز از مطلب اصلی دور شده و تا بند ۷۷ درباره حیوانات اظهارنظر کرده است. هردوت در درجه اول از نظر مذهبی درباره حیوانات بحث میکند و شاید علت اینکه از این نظر درباره حیوانات بحث کرده این بوده است که در مصر باستان نسبت به حیوانات احترامات و تشریفات خاصی رعایت میشد که در دیگر کشورهای آن زمان بیسابقه بوده است (بند ۶۵- ۶۷)؛ آنگاه از نظر حیوانشناسی درباره آنان سخن میگوید و انواع حیوانات مخصوص مصر را نقل میکند (بند ۶۸- ۷۶). همینکه بحث درباره حیوانات بپایان میرسد در آغاز بند ۷۷ بار دیگر به بحث درباره انسانها میپردازد و چنین مینویسد:
«و اما از مصریان …». و در آغاز بحث درباره مصریان درباره خصوصیات مشترک آنان با حیوانات یعنی مسائل مربوطه به بهداشت، وضع تغذیه و دیگر احتیاجات جسمانی آنان سخن میگوید (بند ۷۷)، آنگاه به بهانه بحث درباره جشنها و ضیافتهای
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۷
آنان مختصری درباره چگونگی زندگی اجتماعی آنان سخن میگوید، از این قبیل است تذکار خاطره مرگ در هیاهوی جشنها برای اینکه حاضرین این لحظات زود- گذر را مغتنم شمارند (بند ۷۸)، نقل یکی از آوازهای آنان (بند ۷۹)، مراسم اظهار ادب و رعایت احترامات (بند ۸۰)، شرح چگونگی لباس آنان در زندگی عادی و در تشریفات و مراسم مذهبی (بند ۸۱)، اهمیتی که برای جادوگری و نجوم و تفأل از روی آثار و علائم ظاهری حیوانات قائل بودهاند (بند ۸۲)، فقدان غیبگو بین مصریان (بند ۸۳) و فراوانی اطباء بین آنان (بند ۸۴).
یکی از خصوصیات تاریخنویسی هردوت که لطف و جاذبه خاصی به کتاب او داده است اینست که مؤلف پیوسته دستخوش تسلسل خواطر خود میشود و باصطلاح از شاخهای به شاخهای میپرد. نقل یک مطلب معین او را بنقل مطلبی دیگر میکشاند و بدین ترتیب هرلحظه از مطلبی به مطلب دیگر میرود. مثلا بحث درباره فراوانی اطباء در قسمت اخیر بند ۸۴ وی را بفکر مرگ میاندازد و بلافاصله از بند ۸۴ ببعد مطالب مشروحی درباره تشریفات تدفین مردگان و چگونگی صنعت مومیائی اجساد و مراقبتی که در مصر از بعضی از اجساد مینمودند نقل میکند (بند ۸۴- ۹۰). تا اینجا رشته مطالب با وجود تنوع آنها تا حدی باهم ارتباط دارد، ولی در بند ۹۱ مؤلف بار دیگر درباره مطلبی که قبلا در بند ۷۹ درباره آن سخن گفته بود بحث میکند و درباره کراهت مصریان نسبت به عادات و رسوم غیر مصری مطالبی نقل میکند و یکی از موارد استثنائی را شرح میدهد که این نفرت و کراهت کنار گذارده شده است. احتمال میرود که مطالب این بند را مؤلف بعد از اختتام کتاب دوم بصورت مطلبی اضافه بر آن افزوده است و یا تفسیری بوده است که بر حاشیه آن نوشته است.
آنچه مؤلف درباره مصر و مصریان از فصل ۷۷ ببعد نقل میکند منحصرا اختصاص دارد به مصریانی که در قسمتهای حاصلخیز کشور زیست میکردند (بند ۷۷). و چون ساکنان نواحی مردابها و سواحل دلتا با این دسته از مصریان تفاوت داشتند هردوت در بند ۹۲ تصریح میکند که این دسته از مصریان نیز از بسیاری لحاظ از حیث
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۸
عادات و رسوم با مصریان اصلی اختلافی ندارند و ضمن اشاره باین موضوع است که مؤلف تصریح میکند که در مصر تعدد زوجات مرسوم نبوده است. آنگاه پس از بیان وجه شباهت این مصریان با مصریان اصلی به نقل وجه اختلاف آنان میپردازد و در بندهای ۹۲ و ۹۴ و ۹۵ درباره چگونگی تغذیه آنان و محافظت خود در برابر حشرات بحث میکند. آنچه مؤلف در بند ۹۳ درباره ماهیها نقل میکند و همچنین آنچه در بند ۹۶ درباره قایقرانان نیل مینویسد و مطالبی که بوصف دشتهای مستور از آب هنگام طغیان نیل اختصاص داده و تشبیه کردن شهرهائی که مانند نگین انگشتر از آب بیرون میآمدند به جزایر معلق (بند ۹۷ و ۹۸) چندان بنظر خواننده دور از مطلب نیست و معلوم است که مؤلف برای مجسم کردن کشور مصر که قسمتی از آن خشک و قسمتی دیگر باتلاقی است بنقل این مطالب مبادرت کرده است.
چنین است خلاصه مطالب کتاب دوم هردوت. مؤلف در این کتاب مطالب خود را صریحا به چند دسته تقسیم کرده و هردسته را تحت عناوینی کلی بیان کرده است از قبیل شرح کشور بطور کلی و شرح مذهب و عادات و رسوم مصریان. ولی همچنان که فکر مؤلف گرد این مطالب اصلی دور میزده است گاه مرغ اندیشه و تفکر خود را پروبال گشوده و در خلال بحث این مطالب و گاه ضمن عبور از مطلبی به مطلب دیگر تسلیم تسلسل خواطر خود گشته و از شاخهای به شاخهای پریده است. با این حال باید تصدیق کرد که وحدت مطالب کتاب از بند ۲ تا ۹۸ کاملا حفظ شده و آنچه مؤلف بعنوان جمله معترضه در خلال عبارات افزوده هیچگونه خللی به استمرار مطلب و تسلسل موضوع وارد نکرده است و شاید بتوان گفت این شیوه تحریر یکی از خصوصیات نادری است که مخصوص تاریخنویسی هردوت است.
در قسمت دوم از کتاب دوم یعنی از بند ۹۸ تا بند ۱۸۲ که به شرح تاریخ مصر اختصاص دارد طرز بیان مطالب و تقدم و تأخر آنها تا حدود زیادی از روی قدمت تاریخ و سنوات وقایع ترتیب داده شده است. مطالبی که درباره پادشاهان مصر نقل شده بترتیبی که این پادشاهان جانشین هم شدهاند نقل شده و درباره هریک از آنان در صورت لزوم
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۴۹
علاوه بر شرح اقدامات و عملیاتشان، درباره بناهائی که احداث کردهاند و عمران و آبادی که بدان دست زدهاند بحث شده است. مؤلف مختصری درباره مین)Min( که قدیمترین پادشاه مصر شناخته شده بحث میکند و آنگاه در بند ۱۰۰ و ۱۰۱ چند کلمه درباره صدها تن از سلاطینی که بین مین و سلسله سلاطینی که خود در بندهای بعد بنقل مفصل تاریخ آنان مبادرت میکند بحث میکند و به بهانه اینکه این پادشاهان چندان لایق نبودهاند که بحث درباره آنان بدرازا کشد به شرح سلطنت نخستین پادشاهانی که بنظر او واجد اهمیت فراوان بودهاند میپردازد و درباره موریس)Moeris( و کارهای او سخن میگوید. مطالبی که مؤلف در این قسمت از کتاب خود تا بسلطنت رسیدن پسامتیک)Psammetique( نقل میکند بیشتر جنبه افسانه دارد و در موقعی که مؤلف این قسمت از مطالب افسانهای را رها میکند و به قسمت واقعی میپردازد بار دیگر بعادت معمول خود مطلبی خارج از موضوع عنوان میکند و طی چند بند (۱۴۲ تا ۱۴۶) درباره عقیده یونانیان نسبت به چگونگی تولد خدایان بحث میکند و عقیده آنان را رد میکند. یونانیان عقیده داشتند که بسیاری از خدایان تا عصری که به عصر مؤلف نزدیک بوده است با بنی نوع بشر روابط زناشوئی داشتهاند و تعدادی از خدایان در قرون اخیر بدنیا آمدهاند. هردوت به رد این ادعای یونانیان میپردازد و مدتی درباره آن سخن میگوید. در اینکه هدف مؤلف از بیان این مطلب خارج از موضوع روشن شدن قسمتی از دانش مردم آن زمان بوده است یا صرفا در قالب این عبارات رقیب دیرین خود هکاته را بیاد تمسخر و تخطئه گرفته تردید است و معلوم نیست مؤلف درحقیقت از کدامیک از این دو انگیزه الهام گرفته است؛ ولی تردیدی نیست که مطلبی که در این قسمت و باین مناسبت نقل میکند کوچکترین ارتباطی با تاریخ مصر ندارد. با اینحال مؤلف این مطلب را نیز در جائی بیان کرده است که تا حدی عدم ارتباط آنرا به تاریخ مصر از نظر مستور میدارد. چه این مطلب در جائی قرار دارد که مؤلف به بحث درباره تعداد نسلهائی که از روی آن به محاسبه مشغول بوده است پرداخته. بعد از آن در بند ۱۰۴ و ۱۰۵ در ضمن شرح جنگهای
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۰
سزوستریس)Sesostris( مطالبی درباره اقوام کولشید)Colchide( نقل میکند تا نشان دهد این جنگها که تا کولشید ادامه یافت بچگونه سرزمینی سرایت کرد.
همچنین است مطلبی خارج از موضوع که در بند ۱۱۶ و ۱۱۷ برای تمیز دادن شاعر ایلیاد از شاعر «آوازهای قبرسی» نقل میکند؛ از همین قبیل است آنچه مؤلف در بند ۱۲۰ درباره کذب افسانهای که بحکایت آن هلن را به شهر تروآ)Troie( برده بودند و ساکنان این شهر بهیچ قیمتی حاضر باسترداد او نبودهاند نقل میکند و مطالبی که درباره سلطنت دمتر)Demeter( در جهنم و عقیده مصریان درباره سرنوشت بشر در دنیای آخر نقل میکند (بند ۱۲۳). این مطالب و همچنین مطالب مربوط به منشاء تسموفوریها)Thesmophorie( )بند ۱۷۱) و مطالب کماهمیت دیگری که نقل کرده است هریک بنحوی از انحاء به سلسله زنجیر مطالب تاریخ مصر مربوط میباشد.
و اما مطالبی که در بندهای ۱۶۴ تا ۱۶۸ درباره تقسیم مصریان به طبقات هفتگانه نقل میکند و بخصوص آنچه درباره طبقه نظامیان مصر که ظاهرا بیمناسبت بنظر میرسد نقل میکند درحقیقت چندان خارج از موضوع نیست زیرا مؤلف برای توجیه علت کثرت تعداد سپاهیان بومی مصر که توانستند در جنگ آمازیس و آپریس معدودی از سربازان روزمزد خارجی را که در خدمت آپریس)Apries( بودهاند درهم شکنند (بند ۱۶۹) ناگزیر به نقل این مطالب درباره امور نظامی مصر بوده است. شاید بهتر آن بود که این مطلب در قسمت اول از کتاب دوم در جائیکه از جامعه مصر و عادات و رسوم مصریان بحث شده است نقل میشد. همچنین جزئیات مربوط به افتخارات و امتیازات مصریان که در این قسمت بیان شده است ممکن بود در بند ۱۴۱ بیان شود، در جائیکه درباره ستوس)Sethos( بحث میکند و بیاعتنائی او را به سربازان و غصب حقوق و امتیازات نظامیان را که منجر به مخالفت آنان با او گردید شرح میدهد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۱
*** این بود مختصری درباره مطالبی که هردوت در کتاب دوم خود تحت عنوان تاریخ مصر بیان کرده است. اکنون باید دید مؤلف کهن که در کتاب اول خود مطالب مربوط به مادها و پارسها را «از قول دانشمندان پارسی» نقل کرده برای تهیه کتاب دوم خود از چه منبعی الهام گرفته است. نکتهای که امروز بر ما پوشیده نیست و نسبت بآن تردید نداریم اینست که اولا هردوت هرگز به سرزمین اصلی پارس قدم نگذارده بود و بهمین جهت ناگزیر بوده است آنچه درباره پارسها نقل میکند بطور غیر مستقیم از منابع پارسی بدست آورد؛ و ثانیا هردوت در مسافرت بزرگی که در آسیای صغیر و سوریه و مصر درپیش گرفت در کشور اخیر مدتی توقف کرد و از نزدیک شهرهای باستان مصر را تماشا کرد و با مردم آن مجالست کرد و بناهای تاریخی آن را خود بچشم دید. بنابراین باید گفت که بدون تردید منبع قسمت مهمی از اطلاعات هردوت در این کتاب گفته مصریان باستان و مشهودات و ملاحظات شخصی هردوت بوده است. مؤلف در بند ۹۹ که قسمت توصیفی خود را درباره سرزمین مصر بپایان میرساند و شرح تاریخ گذشته مصر را آغاز میکند خود باین مطلب اشاره میکند و چنین مینویسد: «تا اینجا هرچه گفتم نتیجه مشاهدات و تفکرات و تحقیقات خود من بود. ولی از اینجا ببعد آنچه مصریان نقل میکنند آنطور که خود شنیدهام نقل میکنم و مختصری هم از آنچه خود بچشم دیدهام بآن اضافه میکنم».
اگر بگفته هردوت اعتماد کامل داشته باشیم باید منبع اصلی اطلاعات او را درباره مصر بقسمی که خود مدعی است مشهودات مستقیم او بدانیم. ولی حقیقت آنست که فقط قسمتی از اطلاعات هردوت ناشی از ملاحظات شخصی او است و تردیدی نیست که مؤلف کهن قسمتی از اطلاعات خود را درباره مصر که تا بند ۹۹ از کتاب دوم شرح داده از مؤلفین قبل از خود اخذ کرده است.
سی الی چهل سال قبل از هردوت هکاته مورخ معروف یونان باستان سراسر مصر را سیاحت کرده و مشاهدات خود را در کتابی که امروز در دست نیست و از بین
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۲
رفته است منتشر کرده بود. ظاهرا هکاته بمسائلی که هردوت در قسمت اول کتاب خود تا بند ۹۹ درباره اوضاع و احوال مصر و توصیف این کشور عنوان کرده است توجهی کمتر داشته و آنچه بیشتر جلب توجه او را کرده مسائل جغرافیائی مصر و اوضاع و احوال این کشور از حیث حیواناتی که در آن زیست میکردند و گیاهانی که در آن میروئید بوده است. با اینحال، هکاته مختصری درباره اصل و منشاء ساکنان مصر و اخلاق و عادات و رسوم آنان بحث کرده و جای تردید نیست که هردوت از این قسمت از کتاب هکاته با اطلاع بوده و احیانا از آن استفاده کرده است. شاید هردوت که بعد از هکاته به مصر سفر کرده از کتاب رقیب خود و مطالب جالبی که درباره مصر در آن عنوان شده بود تحریک شده و دست باین سفر بزرگ زده است و شاید هم کتاب هکاته را برای روشن شدن ذهن خود و تشخیص شهرها و بناهای تاریخی مصر با خود برده است.
با اینحال، هردوت فقط یکبار در بند ۱۴۳ از هکاته نام میبرد و در آنجا هم او را مورد تمسخر قرار میدهد و عقیده او را درباره اصل و نسب او تخطئه میکند. هردوت در این بند مدعی است که هکاته که به نژاد و نسب خود غره بوده به کاهنان شهر تب)Thebes( گفته بوده که نسب او بعد از شانزده پشت بیکی از خدایان میرسد.
باز بنا بگفته هردوت کاهنان شهر تب بیش از سیصد مجسمه از خدایان به هکاته ارائه داده بودهاند که همه متعلق به کاهنان بزرگ آمون)Ammon( خدای مصریان باستان بوده که پدر در پسر جانشین هم شده بودند و در این مدت طویل در بین این سلسله نسب انسانی هیچ عامل الهی مشاهده نمیشده و اظهار تعجب کرده بودهاند که چگونه هکاته مدعی است بعد از شانزده پشت به خدایان میرسد. شاید اطلاع هردوت از این موضوع (اگر صحت داشته باشد) از کتاب هکاته نباشد، زیرا بدون تردید هکاته مطلبی که تا این حد نسبت باو اهانتآور باشد در کتاب خود نقل نکرده است و محتمل است هردوت این مطلب را از فرزندان کاهنانی که در زمان هکاته میزیستند شنیده باشد. ولی در بسیاری از موارد دیگر بطور قطع و گاه باحتمال زیاد هردوت بدون نقل منبع اصلی اطلاع خود از هکاته معروف اقتباس کرده و مطالب او را در قالب عباراتی دیگر نقل کرده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۳
در جائی که هردوت مدعی است که برخی مصر را «هدیه نیل» مینامند مقصود او از «برخی» هکاته معروف است. ولی از این مؤلف حتی در این مورد نیز نام نمیبرد (کتاب دوم- بند ۵). در جای دیگر که «یونیها» را مورد ملامت قرار میدهد و عقیده آنها را درباره نیل تخطئه میکند درحقیقت علیه هکاته از اهل ملط سخن میگوید و عقیده او را تخطئه میکند. بنا بگفته هردوت «یونیها» (یعنی هکاته) عقیده داشتهاند که کلمه «مصر» فقط به ناحیه مصب نیل گفته میشده است و باین نکته توجه نداشتهاند که با این حساب چون بعقیده آنها رود نیل سرحد افریقا و آسیا است قاعده مصر که دربین انشعابات آن قرار میگرفت و فقط ناحیه مصب نیل را تشکیل میداد باید از افریقا آسیا هردو مجزا باشد و قسمت چهارم خشگیها را تشکیل دهد و درینصورت مصریان که ساکنان سرزمینی بودهاند که در دورانی بسیار جدید بوسیله رسوبات نیل تشکیل شده است چگونه میتوانستهاند ادعا کنند که قدیمترین قوم جهان میباشند (کتاب دوم- بند ۱۵- ۱۶).
همچنین در جائیکه هردوت نظریهای را که بموجب آن نیل از اقیانوسی خیالی سرچشمه میگیرد تخطئه میکند (بند ۲۱ و ۳۲ از کتاب دوم) درحقیقت عقیده هکاته معروف است که مورد انتقاد قرار میدهد و با شدت و خشونت نظریه او را رد میکند. همچنین در بند ۱۵۶ که هردوت مدعی است جزیره کمیس)Chemmis( را بچشم خود دیده است که «نه مواج است و نه حرکت میکند» در حقیقت عقیده هکاته را که قبل از او چنین ادعائی را کرده است بیاد تمسخر و تخطئه میگیرد. اینها مواردی است که نشان میدهد هردوت تا جائیکه برایش مقدور بوده سعی کرده است اشتباهات سلف خود را برخ او بکشد و خطاهای او را فاش کند و یا در صورت امکان هربار که عقیده او را صحیح یافته چیزی بر آن بیفزاید و نقص آنرا تکمیل کند. شاید در بعضی موارد دیگر نیز که هردوت همین روش را بکار برده و اظهار فضل کرده است هدف او هکاته بوده است.
از این قبیل است بند ۲ که درباره نقل قول مخالفی درباره پسامتیک صحبت میکند و یا بند ۴۵ که درباره سوانحی که بر هراکلس گذشت بحث میکند.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۴
در بسیاری از موارد دیگر هردوت ظاهرا در کمال سادگی مطالب هکاته را عینا نقل کرده و بخود نسبت داده است. پورفیر)Porphyre( فیلسوف معروف باستان که در قرن سه قبل از میلاد میزیست از قول اوزپ)Eusepe( که در قرن چهار قبل از میلاد میزیست و مؤلف کتاب بزرگی درباره تاریخ مذهب میباشد و به «پدر تاریخ مذهبی» معروف است مدعی اینست که «هردوت در کتاب دوم خود بسیاری از مطالب را کلمهبهکلمه از کتاب هکاته از اهل ملط نقل کرده و فقط مختصر تغییری در آن داده است. از این قبیل است سرگذشت سیمرغ و مطالبی که درباره اسب آبی و صید تمساح نقل کرده است.» نمونههائی که پورفیر از قول اوزب نقل میکند و مدعی است هردوت از هکاته نقل کرده محدود به مواردی که ذکر کرده نیست و اصطلاح «بسیاری از مطالب» خود مؤید این ادعا است. قبل از هردوت، هکاته درباره نان مصریان که کیلستیس)Kyllestis( نامیده میشد سخن گفته و درباره شرابی که مصریان از جو میساختهاند بحث کرده. این دو مطلب را که هردوت در بند ۷۷ از کتاب دوم خود بآن اشاره کرده بادعای آتنه «1» نویسنده و فیلسوف قرن سوم قبل از میلاد از هکاته اخذ کرده است. بسیاری از مطالبی که مؤلف درباره حیوانات و گیاهان مصر و عادات و رسوم مردم آن نقل میکند بدون تردید در کتاب هکاته که امروز از- بین رفته است وجود داشته و مؤلف از آن استفاده کرده است. چون کتاب بدست به مشاهده آثار و ابنیه مصر باستان مشغول بوده شاید قسمت مهمی از ملاحظات شخصی او نیز تا اندازهای تحت تأثیر نوشتههای مؤلف آن کتاب یعنی هکاته معروف قرار گرفته و سهم مؤلف حاضر از این لحاظ اینست که نسبت به صحت یا سقم ادعاهای سلف خود عملا در محل تحقیق کرده است. ولی آنچه درباره اسب آبی نقل کرده و اشتباهاتی که در این قسمت مرتکب شده ثابت میکند که از این لحاظ یعنی دقت در صحت یا
______________________________
(۱)- آتنه)Athenee( نویسنده و فیلسوف یونانی در قرن سه قبل از میلاد که در شهر نو کراتیس)Naucratis( از مهاجرنشینهای یونان در مصر متولد شده بود و کتاب معروفی تحت عنوان «ضیافت سفسطهکاران» تألیف کرده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۵
سقم ادعاهای سلف خود نتوانسته است آنطور که باید وظیفه خود را انجام دهد و باز اشتباهات و خطاها و گزافگوئیهائی در خلال عبارات او مشاهده میشود.
تشخیص حدود مطالبی که مؤلف از هکاته اقتباس کرده تا اندازهای دشوار است. برخی از مورخین که با هردوت نظر مساعدی ندارند حتی قسمت تاریخی کتاب دوم او را که از بند ۹۹ آغاز میشود به هکاته نسبت دادهاند و دلیلی که برای اثبات این ادعا اقامه کردهاند اینست که هکاته آخرین قسمت تاریخ مصر را به سلطنت آمازیس که ظاهرا با او معاصر بوده است اختصاص داده و هردوت نیز بتقلید از او چنین کرده است. تردیدی نیست که این ادعا نمیتواند کاملا بجا باشد زیرا اگر هکاته و هردوت هردو شرح تاریخ مصر را با سلطنت آمازیس بپایان رسانیدهاند علت آنست که اگر از پسامتیک که فقط چند ماهی سلطنت کرد صرفنظر کنیم آمازیس درحقیقت آخرین پادشاه مستقل مصر باستان بوده است و از آن پس مصر بدست خارجیان فتح شده است و بنابراین منطقی است که تاریخ یک کشور مستقل را با ختم استقلال آن بپایان رسانند.
با اینحال، تردیدی نیست که علاوه بر مطالبی که در گذشته بدان اشاره شد، در بسیاری از موارد دیگر نیز هردوت از هکاته تقلید کرده است. بعبارت دیگر، علاوه بر مواردی که مدارک و دلائل زیادی وجود دارد که اقتباس هردوت را از هکاته ثابت میکند و همچنین علاوه بر مواردی که مطابقت متن هردوت با قطعاتی که از هکاته بطور غیرمستقیم برای ما باقی مانده این مطلب را ثابت میکند، در خلال عبارات هردوت موارد دیگری میتوان یافت که باحتمال زیاد مؤلف از سلف خود اقتباس کرده است. مثلا هردوت در بند ۱۵۸ مدعی است که شهر پاتوموس)Patoumos( را یک شهر عرب مینامند در حالیکه این شهر در مشرق شرقیترین شاخه دلتای نیل قرار دارد و فقط هکاته میتواند چنین ادعائی کرده و شاید اشاره هردوت باو بوده است زیرا او است که مدعی است سرزمین مصر به ناحیه مصب نیل محدود است و بنابراین هرشهری که در خارج از این حدود قرار داشته باشد مانند شهر پاتاموس که در مشرق شرقیترین شاخه ناحیه مصب واقع شده غیر مصری است و شهر عرب میباشد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۶
بطور یقین هردوت خود چنین ادعائی نکرده است، زیرا او در بند ۱۸ از کتاب خود مدعی است که سرزمین مصر به سراسر منطقهای گفته میشود که از آب نیل سیراب میشود. پس شهر پاتوموس که از آب نیل سیراب میشد نیز در نظر هردوت مصری بوده است و اینکه گفته است این شهر را یک شهر عربی میدانند بطور قطع نشان میدهد که در این مورد نیز تحت تأثیر هکاته بوده است و شاید این عبارت را از قسمتی از متن هکاته بدون توجه باینکه با ادعای خود او در بند ۱۸ مباینت دارد در کتاب خود نقل کرده است. همچنین است نقطهای از مصر که بادعای او در آنجا نوعی از مرغان افریقائی در انتظار مارهای بالدار بودهاند و وی آن محل را «نقطهای از عربستان» نام نهاده. تردیدی نیست که هردوت افسانهای که درباره این مارهای بالدار نقل کرده از مورخ سلف خود اقتباس کرده. با اینحال، این اقتباس مانع از آن نبوده است که مؤلف خود ضمن سیاحت و گردش در مصر برای تحقیق درباره صحت یا سقم این مطلب به شهر بوتو)Bouto( مسافرت کرده باشد.
البته همهجا برای تشخیص منابع اصلی تاریخ هردوت آثار و نشانهای باین وضوح و صراحت نمیتوان یافت و غالبا انسان در جستجوی منبع اصلی گفتههای مؤلف دچار تردید و تزلزل میشود. هردوت غالبا در نقل مطالب این عبارت را بکار برده:
«بطوریکه نقل میکنند …» و مفهوم این عبارت قسمی است که نمیتوان بصراحت تعیین کرد که مقصود مؤلف از این ضمیر جمع مجهول مؤلفین سلف او بوده است یا- مصریانی که در ضمن سفر با آنان تماس گرفته و درباره اوضاع و احوال کشور از آنان تحقیق کرده است.
از این قرار، هردوت بسیاری از مطالبی را که در کتاب دوم خود عنوان کرده از مؤلفین سلف خود اقتباس کرده است. ولی این حقیقت مباینتی با انجام وظیفه بزرگ تاریخنویسی او ندارد و نباید از این امثله و شواهد نتیجه گرفت که هردوت مستقلا عامل مؤثری در تحقیق تاریخی خود نبوده. بخصوص در مواردی که وی با بیانی صریح و روشن مدعی میشود که به فلان نقطه سفر کرده و فلان چیز را «بچشم خود»
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۷
دیده یا فلان مطلب را از فلان کس کسب کرده جای تردید نیست که مؤلف واقعا چنین کرده و نباید گفته او را اغراق یا دروغ دانست. درباره هردوت زیاد گفتگو شده و عده زیادی از مورخین او را دروغپرداز نامیدهاند و مدعی شدهاند که بسیاری از مطالب او دروغ و کذب محض است. اتفاقا کتاب دوم هردوت تنها کتابی است که بیش از دیگر مجلدات تاریخ این مؤلف هدف اینگونه حملات قرار گرفته و جمعی از- محققین نسبت به صحت اظهارات مؤلف در این کتاب تردید کامل کردهاند. بهمین جهت جای آن دارد که درباره ادعای هردوت در این موارد و استدلال مخالفین او در این مقام بحث بیشتر و دقیقتری شود.
نمیتوان انکار کرد که هردوت در ضمن سیاحتی که در مصر درپیش گرفت به سراسر ناحیه مصب نیل مسافرت کرد و از شهرهای نوکراتیس)Naucratice( و سائیس)Sais( و بوباستیس)Boubastis( دیدن کرد و مدتی در ممفیس و وهلیوپولیس)Heliopolis( اقامت گزید و از نزدیک عظمت اهرام را تحسین کرد و درباره ابعاد آن تحقیق کرد. و نیز نمیتوان منکر شد که وی بناهای اسرارآمیز و تودرتوی مصریان را خود بچشم دیده است (و شخصا در کمال صداقت اعتراف کرده که فقط قسمتهای زیرزمینی آنرا ندیده (بند ۱۴۸)) و با اینکه در بند ۱۴۹ در مورد مجسمههای عظیمی که در نزدیکی دریاچه موریس بوده است اشتباه کرده، خود شخصا به ساحل این دریاچه رفته و از نزدیک آنرا بچشم دیده است. حتی بعضی معتقدند که وی به سرزمین عربستان و شهر بوتو)Bouto( نیز سفر کرده و با اینکه مطالبی مربوط به «افعیهای بالدار» که مدعی است در این ناحیه بچشم دیده چندان باور کردنی نیست در هرحال به قسمتهائی از عربستان نیز مسافرت کرده (بند ۷۵). آنچه از ادعای هردوت درباره گردشها و مسافرتهای او قابل تردید است سفری است که وی مدعی است به قسمتهای علیای نیل و مناطق نزدیک به سرچشمه آن کرده است.
هردوت مدعی است که در مسیر رود نیل تا الفانتین)Elephantine( که محل آبشارهای نیل و منطقه اسوان امروز است بالا رفته و این ناحیه را بچشم دیده
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۸
است (بند ۲۹). ولی حقیقت آنست که هردوت باین ناحیه سفر نکرده و اگر این ناحیه را بچشم دیده بود. همهجا از الفانتین که درحقیقت جزیره است بعنوان یک شهر سخن نمیگفت (کتاب دوم- بند ۹- ۱۷- ۱۸- ۲۹- ۳۰- ۶۹- ۱۷۵- همچنین کتاب سوم بند ۱۹). در بند ۱۷۵ مدعی است که تخته سنگ عظیمی که در زمان آمازیس از سین)Syene( آورده بودند از الفانتین استخراج شده بود.
در بند ۲۸ باستناد گفته یکی از محررین شهر سائیس مدعی است که سرچشمه نیل در فاصله بین سین)Syene( و الفانتین بین دو تخته کوه قرار دارد، در حالیکه بین سین و الفانتین یکی از شعب نیل قرار دارد که عرض آن به صد و پنجاه متر نمیرسد و کوهی هم در این محل یافت نمیشود «1». همچنین در بند ۹ مدعی است که بین هلیوپولیس و تب از راه نیل نه روز مسافت فاصله است، در حالیکه در زمان پسامتیک دختر پادشاه که با شتاب و عجلهای تمام مسافرت میکرد این فاصله را کمتر از سیزده روز طی نکرده است. در بند ۸ مدعی است که اگر چهار روز در رود نیل بالاتر از هلیوپولیس حرکت کنیم دره نیل که تا محل این شهر تنگ است گشاد و پهن میشود، در حالیکه دره نیل تا سرحدات جنوبی مصر اصولا پهن نمیشود و اگر هم در بعضی نقاط پهن شده از نو تنگ و باریک شده است. و نیز در بند ۸ مدعی است که عرض دره نیل در تنگترین نقطه خود که در قسمت سفلای هلیوپولیس قرار دارد به دویست ستاد یعنی سی و پنج کیلومتر میرسد، در حالیکه در همین محل عرض دره نیل گاه به ده کیلومتر میرسد.
تحقیقی که یکی از محققین درباره سیاحت هردوت در مصر و طول مدت آن کرده «2» بسیاری از مشکلات را روشن کرده است. ظاهرا در زمان هردوت سین
______________________________
(۱)- هردوت خود مدعی است که اظهارات کاتب سائیس را جدی تلقی نکرده، ولی با اینحال، اگر خود او به الفانتین رفته بود و اطلاعات صحیحی داشت جای آن نبود که بعقیده این کاتب اشاره کند و مدتی درباره آن بحث کند، بعلاوه در هیچجا صریحا منکر وجود دو کوهی که کاتب سائیس کروفی)Crophi( و موفی)Mophi( نامیده نشده و این خود میرساند که چون هرگز باین ناحیه سفر نکرده با تردید درباره آن سخن گفته است.
(۲)-Sourdille :Voyage d'Herodote en Egypte
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۵۹ ) Syene (
درحقیقت حومهای از الفانتین محسوب میشده و گویا هردوت که در سفر شتاب داشته متوجه نشده است که این حومه خود نامی مستقل و مجزا از الفانتین دارد و سین نامیده میشود. بهمین جهت است که این حومه را با محل اصلی آن یکجا الفانتین نامیده و در اینصورت جای تعجب نیست که از جزیرهای که الفانتین در آن قرار داشته و بهمین نام خوانده میشده اسم نبرده باشد. بهمین جهت است که مؤلف سنگی که از سین استخراج شده بود از الفانتین دانسته و نیز شاید بهمین جهت است که وقتی پس از مسافرت خود از دهان یکی از کاتبان شهر ساتیس میشنود که سرچشمه نیل بین سین و الفانتین قرار دارد آنرا باور میکند و چون سین را نمی- شناخته و محل آنرا نمیدانسته عین گفته او را نقل میکند. و اما اشتباهی که هردوت در مورد مسافت بین هلیوپولیس و شهر تب مرتکب شده شاید ناشی از این باشد که در زمانی که وی در مصر به مسافرت پرداخته چون مدتها بود که پارسها بر آسیای غربی مسلط شده بودند و در سراسر راه شاهی چاپارهای سریع السیر تأسیس کرده بودند بعید نیست که بر روی رود نیل نیز دستگاه حمل و نقل سریعی تأسیس کرده بودهاند که همانطور که هردوت نقل میکند فاصله بین هلیوپولیس و تب را در نه شبانهروز طی میکردهاند، در حالیکه در همان زمان سرعت حمل و نقل کالاهای تجاری و مسافرین در همین مسیر بمراتب از این مقدار کمتر بوده است (بند ۱۷۵). احتمال دارد هردوت که خود فاصله بین هلیوپولیس و شهر تب را یکباره سفر نکرده و در ضمن راه توقف کرده برای نشان دادن فاصله بین این دو شهر طول مدتی را که کشتیهای دولتی برای طی این مسافت میپیمودهاند ملاک قرار داده. ولی آنچه تصور آن دشوار است و نمیتوان توضیحی برای آن یافت جائی است که مورخ کهن مدعی است که دره نیل در تنگترین قسمت آن حداقل دویست ستاد یعنی سی و پنج کیلومتر عرض دارد. همچنین است در موردی که مدعی است که پس از چهار روز بحرپیمائی در رود نیل در جهت جنوب، خاک مصر وسعت و گسترش مییابد. تحقیقات اخیر نشان داده است که دره نیل از محلی که نصف فاصله هلیوپولیس تا تب میباشد وسعت مییابد و تقریبا
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۰
در همین محل در ساحل چپ نیل مجرائی قدیمی احداث شده بوده که امروز بحر یوسف نام دارد و ابتدا متوجه غرب و سپس متوجه شمال میشده و اراضی که در گذشته محل دریاچه معروف موریس بوده آبیاری میکرده است. بعضی از محققین معتقدند که هردوت چون جهت اولیه مجری را تشخیص نداده اراضی منطقه موریس را در همان محل که مجرای یوسف جدا میشود قرار داده و شاید از همین اراضی است که وی سخن گفته «1».
و اما اشتباه هردوت را در مورد حداقل عرض دره نیل ناشی از اشتباه بصری میدانند و شاید هم ناشی از آن بوده است که هردوت هنگامی در آن نواحی به سفر مشغول بوده که نیل طغیان کرده وی را دچار اشتباه کرده است.
تردیدی نیست که این توضیحات برای توجیه علل اشتباهات مورخ کهن کافی نیست و از حدود فرض تجاوز نمیکند. ولی چون تمام آن قسمت از اظهارات هردوت که این مسائل را مطرح کرده در یک بند (بند ۸) نقل شده فرض دیگری میتوان کرد و میتوان حدس زد که اصولا این یک بند از متن اصلی هردوت از بین رفته یا نقصی در آن پیدا شده و دستبرد زمانه کار خود را کرده و گفته مؤلف را بنحوی دیگر بما عرضه کرده است.
اما علاوه بر مشکلات فوق اشکالات دیگری نیز در برابر ما قرار داد. اگر فرض کنیم همانطور که هردوت مدعی است در سراسر سفر به سیاحت پرداخته باشد، نمیتوان مدعی شد که تمام اطلاعاتی که از قول مصریان نقل کرده محققا از دهان آنان شنیده باشد، زیرا انتساب بعضی از این اطلاعات به مصریان غیرممکن و غیرقابل تصور بنظر میرسد.
از این قبیل است وقتی هردوت از قول اهالی شهر کمیس)Chemmis( مدعی است که خدای این شهر پرسه)Persee( فرزند دانا)Danae( بوده و این خدا که از نژاد یونی بوده همینکه بوسیله مادر خود از نسب جدش دانااوس)Danaos( مطلع شد و دانست که از اهل کمیس میباشد در موقعی که برای آوردن سر بریده گورگون
______________________________
(۱)- همان کتاب صفحه- ۱۴۰.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۱ ) Gorgone (
به افریقا میرفت به کمیس مراجعت کرد و در این شهر خانواده خود را شناخت و از آن زمان ببعد گاهگاه در معبد خود در شهر کمیس ظاهر شد و هربار که ظاهر میشد کفش چوبی خود را بعلامت حضور خود باقی میگذارد (بند ۹۱ از کتاب دوم). همچنین نمیتوان باور کرد که واقعا کاهنان شهر تب برای هردوت نقل کرده باشند که هاتف دودون)Dodone( و آمون)Ammon( درحقیقت شعبهای از هاتف شهر تب میباشد و مؤسسین آنها زنانی بودهاند که مخصوص خداوند شهر تب بوده و بوسیله فینیقیها ربوده شده و بصورت کنیز در شهرهای یونانی بفروش رفتهاند (بند ۵۴ از کتاب دوم). همچنین است در موردی که مؤلف مدعی است که کاهنان شهر ممفیس درباره ربودن هلن و جنگ تروآ و بازگشت منلاس)Menelas( به مصر سخن گفتهاند و در اینباره اطلاعات مخصوصی داشتهاند. آنچه هردوت در این موارد به اهالی مصر نسبت داده و از قول آنان نقل کرده باحتمال زیاد یا داستانهائیست که خود اختراع کرده و یا افسانههائیست که از دهان یونانیان شنیده و یا در کتاب یکی از مؤلفین یونانی خوانده است.
برای اینکه بتوان در اینباره قضاوتی صحیح کرد باید مصریانی را که مؤلف هنگام سیاحت با آنان تماس گرفته بخصوص آنها که درباره مسائل مذهبی با او گفتگو کردهاند تشخیص داد. اگر اشتباهاتی که هردوت درباره عقاید مذهبی مصریان مرتکب شده و نواقصی که در گفته او از این لحاظ مشاهده میشود در نظر گرفته شود باید نتیجه گرفت که محققا مصریانی که منبع اطلاعات او بودهاند چندان صلاحیت کامل نداشتهاند. «کاهنانی» که هردوت مکرر از آنان نام میبرد باحتمال زیاد از مقامات مذهبی برجسته مصر نبودهاند. تنها کاهنی که عنوان او را با صراحت نقل کرده، «کاتب خزانه مقدس آتنا» در سائیس نیز باحتمال زیاد کاتبی از مقامات عالی نبوده است (بند ۲۸ از کتاب دوم). کسانی که در ممفیس برای او تعداد سیصد و سی پادشاه از گذشته مصر شمردهاند باحتمال زیاد اشخاص با اطلاعی نبودهاند (بند ۱۰۰).
در مورد کارکنان معابد و خدام مذهب مصری باید گفت که هردوت ظاهرا به طبقات
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۲
عالی این دسته از مردم مراجعه نکرده و اطلاعات خود را غالبا از کارکنان پائین و کارمندان ساده دستگاههای مذهبی کسب کرده؛ و چون این اشخاص درباره مذهب خود اطلاعات کافی و کامل نداشتهاند هردوت را دچار اشتباه کردهاند یا موجب نقص اطلاعات او شدهاند. حدس دیگر اینست که او فقط با دستهای از کاهنان تماس گرفته که اجداد آنها یونانی بوده و یا یونانیانی بودهاند که بمصر آمده بودند و بهمین جهت است که همهجا نظریه وحدت خدایان یونانی و مصری که غالبا یونانیان پیرو آن میباشند عنوان شده است. شاید آن دسته از اهالی کمیس که اطلاعاتی باو دادهاند و مؤلف خود از بکار بردن عنوان «کاهن» برای آنان خودداری کرده یونانیانی بودهاند که در این شهر ساکن بودهاند. هردوت در جائیکه از شهر کمیس سخن میگوید، از این شهر بعنوان «یک شهر بزرگ از ایالت تب که در نزدیکی نئاپولیس)Neaoplis( واقع شده بود» یاد میکند و بعید نیست که نئاپولیس که مورخ مدعی است شهر کمیس در نزدیکی آن قرار داشت درحقیقت یک شهر یونانی بوده باشد. و یونانیانی که در این محل یا در شهر مجاور آن کمیس زیست میکردهاند بدون تردید از افسانه پرسه)Persee( باخبر بودهاند و دلیل آن اینست که این افسانه خیلی زود در مصر اشاعه یافته؛ محتمل است این یونانیان درباره منشاء مصری این رب النوع مطالبی در کتب مؤلفین قبل از هردوت دیده باشند. از این دسته از مؤلفین است فرسید)Pherecyde( از اهل آتن که بیش از هریک از مؤلفین باستان درباره پرسه قلمفرسائی کرده. معلوم نیست بچه علت این یونانیان موطن خاندان پرسه را در کمیس قرار دادهاند و او را با بزرگترین خدای مصری این شهر یکی دانستهاند. بدون تردید علت آن رسم یونانیان باستان است که در هرمورد و با مختصر اختلاف خدایان دیگر ملل را با خدایان خود تطبیق میکردهاند و منشاء یونانی برای آنها ایجاد میکردهاند. همانطور که خدایان پارسی را با خدایان خود تطبیق میکردهاند، خدایان مصریان و دیگر ملل را نیز با خدایان خود تطبیق دادهاند شاید و همین موضوع است که موجب پیدایش این تعبیر درباره پرسه شده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۳
یونانیانی که در خارج از شهرها و جزایر یونان میزیستند هرجا که مستقر میشدند معبدی برای خود بنا میکردند و یکی از این معابد معبدی است که آنان در شهر تب برای خود تأسیس کردهاند. غالب مؤلفین یونان باستان و حتی هردوت این اشتباه را کردهاند و بسیاری از عادات و رسومی و اعمالی را که از یونانیان به ملل دیگر سرایت کرده در جهت عکس تعبیر کرده و آنرا به آن ملت نسبت دادهاند. از این قبیل است افسانه تأسیس معبد دودون و ربودن زنان بدست فینیقیان که بدون تردید منشائی یونانی دارد، در حالیکه هردوت مدعی است که از دهان مصریان شنیده (بند ۵۴).
و اما افسانه هلن بنحوی که در بند ۱۱۳ نقل شده بدون تردید بوسیله مصریان ایجاد نشده. زیرا مدتها قبل از هردوت این افسانه در یونان بر سر زبانها بوده و در بعضی از آثار ادبی قدیمتر نیز از آن سخن بمیان آمده است. از این جمله است قسمتی از اشعار اودیسه اثر ادبی معروف هومر که در آن از اقامت هلن در مصر و عبور منلاس از این کشور سخن گفته شده. در قسمتهائی از کتاب هکاته که برای ما باقی مانده مکرر باین افسانه اشاره شده است. این افسانه که تا این حد در دنیای کهن اشاعه داشته بدون شک در شهر ممفیس نیز بگوش مردم این شهر رسیده بوده و قطعا مسافرین و سیاحان یونانی که باین شهر مسافرت میکردهاند این افسانه را برای مصریان نقل کردهاند و سپس مصریانی که بعنوان راهنما یا کارکنان معابد با آنان تماس داشتهاند آنرا با احساسات ملی و تمایلات شخصی و قومی خود تطبیق دادهاند و بصورتی درآوردهاند که هردوت برای ما نقل میکند. شاید کسانی از مصریان که منبع اطلاعات و اخبار هردوت بودهاند نیز چنین کردهاند و در جواب سؤالات مؤلف افسانه معروف را بنفع قوم و ملت خود تغییر داده و برای او نقل کردهاند. بموجب روایت مصریان مرد خارجی که قهرمان اصلی این افسانه است همینکه بساحل مصر میرسد با خوشروئی و مهماننوازی مصریان روبرو میشود (بند ۱۵۳). غلامان یک مصری ستمگر برای فرار از ظلم ارباب خود به معبد پناهنده میشوند و در آنجا درددل خود را
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۴
بیان میکنند و اسرار پاریس را فاش میسازند. تونیس)Thonis( از شنیدن مصائبی که بر پاریس گذشته متأثر میشود و جریان را باطلاع پادشاه میرساند. پروته)Protec( بعنوان حامی حق و عدالت در جریان مداخله میکند و با اینکه هلن را در اختیار داشته نسبت به او رعایت احترام میکند و منلاس را در مراجعت از تروآ با آغوش باز میپذیرد و زوجه و ذخایر او را باو مسترد میکند ولی منلاس اینهمه جوانمردی و کرم را با رفتاری ناپسند جبران میکند. در سراسر این افسانه قصد تمجید از خصوصیات مصریان باستان نهفته است: پادشاهی که نسبت به خارجیان دلسوز و نسبت به جان ایشان علاقمند و نسبت به اصول عدالت و انصاف وفادار است با پادشاه دیگری که در افسانههای یونان بر سر زبانها است و پادشاه غدار و سفاک مصر در این افسانه میباشد و بوزیریس)Bousiris( نام دارد قابل قیاس نیست. پلوتارک در رسالهای که تحت عنوان «خبث طینت هردوت» نوشته وی را متهم کرده است که پادشاه غدار و ستمگر مصر را بیجهت مردی وفادار به عدالت و جان انسانی معرفی کرده و منلاس و قهرمان یونانی را برعکس او مردی ناپسند و خودخواه جلوه داده است. ولی حقیقت اینست که هردوت در این میان مقصر نیست، و تقصیر او فقط اینست که این افسانه را باتکای گفته مصریان ممفیس نقل کرده.
بعضی از مورخین عقیده دارند که در هیچیک از مواردی که هردوت در کتاب دوم خود باتکای آنچه دیده و یا شنیده مطلبی بیان کرده قصد دروغپردازی نداشته و خود کوچکترین مداخلهای در تغییر ماهیت وقایع و افسانههائی که نقل میکند نداشته.
ولی حقیقت آنست که نمیتوان درباره هردوت با اعتماد خاطر چنین ادعائی نمود و با اینکه کتاب دوم او از این حیث از دیگر کتابهای تاریخ او کمتر در معرض انتقاد میباشد و مطالب آن بیشتر مورد اعتماد است نمیتوان او را عاری از هرگونه اشتباه و خطای عمد یا غیرعمد دانست. با اینحال در بسیاری از موارد که در کتاب دوم خود از مطلبی صحبت کرده که بچشم دیده، دلائل و مدارکی در دست است که میرساند
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۵
وی واقعا ناظر ماجرای بوده است. مثلا در بند ۶۵ وقتی از حیوانات مقدس مصر گفتگو میکند و درباره طرز غذا دادن بآنها و اشخاصی که بآنها غذا میدهند سخن میگوید، اصطلاح «مستحفظ زن» را بکار برده، در حالیکه بگفته خود مؤلف نگاهبانان حیوانات میتوانستهاند هم از زنان باشند و هم از مردان، و بنابراین بکار- بردن مطلق اصطلاح «مستحفظ زن» دلیل آنست که در آن مورد بخصوص که مؤلف بچشم دیده و مشغول نقل آن بوده آنچه را که دیده عینا نقل کرده. همچنین در همین بند هردوت از «ماهیهائی» صحبت میکند که مستحفظ زن قطعهقطعه میکرده، در حالیکه همه حیوانات مقدس فقط با گوشت ماهیها تغذیه نمیکردهاند و معلوم است که هردوت در این مورد فقط از حیوان مقدسی صحبت میکند که فقط با گوشت ماهی تغذیه میکرده و خود ناظر غذا دادن بآن بوده است.
در بعضی موارد دیگر هردوت آشکارا اشتباه کرده و یا شاید همانطور که بعضی عقیده دارند حتی دروغ هم گفته باشد.
مثلا هردوت در جائی گفته است که هیچیک از زنان مصری نمیتوانند کاهن معابد گردند. در حالیکه در تمام مدت تاریخ قدیم مصر زنان میتوانستهاند در معابد بخدمت مشغول شوند و چهبسیار از زنان مصری بودهاند که نوازنده معابد یا خادم اماکن مقدس و یا زوجه خدایان تلقی میشدهاند؛ ولی طرفداران صدق گفتار هردوت این اشتباه او را چنین تعبیر و توجیه میکنند که صحیح است که در مصر باستان زنان میتوانستهاند به امور مذهبی مشغول شوند، ولی قصد هردوت این بوده است که در زمان او هیچ زن مصری در معابد مصر مقام عالی بعضی از کاهنان بزرگ یونان را نداشته و هیچیک از آنان در رأس سلسله مراتب مذهبی قرار نگرفته بودهاند. اگر این تعبیر را بپذیریم البته حق با هردوت است، ولی بین گفته هردوت و این قبیل تعبیرات اختلاف زیاد است.
حقیقت آنست که بفرض آنکه هردوت واقعا قصد دروغگوئی نداشته، باید قبول کرد که امکان دارد در جریان نقل آن همه مطالب متنوع و مختلف گاه
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۶
دچار اشتباهی بزرگ شده باشد و یا خود را باشتباه انداخته باشد. شاید قسمت مهمی از اشتباهات هردوت در کتاب دوم ناشی از آن باشد که مؤلف کتاب خود را مدتی بعد از سیاحت خود در مصر تحریر کرده و ظاهرا چون یادداشتی در اختیار نداشته مطالب را باتکای محفوظات و خاطرات خود برشته تحریر درآورده. دلیلی که بر این مدعا میتوان اقامه کرد اینست که در بند ۱۳ وقتی صحبت از پادشاهان مصر درمیان است و مطالب را از قول کاهنان مصری نقل میکند فعل گذشته بکار میبرد و میگوید «مطلب مهم دیگری که کاهنان درباره این کشور بمن گفته بودند چنین بود …» و اما دلیل اینکه هردوت مطالب خود را درباره مصر مدتی بعد از این مسافرت و باتکای محفوظات خود نوشته و یادداشت نوشتهای قبلا تهیه نکرده بوده اعتراف مؤلف است در بند ۱۲۵ هنگامی که درباره چگونگی بنای اهرام مصر صحبت میکند.
در این مقام مؤلف ضمن شرح چگونگی بنا کردن این اهرام مینویسد: «… و اگر گفته مترجمی که این کلمات را برای من ترجمه کرد فراموش نکرده باشم این مبلغ به هزار و ششصد تالان نقره میرسید.» بنابراین اگر واقعا مؤلف کتاب دوم را مدتی بعد از سفر خود به مصر باتکای محفوظات و خاطرات خود نوشته باشد و یادداشتهائی که در حین سفر تهیه کرده باشد در دست نداشته است باید قبول کرد که باحتمال زیاد ممکن است دچار اشتباهاتی بزرگ شده باشد.
اشتباهات ناشی از نسیان و فراموشی در کتاب دوم هردوت فراوان مشاهده میشود، از این قبیل است ادعائی که مؤلف در بند ۱۲۴ درباره هرم خئوپس کرده و مدعی شده که آب نیل از مجرائی زیرزمینی به قسمت تحتانی هرم وارد میشده است.
اما در بعضی موارد مؤلف کهن دچار چنان اشتباهات فاحشی شده که نمیتوان آنرا ناشی از نسیان یا خطای حافظه دانست. این اشتباهات بیشتر ناشی از روش مؤلف در نگارش است که مبتنی بر اشتباه بوده، چه هردوت عادت داشته اطلاعات و معلومات خود را درباره یک موضوع معین به موضوعات مختلف تعمیم دهد و همین تعمیم دادن مطالب او را گرفتار اشتباهاتی بزرگ کرده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۷
تردیدی نیست که هردوت همه نقاط مصر را بچشم ندیده و هراندازه در این کشور به سیر و سیاحت پرداخته باشد موفق بدیدن تمام ایالات و شهرهای این کشور نشده و چون ظاهرا در اوایل تابستان به مصر رسیده و در اواسط پائیز این کشور را ترک کرده تمام مسائل مربوط بزندگی مصریان را در چهار فصل سال بچشم ندیده و اطلاعات او از این حیث کامل نیست. بعلاوه فرصت نکرده است با کاهنان واقعی و مقامات عالی مذهبی مصر تماس گیرد و در خانوادههای مصریان طبقه اول راه یابد و مانند هرمسافر و سیاح ناشناس که به شهری وارد میشود، فقط با مردم طبقه سوم تماس گرفته و با عادات و رسوم آنان آشنا شده.
اشتباه هردوت در اینست که آنچه را که در فصلی از سال که به مصر مسافرت کرده در شهری معین و دربین مردمی از طبقه معین بچشم دیده بتمام فصول سال و تمام شهرهای مصر و تمام مصریان تعمیم داده. اگر خواسته باشیم از روی مطالب بند ۳۵ و ۳۶ و ۷۷ و ۹۴ درباره زندگی مصریان قدیم قضاوت کنیم باین نتیجه میرسیم که تمام مصریان از هرطبقه و صنف با چهارپایان در یک جا زندگی میکردهاند و غذای خود را در زیر آسمان کبود صرف میکردهاند و فقط نوعی از نان که اولیرا)Olyra( نام داشته تناول میکردهاند و روغنی که بمصرف میرسانده بوئی تهوعآور داشته و زنان مصری از هرطبقهای که بودند فقط یک نوع لباس دربر میکردند؛ در حالیکه تمام این اطلاعات منحصرا به طبقه متوسط مصریان باستان مربوط است نه جمیع طبقات دیگر. وقتی هردوت به سرزمین تب رسیده، چون در این محل آثار خشگی و کمآبی بچشم دیده، بیدرنگ نتیجه گرفته که در این سرزمین باران هرگز نمیبارد (کتاب سوم- بند ۱۰). همچنین در موقعی که در ناحیه سفلای ممفیس به سیاحت مشغول بوده چون باقتضای فصل باران نباریده مؤلف نتیجه گرفته که در این ناحیه در هیچیک از فصول سال باران قابل ملاحظهای نمیبارد (کتاب دوم- بند ۱۴).
و نیز چون در فصلی که وی در مصر اقامت داشته درجه حرارت هوا زیاد متغیر نبوده چنین نتیجه گرفته که درجه حرارت هوا در مصر در تمام مدت سال ثابت است
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۸
(کتاب دوم- بند ۷۷). همچنین در موقعی که در ناحیه مصب نیل به سیاحت مشغول بوده چون فصل کارهای پرزحمت زارعین گذشته بوده و مؤلف شاهد این اعمال پرمشقت آنان نبوده نتیجه گرفته که زارعین این ناحیه از این حیث نسبت به زارعین نقاط دیگر رفاه بیشتری داشتهاند (کتاب دوم- بند ۱۴). همچنین است قضاوتی که مؤلف در باره شراب مصریان کرده. چون مؤلف قسمتهائی از مصر را که در آن درخت مو وجود داشته و با میوه آن شراب تهیه میکردهاند ندیده بوده و از طرف دیگر می- دانسته که از فینیقیه و یونان شراب به شهر نوکراتیس وارد میکردهاند (کتاب سوم- بند ۶) چنین نتیجه گرفته که تمام شرابی که در مصر مصرف میشده از خارج وارد میشده و در سراسر این کشور مطلقا درخت مو یافته نمیشده است (کتاب دوم- بند ۷۷).
موضوعی که باید در مطالعه جلد دوم تاریخ هردوت بدان توجه داشت اینست که هردوت نیز مانند غالب مسافرین و سیاحانی که دور از موطن و کشور اصلی خود به سیاحت میپردازند و بعدا سیاحتنامه خود را منتشر میکنند بسیار علاقمند بوده که با نقل مطالبی که بنظر او بدیع میآمده و با عادات و رسوم مردمان کشور خود مباینت کامل داشته جلب توجه خوانندگان را بنماید. بهمین جهت است که گاه مشاهده میشود هردوت هنگام شرح تناقضاتی که بین مردم مصر و مردم کشور او وجود داشته بیش از حد لازم قلمفرسائی کرده و گاه مطالب را تا حدی اغراقآمیز جلوه داده است (بند ۳۵ و ۳۶ از کتاب دوم). مثلا در یونان باستان مرسوم نبوده که زنان در بازار و مغازهها به کسبوکار مشغول شوند؛ ولی چون مورخ در مصر زنانی در بازار مشاهده کرده که مشغول فروش کالای خود بودهاند این وضع استثنائی را تعمیم داده و مدعی شده که در مصر قاعده اینست که زنان به کسبوکار میپردازند. همچنین چون مردان را دیده که در مصر به شغل بافندگی اشتغال داشتهاند نتیجه گرفته که این حرفه اختصاص به مردان داشته. و نیز مورخ شنیده بوده که در مصر دختران نیز در ردیف پسران مکلفند به معاش پدر و مادر خود کمک کنند؛ ولی هنگام بیان این مطلب برای اینکه بر جنبه اعجاب آن بیفزاید
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۶۹
مدعی شده که فقط دختران مکلف به دستگیری از پدر و مادر خود میباشند و پسران چنین تکلیفی نسبت به والدین خود ندارند.
در مواردی دیگر که مؤلف نتوانسته اطلاعات خود را تکمیل کند بعضی از بناهای تاریخی مصر را که نظایر و امثالی متعدد در مصر از آن وجود داشته در نوع خود منحصر بفرد و بینظیر دانسته و یا عادت و رسمی را که در چند شهر یا چند ناحیه معمول بوده مخصوص یک شهر یا یک ناحیه دانسته و گاه برعکس، عادت و رسمی را که فقط در یک ناحیه از مصر معمول بوده برای تمام این کشور قلمداد کرده. مثلا رسم مقدس دانستن اسب آبی فقط مخصوص شهر پاپرمیس)Papremis( نبوده در حالیکه مؤلف این رسم را فقط مخصوص این ناحیه دانسته (کتاب دوم- بند ۷۱). همچنین مقبرهای که در سائیس برای ازیریس ساخته شده بود در نوع خود مقبره منحصر بفرد مصر نبوده و در نقاط دیگر نیز نظایر آن وجود داشته، در حالیکه مؤلف در بند ۱۷۰ ظاهرا مدعی است که نظیر این مقبره فقط در شهر سائیس وجود داشته.
صرفنظر از اشتباهاتی که هردوت در قسمت اول از کتاب دوم خود که اختصاص بتوصیف احوال مصر دارد نموده (اشتباهاتی که غالبا ناشی از جمعآوری اطلاعات ناقص و یا فقدان اطلاع کافی بوده است) در قسمت دوم از این کتاب نیز که مخصوص بیان گذشته مصر و تاریخ آن تا زمان مورخ میباشد اشتباهاتی مشاهده میشود که باحتمال زیاد بیشتر ناشی از تفسیر و تعبیر غلط اطلاعات و اسنادی بوده که مؤلف جمع- آوری کرده است. مثلا در بند ۱۲۴ گفته شده که خئوپس «تمام معابد را بست و مصریان را از اهداء قربانی مانع شد و سپس آنها را مجبور کرد که همه برای او کار کنند.» در جای دیگر از گفته هردوت چنین استنباط میشود که در زمان خفرن نیز که بعد از خئوپس در مصر سلطنت کرد معابد مصر همچنان بسته بود و فقط در زمان میکرینوس فرزند خفرن بود که درهای معابد مصر باز شد و بار دیگر مصریان به معابد خود راه یافتند (کتاب دوم- بند ۱۲۸ و ۱۲۹). در حالیکه اسناد و مدارک
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۰
تاریخی دیگر حاکی است که برخلاف گفته هردوت خئوپس و خفرن هیچیک بچنین عملی دست نزدهاند و با خدایان به ستیز برنخاستهاند. شاید علت این تعبیر هردوت این بوده است که از مصریان قدیم شنیده بوده که خئوپس و خفرن برای جلوگیری از فرار کارگرانی که به کار اهرام مشغول بودهاند تصمیماتی اتخاذ کرده بودهاند که این کارگران نتوانند به معابد پناهنده شوند و راهی برای فرار از کار بیابند. محتمل است هردوت گفته معاصرین مصری را خوب درک نکرده و یک اقدام ساده دولتی را با یک اقدام ضدمذهبی اشتباه کرده باشد. تردیدی نیست که پادشاهانی که به بنای اهرام مصر پرداختند (خئوپس، خفرن و میکرینوس) بطورکلی چندان پایبند اصول مذهبی نبودهاند و از این حیث در تاریخ مصر شهرتی خاص دارند و حتی در بعضی از اسناد مصر باستان که بر روی پاپیروس باقی مانده باین خصوصیت آنان اشاره شده است؛ ولی این مختصر کافی نیست که ادعا شود که این سه پادشاه یا دو تن از آنها معابد مصر را تعطیل کردند و مردم را از رفتن به معابد بکلی مانع شدند. در بند ۱۷۷ هردوت مدعی است که آمازیس پادشاه مصر قانونی وضع کرد بدین شرح تا منبع ثروت اتباع خود را مورد تحقیق قرار دهد: «هریک از مصریان هرسال باید وسایل معیشت خود را به پادشاه ارائه دهند و هرکس این کار را نکند و مشروع بودن منابع ثروت خود را توجیه نکند مجازاتش اعدام خواهد بود.». بعد از بیان این مطلب هردوت مدعی است که سولون مقنن معروف یونان نظیر این قانون را از مصر به آتن برد و در این شهر اجراء کرد. در حالیکه قانون آمازیس در این مورد اهمیتی را که هردوت برای آن قائل شده نداشته و اصولا بمنظور تشخیص مشروع بودن منبع درآمد مصریان وضع نشده بود، بلکه مقصود پادشاه مصر از وضع این قانون تشخیص مبنائی بوده است برای اخذ مالیات از مصریان نه تشخیص مشروع بودن درآمدن آنها. مقایسه این قانون با قانون سولون نیز اشتباه دیگری است که مؤلف مرتکب شده همچنین بعضی از مطالبی که مورخ در قسمتهای توصیفی جلد دوم از کتاب خود نقل میکند بطور قطع از اشتباه تعبیر او سرچشمه گرفته. از این قبیل است در بند ۷۴ آنجا که مؤلف مدعی است افعی شاخدار که قاعده باید جانوری موذی و خطرناک باشد جانوری است
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۱
بیضرر و بیخطر. شاید علت این اشتباه هردوت این باشد که مصریان این افعیها را مظهر خدائی میدانستهاند که کارش مداوای امراض بوده و هردوت نتیجه گرفته که چون مصریان این افعیها را مظهر آن خدای نیکوکار میدانستهاند پس این حیوانات ذاتا گزنده و موذی نبودهاند و به نوع بشر آسیبی نمیرسانیدهاند. در بند ۲۸ نمونه دیگری از اینگونه تعبیرات غلط مشاهده میشود: یکی از محرران مصری در شهر سائیس به هردوت گفته بود که دو شعبه نیل از غارهای الفانتین که امروز اسوان نام دارد سرچشمه میگیرد و مقصود او یکی شعبهای بوده که از شهر تب میگذشته و دیگری شعبهای که از ممفیس عبور میکرده است. ولی ظاهرا هردوت گفته این محرر را بد تعبیر کرده و تصور کرده که اصولا دو رود بنام نیل وجود داشته که یکی در جهت شمال و دیگری در جهت جنوب الفانتین جاری بوده و برای اینکه مقصود خود را روشنتر بیان کند گفته است که بعقیده من این دو رود در دو جهت مخالف جاری میباشند، یکی بطرف مصر میرود و دیگری بسوی حبشه. بدیهی است مقصود کاتب مصری چنین نبوده و شاید مقصود او این بوده که هردو شعبه معروف نیل از الفانتین سرچشمه میگرفتهاند نه اینکه دو رود مجزا بنام نیل در دو جهت مخالف جاری بوده باشند.
اما در جائیکه هردوت مدعی است اساس اطلاعات او درباره سرزمین مصر تحقیقی است که خود در محل کرده و ملاحظاتی است که خود با مشاهده اوضاع این کشور نموده نمیتوان گفت تا چهحد این ادعای مؤلف با حقیقت تطبیق میکند. تردیدی نیست که مؤلف به مصر مسافرت کرده و بسیاری از مطالبی که نقل کرده خود بچشم دیده، ولی چون قبلا ذهن خود را با مطالعه کتب متقدمین آماده کرده بوده نتوانسته آنطور که باید خاطره ملاحظات گذشتگان خود را کنار گذارد و ملاحظات خود را مستقل از تأثیر و نفوذ آنها تحریر کند. بهمین جهت است که غالبا احساس میشود ملاحظات شخصی مؤلف تحت تأثیر اطلاعات قبلی او قرار گرفته و گاه تاحدی معیوب و ناقص شده است. ولی در هرحال؛ همین مسئله ثابت میکند که لااقل
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۲
قسمت مهمی از این ملاحظات سهم شخص مؤلف است و بدون تردید هردوت خود شاهد و ناظر بسیاری از مطالبی که نقل میکند بوده. اکنون باید دید در قسمت دوم از کتاب دوم هردوت، یعنی قسمتی که به شرح وقایع تاریخی اختصاص دارد و تا حدی جنبه افسانه و داستان بخود گرفته تا چهحد میتوان درباره این مؤلف کهن قضاوت کرد.
درباره اینکه منبع اطلاعات هردوت نسبت باین قسمت از کتاب دوم او چه میباشد تردید است. حدس غالب بر آنست که این مؤلف کهن ظاهرا نتوانسته آنطور که در قسمت اول از این کتاب از نوشتههای متقدمین خود استفاده کرده در- قسمت دوم آن نیز بهمان نسبت نوشتههای آنان را مورد استفاده قرار دهد. تردیدی نیست که هکاته ضمن بحث درباره اصل و منشاء ملل قدیم به اصل و منشاء مصریان باستان نیز اشاره کرده بوده و شاید روایتی که هردوت در پایان بند ۲ مورد انتقاد قرار داده و آنرا نمونهای از «ادعاهای باطل یونانیان» تلقی کرده اشاره به روایتی است که هکاته در آن باره نقل کرده. و نیز ممکن است، در خلال مطالبی که درباره جغرافیای مصر نقل کرده برای توضیح یک اسم و مجسم کردن چگونگی یک ناحیه معین از بعضی از تواریخ کهن باقتضای موقع استفاده کرده باشد. از این قبیل است در جائی که از مسافرت هلن و منلاس به مصر سخن میگوید و یا از کارهای بزرگ و بناها و اقدامات عمرانی از قبیل مجاری آب، سدسازی، خاکبرداری، خشک کردن باتلاقها و غیره صحبت میکند و این امور را به فلان یا فلان پادشاه نسبت میدهد. مطالبی از این قبیل ظاهرا در کتاب هکاته نه زیاد مشاهده شده و نه اگر هم وجود داشته شرح و تفضیل زیاد داشته است و تا امروز نیز هیچ اثری از نویسندگان یونان باستان سراغ نداریم که در آن اطلاعات بیشتری درباره این مسائل بتوان یافت.
بنابراین، باید نتیجه گرفت که هردوت برای تهیه قسمت دوم از کتاب دوم خود، یعنی قسمتی که به شرح تاریخ مصر اختصاص دارد همانطور که خود در بند ۹۹ مدعی شده بیشتر متکی به اطلاعات شفاهی میباشد که خود ضمن سفر جمعآوری
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۳
کرده است. قسمتی از این اطلاعات شفاهی را، بخصوص قسمتی که مربوط به شروع سلطنت پسامتیک میباشد مؤلف در محیط یونانی و بین یونانیان و از دهان آنان شنیده؛ ولی قسمت مهم آنرا در مصر و بخصوص در شهرهائی نظیر نوکراتیس که محل اقامت مهاجرین یونانی بوده جمعآوری کرده و چون مهاجرین یونانی هم خود شاهد قسمتی از تاریخ مصر بودهاند و هم بعلت معاشرت دائم خود با مصریان اطلاعات کاملتری داشتهاند هردوت خود در بیان مطالب از گفتههای آنان استفاده کرده.
بالاخره قسمت دیگری از مطالب مربوط باین قسمت از کتاب دوم را مؤلف در خارج از مصر در کشورهائی که پادشاهان خاندان سائیس نفوذ و سلطه خود را بر آن گسترده بودند بدست آورده است. مثلا سرگذشت لادیکه)Ladike( را که در بند ۱۸۱ شرح داده شده باحتمال زیاد در شهر سیرن)Cyrene( پایتخت سیرنائیک از دهان بومیان شنیده؛ همچنین جنگهای نکوس)Necos( را در سوریه از اهالی برانشید در محل شنیده (بند ۱۵۹)؛ حسن روابط و دوستی آمازیس و پولیکرات را در ساموس)Samos( از دهان اهل محل شنیده (بند ۱۸۲)؛ رفتار جوانمردانه او را نسبت به آمفیکتیونها مسلما در دلف که خاطره این حادثه جاویدان شده بود شنیده (بند ۱۸۰)؛ هدیهای که نکوس به معبد آتنا در لندوس)Lindos( اعطاء کرده بود فقط در این محل و در رودس معروف عام و خاص بوده و باحتمال زیاد مورخ در همان محل از آن مطلع شده (بند ۱۸۲)؛ سرگذشت اعزام سفارت از شهر اله)Elee( بنزد پسامیس)Psamis( که در بند ۱۶۰ شرح داده شده بدون تردید در یکی از نواحی یونان که مردمان آن با ساکنان شهر اله خصومت داشتهاند بگوش مؤلف رسیده است.
اما نسبت به تاریخ قدیم مصر که با سلطنت پسامتیک خاتمه مییابد ظاهرا بطوری که مؤلف خود در بند ۱۴۷ مدعی است منبع اطلاعات او منحصرا گفتههای بومیان مصر بوده و مؤلف شخصا در بند ۱۵۴ تصدیق کرده است که این قسمت از اطلاعات او بعلت اینکه متکی به گفته بومیان بوده نسبت به قسمت اول که مورد تأیید خارجیان
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۴
نیز بوده است ارزش کمتری دارد (بند ۱۵۴).
در قسمتهائی که مؤلف بهگفته مصریان و عناصر خارجی تواما متکی شده در لحن گفتار او اعتماد و اطمینان احساس میشود، در حالیکه هربار در ضمن شرح مطالب منحصرا بگفته مصریان متکی میشود مطلب را بقسمی نقل میکند که بنظر میآید قصد مؤلف فقط نقل مطلب بوده و صحت یا سقم آنرا تأیید نکرده.
بنابراین در قسمتهائی از تاریخ مصر که از پسامتیک و جانشیان او بحث میشود داستانسرائی و افسانهگوئی کمتر مشاهده میشود، در حالیکه قسمتی از تاریخ مصر که جنبه افسانه دارد فاقد ارزش علمی و تاریخی میباشد. بسیاری از وقایع مهم تاریخ مربوط به قبل از پسامتیک است بیشتر در این قسمت از کتاب هردوت تحریف شده است. از این قبیل است فتوحات فراعنه بزرگ در آسیا که درباره آن مبالغه بسیار شده و مؤلف تمام آنها را بیک تن از سلاطین مصر نسبت داده (کتاب دوم- بند ۱۰۲ و ۱۰۳). همچنین دوره تسلط حبشیان را بر مصر اشتباها به دوران سلطنت ساباکوس)Sabacos( محدود کرده (کتاب دوم- بند ۱۳۷ و ۱۳۹) در حالیکه بعد از این پادشاه حبشی سه پادشاه دیگر از حبشیان بر مصر سلطنت کردهاند که بترتیب شاباتاک)Shabatak( ، تاهاراک)Taharak( و تانوت آمون)Tanout -Amon( نام داشتهاند و نیز مؤلف اغتشاش و هرجومرجی را که قبل از شروع سلطنت پسامتیک در مصر رواج داشته به سلطنت منظم پادشاهان دوازدهگانه تعبیر کرده و این خانخانی و هرجومرج را نوعی نظام و تشکیلات واقعی جلوه داده (کتاب دوم- بند ۱۴۷).
بعلاوه بعضی از وقایع مسلم تاریخ بنحوی بیان شده که کذب آن بر ما روشن است و یا درباره آن بقدری اغراق شده که باور کردن آن امری است دشوار. از این قبیل است موضوع مهاجرت و عقبنشینی حبشیان که بعقیده مؤلف از روی کمال میل و در نتیجه پیشگوئی یکی از هاتفها و خوابی که بر کسی مرئی شده بود اتفاق افتاده است (کتاب دوم- بند ۱۳۹)، در حالیکه حقیقت آنست که حبشیان را آشوریان از مصر راندند و خود از روی میل و اراده و بصرف یک رؤیای خیالی و پیشگوئی
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۵
واهی سرزمین پرثروت فراعنه را ترک نکردهاند. همچنین است در جائیکه مؤلف عقبنشینی سناخریب پادشاه معروف آشور را نتیجه عمل موشهای کثیری دانسته است که از جانب خداوند برانگیخته شده بودهاند (کتاب دوم- بند ۱۴۱)، در حالیکه علت واقعی عقبنشینی سناخریب اشاعه نوعی مرض مسری بود که در سپاه او ظاهر شد و وی را ناگزیر به فرار از مصر نمود.
علاوه بر این اشتباهات، بسیاری از کسانی را که مؤلف در کتاب دوم خود نام میبرد نمیتوان گفت بدرستی با کدامیک از شخصیتهای تاریخی مصر تطبیق میکنند و بعضی از آنها اصولا با هیچیک از رجال تاریخ مصر مطابقت نمیکنند. سزوستریس)Sesostris( که در حقیقت مظهر جمیع فاتحان بزرگ مصر است ظاهرا باید یکی از فراعنه دوازدهمین خاندان سلطنتی باشد که مانتون)Manethon( مورخ مصری وی را تقریبا بهمین نام سانوسرت سوم)Sanwosret III( نامیده و او را نخستین کسی دانسته که سلطه مصر را بر حبشه مستقر کرد و سپاه مصر را تا سوریه با خود فاتحانه پیش برد. صرفنظر از سزوستریس که نمیتوان بدرستی معلوم کرد که نام کدامیک از پادشاهان واقعی مصر بوده است، اسامی دیگری در این قسمت از تاریخ هردوت مشاهده میشود که حتی نمیتوان حدس زد با کدام شخصیت واقعی تاریخ این کشور تطبیق میکند. مثلا نمیتوان گفت شخصی که هردوت مدعی است موریس)Moeris( نام داشته و احداثکننده دریاچه موریس و سازنده رواق شمالی معبد هفستوس بوده بحقیقت چهکسی است (کتاب دوم- بند ۱۰۱) و آیا مقصود مؤلف از این شخص آمنمت سوم)Amenemhet III( از سلسله دوازدهم است که معنای اسم مصری او «دریاچه بزرگ» است یا پپی اول)PepiI( معروف به مری را)Meri -Ra( که از سلسله ششم بوده و مقبرهاش در ممفیس واقع شده و در زمان حیات خود بتزیین این شهر پرداخت. نام فروس)Pheros( که مورخ در بند ۱۱۱ از آن سخن گفته در حقیقت عنوان سلطنتی پادشاهان مصر است که در اصل «فرعون» بوده و با کمی اختلاف باین کلمه مبدل شده.
همچنین نام پروته)Protee( که در بند ۱۱۲ و بندهای بعد از او سخن درمیان است
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۶
در حقیقت تعبیر یونانی یکی دیگر از عناوین پادشاهان مصر است که در اصل پروتی)Prouti( بوده. شخصیت کسی که هردوت آنیزیس)Anysis( نامیده و با نام شهر هماسم او تطبیق میکند هنوز روشن نیست و معلوم نیست اصولا این شخص چهکسی بوده. همچنین است شخصیت ستوس)Sethos( پادشاه کاهنی که ظاهرا در موقعی سلطنت میکرده است که یکی از حبشیان متعلق به بیست و پنجمین سلسله سلطنتی در مصر سلطنت داشته که هیچگونه تمایلی به امور مذهبی نداشته. (کتاب دوم- بند ۱۳۷ و ۱۴۱).
علاوه بر این اشکالات که درباره تشخیص شخصیتهای تاریخ هردوت در مورد تاریخ مصر وجود دارد، حتی پادشاهانی که در تاریخ مؤلف از آنها نام برده شده و ما بتحقیق میتوانیم با شخصیتهای واقعی تاریخ مصر تطبیق کنیم از حیث تقدم و تأخر تاریخی هیچگونه مطابقتی با حقیقت تاریخی ندارند. مثلا فراعنهای که سازندگان اهرام مصر میباشند یعنی خئوپس و خفرن و میکرینوس که متعلق به چهارمین سلسله سلطنتی مصر بودهاند قرنها قبل از رامسس سوم که هردوت رامپسینیت)Rhampsinite( مینامند و مدتها قبل از فراعنه هیجدهمین و نوزدهمین خاندان سلطنتی و حتی مدتها قبل از سزوستریس)SesostriS( فرعون خیالی دوازدهمین سلسله میزیستهاند.
در جای دیگر مورخ مدعی شده که قبل از پسامتیک فقط دوازده پادشاه یکی پس از دیگری سلطنت کردهاند که قابل ذکر میباشند و بین این دوازده تن و مین)Min( اولین پادشاه مصر، بیش از سیصد تن پادشاه بیکاره و تنبل سلطنت کردهاند که حتی ذکر نام آنها ضروری نیست (کتاب دوم- بند ۱۰۱).
موضوع دیگری که در قسمت تاریخی کتاب دوم هردوت جلب توجه میکند جنبه افسانهگوئی و داستانسرائی آنست. این طرز تاریخنویسی هم در قسمتی از تاریخ مصر که متعلق به قدیمترین ایام است مشاهده میشود و هم نسبت به تاریخ متأخر این کشور که مورخ از بند ۱۴۷ ببعد بنقل آن میپردازد. اگر از مطالبی که درباره بناها و ساختمانهائی که در زمان پادشاهان مختلف احداث شده صرفنظر کنیم، تاریخ
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۷
مصر درحقیقت بصورت مجموعهای از افسانههای بدیع و حوادث و وقایع تفریحی نقل شده. نام ملکه مصر نیتوکریس)Nitocris( که در این قسمت نقل شده صرفا بآن جهت بوده که این پادشاه از جنس اناث بوده و در سلسله زنجیر پادشاهان مصری فردی استثنائی محسوب میشده و شاید هم نقل سرگذشت او در جائی که مؤلف عده زیادی از پادشاهان مصر را از قلم میاندازد بعلت شقاوت و بیرحمی بوده است که این زن در انتقامجوئی از خود ابراز نموده و یا شرایط و اوضاع و احوال غیرعادی بوده است که با مرگ او همراه بوده. از شخصی بنام فروس)Pheros( مؤلف فقط حادثه کور شدن و شفا یافتن او را که منجر به تشخیص تقوای زنان گردید نقل کرده؛ از پروته)Protee( فقط رفتار او را با منلاس و هلن شرح داده؛ از رامپسینیت)Rhampsinite( فقط درباره نیرنگی که دزد طرار و زبردست با او بازی کرد و در باره سقوط او به جهنم سخن گفته و از پسامیس)Psammis( فقط درباره ملاقات نمایندگان شهر اله که از او تصویب مقررات مسابقات المپیائی خود را تقاضا کرده بودند سخن گفته (کتاب دوم- بند ۱۱۱- ۱۱۲ و بعد- ۱۲۱- ۱۶۲- ۱۶۰). اینها مطالبی است که اصولا با نقل تاریخ و یا لااقل با نقل رؤس مطالب تاریخ یک کشور ارتباطی ندارد و درحقیقت نمونه کاملی است از داستانسرائی و افسانهگوئی. نمونه دیگری از داستان سرائی و افسانهگوئی هردوت و توجه او به مسائل جزئی و بیاهمیت در جائی است که مؤلف ضمن نقل چگونگی شورش سپاهیان مصری در زمان آپریس)Apries( و پیوستن آنان به آمازیس و از راه رسیدن فرستادگان پادشاه چند سطر از کتاب خود را به چگونگی پاسخ دادن آمازیس و حرکت ناشایستی که پاسخ خود را با آن تعبیر کرد اختصاص داده (کتاب دوم بند ۱۶۲). همچنین است در موارد متعدد دیگر که میتوان امثال و شواهدی زیاد از آن نقل کرد: در جائی که مؤلف درباره سلطنت سزوستریس)Sesostris( صحبت میکند مطالبی درباره چگونگی خیانت برادرش که بکمک ملکه خنثی شد نقل میکند (کتاب دوم- بند ۱۰۷)؛ در ضمن شرح تاریخ خئوپس افسانه موهنی درباره فحشای دختر او نقل میکند (کتاب دوم- بند
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۸
۱۲۶)؛ بیش از نیمی از قسمتهائی که بنقل تاریخ میکرینوس اختصاص داده شده به شرح جزئیات یک واقعه خانوادگی و حیلههائی که برای اثبات اشتباه پیشگوئی هاتفی بکار برده بودند اختصاصی داده شده (کتاب دوم- بند ۱۳۱ و ۱۳۳)؛ در بند ۱۴۱ خطری که از جانب سناخریب پادشاه آشور متوجه مصر بوده نشانه عقوبت و مجازات غرور و کبر ستوس)Sethos( دانسته شده و زوال ناگهانی این خطر بعنوان پاداش اعتماد به خداوند تعبیر شده. و حتی درباره آمازیس که آخرین پادشاهی است که در کتاب دوم درباره او سخن گفته شده مؤلف بیشتر از زندگی خصوصی و خصوصیات اخلاقی و عیاشیهای گذشته و روابط نزدیک او با کارکنان دربار خود و چگونگی بسر کردن روزها و شبها و سرگذشت عشقهای او سخن گفته و کمتر به بیان مطالبی که درباره یک پادشاه شایسته نقل است توجه داشته (کتاب دوم- بند ۱۲۷- ۱۷۴- ۱۸۱).
از این لحاظ منبع مطالبی که هردوت در جلد دوم از تاریخ خود درباره مصر نقل میکند بطور روشن معلوم نیست و نمیتوان اطلاعات مورخ را در اینباره به منبعی صحیح و قابل اعتماد نسبت داد. «کاهنانی» که هردوت مکرر بگفته آنان اشاره میکند و با اصرار و ابرام گفتههای خود را بآنان نسبت میدهد درحقیقت فضلای سادهای بودهاند که کتب و رسالات وقایعنگاری زمان خود را میشناختهاند و از آنها استفاده میکردهاند و همین دانشمندان بودهاند که در ممفیس فهرست اسامی سیصد و سی تن از خداوندان را برای مورخ نقل کردهاند (کتاب دوم- بند ۱۰۰) و در شهر تب سیصد و چهل و پنج مجسمه متعلق به روحانیون عالیمقام خود را باو نشان دادهاند (کتاب دوم- بند ۱۴۳).
اینها کسانی بودهاند که شخصیت چندان برجستهای نداشتهاند و اطلاعات و سواد آنها ناچیز بوده ولی درعینحال نطاق و سخنگویان پرحوصلهای بودهاند و عادت چنین داشتهاند که تماشاچیان و سیاحانی را که بآن دیار قدم میگذاردهاند گردش و سیاحت دهند و چون سیاحان معمولا به شنیدن افسانههای عجیب بیش از حقایق و واقعیات اظهار اشتیاق میکنند، افسانههائی را که در زبان مردم جاری بوده شاخ و برگ
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۷۹
میدادهاند و آنها را با اعجاب و شگفتیهای بیشتری برای این سیاحان سادهدل که هردوت نیز محتملا یکی از آنها بوده نقل میکردهاند.
از طرف دیگر، حتی برای آن قسمت از تاریخ مصر که مربوط بادوار کهن میباشد و در افسانههای یونانی چیزی درباره آن نمیتوان یافت «کاهنانی» که هردوت نام میبرد تنها منبع اطلاعات او نمیتوانند باشند. دلایل زیادی موجود است که ثابت میکند حتی برای این قسمت از تاریخ مصر مؤلف از منابع دیگر نیز الهام گرفته.
در بند ۱۲۵ هردوت با یکی از مترجمان حرفهای در مصر طرف سخن قرار گرفته و قسمتی از اطلاعات خود را باستناد گفته این مترجم که نباید اطلاعات صحیحی بوی داده باشد بیان کرده. معمولا این مترجمین حرفهای در مصر باستان زیاد اطلاع دقیقی از خط هیروگلیف نداشتهاند و حتی بعضی از آنها قادر بخواندن این خط تصویری نبودهاند، و در اینصورت جای تعجب است که هردوت ترجمه یکی از متون مصر باستان را که بر دیوار اهرام حک شده بود از یکی از آنان مطالبه کرده است (کتاب دوم- بند ۱۲۵). در حالیکه معلوم نیست ترجمه اینگونه مترجمین حرفهای از خط هیروگلیف ترجمه صحیحی بوده باشد و حتی متنی که آنها ترجمه کردهاند یک متن تاریخی واقعی بوده باشد. باحتمال زیاد این کتیبهها که هردوت بکمک مترجمین حرفهای ترجمه کرده و در بند ۱۳۶ و ۱۴۱ نیز بآن اشاره کرده است کتیبههای واقعی نبوده بلکه یادگار و دستخطی بوده است که سیاحان برای تفنن هنگام عبور از کنار اهرام و مجسمهها بر روی آنها نقش کردهاند. دلیلی که بر این امر اقامه میتوان کرد اینست که در مصر باستان معمول نبوده که بر روی بناهای تاریخی و یا مجسمهها اینگونه کتیبهها حک کنند.
پس باید نتیجه گرفت که مؤلف علاوه بر «کاهنان» مصری که مکرر بگفته آنان استناد میکند از بسیاری از محررین و مترجمین عادی نیز که چندان اطلاعی از تاریخ مصر نداشتهاند کسب خبر کرده. دلیل دیگری که برای اثبات این مدعا میتوان اقامه کرد اینست که مؤلف خود در بند ۱۴۲ در جائی که منابع اطلاعات خود
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۰
را شرح میدهد قبل از اینکه از «کاهنان» نام برد از «مصریان» نیز یاد میکند و میگوید «تا این قسمت از تاریخ من. سخن از قول مصریان و کاهنان نقل شد …»
اما تشخیص منبع بعضی از افسانههای کتاب دوم هردوت تا اندازهای آسان است.
بعضی از آنها ظاهری کاملا مذهبی دارند و میتوان حدس زد که منبع اطلاع مورخ درباره آنها «کاهنانی» بودهاند که مکرر مؤلف از آنها نام برده از این قبیل است افسانهای که درباره ساباکوس)Sabacos( نقل شده. در این افسانه مورخ ساباکوس را مردی معرفی میکند که از خشم الهی بیمناک است، از تجاوز به حیات کاهنان ترس دارد و هرگز حاضر نیست برخلاف پیشگوئی یکی از هاتف معابد دست باقدامی زند.
(کتاب دوم- بند ۱۳۹). همچنین است افسانهای که مورخ درباره ستوس)Sethos( نقل میکند زیرا هدف این افسانه درهم افسانهای کوبیدن طبقه متکبر و خودخواه نظامی و اثبات این نکته بوده که مردم میتوانند از وجود این طبقه صرفنظر کنند بدون اینکه در زندگی اجتماعی آنان خللی پدید آید (کتاب دوم- بند ۱۴۱).
بعضی از افسانهها منشاء دیگری دارد و سرچشمه آنرا باید در نقل قول مردمان طبقه سوم جستجو کرد؛ از این قبیل است افسانه سزوستریس)Sesostris( که معرف دو تمایل عمومی مردمان طبقه سوم یعنی غرور ملی و تحسین قهرمانان میباشد و ثابت میکند که ملت مصر که در زمان هردوت در قید اسارت میزیست برای خوش داشتن خود و فراموش کردن و یا کوچک کردن مشکلاتی که در آن زمان با آن روبرو بوده خاطرات پرافتخار گذشته خود را تجدید میکرده و بکمک تجدید حیات این خاطرات ناراحتیهای فعلی خود را تسکین میداده. مردمان مصر که در آن زمان در تحت استیلای پارسهای هخامنشی میزیستهاند طبیعی است که از تجدید خاطرات پرافتخار گذشته و نقل چگونگی فتوحات اجداد خود در قسمتهائی از امپراتوری آن زمان هخامنشی لذت میبردهاند و تردیدی نیست در چنین شرایطی مردم طبعا خواهان آن بودهاند که در تجدید خاطره فتوحات گذشته خود اغراق کنند و فتوحات خود را بزرگتر از آنچه واقعا بوده است جلوه دهند و احیانا سراسر امپراتوری هخامنشی
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۱
را در عالم خیال تسخیر کنند و بر سرحدات دوردست کولشید و نواحی سیتنشین دست یابند (کتاب دوم- بند ۱۰۲- ۱۰۳).
در بعضی از قسمتهای دیگر حس میشود که احساسات کینه و نفرت مردم است که در طی قرون به احساسات اعجاب و نخستین نسبت به شخص معین مبدل شده است از این قبیل است تحسینی که مردم از خئوپس فرعون مستبد و سنگدلی میکردهاند که جمعی کثیر از مردم مصر را به کار اجباری برای برپا کردن هرم بزرگ وادار کرد.
تردیدی نیست که خئوپس نهتنها یکی از دشمنان مذهب بود، بلکه فرعونی بود منفور و سنگدل و بیرحم که حتی رعایت حال نزدیکان خود را نمیکرد (کتاب دوم- بند ۱۲۴- ۱۲۶).
بعضی دیگر از افسانههای این کتاب که جنبه انتقاد دارد بدرجهای زیاد به افسانههای قرون وسطائی شباهت دارد. از این قبیل است افسانه فروس)Pheros( که ناپاکی جنس لطیف را بباد تمسخر میگیرد (کتاب دوم- بند ۱۱۱). برخی دیگر از افسانههای این کتاب درحقیقت افسانههای اخلاقی محسوب میشوند که در هرقرن و عصری میتوان نظایر آنرا یافت. از این قبیل است در جائیکه مخالفین آمازیس دهان بانتقاد او گشوده بودند و از اینکه وی بعد از اداره امور کشور هرروز چند ساعتی بتفریح و عیاشی میپردازد او را سرزنش میکردهاند و آمازیس بآنها جواب میداد که روح انسان نیز مانند زه کمان اگر پیوسته در حال کار و کشیدگی باشد بالاخره از کار میافتد. (کتاب دوم- بند ۱۷۲- ۱۷۳).
افسانه دزد طراری که خزائن رامپسینیت)Rhampsinite( را بغارت میبرد و صاحب ثروتی عظیم میشود شباهت زیادی با افسانههای هزار و یکشب دارد و نظایر آنرا میتوان در افسانههای ملی غالب اقوام جهان یافت (کتاب دوم- بند ۱۲۱).
افسانه مربوط به چگونگی انتقامجوئی نیتوکریس و حیلهای که وی برای نابود کردن دستهجمعی دشمنان خود بکار برد و آنها را در آب غرق کرد در غالب افسانههای ملی جهان امثال و نظایری دارد (کتاب دوم- بند ۱۰۰).
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۲
بعضی دیگر از قسمتهای تاریخ مصر ظاهرا نتیجه تعبیر و تفسیر غلطی است که در زمان هردوت از بناها و کتیبهها و مجسمههای موجود کردهاند. از این قبیل است مطلبی که مورخ در بند ۱۳۱ نقل میکند: در یکی از تالارهای کاخ معروف شهر سائیس)SaiS( بعضی از مجسمههای چوبی دست نداشتند و دست آنها در اثر گذشت زمان و فرسودگی و کهنگی جدا شده و از بین رفته بود. ولی راهنمایان و مترجمینی که همراه هردوت بودهاند مدعی شدهاند که این مجسمهها تصویر کسانی میباشند که در حیات خود نیز دست آنها بریده بوده است (کتاب دوم- بند ۱۳۱). در جای دیگر که مورخ مدعی شده است که سزوستریس اجساد فرزندان خود را بر روی پشتهای از آتش افکند و از روی آن گذشت میتوان حدس زد که این تعبیر مانند مورد قبل ناشی از تفسیر غلطی بوده است که از تصویری کردهاند که سزوستریس را درحال لگدمال کردن دشمنان خود نشان میداده است (کتاب دوم- بند ۱۰۷).
همچنین افسانه شکست سپاه آشور که در اثر هجوم موشها مجبور به عقبنشینی شد باحتمال زیاد تعبیر غلطی از مجسمهای بوده است که به هفستوس)Hephaistos( خدای مصری تعلق داشته و موش در دست داشته. چون موش در مصر مظهر یکی از خدایان و در فینیقیه مظهر طاعون شمرده میشد، بعید نیست که یکی از مفسرین زمان هردوت یا قبل از او با تعبیر ظاهر حال این مجسمه موشبدست مدعی شده است که سناخریب پادشاه قهار آشور درنتیجه هجوم موشها ناگزیر به عقبنشینی از مصر شد (کتاب دوم- بند ۱۴۱) «1» همچنین احتمال میرود افسانه رامپسینیت
______________________________
(۱) در یونان باستان افسانهای نظیر این افسانه منسوب بیکی از مجسمههای موش بدست آپولون وجود داشت. بحکایت این افسانه جمعی از اهالی کرت که در جستجوی زمین مناسبی برای انتخاب محل سکونت خود بودند و بسوی بغازهای دریای اژه حرکت کرده بودند قبلا با خدای خود آپولون در این باره مشورت کرده بودند و آپولون بآنها توصیه کرده بود که هرجا «فرزندان خاک» راه آنها را بستند متوقف شوند و بیش از آن پیش نروند. این افسانه حاکی است که اهالی کرت روزی هنگام صبح از خواب برخاستند و مشاهده کردند که موشها تسمههای چرمی سلاحهای آنها را جویدهاند و چون پیشگوئی هاتف را بخاطر آوردند از ادامه پیشروی خودداری کردند.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۳
که دستمالی از تاروپود نقره در آسمانها از خداوند میگیرد نیز در نتیجه تعبیر غلطی از مجسمه یکی از پادشاهان بوده است که چنین دستمالی در دست داشته (کتاب دوم- بند ۱۲۲). در حالیکه باحتمال زیاد این دستمال که نظایر آن در دست غالب مجسمههای باستان مشاهده میشود نشانه چیزی خاص نبوده بلکه دستمال سادهای بوده که مردمان قدیم برای پاک کردن دست یا صورت و یا دور کردن حشرات پیوسته با خود داشتهاند.
در بعضی از موارد دیگر برخی از افسانههای کتاب دوم هردوت ظاهرا نتیجه تعبیر غلط مفهوم یک اسم یا یک لقب معین بوده است. از این قبیل است افسانه پسامتیک که چون با کلاهخود آهنین خود شراب آشامید مردم او را بپادشاهی برگزیدند.
شاید علت ایجاد این افسانه درباره او این بوده است که نام این پادشاه در زبان مصری «مردی با ظرفی که در آن مخلوط شراب میسازند» و یا «سازنده ظرف شراب» تعبیر میشده است.
اکنون این بحث پیش میآید که هردوت بچه ترتیب از اطلاعاتی که از اینگونه منابع اخذ میکرده استفاده کرده است. اگر به قسمتی از کتاب دوم که از بند ۹۹ تا ۱۴۲ ادامه دارد توجه شود ملاحظه خواهد شد که مورخ پیدرپی و مکرر بگفته «کاهنان» و «دیگر مصریان» اشاره میکند و هربار که صحبت از تغییر پادشاهی درمیان است آنرا از قول کاهنان و مصریان چنین نقل میکند: «بطوریکه کاهنان و دیگر مصریان مدعی هستند …». از این طرز نگارش میتوان نتیجه گرفت که ممکن است مورخ مطالبی را که در این قسمت از کتاب خود نقل میکند بترتیب تقدم و تأخر تاریخی از بعضی از کاهنان ممفیس شنیده و سپس بقول خود قسمتهائی که خود شاهد و ناظر آن بوده بر آن افزوده است. هردوت در بند ۹۹ که قسمت تاریخی کتاب دوم خود را شروع میکند چنین مینویسد: «تا اینجا هرچه گفتم نتیجه مشاهدات و تفکرات و تحقیقات خود من بود، ولی از اینجا ببعد آنچه مصریان نقل میکنند آنطور که خود شنیدهام نقل میکنم و مختصری هم از آنچه خود بچشم دیدهام بآن اضافه میکنم.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۴
بطوریکه کاهنان برای من نقل کردهاند …»
ولی بنظر نمیرسد که حقیقتا مورخ کهن تمام مطالبی را که در قسمت تاریخی کتاب خود نقل میکند یکجا از دهان کاهنان مصری شنیده باشد و باحتمال زیاد این افسانهها و داستانهای تاریخی را در نقاط مختلف و از منابع مختلف جمعآوری کرده است. بسیاری از آنها را در شهر ممفیس در معبد هفستوس که برای هردوت از حیث تاریخ و دیگر مسائل سرچشمه و منبع اطلاعات مهمی محسوب میشده است بدست آورده و بسیاری دیگر از آنها را از منابعی دیگر اخذ کرده است. مثلا عشقبازیهای غیرعادی و نفرتآور میکرینوس را در شهر سائیس)Sais( )کتاب دوم- بند ۱۳۱)، افسانه ساباکوس را در بوباستیس)Boubastis( )کتاب دوم- بند ۱۳۷- ۱۳۸)، سرگذشت فروس)Pheros( را در بوتو)Bouto( شنیده (کتاب دوم- بند ۱۱۱- ۱۳۳).
بعضی از این افسانهها را از مصریانی شنیده که هنگام سفر در جریان آرام آب نیل در شهرها و دهات سر راه با آنها برخورد کرده و قسمت دیگر آنرا که ظاهرا قسمت اصلی آن محسوب میشود در موقع بازدید معابد یا قسمتهائی از معابد که بازدید آن برای خارجیان مجاز بوده است شنیده. دلیل این ادعا اینست که تقریبا تمام پادشاهانی که هردوت نام میبرد بگفته او اثر محسوس و مرئی از سلطنت خود و حوادث و پیروزیها و فتوحات زمان خود باقی گذاردهاند که باز بنا بگفته هردوت بصورت بنای تاریخی تظاهر کرده و بیادگار مانده است. مین)Min( اولین پادشاه مصریان باستان سدهائی ساخته و جریان نیل را تغییر داده و برکههائی حفر کرده و ناحیه وسیعی را زهکشی کرده بود و شهر ممفیس و معبد هفستوس را بنا کرده بود (کتاب دوم- بند ۹۹). موریس)Moeris( دریاچهای احداث کرده بود که بنام خود او بدریاچه موریس معروف شده بود. و نیز هم او بود که رواق شمالی معبد هفستوس را بنا کرده بود (کتاب دوم- بند ۱۰۱). سزوستریس سنگهای عظیم باین معبد حمل و مجسمههای بزرگ در این معبد مستقر و سراسر مصر را از مجاری آب مستور کرده بود و سطح شهرها را مرتفع ساخته بود (کتاب دوم- بند ۱۰۸-
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۵
۱۱۰- ۱۳۷) و همین عمل بود که بعدها در شهرهای دیگر مصر و بخصوص در بوباستیس مورد تقلید ساباکوس قرار گرفت (کتاب دوم- بند ۱۳۷- ۱۳۸). خئوپس و خفرن و میکرینوس بناکنندگان اهرام بزرگ مصر بودهاند (کتاب دوم- بند ۱۲۴- ۱۲۷- ۱۳۴).
دختر خئوپس نیز هرمی برای خود ساخته بود (کتاب دوم- بند ۱۲۶) آسیشیس)Asychis( هرم دیگری از آجر ساخته بود که کتیبهای نیز بر آن حک کرده بود (کتاب دوم- بند ۱۳۶). در سائیس یکی از پادشاهان که هردوت وی را با میکرینوس اشتباه کرده مجسمهای از گاو ماده اهداء کرده بود که با شکوه و جلالی خاص تزیین یافته بود (کتاب دوم- بند ۱۲۹- ۱۳۰- ۱۳۲). فروس)Pheros( در معبد هلیوس)Helios( واقع در هلیوپولیس دو ستون سنگی بزرگ و زیبا برپا کرده بود (کتاب دوم- بند ۱۱۱). رامپسینیت)Rhampsinite( و آسی شیس)Asychis( برای تزیین معبد هفستوس کوشش فراوان کرده بودند (کتاب دوم- بند ۱۲۱- ۱۳۶). در معبد هفستوس مجسمهای بود که گفته میشد ستوس)Sethos( را نشان میدهد که موشی در دست دارد (کتاب دوم- بند ۱۴۱).
هردوت تمام این آثار و بناهای تاریخی را بچشم دیده و از این حیث امتیاز و افتخار بزرگی بر دیگر نویسندگان و مورخین باستان دارد. ظاهرا قسمت مهمی از حوادثی که مؤلف در فاصله بین بند ۹۹ و ۱۴۵ نقل میکند در جریان بازدید این بناها و آثار باستانی و باقتضای آنها از مصریان شنیده. بهمین جهت است که مورخ خود در بند ۱۰۱ اعتراف میکند که از چند صد تن از پادشاهان مصر چیزی ندارد نقل کند زیرا چیزی که جالب باشد از آنها باقی نمانده (کتاب دوم- بند ۱۰۱). هربار که راهنمایان سیاحان و مسافرین نام پادشاهی را بر زبان جاری میکردهاند چند کلمهای هم درباره او سخن میگفتهاند و هربار که با پادشاهی بزرگ سروکار مییافتهاند برای جلب نظر مسافرین درباره آن پادشاه شرح و بسط بیشتری میدادهاند و احیانا وقایعی از تاریخ او را که هیچگونه ارتباطی با بنائی که به مسافرین نشان میدادهاند نداشته بیان میکردهاند؛ از طرف دیگر بناها و مجسمههائی که از پادشاهان مختلف باقی مانده
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۶
و امور عمرانی مهمی که بدست آنها انجام گرفته بود و هردوت بطور کامل و مفصل از آنها صحبت میکند تنها آثاری نیستند که هردوت بمناسبت بازدید آنها مطالبی از راهنمایان خود شنیده باشد. چه بطوریکه میدانیم رامپسینیت)Rhampsinite( یا رامسس سوم در ممفیس تالار بزرگی برای جواهرات و خزاین خود برپا کرده بود و شاید هنگام عبور از کنار این تالار بوده است که یکی از راهنمایان مصری افسانه دزد طرار را که هردوت با تفصیل تمام نقل کرده برای او شرح داده است.
اکنون باید دید آیا هردوت آنچه از کاهنان و مصریان و راهنمایان خود شنیده بدون دخلوتصرف همچنانکه آنان برای او نقل کردهاند نقل کرده یا بسلیقه خود در آن دخلوتصرفاتی کرده. اگر افسانههائی را که هردوت در این قسمت از تاریخ خود نقل میکند با اطلاعاتی که از منابع دیگر درباره مصریان باستان در دسترس ما میباشد و همچنین با افسانههای مصر باستان که امروز برای ما باقی است مقایسه کنیم نتیجه خواهیم گرفت که قسمت مهمی از افسانههائی که مورخ کهن نقل کرده بدون دخلوتصرف نقل شده، و آثار و علائم زیادی که مؤید این مطلب باشد و با زندگی روزانه مصریان باستان سروکار داشته باشد در افسانههای او مشاهده میشود از این قبیل است در افسانه نیتوکریس مجرای آبی زیرزمینی؛ در افسانه دزد طرار راه ورودی مخفی که بوسیله سنگی متحرک باز میشده است؛ یا مهرومومی که بر درب خزانه گذارده بودند، ظروف محتوی گنجینه و خزائن شاهی، معطل گذاردن جنازه بر بالای دار و در معرض تماشای مردم قرار دادن آن، استفاده از خر و مشک برای حمل شراب و همچنین بریدن ریش مأمورین دولت برای اهانت بآنها و یا بریدن نیمی از ریش آنها و باقی گذاردن نیم دیگر آن (کتاب دوم- بند ۱۰۰- ۱۲۱- ۱۳۳)؛ در افسانه فروس)Pheros( اشاره به پادشاه با ذکر عنوان پادشاهی او و خودداری از ذکر نام شخصی او و همچنین نوع مرضی که باو دست داد و داروی شگفتی که برای او تجویز کردند و چگونگی مجازات زنان خیانتکار؛ در افسانه رامپسینیت)Rhampsinite( منازعه او با الهه دمتر در جهنم؛ در یکی از افسانههای مربوط به آمازیس، توسل به
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۷
یکی از ربه النوعها برای اثبات اتهام دزدی یک متهم (کتاب دوم- بند ۱۷۴).
ولی علاوه بر این اشارات و کنایات که ریشه مصری دارند و در خلال افسانههای هردوت مشاهده میشوند و مؤید صحت منبع افسانههای او میباشند بعضی علائم و اشارات دیگر میتوان یافت که ریشه یونانی دارند و معرف اخلاق و عادات و رسوم یونانیان است. البته بعضی از این تداخلها اهمیتی چندان ندارند و قابل ذکر نمیباشند از این قبیل است در جائیکه در بند ۱۲۲ رامپسینیت را درحال بازی نرد نشان میدهد؛ در حالیکه نرد در مصر مرسوم نبوده. ولی این اشتباه تأثیری در صحت یا سقم افسانه نداشته و اعم از اینکه آن بازی نرد بوده یا بازی دیگر، در هرحال این امر تأثیری در نفس افسانه نداشته. ولی در بعضی از افسانههای دیگر یونانی بودن منبع بعضی از اطلاعات تاریخی جلب توجه میکند. مثلا در جائیکه هردوت مدعی است که مجازات نیل در زمان فروس در نظر مصریان عملی جنونآمیز بوده باید گفت که مورخ تحت تأثیر قضاوت عنصر یونانی قرار گرفته، چه مصریان باستان این عمل را جنونآمیز نمیدانستهاند و امری عادی تلقی میکردهاند.
همچنین هجو خیانت زنان و افسانه فحشای دختر خئوپس و حیلهای که میکرینوس برای اثبات خطای هاتف اندیشید و طرز جواب دادن نظامیان شورشی به فرستاده پادشاه مطالبی هستند که بیشتر رنگ یونانی دارند. بدیهی است آنچه در این باره قابل انتقاد است افسانههائی است که بزمان قبل از پسامتیک مربوط میباشد؛ زیرا در افسانههای مربوط به ادوار جدید بعلت وجود مهاجرنشینهای یونانی در مصر وجود رنگ یونانی در آنها نمیتواند دلیلی بر عدم صحت آنها باشد. مثلا افسانهای که میگوید هاتفی انتقام پسامتیک را موکول بوقتی کرد که مردانی از برونز از راه دریا فرارسند (کتاب دوم- بند ۱۵۲) بدون تردید منبعی یونانی دارد و تردیدی نیست که این افسانه برای اولینبار در مغز یکنفر یونانی تکوین یافته است.
در اینجا دو نکته است که باید هنگام قضاوت درباره این افسانهها مورد توجه قرار گیرد. نخست آنکه بسیار مشکل است بصراحت مدعی شد که فلان افسانه معین کاملا رنگ یونانی دارد و عامل مصری در پیدایش آن بیتأثیر بوده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۸
مثلا مسئله انتقاد از زنان ناپاک که جمعی برای آن منشاء یونانی قائل میباشند بچه دلیل ممکن است از سرزمین مصر سرچشمه نگرفته باشد، سرزمینی که یوسف معروف در آن میزیسته و با حادثه ناگواری در روابط خود با زلیخا روبرو شده بودند؟ در افسانه دو برادر نیز مشاهده میشود که برادر کوچک در برابر زوجه برادر بزرگ خود با همان مشکلات مواجه بوده که یوسف در برابر زوجه فرعون با آن روبرو شده بود. در مورد افسانهای که درباره دختر خئوپس نقل شده روشن است که در افسانههای بسیار قدیم مصر نمیتوان نظایر و امثالی برای آن یافت؛ ولی علائم و آثاری در افسانههای این زمان میتوان یافت که مطالب اصلی آن با رؤس اصلی مطالب این افسانه تطبیق میکند. موضوع پادشاهی که نسبت به وظیفه فرزندی خود خیانت میکند و برای اجرای نقشههای خودخواهانه دختر خود را به فحشا وادار میکند در یکی دیگر از افسانههای کتاب دوم هردوت در جائیکه مؤلف افسانه دزد طرار را نقل میکند از نو آشکار میشود و در اینجا نیز پادشاه برای دستگیر کردن دزدی که با تردستیها و طراریهای خود او را مبهوت و درعینحال ناراحت کرده بود حاضر میشود دختر خود را به فحشاء وادار کند. بنابراین اگر این افسانه ریشهای مصری داشته باشد، دلیلی ندارد که افسانه مربوط به دختر خئوپس ریشه مصری نداشته باشد.
برخی از محققین عقیده دارند که افسانهای که مورخ در بند ۱۷۳ از کتاب دوم درباره خوشگذرانی و بیفکری آمازیس نقل میکند نباید ریشه مصری داشته باشد و دلیلی که بر این ادعا اقامه میکنند اینست که در نظر مصریان باستان که پادشاه آنها از قدیمترین ایام با استبداد حکومت میکرده است و رعایا همیشه از نام او در وحشت و اضطراب بودهاند چگونه میتوان تصور کرد که پادشاهی با همه نشستوبرخاست کند و بگوید و بخندد و بیاشامد. ولی باین دسته از مورخین که در صحت ریشه مصری این قبیل افسانهها تردید دارند جواب داده شده که بحکایت نوشته یکی از اوراق مصر باستان آمازیس با زنان به خوشگذرانی مشغول بوده و خود را از شراب سرمست میکرده و وقتی باین ترتیب بحکایت پاپیروس «موهایش درد میگرفت» از رسیدگی بامور کشور خودداری میکرده و به افسانهها و حکایاتی که نقالان برای او نقل میکردهاند گوش میداده. پس جای آن دارد که در برابر قضاوتهای ضدونقیضی که در این باره
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۸۹
میشود با تردید و احتیاط قضاوت کرد و از نتیجهگیری قطعی خودداری نمود.
از یکطرف آثار فکر یونانی در افسانههائی که در کتاب دوم هردوت نقل شده آنطور که درباره آن مبالغه شده زیاد نیست. از طرف دیگر، وجود این علائم و آثار یونانی در افسانههای هردوت دلیل آن نیست که مؤلف خود سلیقه شخصی خود را در آنها بکار برده و آنها را برطبق سلیقه یونانی تغییر و تبدیل داده است. زیرا ممکن است مدتها قبل از اینکه اولین افسانهها را از زبان مصریان یا مهاجرین یونانی در مصر شنیده باشد دهانبدهان از نسلی به نسلی و از قومی به قومی گردش کرده باشد و تحت تأثیر افکار مهاجرین یونانی قرار گرفته و از نو به مصریان منتقل شده باشد. حدس غالب بر اینست که رنگ یونانی این افسانهها بیشتر ناشی از همین تحول و تغییر تدریجی در طی قرون بوده و هردوت خود شخصا کمتر قضاوت شخصی را در آنها تأثیر داده است.
دخلوتصرفی که هردوت به سلیقه شخصی خود در قسمت تاریخی کتاب دوم خود کرده بیشتر از حیث تقسیمبندی مطالب و تقدم و تأخر آنها است و اگر اشتباهی کرده در همین حدود است. مثلا منکااورا)Men Kaora( پادشاهی که بادعای مترجمین شهر سائیس دختر خود را از دست داده بود و هردوت افسانه او را از قول همان مترجمین در بند ۱۲۹ تا ۱۳۱ از کتاب دوم شرح داده بطور مسلم پادشاهی بنام میکرینوس فرزند خئوپس و سازنده یکی از اهرام مصر نبوده.
حدس زده میشود که این شخص پسامتیک دوم معروف به پسامیس)Psammis( است که منکارا)Men Kara( لقب داشته و در سائیس وی را باین نام میخوانده و شباهت این دو نام موجب شده است که هردوت منکااو را یعنی میکرینوس را بجای منکارا یعنی پسامتیک بگیرد و مطلبی را که درباره شخص دوم شنیده به شخص اول نسبت دهد. همچنین ملاقات نمایندگان شهر اله)Elee( با پادشاه مصر که هردوت مدعی است در زمان پسامیس اتفاق افتاده باحتمال زیاد در زمان آمازیس بوده و در اینجا نیز هردوت واقعهای را که مربوط به دورهای معین بوده اشتباها بدورهای دیگر نسبت داده است. همچنین، با وجود اشارهای که مؤلف در بند ۹۹ و در چند جای دیگر
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۰
بهگفته کاهنان کرده و همهجا آنانرا منبع اطلاعات خود قلمداد کرده ترتیب تقدم و تأخر پادشاهان مصر را از قدیمترین ایام تا زمان پسامتیک اول و همچنین ترتیب تقدم و تأخر وقایع را که از بند ۹۹ ببعد شرح داده بسلیقه شخصی خود تعیین کرده.
همچنین دوازده تن از پادشاهانی را که بوجود آنها علم داشته در سیر تاریخ پشت هم قرار داده و پادشاهان دیگری را در فاصله بین آنها جای داده و سلیقه شخصی خود را در این مورد بکار برده.
دلیلی که بر این امر میتوان اقامه کرد اینست که فقط بین سزوستریس و فروس و بین خئوپس و خفرن و میکرینوس رابطه خویشاوندی موجود بوده و بین دیگر پادشاهانی که مورخ پشت هم قرار داده رابطه خویشاوندی دربین نبوده و یا لااقل مورخ چنین رابطهای تشخیص نداده است. سزوستریس و پروته که مورخ او را «یکی از اهالی ممفیس» مینامد و همچنین رامپسینیت، خئوپس، آسیشیش، آنیزیس که «مردی کور از اهل آنیزیس» معرفی میشود، وستوس که «کاهن هفستوس» بوده یکی پس از دیگران به سلطنت میرسند بدون اینکه معلوم شود رابطه خویشاوندی آنها با سلف خود چه بوده و چهچیز موجب شده است که در سلطنت جانشین یکدیگر گردند. این موضوع میرساند که ترتیب تقدم و تأخر جانشینی آنها تحت تأثیر سلیقه شخص مورخ قرار گرفته و مورخ از این لحاظ تا حدی از ارزش تاریخ خود کاسته است.
برخی عقیده دارند که هردوت این پادشاهان را بترتیبی که در طی سیاحت خود بر- سبیل تصادف و هنگام تماشای بناهای تاریخی مطلبی درباره آنها شنیده بدون توجه به تقدم و تأخر تاریخی پشت هم قرار داده و هربار که پس از پادشاهی درباره پادشاهی دیگر با او سخن گفتهاند وی را جانشین قبلی قرار داده و تاریخ مصر را چنین برشته تحریر درآورده است.
مثلا حدس میزنند که مورخ پادشاهانی را که هنگام سیاحت معبد بزرگ شهر ممفیس برای او اسم بردهاند قبل از پادشاهان سازنده اهرام قرار داده است و علت آنست که مدتی بعد هنگام سیاحت اهرام درباره آنها با او سخن گفتهاند؛ در حالیکه پادشاهان اخیر
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۱
از حیث تاریخ قدیمتر میباشند.
بطورکلی بزرگترین انتقادی که بر کتاب دوم هردوت وارد است اینست که مؤلف چندان توجهی به صحت تقدم و تأخر تاریخی مطالبی که نقل کرده نداشته و در موارد بسیار این بیقیدی و بیاعتنائی نسبت به صحت تاریخی وقایع جلب توجه میکند و در یک مورد بدرجهای از اغراق میرسد که میتوان بعنوان دلیل بر بجا بودن این انتقاد نقل کرد. هردوت در بند ۱۴۰ مدعی است که پادشاهی که وی آنیزیس نام نهاده هفتصد سال قبل از آمیرتئوس)Amyrthaios( که معاصر کیمون)Kimon( بوده میزیسته و با این حساب باید گفت آنیزیس در قرن دوازده قبل از میلاد سلطنت میکرده است. در حالیکه بین آنیزیس و پسامتیک که بطور دقیق صد و چهل سال قبل از فتح مصر بدست کبوجیه یعنی در ۶۶۴ قبل از میلاد به سلطنت رسیده بحکایت آنچه هردوت نقل میکند فقط دوره کوتاه سلطنت ستوس)Sethos( و پادشاهان دوازدهگانه معروف فاصله است. در بند ۱۵۷ هردوت مدعی است که پسامتیک پنجاه و چهار سال سلطنت کرده. وی همچنین مدعی است که نکوس شانزده سال (بند ۱۵۹) و پسامیس شش سال (بند ۱۶۱) و آپریس بیست و پنج سال (بند ۱۶۱) و آمازیس چهل و چهار سال (کتاب سوم- بند ۱۰) و پسامنیت شش ماه (کتاب سوم- بند ۱۴) سلطنت کردهاند. با یک نظر سطحی میتوان حدس زد چگونه مؤلف در تلخیص شش قرن تاریخ دچار اشتباه شده و تاریخ را بمیل و سلیقه شخصی خود تغییر داده است.
یکی دیگر از مواردی که مؤلف دچار اشتباهی بزرگ شده جائی است که در بند ۱۳ مدعی است که از زمان مرگ موریس تا زمان مسافرت خود او به مصر هنوز نهصد سال بیش نگذشته بود و با این حساب موریس باید در حدود سال ۱۳۵۰ قبل از میلاد در گذشته باشد. با این حال، مؤلف بین زمان این پادشاه و تاریخی که پسامتیک به سلطنت رسیده (یعنی سال ۶۶۰ قبل از میلاد) فقط معتقد بوجود ده پادشاه و دوره کوتاه سلطنت پادشاهان دوازدهگانه میباشد و مدعی است که از این ده تن دو نفر
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۲
یکی مدت پنجاه سال (بند ۱۲۷) و دیگری پنجاه و شش سال سلطنت کردهاند (بند ۱۲۸) و چون دوره سلطنت پادشاهان دوازدهگانه نیز بسیار کوتاه بوده با این حساب باید گفت هشت تن دیگر از پادشاهانی که هردوت در این فاصله قرار داده جمعا ۵۸۰ سال یعنی بطور متوسط هریک هفتاد و پنج سال سلطنت کردهاند!
*** آنچه تاکنون درباره مطالب کتاب دوم هردوت گفته شد مربوط به قسمتهای مهمی از کتاب اخیر است و شامل مطالبی که مؤلف درباره مسائل مربوط به جغرافیا و عادات و رسوم و تاریخ داخلی مصر نقل کرده نمیباشد. مطالبی از این قبیل که در کتاب دوم هردوت میتوان یافت باحتمال زیاد بوسیله خود مورخ در مصر جمعآوری و بدون دخلوتصرف به نقل آنها مبادرت شده است. در جائیکه مورخ مدعی است بعضی از مطالبی را که نقل میکند خود در شهر صور و تاسوس و ساموتراس و دودون از دهان مردم شنیده دلیلی بر خلافگوئی او نمیتوان اقامه کرد (کتاب دوم- بند ۴۴- ۵۱- ۵۲- ۵۵). همچنین است در جائی که مؤلف مدعی است درباره زندگانی و شرح احوال رودوپیس)Rhodopis( و ازوپ)Esope( اطلاعاتی در ساموس و دلف بدست آورده (کتاب دوم- بند ۱۳۴- ۱۳۵). یا در جائی که مدعی است علت وجودی و چگونگی توسعه و افزایش دائمی خاکهای رسوبی را خود در تروآد)Troade( و توترانی)Teuthranie( و افز)Ephese( و در دشت مآندر)Meandre( ناظر بوده است (کتاب دوم- بند ۱۰). و یا در جائی که میگوید در لاکدمون خود ناظر احترام جوانان به پیران بوده و در کشور سکاها و بین اهالی تراس و پارس خود احساس کرده که مردم کارها و حرفههای دستی را سبک و خفتآور میدانستهاند (کتاب دوم بند- ۸۰- ۱۶۷)؛ همچنین در جائی که میگوید افسانه دزدانی که برای دستبرد زدن به خزاین سارداناپال تالاری زیرزمینی حفر کردند خود این مطلب را در منطقهای از بابل شنیده (کتاب دوم بند- ۱۵۰). همچنین است در جائیکه مؤلف مدعی است در کولشید شخصا درباره علل نزدیکی مصریان و اهالی این ناحیه
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۳
تحقیق کرده (کتاب دوم- بند ۱۰۴- ۱۰۵) و یا در بوتو)Bouto( شخصا شنیده که افعیهای بالدار از عربستان میآمدهاند و عربستان کشوری بوده که در سمت مشرق در آنسوی شبهجزیره سینا در طول دو ماه راه ادامه داشته و خلیج عربستان که باریک و طویل بوده موازی با دره نیل در جهت شمال بجنوب در داخل خاک پیش میرفته است (کتاب دوم- بند ۷۵- ۸- ۱۱)؛ همچنین است در جائی که مؤلف مدعی است که آنچه درباره جریان قسمت علیای نیل از الفانتین بپائین و یا درباره آبوهوای افریقای مرکزی و منشاء زبان ساکنان آمون نقل میکند خود شخصا در مصر تحقیق و جمعآوری کرده است (کتاب دوم- بند ۲۹- ۳۰- ۲۵- ۴۲۲۶) و یا سرگذشت مسافرت جوانان نازامون)Nasamons( را در شهر سیرن)Cyrene( خود از دهان ساکنان این شهر شنیده (کتاب دوم- بند ۳۲- ۳۳). در این افسانه و در خلال مطالبی که درباره آن نقل شده آثار و علائمی از نوشتههای هکاته میتوان یافت. از این قبیل است موضوع تقسیم افریقا به سه منطقه، یک منطقه ساحلی که در آن انسان سکونت دارد، منطقه دیگری که در آن حیوانات وحشی زیست میکنند و منطقه سومی که خشک و شنزار و صحرائی است. همچنین است توصیفی که مورخ از مسیر رود ایستروس)Istros( یا دانوب میکند و وجه شباهتی که بین مسیر این رود و مسیر رود نیل مییابد.
علاوه بر این مطالب که باحتمال زیاد از کتاب هکاته نقل شده و منبع آن آثار مورخین قدیمتر از هردوت میباشد مطالب دیگری در این قسمت از تاریخ هردوت میتوان یافت که باحتمال زیاد از کتب و رسالات آن زمان نقل شده است. از این قبیل است مطالبی که مورخ برای تعیین ابعاد خلیج عربستان و چگونگی وضع آبهای آن نقل میکند (کتاب دوم- بند ۱۱)؛ همچنین است در جائی که مؤلف مدعی است که رسم پرستش پوزئیدون)Poseidon( از افریقا به یونان آمده (کتاب دوم- بند ۵۰).
درباره این مسائل نمیتوان بحث کرد؛ ولی درباره آثار تاریخی که مورخ در بند ۱۰۲ و ۱۰۶ به شرح آن پرداخته گفتگو زیاد میتوان کرد. آثار تاریخی که در بند ۱۰۶ شرح داده شده باحتمال زیاد دو کتیبهایست که امروز هم باقی است
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۴
و در گذشته بر سر راه افزبهفوسه قرار داشته ولی هردوت اشتباها آنرا بر سر راه سارد به ازمیر دانسته. معلوم نیست چگونه در این خط سیر یکی از اهالی یونی نوشتههای این کتیبهها را برای او ترجمه کرده و وی را دچار این اشتباه بزرگ کرده است تا جائی در حجاریهای اقوام هیت که هیچگونه شباهتی با حجاریهای مصریان باستان نداشته تصور یکی از فراعنه مصر را تشخیص داده است! در حالیکه این تصویر متعلق به موواتالو)Muwatallu( پادشاه قوم هیت در قرن چهارده قبل از میلاد است و ترجمهای که راهنمای یونی برای هردوت کرده نادرست است. و اما در جائیکه هردوت مدعی است دربین ملل مغلوب ستونهائی برپا میکردهاند که بر آن نوشتههائی بنام سزوستریس حک میکردهاند و اینکه در کشورهائی که مردم آن ترسو و جبون بودهاند تصویری از اعضای زنانه زنان بر این ستونها حک میکردهاند معلوم نیست مورخ باستناد کدام مدرک چنین ادعائی کرده است، زیرا امروز هیچگونه دلیل و مدرکی که مؤید این ادعا باشد در دست نیست. البته فقدان آثاری که امروز مؤید این ادعا باشد کافی برای رد ادعای هردوت نیست و نمیتوان مطالبی که هردوت مدعی است بچشم خود در سوریه دیده (کتاب دوم- بند ۱۰۶) باستناد آن رد کرد زیرا چهبسا که این آثار وجود داشته و در طی زمان از بین رفته است. ولی شرحی که او در بند ۱۰۲ درباره این آثار نقل میکند قسمی است که مصرشناسان امروز را در صحت آن دچار تردید کرده و معلوم نیست مؤلف از چه کسی شنیده که ستونهائی نظیر آنچه خود نقل میکند تا سرزمین سکاها و تراس که هرگز پای فراعنه مصر بآن نرسیده بود وجود داشته (کتاب دوم- بند ۱۰۳).
*** کتاب دوم هردوت از بین نه جلد کتاب تاریخ او یکی از مجلداتی است که بهترین معرف وسعت اطلاعات و درجه استدلال علمی این مؤلف کهن است. در این مقام جای آنست که علاوه بر نکاتی که درباره طرز انشاء و منابع کتاب نقل و نقد شد نکاتی چند نیز درباره اطلاعات علمی مورخ و مطالبی که از این حیث در کتاب حاضر مورد
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۵
بحث قرار گرفته نقل شود. در این کتاب و در کتابهای دیگر، مؤلف در عقایدی که از خود ابراز کرده و قضاوتی که درباره امور نموده پیوسته از دو نظریه که تا حدی نادرست بنظر میرسد پیروی کرده و الهام گرفته. بموجب نظریه اول هرعاملی از عوامل تمدن، هرگونه علم و دانش و عادت و رسم و عقیده و هنر و همچنین هرشئی مادی مخترعی معین و واحد داشته و تمام مظاهر این علوم و دانش و عادات و رسوم و هنر و جمیع اشکال استفاده از این اشیاء مادی بهر نحوی که در دنیا مشاهده شود از مراحل مختلف میگذرد و باین مخترع واحد منتهی میشود. بموجب نظریه دوم اختلاف افراد بشر ظاهری و سطحی است نه واقعی و عمقی و اشیاء واحد در نواحی مختلف باشکال و اسامی مختلف تظاهر میکنند.
با قبول نظریه اول است که هردوت مصریان را که یکی از قدیمترین اقوام جهان میباشند یکی از اقوام منحصر بفرد دنیا میداند که بسیاری از اختراعات و اکتشافات دنیا بآنها تعلق دارد و دیگر اقوام و بخصوص یونانیان این اختراعات و اکتشافات را از آنها آموختهاند. معلوم نیست مورخ چگونه این نظریه را با حس یونانپرستی خود سازگار یافته و چگونه حاضر شده است قبول کند که ملت یونان که بنظر او ارجح و برتر از تمام اقوام جهان میباشد بسیاری از اختراعات و اکتشافات را مدیون مردم مصر میباشد.
همچنین با قبول نظریه دوم است که مورخ بدون قید و شرط خدایان مصری و یونانی را یکی میداند و غالبا خدایان مصری را در کتاب خود بنام خدایان یونانی میخواند بقسمی که در غالب موارد خواننده دچار تردید میشود و از خود سؤال میکند که حقیقتا هردوت از یونان سخن میگوید یا از مصر. همچنین با قبول نظریه دوم است که مؤلف همهجا در مصر میکوشد که مانند یونان هاتفهائی از خدایان بیابد و سرگرمیها و تشریفات مذهبی نظیر آنچه در یونان وجود داشته پیدا کند. با الهام از این نظریه است که از روابط مصریان و خدایان آنان سخن میگوید و این روابط را از ورای احساساتی تعبیر و تفسیر میکند که مردمان یونان باستان در برابر خدایان
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۶
خود داشتهاند. در هردو مورد هردوت افراط کرده و گفته او را باید بااحتیاط تلقی کرد. بنی نوع بشر از آنچه هردوت تصور میکرده متنوعتر بوده و چهبسا دو حادثه مشابه و کاملا مستقل و مجزا موجب شده است که بشر در نقاط مختلف و بفاصله چند قرن به کشف معینی نائل گردد.
البته این معتقدات مخصوص و منحصر به هردوت نبوده و میتوان گفت که عقیده مشترک عموم یونانیان باستان بوده است و بهمین جهت نمیتوان آنرا برای هردوت عیب و نقصی دانست. آنچه در این مقال مورد توجه است و بیشتر درباره آن سخن گفته خواهد شد آن قسمت از عقاید و نظریاتی است که خاص مؤلف است و به دیگر یونانیان باستان ارتباطی ندارد.
اکنون نمونههائی از عقاید مؤلف که ظاهرا منطقی و صحیح ولی گاه خلاف واقع و نادرست میباشد نقل میشود: در بند ۱۲۰ مؤلف یکی از افسانههای حماسی را از لحاظ عقل و منطق مورد انتقاد قرار میدهد. در این مورد باید تصدیق کرد که از لحاظی که مؤلف موضوع را مطرح میکند شاید حق با او بوده و رفتار پریام و اهالی شهر تروآ که حاضر نشدند بهیچ قیمتی از همکاری و مساعدت نسبت به رباینده هلن دست بردارند و حتی در برابر خطر انهدام که آنها را در معرض تهدید قرار داده بود هلن را به شوهرش مسترد کنند قابل انتقاد است.
ولی تفسیر موضوعی که در بند ۵۶ و ۵۷ درباره افسانه دودون)Dodone( نقل شده تا حدی بنظر ناصحیح است و با این حال عقیدهایست که میتوان منطقا از آن دفاع کرد زیرا احساسات و عملیات و طرز بیانی که به قهرمان این داستان و بخصوص به زن سیاهچهره خارجی که به شهر تب آمده بود نسبت میدهد غیرعادی نیست و ظاهرا عادی بنظر میرسد. یکی از دلایلی که مؤلف در بند ۱۳۵ برای رد عقیدهای که بموجب آن رودوپیس)Rhodopis( بخرج خود هرمی ساخته بود اقامه میکند قابل قبول است و متکی به برآوردی است که مؤلف با درنظر گرفتن میزان مالیاتی که وی به معبد دلف میپرداخت از دارائی او کرده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۷
همچنین در بند ۱۴۶ در جائیکه مورخ سنوات نسبتا نزدیکی که یونانیان برای تولد خداوندان پان)Pan( و دیونیزوس قائل بودهاند نقل میکند و تذکر میدهد که این سنوات درحقیقت سنواتی است که برای خدایان مورد بحث در یونان شناخته شدهاند مطلبی به گزاف نگفته است. و نیز استدلالی که مؤلف در بند ۴۳ اقامه کرده و مدعی شده است که مصریان از طریق یونانیان بوجود خدائی که با هراکلس یونانیان مشابه است پی بردهاند قابل قبول است. همچنین است مطالبی که مؤلف در بند ۴۴ درباره وجود چندین هراکلس و نیز مطالبی که در بند ۴۹ درباره ریشه مصری تشریفات مذهبی یونانیان باستان نقل میکند. در بند ۱۰۴ و ۱۰۵ که هردوت میکوشد رابطه خویشاوندی مصریان و اهالی کولشید را تشخیص دهد بسیار جالب است که اعتبار زیادی برای شباهت خطوط ظاهری سیمای آنان که رنگ تیره و موی مجعد بوده است قائل نمیشود و برعکس اظهار عقیده میکند که این خصوصیات ظاهری منحصر به این دو قوم نیست و از خصوصیات مشترک دیگر ملل نیز میباشد. آنچه مؤلف در بند پنج و بندهای بعد درباره چگونگی بوجود آمدن خاک مصر که ظاهرا در قدیم خلیجی مملو از آب بوده و بتدریج در اثر رسوبات نیل پر شده نقل میکند مطالب و نکات جالبی است که درخور توجه است. از این قبیل است استنادی که مؤلف به عمق ناچیز آب در ساحل مصب نیل میکند و همچنین است استنادی که به منظره ظاهری زمینهائی که در نتیجه رسوب رودهای دیگر تشکیل شدهاند میکند و مطلبی که درباره وجود صدف دریائی در کوهستانهای دو طرف دره نیل و چگونگی خاک این دره که با خاک زمینهای مجاور مختلف است نقل میکند (کتاب دوم- بند ۵- ۱۰- ۱۲). همچنین است فرضیهای که بموجب آن دریای سرخ درنتیجه ریزش آب نیل بداخل آن بتدریج مملو از خاک و ماسه شده و خاک مصر را تشکیل داده است (کتاب دوم- بند ۱۱). این فرضیه تا حدی قابل قبول است و تنها ایرادی که به نظریه هردوت در این باره وارد است اینست که بفرض صحت آن طول زمانی که مؤلف برای تحقق آن قائل شده (کمتر از ده هزار سال) بسیار ناچیز بنظر میرسد (کتاب دوم- بند ۲۰). همچنین در جائیکه مؤلف یکی از عقاید
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۸
قدیمیان را درباره چگونگی طغیان رود نیل مورد انتقاد قرار میدهد و ثابت میکند که بین طغیان آبهای نیل و وزش بادهای تابستانی ارتباطی نیست نظریهای صائب و صحیح ابراز میکند. و اگر درنظر آوریم که هردوت در زمان خود نمیدانسته که در نواحی استوائی در بعضی از فصول سال ممکن است برف زیادی بر روی کوههای مرتفع وجود داشته باشد انتقادی که وی از نظریه آناکساگور در این باره کرده نیز تا حدی صحیح بنظر میرسد (کتاب دوم- بند ۲۲).
ولی صرفنظر از این موارد که تا اندازهای عقیده مؤلف درباره آنها با حقیقت تطبیق میکند موارد بسیاری در کتاب دوم هردوت جلب توجه میکند که مؤلف در اظهار عقیده خود نسبت بآن موارد دچار اشتباه شده است. از این قبیل است در بند ۱۱۲ در جائیکه مدعی است که «آفرودیت خارجی» که در ممفیس مورد پرستش بوده همان هلن معروف است و دلیلی که بر این امر اقامه میکند اینست که هلن در شهر ممفیس اقامت کرده بود و بعلاوه هیچیک از معابد آفرودیت به «آفرودیت خارجی» اختصاص نداشته است. در اینجا کاملا روشن است که استدلال هردوت استحکام ندارد و میتوان گفت که بین دلیلی که اقامه شده و نتیجهای که از آن اخذ گردیده هیچگونه ارتباطی وجود ندارد.
ولی اگر درنظر آوریم که غالب نویسندگان و یونانیان باستان بآسانی خدایان اقوام خارجی را با خدایان و نیمهخدایان خود تطبیق میدادهاند از این حیث شاید انتقاد زیادی به هردوت وارد نباشد. در بعضی موارد هم اشتباه هردوت بیشتر از طرز بیان او ناشی شده و بیان نارسای او خواننده را دچار اشتباه میکند. از این قبیل است در بند ۱۳۴ در جائیکه مؤلف برای اثبات این مسئله که هرم معروف میکرینوس در زمان رودوپیس ساخته نشده استدلال میکند که رودوپیس در زمان آمازیس میزیسته نه در زمان میکرینوس. هردوت در این استدلال باین نکته توجه نداشته که اگر هرم مورد بحث را میکرینوس نساخته باشد لزوما نباید در زمان خود او ساخته شده باشد تا بتوان نتیجه گرفت که چون رودوپیس در زمان آمازیس میزیسته و در زمان میکرینوس
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۹۹
زندگی نمیکرده پس بناکننده هرم او نمیباشد. استدلال هردوت وقتی صحیح بود که یا تاریخ بنا کردن هرم را نقل میکرد و ثابت میکرد که این تاریخ با تاریخ سلطنت میکرینوس تطبیق میکند و یا ثابت میکرد که هرم در زمان آمازیس ساخته نشده بوده و یا در این زمان اصولا عادت ساختن هرم از میان رفته بوده. بعید نیست که مورخ درموقعی که در این باره به بحث مشغول شده بدون اینکه بطور صریح باین دو نکته اشاره کند آنرا درنظر گرفته و با درنظر گرفتن این دو نکته استنتاج کرده باشد ولی اگر در این مورد عذر مؤلف قابل قبول باشد در موارد دیگر چنین نیست و هیچگونه توجیهی برای اشتباه او نمیتوان یافت. مثلا در بند ۱۷ مؤلف بحثی درباره الفاظ افتتاح کرده و بیش از آنچه که موضوع اهمیت داشته درباره آن داد سخن داده و عقیده هکاته را که اصطلاح مصر را فقط مخصوص ناحیه نیل میدانسته مورد تخطئه قرار داده و اظهار میکند که بعقیده او نام مصر به تمام سرزمینی گفته میشود که مصریان در آن سکونت دارند. در اینجا این سؤال مطرح میشود که مقصود مؤلف از «مصریان» چه کسانی میباشند. جای آن بود که هردوت درباره اینان نیز کلمهای چند شرح میداد و لااقل عنوان «مصری» را تعریف میکرد. لزوم این تعریف وقتی جلب توجه میکند که در بند بعد یعنی در بند ۱۸ در جائیکه نقل میکند که اهالی مارهآ)Marea( منکر مصری بودن خود بودند ولی هاتف معبد آمون آنها را مصری میدانسته کاملا احساس میشود که عنوان «مصری» در مورد بعضی از اقوام آن زمان مورد تردید بوده، و در اینصورت جای آن بود که مؤلف صفت «مصری» را تعریف میکرد و بطور مشخص معین میکرد که چهکسانی تحت این عنوان نامیده میشدهاند. در بند ۱۵ مؤلف برای تخطئه کردن عقیده هکاته چنین استدلال میکند که اگر نام مصر مخصوص ناحیه مصب نیل بود مصریان هرگز ادعا نمیکردند که قدیمترین قوم جهان میباشند چه ناحیه مصب تاریخ تازهای دارد و دیرزمانی از تشکیل و پیدایش آن نمیگذرد. در این مورد خطای مؤلف اینست که نام را با خود شئی اشتباه کرده، چه میتوان مدعی شد که مصریان واقعا عقیده داشتهاند که هزاران سال قبل از پیدایش ناحیه مصب نیل، اجداد
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۰
آنها وجود داشتهاند ولی «مصری» نامیده نمیشدهاند و نام دیگری داشتهاند. دلیلی که بر این ادعا میتوان اقامه کرد اینست که در موارد بسیار اقوامی مشاهده میشوند که بدون اینکه تغییر قومیت داده باشند باسامی مختلف خوانده شدهاند و هردوت خود امثله و شواهدی زیاد از این قبیل اقوام نقل میکند.
*** کتاب دوم هردوت یکی از نمونههای تاریخنویسی است که مؤلف در آن چندان تسلسل وقایع و اشخاص را از حیث تقدم و تأخر تاریخی رعایت نکرده و محاسبه سنهها و تاریخ وقایع و سلطنتها را از روی دقت انجام نداده. در بند ۱۴۲ مؤلف بتصور اینکه کاهنان بزرگ و پادشاهان لزوما باید بترتیبی که نسلهای مختلف جانشین هم میشوند پیدرپی و پشت هم آمده باشند برای هرسه تن از آنان حداقل یک قرن فاصله قائل میشود. ولی کمترین و سادهترین توجه مؤلف به ارقامی که خود درباره بعضی از سلاطین نقل کرده حقا میبایستی او را باشتباه خود واقف کند. تعداد سالهای سلطنت پادشاهانی از قبیل خئوپس و خفرن و ساباکوس بطوریکه مؤلف رقم آنرا صریحا نقل کرده بترتیب پنجاه و پنجاه و شش و پنجاه سال میباشد و هرسه از حد متوسط عمر یک نسل یعنی سی و سه سال تجاوز میکنند. در حالیکه در دوره بعد که پادشاهان خاندان سائیس بسلطنت رسیدهاند پنج پادشاه جمعا در مدت صد و چهل و پنج سال سلطنت کردهاند و از این قرار بطور متوسط بهریک از آنها فقط بیست و نه سال میرسد.
در بند ۱۳ از کتاب دوم، مؤلف درباره آینده خاک مصر اظهار عقیدهای میکند که قابل قبول بنظر نمیرسد. وی پیشبینی میکند که طغیان پیدرپی و تدریجی رود نیل کمکم سطح خاک این کشور را آنقدر مرتفع خواهد کرد که مرتفعترین رودخانهها بر آن سوار نخواهند شد و در این زمان دیگر رود نیل از بستر خود خارج نخواهد شد و سرزمین مصر از آب آن در دوره طغیان محروم خواهد شد. مؤلف باین نکته مهم توجه نداشته که بنسبتی که سطح خاک مصر تدریجا ارتفاع میگیرد سطح بستر رود و عمق ناحیه مصب آن نیز بالا میآید.
هردوت در جائیکه درباره علل و موجبات طغیانهای فصلی نیل بحث میکند
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۱
میکند آنقدر برای این استدلال و بحث خود اهمیت قائل است که آشکارا از آن بخود میبالد (کتاب دوم- بند ۲۴ و ۲۵). مؤلف مدعی است که علت بالا آمدن آب نیل نیروی کشش خورشید است. باحتمال زیاد هردوت این عقیده را از دیوژن اخذ کرده است، چه شخص اخیر عقیده داشت که تمام رودها و انهاری که بر روی سطح زمین جاری میباشند بوسیله یک مجرای زیرزمینی بهم مربوطند و وقتی حرارت خورشید در نقطهای از زمین موجب تبخیر آب و کمبود آن میشود خودبخود از مجرای زیرزمینی مقادیر زیادی آب بآن سو جاری میشود. اگر این نظریه را صحیح بدانیم مانند هردوت باین نتیجه میرسیم که طغیان آب نیل باید در اواسط تابستان یعنی در فصلی اتفاق افتد که منطقهای که سرچشمه رود در آن قرار دارد بیش از هرموقع گرم و سوزان است. ولی هردوت استدلال غامضتری درپیش گرفته و بهمان نتیجهای رسیده است که استدلال دیوژن بآن منتهی میشد. بطور خلاصه مؤلف عقیده دارد که علت اینکه آب رودهای دیگر باستثنای رود نیل در زمستان افزایش مییابد اینست که در این فصل باران بیشتر میبارد و علت اینکه آب آنها در تابستان کم میشود اینست که شعاع آفتاب بطور عمودی بر آنها میتابد و آب آنها را بخود میکشد. و چون هنگام زمستان خورشید از میان آسمان بسمت جنوب میرود و در جنوبیترین ناحیه آفریقا قرار میگیرد، از آنجا آبهای نیل را بخود میکشد و چون باران بقدر کافی نمیبارد آب نیل نقصان مییابد و نیز چون فقط سرچشمه نیل است که در افریقا است در فصلی که دیگر آنها رو رودها بیش از همیشه آب دارند، این رود از همه وقت کمتر آب دارد.
اشتباه مؤلف در اینست که اگر علت اصلی افزایش آب رودها نزول باران باشد چگونه ممکن است رود نیل که از ناحیهای میآید که در فصلی معین بگفته خود مؤلف باران هرگز نمیبارد، در همان فصل آب آن افزایش مییابد (کتاب دوم- بند ۲۲) نقص بفان هردوت در اینست که خود مدعی است درباره طغیان نیل در فصل گرما صحبت میکند، در حالیکه عملا از تقلیل آب آن در دیگر فصول سال سخن میگوید
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۲
و مطلب را طوری بیان میکند که بنظر میرسد وضع نیل در زمان طغیان، وضع عادی آنست و وضع آن در دیگر فصول سال وضعی است استثنائی، در حالیکه درحقیقت عکس اینست.
استدلالی که متقدمین هردوت درباره علل افزایش آب نیل کردهاند و هردوت در بند ۲۰ و ۲۱ و ۲۲ و ۲۳ درباره چند تن از آنان و از جمله درباره استدلال تالس و هکاته و دیوژن و آناکساگور بحث کرده و آنها را مورد انتقاد قرار داده البته قابل انتقاد است، ولی استدلالی که خود درباره علت افزایش آب نیل میکند بمراتب از استدلال آنان سستتر است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۳
اوترپ)Euterpe(
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۴
اوترپ(Euterpe)
1- همینکه کوروش درگذشت «1»، کبوجیه جانشین او شد «2». وی فرزند کوروش و کاساندان «3» دختر فارناسپ «4» بود. چون کاساندان قبل از کوروش درگذشت کوروش عزاداری بسیار کرد و فرمان داد تمام اتباعش نیز عزاداری کنند. کبوجیه که فرزند کوروش از این زن بود، مردمان یونی «5» و ائولی «6» را بردگان و غلامان موروثی پدر خود میانگاشت. وی تصمیم گرفت با کشور مصر بجنگد و برای اینکار علاوه بر دستههای سربازی که در داخل کشور خود مجهز کرده بود دسته سربازان یونانی را نیز که فرماندهی آنرا بعهده داشت با خود برد «7».
______________________________
(1) کوروش پادشاه بزرگ هخامنشی در تابستان سال ۵۲۹ قبل از میلاد درگذشته بود.
(۲) هردوت ضمن بیان این مطلب که پس از مرگ کوروش سلطنت به کبوجیه رسید اشارهای به نفاق و اختلافات و شورشهائی که گزنفون در آخرین فصل کتاب سیروپدی)Syropedie( بآن اشاره میکند نکرده است، در حالیکه بنا باظهار مورخ اخیر کبوجیه بر سر جانشینی کوروش با شورشهای متعدد روبرو شد (سیروپدی- فصل آخر).
(۳))Cassandane( زوجه کوروش و مادر کبوجیه.
(۴))Phrnaspe( – فارناسپ نیز خود از خاندان هخامنشی بود (هردوت کتاب سوم- بند دوم).
(۵))Ionie( – ناحیهای از آسیای صغیر در دنیای باستان که بین خلیج فعلی ازمیر و مندلیا)Mendelia( قرار داشت و یونانیان مهاجر در آن سکونت کرده بودند و بنام آنها یونی نامیده شده بود.
(۶))Eolie( – ناحیهای از آسیای صغیر که قوم ائولی پس از فرار از یونان در آنجا مستقر شد.
(۷) درباره اولین فتح مصر بین مورخان قدیم اختلاف است. هردوت در بند ۱۵۳ از کتاب اول خود مدعی است که کوروش با آمازیس)Amasis( فرعون مصر بجنگ پرداخت و علت لشگرکشی او بمصر بعقیده او کمکی بود که فرعون مصر به کرزوس پادشاه لیدی کرده بود بقیه حاشیه در صفحه بعد
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۵
کلیاتی درباره مصر: نیل
2- قبل از شروع سلطنت پسامتیک «1» مصریها خود را قدیمترین قوم جهان تصور میکردند. ولی از موقعی که پسامتیک به سلطنت رسید و تصمیم گرفت بداند که حقیقتا کدام ملت قدمت بیشتری دارد، اهالی فریژیه «2» را قدیمتر از خود میدانند.
و پس از فریژیها خود را قدیمترین ملت جهان تصور میکنند. پسامتیک برای اطلاع از این امر کسب خبر بسیار کرد ولی نتوانست وسیلهای بیاید تا بداند کدام قوم قدیمترین قوم جهان است. تدبیری که او برای این مقصود اندیشید چنین بود: وی دو طفل نوزاد را که از پدر و مادری گمنام بودند به چوپانی سپرد و باو دستور داد آن اطفال را بجائی که گوسفندانش را نگهداری میکرد ببرد و هردو آنها را بترتیبی که اینجا شرح داده میشود تربیت کند. دو طفل میبایستی در کلبهای مجزا و تنها زیست کنند و هیچکس در برابر آنان کلمهای بر زبان جاری نسازد. در ساعت معین چوپان باید چند بز به نزد آنان ببرد و همینکه آنان را از شیر این بزها سیر کرد مواظبتهای دیگر نیز از آنان بکند. علت اینکه پسامتیک این تصمیمات را گرفت و این اوامر را صادر کرد این بود که میخواست بداند که همینکه دوره فریاد زدن این اطفال سپری شد برای اولین بار کدام کلمه بر زبان آنها جاری میشود. پس چنین کردند که دستور داده بود.
مدت دو سال چوپان آنچه شرح داده شد اجرا کرد و روزی که او در را گشود و به کلبه اطفال وارد شد، اطفال در حالیکه خود را بپای او انداخته بودند دستان
______________________________
بقیه حاشیه از صفحه قبل
(هردوت کتاب اول، بند ۷۷) هردوت غیر از این مطلبی دیگر اضافه نمیکند در حالیکه گزنفون در سیروپدی مدعی است که کوروش سراسر مصر را مطیع خود کرد (سیروپدی جلد یک، بند ۱ و ۴).
کبوجیه از سال ۵۳۳ تا ۵۱۲ قبل از میلاد در پارس سلطنت کرد. در سال ۵۲۵ به مصر لشگر کشید و بشرحی که هردوت در آغاز کتاب سوم خود نقل میکند این کشور را تسخیر کرد.
(۱)Psametique– پادشاه سائیس)Sais( و ممفیس، مؤسس شانزدهمین سلسله باستان مصر در ۶۶۶ قبل از میلاد و اصلاحکننده نیروی نظامی این کشور در سده هفت قبل از میلاد
(۲)Phyrgie– ناحیه مرکزی آسیای صغیر که در عهد عتیق محل اقامت شاخهای از اقوام پدر بود تروآ)Troie( شهر معروف باستان ناحیه قرار است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۶
خود را بسوی او گشودند و کلمه بکو)Becos( را بر زبان جاری کردند. «1»
بار اول که چوپان این صدا را شنید بروی خود نیاورد، ولی چون هربار که برای مواظبت وارد میشد اطفال همان کلمه را بطور مداوم بر زبان جاری میکردند، موضوع را به پادشاه اطلاع داد و بفرمان پادشاه اطفال را در برابر او حاضر کردند.
چون پسامتیک نیز بنوبه خود همان کلمه را شنید تحقیق کرد که کدام قوم چیزی را «بکو» مینامد. تحقیقات او بر وی فاش ساخت که اهالی فریژیه نان را چنین مینامند. «2» بدین ترتیب مصریها اساس قضاوت خود را این حادثه قرار دادند و تصدیق کردند که قدمت قوم فریژیه از آنان بیشتر است. چنین بود شرح این مطلب بقسمی که کاهنان هفستوس «3» در ممفیس «4» برای من نقل کردهاند. ولی بعضی از یونانیان ضمن ادعاهای باطل دیگری که کردهاند مدعی شدهاند که پسامتیک امر کرد زبان چند زن را بریدند و این اطفال را نزد آنان گذارد.
۳- این بود داستانی که کاهنان درباره این اطفال و درباره طرز نگاهداری آنان برای من نقل کردند. در جریان مصاحباتی که در ممفیس با کاهنان هفسیوس برای من دست داد از مطالب دیگری نیز مطلع شدم. و نیز به شهر تب «5» و هلیوپولیس «6»
______________________________
(1) ظاهرا «بکو» باید تقلیدی از صدای بز باشد. احتمال میرود که این افسانه در آغاز کار جنبه شوخی داشته و سراینده آن قصد داشته با این افسانه ادعاهای مصریان و تحقیقات بیهوده و زائد آنان را تخطئه کند زیرا اطفال زندانی در تمام مدت حیات کوتاه خود فقط با صدای بز آشنا شده بودند ولی در متن هردوت دلیلی که حاکی از آن باشد که مؤلف قصد تمسخر مصریان را داشته باشد مشاهده نمیشود.
(۲) کلمه «بکو» در کتیبههای فریژیه بطور مکرر مشاهده شده و حتی در جزیره قبرس نان را چنین مینامیدهاند.
(۳)Hephaistos– مردم عهد عتیق هریک از خدایان خود را بمحلی نسبت میدادهاند بقسمی که هرشهر خدائی غیر از خدای شهرهای دیگر داشت. هفستوس خدای شهر ممفیس و نام مصری آن فتاه)Phtah( بوده است. این رب النوع همانست که یونانیان وولکم)Vulcam( مینامند و خداوند آتش و آهن بوده است.
(۴)Memphis
(5)Thebes
(6)Heliopolis
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۷
سفر کردم تا درباره همین مسئله تحقیق کنم و مایل بودم بدانم در آنجا نیز با آنچه در ممفیس بمن گفته شده بود موافق میباشند، زیرا معروف است که کاهنان هلیوپولیس عالمترین کاهنان مصری میباشند «1». و اما آنچه درباره خدایان از دهان آنان شنیدهام حاضر بنقل آن نیستم و فقط به نقل اسامی شخصیتهای الهی اکتفا میکنم.
زیرا تصور میکنم در این باره عقیده همه مردمان یکسان است «2». و اگر به نکاتی چند در این باره اشاره میکنم بعلت آنست که در نقل تاریخ خود به آن مجبور خواهم شد «3».
4- درباره مسائل انسانی آنها باتفاق آراء بمن گفتند که مصریان نخستین مردمانی هستند که سال را اختراع کردهاند و فصول آن را به دوازده قسمت تقسیم کردهاند.
کاهنان عقیده داشتند که مصریان با ملاحظه و دقت در ستارگان این اختراع را ابداع کردهاند. بعقیده من تقویم مصریان از تقویم یونانیان بهتر تهیه شده زیرا یونانیان هردو سال یکبار برای حسن ترتیب فصول یک ماه اضافی بآن میافزایند «4» در حالیکه مصریان دوازده ماه خود را به سی روز تقسیم میکنند و در آخر هرسال
______________________________
(۱) ممفیس شهر خدای فتاه)Phtah( ، تب شهر خدای آمون)Amon( و هیلپوپولیس شهر خدای را)Ra( بود. دو شهر اول واجد اهمیت سیاسی خاصی بودند در حالیکه شهر سوم فقط اهمیت مذهبی و علمی داشت.
(۲) معلوم نیست قصد واقعی هردوت از نقل این عبارت چیست. ظاهرا چنین استنباط میشود که همان حس تحقیری که نسبت به خدایان مصری ابراز میکند به خدایان دیگر اقوام و از جمله افسانههای میتولوژی یونان باستان نیز ابراز میکند و منشاء این عقاید را یکی میداند.
(۳) هردوت ضمن شرح تاریخ مصر پیوسته درباره مسائل مربوط به مذهب مصریان قدیم با احتیاط سخن گفته و هربار کوشیده است به بهانهای از شرح و تفصیل مطلب شانه خالی کند بعضی از محققان و از جمله سیس)Sayce( عقیده دارند که این احتیاط هردوت و اجتناب او از وارد شدن در مسائل مربوط به مذهب مصریان قدیم بعلت نقص اطلاعات او در این زمینه بوده است.
(۴) غرض یونانیان از این طرز محاسبه آن بود که گردش فصول را در تاریخ معینی از سال تثبیت کنند. این طرز محاسبه برای جبران این نقیصه کافی نبود، ولی در هرحال از طرز محاسبهای که در بند ۳۲ از کتاب اول بآن اشاره شد بمراتب صحیحتر بنظر میرسد زیرا سال معمولی یونانی برخلاف آنچه در این بند گفته شده ۳۵۴ روز بوده است نه ۳۶۰ روز (هردوت- کتاب اول- بند ۳۲).
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۸
پنج روز اضافی بآن میافزایند و بدین ترتیب گردش فصول همیشه برای آنان در تاریخ معین میباشد «1». این کاهنان عقیده داشتند که مصریان نخستین کسانی هستند که اسامی دوازدهگانه مخصوص خدایان را برای دوازده تن از خدایان بکار بردهاند و بعدها یونانیان از آنان تقلید کردهاند «2». و نیز مصریان نخستین کسانی هستند که برای خدایان قربانگاه و مجسمه و معبد برپا کردهاند و پیکرهائی در سنگ تراشیدهاند. «3»
درباره بسیاری از این مسائل کاهنان با واقعیاتی صحت گفتار خود را ثابت میکردند.
و نیز آنان برای من نقل کردند که نخستین پادشاهی که از بنی نوع انسان در مصر سلطنت کرده مین «4» نام داشته و در زمان او باستثنای ناحیه تب «5» سراسر مصر باتلاق بوده و آن قسمت از کشور مصر که امروز زیر دریاچه موریس «6» قرار دارد در آن زمان وجود نداشته «7» در حالیکه امروز برای رسیدن باین دریاچه باید مدت هفت
______________________________
(۱) درحقیقت سال مصری بمقدار یک نیمروز کسری داشته. ظاهرا مصریان باین نقیصه پی برده بودهاند ولی هرگز درصدد برنیامده بودند که آنطور که بعدها در تقویم ژولین این نقیصه اصلاح شد آنرا اصلاح کنند.
(۲) بین خدایان دوازدهگانه مصر و یونان باستان مختصر اختلافی موجود است. برای مثال نام پوزئیدون)Poseidon( که یکی از خدایان دوازدهگانه یونان باستان است در صورت اسامی خدایان مصری مشاهده نمیشود (بند ۴۳ همین کتاب).
(۳) مقصود مؤلف همانست که در اصطلاح هنری کندهکاری یاBas -reliefمینامند.
(۴) نظر مؤلف از بکار بردن اصطلاح «بنی نوع انسان» در این مقام آنست که مین)Min( یا منس)Menes( نخستین پادشاهی از نوع بشر بود که بعد از خدایان در مصر به سلطنت رسیده است. مصریان باستان معتقد بودند که نخستین پادشاهان آنان از خدایان بودهاند (بند ۱۴۴ همین کتاب) و مین نخستین پادشاهی است از نوع بشر که در مصر به سلطنت رسیده است. ظاهرا قبل از این پادشاه مصر بدو قسمت علیا و سفلا تقسیم شده بود ولی او موفق شد در حدود ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد وحدت مصر را تأمین و سلطنت خود را مستقر کند.
(۵)Thebes– شهر مصر باستان و یکی از معروفترین شهرهای عهد عتیق که امروز خرابههای آن بنام کارناک ولوکسور در محل باقی است.
(۶)Moeris– یکی از دریاچههای مصر باستان که امروز قسمتی از آن باقی است و برکه الکرون نام دارد.
(۷) مقصود قسمتی است که بین ساحل دریای مدیترانه و دریاچه موریس قرار داشت.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۰۹
روز در طول شط بحرپیمائی کرد «1».
5- آنچه آنها درباره کشور خود نقل میکردند بنظر من صحیح آمد. زیرا یک شخص منصف بیآنکه قبلا چیزی درباره مصر شنیده باشد فقط با مشاهده این کشور میتواند متوجه شود که آن قسمت از مصر که یونانیان با کشتی بآن سفر میکنند «2» قطعه خاکی است که هدیه شط میباشد «3» و بعدها به کشور مصریان اضافه شده است.
همچنین است قسمتی که هنوز در بالای این دریاچه بفاصله سه روز بحرپیمائی از ساحل قرار گرفته، که با اینکه تا امروز کاهنان آنرا تأیید نکردهاند، آن نیز نظیر آن میباشد. «4» اکنون کمی درباره چگونگی خاک مصر سخن میگویم: نخست آنکه اگر شما از راه دریا وارد شوید و در فاصله یک روز از ساحل باشید چنانچه میلهای
______________________________
(۱) این ادعای هردوت که مصر باستان را باستثنای ناحیه تب باتلاقی میدانسته صحیح نیست زیرا از آغاز دوره امپراتوری قدیم مصر و از زمان منس و جانشینان او شهر پلوز)Peluse( و بعضی شهرهای دیگر در ناحیه مصیب رود نیل وجود داشته است. درباره محل دقیق نقطهای که هردوت بآن اشاره میکند (دریاچه موریس) بین محققان اختلاف است.
یکی از محققان معاصر فرانسوی بنام سوردیل)Sourdille( عقیده دارد که این نقطه در محلی قرار داشت که امروز بحر یوسف در همان محل از نیل جدا میشود. ) Sourdille: voyaged' Herodote en Egypte, p. 121 (
یکی دیگر از محققان بنام اهرنبرک)Ehrenberg( عقیده دارد که مسافت «یک روز راه» در نظر هردوت بمراتب از آنچه سوردیل حساب میکند کمتر و باحتمال زیاد نقطهای که مؤلف بآن اشاره میکند به ساحل نزدیکتر بوده و شاید در اطراف فایوم)Fayoum( امروز بوده است.
(۲) ممکن است مقصود مؤلف از این قسمت از خاک مصر منطقه نیل تا حدود شهر ممفیس باشد که در آن زمان محل رفتوآمد یونانیان بود.
(۳) اصطلاح «هدیه شط» یکی از اصطلاحاتی است که هکاته معروف غالبا در نوشتههای خود بکار میبرده. بکار بردن این اصطلاح از طرف هردوت یکی از دلایل کسانی است که عقیده دارند هردوت مطالب خود را از هکاته نقل کرده.
(۴) سوردیل)Sourdille( محقق معاصر فرانسوی معتقد است که این قسمت از ناحیهای شروع میشود که نخستین انشعاب نیل قبل از بحر یوسف از رود نیل جدا میشود ولی اگر اشتباهی که سوردیل درباره محل دریاچه موریس)Moeris( به هردوت نسبت داده است و در توضیح خارج از متن بدان اشاره شد صحت نداشته باشد این قسمت بایستی از ناحیه بحر یوسف شروع میشده باشد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۰
بکف دریا بزنید گل بالا خواهد آمد و فاصله شما تا عمق دریا فقط پانزده توآز «1» خواهد بود. همین امر دلیلی است بر اینکه خاک ساحل تا این فاصله از دریا پیش آمده است. «2»
6- دلیل دوم، سرزمین اصلی مصر است که طول آن در ساحل به شصت سکن «3» میرسد و این درصورتی است که همانطور که ما عادت داریم حدود آنرا خلیج پلنتینت «4» و دریاچه سربونیس «5» که کوه کازیوس «6» در کنار آن قرار دارد بدانیم. بنابراین از این دریاچه ببعد شصت «سکن» فاصله است. آن قسمت از مردم مصر که زمین کمتری دارند آنرا با توآز «7» اندازه میگیرند ولی آنها که زمین بیشتری دارند
______________________________
(۱) توآز)Toise( برابر است با یک متر و ۷۷۶ میلیمتر (توضیح درباره واحد مقیاس اوزان و مقادیر در یونان باستان- صفحه ۳۳). اگر مقصود مؤلف این باشد که در همان محل که میلهای بدریا میزنند و گل بالا میآید عمق آن پانزده توآز است باید گفت که انتخاب مثال بجا نبوده زیرا میلهای که باین فاصله بعمق دریا برسد بظن قریب بیقین در دسترس بشر آن روز نبوده.
(۲) هردوت برای اثبات این ادعای خود علاوه بر این استدلال اولیه که مبتنی بر چگونگی نوع گل کف دریا است از بند ۱۰ ببعد مدارک و دلایل دیگری ارائه میدهد که در سرزمین مصر بدست آورده، و قبل از آن در بند ۶ تا ۹ درباره اوزان و مقادیر و عادات و رسوم مصریان سخن میگوید.
(۳) سکن)Skene( یا سکونز)Schoenes( واحد اندازهایست که هردوت در کتاب دوم خود برای سنجش فواصل در مصر بکار برده. هر سکن با ۶۰ ستاد برابر است و بواحد امروز مساویست با ده کیلومتر و ۶۵۶ متر. با این حساب طول ساحل مصر در زمان هردوت ۶۳۹ کیلومتر و ۳۶۰ متر بوده (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۴)Plinthinete
(5)Serbonis
(6) کازیوس)Casios( کوه معروفی است در نزدیکی محل شهر قدیم پلوز. کوهی بهمین نام نیز در سوریه وجود داشته که به سلسله جبال لبنان منتهی میشده است.
(۷) توآز)Toise( یا ارژی)Orgye( برابر شش پا یا یک متر و ۷۷۶ میلیمتر بود (یادداشت شماره ۱ همین صفحه و توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۱
آنرا با ستاد «1» اندازهگیری میکنند. آنها که خیلی بیشتر دارند با پارازانژ «2» و آنها که بمقدار بیشتری دارند با سکن «3» اندازهگیری میکنند. پارازانژ برابر سی ستاد است در حالیکه سکن که یک واحد اندازه مصری است برابر شصت ستاد است.
۷- بدین ترتیب جبهه ساحل مصر به سه هزار و ششصد ستاد میرسد. وقتی از دریا بسوی هلیوپولیس «4» بداخل مصر پیش میرویم سرزمین مصر وسیعتر میشود. خاک آن سراسر هموار و غنی از آب و بصورت گلولای است. برای اینکه از ساحل به هلیوپولیس برویم همان مقدار راه باید طی کنیم که بین قربانگاه خدایان دوازدهگانه در شهر آتن و معبد زوس المپی در پیز «5» باید طی کنیم. چنانچه این حساب را بکنیم مشاهده میکنیم که اختلافی که مانع از تساوی این دو راه است کم است و از پانزده ستاد تجاوز نمیکند؛ زیرا فاصله آتن تا پیز فقط پانزده ستاد کم دارد تا به پانصد ستاد برسد، در حالیکه فاصله دریا تا هلیوپولیس درست همین مقدار است.
۸- از شهر هلیوپولیس ببعد خاک مصر باریک میشود. از یک طرف محدود است به سلسله جبال عربستان که از شمال بجنوب بسوی بادنوتوس «6» کشیده شده و بیانقطاع در داخل در جهت دریائی که اریتره «7» نامیده میشود ادامه مییابد. در همین کوهستان
______________________________
(۱) ستاد)Stade( واحد طول و برابر ۱۷۷ متر و ۶ سانتیمتر (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۲) پارازانژ)Parasange( واحد اندازه در پارس قدیم و برابر سی ستاد یعنی ۵ کیلومتر و ۳۲۸ متر (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان قدیم)
(۳) رجوع شود به یادداشت شماره ۳ صفحه قبل.
(۴)Heliopolis– از شهرهای مصر باستان که امروز ویرانههای آن در نزدیکی قاهره برپا است.
(۵)Pise– از شهرهای قدیم پلوپنز واقع در یونان باستان که در آن معبدی در نزدیکی کوه معروف المپ قرار داشت (این شهر غیر از شهری است که بعدها بهمین نام در ایتالیا تأسیس شد)
(۶) هردوت برای تعیین جهات اصلی اصطلاحاتی بکار برده که خاص تاریخ او است، چه وی غالبا چهار جهت را از روی جهت بادها مشخص کرده و باد نوتوس)Notos( در نظر او نشانه جنوب است (رجوع شود به مقدمه: توضیحی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان)
(۷) هردوت سراسر دریای سرخ و اقیانوس هند را دریای اریتره)Erythree( مینامیده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۲
است که معادن سنگهائی که برای بنا کردن اهرام ممفیس استخراج کردهاند وجود دارد. در این محل کوهستان بپایان میرسد و در جهتی که من شرح دادم «1» آن پیچ میخورد. در آن قسمت که این کوه از همهجا از شرق به غرب عریض طولتر است بطوریکه شنیدهام به دو ماه مسافت میرسد و در جهت مشرق در حوالی آن کندر بدست میآید. «2» این بود شرح این کوهستان.
در طرفی که مصر به لیبی متصل است نیز کوه سنگی دیگری وجود دارد که اهرام بر روی آن ساخته شده و امروز از شن مستور است. این کوه نیز در همان جهت سیر میکند که قسمتی از کوههای عربستان که در طرف جنوب قرار دارند سیر میکنند. بنابراین از هلیوپولیس ببعد قسمتی از کشور مصر چندان وسعتی ندارد و اگر در طول رود بالا رویم کشور مصر در طول چهار روز مسافت راه «3» باریک میشود.
این قسمت دشت است و بنظر من در باریکترین ناحیه آن فاصله بین کوههای عربستان و کوهی که به کوه لیبی معروف است در حدود دویست ستاد میباشد «4». بعد از آن بار دیگر سرزمین مصر پهن میشود. «5»
______________________________
(1) مقصود مؤلف از این اشاره محلی است که سنگهای اهرام ممفیس را استخراج میکردهاند و نیز ممکن است مقصود دریای اریتره باشد.
(۲) ظاهرا هردوت در این مقام اشتباه کرده و بعضی قسمتهای شبهجزیره عربستان را بجای آن قسمت از سرزمین عرب که بین نیل و دریای سرخ قرار داشته گرفته.
(۳) جای تعجب است که هردوت طول این قسمت از سرزمین مصر را با چهار روز راهپیمائی برابر دانسته. احتمال زیاد میرود که اصطلاح «چهار روز» که در نسخ خطی موجود مشاهده شده اشتباه بوده و در اصل «چهارده روز» بوده باشد.
(۴) این تخمین مسافت نیز تا حدی اغراقآمیز بنظر میرسد (رجوع شود به توضیح خارج از متن).
(۵) از این قرار هردوت سرزمین مصر را بشکل قیفی دو سر مجسم میکند که در محلی عرض آن تنگ و در دو طرف آن گشاد میشود. درینصورت باید تصور کرد که مؤلف دچار اشتباه شده و خود در محل شاهد وضع سرزمین مصر نبوده، زیرا دره نیل در بعضی از قسمتهای جنوبی بقدری تنگ میشود که به بستر رودخانه محدود میگردد و پس از آن هرگز عریض نمیشود.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۳
۹- چنین است حدود این کشور. از هلیوپولیس تا تب «1» در طول رود نه روز راه است و طول آن به چهار هزار و هشتصد ستاد یعنی هشتاد و یک سکن میرسد «2». اگر تمام اندازههای مصر را به ستاد نقل کنیم چنین میشود: در ساحل دریا بطوریکه قبلا نقل کردم طول این کشور سه هزار و ششصد ستاد است. و اکنون تعیین میکنم که فاصله دریا تا شهر تب در داخل سرزمین مصر چه مقدار است. این فاصله شش هزار و صد و بیست ستاد است «3». از شهر تب تا شهری که الفانتین «4» نام دارد هزار و هشتصد ستاد است «5».
10- بطوریکه کاهنان نقل میکنند و من خود نیز چنین احساس کردم، قسمت اعظم سرزمینی که از آن سخن گفتم خاکی است که بوسیله رود نیل به خاک مصریان افزوده شده. درفاصله بین دو کوه که در بالای شهر ممفیس قرار دارد و من از آن سخن گفتم بنظر من در گذشته خلیجی وجود داشته مانند حوالی ایلیون «6»، توترانی «7» افز «8» و منطقه دشت مآندر «9» تا حدی که بتوان این مثالهای کوچک را با موارد
______________________________
(۱)-Thebes
(2)- اگر مسافت بین هلیوپولیس و تب نه روز راهپیمائی و برابر ۴۸۰۰ ستاد بوده است از این قرار بحساب هردوت هرروز راه برابر است با ۵۴۰ ستاد. درینصورت طول نپل از دریا تا الفانتین)Elephantine( که برابر ۷۹۲۰ ستاد بوده (یادداشت بند ۹) در پانزده روز طی میشده است، در حالیکه فاصله الفانتین تا سائیس)Sais( در بند ۱۷۵ بیست روز راه ذکر شده.
(۳) از آنچه مؤلف در آخر بند ۷ نقل میکند رقمی بزرگتر بدست میآید (۶۳۶۰- ۴۸۶۰+ ۱۵۰۰). درینصورت یا مؤلف درین محل اشتباه کرده و یا این فاصله را بخط مستقیم با حذف پیچ و خمهای آن نقل کرده است.
(۴) الفانتین)Elephantine( آخرین نقطه سرحدی مصر و سودان است که امروز به جزیره الاسوان معروف است.
(۵)- این فاصله هزار و هشتصد و بیست ستاد بوده و ظاهرا هردوت درین قسمت بیست ستاد آنرا کم کرده است (رجوع شود به توضیح خارج از متن).
(۶)- ایلیون)Ilion( یا ایلیوم)Iliom( نام محل قدیم ناحیه تروآ است در آسیای صغیر.
(۷)-)Teuthranie(
(8)Ephese– از بنادر باستان در ساحل آسیای صغیر.
(۹)- مآندر)Meandre( یا)Meander( رودی بوده است که از فریژیه بقیه حاشیه در صفحه بعد
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۴
بزرگ مقایسه کرد. زیرا رودهائی که با رسوب خود این کشورها را تشکیل دادهاند هیچیک از حیث اهمیت شایسته مقایسه با یکی از دهانههای نیل که بتعداد پنج میباشند نمیباشند. رودهای دیگری نیز وجود دارد که به بزرگی رود نیل نمیباشند ولی نتایج مهمی از آنها بدست آمده است. از این قبیل است رود آکلوس «1» که در آکارنانی «2» جاری است. این رود که بدریا میریزد تاکنون نیمی از جزایر اشیاند «3» را به قاره متصل کرده است.
۱۱- در عربستان در نزدیکی مصر یک خلیج بحری وجود دارد «4» که از دریائی که اریتره «5» مینامند در داخل خشکی وارد میشود و عرض و طول آن بشرحی است که نقل میکنم:
در جهت طول اگر از اعماق خلیج حرکت کنیم و برای خروج بسوی دریا پیش رویم با استفاده از پاروی قایقرانی باید چهل روز بحرپیمائی کرد. در جهت عرض در نقطهای که خلیج از دیگر نقاط پهنتر است یک نیم روز بحرپیمائی لازم است. «6» هرروز جزر و مد دریا در این محل محسوس است. عقیده من اینست که سرزمین مصر نیز خلیجی نظیر آن بوده است. این خلیج از دریای شمال «7» بداخل حبشه پیش میرفته، در حالیکه خلیج عربستان از دریای جنوب بطرف سوریه میرفته و هردو خلیج بفاصله
______________________________
بقیه حاشیه از صفحه قبل
سرچشمه میگرفته و سرزمین لیدی را از کاری)Carie( مجزا مینموده و در شمال شهر معروف ملط بدریای اژه میریخته. این رود امروز میندر نام دارد.
(۱)-Achelos– رودی که در ناحیه آکارنانی در یونان مرکزی بدریای یونی میریخت.
(۲)Acarnanie– ناحیهای از یونان مرکزی در ساحل دریای یونی که شهر معروف آرگوس در آن بنا شده بود.
(۳)-Echiandes– مجمع الجزایر یونان در مدخل خلیج کورنت.
(۴) مقصود از «خلیج بحری» دریای احمر است.
(۵) دریای اریتره در قدیم شامل دریای احمر و اقیانوس هند بوده است.
(۶) مسافت لازم برای بحرپیمائی با قایق در عرض دریای سرخ در عریضترین نقطه آن قطعا بیش از نیم روز بحرپیمائی بوده و برای قایقرانی در عرض خلیج سوئز که بمراتب تنگتر از دریای احمر است لااقل نیم روز بحرپیمائی لازم بوده است.
(۷)- مقصود از «دریای شمال» دریای مدیترانه است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۵
بسیار اندک درکنار هم قرار داشتهاند و فقط قطعه باریکی از خشکی آنها را از هم جدا میکرده است «1». حال اگر فرض کنیم روزی رود نیل تغییر مسیر دهد و در خلیج عربستان بدریا ریزد چه چیز مانع خواهد شد که این خلیج را مثلا در فاصله بیست هزار سال پر نکند؟ من شخصا عقیده دارم که حتی در مدت ده هزار سال هم آنرا پر خواهد کرد. درینصورت چگونه ممکن است در طی زمانی که قبل از دوره ما بوده خلیجی حتی اگر بمراتب بزرگتر از آن خلیج باشد بوسیله شطی باین اهمیت و این فعالیت پر نشده باشد؟
۱۲- بنابراین من شخصا بآنچه از قول آنان درباره مصر نقل کردم باور دارم و اطمینان کامل دارم که چنین است و دلیل من اینست که ملاحظه میکنم خاک مصر نسبت به سواحل مجاور در دریا پیشرفتگی دارد و در کوهستانهای آن بقایای حیوانات صدفی و قشر نازک نمکی مشاهده میشود، بحدی که اهرام مصر نیز شوره زدهاند. و نیز تنها نقطه کشور که در آن شن مشاهده میشود کوهستانی است که بالای شهر ممفیس قرار دارد و ما از آن سخن گفتیم.
باید اضافه کنم که مصر از لحاظ نوع خاک نه با عربستان که در همسایگی آنست شباهت دارد و نه با افریقا و نه با سوریه، یعنی آن قسمت از سواحل عربستان که محل اقامت سوریها میباشد. خاک مصر سیاه و بسیار نرم است و از گلولای رسوبی که شط از سرزمین حبشه آورده است تشکیل شده. در حالیکه ما میدانیم که خاک افریقا سرخرنگ و شنزار است و خاک عربستان و سوریه از سنگ و خاک سرخ میباشد.
۱۳- اکنون مدرک مهم دیگری که درباره این کشور از کاهنان شنیدهام نقل میکنم:
______________________________
(۱)- از آنچه هردوت درباره گذشته خلیج خیالی مصر نقل میکند چنین نتیجه گرفته میشود که این خلیج نهتنها شامل نواحی مصب رود نیل بوده، بلکه قسمت مهمی از دره این رود را نیز شامل بوده است. نظر مؤلف این نیست که این دو خلیج باهم مربوط بودهاند، بلکه مقصود او اینست که این دو خلیج بفاصله کمی موازی باهم قرار گرفته و یکی با اقیانوس هند و دیگری با دریای مدیترانه مرتبط بودهاند.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۶
در زمان پادشاهی که موریس «1» نام داشته هربار که مد رودخانه لااقل به هشت آرنج «2» میرسید آن قسمت از خاک مصر که در پائین ممفیس قرار داشت آبیاری میشد. درموقعی که کاهنان این مطلب را برای من نقل میکردند فقط نهصد سال از مرگ موریس میگذشت «3» در حالیکه امروز اگر رود بمقدار شانزده و یا لااقل پانزده آرنج بالا نیاید آب آن به زمینهای اطراف سوار نمیشود.
اگر خاک این کشور بنسبتی که گفته شد بالا رود و بهمان نسبت بر آن افزوده شود مصریانی که در نواحی سفلای دریاچه موریس «1» و بخصوص در ناحیهای که به مصب نیل معروف است سکونت دارند چون نیل دیگر خاک آنان را مشروب نخواهد کرد باید بعقیده من در تمام مدت زمان از آنچه که هنگامی خود یونانیان را بدان تهدید میکردهاند رنج برند. توضیح آنکه چون مصریان شنیده بودند که سراسر کشور یونان بوسیله باران مشروب میشود و مانند کشور آنان آب آن از رودخانهها نیست، مدعی شده بودند که روزی یونانیان از این امید بزرگ خود «4» مأیوس خواهند شد و بطرز وحشتناکی از گرسنگی خواهند مرد. مقصود آنها این بود که اگر خداوند اراده کند که باران نیاید و خشگی ادامه یابد چون یونانیان از هیچجا غیر از آسمان انتظار رسیدن آب ندارند با قحطی روبرو خواهند شد.
۱۴- آنچه مصریان درباره یونانیان گفتند بجای خود درست است. ولی اکنون
______________________________
(۱)-Moeris– از قدیمترین پادشاهان مصر که از ۱۷۳۶ تا ۱۷۲۶ قبل از میلاد در مصر سلطنت کرده و آثار زیادی از خود باقی گذارده. معروفترین این آثار دریاچهای بوده که بنام خود او موریس خوانده میشده.
(۲)- آرنج)Coudee( واحد طول در یونان باستان و برابر ۴۴۴ میلیمتر (رجوع شود به فصل مقدماتی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۳)- بعقیده هردوت موریس)Moeris( دو نسل قبل از پروته)Protee( که معاصر جنگ معروف تروآ)Troie( بوده میزیسته و بشرحی که در بند ۱۴۵ همین کتاب مدعی است این جنگ کمی بیش از هشتصد سال قبل از این پادشاه روی داده. از این ضدونقیض گوئی باید چنین نتیجه گرفت که موریس مدتها بعد از تاریخی که او نقل میکند میزیسته.
(۴)- روشن نیست که مقصود هردوت از «امید بزرگ» یونانیان که از قول مصریان نقل میکند چیست:
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۷
ملاحظه کنیم وضع خود مصریان چگونه است؟
من اکنون وضع آنان را شرح میدهم. اگر همانطور که قبل از این گفتم قسمتی از کشور که در پائین ممفیس قرار دارد (و همین قسمت است که افزایش مییابد) از حیث ارتفاع بهمان نسبت گذشته افزایش یابد آیا آندسته از مصریان که در این قسمت سکونت دارند غیر از مردن از گرسنگی کاری میتوانند بکنند؛ زیرا خاک آنها از آب باران محروم است و رود هم نمیتواند مزارع آنان را از آب خود مشروب کند. درحالحاضر بین تمام کسانی که در کشورهای دیگر و در بقیه مصر سکونت دارند بدون شک آنها تنها کسانی هستند که با حداقل زحمت از حاصل زمین بهرهمند میشوند. آنها احتیاج ندارند که زمین را با خیش بشکافند و بیل بزنند یا هیچیک از زحماتی را که دیگر اقوام برای برداشت محصول متحمل میشوند بر خود هموار سازند «1». همینکه رود خودبخود مزارع آنان را مشروب میکند و پس از آبیاری به بستر خود باز میگردد هریک از آنان به بذرافشانی مزرعه خود مشغول میشوند و خوکهای خود را در آن رها میکنند. «2» وقتی این حیوانات مزرعه را لگدمال و بذر را در خاک فروکردند منتظر فصل برداشت میشوند و در این موقع نیز گندم را بوسیله لگدمال کردن خوکها میکوبند و محصول را جمعآوری میکنند «3».
______________________________
(1)- ظاهرا مؤلف در اینجا دچار اشتباه شده زیرا مدارک زیادی در دست است که ثابت میکند در آن زمان بیل و خیش آنطور که هردوت تصور میکرده در مصر ناشناس نبوده. بعلاوه هردوت باین نکته توجه نداشته که حفظ و نگاهداری مجاری نیل و تنظیم آنها خود مستلزم زحمات و مشقاتی بوده که شاید از زحمت شخم زدن کمتر نبوده باشد.
(۲)- در مصر باستان چنین معمول بوده که برای لگدمال کردن بذور و فروکردن آن در گلولای نیل از خوک استفاده میکردهاند. تصویر خوک بر غالب نقاشیهای مصری که صحنههای زراعت را نشان میدهد مشاهده میشود. این عمل را گاه بوسیله میش و گوسفند انجام میدادهاند.
(۳)- بطوریکه اسناد و مدارک تاریخی نشان میدهد مصریان باستان برای کوبیدن خرمن بیشتر از گاو و الاغ استفاده میکردهاند و برخلاف ادعای هردوت تنها حیوانی که برای این عمل بکار میبردهاند خوک نبوده.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۸
۱۵- اگر درباره مصر عقیده یونیها را که مدعی هستند که مصر فقط شامل ناحیه مصب است بپذیریم، (آنان عقیده دارند که ساحل مصر از محلی که بنام تختهسنگ پرسه «1» معروف است تا معادن نمک پلوز «2» بطول چهل سکن «3» میباشد؛ و همچنین آنان مدعی هستند که از جانب دریا خاک مصر تا شهر کرکاسور «4» ادامه دارد و در محل این شهر رود نیل بدو قسمت میشود، قسمتی بسوی پلوز جاری میشود و قسمت دیگر بسوی کانوپ «5» میرود. و نیز آنان عقیده دارند که بقیه خاک مصر یا جزء افریقا محسوب میشود و یا جزء عربستان؛) اگر ما این عقیده را بپذیریم، میتوانیم ثابت کنیم که مصریان در گذشته هرگز کشوری نداشتهاند «6». زیرا همانطور که مصریان مدعی هستند و من نیز چنین عقیده دارم، مصب از رسوب و گل ولای نیل تشکیل شده و قطعه زمینی است که جدیدا بوجود آمده. اگر بدین ترتیب آنان در گذشته هرگز کشوری نداشتهاند «7» چه اصرار بیهودهایست از-
______________________________
(۱)- بطوریکه سترابون)Strabon( نقل میکند تخته سنگ پرسه)Persee( در مشرق مصب بولبیتین)Bolbitine( قرار داشت، در حالیکه این مصب آخرین مصب نیل در جهت غرب محسوب نمیشود (سترابون- ۱۸- ۱- ۲۶) درینصورت جای تعجب است که هردوت آنرا حد غربی ناحیه مصب معرفی میکند.
(۲)-Peluseناحیه سرحدی مصر و آسیا که از بزرگترین مراکز نظامی مصر باستان بوده است.
(۳)- سکن)Skene( واحد طول در یونان باستان و برابر ۶۰ ستاد یا ده کیلومتر و ۶۵۶ متر (رجوع شود به توضیح مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۴)-Kercasore
(5)-Canope– کانوپ یا کانوپوس از شهرهای مصر باستان در مغرب مصب نیل که امروز ابو خیر نامیده میشود. شعبهای از نیل که در نزدیکی این شهر بدریای مدیترانه میریزد در قدیم بنام این شهر به شعبه کانوپ معروف بوده.
(۶)- مقصود مؤلف اینست که در آن زمان بر روی زمین جائی برای قومی که مصری نامیده میشود یافت نمیشد. اشتباه هردوت اینست که نام مصریها را با نژادی که در زمان او چنین نامیده میشد اشتباه کرده و باین نکته توجه نکرده که باحتمال زیاد نژاد مصری قبل از تشکیل ناحیه مصب وجود داشته ولی بنام دیگری خوانده میشده است.
(۷)- یعنی بعد از تشکیل ناحیه مصب بوجود آمدهاند.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۱۹
جانب آنان «1» که خود را نخستینزادگان نوع بشر تصور کنند؟ و نیز جای آن نبود که آنان اطفال را بمعرض آزمایش گذارند تا نخستین کلامی که بر زبان آنان جاری میشود مشخص گردد.
ولی من هرگز عقیده ندارم که مصریان حیات خود را با تشکیل خاک مصب که یونیها مصر مینامند شروع کرده باشند. من تصور میکنم که آنان همیشه از آغاز پیدایش نوع بشر وجود داشتهاند و چون کشور آنها درحال توسعه بوده بسیاری از آنان بتدریج در طول شط بسوی دریا سرازیر شدهاند و بسیاری دیگر در قسمتهای عقب باقی ماندهاند. از طرفی در گذشته فقط سرزمین تب را که حدود آن به شش هزار و صد و بیست ستاد «2» میرسید مصر مینامیدند.
۱۶- بنابراین اگر عقیده ما در اینباره صحیح باشد عقیده یونیها درباره مصر غلط است «3». و اگر برعکس عقیده یونیها صحیح باشد «4»، من میتوانم ثابت کنم که یونانیان و حتی یونیها که مدعی هستند دنیا به سه قسمت اروپا، آسیا و افریقا تقسیم میشود «5» از محاسبه عاجزند و اگر ناحیه مصب مصر نه جزء آسیا محسوب
______________________________
(۱)- اشاره باقدامات پسامتیک)Psammetique( است برای اثبات قدمت نژاد مصری (رجوع شود به بند ۲).
(۲)- ستاد)Stade( واحد اندازه در یونان باستان و برابر ۱۷۷ متر و ۶ سانتیمتر (توضیح مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۳)- مقصود عقیدهایست که بموجب آن مصر بحدود ناحیه مصب محدود میشده است (رجوع شود به بند ۱۵ همین کتاب)
(۴)- هردوت در این بند کوشش دارد عقیده غالب یونانیان معاصر خود که دنیا را به سه قسمت اروپا، آسیا و افریقا محدود میکردهاند و رود نیل را حد فاصل آسیا و افریقا تصور میکردهاند تخطئه کند و بطلان آنرا با دلایل و مدارک کافی ثابت کند. باید توجه داشت که در زمان هردوت مردم یونان و حتی یونیها اطلاعات کافی درباره وسعت حدود قارهها نداشتند و بطورکلی دنیا را به سه قسمت تقسیم میکردهاند و این سه قسمت عبارت بود از اروپا، آسیا و لیبی (افریقا) (هردوت- کتاب چهارم- بند ۴۵).
(۵)- بهتر بود هردوت برای روشن شدن مقصود خود در اینجا اضافه میکرد «و نیل حد فاصل آسیا و افریقا محسوب میشود» زیرا قصد او از این استدلال اینست که ثابت کند که اگر ناحیه مصب نیل نه جزء آسیا است و نه جزء افریقا پس منطقه ثالثی است بین این دو ناحیه و بنابراین رود نیل نمیتواند حد فاصل آسیا و افریقا باشد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۰
میشود و نه جزء افریقا «1» باید قسمت چهارمی را که همین ناحیه مصب مصر است بر آن اضافه کنند. زیرا با این حساب «2» رود نیل حد فاصل آسیا و افریقا محسوب نمیشود. نیل در محل مصب مورد بحث بشعب زیاد منشعب میشود و ناحیه مصب را درمیان میگیرد و بدین ترتیب ناحیه مصب درفاصله بین آسیا و افریقا قرار میگیرد.
۱۷- اکنون عقیده یونیها را در این مورد کنار میگذاریم و آنچه شخصا باید در این باره بگوئیم نقل میکنیم: عقیده ما آنست که همانطور که سیلیسی «3» شامل تمام ناحیهایست که محل اقامت سیلیسیها است و آشور شامل کشوری است که محل اقامت آشوریها است، مصر نیز شامل سراسر کشوری است که مصریان در آن سکونت دارند. و بین آسیا و افریقا درحقیقت سرحدی غیر از حدود سرزمین مصر وجود ندارد. در حالیکه اگر عقیده یونانیان را در این مورد بپذیریم باین نتیجه میرسیم که سراسر مصر از آبشارهای شهر الفانتین «4» ببعد به دو قسمت میشود و هر قسمت نامی جداگانه دارد، قسمتی به افریقا تعلق دارد و قسمت دیگر آن به آسیا.
اتفاقا رود نیل از محل آبشارها ببعد مصر را از میان بدو نیم میکند و بسوی دریا جاری میشود. تا شهر کرکاسور «5» بستر آن یکی است، ولی از این شهر ببعد به سه شاخه تقسیم میشود. شاخهای از آن متوجه مشرق میگردد و بشعبه پلوز نامیده میشود. شاخه دوم بجانب مغرب میرود و شاخه کانوپ نامیده میشود. و اما شاخهای که مستقیم جریان مییابد چنین است: این شاخه که قسمت اصلی نیل است از مصر علیا میگذرد و به رأس مصب خود میرسد و در این محل مصب را از میان
______________________________
(۱)- زیرا حد شرقی آن شعبه پلوزنیل در جهت آسیا و حد غربی آن شعبه کانوپ در جهت لیبی (افریقا) میباشد.
(۲)- یعنی اگر دنیا را مانند یونانیان باستان مرکب از سه قاره بدانیم.
(۳)-Cilicie
(4)- الفانتین)Elephantine( نام محلی بود در ناحیه سرچشمههای نیل در سرحد مصر و سودان که امروز جزیره الاسوان نام دارد و دارای آبشارهای بزرگی است.
(۵)-Kercasore
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۱
دو نیم میکند و بدریا میریزد. این شاخه از حیث مقدار آب و شهرت از دو شاخه دیگر دست کمی ندارد و به شاخه سبنیت «1» معروف است. دو شاخه دیگر نیز از شاخه سبنیت جدا میشوند و بدریا میریزند که یکی شاخه سائیس «2» و دیگری شاخه مندس «3» نام دارد. و اما شاخههائی که بنام بولبیت «4» و بوکول «5» معروفاند مجاری طبیعی نیستند و بدست بشر حفر شدهاند.
۱۸- دلیلی که برای اثبات عقیده خود اقامه میکنم تا ثابت کنم که وسعت مصر همانست که شرح دادم گفتار هاتف آمون «6» است که من بعد از آنکه این عقیده را درباره مصر پیدا کردم از آن مطلع شدم. اهالی شهر مارهآ «7» و آپیس «8» که در بعضی نواحی مصر در مجاورت افریقا سکونت دارند خود را از اهل افریقا میدانستند نه مصری. و چون مایل نبودند از مصرف گوشت گاو امتناع کنند «9»
______________________________
(1)- سبنیت)Sebennyte( یا سبنیتوس)Sebennytus( از شهرهای مصر باستان در ناحیه مصب نیل در کنار شعبهای از این رود که بنام همین شهر به شعبه سبنی معروف بوده است.
(۲)- سائیس)Sais( از شهرهای مصر باستان در گذشته پایتخت یکی از سلسلههای سلطنتی مصر که بنام همین شهر سائیس نامیده میشد بوده است.
(۳)- مندس)Mendes( از شهرهای مصر باستان در ناحیه مصب نیل در مغرب شعبهای از این رود که بنام همین شهر به شعبه مندس معروف شده بود.
(۴)- بولبیت)Bolbite( یا بولبیتین)Bolbitinc( از شهرهای مصر باستان در ناحیه مصب نیل در مغرب شعبهای از این رود که بنام همین شهر به شعبه بولبیت معروف بوده است و امروز شعبه روزتRosetteنام دارد.
(۵)-Bucole
(6)-)Ammon( الهه مصر باستان و مظهر خورشید که بصورت میشی با دو شاخ بزرگ در شهر تب و دیگر شهرهای مصر باستان پرستش میشده است.
(۷)-Marea
(8)- آپیس)Apis( شهر معروف مصر باستان که محل پرستش ازیریس و آپیس بوده و زیارتگاه مصریان باستان در آن بنا شده بود.
(۹)- در اینکه مصریان از مصرف گوشت گاو امتناع داشتند تردیدی نیست (بند ۴۱ همین کتاب). ولی بطوریکه مؤلف در جای دیگر نقل میکند حتی آن قسمت از اهالی افریقا که در آن نواحی سکونت داشتهاند گوشت گاو مصرف نمیکردهاند (هردوت کتاب چهارم، بند ۱۸۶) بدین ترتیب در گفتار هردوت از این حیث تضادی مشاهده میشود.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۲
از دستورات مذهبی درباره قربانی در زحمت بودند. پس کسانی به معبد آمون فرستادند و مدعی شدند که بین مصریان و آنان هیچ ارتباطی نیست. آنها مدعی بودند که در خارج از ناحیه مصب زندگی میکنند و زبان آنها با زبان مصریان یکی نیست و بنابراین تقاضا داشتند که بتوانند گوشت گاو تناول کنند. ولی خداوند بآنها چنین اجازه نداد و اظهار داشت که مصر شامل سراسر کشوری است که رود نیل در مواقع طغیان خاک آنرا در زیر خود مستور میکند و شامل تمام کسانی است که از شهر الفانتین ببعد سکونت دارند و از آب این شط میآشامند.
چنین بود جوابی که بآنان داده شد.
۱۹- ولی نیل هنگام مد خود نهتنها ناحیه مصب را مستور میکند بلکه قسمتهائی از ناحیهای را که افریقا مینامند و نیز قسمتهائی از عربستان را میپوشاند و از هر طرف بفاصله دو روز راه که گاه بیش از این مقدار و گاه کمتر از آنست پیش میرود.
درباره طبیعت رود و چگونگی آن هیچگونه اطلاعی از کاهنان و اشخاص دیگر بدست نیاوردهام. در حالیکه مایل بودم بوسیله آنان بدانم که بچه علت از آغاز تابستان مدت صد روز آب نیل افزایش مییابد و خاکهای اطراف را میپوشاند و همینکه صد روز بپایان رسید عقب مینشیند و سطح آن پائین میرود، بقسمی که درتمام مدت زمستان و تا آغاز تابستان بعد حجم آب آن ناچیز است. در این باره من نتوانستم هیچ اطلاعی از هیچیک از مصریان بدست آورم، بااینکه از آنان تحقیق کردم و پرسیدم که چه قدرتی در نیل موجود است که میتواند برعکس دیگر رودها رفتار کند. علاوه بر این مسئله که درباره آن استفسار میکردم، درباره این موضوع نیز تحقیق میکردم که چرا بین تمام رودها نیل تنها رودی است که نسیم ایجاد نمیکند.
۲۰- ولی بعضی از یونانیان که خواستهاند شهرتی در عالم علم بدست آورند به سه ترتیب مختلف این حرکات آب را توضیح دادهاند: بنظر من دو نظریه آن آنقدر ارزش ندارد که قابل نقل باشد و من فقط اشارهای بآنها خواهم کرد. بموجب نظریه اول
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۳
علت تورم آبهای رود بادهای تابستانی «1» هستند زیرا این بادها مانع میشوند که آب نیل بدریا بریزد «2». ولی غالبا اتفاق میافتد که بادهای تابستانی نمیوزد و با اینحال رفتار نیل مانند سابق است. بعلاوه اگر بادهای تابستانی علت این پدیده باشند باید رودهای دیگری نیز که در جهت مخالف این باد میوزند همین وضع را با همان شرایط داشته باشند. بخصوص که چون آب آنها بمقدار کمتری است قدرت جریان آنها نیز کمتر است. با اینحال، رودهای بسیاری در سوریه و افریقا موجود است که هرگز آنچه درباره نیل مشاهده میشود درباره آنها روی نمیدهد.
۲۱- نظریه دوم از نظریه اول ارزش علمی کمتری دارد ولی از آن شگفتانگیزتر بنظر میرسد؛ از روی این نظریه طغیان رود نیل بعلت آنست که این رود از اقیانوسی سرچشمه میگیرد که گرداگرد زمین را فراگرفته است «3».
22- نظریه سوم که از بسیاری لحاظ از دو نظریه دیگر ظاهری آراستهتر دارد غلط- ترین این سه نظریه است. زیرا بسیار آسان است که گفته شود آب نیل از ذوب شدن برفها حاصل میشود «4». رود نیل از افریقا خارج میشود، از حبشه میگذرد
______________________________
(۱)- باد تابستانی مصر بادی است که هنگام تابستان از طرف شمال غربی میوزد.
(۲)- این عقیده متعلق به تالس ملطی فیلسوف و ریاضیدان معروف عهد عتیق است.
(۳)- این نظریه برای اولین بار از طرف اوتیمنس)Euthymenes( از اهل مارسی بیان شده است. این شخص که در اواخر قرن شش قبل از میلاد به مصر سفر کرده در ساحل غربی افریقا مصب رودی را مشاهده کرده که محتمل است رود سنگال بوده باشد.
در تابستان در موسم بارانهای فصلی برکههای آب شیرینی از این رود مجزا میشد که مانند رود نیل تمساح و اسب آبی در آن زیست میکرد. و بهمین جهت اوتیمنس تصور کرده بود که این رود سرچشمه شط نیل است. باحتمال زیاد طغیان این رود ناشی از باد شمال غربی بوده که آبهای اقیانوس را در مصب این رود وارد میکرده است.
(۴)- این نظریه متعلق است به آناکساگور)Anaxagore( و اشیل)Eschyle( .
و علت آنکه غلطتر از نظریه اول است آنست که اساس آن بر فرضیاتی استوار است که هردوت منکر آنست. فرض لازم این نظریه وجود برف زیادی در اقصینقاط جنوبی مصر است. از نظریه دوم نیز بآن جهت غلطتر است که بعقیده هردوت غلط بودن آن قابل اثبات است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۴
و به سرزمین مصر وارد میشود. در اینصورت چگونه ممکن است رودی که از گرمترین نقاط سرچشمه میگیرد و به معتدلترین نقاط میرود محصول ذوب برف باشد. برای کسی که بتواند در اینگونه موضوعها باستدلال متوسل شود دلایل بسیاری موجود است که ثابت میکند حتی کوچکترین احتمال اینکه نیل از برف سرچشمه بگیرد موجود نیست. دلیل اول که دلیل بسیار مهمی است از چگونگی جریان بادها حاصل میشود، زیرا بادهائی که در این ناحیه میوزند باد گرم میباشند. دلیل دوم آنکه در ناحیه مورد بحث هرگز باران و یخ دیده نشده، در حالیکه بعد از نزول برف بطور یقین باید درفاصله پنج روز باران هم ببارد. دلیل سوم رنگ رخسار مردمان این ناحیه است که بعلت گرما سیاه است. بعلاوه کرکسها و چلچلهها در تمام مدت سال در این کشور زندگی میکنند و هرگز آنرا ترک نمیگویند و نیز گلنگهائی که از زمستان سرزمین سیت میگریزند باین کشور میروند و زمستان را در آنجا میگذرانند. اگر قرار بود در ناحیهای که نیل از آن میگذرد و یا ناحیهای که از آن سرچشمه میگیرد برف ببارد هیچیک از این وقایع اتفاق نمیافتاد حتی اگر این برف بکمترین مقدار ممکن بوده باشد. استدلال منطقی این نظریه را بکلی مردود نشان میدهد.
۲۳- و اما برعکس، درباره آنکس که از اقیانوس سخن گفته، چون این شخص مطلبی را که من مطرح کردهام بعالمی ناشناس و مجهول استناد کردهاند نه میتوان عقیده او را ثابت کرد و نه میتوان آنرا رد کرد. زیرا من شخصا از وجود رودی بنام اقیانوس بیاطلاعم. تصور میکنم هومر «1» یا یکی دیگر از شعرای قدیم این اسم را اختراع و در شعر و ادبیات وارد کرده است «2».
24- حال اگر قرار باشد بعد از انتقاد عقیده دیگران من نیز عقیده خود را درباره این
______________________________
(۱)-Homere
(2)- بنظر میرسد مقصود مؤلف از هومر همان هکاته)Hecatee( مورخ معروف متقدم او است که بوجود چنین رودی عقیده داشته. هکاته نیز باید قاعده این فکر را از شخصی بنام اوتیمنس)Euthymenes( که قبلا بآن اشاره شد (یادداشت شماره ۱ بند ۲۱) اتخاذ کرده باشد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۵
مسئله مبهم بیان کنم، اکنون توضیح خواهم داد که بعقیده من چرا در تابستان بر حجم آب نیل افزوده میشود: در فصل زمستان خورشید بعلت طوفان از مسیر اولیه «1» خود منحرف میشود و به مرکز افریقا «2» نزدیک میشود. برای کسی که به بیان مختصر قانع باشد همین توضیح کافی است زیرا بدیهی است هراندازه این خدا «3» بیشتر به ناحیهای نزدیک شود و از آن عبور کند آن ناحیه از حیث آب فقیرتر است و رودهائی که در آنجا جاری است خشک میشوند.
۲۵- برای توضیح بیشتر شرح مطلب چنین است: خورشید هنگام عبور از مرکز افریقا نتایج زیر را حاصل میکند: چون در این نواحی هوا بطور دائم صاف و شفاف و هوای آن پیوسته گرم و فاقد بادهای خنک است «4»، خورشید هنگام عبور خود همان اثر را دارد که هنگام تابستان در موقع عبور از میان آسمان دارد بدین معنی که آب را بسوی خود میکشد و وقتی آنرا بسوی خود کشید آنرا در قسمتهای علیای فضا رها میکند. در آنجا بادها آنرا میربایند و باطراف پراکنده میکنند و بصورت قطرات آب تغییر شکل میدهند. طبیعی است بادهائی که در این ناحیه میوزند یعنی باد نوتوس «5» و باد جنوب غربی از همه بیشتر باران با خود خواهند داشت «6». با اینحال من تصور نمیکنم که خورشید
______________________________
(۱)- بطوریکه بعدا ملاحظه خواهد شد مقصود هردوت از مسیر اولیه خورشید مسیر آن از شرق به غرب «از وسط آسمان» است. ظاهرا خورشید درآغاز تابستان که فصل شروع طغیان نیل است در این مسیر مشغول حرکت میباشد.
(۲)- مقصود از «مرکز افریقا» قسمتی از آسمان است که بالای ناحیه مرکزی افریقا قرار دارد و خورشید از آن عبور میکند.
(۳)- «خدا» اشاره به خورشید است که در غالب کشورهای قدیم مورد پرستش بوده است.
(۴)- مقصود مؤلف اینست که هیچ چیز مانع از آن نیست که آبهای این ناحیه تحت تأثیر آفتاب سوزان بخار شود.
(۵)- باد نوتوس)Notos( باد جنوب است که هردوت غالبا وسیله تشخیص جهت جنوب نسبت به جهت شمال قرار داده است (رجوع شود به توضیح خارج از متن درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۶)- این اظهار هردوت مبتنی بر اشتباه است زیرا در مصر بادهائی که از جهت جنوب غربی میوزند بارانی نیستند در حالیکه همین بادها در شمال مدیترانه بارانی هستند. اشتباه مؤلف ناشی از همین قیاس بیمورد است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۶
هرسال هرمقدار آب که در آن سال ذخیره کرده پس میفرستد و تصور میکنم قسمتی از آنرا نزد خود نگهمیدارد «1». وقتی زمستان ملایم میشود خورشید بوسط آسمان برمیگردد و در اینحال آب تمام رودها را بسوی خود میکشد.
تا این زمان بمقدار زیاد آب از آسمان باین رودها میرسد زیرا نواحی که از آنجا میگذرد در معرض باران و سیل قرار گرفتهاند. ولی همینکه تابستان رسید باران کم میشود و آب رودها بسوی خورشید کشیده میشوند و درنتیجه از قدرت آنها کاسته میشود. ولی رود نیل که در زمستان باران ندارد و آب آن بسوی خورشید کشیده میشود تنها شطی است که در این فصل «2» با مقایسه با فصل تابستان حجم آب آن کمتر است زیرا در تابستان آب این رود با آب رودهای دیگر بیک نسبت کشیده میشود، در حالیکه در زمستان تنها رود نیل است که آب آن بسوی خورشید کشیده میشود. باین دلیل است که من عقیده دارم این موضوع معلول خورشید است «3».
26- همچنین بعقیده من خورشید موجب خشگی هوای این نواحی است زیرا هوا را در مسیر خود میسوزاند. بهمین جهت است که در مراکز افریقا تابستان دائمی است. اگر محل اقلیمها تغییر میکرد و در جائی از آسمان که اکنون محل بوره «4» و زمستان است نوتوس «4» و جنوب قرار میگرفت و در جائی که اکنون نوتوس
______________________________
(۱)- شاید در اینجا مؤلف تحت تأثیر افکار دستهای از فیزیکدانان باستان و از جمله تالس ملطی قرار گرفته که عقیده داشتهاند آتش خود شکلی از آب است که بآنصورت درآمده و خورشید و دیگر اجسام آتشین از ابخره آسمانی تشکیل شدهاند.
(۲)- یعنی در زمستان که دیگر رودها از آب سرشارند.
(۳)- ظاهرا هردوت باین نکته توجه نداشته که اگر این مطلب در مورد رود نیل صادق باشد در مورد دیگر رودهائی که از نواحی گرمسیر سرچشمه میگیرد نیز باید صادق باشد، در حالیکه چنین نیست و هیچیک از این رودها وضعی مشابه با وضع نیل ندارند. شاید علت عدم توجه هردوت باین نکته آن باشد که اصولا وی از وجود دیگر رودهائی که از مناطق گرمسیر سرچشمه میگیرند بیاطلاع بوده است.
(۴)- بوره)Boree( نشانه شمال و نوتوس)Notos( نشانه جنوب است و وسیله تشخیص این دو جهت در زمان هردوت بوده است (رجوع شود به توضیح مقدماتی درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۷
قرار دارد بوره قرار میگرفت، زمستان و بوره خورشید را از میان آسمان میراندند و همانطور که امروز از روی افریقای مرکزی میگذرد در آن زمان از بالای اروپا میگذشت و سراسر این قاره را طی میکرد و همان عملی را که امروز در نیل انجام میدهد بتصور من در ایستر «1» نیز انجام میداد.
۲۷- و اما درباره علت آنکه نسیم از رود نیل نمیوزد عقیده من چنین است: اقتضای طبیعت آنست که از نواحی بسیار گرم نسیمی نوزد زیرا معمولا نسیم از چیزی میوزد که خود خنک باشد.
۲۸- پس امیدم آنست که این امور بهمان نحو که اکنون هست و همیشه بوده باقی بماند. و اما درباره سرچشمههای نیل، از مصریان و ساکنان افریقا و یونانیانی که با آنان در اینباره مصاحبه کردهام هیچیک باستثنای کاتب خزاین مقدس آتنا «2» در سائیس «3» واقع در مصر افتخار آنرا نداشتهاند که در اینباره اطلاعی داشته باشند. ولی بنظر من او نیز که ادعا داشت در اینباره اطلاع دقیق کسب کرده شوخی میکرده است «4». بهرحال او چنین میگفت: بین شهر سیین «5»
______________________________
(1)- ایستر)Ister( نام قدیم رود دانوب است.
(۲)- آتنا)Athena( یا آتنه خدای هنرهای زیبا در دنیای باستان.
(۳)- سائیس)Sais( از شهرهای مصر باستان در ناحیه مصب نیل که مدتها پایتخت خاندان سلطنتی سائیس بوده است.
(۴)- شاید کاتب سائیسی چندان هم قصد شوخی نداشته و چون از عمال مذهبی محسوب میشده به نظریه کهنهای که در آن زمان مردود بوده عقیده داشته و در کمال ایمان و عقیده بوده است که چنین سخن گفته. باحتمال زیاد در دورهای که هنوز مصریان از آنچه در آنسوی آبشارهای الفانتین موجود بوده بکلی بیاطلاع بودهاند مشاهده این آبشارهای بزرگ طبعا بآنها چنین تلقین میکرده است که رود نیل در این نقطه از داخل زمین میجوشد و خارج میشود. مدتها تصور میکردهاند که در این محل چشمههای زیرزمینی موجود است که حجم آب نیل را میافزایند و موجب طغیان معروف نیل میشوند. و نیز منظره جریانهای درهم و مختلف آب در محل آبشار که تا فاصله زیادی ادامه مییابد موجب ایجاد این تصور غلط بوده است که مقداری از آب نیل بسوی جنوب افریقا جاری است.
(۵)-Syeneاز شهرهای مصر باستان در مرز مصر و حبشه در نزدیکی محلی که امروز اسوان نام دارد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۸
واقع در ناحیه تب «1» و الفانتین دو کوه قرار دارد که قلل آن نوکتیزند. یکی از این دو کوه کروفی «2» و دیگری موفی «3» نام دارد. سرچشمههای نیل که احتمالا در پرتگاهی عمیق قرار دارند از میان این دو کوه میجوشند. نصف آب آنها بسوی مصر و یا شمال جاری میشود و نصف دیگر آن بسوی حبشه و باد جنوب جریان مییابد. و اما درباره اینکه این چشمهها در پرتگاهی عمیق قرار دارند او مدعی بود که پسامتیک پادشاه مصر آنرا ثابت کرده است. ظاهرا این پادشاه امر کرده ریسمانی بطول چندین هزار ارژی «4» ببافند و سپس آنرا در داخل پرتگاه افکنده ولی بعمق آن نرسیده. اگر آنچه کاتب مزبور گفته صحت داشته باشد، تا جائیکه من درک میکنم میتوان چنین نتیجه گرفت که در این محل که آب بشدت با تخته سنگها برخورد میکند گردابها و تموجات شدیدی ایجاد میشود و بهمین جهت ریسمانی که در چنین محل بیفکنند نمیتواند به عمق آب برسد.
۲۹- از اشخاص دیگر هیچگونه اطلاعی بدست نیاوردم. اما اکنون اطلاعات دیگری که درباره دورترین نقاط ممکن بدست آوردهام نقل میکنم. من خود شخصا تا شهر الفانتین رفتهام و بچشم خود چیزهائی دیدهام، ولی آنچه درباره نواحی دورتر از آن نقل میکنم باستناد آنچه میباشد که استماع کردهام و در ضمن سؤال از مردم کسب خبر کردهام.
از شهر الفانتین ببعد چنانچه بداخل پیش رویم به سرزمینی سراشیب میرسیم. برای ادامه پیشروی باید کشتی را مانند گاو از دو طرف بست «5» و اگر
______________________________
(۱)-Thebes– از شهرهای مصر علیا که مدتها پایتخت مصر باستان بوده است.
(۲)-Crophi
(3)-Mophi
(4)- ارژی)Orgy( یا توآز)Toise( واحد طول در یونان باستان و برابر شش پا یا یک متر و ۷۷۶ میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۵)- اشاره به گاوهای نافرمانی است که برای کشیدن آنها ناگزیرند آنها را از کمر با ریسمان ببندند و از دو طرف در طول جاده بجلو برانند.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۲۹
ریسمانهای آن پاره شود شدت جریان، کشتی را دستخوش امواج میکند.
عبور از این ناحیه مستلزم چهار روز بحرپیمائی است. رود نیل در این محل مانند رود مآندر «1» پیچدرپیچ است. مسافتی که باید باین ترتیب طی کرد دوازده سکن «2» است. از آن پس به دشتی هموار وارد میشوید که رود نیل در آنجا جزیرهای درمیان دارد. این جزیره تاکومپسو «3» نامیده میشود. از شهر الفانتین ببعد حبشیها سکونت دارند که حتی نصف جزیره را در تصرف دارند، درحالیکه نصف دیگر آن در دست مصریان است. بعد از این جزیره دریاچه وسیعی قرار دارد «4» که در اطراف آن حبشیان بیابانگرد در حرکت میباشند. همینکه از این دریاچه عبور کردید بار دیگر به جریان نیل که بآن دریاچه وارد میشود میرسید، «5» آنگاه باید از کشتی پیاده شوید و در طول رود مدت چهل روز پیاده راهپیمائی کنید. زیرا در این قسمت از نیل تختهسنگهای تیزی از زمین بیرون آمده و سنگ های زیادی هم سطح با آب رود موجود است بقسمی که بحرپیمائی از میان آنها غیر ممکن است. پس از آنکه در مدت چهل روز از این منطقه عبور کردید بار دیگر
______________________________
(۱)-Meandre
(2)- سکن)Skene( یا سکونز)Schoenes( واحد طول در یونان باستان و برابر است با ده کیلومتر و ۶۵۶ متر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۳)-Tachompso– محل این جزیره هنوز بطور دقیق مشخص نشده و معلوم نیست مقصود مؤلف کدام نقطه است. استرابون)Strabon( نیز به جزیرهای اشاره میکند که فیله)Phile( نام دارد و بین مصریان و حبشیان مشترک است. تصور نمیرود این جزیره همان جزیرهای باشد که هردوت بدان اشاره میکند، زیرا این جزیره در نزدیکی الفانتین قرار دارد. ممکن است جزیرهای که هردوت بآن اشاره میکند جزیره درار)Derare( باشد که مصریان جزیره خمسه مینامند.
(۴)- در محلی که هردوت توصیف آنرا میکند چنین دریاچهای وجود ندارد. باحتمال زیاد مؤلف نقطهای را که آب نیل وسعت گرفته و عرض بیشتری اشغال کرده با دریاچه اشتباه کرده است.
(۵)- هردوت با وجود دقت کافی که در ذکر فواصل داشته مدت زمانی که برای عبور از این دریاچه خیالی لازم بوده ذکر نکرده تا معلوم شود واقعا دریاچه بوده یا قسمتی از نیل که با دریاچه اشتباه کرده.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۰
سوار کشتی میشوید و مدت دوازده روز بحرپیمائی میکنید و در پایان این مدت به شهر بزرگی میرسید که مروئه «1» نام دارد. بطوریکه میگویند این شهر پایتخت بقیه حبشیان است. اینها از بین خدایان فقط زوس «2» و دیونیزوس «3» را محترم میدارند و احترامات زیادی نسبت بآنان مرعی میدارند. در آنجا معبد و هاتفی از زوس وجود دارد.
حبشیان هرموقع که این خدا امر کند و با هرکس که او تعیین کند بجنگ میپردازد.
۳۰- اگر از این شهر با کشتی حرکت کنید به سرزمین فراریان خواهید رسید و فاصله آن همان مقدار زمان راه است که بین الفانتین و پایتخت حبشیان بود. «4»
این فراریان آسماش «5» نام دارند و ترجمه این اسم بزبان یونانی چنین است:
«آنها که در دست چپ پادشاه جای دارند». اینها دویست و چهل هزار مصری از طبقات نظامی بودهاند که بدلیلی که شرح میدهم نزد اهالی حبشه گریخته بودند:
در زمان سلطنت پسامتیک در شهر الفانتین پادگانی در برابر حبشیان مستقر کرده بودند. و نیز در شهر دافنه «6» واقع در تب پادگانی در مقابل اعراب و آشوریها و در مارهآ «7» ساخلوی دیگر در برابر افریقا مستقر کرده بودند. امروز هم در زمان
______________________________
(۱)- مروئه)Meroe( قسمتی از حبشه قدیم در ۱۶ درجه عرض جغرافیائی شمالی واقع بین رود نیل و شعبهای از آن که آستابوراس)Astaboras( نام دارد.
(۲)-Zeus– در اینجا مقصود از زوس، آمون)Ammon( خدای معروف مصریان باستان است.
(۳)- دیونیزوس)Dionysos( همان ازیریس)Osiris( خدای معروف مصر باستان است.
(۴)- شهر مروئه)Meroe( که بعد از شهر ناپاتا)Napata( قرنها پایتخت حبشیان بود در جنوب ملتقای آتبارا)Atbara( قرار داشت ولی با این حساب که هردوت درآغاز این بند شرح میدهد شهر مزبور از ناپاتا چندان دور نبوده و ظاهرا در نزدیکی جبال برکل در محلی که امروز به وادی معروف است قرار داشته (رجوع شود به توضیح یادداشت شماره ۱ همین صفحه).
(۵)-Asmach
(6)-Daphnoe– محلی است که امروز به تل دفنه معروف است.
(۷)-Marea
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۱
ماپارسها که مصر را در تصرف دارند در همان نقاط که در زمان پسامتیک این ساخلوها وجود داشت پادگانی مستقر کردهاند و درحال حاضر در الفانتین و دافنه پادگانی از پارسها مستقر میباشند. باری، مصریان مورد بحث مدت سه سال در این محل مراقبت کردند و چون جانشینی برای آنان تعیین نکردند با یکدیگر بمشورت پرداختند و متفقا پسامتیک را رها کردند و به حبشه گریختند. همینکه پسامتیک از موضوع باخبر شد بتعاقب آنان پرداخت و وقتی بآنان رسید با التماس از آنها خواست خدایان وطن خود و اطفال و زنان خود را ترک نگویند. ولی بطوریکه نقل میکنند یکی از آنان در جواب او اعضای مردی خود را باو نشان داد و گفت هرجا اینها را با خود ببرند همانجا میتوانند زنان و اطفال داشته باشند. وقتی آنان به حبشه رسیدند درخدمت پادشاه حبشیان وارد شدند و پادشاه آنان را چنین پاداش داد: چون بعضی از اهالی حبشه با او مخالفت داشتند پادشاه به فراریان پیشنهاد کرد آنانرا از محل خود برانند و جای آنانرا اشغال کنند «1». و همینکه فراریان در حبشه مستقر شدند اهالی حبشه نیز عادات و رسوم مصری را اتخاذ کردند و تمدن بیشتری یافتند.
۳۱- بنابراین مسیر رود نیل بمسافت چهار ماه راهپیمائی از راه آب یا خشکی شناخته شده، با این قید که قسمتی از آن که در مصر واقع شده بحساب نیامده است. اگر عده روزهای این مدت را جمع کنیم درست برابر زمانی خواهد شد که برای عبور از الفانتین تا محل فراریان لازم است «2».
رود نیل در جهت غروب آفتاب و مغرب زمین جریان دارد «3». نسبت به نقاطی که در آنسوی این حد قرار دارند هیچکس نمیتواند با صراحت از آن سخن گوید زیرا این ناحیه بعلت گرمای شدید صحرای بیحاصلی بیش نیست.
______________________________
(۱)- این محل ظاهرا دشت حاصلخیز سنار)Sennaar( بوده است.
(۲)- جمع این مدت ۱۱۲ روز میشود.
(۳)- در اینجا قصد مؤلف ملتقای روز نیل و بحر الغزال است که از جانب مغرب به نیل متصل میشود.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۲
۳۲- با اینحال، اکنون آنچه را که از دهان اهالی سیرن «1» شنیدهام شرح میدهم.
آنها نقل میکنند که بنزد هاتف آمون «2» شتافتند و با اتئارکوس «3» پادشاه اهالی آمون مذاکره کردند. بعد از مذاکراتی که درباره مسائل مختلف کردند رشته سخن آنان به رود نیل و اینکه کسی تا آن زمان سرچشمههای آنرا نشناخته بود کشیده شد. پس اتئارکوس نقل کرد که روزی جمعی از مردمان ناسامون «4» با او ملاقات کردند. ناسامونها یکی از اقوام افریقا هستند که در سواحل سیرت «5» در سرزمین کوچکی که در جهت مشرق قرار دارد سکونت دارند. اتئارکوس از آن مردمان ناسامون پرسید آیا میتوانند اطلاعات تازهای درباره صحاری افریقا باو بدهند. ناسامونها باو پاسخ داده بودند که زمانی در سرزمین آنان جوانان جسوری پیدا شدند که فرزندان شخصیتهای برجسته بودند و همینکه به سن بلوغ رسیدند در ضمن دیگر کارهای شگفتی که میکردند تصمیم گرفته پنج تن از بین خود بحکم قرعه تعیین کنند و این پنج تن برای سیاحت صحاری افریقا عزیمت کنند و بکوشند از دورترین نقاطی که تا آن زمان بازدید شده بود نیز دورتر روند.
توضیح آنکه آن قسمت از سواحل دریا که حد شمالی افریقا را تشکیل میدهد،
______________________________
(۱)- سیرن)Cyrene( پایتخت سیرنائیک در پانزده کیلومتری ساحل مدیترانه که در عهد باستان از شهرهای بزرگ آن زمان شمرده میشده است.
(۲)- آمون)Ammon( الهه مصر باستان و مظهر خورشید که بشکل حیوانی با دو شاخ بزرگ پرستش میشده است. این نام بعدها به ناحیهای گفته شد که محل پرستش این خداوند شده بود.
(۳)-Etearchos
(4)- ناسامون)Nasamons( یکی از اقوام بیابانگرد افریقا بود که بین ناحیه سیرن و کارتاژ در حرکت و واسطه دادوستد بین مصریان باستان و اهالی کارتاژ بودهاند.
(۵)- سیرت)Syrte( نام قدیم دو خلیج از دریای مدیترانه واقع در سواحل شمال افریقا یکی از این دو خلیج را که در طرف مغرب در ساحل تریپولی قرار دارد امروز خلیج سدر و خلیج دیگر را که در جهت مشرق در سواحل تونس امروز واقع شده کابس مینامیدهاند.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۳
از مصر تا دماغه سولوئیس «1» که پایان قاره افریقا شناخته شده باستثنای قسمتهائی که در اشغال یونانیان و فینیقیها است سراسر مسکون از مردمانی از نژاد افریقائی است که باقوام متعدد و کثیر تقسیم میشوند.
در پس این منطقه ساحلی و اقوامی که در نزدیکی ساحل سکونت دارند سراسر افریقا مسکون از حیوانات وحشی است و اگر از منطقه حیوانات وحشی هم جلوتر رویم سراسر شنزاری است موحش و خشک و بیحاصل و ناسامونها نقل میکردند که جوانان آنان که با ذخیره کافی از آب و خوراکی از طرف رفقای خود حرکت کرده بودند ابتدا از میان منطقه مسکونی ساحلی گذشتند. آنگاه، پس از عبور از این منطقه، به منطقه حیوانات وحشی رسیدند، و بعد از این قسمت در جهت باد مغرب در صحرای بیحاصل پیش رفتند بعد از آنکه در طی روزهای متعدد قسمت وسیعی از منطقه شنزار را پیمودند سرانجام درختهائی مشاهده کردند که در دشتی روئیده بود. پس آنها نزدیک شدند و شروع به چیدن میوه آن درختان کردند. ولی درموقعی که آنان مشغول چیدن بودند مورد هجوم مردمان کوتاه قدی قرار گرفتند که طول قامت آنان از حد متوسط هم کمتر بود. این مردمان کوتاه قد آنانرا ربودند و با خود بردند. ناسامونها از زبان آنان چیزی نمی- فهمیدند و آنان نیز زبان ناسامونها را نفهمیدند. آنها را از میان باتلاقهای بسیار وسیع عبور دادند و پس از عبور از این باتلاقها به شهری رسیدند که تمام ساکنان آن سیاهپوست بودند و قامت آنان باندازه قامت کسانی بود که آنها را ربوده بودند. در طول این شهر رودی بزرگ جاری بود که از جانب مغرب جریان داشت و بسوی مشرق میرفت و در آن تمساحهائی مشاهده میشد «2».
33- در اینجا سرگذشتی را که اتئارکوس از اهل آمون نقل میکرد قطع میکنم و فقط اضافه میکنم که بطوریکه اهالی سیرن برای من نقل کردهاند او مدعی بوده است که ناسامونها به کشور خود مراجعت کردند و کسانیکه آنانرا ربوده بودند
______________________________
(۱)- دماغه سولوئیس)Soloeis( همان دماغه کانتن)Cape -Camtin( – امروز است.
(۲)- محتمل است مقصود از این رود همان رودی باشد که امروز رود نیجریه نام دارد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۴
همه جادوگران بودهاند.
اتئارکوس حدس میزد که رودی که در نزدیکی آن شهر جاری بود رود نیل بوده است و از راه استدلال نیز بهمین نتیجه میرسیم؛ زیرا رود نیل درحقیقت از افریقا میآید و این سرزمین را بدو نیم میکند. و اگر قرار شود چیز معلومی را با چیز مجهولی مقایسه کنیم فاصله سرچشمه این رود باید برابر فاصله سرچشمه رود ایستر «1» باشد. این رود که از کشور اقوام سلت «2» در نزدیکی شهر پیرنه «3» سرچشمه میگیرد اروپا را از میان بدو نیم میکند (اقوام سلت در آنسوی ستونهای هراکلس «4» زیست میکنند و با اقوام کنیزی «5» که آخرین ساکنین اروپا در- جهت مغرب محسوب میشوند مجاور میباشند) و پس از عبور از سراسر اروپا در- نقطهای که شهر ایستریا «6» قرار دارد و مهاجرین شهر ملط در آن سکونت دارند
______________________________
(۱)- ایستر)Ister( نام قدیم دانواب امروز است و معلوم نیست چه وجه مشابهی بین این رود و رود نیل موجود بوده که هردوت از قیاس این دو رود از استدلال خود نتیجهگیری درباره نیل میکند.
(۲)- سلت)Celtes( قوم بزرگ آریائی است که در حدود دو هزار سال قبل از میلاد از مشرق اروپا به مغرب این قاره مهاجرت کرد و طی ده قرن سراسر قاره اروپا را فراگرفت و هسته اولیه ساکنان کشورهای مغرب را تشکیل داد.
(۳)- ظاهرا شهری بنام پیریه)Pyrene( در قدیم وجود نداشته و گویا هردوت که با نام کوههای پیرنه آشنا بوده آنرا بجای شهری خیالی در جهت مغرب اشتباه کرده و بدون توجه باین واقعیت که معمولا رود از کوه سرچشمه میگیرد نه از شهر مدعی شده که رود ایستر از شهر پیرنه سرچشمه میگیرد! ممکن است قصد هردوت همان کوه پیرنه بوده است و کلمه شهر یک اشتباه استنساخ بیش نباشد که بجای کوه گذارده شده باشد.
(۴)- «ستونهای هراکلس» را یونانیان باستان به جبل الطارق امروز اتلاق میکردهاند و این محل را یکی از سرحدات مکشوف دنیای وقت میدانستهاند.
(۵)- اگر فرض کنیم محل اقامت اقوام کنیزی)Kynesie( در ناحیهای واقع در جنوب غربی شبیه جزیره ایبری باشد قاعده «کشور اقوام سلت» با جنوب غربی فرانسه یا شمال اسپانیا تطبیق میکند. درینصورت روشن است که هردوت درباره سرچشمه رود ایستر «دانوب» اشتباه میکند چه این رود از جنوب فرانسه یا شمال اسپانیا سرچشمه نمیگیرد.
(۶)-Isteria– این شهر که امروز ایستر)Istere( نامیده میشود در ناحیه دو- بروجه در رومانی واقع شده.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۵
بدریای سیاه میریزد.
۳۴- چون رود ایستر از کشورهای مسکونی عبور میکند بسیاری از مردم آنرا میشناسند، در حالیکه هیچکس نمیتواند درباره سرچشمه نیل سخن گوید، زیرا از افریقا که غیر مسکون و لم یزرع است میگذرد. آنچه من درباره سرچشمههای آن میدانستم تا جائیکه تحقیقات من اجازه میداد بیان کردم. این رود به سرزمین مصر که تقریبا در برابر سرزمین کوهستانی سیلیسی قرار دارد وارد میشود و از اینجا تا سینوپ «1» که در ساحل دریای سیاه قرار دارد بخط مستقیم بمقدار پنج روز راه برای یک مرد چابک فاصله است «2». و سینوپ در برابر محلی که رود ایستر بدریا میریزد قرار دارد. بدین ترتیب، بعقیده من رود نیل از سراسر افریقا میگذرد و با رود ایستر شباهت دارد. در اینجا سخن را درباره نیل قطع میکنم.
عادات و رسوم مصریان
35- اکنون بوصف مصر میپردازم و بتفصیل از آن یاد میکنم. زیرا در این کشور با مقایسه با هرکشور دیگر از همهجا بیشتر عجایب دیده میشود و کارهای شگفتی که از حدود وصف خارج است از همهجا بیشتر مشاهده میشود. بهمین جهت من بتفصیل بیشتری از آن سخن خواهم گفت.
مصریها در اقلیمی شگفت و در ساحل رودی زندگی میکنند که خصوصیات آن با رودهای دیگر فرق دارد و بهمین جهت تقریبا در جمیع مسائل مربوط به عادات و رسوم، عکس عادات و رسوم اقوام دیگر را دارند «3». در مصر زنان به بازار میروند و کسب خردهفروشی با آنان است، در حالیکه مردان در خانه میمانند و بافندگی میکنند.
______________________________
(۱)- سینوپ)Sinope( شهر قدیم آسیای صغیر واقع در ساحل دریای سیاه و موطن دیوژن فیلسوف معروف عهد قدیم.
(۲)- هردوت در این مورد بطور قطع دچار اشتباه شده است (رجوع شود به کتاب اول هردوت- بند ۷۲- یادداشت توضیحی).
(۳)- درباره مطالب این بند و بند بعد رجوع شود به توضیح خارج از متن.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۶
در دیگر کشورها در موقع بافندگی پود پارچه را بطرف بالا میکشد، در حالیکه در مصر آنرا بطرف پائین میرانند. در این کشور مردها بار را بر روی سر حمل میکنند، در حالیکه زنان آنرا بر روی دوش میگذارند. زنان ایستاده ادرار میکنند، در حالیکه مردان نشسته چنین میکنند. آنان احتیاجات یکدیگر را در خانه رفع میکنند ولی غذا را در کوچه تناول میکنند و دلیلی که بر این امر اقامه میکنند اینست که کارهای ضروری و قبیح را باید در خانه انجام داد ولی کارهائی که قبیح نیست میتوان در منظر عام انجام داد. هیچیک از زنان بشغل کاهنی معابد و خدایان مرد یا زن اشتغال ندارند و مردان، کاهن تمام زنان و مردانند «1». پسران بهیچوجه مجبور نیستند خرج پدر و مادر خود را بعهده بگیرند ولی دختران مطلقا مجبور بانجام این تعهد میباشند، حتی اگر شخصا چنین میل نداشته باشند.
۳۶- در کشورهای دیگر کاهنان و مردان روحانی موهای بلند دارند، در حالیکه در مصر سر خود را میتراشند.
بین اقوام و ملل دیگر عادت چنین است که در موقع عزاداری آنانکه از خویشان نزدیک متوفی هستند سر خود را میتراشند، در حالیکه وقتی برای مصریان فوتی اتفاق میافتد، آنانکه تا آن زمان سر خود را میتراشیدند موی سر و ریش خود را بلند میکنند. اقوام دیگر جدا از حیوانات زیست میکنند، در حالیکه مصریان با حیوانات زندگی میکنند. دیگر اقوام از آرد گندم و جو تغذیه میکنند، ولی در مصر هرکس با این غلات زندگی کند بدنام خواهد بود. مردم برای تغذیه خود الیرا «2» که بعضیها زیا «3» مینامند مصرف میکنند. خمیر آنرا با پا بهم میزنند
______________________________
(۱)- این اظهار صریح هردوت که مدعی است زنان مصری به امور مذهبی اشتغال ندارند با آنچه مؤلف در قسمتهای دیگر کتاب خود درباره زنانی که غالبا درخدمت خداوند آمون)AMMON( بودهاند نقل میکند مغایرت دارد (هردوت- کتاب اول بند ۱۸۲- کتاب دوم، بند ۵۴ و ۵۶).
(۲)-Olyra
(3)-ZEIA– هنوز بدرستی معلوم نشده مقصود هردوت از این گیاه و همچنین اولیرا کدامیک از انواع غلات است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۷
و گل سرخ را با دست و فضولات حیوانات را نیز بهمین ترتیب جمعآوری میکنند «1». مردان اقوام دیگر باستثنای آنها که مصریها عادتی خلاف آن بآنان آموختهاند اعضای تناسلی خود را بحال طبیعی باقی میگذارند، در حالیکه مصریان اعضای تناسلی خود را ختنه میکنند. در مصر هریک از مردان دو لباس دارد، در حالیکه زنان یک لباس بیش ندارند. در مصر حلقهها و ریسمانهائی که برای نگاهداری چادر بکار میرود بحاشیه داخلی آن متصل است، در حالیکه در جاهای دیگر بحاشیه خارجی آن وصل است. یونانیان برای نوشتن خط و همچنین برای محاسبه با ریگ دست خود را از طرف چپ بطرف راست میبرند، در حالیکه مصریان از راست بطرف چپ میروند «2». و با این حال مدعی هستند که آنان بطرف راست میروند و یونانیان بطرف چپ. مصریان برای نوشتن دو نوع الفبا بکار میبرند که یکی را مقدس و دیگری را خط عوام مینامند «3».
37- مصریان از تمام اقوام دیگر در امور مذهبی بیشتر تعصب دارند و بعضی از رسوم آنان چنین است «4»: آنان آب را در جامهائی از برنز که هرروز آنها را بدقت تمیز میکنند میآشامند و این عادتی است که همه رعایت میکنند نه فلان شخص معین.
آنان لباسی از کتان دربر دارند که همیشه تمیز و شسته است و با دقت مخصوصی متوجه رعایت این نکته هستند. آنان برای نظافت و پاکیزگی خود را ختنه میکنند زیرا پاکیزگی را بر زیبائی ترجیح میدهند. روحانیان دو روز یکبار
______________________________
(۱)- اگر مقصود هردوت از این عبارت این باشد که فضولات حیوانات را با دست جمعآوری میکنند، موضوعی نیست که موجب تعجب باشد زیرا در آن زمان جمیع اقوام و ملل سوخت خود را از این طریق با دست تهیه میکردهاند.
(۲)- مقصود اینست که خط یونانیان از چپ براست و خط مصریان از راست بچپ نوشته میشده است.
(۳)- این دو خط بترتیب عبارتند از خط هروگلیف)Hieroglyphe( و خط دموتیک)Demotque( .
(4)- آنچه هردوت در این قسمت بعنوان نمونه رسوم مذهبی مصریان نقل میکند عموما مربوط به نظافت و پاکیزگی آنان است که در مصر قدیم نمونهای از اعمال مذهبی بوده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۸
سراسر بدن خود را میتراشند تا درموقعی که درخدمت خدایان هستند شپش یا حشره ناپاک دیگری باندام آنان نچسبیده باشد. آنان فقط یک لباس از کتان در بر و کفشهائی از پاپیروس بپا میکنند و حق ندارند لباس دیگری در بر یا کفشهای دیگری بپا کنند. روزی دوبار خود را با آب سرد میشویند و همین عمل را دو بار هم در شب انجام میدهند. آنان خود را در قید اعمال مذهبی کثیر دیگری قرار میدهند، ولی درعوض از مزایای زیاد و مهمی بهرهمند میشوند. برای آنان غذای مقدسی میپزند و هرروز بهریک از آنان مقدار زیادی گوشت گاو و غاز و شراب انگور میدهند. ولی آنان حق ندارند گوشت ماهی تناول کنند. مصریان هرگز باقلا در کشور خود کشت نمیکنند و اگر هم بروید آنرا نه خشک میجوند و نه پخته در آب میخورند. کاهنان حتی حاضر به مشاهده آن نیستند و عقیده دارند که گیاه ناپاکی است «1». هریک از خدایان فقط یک کاهن ندارند، بلکه چندین کاهن دارند که یکی از آنها بر دیگران سمت ریاست دارد. وقتی یکی از روحانیان درگذرد، پسرش جانشین او میشود.
۳۸- مصریان تصور میکنند که گاوان نر به اپافوس «2» تعلق دارند و باین جهت آنها را بترتیب زیر آزمایش میکنند: اگر بر روی بدن حیوان حتی یک پشم سیاه مشاهده کنند آن حیوان را ناپاک میدانند این تحقیق بوسیله کاهنی بعمل میآید که مامور این عمل است. وی حیوان را ایستاده و خوابیده آزمایش میکند و زبان آنرا بیرون میکشد تا مشاهده کند آلوده بیکی از علائم مشخص که بعدا من در جای دیگر بتفصیل از آن یاد خواهم کرد نباشد. و نیز توجه خواهد کرد که پشمهای دم حیوان بطور عادی روئیده باشد. هرگاه حیوان از تمام این معایب
______________________________
(۱)- این ادعای هردوت را باید با تردید تلقی کرد، چه در بسیاری از قبرهائی که از مصر باستان باقی مانده ضمن اشیاء مختلف دانههای باقلا بدست آمده است. بعلاوه در بعضی از قبور مصری متونی یافت شده که بموجب آن مصریان باقلا را دوست داشتهاند.
رامسس سوم مقدار زیادی باقلا به کاهنان شهرهای ممفیس و هلیوپولیس اهداء کرده بود)Loret :Flore .. p 93 No 157(
(2)- اپافوس)Epaphos( یا)Epaphus( فرزند ژوپیتر ویو)Io( و مؤسس شهر ممفیس.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۳۹
معاف باشد آنرا بانواری از پاپیروس که بدور شاخهایش میپیچد مشخص میکند و بر روی آن خاک رس چرب مینهد و آنرا به مهر خود ممهور میکند. همینکه این عمل انجام گرفت حیوان را بیرون میبرند. هرکس گاوی را که دارای این علامت نباشد قربانی کند مجازات او اعدام است.
۳۹- چنین بود شرح چگونگی آزمایش حیوانات بوسیله مصریان. اکنون قواعد قربانی کردن را در نزد آنان شرح میدهم: آن حیوان علامتدار را بنزدیکی محرابی که قربانی میکنند میبرند. آنگاه آتش میافروزند و در حالیکه نام خدای را بر زبان جاری میکنند در نزدیکی محراب شراب غسل بر سر حیوان میریزند و سپس آنرا خفه میکنند و همینکه حیوان خفه شد آنرا سر میبرند.
پوست حیوان را از بدن جدا میکنند، و سر بریدهاش را نفرین و لعنت نثار میکنند و با خود میبرند «1». در محلهائی که بازار وجود دارد و تجار یونانی بکسب مشغولند آنرا بآن بازار میبرند و میفروشند. اگر یونانی در محل حاضر نباشد، آنرا در رودخانه میافکنند. اصطلاحی که برای نفرین و لعنت سر بریده حیوان بکار میبرند اینست که هربلائی که قرار است متوجه قربانیکنندگان یا سرزمین مصر گردد متوجه آن سر شود. درباره طرز رفتار با سرهای حیوانات قربانی شده و غسل شراب، در تمام مصر برای قربانیهای مشابه نیز همان قواعد رعایت میشود «2». و بعلت همین عادت است که هیچیک از مصریان حاضر نیستند سر هیچیک از حیوانات را تناول کنند «3».
______________________________
(1)- این عادت، یعنی جدا کردن سر حیوان و نثار کردن نفرین و لعنت خداوندی بر آن یکی از عاداتی است که در ازمنه نزدیک به ما از مذاهب خارجی به مصر نفوذ کرده است.
در بناهای مصر باستان منظره سر بریده قربانی که بر روی میز قربانی نهاده شده زیاد دیده میشود.
(۲)- درباره سرهای حیوانات قربانی هردوت اشتباه میکند زیرا قواعد و رسومی که او در این باره نقل میکند درحقیقت فقط در بعضی از نقاط مصر نسبت به بعضی از قربانیها رعایت میشده است نه در تمام مصر و نسبت به تمام قربانیها.
(۳)- در این مورد نیز ظاهرا مؤلف اشتباه کرده است زیرا باستثنای سر بریده گاو که در مصر مطرود و ناپاک بوده تناول سر حیوانات دیگر اگرچه چندان معمول نبوده ولی هرگز مطرود عمومی نیز نبوده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۰
۴۰- و اما درباره طرز خارج کردن احشاء قربانیها و سوزاندن آنها عادات و قواعد برحسب قربانیها تغییر میکند. اکنون من شرح میدهم که در مراسم مذهبی الههای که درنظر مصریان بزرگترین الههها است و بافتخار او بزرگترین جشنهای «1» خود را برپا میکنند (کارها چگونه انجام میشود).
پس از آنکه پوست گاو کنده شد و دعا هم گفته شد، تمام احشاء حیوان را خالی میکنند ولی قلب و ریه و جگر و چربی را در بدنش باقی میگذارند. آنگاه پاها و رانها و کتفها و گردن حیوان را میبرند و بعد از این عمل باقیمانده اندام حیوان را از نانی که از آرد خالص است و از عسل و کشمش و انجیر و کندر و صمغ و دیگر معطرات پر میکنند. و همینکه اندام حیوان باین ترتیب پر شد روغن بمقدار زیاد روی آن میریزند و آنرا میسوزانند «2».
قبل از اهداء این قربانی روزه میگیرند و در موقعی که قربانی میسوزد همه حضار خود را میزنند «3». و پس از آنکه خود را بقدر کافی زدند ضیافتی بزرگ ترتیب میدهند و آنچه از حیوانات قربانی باقی مانده تناول میکنند.
۴۱- عموم مصریان گاوها و گوسالههای نر پاک را قربانی میکنند ولی حق ندارند گاوهای ماده را قربانی کنند زیرا آنها به خداوند ایزیس «4» اختصاص دارند. علت آنست که مجسمه ایزیس مانند تصویری که یونانیان از یو «5» رسم میکنند بصورت
______________________________
(۱)- مقصود جشن ایزیس)Isis( الهه معروف مصر است که مؤلف در بند ۶۱ همین کتاب جزئیات آنرا بتفصیل شرح میدهد.
(۲)- رسم سوزاندن و قربانی کردن که هردوت مدعی است در زمان او در سراسر مصر معمول بوده یکی از مراسم و عادات نادر مصریان باستان بوده و بطور قطع از خارج باین کشور وارد شده است.
(۳)- مصریان باستان عادت داشتهاند ابراز تأسف و عزاداری خود را با وارد کردن ضربات بر پیکر خود نشان دهند. نظیر این طرز عمل در بند ۴۲- ۶۱- ۸۵ و ۱۳۲ همین کتاب نیز شرح داده شده است.
(۴)- ایزیس)Isis( الهه مصر باستان و زوجه ازیریس)Osiris(
(5)- یو)Io( دختر اینافوس)Inaphus( و محبوبه ژوپیتر. ژوپیتر برای نجات دادن او از چنگ دشمنان وی را بصورت گاو مادهای درآورد که مدتها ضمن فرار از مقابل دشمنان بقیه حاشیه در صفحه بعد تاریخ هردوت ج2 141 عادات و رسوم مصریان ….. ص : ۱۳۵
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۱
زنی است که دو شاخ گاو ماده بر سر دارد. و از میان تمام چهارپایان فقط گاو ماده است که عموم مصریان احترام زیاد نسبت بآن رعایت میکنند «1». بهمین جهت است که هیچیک از مصریان مرد یا زن حاضر نیستند لب و دهان یکنفر یونانی را ببوسند یا کارد و سیخ و یا دیگ یکنفر یونانی را بکار برند و حتی گوشت یک گاو نر پاک را که با چاقوی یک یونانی قطعهقطعه شده تناول کنند:
مصریان گاوهای نر و ماده را پس از مرگ «2» بترتیب زیر دفن میکنند: گاوان ماده را در رودخانه میافکنند و گاوان نر را در اطراف شهرهای خود بطریقی دفن میکنند که یک شاخ یا هردو شاخ آنها از زمین بیرون باشد بقسمی که محل آنها تشخیص داده شود. وقتی جسد آنها پوسید و موقع معین فرارسید «3»، از جزیرهای که پروسوپیتیس «4» نام دارد قایقی بهریک از شهرها میرود. این جزیره در ناحیه مصب قرار دارد و محیط آن به نه سکن «5» میرسد. در جزیره پروسوپیتیس، علاوه بر شهری که از آنجا قایقها برای برداشتن استخوانهای گاوها حرکت میکنند شهرهای بسیار دیگری نیز وجود دارد. این شهر که قایقها از آن حرکت میکنند آتاربکیس «6» نام دارد. در این محل معبد مقدسی از آفرودیت «7» وجود دارد. از-
______________________________
بقیه حاشیه از صفحه قبل
خود در زمین و هوا سرگردان بود و سرانجام در کشور مصر هبوط کرد و شکل انسانی بخود گرفت و بنام ایزیس همهجا مورد پرستش مصریان باستان قرار گرفت.
(۱)- در حالیکه حیوانات دیگر فقط در بعضی از نقاط مصر مورد تکریم و احترام بودهاند، گاو ماده مورد احترام عموم مصریان باستان بوده است.
(۲)- در اینجا مقصود مؤلف مرگ طبیعی است، زیرا بطوریکه قبلا گفته شد مصریان باستان گاو نر و ماده را زنده سر نمیبریدند.
(۳)- هردوت مشخص نمیکند که این «موقع معین» چه مدت بعد از مرگ حیوان است لیکن در هرحال باید این مدت آنقدر باشد که جسد حیوان فرصت پوسیدن یافته باشد.
(۴)-Prosopitis– این جزیره در ناحیه مصب نیل بین شعبه کانوپ)Canope( و سبنیت)Cebennyte( قرار داشت.
(۵)- سکن)Sken( واحد اندازه در یونان باستان و برابر با ۶۰ ستاد یعنی ده کیلومتر و ۶۵۶ متر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره اوزان و مقادیر در یونان باستان).
(۶)-Atarbechis
(7)-Aphrodite– آفرودیت یا ونوس الهه زیبائی در یونان باستان.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۲
این شهر بطور دائم اشخاصی بشهرهای دیگر میروند و استخوانهای گاوها را از خاک بیرون میکشند و با خود میآورند و همه را در یک محل دفن میکنند. غیر از گاو، دیگر چهارپایان نیز اگر بمرگ طبیعی بمیرند بهمان ترتیب که گاوان را دفن میکنند دفن خواهند شد و قانون درباره آنها چنین حکم میکند، زیرا این حیوانات را هم کسی حق ندارد بکشد «1».
42- آنها که معبد برای زوس «2» در شهر تب «3» برپا کردهاند و آنها که بنام تب معروف هستند از قربانی کردن گوسفند خودداری میکنند و بز قربانی میکنند (زیرا عموم مصریان خدایان خود را بیک طریق پرستش نمیکنند و فقط استثناء ایزیس و ازیریس «4» را که مدعی هستند همان دیونیزوس «5» است همه بدون استثناء بیک طریق پرستش میکنند.) برعکس، آنها که معبدی برای مندس «6» بپا کردهاند و یا بنام مندس معروف میباشند از قربانی کردن بز خودداری میکنند و گوسفند قربانی میکنند. اهالی تب و آنها که بتقلید از آنها گوسفند قربانی نمیکنند مدعی هستند که این قانون بدلیل زیر بر آنها وضع شده است: آنها مدعی هستند که هراکلس «7» با تمام قوا اراده کرده بود زوس را ملاقات کند و زوس نمیخواست که او وی را ببیند. سرانجام چون هراکلس پافشاری کرد زوس تدبیری اندیشید که چنین بود: وی میشی را پوست از تن بیرون کشید و سپس سر آنرا از بدن جدا کرد و در برابر صورت خود گرفت و لباس خود را دربر کرد و با این قیافه خود را
______________________________
(۱)- مگر در مواقعی که بعنوان قربانی آنها را بکشند.
(۲)-Zeus
(3)-Thebes
(4)-Osiris
(5)-Dionysos
(6)-Mendes– نام ناحیهایست در شمال شرقی ناحیه مصب نیل و نیز نام یکی از خدایان مصری است که بصورت بز تظاهر میکرد و مظهر باروری شمرده میشده است.
(۷)- هراکلس)Heracles( یا هرکول)Hercule( پهلوان افسانهای دنیای باستان که در هرکشوری افسانه آن بنوعی خاص بر سر زبانها بود.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۳
به هراکلس نشان داد. بهمین جهت است که مصریان مجسمه زوس را با سری که شبیه سر میش است میسازند. و این عادت از نزد مصریان به نزد اهالی آمون «1» رفته، چه اهالی آمون مهاجرین مصری و حبشی هستند و زبان آنها حدفاصل و مشترک بین دو زبان مصری و حبشی است. بعقیده من حتی نامی که اهالی آمون به خود دادهاند از همین وضع ناشی شده است زیرا مصریان زوس را آمون مینامند.
اهالی تب میش قربانی نمیکنند و بدلیلی که گفته شد آنرا حیوان مقدسی میدانند.
باوجوداین، هرسال یکبار در روز جشن زوس میشی را میکشند و احشاء آنرا خارج میکنند و بهمان ترتیب که خداوند آنرا بر چهره خود قرار داده بود بر- صورت مجسمهای میگذارند و آنگاه مجسمه دیگری که مظهر هراکلس است بآن نزدیک میکنند. همینکه این عمل انجام گرفت، تمام کسانی که به معبد وابستهاند بعزاداری میش سینه میزنند و سپس آنرا در تابوتی مقدس قرار میدهند.
۴۳- درباره هراکلس من شنیدهام که وی از خداوندان دوازدهگانه بوده «2». ولی از هراکلس دیگر یعنی آنکه در یونان معروف است در هیچ نقطهای از مصر چیزی نشنیدم. من دلایل زیادی دارم که ثابت میکند که نام هراکلس را مصریان از یونانیان اخذ نکردهاند، بلکه یونانیان هستند که این نام را از مصریان گرفتهاند، بخصوص آن دسته از یونانیان که نام هراکلس را به فرزند آمفیتریون «3» دادهاند.
یکی از آن دلایل اینست: پدر و مادر این هراکلس که آمفیتریون و آلکمن «4»
______________________________
(1)- آمون)Amon( الهه آفتاب در فینیقیه و مصر باستان که نام خود را بیکی از شهرهای این کشور داده است.
(۲)- برای توضیح بیشتر درباره خداوندان دوازدهگانه رجوع شود به بند ۱۴۵ همین کتاب.
(۳)-Amphitryon– فرزند آلسه)Alcee( پادشاه تیرنت)Tyrinthe( و شوهر آلکمن)Alcmene( دختر پادشاه مایسن. افسانههای یونان باستان حاکی است که ژوپیتر توانست آلکمن را بفریبد و هرکول یا هراکلس که بزرگترین پهلوان دنیای باستان شد از آنها بدنیا آمد.
(۴)-Alcmene– دختر پادشاه میسن)Mycenes( و زوجه آمفیتریون که اشتباها ژوپیتر را بجای شوهر خود گرفت و با او نزدیک شد و هراکلس معروف را بدنیا آورد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۴
نام داشتند از جانب جد خود مصری بودهاند «1». بعلاوه مصریان از نام پوزئیدون «2» و دیوسکور «3» بیاطلاعند و اینان را بنام خدا بین خدایان خود قبول ندارند. در- حالیکه اگر قرار بود مصریان نام خدائی را از یونانیان اخذ کنند باید نام این دو خدا را نیز اخذ کرده باشند زیرا چون آنان از زمان بسیار قدیم به بحرپیمائی مشغول بودهاند و بطوریکه من باتکای دلایلی قوی حدس میزنم یونانیانی نیز بودهاند که به بحرپیمائی مشغول بودهاند، مصریان باید قاعده قبل از نام هراکلس با نام این دو خدا آشنا شده باشند. و حال آنکه در مصر یکی از خدایان بسیار کهن باین نام خوانده میشود و بطوریکه خود آنها مدعی هستند هراکلس از جمله خدایان دوازدهگانهایست که هفده هزار سال قبل از سلطنت آمازیس «4» از خدایان هشتگانه «5» متولد شدهاند.
۴۴- چون میل داشتم در این باره اطلاعات بیشتری از کسانیکه میتوانستند چنین اطلاعاتی بدهند داشته باشم به شهر صور «6» واقع در فینیقیه نیز رفتم زیرا شنیده بودم که در این شهر معبد محترمی از هراکلس وجود دارد. من این معبد را که بطرز باشکوهی با هدایای زیاد زینت شده بود دیدم. از جمله این هدایا دو ستون بود که یکی از طلای ناب و دیگری از سنگ یاقوت بود و هنگام شب درخشندگی زیاد داشت. من با کاهنان خداوند مذاکره کردم و از آنان پرسیدم از زمان تأسیس معبد آنان چه مدت میگذرد. و من دریافتم که آنان نیز با یونانیان هم عقیده
______________________________
(۱)- آلکایوس)Alkaios( پدر آمفیتریون و الکتریون)Electryon( پدر آلکمن، هردو فرزند پرسه)Persee( بودهاند.
(۲)-Poseidonیا نپتون)Neptune( خدای دریاها در یونان باستان.
(۳)-Dioscures– خداوند بازیها و مسابقههای ورزشی در یونان باستان.
(۴)-Amasis– پادشاه مصر از ۵۷۰ تا ۵۲۶ قبل از میلاد معاصر با کوروش و کبوجیه پادشاهان هخامنشی.
(۵)- درباره خدایان هشتگانه رجوع شود به بند ۱۴۵ همین کتاب.
(۶)- صور یا تیر)Tyr( بزرگترین بندر دنیای باستان در ساحل شرقی مدیترانه در محل بندر بیروت امروز.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۵
نیستند، چه آنان پاسخ دادند که این معابد با شهر صور در یک زمان تأسیس شده و شهر صور هم از دو هزار و سیصد سال قبل مسکونی شده است. در صور معبد دیگری دیدم که آن نیز به هراکلس اختصاص داشت و هراکلس تازوس «1» مینامیدند.
من به تازوس نیز رفتم و در آنجا معبدی از هراکلس یافتم که بدست فینیقیهائی که بجستجوی اروپه «2» شتافته بودند و در تازوس مهاجرنشین تشکیل داده بودند تأسیس شده بود. این وقایع بمقدار سه نسل از تولد هراکلس پسر آمفیتریون «3» در یونان قدیمتر است. بنابراین نتایج تحقیقات من با وضوح تمام نشان میدهد که هراکلس یک خدای بسیار قدیمی است. و من رفتار بعضی از یونانیان را که در سرزمین خود معابد خود را به دو هراکلس اهدا میکنند بسیار عاقلانه میدانم. این یونانیان بیکی از دو هراکلس که هراکلس المپ «4» نام دادهاند همان هدایائی را تقدیم میکنند که به خداوندان لایزال میکنند، در حالیکه نسبت به هراکلس دیگر نظیر افتخاراتی که نسبت به قهرمانان مرعی میدارند رعایت رفتار میکنند.
۴۵- یونانیان بسیاری مطالب دیگر بیپروا نقل میکنند و از آن جمله است این داستان پوچ که آنها درباره هراکلس نقل میکنند: آنها میگویند که وقتی هراکلس به مصر آمد، مصریان تاجی از نوار بر سر نهادند و دستهجمعی او را همراه خود بردند تا برای خداوند زوس قربانی کنند. هراکلس در آغاز کار ساکت ماند ولی همینکه در نزدیکی قربانگاه بانجام تشریفات قربانی پرداختند متوسل به زور خود شد و همه را قتلعام کرد. وقتی یونانیان این داستان را نقل میکنند
______________________________
(۱)-Thasos– از جزایر دریای اژه در نزدیکی ساحل تراس.
(۲)-Europee– دختر آژنور)Agenor( پادشاه فینیقیه که بوسیله ژوپیتر ربوده شد و به سرزمینی برده شد که بعدها بنام او به اروپا معروف شد.
(۳)-Amphitryon– هراکلس معاصر با فرزندان اودیپ)Oodipe( بوده و فرزندان اودیپ بعد از پنج نسل به کادموس)Cadmos( برادر تازوس)Tbasos( و اروپه)Europee( میرسند (هردوت، کتاب پنجم بند ۵۹).
(۴)-Olympe– کوه معروف در یونان باستان که بحکایت افسانههای قدیم محل اجتماع خدایان بوده است.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۶
بنظر من چنین میآید که بکلی از خصوصیات و عادات و رسوم مصریان بیاطلاعند.
مردمانی که بموجب قانون الهی حتی حق ندارند باستثنای خوک و گاو نر و گوساله نر پاک و غاز «1» حیوان دیگری قربانی کنند چگونه ممکن است انسان برای خدایان قربانی کنند؟ بعلاوه، چگونه ممکن است که هراکلس که در آن وقت تنها بوده و بقول خود آنها انسانی بیش نبوده بتواند هزاران نفر را بقتل رساند.
در هرحال من از خداوندان و قهرمانان استدعا دارم که آنچه در این باره نقل کردم بچشم بد ننگرند.
۴۶- اکنون شرح میدهم که بچه دلیل مصریانی که بدانها اشاره کردم بز و بزغاله را قربانی نمیکنند. اهالی مندس «2» عده خداوندان پان «3» را هشت میدانند و معتقدند که این خداوندان هشتگانه قبل از خداوندان دوازدهگانه میزیستهاند. در حالیکه نقاشان و مجسمهسازان مصری نیز مانند یونانیان تصویر پان را با چهرهای از بز و پنجهای که شبیه پنجه بز است نقاشی و حجاری میکنند. البته این دلیل آن نیست که آنها عقیده دارند که پان چنین بوده است، زیرا آنها برعکس عقیده دارند که این خدا نیز نظیر دیگر خدایان است و من خوش ندارم شرح دهم که بچه دلیل او را باین شکل و قیافه مجسم میکنند. اهالی مندس همه حیواناتی را که از نوع بز و بزغاله میباشند احترام میکنند و بخصوص جنس نر این حیوان را چوپانان بیش از جنس ماده آن محترم میدارند. یکی از آنها را بخصوص بیش از همه محترم
______________________________
(۱)- اینها تنها حیواناتی بودند که در سراسر مصر قربانی میکردند.
(۲)-Mendes– ناحیهای از مصب نیل که نام خود را بر یکی از شعب این رود باقی گذارده. الههای نیز باین نام در مصر باستان پرستش میشده است.
(۳)- پان)Pan( نام خدای نیرومندی است که از هرمس)Hermes( و دریوپ)Dryope( بدنیا آمده بود. افسانههای قدیم حاکی است که این خدای باستان بر فراز کوهها و دشتها پیوسته در پرواز بود و رقص فرشتگان را رهبری و بانی دهانی که خود اختراع کرده بود آنها را همراهی میکرد. پان دو شاخ بر سر و پاهائی نظیر پاهای بز داشت.
مردم از ظهور او وحشت داشتند و در اصطلاح یونانی کلمهPaniqueیعنی وحشت زیاد از نام او ریشه گرفته و بعدها در زبانهای دیگر و از جمله در زبان فرانسه امروز وارد شده و بهمین معنی بکار میرود.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۷
میدارند بطوریکه وقتی آن حیوان میمرد تمام مردم مندس عزادار میشوند «1».
در زبان مصری کلمه مندس به خدای پان و بز هردو اطلاق میشود. در زمان من در این ایالت مصر که مندس نام دارد این اعجاز شگفت اتفاق افتاد: بزی علنا و آشکارا با زنی نزدیکی کرده بود و این واقعه بدرجه شیاع رسیده بود و همه از آن باخبر بودند.
۴۷- مصریها خوک را حیوانی ناپاک میدانند بحدی که اگر کسی هنگام عبور با آن تماس مختصر بیابد با لباس خود را در آب رود میشوید. خوک بانها با اینکه از نژاد مصری هستند تنها کسانی هستند که حق ندارند در هیچیک از معابد مصر وارد شوند. هیچکس حاضر نیست دختر خود را بازدواج آنها دهد یا با زنی از آنان ازدواج کند، بقسمی که آنها دختران خود را بین خود بعروسی میدهند و مردان آنها نیز از بین خود زن انتخاب میکنند. مصریان جایز نمیدانند که بغیر از خدای سلنه «2» و دیونیزوس «3» برای دیگر خدایان خوک قربانی کنند و فقط برای این دو خدا است که در موقع ماه تمام تواما خوک قربانی میکنند و آنگاه گوشت آنرا میخورند «4».
چگونه است که در موقع دیگر جشنها مصریان خوک را با نفرت و انزجاری خاص در مراسم قربانی ممنوع میکنند در حالیکه در مواقع این جشن همین حیوان را قربانی میکنند. در این باره مصریان داستانی نقل میکنند که من آنرا
______________________________
(۱)- با وجود اظهار صریح هردوت و دیگر مورخان یونان عقیده عمومی مورخان اینست که حیوان مقدس مندس میش بوده است به بز.
(۲)-)Selene( بعضی تصور میکنند این همان الههایست که نخب)Nekheb( نام دارد و بعضی دیگر تصور میکنند که این همان ایزیس)Isis( معروف مصر باستان است.
در هرحال چون مقصود هردوت از دیونیزوس همان ازیریس)Osiris( معروف است سلنه نیز باید قاعده همان ایزیس باشد.
(۳)-Dinysos– هردوت نام این خدای باستانی یونان را برای ازیریس)Osiris( خدای مصریان بکار میبرد.
(۴)- این عمل را مصریان ضمن انجام تشریفات جشنی که پامیلی)Pamylies( مینامیدند انجام میدادند.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۸
میدانم ولی مناسب نمیدانم که در اینجا نقل کنم. و اما چگونگی قربانی کردن خوک برای سلنه چنین است: همینکه حیوان را قربانی کردند انتهای دم و طحال و شکمبه حیوان را گرد میآورند و تمام چربی که در ناحیه شکم حیوان است بر روی آن قرار میدهند و سپس تمام آنرا میسوزانند. بقیه گوشت حیوان را در روز شب ماه تمام که قربانی انجام گرفته مصرف میکنند و در هیچ روز دیگر از آن نمیخورند. بیچیزانی که مالی چندان ندارند با خمیر صورتهائی از خوک میسازند و میپزند و سپس آنرا قربانی میکنند.
۴۸- یکروز قبل از جشن دیونیزوس «1» هریک از مصریان یک خوک جلوی خانه خود قربانی میکند و گوشت آنرا بهمان خوکچرانی میدهند که آنرا باو فروخته.
بقیه تشریفات جشن دیونیزوس بین مصریان کاملا شبیه تشریفات این جشن بین یونانیان است، با این تفاوت مختصر که در جشن مصریان آواز دسته جمعی وجود ندارد و همچنین بجای فالوس)Phallus( 2¬ چیز دیگری اختراع کردهاند بدین معنی که مجسمههای کوچک مفصل داری ساختهاند که در حدود یک آرنج «3» طول دارد و با ریسمانهائی بحرکت درمیآورند بطوریکه آلت رجولیت آنها که باندازه تمام بدن مجسمه است بحرکت درمیآید. این مجسمههای کوچک را زنان در دهات و قصبات حرکت میدهند. این زنان در حالیکه یکنفر نینواز در
______________________________
(۱)- دیونیزوس)Dionysos( خدای یونانی است که در لاتن باکشوس)Bacchus( و در مصر باستان ازیریس)Osiris( نام داشته. باکشوس خداوند شراب و فرزند ژوپیتر (زوس) بوده که در غالب کشورهای باستان جشنهای مفصلی در عرض سال بافتخار او برپا میکردهاند.
(۲)- فالوس)Phallus( اصطلاح قدیم و به مراسم و تشریفات رسمی اطلاق میشده است که طی آن برخی از اقوام عهد عتیق تصویر و مجسمهای از آلت رجولیت انسان را در کوچههای شهر به هیئت اجتماع گردش میدادند و شادی مینمودند. این مراسم جنبه مذهبی داشت. مشاهدات هردوت در مورد چگونگی برگزاری این تشریفات بطوریکه در متن این کتاب ملاحظه میشود واقعا جالب و شنیدنی است.
(۳)- آرنج واحد اندازه در یونان باستان و برابر یک پا و نیم یا ۴۴۴ میلیمتر (رجوع شود به یادداشت مقدمه درباره واحد اوزان و مقادیر در یونان باستان).
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۴۹
مقابل آنان حرکت میکند، آوازخوانان بدنبال دیونیزوس میروند. و اما در باره اینکه چرا آلت رجولیت این مجسمههای کوچک بیتناسب است و چرا فقط این قسمت از اندام آنان باید تکان بخورد داستان مقدسی درباره آن نقل میکنند.
۴۹- من تصور میکنم که ملامپوس «1» فرزند آمیتون «2» از این تشریفات مقدس که من از آن سخن گفتم نهتنها بیاطلاع نبود بلکه کاملا از آن بااطلاع بود. زیرا همین ملامپوس بود که شخص دیونیزوس «3» را به یونانیان شناساند و قربانی که باو احداء میکردند و حرکت دستهجمعی فالوس)Phallus( را بآنان آموخت.
در حقیقت او تمام اینها را یکباره بآنها نیاموخته است و سالخوردگان و متفکرانی که بعد از او آمدهاند درس او را تکمیل کردهاند. ولی حرکت دستهجمعی فالوس را که بافتخار دیونیزوس ترتیب میدهند شخص ملامپوس ابتکار کرده و آنچه یونانیان در این مراسم انجام میدهند از او آموختهاند. من شخصا عقیده دارم که ملامپوس بکمک اطلاعات علمی عمیقی که داشت ادعای غیبگوئی کرده و پس از آنکه در مصر درباره چگونگی پرستش خدایان کسب اطلاع کرده پرستش خدایان مختلف و بخصوص پرستش دیونیزوس را با کمی اختلاف به یونان وارد کرده است. من تشابه تشریفات مذهبی مصریان و یونانیان را بهیچوجه ناشی از تصادف و اتفاق نمیدانم، زیرا در اینصورت «4» این مذهب باید با عادات و رسوم یونانیان تطبیق کند و باین زودیها هم در یونان مرسوم نشده باشد و نیز من عقیده
______________________________
(۱)- ملامپوس)Melampous( غیبگوی معروفی بود که دیوانگی دختران پرتوس)Proetos( پادشاه آرگوس را معالجه کرد و بجبران این خدمت خود نیمی از کشور او را تقاضا کرد (هردوت- کتاب نهم، بند ۳۴)- وی همان کسی است که پرستش دیونیزوس یا باکشوس)Bacchus( خداوند شراب را در یونان باستان مرسوم کرد.
(۲)-Amythaon
(3)-Dionysos
(4)- یعنی اگر پرستش دیونیزوس منشائی یونانی داشته و از مصر به یونان وارد نشده باشد.
تاریخ هردوت، ج2، ص: ۱۵۰
ندارم که مصریان این تشریفات مذهبی یا هررسم و عادت دیگری را از یونانیان آموخته باشند. آنچه بنظر من بیشتر با حقیقت تطبیق میکند اینست که ملامپوس تشریفات مربوط به دیونیزوس را از کادموس «1» از اهل صور و کسانی که با این شخص از فینیقیه به سرزمینی که امروز بئوسی «2» نام دارد آمدهاند آموخته است.
توجه: زیاد نیاز به نقد و بررسی این کتاب نیست، در باره دروغها و مطالب آن خیلی گفته و نوشته اند، من فقط چند خط نقد و نظر و بررسی نوشتم، همراه با فهرست جلد های تاریخ هرودوت در اینجا.