Skip to main content

بایگانی ماهانه ارگ ایران همراه تعداد نوشته ها

هفت نوشته تازه ارگ ایران

   فرهنگ واژگان پارسی سره دو

 بخش دوم
فرهنگ واژگان پارسی سره ۲
ادامه فهرست
 ث
ثابت:سخت، پایدار،پایا،پابرجا،با دوام، ایستا، استوار
ثابت رای: ایستا رای
ثابت ستاره: اختری
ثابت عزم: پا برجا، ایستاهنگ
ثابت قدم: پا برجا، استوان
ثابت کردن: درواخ کردن ( هد ) ،
ثابتقدم: آهنگمند -استوان
ثالث: سوم
ثالثا: سوم آنکه، سومین
ثانوی: دومی، دو دیگر
ثانویه: دومینه، دومین
ثانیا: دیگر بار، دوم آنکه، دوم
ثانیاً: دوم این که، دوم
ثانیه: دمک، دم، دُوُمک، دَمک
ثانیه شمار: دُومک شمار، دَم شمار
ثبات: پایستگی، پایداری، پا برجایی، آرامش، استواری
ثبات ندارد: پایدار نیست
ثبات نفس: خویشتن داری
ثبت: نوشتن، نگاشت، نگارش، رونویس، پایستگی
ثبت احوال: زاد نگاری
ثبت شده: آگاشته
ثبت کردن: دفترینه کردن، آگاشتن
ثبت کن: بیاگار
ثبت نام: نام نویسی کردن، نام نویسی
ثبت نام کردم: نام نویسی کردم
ثبت نام کردن: نامبرده، نام نویسی کردن
ثبتی: شناخته شده
ثبوت: پا برجا ماندن، ایستایی
ثروت: سرمایه، داشته، دارایی، توانایی، پول
ثروتمند: غنی، دارا، توانگر
ثریا: چهل چراغ، چلچراغ، پروین
ثغور: مرزها
ثقل: گرانی ( هد )، گرانی، سنگینی، سنگین شدن، رودل، دل درد
ثقیل: گران (ڀ)، گرانبار، گران، سنگین
ثقیل الحرکت: گرانرو ( هد ) رو ، گران
ثلاث: سه گانه
ثلاثه: سه گانه
ثلث: سهیکی (ڀ)، سهیک (ڀ)، یک سوم، سهیک
ثلث بودن: سهیکی
ثمر: بهره،بازدهی،بارهوده، میوه، سود، ره آورد، دستاورد، درخت،
ثمر بخش: سودمند، سودآور
ثمره:بهره،بازدهی،بار هوده،میوه،فرجام،سود،دستاورد،پی آمد، پسامد،
ثمن: میوه، سود، بهره، ارزش
ثمن بخس: پشیزک، پشیز
ثنا: سنایش، ستایش، سپاس
ثناء: ستایش، درود
ثنویت: دویی
ثواب: نیکو کاری، مزد، کرفه، پاداش، بخشش
ثوابکار: کرفه گرثوابکاران: کرفهگران
ج
جابر: ستمکار، زورگو، بیدادگر
جاجرود: چاچرود، چاچ رود
جاده: گذرگاه، شاهراه، سرک، راه، خیابان، بزرگراه
جاده خاکی: راه خاکی، خاکراه
جاده فرعی: راه برسو، برسوراه
جاده مواصلاتی: راه دسترسی
جاذب:کشنده،گیرا،کشش،ربایش،کشاننده،رباینده
جاذب الرطوبه: نمگیر
جاذبه: هنجش، گرانش، کشش، ربایش
جار: روان-چلچراغ
جار و جنجال: داد و فریاد
جارچی: دادزن
جاری: روا -کنونی، رونده، روان، روا، رایج
جاری شدن: رُشیدن
جاری کردن: روانیدن(هد)،
جاسوس:سخن چین، دم دزد، انیشه، اَنیشه، اَبیشه
جاعل: برساز
جاعلین: برسازها
جالب: نفریدن، نغز، گیرا، دلنشین، دلکش، دلچسب، چشمگیر
جالب توجه: نگهبان، نگریستنی
جالیز: پالیز
جامد: سنگ شده، سفت و سخت، دج، خشک، بربسته
جامع: گردآور، فرآراسته، فراگیر، فراخ
جامع الاطراف: فراگیر، رسا
جامع الشرایط: فرآراسته
جامع العلوم: همه دان
جامعه:مردم، انجمن،همزیستگاه، همبودگاه، همبود،هازه،چپیره،چبیره،توداک،
جامعیت: فراگیری
جان بر کف: جان در پنچه، جان بر دست
جانب:پهلو(ڀ)، ور،کناره، کنار، سوی، سو، پهلو
جانبداری: هواخواهی، پشتیبانی
جانبه: گونه، گوشه
جانبی: کناری، پهلویی
جانی: گناهکار، خونی، تبهکار، آدمکش،خونریز
جاه طلب: فزون خواه، جاه پرست
جاهد: واکوش(هد)واگذار کردن، واکوش،کوشنده
جاهل: نادانی، نادان، ناآگاه، گول، کوراندیش، بیخرد
جایز: روا -شایسته، سزاوار، سزا، درخور، پسندیده
جایز دانستن: رواشمردن، روادانستن- روا دیدن
جایزه: پاداش
جائز: سزاوار، روا، درخور
جائز دانستن: رواشمردن، روادانستن
جبار: ستمگر، ستمکار، بیدادگر
جبال: کوهها
جبر: ناگزیر کردن، فشار، زور
جبرا: به ناچاری، به فشار، به زور
جبراً: به ناچاری، به فشار، به زور
جبران: شیان،تاوان،برگردان،بازنهش،بازپرداخت
جبران کردن: توختن
جبری: بایسته
جبل: پَژم ( ه ب ) ،
جبلی: نهادی، سرشتی 
جبن: هراس، ترس و هراس، ترس، بزدلی
جبه: گُبه
جبهه: میدان جنگ، رزمگاه، آوردگاه
جبین: روی، رخ، پیشانی
جثه: تنه، تن، پیکر، اندام
جد: نیارستنی، نیا، کوشش، پا فشاری
جدا: بیشوخی، به راستی، به درستی
جداً: ش همانا، بی وخی، به راستی، به درستی، براستی
جدار: لایه، دیواره، دیوار، پوسته
جدال:نبرد،ناسازگاری،کشمکش،کارزار،زدوخورد،رزم، چون و چرا
جداول: زیگ ها ها، چهار خانه
جدل: گفتاورد، ستیزه، درگیری، پیکار
جدل کردن: گفتمان کردن، گفتگو کردن، سخن زدن
جد: نیا، پدربزرگ
جدول: زیگ، چهارگوش، چهارخانه، چهار خانه
جدی: کوششگر، پشتکاردار، پرکوشش، پرکار
جدید: نوین، نوباوه، نو، تازه
جدید التاسیس: نوساز، نوبنیاد
جدید الورود: تازه وارد
جدیدا: تازگیها، به تازگی
جدیداً: تازگیها، به تازگی
جدیدالانتشار: تازه چاپ
جدیدالتاسیس: نوشت افزار، نوساز، نوبنیاد، تازه ساز
جدیدترین: تازه ترین
جذاب: گیرا، فریبنده، فریبا، دلربا
جذابیت: گیرایی، گیرایش
جذام: خوره
جذب:کشش، ربایش،پذیرش،اندرکشیدن ( هد )گیرش، گیرایی
جذب دانشجو: پذیرش دانشجو
جذب کردن: کشیدن، درکشیدن، پذیرفتن
جذب مایع: آشام
جذبه: گیرایی، کشش
جذر: مَکَند، ریشه، بیخ
جرّ: کشیدگی (ڀ) ،
جر و بحث:گفتگو،چرند وچار،بگومگو
جرات: یارا، نترسی، ناهراسی، گستاخی، دلیری، دلیر شدن، بیباکی
جرات داشتن: یارستن، نهراسیدن، نترسیدن
جراثقال: گرانکش، سنگینبَر، باربر
جراح: کاردپزشک(پورسینا)کرنتگر-سرجری(سرکورک ودمل را جرمیده)
جراحت: ناسور، زخم، ریش
جراحی: کاردپزشکی -نیشگری، کَرِنت
جراید: روزنامه ها
جرایم: لغزها، گناه ها ها، بزه
جرائد: روزنامهها
جرائم: لغزها، گناه ها ها، بزه
جربزه: گُربزه، شایسته، زیرک، توانا
جرثقیل: گرانکش، سنگینبَر
جرثومه: مایه، ریشه، بن مایه، بن
جرجانی: گرگانی
جرح: زخم
جرد ت: تنهایی
جرس: زنگ، درای، برنگ
جرعه: پیمانه
جرقه: درخش، اخگر
جرم: لغزش، لرد، گناه، غند، چگالی، تنومند، بزهکاری، بزه
جرم (دندان): سنگ
جریان: گردش، گذران، سیلان، روند، روش، روایی، روانی،روان بودن
جریحه: زخم، ریش، آسیب
جریحه دار: زخمدار
جریده: روزنامه
جریمه: گوشمالی، گوشزد، کیفر، تاوان، پادافره
جرئت: نترسی، دلیری، پردلی
جز: مگر، لخت، جدا از، پاره، بند، بخش
جز به جز:یک بیک،موبمو، دانه بدانه، بند به بند،بخش به بخش
جزء: پاره ( ه ب )بهره( ه ب )لخت،تکه،بهر، بند، بخش
جزء به جزء: مو به مو، بند به بند
جزا: کیفر، سزا، پادافره، بادافره
جزاء: کیفر، سزا، پادافره
جزام: خوره
جزاندن: چزاندن
جزایر: ها گزیرک، آبخوست
جزایی: کیفری
جزائر: آبخوست ها
جزر: فرونشینی، خسب، آبخسب، آب بریدن، اوکار
جزر و مد: کشند ماه، کشند
جزع: ناشکیبی، زاری، بیتابی
جزم: پابرجا، بیباز گرد
جزوه: نوشته، دفترچه
جزیره: آبخوست ( ه ب )، آداک، آبخو، آبخست، آبخاست
جزیه: گزیت (جزیه تازی شده گَزیَت است)، گزیه، باژ
جزیی از: گوشهای از، پارهای از
جزیی از آن: پارهای از آن
جزییات: ریزگان
جزئیات: ریزگان
جسارت: گستاخی، بیپروایی
جسد: تن ( هد )، مردار، لاشه، کالبد، تن مرده، تن، پیکر
جسم: کرپ، تنومند، تن
جسمانی: تنکرد
جسمانیت: تنومندی (ڀ)، تنومندی
جسور: نترس، گستاخ، دلیر، دلاور، بیباک
جعبه: کیوت، شگا، تیردان، توبک، تبنگو، بسته
جعرافیایی: گیتایی
جعفری:گل گلاب، شومَخ
جعل: ساختگی، روسازی، دروغ، برساخت
جعلی: ساختگی، دروغین، دروغی، دروغ، برساخته:ساختَه
جغرافیا: گیتیشناسی، گیتی، گیتانگاری، گیتاشناسی
جغه: تاج، افسر
جفا: ستم، بیداد، آزار
جفا دیدن: آزردن، آزار دیدن
جفا کردن: آزاراندن
جفاء: ستم، بیداد، آزار
جفاپیشه: آزارنده
جفاجوی: خود آزار، آزارخواه
جفت جنین: همرهک
جک: خرک، خَرَک، بالابر
جکوزی: آبزن ( ه ف ) ،
جل:کبوک، پلاس،روانداز
جلا:زنگارزدایی، درخشندگی، تابش،پرداخت
جلادادن:پرداخت کردن
جلاء: زنگارزدایی، درخشندگی، تابش، پرداخت
جلاد: شکنجه گر، دژخیم، آدمکش
جلال: والایی، فر،شُکوه، بزرگی،خوششکوهی
جلال وجبروت: فر و شکوه
جلای وطن: دور شدن از میهن
جلب:بازداشت-گرفتن،کشیدن،فراخوانی،واکش،دغلکار،ترفندگر،بدکاره،بدسرشت،
جلب توجه: نگرکشی، شیفتگی، درکشی
جلب کردن: واکشیدن
جلب کرده: کشیده
جلد: لایه، فرز، رویه، پوشینه، پوشش، پوشانه، پوست
جلد کتاب: پوشینه
جلسات: نشستها، نشستن
جلسه: نشست کارمندان، نشست، گردهمایی، دیدار، انجمن نشست
جلسه کارمندان: ها نشست ، نشست کارمندان
جلف: هرزه، سبکسر
جلوس: نشستن، برتخت نشستن
جلوس کردن: نغز، نشستن
جلوه: نمود، درخشش، تابش 
جلیقه: نیم تنه
جلیل: بزرگوار، بزرگ، برین
جماد: سنگ، بیجان
جماع:همخوابگی،همبستری،همآغوشی،آمیزش
جماع کردن:همبستری،همآغوشی، پاسیدن،آمیزش-رومش-مرزش
جماعت: مردم، گروه، دسته، توده، انبوه
جمال: غشنگی، زیبایی، خوشگلی
جماهیر: مردم سالاری، گروه، توده
جمجمه: کاسه سر، استخوان سر
جمع:گروه،گردآمده،فلنج،رویهم،رمن،رایشگری،چندگانه،الفنج،افزوده،همباریش
جمع آوری: گردآوری، برداشت
جمع آوری کردن: گرد آوردن
جمع بستن: گردآوردن
جمع شدن: گرد آمدن، فراهم شدن
جمع کثیر:عده بسیار: انبوه
جمع کردن:فَلَنجیدن-گردآوری،اندوختن،انباشتن،الفنجیدن،افزودن
جمعا: رویهمرفته
جمعاً: رویهمرفته
جمعه: آدینه
جمعی: گروهی
جمعیت:مردم،گروه،شمار،توده،تنشمار،پیوستگی،باهَماد،آمار،انبوه
جمکران: چمکران
جملات:گفتارها، گزاره ها، فرازها،رستهها
جملگی: به همهای ( هد )، یکباره، همگی
جمله:سَهمان-همه،همگی،گفته،گفتار،گزاره،فراز،رسته،دستگی، دستواژه
جمهور: مردم، توده مردم، توده
جمهوری: مردمی، مردمسالاری
جمیعا: همگی با هم
جمیعاً: همگی، همگنان بههم، همگان
جمیله: زن خوبروی، خوبروی
جن: دیو، دب، پری،پتیان
جنّ: آتشپیکر( ه ب )
جنّت: مینو ( ه ب ) ،
جناب: مهتر،مهِتر،سرور، سرکار، پیش کش به آستان، آستان
جناب عالی: شما، والاگهر، شما، بزرگوار
جنابعالی: شما، والاگهر، شما، بزرگوار
جناح: ور، گُناه، کنار، سو، پژیر، بال
جنایت: گناه، تبهکاری،خونریزی،بزهکاری، آدم کشی
جنایتکار: تبهکار
جنب: کنار، سو، پهلو
جنبه: سویه، توانایی
جنت: مینو، فردوس، پردیس، بهشت
جنحه: گناه، بزه
جنس: سَرده نهاد، مایه، گینه، گهر، کالا، سرشت، ژاد، خو
جنسی: ژادین، ژادمند
جنسیت: نرولاسی
جنوب: نیمروز، نسا، پایین دست، اواخشتر، اخشتر
جنون: دیوانه سری، دیوانگی، خلی، پریشان مغزی
جنین: رویان
جنینی: رویانی
جو: هوا، نیوا، پیرامون
جوا: پاسخگو
جواب: پاسخ
جوابگو: پاسخگو
جوار: همسایگی، گرداگرد، پیرامون
جواز: گذرنامه، روادید، پروانه
جوامع: همبودها
جوامع بشری: همبودهای مردمان
جوانب: کنارهها، سویها، پهلوها
جواهر: گوهرها، گوهران، گوهر، سیم، زر
جواهرات: گوهرها، گوهران، گوهر افزار
جواهری:گوهری، گوهرفروش،زرگری،زرگر،زرفروش
جوایز: ها پاداش
جوائز: ها پاداش
جود: فراخ دستی، دهش، بخشش
جور: شکنجه، ستم، جفا، بیداد، آزار
جوع: گرسنگی
جولان: گردش، جنب و جوش، تکاپو، تازیدن، تازش
جوهر: گوهر(هد)سیاهی، دوده، دوداب،دوات
جوهرالجواهر:گوهر گوهران ( هد ) ،
جوهری: گوهری
جهات: سویها، راستاها، پیرامون
جهاد: نبرد، ستیز کردن، جنگیدن
جهاز: کابین، دستگاه
جهازهاضمه: دستگاه گوارش
جهت:سوی،سو،سمت،ری،روی،رو، راستا، بدین رو،ازاین روی 
جهت بی: ناروا، بیهوده، بیخودی
جهت علوی: بَرسو ( هد ) ،
جهل: نادرست، نادانی، نادانستگی
جهنم: دوزخ
جهیزیه: وردک
جیب: یخه، گریبان، کیسه، بریک، انبان
جیحون: آمودریا
چ
چاپار: نامه رسان، پیک
چاخان: نیرنگباز، لاف زن
چار مضراب: چار زخم ه
چارت: نمودار
چارق: کفش
چارقد: روسری
چارنعل: چهارگامه، چارگامه
چاق: فربه
چاقو: جاکو -چاکو
چاوش: پیشروکاروان
چپ کلیک: چپ تلنگر، تلنگر چپ
چپاول: ربودن، چاپیدن
چپاولگر: چاپنده، چاپش
چپر: چپره، پرچین
چپق: چپک-چوبوک-چوبک
چت: گپ ( ه ف ) 
چت روم:گپسرا
چخماغ:سنگ آتش زنه
چخماق: آتش زنه، افروزه
چراغ قوه:چراغ دستی
چرتکه: اُشمار
چرخ فلک:سپهر گردون،چرخ سپهر
چشم مصنوعی:چشمواره
چطور:چگونه، چسان
چطوری:چگونه ای، چگونه
چقدر:چه اندازه
چقر: میخانه
چک: چک
چک کردن:بررسی کردن،بازرسی کردن،بازبینی کردن،آزمودن
چک لیست:سیاهه، برسیاهه، بررسانه، بازبینانه
چلاق: لنگ، شل
چماق: گرز، چوبدستی
چماقدار: لات بی سروپا
چمباتمه: دوزانو نشینی، چندک، چمبک
چمچه: ملاغه، کفگیرک، کفگیر
چندطبقه(ساختمان):بَلندآشیانَ
چه طوری: چه جوری، چگونهای، چگونه
چهار رکن: چهار ستون
چهار سوق:چهارسوی،چهارسوک-چارراه
چهار ضرب: چهارزنش
چهار ضلعی: چهار بر
چهار طاق: چهارستون
چهارنعل: چهارگامه، چارگامه
چی:گر، کار
چیپ: تراشه ( ه ف )
ح
حاجات:نیازها، نیازمندیها
حاجب: پرده دار
حاجت:نیازمندی،نیاز،درخواست،خواهش،خواسته،آیفت
حاد: گذرنده، خشن، تند وتیز،بران
حادث: نوشده
حادث شدن: روی دادن، پدید آمدن
حادثه: رویدد، رویداد، رخداد، پیشامد، پدیده
حادثه جویی: بیباک
حاذق: کاردان، زبردست، چیره دست
حارب: رزمجو
حارث: کشاورز، روستایی، برزگر
حاره: گرم، سوزان، تفتان
حاسد: رشکین، بدخواه، بد اندیش
حاش الله: پَرغَست
حاشا:هیچگاه،هرگز،مبادا
حاشاکردن: زیرش زدن
حاشیه: کرانه (ڀ)، کناره، دامنه، پیرامون، پهلو
حاصل:دستاورد،دستامد،فرآورده،سازه،ساخته،دستیافت،بهره،برداشت
حاصل از:برآمده از
حاصل خیز: پربار، بارور
حاصل شده: برآمده
حاصل نمودن:بدست آوردن- رویانیدن
حاصل خیز: پربار، بارور، بارده
حاضر:همراه،هست،فراهم،پیدا،پدیدار،بوده، باشنده، باشا،آماده،اکنون
حاضر یراق: آماده
حاضران: باشندگان
حاضرجواب: آماده پاسخ
حافظ:نگهدار،نگهبان،ازبردانستن،پاسبان،بیاد داشتن،
حافظه: یادآوری، یادانبار، یاد، ویر، بَرم
حاکم:آرنگ (ه ب)فرمانروا،فرماندار،پادشاه،استاندار
حاکمیت: فرمانروایی
حاکی: نمایانگر، نشانگر، گویا، بازگوینده
حال:خوشی،جایگیر،تندرستی،تاب،اینگاه،اینک،ایدون،امروزه،اکنون
حال آن که: شگفت آن که، از سویی
حال آنکه: شگفت آن که، اینک آنکه، از سویی
حال که: کنون که، اینک که، اکنون که، اکنون
حالا: هم اینک، هم اکنون، کنون، اینگاه، اینک،ایدون،اکنون
حالا حالاها: به این زودیها
حالت:اَستِش،کنونه،فتن،سان،چونی،چند وچونی،چگونگی
حالی: هنگامیکه، هنگامی
حامل: بردار، بارآور، بُردار
حامله: باردار، آبستن
حامی: هوادار، پشتیبان، پشتوان
حامیان: هواداران، دلبستگان، پیروان، پشتیبانان
حاوی: فراگیر، دربرگیرنده، در بر گیرنده
حایر: سرگشته، سرگردان
حایز: دارای
حایز اهمیت: شایسته، درخور
حایز اهمیت: مَهَندین، شایسته، درخور
حائر: سرگشته، سرگردان
حائز: دارای، دارا
حائز اهمیت: شایسته، درخور
حائز اهمیت: مَهَندین، شایسته، درخور
حب:مهرورزی، مهربانی، دوستی  واژهنامه پارس ی سره
حب الذات: خود خواهی
حباب: گنبده، گنبدک، غوزاب، غنچاب
حبس: زندانی شدن، زندان کردن، زندان، بند، بازداشتگاه
حبس ابد: زندان ابد
حبه: دانه، دان، تخم، برز
حبه تخم: دانه
حبوب: دانهها، بنشن
حبوبات: دانهها، دانه، دانگیها، بنشن
حبیب: یار، دوست داشتنی، دوست
حتا: هتا،تا جایی که،تا آنجاکه،تا انجا که، تا،با این که،اگرچه
حتما: هر آینه، ناگزیر، بیگمان، بیبرو برگرد
حتماً:هر آینه،مرز، کران، بیگمان
حتمی:سد درسد-رخ دادنی،چاره ناپذیر،بیچون وچرا،بایسته،
حتی:هتا، تا جاییکه، تا آنجاکه،تا، با اینکه،اگرچه
حتی الامکان: تاجاییکه بشود،تابتوان-تابشه-
حثیثالحرکت: زودْرو ( هد ) ،
حجاب: پوشیدگی، پوشش، پردهداری، پرده، پردَک
حجار: سنگ تراش
حجامت: بادکش کردن
حجب: کمرویی، شرم
حجت: گواه، فرنود، برهان
حجر: سنگ
حجره: کلبه، دکه، خانه
حجله: خانه آراسته، پرده
حجم: گنجایش، اندازه
حجم اطلاعات: ها گنجایش آگهی
حجم مطالب: گنجایش گفتارها
حجیم: گنجا، گُنجا
حد:مرز،کناره،کنار،کرانه،کران،سر،رأس،پایان،پا،اندازه
حدّت: تندی (ڀ) ،
حدّت نظر: تیزدیداری ( هد ) ،
حد اعلی: والاترین جاه، والاترین جا،فرینه،جایگاه والا،
حد اقل: کَمَش- کمینه، دست کم
حداکثر: بیشینه
حد سفلی: زیرینه
حد وسط: میانه، مرز
حد وفور: به فراوانی
حداقل: کمینه ( ه ف )، کمترین، دست کم
حداکثر: دست بالا، ترین بیش، بیشینه، بیشترین
حدت:خشم، تیزی، تندی
حدس:گمانه، گمان بردن، گمان،گاس،پندار،انگار
حدس زدن: گمانه زنی، گمان کردن
حدس میزنم: میگاسم، گمان میکنم، گمان میزنم
حدسی: گمانیک
حدفاصل: میانه، میانک
حدقه: کاسه چشم
حدود:نزدیک به، نزدیک، کم و بیش، پیرامون، اندازه
حدودی: اندازهای
حدیث:گفتار، گفت، سروا، سخن، داستان
حذر:پرهیز،دوری، پروا
حذر داشتن: پرواییدن
حذف: ستردن،زدایش،راندن،دورکردن، پاک کردن،انداختن، نیست،نابود،
حذف کردن:نیست کردن، نابودکردن،ستردن،زدایش،پاک کردن،
حراج: فروش ویژه، ارزان فروشی
حرارت: تبش ( هد )، گرمای، گرما، سوز
حرارتی: گرمایشی
حراست: نگهداری، نگهبانی، پاسداشت، پاسداری، پاسبانی
حراف:سخنور، پرگو، پرسخن،پرچانه، پر گفتار،پر چونه 
حرام:ناروا،ناپسند،نابایست،ناشایستگی،ناشایست، ناسازگار
حرب: نبرد، کارزار، رزم، جنگ، پیکار، آورد
حربه: نیزه، کارد، شمشیر، ترفند
حرص: آزکامگی، آز
حرص زدن: آزوند بودن
حرص و جوش: خود خوری
حرف:وات،بندواژه(حرف الفبا)، واج،همنشینی، گفته،گفتگو،سخن
حرف اضافه: فزونواژه
حرف الفبا: بندواژه
حرف آخر: سخن پایانی
حرف آوادار: واکه
حرف بی ربط: یاوه، سخن نادرست، چرند
حرف ربط: واژه پیوندی، پیوندواژه
حرف زدن: گفتن، سخن گفتن، سخن راندن
حرف سین: بندواژه سین
حرف صدادار: واکه
حرف مفت: سخن نابجا
حرفه: کار، شگرد، پیشه
حرفه ای:زبردست،چیره دست،کاری،کارشناسانه،کارشناس،کاردان،آزموده،
حرفها:سخنان
حرفه ای:کارورانه،کارشناس،کاردان،چیرهدست،پیشهورانه،پیشهکاری
حرکت: جنبش (ڀ)، جُنبه، تکان، پویش
حرکت ارادی: جنبش بهخواست ( هد ) ،
حرکت دادن: نوانیدن، جنبیدن
حرکت سماویه: جنبش آسمانی (ڀ) ،
حرکت کردن: جنبیدن، تکان خوردن
حرکت کن: بجنب
حرکت وضعی: جنبش بخود
حرم سرا: پرده سرا، اندرونی
حرمان: نومیدی، ناکامی، ناامیدی
حرمت: آزرمِش، گرامش، آزرم، آبرو، ارزش،ارجمندی، ارج
حرمسرا: شبستان، پرده سرا، اندرونی
حروف: واجها، واتها، سخن ها ها، بندواژه
حروف اضافه: افزونواژگان
حروف ربط: پیوندواژگان
حروم: پامال
حریر: دیبا، پرنیان، پرند، ابریشم
حریص: آزکامه ، پُرکامگی، آزوند، آزور،آزمَند
حریف: همزور، همچشم، همباز، هماورد، هم نیرد، هم آورد
حریق: سوختن، آتش سوزی
حریم:گرداگرد، سرا، پیرامون،بارگاه، ارجگاه
حریم خصوصی: پوشیدگی
حزانت: سرپرستی
حزب: گروه، دسته، جرگه، توده، باهَماد
حزب سیاسی: باهَماد
حزن: دلتنگی، اندوه، افسردگی
حزن انگیز: اندوهبار
حزین: غمگین، غمزده، پژمان، اندوهگین، افسرده
حس: سُهِش دریافت، دریابش، اندریافت
حس گر: دریافتگر، دریابنده، دریابشگر
حساب: مارِش،شمارشگری، شمارش،شمار،رایشگری، شمارگان، برآورد
حساب بردن: ترسیدن
حساب شده: سنجیده
حساب کردن: همارنیدن، شمردن، راییدن، بر شمردن
حسابدار: شمارگر، شماردار
حسابداری: شمارگری، شمارداری
حسابگر: دوراندیش
حسابی: والا، درست، ارزشمند
حسادت: رشک، چشم تنگی، تنگ چشمی 
حساس:سسگر-نازوک،نازک،شکننده،زودکنش،زودرنج، نیک دریاب،دلنازک،دریابنده
حساسیت: سهندگی، سترسایی، سُهندگی، انگیزش
حساسیت برانگیز:سُهنده
حسب:شَوَند، برابر، انگیزه، اندازه
حسب الامر:به فرموده،به فرمایش، به فرمان، به دستور،
حسب الامکان: تا جایی که شود
حسب الفرمایش:به فرموده، برابر فرمایش
حسد:رشکورزی، رشک، چشم تنگی
حسرت: دِژمان ( ه ب )، دریغا، دریغ، آرزو بدل، افسوس
حسرت خوردن: اَندَمیدن
حسگر: دریافتگر، دریابنده، دریابشگر، پرواسنده
حسن: نیکی، نیکویی، زیبایی، درستی، خوبی
حسن نیت: دوستی، دوستانگی
حسنه: نیکودان، نیکو، نیک اندیشی، نیک
حسود:رشکوَند،رشکبر،چشم تنگ، بد اندیش
حسی:سهشی،سُهشی، دریافتی،دریابشی، پرماسه ای
حشرات: تارپایان
حشره: تارپایَک، تارپای، تارپا
حشم: گله و رمه
حشمت: شکوه، بزرگی، بزرگواری
حشیش: منگ، شاهدانه، بنگ
حصار: مرزبندی، کلات، دیوار، دژ، پرچین، برج، بارو
حصول: بدست آوردن
حصیر: بوریا
حصیر بوریا: بلاج
حضار: هم نشینان، باشندگان
حضرت: فرمند، سرور، سرکار
حضرتعالی: فرمند، سرور، سرکار
حضور:هست،نزدیک،نزد،رودررویی،درگاه،پیشگاه،پدیدی،پدید،بودن،آمادگی
حضوربهم رساندن: گرد هم آمدن
حضورا: نزدباش، روبرو
حضوراً: نزدباش، روبرو
حظ: شادمانی، خرسندی، بهره
حفاری: کندن، کاویدن، کاوش
حفاظت: نم، نگهداری، نگاهبانی، پاسبانی
حفر کردن: کندن، فروکندن
حفره: مغاک، گودال، سوراخ، چاله
حفظ: یادسپاری، نگهداری، نگهبانی، پاسداری،پاسبانی،اندوختن،از بر
حفظ اسرار: رازداری، رازبانی
حفظ الصحه: بهداشت
حفظ بودن: یاد داشتن (ڀ) ،
حفظ کردن: نگهداشتن، نگهداری کردن، از بر کردن
حق:هوده،هده، هُده،هَستو، سزا، روا، راست ودرست،راست، درست، داد
حق التحقیق: پژوهانه
حق التدریس: آموزانه
حق الثبت: نگارشانه
حق الزحمه: دستمزد
حق السکوت: خموشانه
حق العمل: کارمزد
حق توحش: جانورانه، جانورانگی
حق شناس: سپاس دار
حق ماموریت: کارانه
حقارت: زبونی، خواری، پستی
حقانیت: سزاواری
حقایق نهفته: ها پنهانه
حقجو: راستجوی، جوینده راستی
حقدار: هودهمند
 حقشناس: سپاسدار
حقه: نیرنگ،نارو،گول، کلک،فریب، دغل،ترفند
حقه باز: نیرو، ترفندگر، پشت هم انداز
حقوق:کارانه(دستمزد)هوده ها،دستمزد،دادیک،جیره،پاداش 
حقوق بشر:درست دانیهای مردم،درست دانستههای مردم
حقوق بگیر: مزدور، مزد بگیر
حقوق دریافتی: دستمزد
حقوقدان: هودهشناس، دادیکدان
حقوقی: هودهای، دادیکی
حقیر: کوچک، کُهتَر، فرومایه، خوار، خرد، پست، بیمایه
حقیر شد: کوچک شد
حقیر شدن: کوچک شدن، خوار شدن، پست شدن
حقیقت:راستی،درستی فرهود،راستینه،راستینگی،درستی وراستی،آمیغ
حقیقت طلبی: راستی خواهی، آمیغ پژوهی
حقیقتا: راستیرا، براستی
حقیقی: راستین
حک: نگاشته، نگاشتن، کندن، تراشیدن
حکاک: نگاشت کننده، نگارنده، نگارگر، مهرساز، کنده گر،تراشگر
حکایت: سرگذشت، داستان، افسانه
حکم:میانجی،گزاره،فرمان،فرداد،دستور،داور،دادور،امر
حکما: فرزانگان
حکمت: فرزانگی ( هد )، فرزان ( ه ب )، فرزانش
حکمران: فرمانروا، فرمانده
حکمرانی: فرمانروایی، فرماندهی
حکمیت: میانجیگری، ریش سپیدی، داوری
حکومت: کشورمداری، فرمانروایی، فرماندهی، سرپرستی،سالاری
حکومتش: فرمانروایی اش
حکومتی: درباری
حکیم: فرزانه،دانا،خردمند، آگاه نیکودان، دانای راستدان، نیکیپذیر،
حل:گمیزش،گشوده،گداخت،چاره،بازکردن،بازگشود،آمیختن
حل شدن:گشوده شدن،چارهشدن،پاسخ داده شدن،آب شدن
حل کردن:گشودن،چارهجویی،چارهکردن،پاسخ دادن،آب کردن
حلال: گمیزنده،گشاینده،گشایشگر،کارگشا،روا، پاک،پاکیزه
حلاوت: گوارایی، شیرینی، شیرین
حلق: گلوگاه، گلو
حلقه:زُرفین،چنبره،چنبر،انگشتری-گرده
حلقه بگوش: فرمانبردار، بنده
حلقه زدن: گرد نشینی، پره زدن، پره بستن
حلقوم: نای، خشک نای، خرخره
حلقوی:گرد،زرفینی
حلم: نرمش،شکیبایی،بردباری،آرامی
حله: کوی،جایگاه، جامه
حلوا:نرم شیرینی،شیرینی
حلیم: با گندم ( ه ب ) ،
حمّام:گرمابه ( ه ب ) ،
گویش تاجیکى : -: ازصمیم دل-: دخالت کردن-: با نیت خالص-گوش: خاطرنشان کردن-: امکانات مادی داشتن-به دست درآوردن: صاحب شدن
نمونه پهلوی –کارتاران:عاملان دولتى-:خاصیت-:محروم-:موعظه-آفریتاری:قدرت خلاقه-:قیم افسرانیدن:منجمد کردن:کفاف:اسراف:فانى فى الله چین ابرو گشادن:رحم کردن :فریب دادن:بسیارمشتاق: منجم
پنگاشتن:رسم کردن و توصیف کردن پنافتن:گرفتن مجرای آب وشیرحیوانات
: تولید کردن:ملاحظه کردن انبازیدن: شریک شدن-معزول:ریویده-انجماد:فسراندن
حمار: خر،الاغ، استر
حماسه:رزمی، دلیری، دلاوری، پهلوانی
حماسی: پهلوانی
حماقت:نادانی،کودنی،کم خردی،سبک مغزی،بیخردی
حمال:ترابر،بارکش،باربر
حمام:گرمابه
حمایت:هواداری، همیاری،همدلی،جانبداری،پشتیبانی
حمایت کردن:اَندَخسیدن(ه ب)،
حمد:ستایش، سپاس
حمل: ترابری، ترابردن، بردن، باربری
حمل کردن: ترابردن
حمل و نقل: جابجایی، ترابری
حمل ونقل: ترابری
حملات: آفندها
حمله:یورش،تکش،تک،تازش،تاختن، تاخت وتاز،آفند 
حمله کردن:آفندیدن( هب)رزمیدن،تازیدن،تازش- تاختن،آفند کردن
حمله متفابل: پادرزم
حمیت: مردانگی، جوانمردی
حمیرا: سرخ فام
حنا: یرنا، سرخینه، برناک
حناء: یرنا، سرخینه، برناک
حنجره: خشکنای، خشک نای، چاکنای
حوا: مَشیانه
حوادث: رویدادها، پیشامدهای
حوادثی: پیشامدهایی
حواس: یادها، ویر، گیراییها، سُهش
حواس پرت:گیج، کم یاد، کم ویر، پریشان یاد
حواشی: کنارهها، پیرامون
حواله: واگذاری، سپرده، چک، برات
حوالی: نژادشناسی،نزدیکیهای،نزدیکیها،گرداگرد،دوروبر،پیرامون
حوایج: نیازمندیها نیازها،
حوائج:نیازها، نیازمندیها
حوزه:گستره،گرداگرد،کوی،زمینه،دامنه،پیرامون،پهنه،برزن،برخ،بخش
حوزه علمیه:هیربدستان
حوصله:شکیبایی، دل وَرَس، توان، تاب، بردباری
حوصله‌ سر بردن: بیزار کردن
حوض: تالاب، آبگیر
حول: در مورد، پیرامون
حول و حوش: دور و بر، پیرامون
حومه: گرداگرد شهر، برون شهر
حی: زنده
حیا: شرم، آزرم، آذرم
حیات: هستی، زیست، زندگی، زندگانی، جان
حیاط: میان سرا، سرا، دیواربست، بیرونی -ککش
حیانا: گاهگاه، گاهگاهی، شاید، اگر
حیث: هر کجا، جا، آنجا که
حیثیت: آبرو، ارزش
حیران: مدهوش ( ه ب )گیجیده ( ه ب ) 
حیران:شولیده(هب)هاج وواج،گوشوان،سرگشته،سرگردان
حیران شدن: شولیدن ( ه ب )، هاژوییدن
حیرانشده: شولیده ( ه ب ) ،
حیرانی: شیفتگی ( ه ب ) ،
حیرت: شگفتی
حیرت انگیز: شگفت آور، شگفت انگیز
حیرت آور: شگفت آور، شگفت انگیز
حیرت زده: شگفت زده
حیز:هیز، نامرد، چشم چران
حیص و بیص: کشاکش
حیض: دَشتان
حیطه: گستره
حیف: دریغ، آخ، افسوس
حیف شد: تباه شد
حیف شدن: تباه شدن
حیف که: افسوس که
حیف نان: نمیشدنی
حیلت: نیرنگ، فریب، شیله، دغل
حیله:کیدآوری(ترفند)،نیرنگ،مکر،فسون،فریب،شیله،دغل،تزویر
حیله گر: فریبکار، فریبا
حین: هنگام، میان، زمان
حیوان: زیستار، دَد، جانور، جاندار-آزل
حیوان وحشی: دد، جانور درنده
حیوانی: دَد وَش، جانوری
حیوانیت: جانوری
خ
خاتم: نگین، پایانی، انگشتری
خاتمه: فرجام، سرانجام، ته، پایان
خاتمه دادن: پایان دادن، بفرجام رساندن، بپایان بردن
خاتمه کلمه: پی چسب
خاتمه یافتن: پایان یافتن، انجامیدن
خاتون:کدبانو، بانو
خادم: پیشیار(ه ب)نوکر، کارگزار، فرمانبر،چاکر،پیشکار
خارج: بیرون، برون
خارج از: بیرون از، بیرون
خارج از توان: ناتاوَست
خارج از کشور: بیرون از کشور
خارج شدن:بیرون شدن)فراجستن،بیرون شدن،درشدن،بیرون شدن
خارج قسمت: بهر
خارجه: بیگانه، برونمرزی، برونمرز
خارجی: فرنگی، بیگانه، بیرونی، برونی، انیرانی
خارق العاده:نوهنجار،فراپندار،شگفت آور،شگفت انگیز،چشمگیر
خازن: انباره
خاص: ویژه، برگزیده، برجسته
خاصره: تهیگاه
خاصه: ویژه
خاصی: ویژهای
خاصیت: ویژگی، سودبخشی-گتش
خاضع: نرم رفتار، فروتن، افتاده
خاطر: یاد، ویر، هوش، دل
خاطر جمع: آسوده دل
خاطر خواه: شیفته، خواهان
خاطر نشان: یادآوری، یادآوردن، یادآور شدن
خاطر نشان کرد: یادآوری کرد –یادرَس شدن
خاطرات: یادمانها، یادبودها
خاطرخواه: دلباخته
خاطرنشان: یادآوری،یادآور،گوشزد-گوشرسی
خاطره: یادنامه، یادمان، یادگار، یادبود، یاد بود
خاطی: لغزشکار، گناهمند، گناهکار، بزه کار
خاقان: شاه
خال: فند
خال کوبی: فند کوبی
خالدار: فندین، پرش
خالص:آویژه،ناب،سره،زدوده،پالیده،پاک،بیآلایش،ناب اور
خالصانه: بیآلایش
خالصی:سارایی، سارا
خالق:دادار،پدیدارنده،باشاننده،آفریننده،آفرینشگر،آفریدگار
خاله:مادرتا، مِرخا،دایزه-مارتا
خالو: کاکو، دایی
خالی: ونگ، تهی، تُهی، پوچ
خالی ازسکنه بی‌آدم
خالی و عریان: تهی و تهک
خام طبع: ناپخته سرشت، خام سر
خان: کیا، سالار، بزرگ
خانقاه: خانگاه
خانم: کدبانو، دوشیزه، بانو
خانه ییلاقی: خانه تابستانی
خاویار: تخم ماهی
خرجی (زندگی): پایْدَم
خاین: نابکار،دشمنیار،دشمن یار-کژپیمان
خائن: کژپیمان(هد)نامرد،ناراست،نابکار،دشمنیار،دشمنیار
خباثت: ناپدید، ناپاکی، پلیدی، بدنهادی، بدسرشتی
خباز: نانوا 
خبازی: نانوایی
خبث: پلیدی، بدنهادی، بدسرشت
خبر: نوداد، گزارش، رسیده، تازه، پیام، آگهی، آگاهی
خبرچین: سخن چین، انیشه
خبرداشتن: آگاه بودن
خبردادن: پیام دادن، آگاه کردن
خبرگان: کارشناسها، کارآزمودهها، زبردستها، آگاهان
خبرگزاری: نوگزاری، پیام گزار، پیام رسان، بنگاه پیام رسانی
خبرنگار: نودادنویس، گزارشگر، روزنامه نویس
خبره: ورزیده، کارشناس، کارازموده، زبردست، آگاه
خبرها: تازهها، پیامها، آگاهیها، آگاهی
خبری: آگاهی
خبط: لغزش، کژروی، کجروی
خبیث: ناپاک، گجستک، پلید، بدنهاد، بدسرشت
خبیر: کاردان، کارآزموده، آگاه
ختم: واپسین، پایانی، پایان دادن، پایان
ختم شدن: پایان یافتن، انجام شدن
ختم کردن: پایان دادن
خجالت: شرمندگی، شرمساری، شرم، سرافکندگی، آزرم
خجالت آور: شرم آور
خجالت کشیدن:چَکَسیدن)شرمیدن،شرمنده شدن،شرم کردن،شرم داشتن،شَرمیدن
خجالت می کشم: شرم دارم
خجالت میکشم: شرم دارم
خجالتی: کمرو، آزرمگین
خجل: شرمسار
خجل شدن: شَرمیدن
خجول: کمرو، شرمگین، شرمسار، آزرمگین
خدا حافظ: درود، خدا نگهدار، بدرود
خدا رحمتش کند: خدا بیامرزدش
خداحافظ: بدرود، خدانگهداریا بدرود، خدانگهدار، بدرود
خداحافظی کردن: بدرود گفتن، بار بستن
خدای واحد: خدای یکتا
خدشه: خراش، آسیب
خدعه: نیرنگ، فریب، ترفند
خدمات: کارها، دستیاری
خدمت:نیرورسانی،فرمانبری،زاور،دستیاری،تیمار،پیشکاری،پرستش،به کاررفتن،بندگی
خدمت سابقه: دیرینگی
خدمت شما: بفرمایید
خدمت کار: نوکر، کارگزار، زاور، پیشیار، پیشکار، پاکار
خدمت کردن: کارگزاری، پیشکاری، پرستیدن
خدمتکار: پیشیار ( ه ب )، پیشکار ( ه ب )، پاکار ( ه ب ) ،
خدمتکار: زاور
خدمتکار: پرستار
خذلان: ویران، ناآباد
خراب: ویرانگر، ویران، نابود، نابسامان، رمبیدن، رمبش
خراب شدن: گزند دیدن، آسیب دیدن
خراب کردن: فرو شکاندن، از کار انداختن
خرابات: نیایشگاه، مهرابه، خورآباد
خرابکار: ویرانگر
خرابکاری: ویرانگری
خرابه: ویرانی، ویرانه، کندمه
خرابی: ویژگان، ویرانی
خراج: دهشمند، دهشگر، باژ، باج
خراط: خراشگر، چوب تراش
خرافات:یاوهها
خرج:هزینه
خرج سفر: هزینه راه
خرجین: نبان، توشه دان، باردان
خرطوم: شنگ، بینی پیل
خرقه: شولا
خرقه افکندن: بیخودگشتن
خرقه پوش: سوفی، جولخی
خروج: بیرونی، برون روی، بیرون رفتن، بیرون، برونشد، برونش، برونروی، برونرفت
خروجی: واشدگاه
خزانه: گنجینه، گنج
خزانه دار: گنجور 
خزانهدار: گنجور
خزانهداری: گنجوری
خزف: سفال
خزینه: گزینه، گرمابه، پالاب
خسارات: ها آسیب
خسارت: زیانکاری، زیان بردن، زیان
خسارت دیدن: آسیب دیدن، آزار دیدن
خست: کنسی، چشم تنگی
خسوف: گرفت ( ه ب )، ماه گرفتگی، گرفتن ماه، گرفتگی ماه
خسیس: گِنِس،کنس، زُفت،تنگ چشم
خشن: سخترو، درشترو، خشمگین، تند خو
خشوع: نرم رفتاری، فروتنی کردن، فروتنی، افتادگی
خشونت:درشتی(ڀ)سخترویی،درشتخویی،خشم، تندخویی، پرخاش،بدرفتاری
خشیت: فروتنی
خصلت: نهاد، منش، سرشت، خیم، خوی، خو
خصم: ستیزه جو، دشمن، پیکارجو
خصمانه: دشمنگونه، دشمنانه
خصوص: ویژه، باره
خصوصا: بویژه، به ویژه
خصوصاً: به ویژه
خصوصی: ویژه نامها، ویژگانی، مردمی
خصوصیات: ویژگیها
خصوصیت: ویژگی
خصومت: ستیز، دشمنی
خصیصه: ویژگی
خضوع: فروتنی، افتادگی
خط:سَمیره(هندسی)دبیره(نوشتار)نوشت،راسته،راستا،دست نوشت، بند
خط آهن: راه آهن
خط فاصله: جداگر
خط کش: پگمال، پَگمال
خط مشی: روش، راه و روش، راه
خطا: نادرستی، نادرست، سهو، چینه، بزه، ایراد، اشتباه
خطا کار: بزهکار، بزه گر
خطاب: سخن
خطاط: خوشنویس
خطاطی: خوشنویسی
خطاکار: گناهمند
خطر:ناگواری،مرگ آور،گزند،سیج،زیان،ترس،بیم،آسیب
خطرناک:ترسناک، بیمناک،هراس انگیز،گزندبار،زیانبار،دشوار،آسیب زن
خطه: مرز و بوم، کشور، سرزمین
خطی: دستنویس، دست نویس
خطیب: سخنور، سخنگو، سخنران
خطیر: والا، کلان، بزرگ
خفٌاش: کورشاپرک
خفّت: سبکی ( هد ) ،
خفا: پنهانی ( هد )، نهفته، نهان، پنهان
خفاء: نهفته، نهان، پنهان
خفاش: کورشاپرک، شبکور، شب پره، بِیواز
خفت: سبکساری ( هد )، کوتهمایگی، سبکی، زبونی، خواری
خفه: خپه
خفیف: کوچک، کم، سبک
خلا: ونگی، تهیگی، پوچی
خلاء: تهیگی، پوچی
خلاص: رهایش ( هد )، رهایی، رها، آزاد
خلاصه: گزیده، کوتاهشده، فشرده، چکیده
خلاصه اینکه: بدین سان
خلاصه کلام: سخن کوتاه
خلاصی: رهایی
خلاصی یافتن: رستن
خلاف:وارون،ناسازگار،زشتی،رویاروی،دربرابر،تبه، بزه، بدی
خلافکار: کژکار، تبهکار، بزهکار  واژهنامه پارس ی سره
خلافکاری: تبهکاری
خلاق: آفریننده، آفرینشگر،آفرینا آفریتار
خلاقانه: نوآورانه، آفرینشگرانه
خلاقیت: نوآوری، نوآفرینی، آفرینشگری
خلال: هنگام، کمبود، کاستی، درمیا ن
خلایق: مردم، تودهها، آفریدگان
خلسه: ربودگی
خلط: درهم آمیخته، خل، چرک، آمیزه، آمیختگی
خلع: برکندن، برکناری
خلع سلاح: زدافزاری
خلع کردن: برکنار کردن
خلعت: دادشاد، پیشیاره، پیشکش
خلف: فرزند، جانشین، بازمانه
خلف وعده: ناسازگاری، پیمان شکنی
خلق:نو آوری،منش،مردم،فرخوی،سرشت،رفتار،خیم،خوی،خو،توده،آورش،آفرینش
خلق الساعه: نوپدید
خلق الساعه: هنگامی
خلق شده: آفریده
خلق کردن: ساختن، آفرینش، آفریدن
خلقت: نهاد، سرشت، آفرینش
خلل: گشادگی، رخنه
خلل ناپذیر: تباهی ناپذیری، آسیب ناپذیری
خلوت: نهانی، نهانگاه، تنهایی، پنهانی
خلوت سرا: شبستان، اندرونی
خلوت نشین: مردم گریز، پرده نشین
خلوص: نابیوسان، نابی، سره گی، سرگی، سارا، سادگی
خلوص نیت: پاکدلی
خلیج: شاخابه-کنداب، شاخاوه، شاخاب، آبگیر،آبکَند
خلیج فارس:کنداب پارس، شاخاب پارس، شاخاب ایرانی،آبکند پارس
خلیفه:جانشین، پادشاه تازی
خلیق: خوش خوی
خلیل: یاور، یار، دوست
خمار: ناوان، میزده
خمر: مستی آور، باده
خمس: یک پنجم، پنجک، پنج یک
خمود: دلتنگ، پژمرده، افسردگی
خمیر: ورآ، کشا
خمیره: سرشت
خنثی: نرماده، کماسه، کُماسه، خنزک، خَنزَک، بیسو، امرد
خنثی کردن: بیکنش کردن
خنجر: سرنیزه، دشنه، خونبر
خندق: گودال، گندک، کنده، کندک
خنده قهرآلود: زهرخند
خواب غفلت: خواب گمراهی، خواب فراموشی
خواری: زبونی، پستی
خواست باطنی: خواست درونی
خواص: ویژگان ( ه ب )، یاران، ویژگیها، ویژگی
خوانین: خانها
خوب بودن حال:خوشی،خوش بودن،چاق بودن دماغ،تندرست بودن
خوب سیرت: پاکدل، پاک نهاد
خوب صورت: زیبا، خوش چهره، خوبروی
خود رای: خویشکار، خود رای، برمخیده
خود رائ: خود رای، برمخیده
خود مختار: خودگردان، خود توان
خودرو کروکی: خودرو روباز
خودکفا: خودبسنده
خودمختار: خودگردان
خورش قورمه سبزی: سبزه خورش
خورش قیمه: ریزه خورش
خوش اخلاق: نیک خوی
خوش اقبال: نیکبخت
خوش بیان: شیرین سخن
خوش ترکیب: خوش ریخت
خوش تیپ: منوچهر، خوش چهرمان
خوش حساب: خوش پرداخت
خوش خدمتی: چابلوسی  واژهنامه پارس ی سره
خوش خط: خوشنویس، خوانا
خوش خط و خال: دلفریب
خوش خلق: خوشخوی، خوش رفتار، خوش خوی
خوش سلوک: مهربان، خوش رفتار
خوش سلیقه: خوش پسند
خوش سیما: خوشرو، خوبروی
خوش صحبت: خوش سخن
خوش صدا: خوش آواز، خوش آوا
خوش طبع: نیکنهاد
خوش طینت:نیکومنش،نیکونهاد،نیکوسرشت، خوبسرشت
خوش فکر: نیک اندیش
خوش قامت: خوش اندام
خوش قول: خوش پیمان
خوش قیافه: خوبچهر
خوش کلام: سخنور، خوش گفتار
خوش لحن: خوشنوا، خوش آوا
خوش لقا: زیباروی
خوش لهجه: خوشگوی
خوش مشرب: نیک رفتار
خوش معامله: خوش داد و ستد
خوش منظر: خوش چشم انداز
خوش نظر: خوش نگر
خوش نغمه: خوش آواز
خوش نقش: خوش نگار
خوش یمن: فرخنده
خوشاخلاق: ساویز ( ه ب ) ،
خوشحال:شادمان،شادکام،شاد،سرخوش،دلشاد،خورسند،خرسند
خوشخلق: ساویز ( ه ب ) ،
خوشقامت: خوشرُست
خوشنیت: خوشسِگال
خوشوقت: شاد
خوف:هراس، ترسیدن، ترس، بیم، باک
خوف برداشتن: هراسیدن، ترسیدن، بیم داشتن
خوفناک: هراسناک، سهمناک، ترسناک، بیمناک
خوک وحشی: گراز
خوی گرفتن: آمخته شدن
خیاط: دوزنده، درزی، جامه دوز
خیاط خانه: دوزندگی
خیال: گمان، پندار، انگارش
خیال انگیز: پنداشت آور، پنداشت انگیز، پندارآور، پندارانگیز
خیال کرد: پنداشت
خیال کردم: گمان کردم، پنداشتم
خیال کردن: گمان کردن، سمردیدن، پنداشتن، انگاشتن
خیالی: پنداری، پندارآمیز
خیام: چادر دوز، تاژ دوز
خیانت: نامردی، ناسپاسی، ناراستی، دشمنیاری
خیانت در امانت: پیمان شکنی
خیانت کردن: دغاکردن
خیر:نیکوکار،نیکو،نیک،شایسته،خوش،خوب،جوانمرد،بزرگواری،
خیر اندیش: نیک خواه
خیر رساندن: سود رساندن، دستگیری
خیر مقدم: خوش آمد
خیرات دادن: بخشش در راه خدا
خیرخواهانه: نیکخواهانه
خیرمقدم: خوشامد، خوش آمد
خیریه: نیکویی، نیکوکاری، نیکوکارانه، رستگاری
خیل: گروه، سپاه، تیره
خیلی: فراوان، بسیار، انبوه
خیمه: چادر، تاژ
خیمه بزرگ: خرگاه، اسپک
خیمه شب بازی: تاژ بازی
د
دِپورت: بازگرداندن
دِرم: درهم، درم
دِماغ: مغزینه
دابل کلیک: دو تلنگر
داخل:میان،درون،تویا درون،تو،اندرونی،اندرون،اندر
داخل کشور: درون کشور
داخلی: اندرونی (ڀ)، درونی، خانگی
داد و قال: داد و فریاد، داد و بیداد
داداش: برادر
دادن صیقل: زدایش
 دادههای اصلی: ها فرداده
دارالتادیب: زندان، آموزندان، ادبگاه
دارالتجاره: سوداکده
دارالتعلیم: آموزشگاه
دارالفنون: هنرکده، هنرستان
دارالمجانین: دیوانه خانه، تیمارستان
داربی: شهرآورد
داروغه: کلانتر، پاسبان
داروی مسکن: آرامبخش
داشبرد: تبوکه
داعی: نیایشگر، فراخوان، خواهنده
داغ: نشان، سوزان، اندوه
داکیومنت: گواهی، دبیزه
دانس: پایکوبی
دانلود: بارگزاری
داوطلب:نامزد،درخواستگر،داوخواه،داوخواه،خواستار
داوطلبین: داوخواهان
دایر: پایدار، پا برجا، برپا، آباد
دایره المعارف: دانشنام ه
دایره: فروند)پَرهون،گردی،گرد،دوردار،دف، داریه،چنبر،
دایره المعارف: دانشنامه
دایره زن: دریه زن
دایره زنگی: دریه
دایره کش: پرگار
دایره نصف النهار: پَرهونِ نیمروز
دایم: همیشه،همیشگی، همواره، همش، جاویدان، پاینده،پایا
دایم الخمر: میخواره
دایما: همیشه، همواره، پیوسته
دایمر: دوپار
دایمی: همیشگی
دایی: کاکو
دائره المعارف: دانشنامه
دائم:پدرام (هب)همیشه،همیشگی،همواره،همش،جاویدان،پاینده،پایا
دائم الخمر:میدانها، میخواره- می‌زدَه
دائما:همیشه، همواره، پیوسته
دائماً:همیشه
دائمی: پایِسته ( ه ب )، همیشگی
دب: خرس
دب اصغر: خرس کوچک
دب اکبر: خرس بزرگ
دباغ: چرمگر، تیماجگر، پوست پیرا
دبدبه:شکوه، بانگ، آوازه
دبه:کیسه، آوند
دپورت: بازگرداندن
مدت:هنگام، گه، گاه، زمان، پاس
دجله: تیگرا، اروندرود، اروند
دخالت:میانجیگری،دست درازی،دست اندازی،پادرمیانی-دست کافتن
دخانی: دودزاینده، دودزا
دخانیات: دودگان، دودزایندگان، دودزاها، دودآورها
دخل:درآمد، در آمد
دخول:گام نهادن، درونشد، درون شدن، پانهادن، پانهادگی
درّ: مروارید
در آخر: در پایان
در آن مورد: در آن باره
درّاج: پروازکن ( هد ) ،
در ادامۀ: بَهدنبالَ –پس ازاین
در ارتباط با: درباره
در اسرع وقت:هرچه زودتر،هرچه زودتر،بسیارزود،بسیارتند
در انظار عمومی: پیش دیده همگان
دراهتزاز بودن:بال‌افشانی
در این ارتباط: در این باره
در این خصوص: دراین باره
در این مورد: دراین راستا، دراین باره 
در باب: درباره، دراین باره
در ثانی: دوم این که، از سویی
در جمع: در کنار
در حال: رو به
در حال : درگیر 
در حال توسعه: رو به پیشرفت
در حال حاضر: هم اینک، هم اکنون
در حال رشد: رو به پیشرفت
در حالی که: در هنگامی که، با این که، اینک آنکه
در حالیکه: زمانیکه، در همان هنگام، اینک آنکه
در حد نبودن: درخورنبودن
در حقیقت: راستیرا، به راستی، براستی، بدرستی
در حین: در هنگام، در روند
در خدمت: در پیشگاه
در خصوص: درباره
در دست احداث: در دست ساخت
در دست اقدام: در دست انجام
در دست تهیه: در دست ساخت، دردست انجام
در رابطه با: درباره، در پیوند با
در راس: در بالای
در رأس: در بالا
در صورتی: چنانچه، اگر
در صورتی که: هنگامیکه، چنانچه، با آنکه، اگر چنانچه، اگر
در ضمن:وایَست،وانگهی،همراه با،همچنین،هم هنگام با،درهنگام،افزون برین
در طول: درهنگام، در راستای، در درازنای، در درازنا، در درازا
در عوض: در برابر
در عین حال: همسان با آن، همسان آن، در همان سان، به همان سان
در غیراینصورت: وگرنه-ورنه
در قبال: در برابر، در ازای
در قدیم: ها پیشتر
در کل: سرتاسر، رویهمرفته
در مجموع: رویهمرفته
در محذور: در تنگنا
در مشبک: اژکن
در معیت: همنشین، همراه، به همراه
در مقابل: فراروی، در برابر آن، در برابر
در مقایسه با: در سنجش با
در مورد: درباره
در نتیجه: بنابر این، برآیند اینکه، برآیند این که، ازاین روی
در نظر: فردید، درنگر، درنگ
در نظر آوردن: درنگریستن، درنگر آوردن
در نظر داشتن: درنگر آوردن، به دیده داشتن
در نظرگرفتن:درنگریستن،درنگر آوردن،درنگرداشتن،بیادداشتن،بدید داشتن
در نهایت: سرانجام، در پایان
در هر حال: به هر روی
در هر صورت: در هر گونه
در واقع: به راستی، براستی، بدرستی
در وجه شما: برای شما 
دراسرع وقت: درکمترین، با شتاب
دراصل: از پایه، از بنیاد، از بن
درام: اندوهبار، اندوه
درایت: هوش، خرد، بینش، آگاهی
دراین صورت: بدینگونه
دراین مورد: در این پیرامون
درآوردن دبه: پیمان
دربی: شهرآورد
درج: نوشتن، گنجاندن، جای دادن
درجات: ز ینهها، پایگان
درجه: میزان، زینه، رده، دسته، جایگاه، پایه
درجه حرارت: دما
درجه دار: پایه ور، پایه دار
درجهت مخالف: درسوی وارونه
درحال حاضر: همین دم، هم اکنون
درحقیقت: به راستی
درخصوص: درباره، پیرامون
دردانه: فرمروارید
دررابطه: درباره
درس: آموزه، آموزش
درس اول: آموزه نخست
درس خوان: شاگرد
درس خواندن: فراگرفتن، دانش آموختن، آموختن
درس دادن: آموزش دادن، آموختن
درساژ: خرامش
درساعت: در زمان، در دم
درشکه: گردونه
درشکه چی: گردونه دار
درصدد: درت`ش
درصورتی: چنانچه، اگر
درصورتی که: چنانچه
درعین حال: بهمان سان
درقفا: در پشت، در پس
درک: یادگیری، گیرایی، دریافت
درک کردن: دریافتن، در یافتن، پی بردن
درم: درهم، درم
درمعرض: دستخوش
درمورد: درباره
درنا: پرنده
درجه: زینَه
درنتیجه: سرانجام، برآیند اینکه
درنظرداشتن: در یاد داشتن-نگراندََه شدن
درنظر گرفتن: بشمار آوردن
دریاچه ارومیه: اسپوتا
دریای احمر: دریای سرخ
دریای عمان: دریای مکران
دز: دژ، چنده
دزفول: دژپُل، دزپول
دزیج: چنده گذاری
دزیمتری: چنده سنجی
دست آخر: سرانجام، در پایان
دست بر قضا: ناگهان، ناگاه
دست به عصا: با هشیاری
دست به یقه شدن:گلاویزشدن،دست بگریبان شدن
دست حمایل کردن: دست در گردن انداختن
دست نخست: نورس، نوبر
دستجرد: دستگرد
دستخط: دستنوشت
دسته جمعی: گروهی
دستور: فرمان
دستور جلسه: دستور نشست
دستور قتل: دستور کشتن
دستورالعمل: شیوه نامه، دستورکار، دستور
دسر: پیشیاره، پیشاره
دسکتاپ: میز کار
دسیسه: ترفند نهانی
دعا: نیایش، ستایش
دعا خواندن: باژ داشتن
دعا کردن: نیاییدن، نیایش کردن
دعا میکنم: نیایش میکنم 
دعوا: کشمکش،ستیز،زد وخورد،درگیری،جنگ
دعوا کردن: کتک کاری کردن
دعوت: فراخوانی، فراخواندن، فراخوان
دعوت کرد: فراخواند
دعوت کردن: فراخواندن
دعوت نامه: نامه فراخوان، فراخوان نامه
دعوتنامه: فراخوانی، فراخوانه، فراخوان نامه
دعوی: کشمکش
دعوی کردن: داویدن (ازواژه داویدن) ،
دغدغه: نگرانی، دلواپس، پریشانی
دفاتر: دفترها
دفاع:پشتیبانی،پشتیبان،پدافند،پایداری،ایستادگی-دیفال
دفاع کردن: پدافندیدن
دفتر اسناد رسمی: دفترخانه
دفتر حساب: دفتر رسیدگی
دفتر خاطرات: دفتر یادمانها، دفتر یادبود
دفرمه: دگرریخت
دفع:وازدن،راندن،دور کردن،پس زدن، پداند،پایداری
دفع الوقت: زمان گذرانی
دفعتا: یکهو، یکباره، ناگهان، ناگاه
دفعه: بار
دفن: گوراندن،خاک کردن،خاکسپاری
دفن کردن: گوراندن، خاکسپاری، به خاک سپردن
دفن و کفن: خاکسپاری
دق: رنج، اندوه
دقت:موشکافی،ژرف بینی،ریزبینی،تیزنگری،تیزبینی،باریک بینی
دقت کامل: پاد نگرش
دقت کردن: هوش گماردن
دقیق:تیزبین،تیزنگر،باریکبین،موشکاف،موبمو،ژرفبین،ریزبین،درست،هشیار
دقیقا:هوشدارانه،موشکافانه،درست،بدرستی، باژرفنگری،بریزبینی
دقیقالفکر: باریکاندیش ( هد ) ،
دقیقه: شمار، دم، دَم
دقیقه شمار: دم شمار، دَم شمار
دکان: کرپه، فروشگاه، دوکان
دکاندار: دوکاندار
دکتر: پزشک
دکترین: افراهی، افرا
دکلمه: رو خوانی، بِه خوانی
دکه: کرپه
دکور: آرایه ( ه ف )، آرایه، آراستن، آذین
دکوراتور: آرایهگر ( ه ف )، آراگر، آذین رکا گر، آذین
دکوراتیو: آرایشی ( ه ف ) ،
دکوراسیون: آرایهگری ( ه ف )، آرایش ( ه ف )، چیدمان
دکوراسیون منزل: خانه آرایی
دلاک: کیسه کش
دلال: میانه، میانجی، داد و ستدگر
دلالت: فرنودی، راهنمودی، راهنمایی
دلالی: میانه گری، میانجیگری
دلایل:نشانهها،نخشهها،فرنودها،شَوندها،چراییها، آوندها،انگیزهها
دلقک: لوده، فسوسگر، شوخ، دلغک
دلو: دهوه، آوند آبکشی
دلیجان:گردونه، گاری
دلیل:نشانه،نخشه،فرنود،شُوَند،اگرمند-رهنمون،رهبر،راهنما،چرایی،برهان،آوند،انگیزه
دلیل آوری: فرنایش
دم صبح: سپیده دم، پگاه، بامداد
دماغ: مغزینه، مغز سر
دمق: دمک، دمغ
دمکرات: مردمسالار 
دمل: کورک، آماسه، آبسه
دموکرات: مردمسالار
دموکراتیک:مردمی،مردم سالاری،مردم سالارانه،مردسالارانه
دموکراسی: مردمسالاری، مردم سالاری
ظهورکردن: پدیدآمدن
دنائت: فرومایگی، پستی، بیگوهری
دندان قروچه: دندان کروچه
دندریت: دارینه ( ه ف ) ،
دنیا:گیتی،گردون،کیهان، سپهر،زمین، جهان،اینجهان،این جهان
دنیای مادی: گیتایی
دنیایی: گیتایی، جهانی
دنیوی: اینجهانی ( هد )، گیتیانه، گیتایی، گیتُوی
دنیوی و اخروی: آنجهانی و اینجهانی
دها: هوشمندی، زیرکی
دهاء: هوشمندی، زیرکی
دهاقین: دهقانها
دهر: روزگار
دهقان: کشاورز، دهگان
دوّمین: دومین
کا دو: پیشکش، ارمغان
دوا: دارو
دواب: چهارپایان، چارپایان
دوات: سیاهی دان، دوده دان، دوداب دان
دواخانه: داروکده، دارو خانه
دوام: ماندگاری، دیرندگی، جاویدان، پاینده، پابرجا
دوآلیسم: دوگروی
دوبعدی: دودورا
دوبل: دولا، دوبخش، دو برابر
دوبله: دگرزبانی-لبگری
دوپیس: کت ودامن، دوپاره، دو تکه
دوجداره: دولایه، دودیواره، دوپوسته
دوجین: دو شش
دور: گرد، دورک
دور باطل: دور تباه
دور برداشتن: خیز برداشتن
دوران: گردیدن، روزگار، چرخیدن
دوره: زمانه، چرخه
دوروبر: گرداگرد
دوری گزیدن: پرهیزیدن
دوسیه: گواهی، دبیزه
دوش: آبپاش
دوقلو:همزاد، همایند، توامان
دول: کشورها، فرمدارها
دولت: کابینه
دولتمرد: کارتار
دولتمردان: کارتاران
دولتمند: توانگر
دولتی: فرمانروایی
دولوکس: خوش سر و رو
دوما: دوم اینکه
دوماً: دوم اینکه
دون: ناکس، فرومایه، پست
دون صفت: فرومایه، پست
دیار: کاشانهها، سرای ها ها، سامان، خانه
دیاگرام: نمودن، نمودار
دیالیز: تراکافت
دیانت: خدا پرستی
دیتابیس: پایگاه داده ها ها، انبار داده
دیر: نیایشگاه، آتشگاه
دیر مغان: آتشگاه
دیستوسیا: دشزایی
دیسک: گرده، گرد، گِردک
دیسکت: گرده لرزان
دیسکشن: کالبدشکافی
دیسیپلین: سامان، آراستگی
دیکتاتور: خودکامه، خودسر
دیکتاتورمآبانه:خودکامانه، خودسرانه 
دیکته: گونویسی
دیلماج: ترجمان (ترجمان تازیشده ترگمان -برگرداننده
دیمی: بش
دین: کیش،دین، بدهی،آیین
دینار: دنار
دینامیت: شکافنده
دینامیک: پویاییشناسی ( ه ف )، پویا ( ه ف ) ،
دیه: خونبها
دیو سیرت: دیو سرشت
دیوار مشترک: دیوارِ هنباز
دیوان جزا: دیوان کیفر
دیوان عالی کشور: دیوان دادرسی کشور
دیوان محاسبات: همارستان
دیوانه مزاج: هلک، لچ، روان پاک، خل
دیوث: پژاوند
دیوریشن: دیرش
ذ
ذات: گوهره ،نهاد، گوهره،سرشت،درون،خیم، جم
ذات الریه: سینه پهلو
ذاتا: نهادی، گوهری، سرشتی
ذاتی: نفسی، گوهری، درونی، خدادادی
ذاکر: نیایشگر، ستایشگر
ذایقه: چشش، چشایی
ذائقه: چشایی ( هد )، چشش
ذبح: گلوبری، کشتن، سربریدن
ذبیح: کرپان، سر بریده
ذت: مزه، گوارایی، خوشی، برخورداری
ذخایر: انباشته های
ذخیره: پشتوانه، پس انداز، اندوخته، اندوختن، انبار کردن،انبار
ذخیره کردن: انباردن
ذخیره نهادن: پس دست نهادن ( ه ب ) ،
ذرت: بلال
ذره: ریزه، خرده
ذره بین: ریزه بین، ریزبین، ریز بین
ذکاوت: هوشیاری، شور، زیرکی، تیزهوشی، باهوشی
ذکر:یادآوری،یاد کردن،یاد، نیایش،نرینگی،نام بردن،ستایش
ذکر کردن: یادکردن، گفتن، بازگو کردن، آوردن
ذکور: مردها
ذکی: زیرک، تیز هوش، باهوش
ذلت: سرشکستگی، خواری، پستی، بدبختی
ذلیل: زبون، خوار
ذلیل خوار: زبون
ذم: نکوهش، ناسزا، دشنام، بدگویی
ذمه: تاوان، پیمام
ذهن: یاده، یاد، ویر، هوش، اندیشه
ذهنی: ویری
ذهنیت: نگرش، دیدگاه، جهان بینی
ذهنیت گرا: انگارگرا
ذهنیت گرایی: انگارگرایی
ذوات: فرزندان، زادها
ذواسم: نام دار
ذوب: گدازش،ویتازش
ذوب آهن: آهن گدازی
ذوب شدن: گداختن ، آب شدن : آب‌شَوی
ذوب کردن: گداختن
ذوحیاتین: دوزیست
ذوزنقه: کجدار، فروهشته
ذوعقل: باخرد ( هد )، خردمند
ذوق: هنر،شور،دریافت،خواهش،پسند، پرشور،آرزو
ذوق زدگی: فرخوشی، سرخوشی
ذوق کردن: شادی کردن
ذیصلاح: شایسته، بایسته
ذیقیمت: گرانبها، باارزش
ذیل: زیر، پایین، پانوشت
ذیلا: درزیر، در پایین، پس از این
ذینفع: سودبر
ر
رابط: وابسته، میانجی
رابطه: وابستگی، همبستگی، پیوند، بستگی
راپرت: گزارش
راجع: در پیوند
راجع به: درباره، پیرامون
راحت: ساده، آسوده، آسایش، آسان، آرام
راحت الحلقوم: نرمینه
راحت باش! (نظامی) : آزاد
راحت طلب: تن آسا، آسوده جو
راحتی: سادگی، آسایش، آسانی
رادار: رسباب، ردیاب
رادیاتور: تابشگر
رادیکال:ریشگی(دردانش رایشگری)ریشه ای
رادیو: آواپَرا
رادیو اکتیو: پرتوزا ( ه ف ) ،
رادیو اکتیویته: پرتوزایی ( ه ف ) ،
رادیو و تلویزیون: سدا و سیما 
رادیوتراپی: پرتودرمانی ( ه ف ) ،
رادیوسکوپی: پرتوبینی ( ه ف ) ،
رادیوگرافی: پرتونگاری ( ه ف ) ،
رادیولژی: پرتو شناسی
رادیولوژی: پرتوپزشکی ( ه ف )، پرتوشناسی، پرتو شناسی
رادیولوژیست: پرتوشناس ( ه ف ) ،
راس: مهتر، سرور، سر، سار، تارک
راست اعتقاد: راست باور
راست قامت: راست بالا
راسخ: پایدار، پای برجا، پابرجا، استوار
راضی: خرسند ( ه ب )، دلخوش، خوشنود، خشنود، بهکام
چراغ قوه: چراغ دستی
راغب: گراینده، گرایش، خواهان
رافت: مهربانی
راکب: سوارکار، سوار، راننده
راکد: بیجنب و جوش، ایستاده
راندمان: بهره وری، بازده
راه حل: راهکار،چاره،گره گشا،گره زدا،بیرونرو-دررو
راه شوسه: سواره رو
راه عام: شاهراه-همه رو
راه فرعی: راه روستایی –مالرو-میانبر
راه مخفی: راه پنهانی
راهب: هیربد، دیرنشین
راوی: گوینده، گزاره گر، داستان سرا، بازگوینده
رای: رای
رای العین: چشمدید
رای دادن: سافیدن: آواز دادن
رایت: درفش، پرچم
رایت کلیک: راست تلنگر، تلنگر راست
رایج:رونده(هد)گسترده،روان،روامند،رواگ،روا،رَوایی
رایحه: بوی ( ه ب ) ،
رأس: مِهتر، تارَک
رأی: دیدگاه رأی دادن: آواز دادن
رأی اعتماد: رای پذیرش
رأی العین: به چشم دیدن
رأی زن: رایزن
رأی عدم اعتماد: رای ناباوری  واژهنامه پارس ی سره
رأی قضایی: رای داوری
رأی محکمه: رای دادگاه
رب: دادار، خداوند، خدا، پروردگار
رب العالمین: خداوند دو جهان
رب النوع: دادار، خداوند
ربا: سود پول، سود، بهره، افزونه
رباب: رواوه
رباخوار: بهره گیر، بهره خوار، افزونه گیر، افزونه خوار
رباط: کاروانسرا، زردپی، خانگاه
رباعیات: چهارتایی، چهار پاره
ربانی: خدایی، ایزدی
ربح: سود، بهره، بازده
ربح قانونی: بهره آسایی
ربح مرکب: بهره آمیزه
ربط: وابستگی، دنباله، پیوند، پیوسته، پیوستگی، بستگی
ربط داشتن: دنبال کردن، پیوند داشتن، پیوستن
ربط دهنده: پیوندا
ربطی: پیوندی، پیوستگی
ربع: یک چهارم، چهارم، چهارک، چاریِک، چارک، چارَک
رپورتاژ: گزاره، گزارش
رتبه: رسته، رده، دهناد، تراز، پایه، پایک
رتق: بستن
رتق و فتق:(بازوبسته کرذن) سر وسامان دادن، رسیدگی، بازبینی
رثا: گریه کردن
رثاء: گریه کردن
رجا: آرمان، آرزو، امیدواری، امید
رجاء: آرمان، آرزو، امیدواری، امید
رجال: مردان، رهبران، بزرگان
رجحان: مهتری، مهان، فزونی، برتری
رجعت: بازگشت
رجل: مرد
رجوع: بازگشت
رحل: مردن، درگذشتن
رحلت: مرگ، مردن، کوچ
رحلت کردن: جان فروبستن
رحم: مهرورزی، مهربانی، زهدان، دلسوزی، بخشایش
رحم کردن: بخشودن، بخشاییدن چین ابروگشادن
رحمت: گذشت، بخشش، بخشایش، آمرزش
رحمت کردن: بخشودن، آمرزیدن
رحیم: مهربان، بخشنده
رخصت: پروانه، بارداد، آزادکردن
رخنه: رهیافت
رخوت: نرمی، کرخی، سستی
رد: نپذیرفتن، باز گرداندن
رد شدن: گذشتن، گذر کردن
رد کردن: وازدن، نپذیرفتن
رد و بدل: دادوستد، بده و بستان
ردا: بالا پوش
ردیف: رده، رج، پشت سرهم
رذالت: ناکسی، فرومایگی، بدگوهری
رذل: ناکس، فرو مایه، بدگوهر
رز: گل سرخ
رزانت: گرانمایگی، گرانباری، فرزانگی
رزرو: اندوخته
رزق: روزی، خوردنی، خوراکی
رژیم: پرهیزانه ( ه ف )هنجار،سازگان،روش، برنامه
رژیم غذایی: دستور خوراک، پرهیزانه
رسالات: ها ماتیکان
رسالت: فرستادگی، پیامبری
رساله: نوشته، نوشتار، نامک، ماتیکان
رستم صولت: پهلوان پنبه
رسم: نهاد(هد)هنجار،روش،آیین،آسا
رسم الخط:نویسش،شیوه نگارش،دبیره،خوش نویسی،آیین نگارش
رسم کردن:پنگاشتن
رسما: پایهای، بنیادی، آیینی
رسمی:هنجارین،ناخودمانی،سازمانی،داتی،آیینی،آیین نامه ای،آیینمند،آسایی 
رسن: ریسمان، ریجه، پال، بند
رسوب: لرد، لای، درد، ته نشینی، ته نشین، ته نشست
رسوبی: ته نشس ته
رسوخ: رخنه
رسوخ کردن:سوراخ کردن، رخنه کردن
رسول: فرستاده ( ه ب )پیغمبر، پیام بر، پیام آور
رسوم: هنجارها، روشها، آیینها، آساها
رشادت: دلیری، دلاوری، جوانمردی، پهلوانی، پردلی
رشته حقوق: رشته دادوری
رشد: گُوالِش، رویش، رُست
رشد کردن: گَوالیدن (هب)روییدن، رُستن،بالیدن
رشوه: لاج، پاره خواری، باج
رشوهگیری: پارهستانی،
رشید: یل، دلیر، دلاور
رصد: نگرش، رسد، رَسَد، چشم دوختن، پایش
رصد کردن: پاییدن
رصدخانه: دیدگاه
رضا: خوشدل، خشنود، خرسندی، خرسند
رضایت: خوشنودی، خشنودی
رضایت بخش: خوشنودکننده، خشنودبخش خرسندی‌آور
رضوان: گلستان، بهشت، باغ
رطل: پیاله
رطوبت: نمناکی، نما، نم، خیس
رطوبت دارد: نم دارد
رطیل:چرزَنَخت
رعایت:نگهداشتنِ،نگهداری،سرپرستی،روگیری،پایش،پاس،بازبینی
رعایت کردن: پاییدن، پاس داشتن
رعب: هراس، دلهره، ترس، بیم، باک
رعب و وحشت: ترس و هراس
رعد: تندر، تُندر، آذرخش
رعد و برق: تندر و آذرخش، تندر، آذرخش
رعشه: لزره، لرزه، لرزش
رعنا: زیبا، خوش اندام
رعناء: زیبا، خوش اندام
رعیت: کشاورز، شهروند، دهوند، دِهوَند، بازیار
رغبت: گرایش، خواهش، خواسته، خواستن، خواستاری
رغبت نمودن: گراییدن ( ه ب ) ،
رغم: وارون، برابر
رغیب: دوستار، خواهنده، خواهان
رفاقت: یاری، همدلی، دوستی
رفاه: فراخ زیستی، بهزیستی، آسودگی، آسایش
رفراندم: همهپرسی، همپرسی
رفراندوم: همهپرسی
رفع: زدایش، برگرفتن، برداشتن
رفع ابهام: زدایش، پیچیدگی، از میان بردن
رفع اتهام: چَفته زدایی
رفع اشتباه: لغز زدایی
رفع تکلیف: انجام سرسری
رفع کردن: زدودن، برکشیدن
رفع مزاحمت: زدایشِ زیان رسانی
رفع مشکل: گره گشایی، چاره گشایی، چاره جویی
رفع و رجوع کردن: سر و سامان دادن
رفعت:فَر(هب)والایی،شکوه، بزرگی،بزرگواری،افراشتگی
رفقا: یاران، دوستان
رفلکس: بازتاب ( ه ف )، بازتاب
رفوزه: وازده، واخورده، رد شده
رفوگری: درزگیری، پاره دوزی
رفیع:والا،بلند پایه،بلند بالا،بلند،برجسته،بالابلند،افراشته
رفیق: یار، همراه، همدل، دوست، آشنا
رفیقان: دوستان
رقابت:همچشمی،هماوردی،نگهبانی،مبارزه، پیکار
رقابت ورزشی: پیکار ورزشی
رقاص: رامشگر، دست افشان، پایکوب
رقاصه: دست افشان، پایکوب
رقت: نرمی، نازکی، نازک دلی، مهربانی، باریکی
رقت انگیز: سوز آور، درد آور
رقص:وَشت،فَرخه،رامشگری،رامش،دست افشانی،جنبیدن،پاکوبی
رقصیدن:وشتیدن،دست افشانی،دست،پایکوبی کردن،پای کوبیدن
رقم: شماره، شمار
رقیب:همرزم، همچشم،هماورد،همانند،هم آورد، نگهبان،پاسبان
رقیق: کم مایه، شل، آبناک، آبگونه، آبکی
رقیق القلب: نرم دل، نازک دل، دل نازک
رکن: ستون، ریشه، پایه، بنیاد، بن
رکود: درجازدن، بازایستایی، ایستا
رکورد: نوشتن، نگاشت، نگارش، فرانجام، برترین
رکورد را شکستن: مرز را شکستن،مرزشکنی
رکوردشکنی: مرزشکنی
رکوع: سرفرود آوردن
رکیک: ناپسند، فرومایه، زشت، دشواژه، پست، بد
رمال: مهره انداز، کف بین، فال بین
رمان: داستان، افسانه
رمز: نهفته، سربسته، راز
رمق: نیرو، رمک، توان و تاب
رمل: شن، ریگ
رنجیده خاطر: دلگیری، آزرده دل
رنسانس: نوزایی، نواختن
مناظره: گفتگو، گفت
رهن: گروی، گرودادن، گرو
روا: رواگ
روابط: پیوندها
روابط : بستگیها
روابط: بستگیها پیوندها
رواج:روایی-روایی-همهگیری،همهگیر،گسترده، روایی،رواگ، روا
رواق: سَتاوند ( ه ب ) مهتابی، سایبان
روال: روش
روایت: گفتار، گزاره، رویدادگویی، داستان، بازگفت، باز گفتن
روایت کردن: گُزاردن
روایتگر: بازگوینده، بازگو
روب دشامبر: پوشاک خانه
روح: فروهر، فَروَهَر، روان، جان
روح انگیز: روانبخش
روحانی: وخشی،مینوی، مُغمَرد، کاتوزی، دینیار، آیین یار،ایرمان
روحانیت: دینبران
روحانیون: مُغمَردان، آیین مداران
روحپرور: شادی بخش، جانفزا
روحی: مینوی، روانی
روحیه: خوی
روز ازل: ناآغازروز، روز دیرین
روز بخیر: روزخوش، روز خوش
روز به خیر: روز خوش
روز تولد: زادروز
روزبخیر: روز خوش
روزمرّگی: روزانگی
روزمرّه: روزانه
روزمرگی: روزانگی
روزمره: همه روزه، هرروزه، هرروز، روزانه
روشن ضمیر: روشن دل، خردمند
روشن فکر: روشن بین، آگاه
روشن گری: فرانمون
روشنفکر: فراخمنش
رونده: سیاره
رونق: روایی ( ه ب )، نیکویی، رواگ
رونق داشتن: پیشرفت داشتن-اَوج یافتن (کنایه)
رونق و طراوت: آب و رنگ
رویال: شاهوار
رویت: دیدن، دید
رؤس مطالب: سرنوشتارها
رؤیت: دیدن، دید
ری استارت: بازاغازی
ریا: دورویی، چشم دید، چشم بینی تهریش گذاری
ریاحین: ونَجنکها، ها شاداسپَرَم
ریاست: سرپرستی سروری، راهبری
ریاضت: ورزیدن، سختی کشی، رنج کشیدن
ریاضی: رایگری، رایشگری، رایش، انگارش
ریاضیات: رایشگری
ریاضیدان: رایشمند، رایشگر
ریاکار: دوسخن، دورو، دو چهره
ریب و ریا: فریب و دستان، ترفند
ریتم: وزن، هنجار، آهنگ
ریتمیک: آهنگین
ریجکشن: وازنش
ریست: بازنشانی، بازنشاندن
ریشه اساسی: ریشه بنیادین
ریگورژیتاسیون: ترشا
ریلکس: آسوده
ریلیشن: پیوند، بستگی، بربستگی
ریلیشنشیپ: پیوند، بستگی، بربستگی
ریموت: دورادور، از دور
رینگ: آوردگاه
ریه: شُش
ریوی: ششی
رییس: مه، کارفرما، فرنشین،سرپرست،سالار: راهبر
رییس الوزرا: نخست وزیر(وزیر پارسی است)
رییس پلیس: فرپاسبان
رییس جمهور: فرمهان
رییس خانواده: سرپرست خانواده
رییس شهربانی: شهربان
رییس یا مسئول: سرپرست
رئوس مطالب: ها سرنوشتار
رئوف: مهرورز، مهربان، دلسوز
رئیس:مهان،کارفرما،فرنشین،سرور،سرکرده،سرپرست،سالار،خواجه-سردار
رئیس الوزرا: نخست وزیر(وزیر پارسی است)
رئیس جمهور: فرمهان
رئیس خانواده: سرپرست خانواده
رئیس شهربانی: شهربان
رئیس یا مسئول: سرپرست
ز
زاپاس: ینگه، یدکی
زاج: زاگ، زاغ، رنگ بلور
زارع: کشتکار، کشاورز، کدیور، برزگر
زاهد: پرهیزکار، پارسا
زاویه: گونیا، گوشه، گوش، کنج، سوک
زاویه حاده: گوشه تند
زاویه منفرجه: گوشه باز
زاویه نشین: گوشه نشین
زاید: فزون، بیش از اندازه
زاید الوصف: چشمگیر
زایدات: دورریزهها، پسماندها
زایدالوصف: چشمگیر
زایر: گردشگر
زایل: ستردن، زدودن، زدایش
زائدات: دورریزهها، پسماندها
زائده: برجستگی
زائر: گردشگر
زائل: ستردن، زدودن، زدایش
زباله:خاکروبه،خاشه،خاشاک،خار، پست،بی ارزش،آشغال
زبان خارجه: زبان بیگانه
زبان خارجی: زبان بیگانه
زبان محاوره ایی: زبان گفتاری
زبده: برگزیده، برجسته پسندیده،
زبون: ناتوان، خوار، بیچاره
زپرتی: بدردنخور، الکی
زجر: شکنجه، رنج، درد، آزارِش، آزار
زجرکشیدن:رنج کشی،سختی کشی،سختی دیدن،رنجدیدن،درد
زحل: کیوان
زحمت: فشار، سختی، رنجه، رنجش، رنج، دشواری، دردسر
زحمت دادن: رنج، آزار دادن، افسردن
زحمت کش: کارگر، رنجکش، رنجبر
زحمت کشیدن: کوشیدن، رنجه کردن، رنجه فرمودن، رنج بردن
زخم: زهم، دوشند
زده غارت: تاراجیده
زراعت: کشاورزی، برزگری
زرافه: شترگاو پلنگ
زرع:کشتن،کشتکاری، کشت،کشاورزی،برزگری،بذرافشانی
زرق: زرگ، روشن، رخشنده، دو سخنی، تابان
زرق و برق: زر وزیور
زرنیخ: زرنیک
زرورق: زربرگه، زربرگ، زرَک
زرین قلم: زرین خامه، خوشنویس
زعامت: رهبری، پیشوایی
زعفران: کرکم، سپران، زفران
زعم: گمان، پندار، باور، انگار
زفاف: شب زناشویی، بیشرمی، بیآزرمی
زکات: هشت یک
زکام: سرماخوردگی، چاییدن، چایش
زل: نگاه ایستا، خیره
زلال: گواراب، گوارا، خوشگوار، خوش، پاک، آب گوارا
زلت: لغزش، گناه، کاستکاری
زلزله: زمین لرزه، بومهن
زمام: لگام، رهبری، دهنه، پیشوایی
زمرد: اوزمبورت
زمزمه: سخن زیرلب، ترنم
زمین بایر: زمین کشت نشده، اَکشت
زمین زراعتی: زمین کشاورزی  واژهنامه پارس ی سره
زنّار: کشتی، کستی
زنبق: سوسن، زنبک
زنبور: ویز، وَیز، کلیز، کَلیز، پرمر، پَرمر
زنبورعسل: کبت، کَبت
زنجان: زنگان
زنجبیل: زنجپیل، زنجپیِل
زندیه: زندیان
زهد: پرهیزکاری، پارسایی
زهره: ناهید، آناهیتا
زوار: دیدارگران، دیدارگر، پابوسگر
زوال: ویرانی، نیستی، نابودی، فروپاشی
زوال پذیر: ناپایدار، نابودشدنی
زوال ناپذیر: جاویدان، پایدار
زوبین: ژوپین
زوج: همسر، مرد، جفت
زوج و فرد: جفت و تاق
زوجه: همسر، زن، جفت
زودهضم: گواران ( ه ب ) ،
زیاد:بسیار،انبوه،افزون،فراوان،سرشار،فزایسته،وشناد،گسترده،هره،
زیادکردن: افزودن، افزاییدن
زیاده: فزایسته ( ه ب ) ،
زیادی: فراوانی، بیشی
زیارت: دیدار
زیب: پرمون، آرایش
زیراکس: روگرفت
زینت: زیور، آرایه، آراستن، آذین
زینت دادن: افرندیدن ( ه ب )، زیبیدن، آراستن
زیور: آرایه، آرایش
ژ
ژاندارم: پاسدار، پاتاژ
ژانر: گونه
ژتون: تنوک، پولک
ژست: کرشم، ریخت
ژلاتین: دیرزندک
ژله: یخنی، لرزانک
ژن: گز-زن(زاینده)
ژنراتور: اپوبراک
ژنرال: سردار، تیمسار
ژنی: زیرک، ازدا
ژورنال: روزنامه
ژوری: داور
ژیمناستیک: ورزیک، ورزشی
ژئو فیزیک: زام گتیک
ژئو لوژی: زمین شناسی
ژئو لوگ: زمین شناس
ژئو متری: هندچک
س
سابح: آشناکن( هد )شناگر
سابق: گذشته، پیشین، پیش
سابق الایام: ها روزگار گذشته، روزگار پیشین، درگذشته
سابق الذکر: پیشگفته
سابقا: پیشترها، پیشتر، پیش از این
سابقاً: پیشترها
سابقه: پیشینه
سابقه خدمت: دیرینگی، پیشینه دیوانی
سابقه دار: پیشینه دار
ساپورت: پشتیبانی
ساچمه: گلوله، سربک
ساحت: پیشگاه، آستانه
ساحر: افسونگر ( ه ب )، فسونکار، جادوگر، افسونگره
ساحره: فسونکار، جادوگر، افسونگر
ساحری: جادوگری، افسونگری
ساحل: کناره یا کنار، کناره، کنار، کرانه، کران، دریابار
ساحلی: کنارهای، کرانی
ساده لوح: ساده نگر، ساده دل، ساده اندیش، زودباور، خوش باور
سادیسم: دیگرآزاری، آزارگرایی
سادیک: آزارگرا
سارق: راهزن، دزد
سارقان: دزدان
سازمان تربیت بدنی: سازمان ورزش
ساطع: فروغ، رخشا، درخشان، تابان
ساطع کردن: برافشاندن، افشاندن
ساطور: فرتیغ
ساعت: گاهشمار، گاهسنج، گاه نما، سایه، تسوک، تسو
ساعت آفتابی: آفتابنما
ساعت تنفس: دم آسودگی
ساعت خورشیدی: آفتابنما
ساعد: پیشدست، اَرش
ساعی: کوشان ( ه ب )، کوشنده، کوشا
ساق: شاخ، ساگ
ساق پا: پتیشان
ساقدوش: همدوش، ساگدوش
ساقط: واژگون، سرنگون
ساقط کردن: سرنگون کردن، برکنارکردن
ساقه: شاخه، ساگه
ساقی: ساغرانداز،چمانی، پیاله گردان، آبرسان، آب ده
ساقی نامه: چمانی نامه
ساک: کیسه، کوله پشتی، دستکول، توبره
ساکت: خاموش، آرام
ساکت شدن: زبان بستن ( ه ب ) ،
ساکت کردن: آرام کردن
ساکن: آرمیده(هد)بیجنبش، باشنده، آرمیده، آرام،ایستاده
ساکن بودن: آرمیدن
ساکنان: باشندگان
ساکنین: ماهمانان، ماندگاران
سال جاری: امسال
سال شمسی: سال خورشیدی
سال قمری: ماهشیدی، سال ماهشیدی
سال کبیسه: بهیزکی، بَهیزَکی
سالگردش: وارد شدن سال نو-
سالاد: سبزیانه
سالم: تندرست
سالن: نمایشگاه، سرسرا، راهرو، تالار
سامع: شنونده، شنوا
سامعه: شنوایی ( هد )
سانتی: سَدُم
سانحه: رخداد، پیش آمد
ساندویچ: دست پیچ
ساوانا: گرمدشت
سایت:ایستگاه ( ه ف )درگاه،جایگاه، تارنما،آستانه
سایت اینترنتی: تارنما
سایر: رونده، روان، دیگر
سایرین: دیگران
سایل: گدا، دریوزه گر، پرسش کننده
سائل: گدا، دریوزه گر، پرسش کننده
سبابه: انگشت میانی
سبب: مایه، شوند، شَوَند، دست آویز، انگیزه
سبحان: پاکیزه، پاک
سبزیجات: ها سبزی
سبع: دد
سبقت: گذشتن، پیشیگرفتن، پیشی گرفتن، پیشی
سبقت گرفت: پیشی گرفت
سبک:سایاگ (سیاق تازی سایاگ)شیوه، روند، روش، روال
سبک عقل: کم خرد
سبک هنری: سایاگ هنری
سبوعانه: ددمنشانه
سپور: رفتگر، جاروکش
ستاره ثابت: اختری
ستاره سحری: روجا
ستاره ناثابت: نااختری
سترون: نازا، سترون
ستلایت: ماهواره
ستنتاج: بهره وری، بدست آوردن
ستون فقرات: تیره پُشت
سجاده: جانماز
سجاف: درزجامه
سجده: نِگونی، فروتن
سجده گاه:مزگت (مسجدعربی مزگت)، نیایشگاه
سجع پردازی:هماهنگآوری-رج اوری
سجل: نام و نشان، زینهارنامه
سجل احوال: شناسنامه
سحاب: میغ ( ه ب )، ابر ( ه ب ) ،
سحر: جادو،افسون افسونگری(سپیده دم، پگاه، بامداد،
 سِحرآمیز: فریبنده
سحر خیز: پگاه خیز
سحرآفرین: فسون آفرین
سحرآمیز: فریبنده
سحرگاه: سپیده دم
سحری: ناشتایی، ناشتا، چاشت بامدادی، چاشت
سخاوت: رادی، دست ودل بازی، بخشش
سخاوتمند: رادمند، دست ودل باز، بخشنده
سخره: کار بیمزد، فسوسگر، بیگار
سخره گیر: بیگارگیر
سخن متعادل: سخن وارسته
سخی:جوانمرد(ه ب)فراخ دست،رادمرد،راد،دست ودلباز
سخیف: سبک، بیارزش
سد: بند، آبگیر، آب بند، آب بست
سد جوع: گرسنگی زدایی، سیرشدن
سدر: درخت کُنا ر
سر: نهان، رمز، راز، پوشیده، پنهان
سِر: نهان، راز، پوشیده، پنهان
سِری: زنجیره، رشته
سر و وضع: سر و ریخت
سراجی: چرمسازی  واژهنامه پارس ی سره
سرپ: منگنه، فشار
سرحدات: مرزها کرانه ها
سرزمین آبااجدادی: نیابوم، سرزمین نیاکانی
سرشت: نهاد
سرطان: خرچنگ، چنگار، چَنگار
سرعت: هَنگار، شتاب، چالاکی، بادپایی
سرعت اولیه: شتاب آغازین، شتابِ آغازین
سرفصل: جستار
سراق: پیش
سرای عقبی: سرای سپند، سرای پاداش، بهشت برین
سرایت: واگیری، همهگیری
سرپ: منگنه، فشار
سرجوخه: سرگروه
سرشت: نهاد
سرطان: خرچنگ، چنگار، چَنگار
سرعت رفتن: هَنگار، شتاب، چالاکی، بادپایی-تیزاندن
سرعت اولیه: شتاب آغازین، شتابِ آغازین
سرفصل: جستار
سرقت: ربودن، ربایش، دستبرد، دزدی
سرقفلی: سربست، پیش بها
سرمای شدید: سجام، زمهریر
سرمد: همیشگی، جاوید
سرمقاله: سرنوشتار
سرمنزل مقصود: خواستگاه، آرمان
سرمشق: نمونه
سرمنزل مقصود: خواستگاه، آرمان
سرور: میزبان، شادی، شادمانی، سرخوشی
سروصورت دادن: سامان دادن، پیراستن، آراستن
سروقت: به هنگام
سرویس: یاری، دستیاری
سرویس دهی: یاری، دستیاری، توانبخشی
سری:نهانی،سرپوشیده،سربسته،رازآلود،زنجیره،رشته
سریال: زنجیره، دنباله
سریر: اورنگ
سریع: فرز، شتابنده، شتابدار، شتابان، چالاک، چابک، تند،پرشتاب
سریع الانتقال: زودگیر، تیزهوش
سریع السیر:کم ایست، تیزرو،تیزتک،تندرو،بدون ایستگاه، بادپا
سریع العمل: چالاک، تند کار
سریع الهضم: زودگوارش، تندگوارش
سریع الحرکت: زودرو (ڀ) ،
سریعالسیر: تندرو
سریعتر: تیزتر، تندتر، پرشتابتر
سس: مزمایه
سطبر: هَنگفت
سطح: نما،رویه، روی، روبنا،رو، تراز، بیرون،بالای
سطح محدب: کوژ
سطح مستوی: هامن، هامَن
سطح مقعر: رویه گرد، رویه کاو
سطحی: سرسری، رویهای، رویه نگر، روبنایی، پوستهای
سطحی بودن: بیمایه بودن
سطر: رده (ڀ)، رسته، رده، رج، رَج
سطل: ستل، دولک، دلو
سعادت:کامیابی،خوشبختی،خرسندی،بهروزی،ارمگان(هب)نیکبختی،
سعادتمند: خوشبخت
سرور:میزبان،شادی، شادمانی،سرخوشی
سروصورت دادن: سامان دادن، پیراستن، آراستن
سروقت: به هنگام
سرویس: یاری، دستیاری
سرویس دهی: یاری، دستیاری، توانبخشی
سری: نهانی، سرپوشیده، سربسته، زنجیره، رشته، رازآلود
سریال: زنجیره، دنباله
سریر: اورنگ
سریع:فرز،شتابنده،شتابدار،شتابان،چالاک،چابک،تند،پرشتاب
سریع الانتقال: زودگیر، تیزهوش
سریع السیر:تیزرو،تیزتک،تندرو،کم ایستگاه،بی ایستگاه، بادپا
سریع العمل: چالاک، تند کار
سعایت: سخن چینی، بدگویی کردن
سعد: ارمگان ( ه ب )، خجسته
سعی: کوشش، دویدن، پوییدن، پویش، پشتکار
سعی کردن: کوشیدن
سفارت: نمایندگی، فرستادگی
سفارش: سپارش
سفارشات: سفارش ها
سفاک: سنگدل، ددمنش، خونریز
سفر:نورد،گشت وگذار،گشت،گردش،گذر،رهنوردی،رهسپاری
سفرکردن: رهسپارشدن، راهی شدن
سفسطه: نارواپردازی، سخنگردانی
سفلی: زیرین (ڀ)، زیرین
سفلیس: آتشَک
سفیر: نماینده، فرستاده
سفیرکبیر: سرنماینده
سفینه: ناو، کشتی
سفینه فضایی: کشتی هوایی، سپهر پیما،آسمان نورد،آسمان پیما
سفیه:سپی- سبکسر، خل، بیخرد نادان، کمدان، کم خرد،
سقا: آبکش، آب دهنده
سقا خانه: آبدارخانه
سقاء: آبکش، آب دهنده
سقاء خانه: آبدارخانه
سقز: ژد، ژَد
سقط: بَنیم، انداختن
سقط جنین: بچه اندازی،بَنیم
سقط فروش: خرده فروش
سقف: پوشش روی بام، پوشش، بام، آسمانه
سقلمه: مشت
سقم: نادرستی، بیماری
سقوط:فروشدن(ڀ)زیریدن(هد)واژگونی،سرنگونی،افتادن،افت  
سکّه: استیر
سکان: فرمان
سکته: دم ایستاد، درنگ، بازمان
سکته قلبی: گشمان گِش
سکته مغزی: مغزمان
سکس: آمیزش
سکنجبین: سکنگبین
سکنه: باشندگان
سکنی: خانه
سکه: مارِه
سکو: ستاوند
سکوت:خاموش،آرامش،آرام،دم فروبندی،خاموشی،
سکوت: زبان بستن (ه ب)
سکولار: گیتی گرا
سکولاریسم: بیدین گرایی
سکون: بیجنبشی، آرامیدن، آرامش
سکونت: خانه گرفتن، جای گرفتن
سل ریوی: ششمار
سلاح: زینافزار،رزم افزار،جنگافزار،جنگ افزار
سلاح جنگی: رزم افزار، جنگ ابزار
سلاحهای: جنگ افزارهای
سلاخ: پوست کن
سلاخ خانه: کشتارگاه
سلاطین: پادشاهان
سلام: نیک فرجام، نیک روز، درود، با درود
سلام علیکم: درود بر شما
سلام کردن: درود گفتن
سلامت: شاداب، درستی، تندرستی، تندرست، بهبودی
سلامت باشید: زنده باشید، پاینده باشید
سلامتی: تندرستی، بهزیستی
سلانه سلانه: آهسته، آرام آرام
سلب: کندن، ربوده، از میان بردن
سلب مسئولیت: شانه خالی کردن
سلحشور: گُرد، دلاور، جنگجو
سلسبیل: گوارا، خوشگوار، آب روان
سلسله: زنجیره، رشته، دودمان، خاندان
سلسله اشکانی: دودمان اشکانی
سلسله جبال: اه رشته کوه
سلسله مراتب: رده بندی، پایگانی
سلسله: دودمان
سلسه مراتب: پایگان
سلطان: شهریار، پادشاه
سلطنت: شهریاری، پادشاهی
سلطه: فرمانروایی، چیرگی، پادشاهی
سلف: نیاک، نیا، پیشینیان
سِلم: سازش، آشتی
سلمان: روزبه
سلمانی: پیرایشگر، آرایشگر
سلوک: کردار، شیوه، روش، رفتار
سلول: یاخته ( ه ف زیست شناسی)، اتاقک
سلیس: شیوا، روان، رسا، خوب
سلیطه: زن بد زبان، زبان دراز
سلیقه: پسنده، پسند
سلیم: سرسپرده، درست
سلیم القلب: پاکدل
سلیم النفس: نیک سرشت، پاک نهاد
سلیمان: کورش
سم: شرنگ، زهر
سماجت: یکدندگی، پافشاری
سماع: شنیدن، شنودن، سرود
سماق: سماک، سماغ
سماوات: ها آسمان
سماور: خودجوش (ناظم الاطبا)جوش آور
سماوی: سپهری ( هد ) ،
سمبل: نماد
سمبلیک: نماردن، نمادین، نمادی
سمبول: نماد
سمبولیک: نمادین، نمادی
سمپاتی: همدردی، هماهنگی، گیرا
سمپوزیوم: همنشست ( ه ف ) ،
سمت: ور،گاس،سو،رو،رده،راسته،راستا،جاه،پایه،پایگاه
سِمت: رده، جاه، پایه، پایگاه
سمت چپ: سوی چپ
سمت راست: سوی راست
سمت فوقانی: برسو
سمج:گرانجان
سمع: گوش، شنیدن، شنوایی، شنوای
سمعک: گوشینه، گوشک، گوشانه، گوش افزار
سمعی: شنیداری
سمعی بصری: دیداری شنیداری
سمعی و بصری: شنیداری و دیداری، دیداری شنیداری
سمی: زهری، زهرآلود، زهرآگین، زهرآبه
سمیع: شنوا ( هد ) ،
سمینار: همایش ( ه ف )، هماندیشی ( ه ف )، همکاوی
سمیوتیکس: نشانه شناسی
سمیولوژی: نشانه شناسی
سن: کهن روزی، سال، زیشمار، زاد، دیرهزندگی
سن بلوغ: برنایی
سن داشتن: سال داشتن، زیستن، زندگی کردن
سنان: نیزه، سرنیز ه
سنت: نهاد، شیوه، روش، آیین، ایستار
سنجاغ: گیره، سگک، چفت
سنخیت: همنمایی
سند: گواهی، گواه، دستک، دبیزه، تزده، بنچک، بنچاک
سنگ چخماق: سنگ آتش زنه
سنگ مثانه: سنگ آبدان
سنگ محک: زرسنجه
سنه: سال
سنوات: ها سال
سه‌بعدی:  سه‌اندازَه-سه بر
سه ضربدر چهار: سه در چهار
سهام: دانگها، دانگ، بهره، بهر، بخشها، انبازها
سهام گذار: دانگذار، دانگ گذار
سهل: ساده، آسان، اسوده
سهل العبور: خوب، آسان رو، آسان
سهل العلاج: درمان پذیر، چاره پذیر
سهل الوصول: آسانیاب، آسان یاب، آسان رس
سهل کردن: آسانیدن
سهل و ممتنع: ساده و دشوار
سهم: دانگ، بهره، بهر، بخش
سهمیه: بهره
سهو: فراموش کردن
سهوا: ندانسته
سهواً: ندانسته، ناخواسته  واژهنامه پارس ی سره
سهوا: نر
سهولت: سادگی، آسانی
سهیم: هم سود، انباز
سو: زشتی، بدی، اندوه
سو استفاده:نارواگری،نادرستکاری،کژ بهرگی،بدبکارگیری
سو تعبیر: بد گیری، بد دریابی
سو تفاهم: بد شناسی
سوخلق: بد خویی
سورفتار: بدرفتاری
سوشهرت: بدنامی
سوظن: بدگمانی، بد گمانی، بد دلی
سونیت:کج اندیشی،بدسگالی،بد دلی،بد خواهی،بداندیشی
سوء: نادرست، زشتی، زشت، بدی، اندوه
سوء استفاده: نارواگری، نادرستکاری، کژکاربرد، کژ سود
سوء استفاده کردن: کژسود بردن
سوء تعبیر: بد گیری، بد دریابی
سوء خلق: بد خویی
سوء رفتار: بدرفتاری
سوء شهرت: بدنامی
سوء ظن: کژ اندیشی، بدگمانی، بد گمانی، بد دلی
سوء نیت:کج اندیشی،دشمنی،دشمنانگی،بدسگالی،بددلی،بدخواهی،بداندیشی
سوءاستفاده: بد بکارگیری
سوءظن: بدگمانی
سوءهاضمه: بدگواری، بدگوارش
سوا :جدا
سوابق: پیشینهها، پیشینه
سواحل دریای خزر: کنارههای دریای مازندران
سواد: نوشتن، دانش مایه، خواندن و نوشتن، خواندن
سوال: پرسش
سوال کرد: پرسید
سوال کردن: پرسیدن
سوانح: رویدادهای بد
سوبسید: یارانه
سوپ: با، آش
سوپر استار:ابرستاره ( ه ف ) ،
سوتین: پستان بند
سود خالص: سود ویژه
سودازده: درهم، آشفته
سورتمه: گردونه برف-یخسر
سورچی: میزبان، مهمانپذیر، گردونه ران، سورگردان
سورسات: خواربار،باروبُنه
سوره: بخش
سوظن: بدگمانی
سوغات: ره آورد
سوق: سوک، بازار
سوق ا لجیشی: سپاه آرایی، راهبردی
سوق الجیشی: سپاه آرایی، راهبردی
سوقات:رهاورد، ره آورد، پیشکش، ارمغان
سوهاضمه: بدگواری، بدگوارش
سوهان: انگبینه
سوئیت: سراچه
سؤال: پرسش
سؤال کرد: پرسید
سؤال کردن: پرسیدن
سؤالی: پرسشی
سیاره: گردنده ( هد )هَرباسپ، رونده
سی دی: گرده فشرده
سیاح: گردشگر، جهانگرد
سیاحت:گشت وگذار،گشت،گردشگری،گردش، گذار،جهانگردی
سیاحت نامه: جهانگرد نامه
سیار: گردنده، چرخنده، چرخان، جنبنده
سیارات سبعه: هفتان، 
سیاره:هَرباسپ،گویین، گویال، گردونه، گردنده،گردان،جنبنده
سیاره مشتری: گردونه برجیس، برجیس
سیاس: کشوردار
سیاست:رامیاری، وینارداری، کشورداری،ساستاری، روش،جهان داری،
سیاست کردن: کیفر دادن، کشورداری کردن، فرمان راندن، زیرکی
سیاستمدار: رامیار ویناردار، کشوردار
سیاسی: رامیار، وینارداریک، کشورداری، جهان داری، جهان آرایی
سیاسیون:کشورداران،سیاستمداران،سران،رامیاران،وینارداران جهان داران
سیاق: شیوه، سیاگ، سبک، سایاگ، روند، روش
سیال: آبگونه، آبگون
سیحون: بهرود
سیر: گشت، گردش
سیر قهقرایی: واپسگرایی، پس روی
سیرت: نهاد، سرشت، خو
سیرجان: سیرگان
سیستم: سامانه، دستگاه، پیکره
سیفون: آبشویه ( ه ف ):آبرایک
سیکل: چرخه
سیل: تندآبه، تنداب: آب‌خیزی  
سیلاب: لاخیز، آواج، آوا
سیلابل: آواج، آوا
سیلندر: استوانک ( ه ف ) ،
سیلو: انبار دانهها
سیما: نما، نشانه، رخسار، چهره
سیناپس: همایه
سینراما: فر رخشار
سینک: همسان سازی، بهنگام رسانی
سینک ظرفشویی: جاویه
سینما: نماخانه، رخشارگاه
سیورسات: خواربار
سیون پان: ماهمان، مانسرا
سئوال: درخواست، پرسیدن، پرسش
سئوال کردن: پرسیدن
سئوالی: پرسشی
ش
شاپو: کلاه لبه دار
شاخص: نمودار، شناسه، روشن نمودار، برجسته
شارح: گزارنده(هد)
شارع: رهنمون، راهنمای راه، راهنما
شارع عام: گذرهمگانی، راه همگانی
شارلاتان: فریبکار، زبانباز، دغلباز
شاسی: بدنه
شاطر: نانوا، نان گیر، چالاک، چابک
شاعر:سراینــــده،سخن سرا،چکامه سرا،چامه گو،چامه سرا
شاعرانه: سروادیک
شاغل: کارمند، کارگماشته، کاردار، پیشه ور
شاغلین: کارگماشتگان
شافع: خواهش کننده
شاق: سخت، دشوار، توان فرسا
شاکر:سپاسدار،ستایشگر،سپاسگزار،سپاسدار،چاکر،بجاآورنده
شاکله: ساختار
شاکی: گله مند، دادخواه، دادجو، خواهان
شامّه: بوینده ( هد )، بویایی ( هد ) ،
شامپو: موشویه
شامخ: والا، فرمند، فرازمند، برگزیده
شامل: همهگیر، دربرگیرنده، دربرداشتن،در بر گیرنده، دارای
شان: بزرگی
شانس: بخت
شاهد: گواهی دهنده، گواه، انجمن
شایان ذکر: گفتنی
شایان ذکر است: گفتنی است
شایع: روا، همهگیر، فاش، روامند، پراکنده
شایع کردن: پراکندن
شایعه: آوازَه- سخنپراکنی،رواگه،دهانزد،چواندازی، چو
شایق: خواهان، خواستار، آرزومند
شائق: خواهان، خواستار، آرزومند
شأن: هنجار، فره، فَر، جایگاه، پایگاه، آیین
شب بخیر: شب خوش
شب به خیر: شب خوش، شام شاد
شب یلدا: شب چله، شب چل
شباب: جوان، برنایی، برنا
شباهت:مانندگی(همگونی،همسانی،همتایی،همانندی،همانندگی،مانستگی
شبح: سایه، تن نما، تارگون
شبکه: تار-تارریز
شبه: مانا ( ه ب )، همسان، همانند، مانند
شبه جزیره: آبخوستی، آبخوست مانند
شبه قاره: خشکسارواره
شبهه: گمان، دودلی، پوشیدگی، پندار
شبیه:همگون،همسان، همدیس، همچو، همانند، مانند،سان،چون،به سانِ
شبیه بودن: مانیدن، مانستن
شبیه شدن: مانِستن ( ه ب ) ،
شتم: ناسزاگویی
شجاع:شیرمرد،شیردل،بیباک،نترس،گُرد، دلیر،دلاور،جسور،پردل،بیباک
شجاعانه: دلیرانه، دلاورانه، پردلی
شجاعت: مردمنشی،نترسی،دلیری،دلاوری، بیباکی 
شجره: نیاکان، دودمان، درخت، خاندان، تبار
شجره نامه: تبارنامه
شحنه: شبگرد، پاسدار، پاسبان
شخص: کس، خود، تن
شخصا: خویشتن، خود، به تنهایی
شخصاً: خودم
شخصی: مردمی، کسانه، خودی، خود ویژه
شخصیت: والایی، منش، کردار، سرشت، رفتار، بزرگواری
شخصیتها: بزرگان
شدت: سختی، درشتی، تندی
شدید: نیرومند، سهمگین، سخت، دشوار، تند، پرزور
شدیدا: سخت، به سختی
شدیداً: سخت، به سختی
شدیداللحن: زننده، درشتگوی
شر: گرفتاری، دردسر، بدی، بدنهادی، بد، آزاررسانی
شر و ور: یاوه، چرند
شراب: نوشابه، مل، رز، باده
شراب زده: میزده
شراب طهور: میپاک، میبهشتی
شرابخانه: میکده، خمکده، خمخانه، خُمکده، خُمخانه
شرابخوار: میخواره، باده گسار
شرابخواری: میخوارگی
شرابه: منگوله، آویزه
شرارت: زشتی، پلیدی، پلیدکاری، بدی، بد نهادی
شراره: ایژَک ( ه ب )، زبانه آتش، آتش پاره، اخگر
شرافت: والایی، بزرگمنشی
شرافتمند: والا، نژاده، بزرگوار، بزرگمنش
شرافتمندانه: سرافرازانه
شراکت: همکاری، همسویی، انبازی
شرایط: سامهها، چگونگی، پیمان
شرائط: چگونگی
شرب: نوشیدن، آشامیدن
شربت: نوشابه، نوشاب، شهدآبه، شکرآبه، دوشابه، دوشاب
شرح:گزاره،گزارش،فرانمون،روشن گری،روشن سازی،بازگویی،آشکاری
شرح حال: سرگذشت
شرح دادن: نگیختن، گزاردن، زندیدن، برنگیختن، بازنمودن
شرح کشاف: درازگویی
شرح واقعه: داستان
شرح وظایف: دستورکار، برنامه کار
شرح وقایع: رویدادنگاری،رویدادنامه،رویداد نامه
شرر: زبانه آتش، آتشپاره، اخگر
شرربار: آتش بار
شرط:سامه-گروکان،گرو، پیمان،بایسته
شرط اصلی: پیمان بنیادین
شرط اول: پیمان نخستین
شرط بستن: گروبستن، پیمان بستن
شرط نامه: پیمان نامه
شرطه: پاسبان
شرطی: گرویی، پیمانی
شرع: روش، راه، آیین
شرعی: کیشی، آیینی
شرف:سربلندی،سرفرازی،پیرهها،بزرگمنشی،برفراز،آزرم،آبرووالایی،نزدیک به،فراتر
شرفیاب: باریاب
شرفیاب شدن: باریافتن، باریافتن
شرفیابی: فریابی، باریابی، ارج یابی
شرق: خورآیان، خورآی، خاور
شرق شناس: خاور شناس
شرکا: هنبازان، همیاران، همدستان
شرکاء: هنبازان، همیاران، همدستان
شرکت:انبازی،هنبازی،هنباز،همکاری،همستان،همراهی،همبازی،باهمان،باهَما ن
شرکت تجاری: باهَمان بازرگانی 
شرکت تضامنی: انباز پایندانی
شرکت تعاونی:همیارکده،همیارگاه-همیارسرا،سازمان همیاری،باهمانِ همیاری
شرکت سهامی: انباز بخشی
شرکت کرد: هنبازید
شرکت کردن: انبازی ( هد )، همانبازی کردن
شرکت کننده: هنباز
شرم: آزرم
شرمسار: سرشکسته، پکر
شرور: بدنهاد، بدکار، بد نهاد
شروع: سرآغاز، آغاز
شروع شدن: آغازیدن
شروع کار: کاررفتاری، آغازکار
شروع کردن: آغازیدن، آغازکردن، آغاز کردن
شروع کننده: آغازگر
شریان: شاهرگ، سرخرگ
شریعت: کیش، روش، دینکرد، دینآیین، دین، آیین
شریف: گُهری، پاک نژاد، بزرگوار، بزرگمنش
شریک:بهرهور(هب)انباز(هب)هنباز،همکار،همدست،همباز،هم سود
شریک بودن: دست داشتن، انبازیدن
شریک در غم: همدرد
شط: رود بزرگ، بزرگ رود
شط العرب: رود اروند، اروندرود
شطحیات: گمراهیها، ژاژها
شطرنج: شترنگ، شترنج، سترنگ، چترنگ
شعار: بانگ، آرنگ
شعاع: بَرازه،فروغ،درخشش، تابش، پرتو
شعایر مذهبی: آیینهای دینی
شعائر مذهبی: کیش آیینها، آیینهای دینی
شعب: نمایندگی ها ها، نمایندگان، شاخه
شعبده: نیرنگ، چشم بندی، تردستی
شعبده باز: چشم بند، ترفندباز
شعبده بازی: چشم بندی، تردستی
شعبه: نماینده، نمایندگی، شاخه
شعر: سروده، سرود، چکامه، چامه، ترانه
شعرا: چکامه سرایان، چامه سرایان
شعف: شادمانی، سرشادی، خشنودی
شعله: فروزینه، زبانه، تابش، آتش پاره، افرازه، اخگر
شعله زدن: فروزاندن، زبانه کشیدن
شعله ور: فروزان
شعله ور کردن: فروزاندن، افروختن
شعور: هوش، دریافتن، دانستگی، دانایی، خرد
شغل: کار، پیشه
شفا: درمان، خوب شدن، تندرستی، بهبودی، بهبود
شفا بخش: درمان بخش
شفاء: تندرستی، بهبودی
شفاء بخش: درمان بخش
شفاءخانه: بیمارستان
شفاخانه: بیمارستان
شفاعت: خواهشگری ( هد )، میانجیگری، پادرمیانی
شفاعت کننده: رواخواه، رواجو
شفاف: زلال، روشن، درخشان
شفافی: زلالی، درخشندگی
شفاها: نانوشته، سخنی، زبانی
شفاهت: میانجیگری
شفاهی: گفتاری، زبانی، زبانَکی
شفقت: نرم دلی، مهربانی، دلسوزی
شفیع: میانجی، خواهشگر، بخشش خواه
شفیق: مهرورز، مهربان، دلسوز
شق: شکافتن، شکاف، راست
شق القمر:ماه شکافی، ماه شکافتن، کار ناشدنی،شکافتن ماه
شق و رق: راست و خشک
شقاوت: سنگدلی، ستمگری، دژخویی
شقایق: لویس، لاله دختری، لاله، آلاله
شقیقه: گیجگاه  واژهنامه پارس ی سره
شک: گمان، دودلی، پنداشت، پندار
شک داشتن: گمان بردن
شک کردن: پِهَلیدن
شک و ظن: گمان
شکاک: دودل، دو دل، پرگمان، بدبین، بد گمان
شکایت:گله مندی،گلایه مندی، گلایه، گَرزش،شاوش،دادخواهی،دادخواست
شکایت قضایی: دادخواست
شکایت کردن: شاویدن
شکایت کننده: دادخواه
شکر: شکر، سپاس
شکرانه: پاس
شکرگذاری: سپاسگزاری
شکرگزاری: نیایش، سپاسگزاری
شکل: رخ، دیسه،نمود،نگاره،گونه،لافتن،ریخت،رخساره، چهره، آرایه
شکل دادن: دیسیدن، پی ریزی
شکل ظاهر: چهرک
شکل گرفتن: ریخت گرفتن، پاگرفتن
شکلدهنده: دیسا،
شکور: سپاس گزارنده، سپاس گزار، بسیار سپاس گزارنده
شکوه: اندایه ( ه ب ) ،
شکوه وشکایت: ناله و دادخواهی
شکیل: زیبا، دلپسند، خوش ریخت
شگرد: فند
شلاق: تازیانه
شلوغ: درهم، آشفته، انبوه-سیرآدم
شلوغی: انبوهی
شلیک: تیرپرانی
شم: دریابی، بوی
شماتت: نکوهش، سرکوفت، سرزنش
شماطت: سرزنش
شمال: بالادست، بالا، آپا، اپاختر
شمال شرقی: اباختر خورآیی
شمال غربی: اباختر خوربری
شمالی: اپاختری، اباختریک
شمایل: نمود، نگارهها، فرتورها، فتن، ریخت، چهرهها، پیکرها
شمائل: نگارهها، فرتورها، چهرهها، پیکرها
شمس: خورشید
شمسی: خورشیدی
شمع: کندیل،سِپندار( ه ب )،
اسپندار ( ه ب )، شماله
شمعدان: کندیله (قندیل معرب قندیل)شماله دان، آتشدان
شمعدانی: سپنداره
شمه: لخته، کوتاه، پاره، اندک
شمیم: بوییدنی، بوی خوش
شوت (فوتبال): پَرتافْت
شور: هم اندیشی، سکالش، رایزنی، بررسی
شورا: انجمن رایزنی
شورای داوری: رایزنی، انجمن داوری
شورای شهر: انجمن شهر
شورای عالی: فرایزن
شورای عالی اصناف: سررایزنی پیشه وران
شوسه: راه خاکی، خاکراه
شوفر: راننده
شوق:خواستاری(هد)شور،شادی، دلبستگی،آرزومندی
شوق انگیز: شورانگیز، شادی بخش
شوک: تکانه
شوکت: فَر(ه ب)والایی،فرهی،فره،فَر،شکوه
شوکه شدن: تکان خوردن
شوکه کننده: تکان دهنده
شوم: ناخجسته، بد شگون
شومینه:هیمهسوز(هف)،اجاقک، اجاق 
شهاب: کمانه ستاره، ستاره، اختردونده
شهادت: گواهی دادن، گواهی، جانبازی، جانباختگی، جانباختن
شهادت دادن: گواهی دادن، گواه دادن
شهادت طلبانه: جانسپارانه، جانبازانه
شهادت نامه: گواهینامه، سوگند نامه
شهامت: شیردلی، دلیری، دلاوری، بیباکی
شهرت: ناموری، نامداری، آوازه
شهرت بد: ننگ
شهرت طلب: نامجو، آوازه خواه
شهرت یافتن: نامور شدن، سرشناس شدن، سرشناس، آوازه دارشدن
شهره: نامور، نامدار، سرشناس
شهریه: ماهانه
شهلا: چشم سیاه
شهوت:وایَست،ورن،واینده،وایَست،کامجویی،خواهش دل،بسیارخواهی،بسیار
شهوت پرست: زنباره، بسیار کامجو
شهوت کلام: درازگویی، پرچانگی
شهوتپرستی: تنکامگی،
شهید:کشته راه خدا،کشته،جانباخته،جان باخته -خودایثاری
شهیر:نامی، نامور، نامدار
شی:چیز
شیاد: کلاه بردار، فریبکار، سالوس، دورو، دغل باز
شیاف: پرزه
شیپورچی: شیپورزن
شیخ: پیر
شیر:همخوانی، همخوان کردن
شیشلیک: کباب سیخی
شیطان: دیو، اهریمن
شیطان صفتی: دیوکامگی
شیطانی: پلید، اهریمنی
شیطنت: سرکشی، دیوگری، اهریمنی، اهریمن واری
شیفتی: گردشی
شیک: خوش سر و رو، خوش جامه
شیمی: کیمیا
شیمیایی: کیمیایی
شیمیدان: کیمیاگر
شیوع: روایی، واگیری، همهگیر،گسترش پهْن‌شَوی
شیوع‌یابنده (بیماری):دامن‌گستر
شیی: چیز
شئون: هنجارها، آیین ها
شئونات: ها هنجارها، آیین ۱۴۹
ص
صابر: شکیبا، خونسرد، بردبار
صابون: کَفزا، ساون، برهو
صاحب: خداوند ( هد )، کدیور، دارنده
صاحب اختیار: خود سر
صاحب اراده: کاممند،
صاحب اقتدار: نیرومند، ناتوا، زورمند
صاحب امتیاز: پروانه دار
صاحب تهوّر: بیباک ( ه ب ) ،
صاحب شدن: داراشدن، بدست آوردن، ازآن خود کردن
صاحب شوکت: فرمند
صاحب عقل: خردمند ( ه ب ) ،
صاحب قدرت: نیرومند، زورمند
صاحبقران: والا، نامور
صاحب قلم: نویسنده
صاحب کار: کارفرما، کاردار
صاحب مجلس: میزبان، مهماندار
صاحب مقام: پایور
صاحب ملک: زمیندار
صاحب نظر: کاردان، سخنمند، رایمند، آگاه
صاحبان: دارندگان
صاحبدل: روشندل، دلدار
صاحبنظر: کارشناس، کاردان
صادر: نوشته، فرستاده، فرستادن، دربرد، بیرون دادن،برونبرد
صادرات: کالاهای فرستاده، برونگاه، برون رو
صادرات و واردات: داد و ستد کالا
صادراتی: برونگاهی، برون روی
صادرکردن: فرستادن، برون فرستادن
صادره: فرموده، دستور داده شده
صادق: نیکوکاری،روراست،راستگو،دستگیر، درستکار،پاکدل
صادقانه: راستین، براستی
صاروج: ساروگ، سارو، چاروگ
صاعد: بالارونده ( هد ) ،
صاعقه: آذرخش
صاف: یکنواخت، هموار، نرم، بیآلایش
صاف کار: گلگیرکار، پخکار
صاف کردن: پالیدن،هموار کردن، نرم کردن،پالایش
صاف و هموار: هموار
 صافکرده: پالیده ( ه ب ) ،
صافی: پالایه، پاکیزه، پاک و روشن
صالح: نیکوکار، شایسته، درستکار، پرهیزکار، پارسا
صامت: ناگویا،همخوان، نام، ناگویا، زبان بسته،آوا خاموش، بی
صانع: سازنده، آفریننده، آفریدگار
صبا: باد پیش بهار، باد پیش، باد بهار، باد برین
صباح: سپیده دم، پگاه، بامداد
صباغ: رنگساز، رنگرز
صبح: سپیده دم، پگاه، بامداد، آفتابدم
صبح بخیر: بامداد نیک، بام شاد
صبح به خیر: بامداد نیک، بام شاد
صبح دم: سپیده دم، بامداد
صبح سعادت: آغاز خوشبختی
صبح صادق: پگاه راستین
صبح کاذب: پگاه دروغین
صبح مراد: پگاه امید  واژهنامه پارس ی سره
صبحانه: ناشدنی، ناشتایی، ناشتا، چاشت بامدادی، چاشت
صبر: شکیبایی، شکیب، درنگ، خونسردی، تاب، بردباری
صبر کردن: شکیبیدن
صبرکرد: شکیبید
صبرکردن: شکیبایی، بردباری کردن، بردباری
صبوح: باده بامدادی
صبور: شکیبا، خود دار، بردبار، برد بار
صحابت: همنشینی
صحابه: یاران، همنشینان
صحاف: شیرازه بند، رویه گر، پوشینه گر
صحافی: شیرازه بندی
صحبت: گ`، گفتمان، گفتگو، سخن
صحبت کردن: گفتگو کردن، گفتگو، گَپ زدن، سخن گفتن
صحبتها: سخنان
صحبتهای: سخنان
صحت: سلامت، راستی، درستی، تندرستی، بهبودی
صحت عمل: درستکاری
صحت و سقم: درستی و نادرستی، درستی و نا درستی،درست یا نادرستی
صحرا: هامون، دمن، دشت و دمن، دشت، بیابان
صحن: میدان، میانسرا، میان سرا، میان خانه
صحنه: پیشگاه، پهنه
صحنه جنگ: کارزار
صحنه ساز: نما آرای
صحیح: درست، خوب ونیک، بایسته
صحیح البنیه: تندرست
صحیح العمل: درستکار، درست کردار
صحیح المزاج: تندرست
صحیحا: به درستی
صخره: خاره
صد: سَد،
صدا: سدا)، نوا، بانگ، آواز، آوا، آهنگ
صدارت: نخست وزیری  وزیری، فرنشینی، فرمداری
صداقت: روراستی،راستی،راستگویی،درستی،درستکاری،بیآلایشی
صداکردن: فراخواندن، بانگ زدن، آوازدادن
صدد:پی، برآن، آهنگ، اندیشه
صدر: والا، پیشوا،پیشگاه،بلند پایه،بالاترین جایگاه
صدر اعظم: نخست وزیر، فرمدار
صدر مجلس: برترگاه، بالای انجمن، بالاگاه
صدر نشین: بالانشین
صدراعظم: سروزیر
صدف: گوشماهی، گوش ماهی
صدق: راستی ودرستی، درستی
صدق کلام: راستی، درست گفتاری
صدق نیت: پاکدلی
صدقه: نیکوکاری، دستگیری، دردگردان، داد و دهش
صدمه: گزند، زیان، آفت، آسیب
صدمه دیدن: آسیب دیدن
صدمه دیده: آسیب دیده
صدمه رساننده: زیانکار
صدمهدیده: آسیبدیده
صدور: گسیل داشتن، فرستادن، روانه کردن
صدیق: یار، همدل، دوست
صراحت: روشنگویشی،روشنی، رک گویی، بیپرده گویی
صراحت لهجه: رک گویی، بیپروا، بیپرده گویی
صراحتا: بیپرده پوشی، بی، به روشنی، به آشکاری
صراحی: ساغر، جام میساغر، باده
صراط: راه، چینواد
صراط مستقیم: راه راست
صراف: سوداگر پول
صرصر: باد غران،باد سخت،باد تند
صرع: سرگیجه، سردرد، بیهوشی  واژهنامه پارس ی سره
صرف:ویژه،هزینه کردن،ناب،گردانش،ساده،بکارگیری،به کاربردن،
صرف کردن: هزینه کردن، ناب، ساده، به کارگیری، بکاربردن
صرف نظر: چشم پوشی 
صرفا: ویژگانه، تنها، بهنابی، به نابی، به گونه ناب، به سادگی
صرفاً: ویژگانه، تنها، بهنابی، به نابی، به گونه ناب، به سادگی
صرفنظر: چشم پوشی، بخشیدن
صرفنظر کردن: دل فروبستن، چشم پوشی کردن
صرفه: سودبری، سود، بهره، بازدهی
صرفه جو: پس اندازگر
صرفهجو: هیربانی، هیربان (
صریح: روشن، رک، بیپرده، آشکارا
صریح : روشنگو
صریحا:رک وراست، بیپرده، به روشنی،آشکارا صریحاً: روی‌راست
صعب: دشخوار (ڀ)، ناهموار، دشوار، دشخوار، پرپیچ و خَم
صعب العبور: سخت، دشوار، بد صعب‌العبور: دشوارگذر
صعب العلاج:بیدرمان،سخت درمان،سخت، دشدرمان، درمان ناپذیر
صعب الوصول:دشواریاب،دشواررس،تَنگبار-دشخواریاب
صعوبت: دژواری ( هد )، دشواری
صعود:راه سربالا، خیز، بالاروی، بالارفتن،اوجگیری،افزایش
صعود کردن: دامیدن، بالا رفتن
صعودکننده: بالارونده ( هد ) ،
صعودی: فزاینده، فرایاز، افزاینده، افزایشی
صغر سن: خردسالی-کمسالی
صغیر: کوچک، خردسال، خرد، خُرد
صغیرالجثه: خُردتَن ( هد ) ،
صف: زاب، رشته، رسته، ردیف، رده، رج، راسته، راستا، جاده
صفا: یکرنگی، شاداب، خرمی
صفاء: یکرنگی، شاداب، خرمی
صفات: ها فروزه ، فروزگان، سرشت ها ها، زاب
صفت: فروزه، ستودن، ستایه، زاب، چونی، چگونگی
صفتی شیطان: دیوکامگی
صفحه: سات، رویه، دیمه، پرده، برگه، برگ
صفحه کلید: برگه کلید
صفر: سفر، زفرین، زفر، زِفر، تهی
صفرا: زهرپوشش، زریر، زردآب، تلخه
صفراء: زریر، زردآب، تلخه
صفراوی: زود خشم، زردابی، تند خو
صفه: ستاوند
صفویه: صفویان، صفوی
صفی: نیکدل، نیک، پاکدل، پاک
صفیر: بانگ
صلابت: شکوه، بزرگی، استواری
صلاه: نماز
صلاح: سزاوار، درستی، درخور، بایستگی
صلاح اندیش: نیک اندیش
صلاحدید:نیکخواهی، نیکخواهانه، نیک بینی، روادید،رایزنی، بهین دید
صلاحیت: شایستگی، سزاواری
صلاحیت دار: شایسته، سزاور
صلح: سازش، دوستی، آشتی، آسودگی
صلح جویی: سازگاری، آشتی جویی
صلح طلب: آشتی خواه
صلح کردن: سازش کردن، باهم کنار آمدن، آشتی کردن،آشتی
صلح و صفا: مهر، سازش، آشتی و مهر
صله: پارنج، پاداش
صله ارحام: خویش نوازی 
صلوات: درود فرستادن
صلوات فرستادن: درود فرستادن
صلوه: نمازگاه، نماز
صلوه: نماز
صلیب:چلیپا، چلیپا، چلیپ
صمغ:اَنگژَد (ه ب)اَنگُژه( ه ب )شیره درخت،زنج،انگم،اَنگُم
صمیم:ناب، ژرفا، تک، تَک، برگزیده
صمیمانه:یکدلانه، دوستانه، خودمانی، پایمردانه، پاکدلانه، ازته دل
صمیمی: یکدل، همدل، دوستانه، خودمانی- ازدل راستى
صمیمیت: یگانگی،یکرنگی،یکدلی،همدلی، خودمانی،پاکدلی، بیآلایشی،
صنایع: هنرها، فرآوریها، فرآوردهها، ساخته ها ها، پیشه
صنایع دستی: هنرهای دستی، فرآوردههای دستی
صندل: کفشک، دمپایی، چندن
صندلی: کرسی، چهارپایه
صندوق: گنجه، کارسان، سندوغ
صندوقچه: یخدان، کارسانک
صندوقخانه:چاشدان
صنع:هنر، ساختن، آفرینش
صنعت: فَیاوار، فَیار،هنر، کار، فرآوری،ساختاری، پیشه
صنعتگر: ورزی، دست ور ورز، پیشه
صنعتی: فَیاواری ( ه ب )، هنروری، کاری، ساختاری،پیشهوری
صنف: گروه، رشته، رسته، بخش
صنم: نگار، شمن، دلدار، دلبر، بت
صنم خانه: بتکده
صنوبر: شادرخت، سنابر، سروناز
صواب:نیک، شایسته، سزاوار، راست و درست، خوب،پسندیده
صواب دانستن: درست دانستن
صواب دیدن: روادانستن، روا دیدن
صوا بدید: سِگالش-نیک نگری
صوت: سدا،بانگ، آوا، آهنگ
صور: رخ ها ها، رخسارها، چهره
صورت: گونه، سیما، روی، رو، رخساره، رخسار، رخ، چهره
صورت برداشتن: سیاهه برداشتن
صورت پذیر: انجام شدنی، انجام پذیر
صورت پذیرفتن: فرجام پذیرفتن، انجام شدن
صورت جلسه: نشست نامه
صورت جلسه کردن: پیسنویس کردن درنوشتن
صورت حساب: سیاهه درآمدها، پرداخت نامه
صورت نگار: چهره نگار
صورت و ظاهر: رویه
صورتجلسه: نشست نامه
صورتحساب: پرداخت نامه
صورتکش: نگارگر
صورتگر: چهره پرداز
صورتی: سرخابی، سرخ روشن، رخی
صوف: پشمینه، پشم گوسفند
صوفی: پشمینه پوش
صوفیگری: سوفیگری
صومعه: نیایشگاه، ستایشگاه، خانگاه
صیاد:دامکار-شکارگر،شکارچی نخجیرگیر،دامیار،دام انداز،ماهیگیرتورگیر،تورانداز
صیانت: پاساد ( ه ب )، نگهداری، نگاهداری، نگاهبانی، پاسداری
صیحه: فریاد، بانگ
صید: نخجیر، شکار
صیغه عقد: پیمان زناشویی
صیف: تابستان
صیفی: تابستانی
صیفی کاری: تموزکاری، پالیزکاری
صیقل گر: پردازگر 
ض
ضابط: نگهبان، نگاهدارنده، کاردار
ضابطه: رویه، روش، روال
ضارب: کوبنده، زننده، آسیب رسان
ضاری: زیانکار (ڀ) ،
ضامن: پایَندان ( ه ب ) ،
ضامن دار: دکمه دار
ضامن شدن: پایندیدن
ضایع: ویران، نفله، فرسودگی، تباه، پوساندن، پایمال
ضایع شدن: نابود شدن، کنف شدن، از میان رفتن
ضایع شده: از میان رفته
ضایع کردن: ویران کردن، تباهکاری، تباه کردن، پوساندن
ضایعات: پسمانها، پسمان، پس مانده ها
ضایعه: تباهی
ضبط: سدا برداری، نگهداری، گرفتن، بایگانی، آوا گیری، ازآن خود
ضبط صوت: سدا گیر)، آوا نگهدار، آوا گیر
ضبط کردن: گرفتن، بایگانی کردن، از آن خود کردن
ضبط کردن(روی نوار): بَه نوار برداشتن
ضجر: رنجوری، درد و آزار، آزردگی
ضجه: ناله، مویه، فغان، شیون، زاری
ضجه کردن: شیون کردن، زاری کردن
ضحاک: آژدیهاک
ضخامت: ستبرا (ڀ)، کلفتی، فربهی، ستبری
ضخیم: کلفت، ستبر، پیکر
ضخیم الجثه: درشت اندام، درشت
ضد:وارو،وارون،واروی،ناسازگار،ناساز،ناهمسو،رویاروی، دشمن، پاد،باژگونه،آخشیج
ضد انفجار: پادترکش
ضد حال: ناخوشایند
ضد حال زدن: رنجاندن
ضد حمله: پاتک
ضد زهر: پاد زهر
ضد سم: نوشدارو، پاد زهر
ضد ضربه: آسیب ناپذیر
ضد عفونی: گندزدایی
ضد و نقیض: ناهمتا، ناسازگاری، ناسازگار، ناجور
ضدحال: ناخوشایند
ضدحال زدن: رنجاندن
ضدیت: ناسازگار،در دشمنی با،در برابر، 
ضدعفونی: گندزدوده، گندزدایی
ضدعفونی کردن: گندزدایی
ضدونقیض: ناسازگار، دوگانه
ضدیت: ناسازگاری، دشمنی
ضراب: نوازنده، زرابگر، رودنواز
ضرابخانه: میخکده، زرآب خانه، درم سرای
ضرب: گمیزش، کوفتن، کوبه، کوبش، کوب، زدن، دنبک
ضرب الاجل: زود، بیدرنگ، باشتاب
ضرب المثل: زبانزد
ضرب خوردگی: کوفتگی، آسیب دیدگی ضرب در: در، بار
ضرب دیدن: گزند دیدن، آسیب دیدن، آسیب
ضرب زن: تنبک زن
ضرب شست: زورمند نمایی، آسیب
ضرب کردن: زدن، بسشمردن
ضرب و شتم: لت و کوب، کوبه و ناسزا
ضربات: کوبهها، کتک، زنش ها ها، آسیب
ضربان: تپیدن، تپش
ضربت: کوبه، کوبش 
ضربت خوردن: کوفته شدن، کوفته، کوبه خوردن، آسیب دیدن
ضربدر: در، بار
ضربه: کوبه، کوبش، کتک، زنش، تکانه، برخورد، آسیب
ضربه خوردن: آسیب دیدن، آزار دیدن
ضربه دیدن: آسیب دیدن، آزار دیدن
ضرر: گزند، زیان، آسیب
ضرر دیدن: آسیب دیدن
ضرس قاطع: بیگفتگو، بیبرو برگرد، به درستی
ضرغام: شیراوژن، دلیر، دلاور
ضرورت: نیاز، ناگزیر، ناچاری، بایستگی
ضروری:وایا، نیازین،ناگزیر،ناچار،خواسته شده،خواسته،بایسته،باید،بایا
ضروری است: نیازین است
ضروری بودن: شایسته بودن، درخور
ضریب: نرخ، درسد، درانگارش، توان
ضریح: مغاک، گور، آرامگاه
ضعف: نزاری، ناچار، ناتوانی، لاغری، سستی، زبون
ضعف رفتن: ناتوان شدن، سست شدن
ضعف مزاج: ناتوانی
ضعفا: درماندگان، تهیدستان، بینوایان
ضعفاء: درماندگان، تهیدستان، بینوایان
ضعیف: نزار، ناتوان نشان دادن، ناتوان، لاغر، کم زور، سست
ضعیف الجثه: لاغر، رنجور
ضعیف النفس: سست نهاد
ضعیف شدن: نیروازدست دادن، ناتوان شدن، سست شدن، سستی
ضعیفه: همسر، زن ناتوان، زن
ضعیفی: ناتوانی
ضلالت: گمراهی، کجراهی
ضلع: راسته، راستا، دیواره، دنده، پهلو، بر، بَر
ضم: پیش
ضمان: پذیرفتن
ضمانت:پیمانگری،پشتیبانی،پشتوانه،پایندانی،پایندان،پایبندانی، تاوانداری،گردنگیری،برگردن
ضمانت کردن: پایندیدن
ضمانت نامه: پیمان نامه، پایندان نامه، پایند نامه
ضمایم: : پیوست ها
ضمائم: پیوست ها
ضمن: میانه، میان، درون، درکنار، توی، با، افزونبر، افزون بر،افزون
ضمن اینکه: همچنین، پیوست به اینکه، افزون بر آن، افزون بر اینکه
ضمن آنکه: افزون بر آنکه
ضمن تایید: افزون بر درست شمردن
ضمن صحبت: هنگام، میان سخن
ضمنا:همچنین، نیز،درپیوست، باهمه اینها، باآنکه،افزونبرین
ضمناً: همچنین، در این میان، از سویی، از سوی دیگر
ضمه: پیش
ضمیر: نهان، نهاد، منش، کَس واژه، سرشت، دل اندرون، دل،درون، اندرون
ضمیر ناخودآگاه: نهان ناخودآگاه
ضمیمه:همراه، پیوست
ضوابط: بندها
ضیا: فروغ، شید، روشنایی، تابش
ضیاء: فروغ، شید، روشنایی، تابش
ضیاع: زمین کشاورزی
ضیافت: میهمانی، مهمانی، سور، جشن، بزم
ط
طارمی: نرده، تارمی
طاس: گردانک، تاس
طاعت: گردن نهادن، فرمانبرداری، پیروی، بندگی
طاعون: سیاه مرگ
طاغی: گردنکش، گرافکار، سرکش
طاق: لنگه، تنها، تک، تاق، بام، ایوان
طاقباز: تاغباز
طاقت: ناانجام، نا، شکیبایی، توانایی، توان، تاو، تاب، بردباری
طاقت آوردن: تاوَستن ( هد )، تابیدن ( ه ب ) ،
طاقت تاغ شدن: توان، بیتاب شدن
طاقت فرسا: توان فرسا، تاب فرسا
طاقتفرسا: توانفرسا، توان فرسا، تاب فرسا
طالب: کاممند، دانشجو، جوینده، پژوهنده
غلیظ (چای): غوس / γavs/
فاصلۀطبقاتی: شکاف اجتماعی
فرق داشتن: دیگر بودن
فضا: کَیهان
فضانورد: کیهان‌نورد
طالب شهرت: نامجو
طالب علّت: چراییجوی ( هد ) ،
طالب علم: دانشجوی ( هد )، دانشگر، دانش پژوه
طالبی: خروک، خرچوک، تالبی
طالع: سرنوشت، بخت
طالع بین: فال بین، پیشگو، بخت بین
طالع شوم: وارونه بختی،سرنوشت بد،بد شگونی،بخت بد
طالع همایون: بخت بیدار
طاهر:پاکیزه، پاکدامن، پاک جامه، پاک
طاووس: تاووس
طایر: مرغ، پرنده
طایفه: ویس، خاندان، تیره، تبار
طائر: مرغ، پرنده
طائفه: خاندان، تیره، تبار
طب: پزشگی، پزشکی
طبّاخ: خوالیگر ( ه ب )، آشپز
طبابت: پزشگی، پزشکی
طباخ: خورشگر، خوالیگر، پزنده، آشپز
طباخ خانه: آشپزخانه
طباخی: کله پزی، خوالیگری، آشپزی
طبخ: پختن، پخت
طبع: نهاد منش،گوهر،سرشت، چاپ
طبع برگشتگی: واسرشتگی
طبع برگشتن: واسرشتن
طبعا: همانا، به دلخواه، به خودی خود، براستی
طبق: تبک، تال،برپایه،برابر،برپایه سبد،ترینان، طبقِ: از رویِ
طبق معمول: مانند همیشه
طبقات زمین: چینه
طبقه: لایه، رسته، رده، اشکوب طبقه: آشیانَه
طبقه بندی: رده بندی، دسته بندی
طبل: کوس، دهل، تبیره
طبی: درمانی، پزشکی
طبیب: پزشک
طبیعت:نهاد،گیتی سرشت، نیاد،کیاناد،سرشت،سپهر،زیستگاه، خیم،خوی،جهان سرشت
طبیعت انسان: نهاد آدمی، سرشت آدمی
طبیعتا: به خودی خود
طبیعی: نیادی، سرشتین، سرشتی، سِرشتین، بهنجار
طپانچه:هفت تیر، تپانچه-تفنگچه
طپاندن: تپاندن
طپش: تپش
طپق: کند زبانی، تپق
طحال: سپُرز، اسبل 
طرمع: مشگبوی، خوشبوی، بویا
طراح: نگارگر، نگارافکن، شالوده ریز، برنامه ریز
طراحی: نمودارسازی
طراز: تراز (همانند ترازو) ،
طرانجبین: ترانگبین
طراوت: شادابی، سرزندگی
طرح:نمودار،گستره،شالوده،پیشنهاد،پیش نویس،پیرنگ، برنامه، افکنه
طرح ریزی: شالوده ریزی، شالوده، زمینه سازی، برنامه ریزی
طرحواره: نگاره
طرد: واپس زنی، راندن، دور کردن
طرد شده: رانده شده، رانده
طرد کردن: بیرون راندن
طرز: شیوه ( ه ب )، روش، روال، راه
طرز تفکر: دیدگاه، بینش
طرز رفتار: روش
طرز عمل: کارکرد، شیوه کار، شِگردکار، روش کار، روش
طرز فکر: دیدگاه، بینش
طرزفکر: منیش، روش اندیشه
طرزفکرخوب: اندیشه نیک
طرف: یارو،ور،کناره،کنار،کس،سوی،سو، سمت، روی،رو، پهلو
طرف دعوی: هماورد، خوانده
طرف سخن: هم سخن
طرف شدن: همآورد شدن، درگیرشدن، به ستیزبرخاستن
طرفدار: هوادار، هواخواه، پیرو، پشتیبان
طرفداران: پیروان، هواداران
طرفداری: هوا خواهی، پیروی
طرفه: نو، شگفت، خوش آیند، تازه
طرفین: هر دو سوی، هر دو سو
طره: کاکل، شکنج مو، زلف، دسته مو
طریق: شیوه، روند، روش، روال، راه
طریق معتدل: راه میانه ( هد ) ،
طریقت: شیوه، روال، راه، آیین
طریقه: گونه، شیوه، شگرد، روش، روال، راه
طریقه عمل: شیوه کار، روند، روش
طعام: خوردنی، خوراکی، خوراک
طعم: مزه
طعم تند و تیز: مزه تند و تیز
طعم شیرین: مزه شیرین
طعمه: مزمزه، دانه دام، خورشک، خورش، خوردنی،خوراک،چینه
طعنه: سرکوفت، سرزنش، بدگویی
طعنه آمیز: نیشدار، گوشه دار، سرکوفت آمیز
طغیان: نافرمانی، گردنکشی، شورش، سرپیچی، خروش
طغیان آب: کوهه، خیزآب
طفل: نوزاد، کودک، بچه
طفولیت: کودکی، خردسالی، بچگی
طفیلی: انگل
طلا: زر، زَر
طلاب:هاوَشتان، دینآموزان، خواهندگان-جویندگان
طلافروش: زرگر
طلاق: جدایی طلاق:جداشَوی
طلاق گرفتن:گسستن، جدا شدن،ازهم جدا شدن
طلاقنامه: کشادنامه ( ه ب ) ،
طلایه: دیده ور، دیده بان، پیشرو
طلایه دار: پیشاهنگ
طلایی: زرین، زری، زرگون
طلب:درخواست،خواه،خواسته،خواستن،خواست،جویه،جستن،بستانکاری
طلب کردن: یوزیدن، خواستن
طلبکار: خواستار ( ه ب )، خواهان، جویان، بستانکار
طلبکننده: خواستار ( ه ب ) ،
طلبه:جوینده،هاوَشت،دین آموز-خواهان
طلبی: خواهی  واژهنامه پارس ی سره
طلبیدن:فراخواندن،ستاندن، خواستن، جویا شدن،جستن
طلسم: نیرنگ، جادو، افسون
طلعت: رخسار، چهره
طلق: تلک
طلوع:سرزدن،تابیدن،پگاه، بردمیدن، برآمدن،برآمد
طلوع آفتاب:دمیدن آفتاب، برآمدن خورشید،برآمدن آفتاب
طلوع خورشید: دمیدن خورشید-خورشیدپیدایی
طلوع صبح: سپیده دم
طماع: آزورز، آزمند، آز وَرز
طمانینه: آرامش
طمطراق: خودنمایی
طمع: آز
طمع داشتن: چشم داشتن، آزورزیدن
طمع کردن: آزمندی کردن، آز ورزیدن
طمعکار: آزین، آزور، آزمند
طناب: کمند، ریسمان، رشتک، رسن طناب‌کشی: بَندکشی (مسابقه)
طناز: نازکننده، دلربا
طنبور: تنبور
طنز: شوخی، ریشخند، خنده دار، خنده آور
طنین: پژواک
طهارت: پاکی ( ه ب )، شستن، پاکیزگی
طهران: تهران
طهماسب: تهماسپ
طواف: گِردگشتن-گردگردی
طوبی: شادی، خوشی
طور: سان، دام، جور گونه، تور
طوری: گونهای
طوس: توس
طوطی: توتی
طوعاً: از میان جان
طوفان: توفان، تندباد
طوق: چنبر
طول: درازا (ڀ)،درازی، درازه، درازنا
طولانی شدن:بَه دَرازا کَشیدن
طول تاریخ: درازای تاریخ
طول جغرافیایی: درازه گیتایی، درازای گیتایی، پهناک
طول دادن: کش دادن، درازکردن
طول عمر: دیرزیوی، دیرجانی، درازی زندگی
طول کشیدن: دیرشدن، به درازا کشیدن
طولانی:کشیده، ژرف، دیرپا، دیرباز، دورو دراز،دراز، بلند
طولی نمیکشد:دیری نمیپاید
طومار:بلند نامه
طویل:دیرَند،دراز، بلند
طویل العمر: سالخورده
طویل المدت: دراز زمان
طویله: ستورگاه
طی: هنگام
طی کردن:سِپَریدن،نوردیدن،گذراندن،سپری کردن،سپردن،پیمودن،پوییدن
طیاره: هواپیما
طیب: پاک و پاکیزه
طیر: مرغ، پرنده
طیف: دیوانگی، خشم، بیناب
طیف نما: بیناب نما، بردنما
طیف وسیعی:گستره بزرگی،گسترده بزرگی،دامنه گسترده ای
طینت: والا، منش، سرشت
طیور: ماکیان، پرندگان 
ظ
ظالم: ستمگر، زورگو، جفاکار، بیدادگر
ظالمانه: ستمگرانه، زورگویانه، بیدادگرانه
ظاهر:هویدا،نمود،نمایان،نما،رویه،پدیدار،آشکار
ظاهر ساختن: پرده برگرفتن ( ه ب )، نمایاندن،نمایان کردن
ظاهر سازی کردن: وانمود کردن
ظاهر شدن: پدیدار شدن ظاهرسازی: خودنمایی
ظاهری: رویهای
ظرافت:نازکی،نازک،موشکافی،زیرکی،خوشایندی،خرده سنجی،تیزنگری
ظرف: دیگ، در، تشت، تابه، تابَک، باردان، آوند
ظرف اندازه گیری: پیمانه
ظرف آب: آبدان
ظرف آبخوری: جام آبخوری
ظرف آش: دوری، دورک
ظرف آشغال: شلته، شَلتِه، خاکروبه دان، آخالدان
ظرف شرابخواری: ساغر، جام
ظرفیت: گنجایی ( هد )، گنجایش، گنجانه، گنجا، خورند
ظریف: نازک نرم، مویین،لاغر، شکننده،زیبا،باریک
ظریفانه: با کاردانی
ظفر: فرازمندی، چیرگی، پیروزی
ظفرمند: پیروزمند
ظفرمندانه: پیروزمندانه
ظل: سایه (ڀ)، پناه، آسودگی
ظلم: ستیز، ستم، زورگویی، زورگفتن، جور، جفا، بیداد
ظلمات: گمراهی، تاریکیها، تاریکی
ظلمانی: تیره، تاریک، تار
ظن: گمانه، گمان، پندار،اندیشه
ظن بردن: گمان بردن، دودل شدن، پنداشتن
ظنین: گمانگر، بد گمان
ظهر: نیمروزگاه، نیمروز، پُشت
ظهرانه: ناهار
ظهرنویسی: پشت نویسی، پُشت نویسی
ظهور:پیدایی( هد )نمود،نمایان،پیدایش،آشکاری
ظهوروبطون: پیدایی ونهفتگی
ظهیر: پشتیبان
ظاهر و باطن: آشکار و نهان
ظاهرا:همانا،گویا،چنین پیداست،به آشکاری،آنسان که پیداست
ظاهراً:همانا،گویا،چنین پیداست،به آشکاری،آشکارا
ظاهربین: بیمایه، برونگرا
ع
عابد: پرستگار ( هد )، خداپرست، پرستنده
عابر: گذرکننده، رونده، رهگذر
عابر بانک: خودپرداز
عابر پیاده: پیاده
عابربانک: خودپرداز
عاج: دندان پیل، پیلسته
عاجز: ناتوان، فرومانده، زبون، درمانده، بیچاره
عاجز شدن: به ستوه آمدن، فروماندن، درماندن
عاجزانه: زبونانه، با فروماندگی، با درماندگی، با بیچارگی
عاجزشدن: فروماندن، درمانده شدن، درماندن، بیچاره شدن،به ستوه آمدن
عاجل: شتابنده، زودرس، پیشی جوی
عادت: منش، شیوه، سرشت، روش، خوی، خو گیری، خوگرفتن، خو
عادت کردم: خو گرفتم
عادت کردن: مَروسیدن ( ه ب )، خوی گرفتن، خو گرفتن،خو کردن
عادت کننده: خوی پذیر
عادت ماهانه: دوره زنانگی
عادل: دادور، دادگستر، دادگر
عادلانه: دادگرانه، داد منشانه
عادی:همیشگی، ساده، خوگرفته، پیش پاافتاده، پیش پا افتاده، بهنجار
عار: ننگ، شرم، آزرم
عار داشتن: نهاد، ننگ دانستن، ننگ داشتن
عارض: رو، رخسار، رخ، چهره
عارضه:ناهنجاری، ناخوشی، رنجوری، رخداد، پیامد، بیماری
عارف: شناسا،شناسا، ژرف بین، دانا، خداشناس، بینشمند
عاری از: بی
عاریت: وامی، سپنج
عاریت خواستن: به وام خواستن
عاریت دادن: به وام دادن
عاریتی: کسانه
عازم: رهسپار، راهی عازم: رفتِگار
عازم شدن: روانه شدن، رهسپارشدن، رهسپار شدن
عاشق: واله، شیفته، شیدا،دوستار،دلشده،دلداده،دلباخته،پاکباز،بیدل
عاشق پیشه:واله، شیفته، شیدا،دلشده، دلداده،دلباخته،پاکباز، بیدل
عاشق شدن: دل سپردن، دل باختن، پاک باختن
عاشقانه:مهرآمیز،شیفتگانه،شیداوار،شوریده وار،شورمندانه، دلسپارانه، دلدارانه
عاشقی: شوریدگی، دلدادگی
عاصی: نافرمان، شورشگر، سرکش، بستوه آمده، بستوه آمدن
عاطفه: مهرورزی، مهربانی، مهر
عاطفی: نرمخو، مهرورز، مهربان
عاطل: پوچ، بیهوده، بیکار، افکار
عافیت: رستگاری، تندرستی، بهروزی
عاقبت: فرجام، سرانجام، پیامد
عاقبت الامر: سرانجام، پایان کار
عاقبت اندیش: دوراندیش، دور اندیش
عاقبت اندیشی: دور اندیشی
عاقبت بخیر: نیک فرجام
عاقبت به خیر:نیک گردانیدن، نیک فرجام، نیک انجام
عاقد:گره زن، پیوندگر، پیمانگذار
عاقل:خردمند(ه)هوشمند،زیرک، دانا، پخته، بخرد، باخرد، اندیشمند
عاقلانه: هوشمندوار، هوشمندانه، اندیشمندانه
عالم: جهان- گیتی،گردون، کیهان،سپهرگردون،دانشمند،
عالم افروز: گیتی افروز، جهان افروز
عالم بشریت: جهان هستی، جهان مردمی
عالم غیب: جهان نادیده
عالم ملکوت: سپهرگردون، جهان دیگر
عالمگیر: جهانگیر
عالی:ارجمند،برتر،برجسته والاجایگاه،والا،شگرف،بلند پایه، بسخوب،برسو،بالنده،
عالی ترین: والا ترین، بهترین، برترین
عالی جناب: والاگاه، بزرگوار
عالی رتبه: والاگهر، والا جایگاه، گرانمایه، بلند پایه
عالی قدر: والاجاه، پر بها، پر ارزش
عالی مقام: بلند پایه، ارجمند
عالی نظر: زبرنگر:والانگر
عالی نژاد: والاگهر
عالی نسب: والانژاد، والاتبار
عالی همت: والامنش، بزرگوار
عالیجناب: وام، والاگهر، گرانمایه، بزرگوار، ارجمند
عام: همه، همگانی، همگان، مردم، جهانروا، توده
عامدا: دانسته، به دلخواه، آگاهانه
عامداً: دانسته، به دلخواه، آگاهانه
عامدانه: دیده و دانسته، آگاهانه، ازروی آگاهی
عامل:کنشگر-گماشته،کننده،کارگزار،کارکن، کاردار،کارتارپیشکار،
 عامل:برانگیزندَه انگیزه
عامه: همه، همگان، مردم، توده
عامی: همگانی، مردمی، تودگانی
عامیانه: همگانی، مردمی، مردمانه، تودگانه
عاید: سود، درآمد، بازدهی
عایدی: سود، درآمد، بهره
عایق: پیشگیر، بازدارنده
عایله: خانوار، خانواده
عایله مند:خانوار مند، خانواده دار، پرفرزند
عائله: خانواده
عبا: بالاپوش
عبادت: نیاییدن، نیایش، پرستش
عبادت کردن: نیایش کردن، ستودن، ستایش کردن
عبادتگاه: مزگت (مسجد عربی شده مزگت است)، نیایشگاه، پرستشگاه
عبارت: گزاره، فراز، سخن، چندواژه
عبارت بودن از: بر این پایهاند که، بر این پایهاند
عبارت پردازی: سخن پردازی، سخن
عبارتند از: بر این پایهاند
عباردت کردن: نیرنگ
عبث: گزاف، پوچ، بیهوده، بیمایه، بیارزش
عبد: زر خرید، بنده، برده
عبرت: پندآموزی، پند، آموزه، آموزش، اندرز
عبرت آموز: پند آموز
عبور:گذارش،گذشتن، گذرکردن،گذر،گذار،ردشدن گُذِرش
عبورکردن: گذشتن، گذر کردن، گذر، ردشدن
عبور و مرور: شدآمد، رفت و آمد، آمد و شد
عبورکرده: برگذشته
عبورگاه: گذرگاه
عبوس: ترشرو، اخمو
عتانص: هنر، کار، ساختاری، پیشه
عتاب: سرزنش، سخن تند، خشم، تشر، پرخاش
عتیق: کهنه، دیرینه، باستانی، باستان
عتیقه: کهن، پارینه، باستانی، باستانه، باارزش
عجب:شگفت-،شگفتی،شگفت آور،شگفت انگیز،شگرف،خودستایی،خودبینی-منی
عجبا: شگفتا
عجز: ناتوانی، فروماندگی، ستوه، درماندگی، بیچارگی
عجله: شتاب کردن، شتاب، چابکی، تیزی، تندی
عجله کردن: شتافتن، شتاب کردن
عجله کن: شتاب کن
عجله کننده: شتابگر
عجم: گُنگ، کر و لال
عجوزه: فرتوت، پیر 
عجول: شتابگر، ناشکیبا،شتابزده، بیشکیب
عجولانه: شتابزده، شتابان، سراسیمه، با شتابزدگی
عجیب:شگفت آور،شگفت انگیز،شگفت،شگرف
عجیب الخلقه: شگفت آفریده-شگفتزاد
عجین: درهم شده، آمیخته، آغشته
عداد: شمار
عداد محدودی: شمار اندکی
عدالت: درستی، دادوری، دادگستری، دادگری،دادگرانه،داد،برابری
عدالت اجتماعی: یکسانگری، همسانی، برابری
عدالت پیشه: دادمند، دادپیشه
عدالتخانه: دادگستری
عداوت: کینه توزی، کین، ستیزه جویی، دشمنی
عدد: شمار (ڀ)، شماره، تا
عددنویسی: شماره نویسی
عدس: دانژه (ه ب)وینوک، ونوک، دانیژه، دانجه
عدسی: مژوک، مِژوک، بُلُسیک
عدسی دوربین: مِژوک، بلسیک، بُلُسیک
عدسی محدب: مژوک کوژ
عدسی مقعر: مژوک کاو
عدسیه: مژوک
عدل: نیم خروار، داوری، دادمندی، دادگری، داد
عدل بندی: لنگه بندی، بسته بندی، بار بندی
عدلیه: دادگستری
عدم: نیستی( هد )نیست شدن،نابودن (هد )نبود،نابودی
عدم آسایش: نیاسودگی
عدم احترام: بیارجی
عدم ادراک:نایابندگی ( هد ) ،
عدم استعداد: ناتوانی، بیکارگی، بیدانشی
عدم اعتماد: ناباوری، بد گمانی
عدم امکان: ناتوانی، ناشدنی
عدم پیشرفت: ناکامی، شکست
عدم تحرک: ناروانی
عدم حضور: نبود
عدم سکون: بیآرامی ( هد ) ،
عدم ضرورت: نبایستگی
عدم ظهور: ناپیدایی ( هد ) ،
عدم کیفیت: بیچگونگی ( هد ) ،
عدم موفقیت: ناکسان، ناکامیابی، ناکامی
عدم واقعیت: ناراستی، نادرستی
عدم وجود: نیستی، نبود، نابودی عدم وضوح: نارَوشنی
عدن: بهشت
عده: گروه، دسته، جرگه
عده ای: شماری، چندی، چند تن
عدهای: گروهی، شماری، دستهای، تنی چند
عدو: ، دشمن، بدخواه،کینه ور
عدیده: فراوان، پرشمار، بسیار
عذاب:شکنجه،رنج، آزار،آذار
عذاب الیم: شکنجه سخت،رنج جانگاه، آزاردردناک
عذاب روح: شکنجه روان، آزار روان
عذر: دست آویز، پوزش، بهانه
عذر خواستن: پوزیدن، پوزش خواستن
عذر می خواهم: درگذرید، پوزش میخواهم، ببخشید
عذرخواهی: پوزش خواستن، پوزش
عزل: برکناری
عرابه: گردونه، گردون،ارابه
عراق: اراک
عرب: تازیک، تازی
عربده: فغان، فریاد، داد، جیغ
عربده جو:ستیزه جو، آشوبگر
عربی: زبان تازیان، زبان تازی، تازی
عرش:ارگ- تخت، پهنه،آسمان،اورنگ،اریکه
عرش اعلی: جایگاه خدا، تخت برین خدا
عرشه: فراز کشتی-اریکه
عرصه: میدان، میان سرای، پهنه
عرض: پهنا (ڀ)، درازای، پیشکش، پهنای
عرض اندام: جلوه نمایی
عرض جغرافیایی: درازاک، پهنای گیتایی
عرض حال: دادخواست
عرض کردم: گفتم
عرض کردن: گفتن، به آگاهی رسانیدن، آگاهی رسانیدن به
عرض کنم: بگویم
عرضحال: دادنامه، دادخواست
عرضه:پیشنهاد،پیشاورد،نمایش،رونمایی،نشان دادن،کاردانی،شایستگی،چیرگی،جربزه،
عرضه داشتن: جُربزه داشتن
عرضه کرد: رونمایی کرد
عرضه کردن: هویدا کردن، نمایاندن، پیشاورد کردن
عرضه و تقاضا: داد و خواست
عرعر:ا راَر
عرف: فراگرفته،شناخته شده، شناخته،روش همگانی، روال،پذیرفته
عرفان: یزدانشناسی
عرق:رگ، خُوی، ترتنی، باده، آبدانه
عرق ملی: شور میهن پرستی
عروج: برآمدن، بالایش، بالاروی
عروس:بیوگان، اروس
عروسک: اروسک
عروسی: زناشویی، اروسی
عروسی کردن: بیوگانی کردن، اروسی کردن
عروق:رگ ها
عریان: برهنه
عریض: گشاد، گسترده، پهناور، پهن، پَهن
عریض وطویل:وِلَنگ وواز،گسترده،گَل وگشاد،پهناور،پت وپهن
عریضه:دادنامه، دادخواست
عریضه نگاری: نوشتن دادخواستنامه
عز:والایی، فر، ارزش، ارجمندی، ارج
عزوجل:گرانمایه، گرامی،ارجمند
عزا: سوگواری، سوگ
عزاداری: سوگواری
عزب: یکه، تنها، بیهمسر
عزت: ارجمند، ارج
عزت نفس: خود بزرگواری
عزل: بیکار کردن، برکناری، برکنار
عزل شدن: برکنار شدن
عزل کردن: کنار گذاشتن، برکنار کردن، برانداختن
عزلت: گوشهگیری
عزم: پایداری، پابرجایی، آهنگ
عزم جزم: استوارآهنگ
عزم کردن: خواستن، آهنگ کردن
عزوجل: بزرگوار
عزیز:نازنین،مهربان،گرامی، گرانمایه،گران دوستداشتنی،پرارزش،بزرگ،با ارزش،ارجمند
عزیز دردانه: یکی یه دونه، لوس، دردانه، دُردانه
عزیز کرده: نازنین، نازکرده، نازدانه
عزیمت: رهسپاری، راهی گشتن، براه افتادن
عزیمت کردن: رهسپار شدن
عسرت: مستمندی، درماندگی، تهیدستی، تنگنایی،تنگدستی
عسکر: لشگر، لشکر، سپاه
عسگر: لشگر، لشکر
عسگری: نازا
عسل: انگپین، انگبین
عشا: شامگاه
عشاء: شامگاه
عشاق: دوستاران، دلشدگان، دلدادگان
عشر: یک دهم، ده یک
عشرت: کامرانی، خوشگذرانی
عشره: دهه
عشق:مهرورزیدن،شیفتگی، شیدایی، دوست داشتن،دلدادگی،دلبردگی،دلباختگی،پاکبازی
عشق بازی: شیفتگی، شیدایی، دلدادگی، دلباختگی
عشوه: ناز، کرشمه، بشک  واژهنامه پارس ی سره
عشوه گر: لوند، باناز، باکرشمه
عشیره: دودمان، خانوار، تیره، تبار
عصا: دستواره، چوپ، چوبدستی، چوبدست، چوب
عصاره: افشُره ( ه ب )، فشرده، شیره، شیرابه، چکیده
عصاره گرفتن: شیره گرفتن، افشردن
عصب: سُهِشگر، پی
عصبانی:خشمگین،جوشی،تندخو،برآشفته،برافروخته،آشفته
عصبانی شدن: برآشفتن
عصبانیت: خشم، برآشفتگی
عصبی: تندخویی، پرخشم، بدخوی
عصر:شبانگاه،شامگاه،زمانه،زمان،روزگار، دوره، پسین، پس نیمروز،ایوار-نماشام
عصر باستان: زمانه باستان، دوره باستان
عصر فن آوری: زمانه فن آوری
عصرانه: چاشت شامگاهی
عصرحجر: زمانه پارینه سنگی، پارینه سنگی
عصیان: گردنکشی، سرکشی، سرپیچی
عضله: ماهیچه
عضو: هموند، هموَند، هم پیمان، کاربر، اندام
عضو بدن: پاره تن
عضو شدن: هموند شدن، همپیوند شدن
عضوخانواده: خودی، خودمانی، ازخود
عضویت: هموندی
عطا: دهش، بخشش، بخشایش
عطا فرمودن: بخشودن
عطا کردن: بخشودن
عطاء: دهش، بخشش
عطار: داروگر، خوش بو فروش
عطارد: تیر ( ه ب )، ستاره تیر، دبیرسپهر
عطاکردن: بخشیدن، بخشایش، ارزانی داشتن
عطر: خوشبویه، خوشبوی، بوی خوش
عطسه: شنوسه (šnōsak)، شنوسک، اتسه
عطش: تشنه شدن، تشنگی
عطف: بازگشتن، بازگشت
عطف به ماسبق: برگشت به گذشته، بازگشت به گذشته
عطوفت: مهرورزی، مهربانی، دوستی
عطیه: شادمانه، دهش، پاداش، بخشش
عظمت: شکوه ،فر،شکوهی،بزرگی، بزرگواری، بزرگ منشی
عظمی: کلان، سترگ،زیاد،تنومند،پهناور،پرشکوه، بیکران،بزرگ
عظیم:والا،کلان،سترگ،زیاد،تنومند، پهناور،پرشکوه،بیکران،بزرگ
عظیم الجثه:کلان پیکر،کلان،سترگ،زیاد،تنومند،تناور،پهناور،پرشکوه،بیکران
عظیمی: سترگی
عغده: گره درونی
عفاف: شرم، تن فروشی، پرهیزکاری، پاکی، پاکدامنی، پارسایی
عفریت: غول، دیو، اهریمن
عطش:تشنه شدن، تشنگی
عطف: بازگشتن، بازگشت
عطف به ماسبق:برگشت به گذشته، بازگشت به گذشته
عطوفت: مهرورزی، مهربانی، دوستی
عطیه: شادمانه، دهش، پاداش، بخشش
عظمت: شکوه ،فر، شکوهی، شُکوه،بزرگی، بزرگواری، بزرگ منشی
عظمی:کلان،سترگ،زیاد،تنومند،پهناور،پرشکوه،بیکران،بزرگ
عظیم:والا، کلان، سترگ، زیاد، تنومند، پهناور،پرشکوه،بیکران،بزرگ
عظیم الجثه:کلان پیکر، کلان،سترگ،تنومند، تناور،پهناور،پرشکوه،بیکران
عظیمی: سترگی
عغده: گره درونی
عفاف: شرم، تن فروشی، پرهیزکاری، پاکی، پاکدامنی،پارسایی
عفریت: غول، دیو، اهریمن
عفو: گذشت ( ه ب )، چشم پوشی، بخشیدن، بخشودن،بخشش، بخشایش، آمرزش
عفو بین المللی: بخشایش جهانی
عفو کردن: چشم پوشی، بخشیدن، بخشودن، بخشایش،آمرزیدن
عفو کننده: آمرزگار
عفونت:گندیدن،گندیدگی،گند،چرک کردن،چرک،پلشتی، بدبویی
عفیف: پرهیزکار، پاکدامن، پارسا
عقاب: همای، شهباز، شاهین، باز، آگفت
عقاید: دیدگاهها، دید، برداشتها، باورها
عقب: دنبال، پی، پشت، پس
عقب افتادن: دیر کردن، دیر کرد
عقب انداختن: پس انداختن
عقب بردن: پس کشیدن
عقب زدن: پس زدن
عقب گرد: پسگرد
عقب ماندگی: واپس ماندگی
عقب ماندن: واماندن، بازماندن
عقب مانده: واپس مانده
عقب نشینی: واپس نشینی، پس رفتن
عقبی:روز واپسین،رستاخیز،جهان دیگر،پاداش کار،پاداش
عقد: گواه گیران، گره زدن، پیوند زناشویی، پیوند، پیمان،بستن
عقد ازدواج: پیمان زناشویی
عقد غصیه: پیمان زناشویی
عقد نامه: پیمان نامه
عقده: گره روانی، گره، کینه، کین، پیچیدگی
عقده حقارت: خود کوچک بینی، خود کم بینی
عقده روانی: گره روانی،سرکوفتگی،سرخوردگی
عقدهای: کینه توز
عقرب: کژدم، کَژدُم
عقربه: شاهنگ، شاهَنگ، پرک، پَرَک
عقل: هوش، دانش، دانایی، خرد، خِرَد
عقل عملی: خرد کارکن ( هد ) ،
عقل معاش: خرد زیست
عقل ناطق: خرد سخنگوی
عقل نظری: خرد دانا ( هد ) ،
عقلانی: خردمندانه، بخردانه
عقلانیت: خردمندی، خردمداری، خردگرایی، خردپسندی
عقلی: هوشی، خرَدوارانه، روانی، ذهنی
عقوبت: کیفر، سزا، پادافره، بادافره، باداَفراه
عقیده: گمان، رای، دیدگاه، خواسته، باور، اندیشه
عقیق: رونوس
عقیم: نازا، سترون
عقیم کردن: نازا کردن، سترون کردن
عقیمه: سَتَروَن ( ه ب ) ،
عکاس: نگاره گر، فرتورگر، رخشگر، رُخشگَ ر
عکاسی: فرتورگری، فرتورخانه
عکس: فَرتور ( ه ب )، نگاره، نگار، رخش، رُخش
عکس العمل: واکوش، واکنش، رویکرد، پاد کار
علّت: چرایی ( هد )، چرایی
علاج: چارهگری،درمان، خوب شدن،چارهگری، چاره جویی، چاره
علاج پذیر: درمان پذیر، چاره پذیر
علاقمند: دوستدار، دلبسته
علاقمندی: دلبستگی
علاقه: گرایش، دوست داشتن، دلبستگی
علاقه دارم: دلبستگی دارم
علاقه داشتن: دلبستگی داشتن
علاقه مند: مهرورز، شیفته، دوستدار، دلبسته
علاقه مند شدن: دل بستن
علامت: نشانی، نشانهها، نشانه، نشان، آرنگ
علامت اختصاری: کوتاهواره
علامت تشدید:نشانه سخت گویی،نشانه دوباره گویی
علامت گزاری: نشانه گزاری
علاوه: فزون، افزون، افزوده
علاوه بر:افزون برآن،افزون بر
علاوه براین: افزون براین
علاوه براین: وانگهی،افزون براین
علایق: گرایشها، دوست داشته ها ها، دلبستگی
علایم:نشانه ها
علایم راهنمایی و رانندگی: نشانههای راهنمایی و رانندگی
علائم:نشانیها، نشانه
علائم راهنمایی و رانندگی: نشانههای راهنمایی و رانندگی
علائمی:نشانههایی
علت:چرایی(هد)مایه،کمبود،شوند،شُوَند،دستاویز،چونی،بیماری،انگیزه
علت و معلول: بن وبر،انگیزه وانگیخته
علف: گیاه، سبزه
علف چر: چراگاه
علف خشک: کاه واژهنامه پارس ی سره
علفزار: مرغزار، سبزه زار، چراگاه
علل: شوندها، دستاویزها، چرایی ها ها، انگیزه
علم: دانش، دانایی،پرچم ،دانستگی،نشان، رایت، درفش،
علم اعداد: دانش شمارش ( هد ) ،
علم الابدان: تن شناسی، پزشکی
علم الاجتماع: دانش مردم شناسی
علم الاحصا: آمارشناسی
علم الاحصاء: آمارشناسی
علم الاخلاق: دانش رفتاری
علم الافکار: فرزان
علم الاقوال: دانش سخن
علم النفس: روان شناسی
علم بدیع: دانش نوآوری
علم تشریح: تن شناسی
علم جغرافیا: گیتاشناسی
علم حقوق: داتشناسی
علم ریاضیات: دانش رایشگری
علم شریعت: کیش شناسی
علم فیزیک: گیتیگ، چیهر شناسی
علم نجوم: دانش ستاره شناسی
علم هیأت: ستاره شناسی
علما: دانشمندان
علمی: دانشوارانه
علنا:هویدا، به روشنی، آشکارا : روی‌راست
علنی: هویدا، پیدا، آشکارا، آشکار
علنی شد: آشکار شد
علو: والایی، فر، بزرگواری، بالندگی، ارج
علو طبع: فرنهادی
علو همت: بزرگ منشی
علوم: دانش ها
علوم جدیده: دانش های نوین
علوم ذاتی: دانش زبرین
علی الاصول: به روش بایسته، به روال درست، به درستی، به بایستگی
علی البدل: جایگزین، جانشین
علی الحساب: پیش ستان، پیش دریافت، پیش پرداخت
علی الخصوص: بویژه، به ویژه
علی السویه: یکسان
علی ای حال: در هر روی، به هر رو
علی رغم: با اینکه، با این که
علی هذا: بنابراین، از این رو
علیا: زبرین،بالایین،والا،فراسو،دست بالا
 علیالبدل: جانشین
علیحده: جداگانه، جدا
علیرغم: به ناخواست، بااین همه، با آنکه، با اینکه، با این که
علیل: ناخوش، بیمار، ازکارافتاده
علیه: واروی، رویاروی، در برابر، بر
علیه او شورید: بر او شورید
علیهذا: بنابراین، از همین رو، از این رو
عمّامه: دستار ( ه ب ) ،
عمارت: ساختمان، بنا
عمال: گماشتگان، کارگزاران
عمد: کامکی، دیده و دانسته، دانسته، خودکرد، آگاهانه،ازروی آگاهی
عمدا: دانسته، خودکرده، خودکامگی، آگاهانه
عمداً: دانسته، خودکرده، خودکامگی، آگاهانه، از دستی
عمدتا: بیشتر
عمدتاً: بیشتر
عمده: کلان، فراوان، بیشتر، بسیار، بزرگ
عمده ای: فراوانی، بسیاری
عمده فروش: کلان فروش، بنکدار
عمدهای: فراوانی، بسیاری
عمدی: دیده و دانسته، خود خواسته، آگاهانه، ازروی آگاهی
عمر: کهنه روزی، سال، زیوِش، زندگی، زندگانی، دیره
عمر ابد: زندگی جاوید  واژهنامه پارس ی سره
عمر طولانی: دیرزیوی، دیرجانی
عمر کردن: سال داشتن، زیستن، زندگی کردن
عمران: سازندگی، آبادی، آبادانی
عمق: ژرفی ( ه ب )، گودی، ژرفای، ژرفا، زیربنا، ته، بن
عمق مطلب: ژرفای سخن
عمقی: زیربنایی
عمقیت: ژرفی ( ه ب ) ،
عمل: کنش، کردار، کار
عمل بد: کردار بد، کار بد، بدکرد
عمل جراحی: کَرِنت
عمل خوب: کردار نیکو، کردار خوب، کار خوب
عمل صالح: کردار نیکو، کردار خوب، کار خوب
عمل ضرب: زدن
عمل کردن: کَرِنت، بکار بستن- پیادَه ساختن
عمل نکردن: به کار نبستن- پیادَه نساختن
عمل وعکس العمل: کنش و واکنش
عملکرد: کارکردی، کارکرد- پیادَه ساخت
عملکردی: کارکرد
عمله: کارگر
عملی: نارکوکی، شدنی، دژخوی، خوگرفته، خوگر
عملیات: کار بزرگ، کار
عمه: کاکی، خواهر پدر، توریا
عمو: کاکو، کاکا، برادر پدر، اپدر
عمود: راستا
عمود شدن: راست ایستادن (ڀ) ،
عمودی: ستونی
عموم: همه، همگان
عموما: فراگیرانه
عمومی: همهگیر، همگانی
عمومیت: همگانی
عمیق: گود، ژرف
عمیقانه: ژرفانه، ازته دل
عنّاب: شیلانه ( ه ب ) ،
عن قریب: بهزودی، به زودی
عناد: لجبازی، ستیزه، ستیز، دشمنی
عناد کردن: ستیزیدن
عناد ورزیدن: ستیزیدن
عناصر: ها پاره
عناصر اربعه: چارگوهر
عنان: لگام، لجام، دهنه، افسار
عناوین: فرنامها، سرنویسها، سربرگها، پاژنام ها
عنایت: مهرورزی، مهربانی، رویکرد، بزرگواری، آگاهی
عنایت کردن: پرداختن به، پرداختن
عنبر: شاهبوی، زغال اخته، انبر
عنتر:رانت
عند المطالبه: سرخواست، سر خواست
عندلیب: هزاردستان، بلبل
عنصر: مایه، ماده، مات، بن پاره، آخشیج
عنفوان: سرآغاز، آغاز
عنقا: سیمرغ
 عنقریب: بهزودی
عنقریب: به همین نزدیکی، به زودی، بزودی
عنکبوت: تارتَنَک ( ه ب )، کارتنک، تارتن، تاربافک
عنوان:سرنام،فرنام،سرنویس،سرگفتار،سربرگ،سرآغاز،دیباچه،پاژنام،برنام
عهد: پیمان ( ه ب )، نوید، سوگند، زمانه، زمان، روزگار
عهد دقیانوس: زمان کهن
عهد شکن: پیمان شکن
عهدنامه: پیمان نامه
عهده: کار، پاسخگویی، پاسخگو بودن، بردوش، بر دوش
عوارض:ناهنجاریها،ناخوشیها، رنجوریها،رخدادها،پیامدها،بیماری
عوارض گمرکی: باج مرزی
عوارض مالیاتی: باج افزونی
عوارض متفرقه: خرده باج
عواطف: مهربانیها، مهربانی، مهر 
عواقب: پیامدها
عوام: مردمان، مردم
عوام فریب: مردم فریب
عوام فریبانه: مردم فریبانه
عوامفریبانه: مردم فریبانه
عوامل: کارداران، سازههای، دستاندرکاران
عواید: درآمدها
عودت: پس فرستادن،برگشت،برگرداندن،بازگشت
عودت دادن:پس فرستادن، پس دادن،برگشت دادن،برگرداندن
عور: لخت، تهی، بیجامه، برهنه
عورت: شرمگاه
عوض: جا ورت، گردیده،جایگزین،جانشین،جابجا،به جای
عوض شدن: دیگر شدن، دگرگون شده، جایگزین شده
عوض شدنی: جایگزین شدنی
عوض کردن:یوفانبدن،واگردادن،جابجاکردن،جابجایی-دیگر کردنتاو دادن(کانل،موج)
عوض و بدل: جایگزین، جابجا، پایاپای
عوضی: نادرست، دیوانه
عیادت: دیدار، بیمار پرسی، بازدید
عیار: سنجه، سنجش، جوانمرد، آزمون، اییار
عیاش: کامجو، خوشگذران
عیاشی: کامجویی، خوشگذرانی
عیال: همسر، زن و فرزند، زن
عیالوار: پورمند ( ه ب ) ،
عیالوار: فرزندمند، خانواده دار، پرفرزند
عیان: هویدا، روشن، پیدا، آشکارا، آشکار
عیب: لغزش، کمبود، بدی، آک
عیب پوش: کاستی پوش، بدی پوش
عیب جویی: نکوهش، خرده گیری
عیب جویی کردن: نکوهیدن، خرده گرفتن
عیب دار: کاستی دار، دارای کمبود، بد، آکمند
عیب گیری: خرده گیری
عیبجو: خردهگیر ( ه ب ) ،
عید: روزبه، جشن
عید نوروز: جشن نوروز
عیدتان مبارک: نوروزتان پیروز، جشن تان شاد باد
عیدی: شادیانه، روزبهانه
عیسوی: ترسایی
عیش: شادی، خوشی، خوشگذرانی
عیش و عشرت: سرمستی و شادی، خوشی وخوشگذرانی
عیش و نوش: خوشگذرانی
عیلام: ایلام
عین: دیده، چشم
عینا:همانند، مانند
عینک: چشمینه، چشمی، چشمک، چشم افزار،آیینک،آینک
غ
غار:کنام، اشکفت
غارت: چپاول، تاراج
غارت زده: تاراجیده
غارت کردن: کردن، تاراج کردن، تاراج
غارتگر: راهزن، چپاولگر، تاراجگر
غاصب: ستمگر، ربایشگر، دست یازنده
غاصبین: ستمگرها، ربایشگرها، دست یازنده ها
غافل: ناگاه، نابود، ناآگاه از آنکه، ناآگاه، فراموشکار
غافل از آنکه: ناآگاهی، ناآگاه از آنکه
غافلانه: ناآگاهانه، فراموشکارانه
غافلگیر: ناگهگیر
غالب: چیره شونده، چیره، توانا، بیشتر، برتر
غالب مردم: بیشتر مردم
غالبا: چه بسا، بیشتر، بسیار، بسی
غالباً: بیشتر
غامض: سخت، دشوار، پیچیده
غایب: نیست، نهان، نبود، نادیده، ناپیدا، ناپدید
غایت: فرجام، سرانجام، تا، پایان، او ج
غایله: غوغا، شورش، آشوب
غایی: فرجام، سرانجام، پایانی، پایان
غائب: نیست، نهان، نبود، نادیده، ناپیدا، ناپدید، پنهان
غائله: غوغا، شورش، آشوب
غبار: گرد و خاک، گرد، گرت
غبارآلود: گرد آلود، گَرتی
غبطه: دریغ، آرزومند، افسوس
غبغب: زنخک
غبن: گول، گزند، فریب، زیان
غدار: نابکار، ستمکار، بدکار، بد نهاد، بد سرشت، بد
غدر: نابکاری، فریب، دورویی، پیمان شکنی
غده: گره، دژپیه، توده، پیچیدگی
غذا:خوراک،خورش،خوردنی،خوراکی، چاشت ناهار،ناشتایی،شام،
غذاء: خورش، خوردنی، خوراکی، خوراک
غذای بیمار: پرهیزانه
غذای روزانه: روزی
غذای شب: شام
غذای صبح: ناشتایی، چاشت
غذایی: خوراکی، خوراک
غروغمزه: نازو کرشمه
غرامت: تاوان ( ه ب ) ،
غرب: خوربران، باختر
غربال: نرم بیز، گربال، الک
غربال کردن: بیختن
غربالگری: بیزیدن، بیزش
غربت: ناشناختگی، دورشدن
غرس: نهال کاری، کاشتن
غرض:کینه،دشمنی،چشم داشت،بد اندیشی،آهنگ،اندیشه
غرض آلود: کینه توزانه، بد خواهانه
غرض ورز: کینهورز، کامِش کار
غرض ورزی: بداندیشی
غرفه: کلبه، تیمچه، بالا خانه
غرق: مردن درآب
غرقاب: گرداب، آب ژرف
غره: خودخواه، خودپسند
غروب: فروشدن، فروشد، فرو رفتن، شامگاه، ایوار
غرور: خودخواهی، خودپسندی، برتنی، بالیدن، باد،ابرخویشی
غرور انگیز: فرتاب، شورانگیز
غرور جوانی: شورجوانی
غریب:ناشناخته،ناآشنا،دورافتاده،دوراز،دور،بیگانه،بیکس 
غریبه: ناشناس، ناآشنا، بیگانه
غریبی: ناآگاه، ناآشنایی
غریدن: فریاد زدن، خروشیدن
غریزه: نهاد، سرشت، خوی
غریزه طبیعی: زاد سرشتی
غریق: فرورفته
غزال: آهوبره، آهو
غزل: سروده، چکامه، چامه، ترانه
غزلیات: سرودهها، چکامهها، چامه ها ها، ترانه
غسل: شستشو، شست و شو، پاک کردن، آببارش
غش: مدهوشی، کینه، شیله پیله، سیاه دلی، بیهوشی
غشا: روکش، پوشش، پرده
غصب: زور ستانی، دستیابی، دست اندازی
غصه: غم، اندوه
غضب: خشم، تند خویی، اندوه
غضب آلود: خشم آلود، برآشفته
غضبناک: خشمناک، خشمگین
غضروف: کرتو
غفار: آمرزگار فراخآمرز، آمرزگار
غفران: بخشایش، آمرزش
غفلت: ناآگاهی، فروگذاری، فراموشکاری، از یاد بردن
غفلتا: ناگهان، ناگاه، سرزده
غفور: بخشاینده، بخشایشگر، آمرزگار
غل: زنجیر، بند
غلات:گندم، ذرت،دانههای خوراکی،دانهها،جو وگندم،جو،برنج،ارزن
غلاف: نیام، روکش
غلام: سرسپرده، بنده، برده
غلبه: چیره شدن، چیرگی، پیروزمند
غلبه کردن: چیره شدن
غلط: نارستکی، ناراست، نادرست، غلت
غلط انداز: گول زن
غلط غلوت: سراسر نادرست
غلطی: نادرست، نابجا
غلطیدن: غلتیدن
غلظت: سفتی، درشتی، پرمایه، پرمایگی، پررنگی
غلو: گزافهگویی
غلیان: جوش
غلیظ: ستبر، چگال، پر مایه
غم:موژه ( ه ب )، موژ ( ه ب )، غم، زاری، اندوهگین، اندوه
غمزه: کرشمه ( ه ب )، ناز، بشک
غمگین: اندوهگین
غنا: پرمایگی
غنی: سرمایه دار، توانگری، توانگر، پرمایه، پر بار، بینیاز
غنی سازی: توانگر سازی
غنیمت: دست برد،چاپیده، پروه
غواص: گوهرچین، گوهرجوی، شناگر، آب باز
غور: درنگ، پژوهش، بررسی
غورباقه: وزغ، غوک
غوز: گوژ، کوژ
غوط: پاغوش
غوطه ور: پاغوشیده
غول: دیو
غیاب:نیستی، نهست، نهان، نبودن، نبود، ناپدیدی، پنهان،پشت سر
غیابا: درنبود، درپنهان، درپشت سر
غیب: نهان، ناپیدا، ناپدید، پنهان
غیبت:دشیاد، پنهانی،بدگویی نهست،نبود،ناپیدایی،ناپدیدی،سخن چینی،
غیبگو: پیشگو غیب‌گو: بینَک
غیبگویی: پیشگویی
غیر: نا،مگر، دیگری،دیگران، دیگر،جز،جدا از
غیر ارادی: ناخواسته
غیر انتفاعی: ناسودبر
غیر ایرانی: بیگانه، انیرانی
غیر ذیعقل: بیخرد ( هد )، بیخرد
غیر ضروری: ناشایند، نابایسته، نابایست 
غیر عادی: نابهنجار
غیر قابل: نشدنی، ناشدنی، ناپذیر غیر قابل قبول: نمیشدنی / na-mī-šud-an-ī/
غیر قابل اجرا: انجام ناپذیر
غیر قابل ارجاع: برگشت ناپذیر
غیر قابل اشتعال: نشان
غیر قابل انطباق: ناهمایند
غیر قابل انعطاف: نرینه، نرمش ناپذیر
غیر قابل باور: باورنکردنی
غیر قابل بخشش: نابخشودنی
غیر قابل بیان: ناگهان، ناگفتنی
غیر قابل تحمل: سرنشدنی، برنتافتنی
غیر قابل حل: ناگشودنی، چاره نشدنی
غیر قابل درک: درنیافتنی
غیر قابل دسترس: دست نیافتنی
غیر قابل رویت: نادیدنی
غیر قابل عفو: نابسامان، نابخشودنی
غیر قابل فهم: درنیافتنی
غیر قابل قسمت: بخش ناپذیر
غیر قابل کنترل: مهار گسیخته
غیر قابل معالحه: بیدرمان
غیر قابل مقایسه: سنجش ناپذیر
غیر قانونی: ناروا، بیدادی
غیر کافی: نابسنده
غیر گوهر: جزگوهر
غیر لازم: ناشایند، نابایسته، نابایست
غیر متناهی: بیپایان
غیر مجاز: ناروا
غیر معمول: نابهنجار
غیر ممکن: نشدنی، ناشدنی
غیر منتظره: ناپاک
غیر مورد نیاز: ناشایند، نابایسته، نابایست
غیر ناطق: ناگویا ( هد ) ،
غیراز: جزاین، به جز
غیرخالص: ناویزه، ناسره، آمیخته
غیردایم: ناپایدار، ناپایا، گذرا، زودگذر
غیردائم: ناپایدار، ناپایا، گذرا، زودگذر
غیررسمی: دوستانه
غیرشهری: روستایی
غیرصمیمی: دورویی، دورنگی
غیرضروری: ناشایند، نابایسته، نابایست
غیرطبیعی: ناسرشتی
غیرعادلانه: بیدادی، بی داد
غیرعادی: ناهنجار، نابهنجار
غیرفعال: بیکنش
غیرفعال کردن: ازکار انداختن
غیرقابل اجتناب: ناگزیر
غیرقابل اجرا:نشدنی ناپذیرفتنی، پیش نرفتنی، پیش، انجام ناپذیر
غیرقابل اعتماد: نااستوان، نااُستوان
غیرقابل انکار: رد نکردنی
غیرقابل تحمل: جانکاه، توانفرسا
غیرقابل تصور: ناپنداشته
غیرقابل حصول: دور از دسترس، دست نیافتنی نشد
غیرقابل علاج: درمان ناپذیر، بیدرمان
غیرقابل فسخ: بیبرگشت
غیرقابل قبول: نشدنی، نپذیرفتنی، ناپذیرفتنی، باورنکردنی
غیرقابل نفوذ: نَشت ناپذیر
غیرقابل وصف: ناگفتنی
غیرقابل وصول: ناگرفتنی
غیرقانونی: ناروا، نارستکی
غیرکامل: نارسا
غیرلازم: ناشایند، ناشاید، نابایسته، نابایست
غیرمادی: مینوی
غیرمتجانس: ناهمگون
غیرمتحرک: بیجنیش، بیجنبش، اَجنبان
غیرمترقبه: ناگهانی، ناگهان، ناآگاهانه
غیرمتصل: ناپیوسته، سوا، جدا ازهم
غیرمجاز: ناروا، بیپروانه
غیرمحسوس: ناسهیدنی، ناسُهیدَنی
غیرمحلول: وانرفتنی
غیرمرعی: نادیدنی  ۱۷۲
غیرمرفه: بینوا
غیرمستقیم: ناراسته
غیرممکن: نشدنی، ناشکیبا، ناشدنی
غیظ: خشم
 غیور: بانَنگ
ف
فابریک: کارخانه ای
فاتبعونی: بر پی من بایستید
فاتح: چیره، پیروزمند، پیروز
فاتحان: پیروزمندان
فاتحانه: کامکارانه، فرازمندانه، پیروزمندانه
فاجعه:نگون بختی،ناگوار،دشامد،بسیارناگوار،بدبختی
فاحش: ناپسند، فراوان، زشت، بیاندازه، بسیار، آشکار
فاحشه: روسپی، خودفروش، تن فروش
فاخر: گرانمایه، پربها، ارزشمند
فارس: پارس
فارسی: پارسی
فارغ: رها، دست ازکارکشیده، دست، آسوده، آزاد
فارغ البال: سبکبال، آسوده یاد، آسوده دل
فارغ التحصیل: دانش آموخته
فارغ شدن: زاییدن، رها شدن، آسودن
فاز: گام، بخش
فاسد: هرزه، گندیده، تباه، پوسیده، پتیاره
فاسد الاخلاق: زشت خو، تبه خو، بد خو
فاسد شدن: پوسیدن
فاسدکردن: تباه کردن، تباه
فاسق: تردامن ( ه ب )، گناهمند
فاش: هویدا، نمایان، پدیدار، آشکارا، آشکار
فاش کردن: روکردن، رسواکردن، آشکارکردن
فاصله: مسافت،سوایی، دوری،جدایی، بازه، اندازه
فاصله دادن: دورکردن، جداکردن، بازگذاشتن
فاصله دار: دورازهم، جدا ازهم، ازهم جدا
فاصله گرفتن: دور شدن
فاضل: فرهیخته، فرزانه، فرجاد، دانشمند، دانا، بینشور
فاضلاب:گنداب،چرکابه، پساب، پارگین-گنداب رو،گنداب راهه
فاضلانه: بینشمندانه، بخردانه، آگاهانه کنشگر
فاعل:کنشورز-کننده،کارکن،کنا،کارگر،پوینده، برکار،انجام دهنده
فاق:فاژ
فاقد: نبود، نادار، گم کننده، بیبهره، بی، بدون
فاقد اعتبار: بیارزش
فاکتور:برگ خرید ( ه ف )، سازه، پرداخت نامه
فاکتور خرید: پرداخت نامه، برگ خرید
فاکس: دورنگار ( ه ف ) ،
فال: شگون، پیشگویی، پیش بینی، بخت
فال بین: کف بین، پیشگوی
فال بینی کردن: شگون دیدن
فال گیر: کف بین، پیشگوی
فالوده: پالوده
فامیل: دودمان، خویشاوندان، خانواده، بستگان
فامیلی: نام خانوادگی، خانوادگی
فانی: نماندنی، ناپاینده، ناپایدار، میرا، مردنی، زودگذر
فایده: هوده، سودبخش، سود، بهره، بازدهی
فایق آمدن: پیروز شدن
فایق شدن: پیروزشدن
فایل: پرونده
فائق: پیروزشدن
فتان: دلربا، دل انگیز، آشوبگر 
فتح:گشودن(هب)گشودن، گشایش،فرازمندی،زبر،چیرگی،پیروزی
فتح کردن: گشودن، چیره شدن، پیروز گشتن
فتح و ظفر: گشایش و کامیابی، راهیابی وپیروزی
فتحه: زبر، زِبر
فترت: ناتوانی، گسستگی، کندی، فروهشتگی، سستی
فتق: گشاده، فراخ، شکافتن
فتنه: هنگامه، غوغا، شورش، آشوب
فتنه انگیز: شورشگر، آشوبگر
فتو: نگاره، نگار
فتوا: فرمان دینی، دادِستان
فتوا دادن: فتودن
فتوت: رادی، رادمردی، جوانمردی
فتوحات: گشایشها، سرزمینگشایی ها ها، پیروزی
فتوسنتز: نورساخت
فتوکپی: نورنگار، رونوشت، برگردان، بازرخش
فتوی: دادِستان
فتیله: پرزه، پَرزه، بشک
فجایع: ناگواریها، رویدادهای ناگوار، دُشامدها،پیشآمدهای-ناگوار، بدبختی
فجر: سپیده دم، روشنی پگاه، پگاه، بامداد
فجور: تباهکاری
فجیع: ناگوار، دردناک، جانگداز
فجیعانه: ناگوار، جان گدازانه، جان کاهانه
فحاش: ناسزاگو، دشنام گوی، بد زبان
فحاشی: ناسوختنی، ناسزاگویی، دشنام دهی، بدزبانی
فحش: ناسزا، دشواژه، دشنام، بد زبانی، بد دهانی
فحشا: هرزگی، روسپیگری
فحشاء: هرزگی، روسپیگری
فخّار: آجرپز
فخار: کوره پز، سفالگر، آجرپز
فخر: نازیدن، پالیدن، بالیدن، بالندگی
فخر کردن: نازیدن، سرفراز بودن، پالیدن، بالیدن
فداکار: سینه چاک، جان فشان
فداکاری: جانبازی، از خودگذشتگی
فداکردن: نیست،نابودکردن،ازدست دادن،جانسپار،جانباز،
فدایی: جانسپار،پیشمرگ،ازخودگذشته
فدراسیون: سازمان، اِرمان
فرار: ناپا، گریزا، گریز، گریختن، جستن، جست
فرار از: گریز از
فراردادن: گریزاندن
فرارکردن: گریختن، جستن
فراری: گریزپا، گریزان، گریخته، رمان، در رفته
فراست: هوشیاری، هوش، زیرکی
فراش: رفتگر، جاروکش
فراغ: رامش، آسودگی، آسایش
فراغت: آسایش
فراق: دورشدن، جداشدن
فرامین: ها فرمان
فرانشیز: خودپرداخت ( ه ف ) ،
فرتوت: سالخورده، پ یر
فرج: گشایش درکار، گشایش، گشادگی، رخنه
فرح: شادی، شادمانی، سرشادی، دلشادی، خشنودی،خرسندی
فرح بخش: شورانگیز، شادی بخش، شادی انگیز، شادی افزا
فرد: یگانه،یکه،وجود،نفر،کس،تنها،تن،تک،تاق،بیهمتا،بیمانند، بی
فردوس: پردیس، بوستان
فردی: یکایی، کسی، تَکینه
فردیت: تَکینگی
فرس: پارسی
فرسخ: فرسنگ
فرش: زیرافکن
فرش کردن: گستردن، پوشاندن
فرصت: هنگام، گاه، زمان، جایگاه، جای، پیش آمد
فرصت داشتن: زمان داشتن  واژهنامه پارس ی سره
فرصت طلب: نان به نرخ روزخور، سود جو، بهره گیر
فرض: گمان، پنداشت، بپندر، انگاشتن، انگاشت، انگاره،انگار
فرض کرد: پنداشت
فرض کردن:نهادن،انگاشتن،نهادن،گمانبردن،پنداشتن،انگاردن
فرضا: به گمان، به انگار، اگرچه، اگر
فرضی: گمانی، پندارین، پنداری، انگاری
فرضیه: انگاره
فرضیه: گمانه، دیدگاه، پنداره، انگاره
فرضیه بافی: گزاره پردازی
فرط: فزونی، بسیاری
فرع: کناری، کنار، شاخه، سود پول، دومی، دوم، بهره وام،برسویی
فرعی:کناری، شاخهای، برسو، بخشی
فرق:ناسویی،ناسانی،ناهمتایی،دوگانگی،دوری،برفرودی،جدایی،میانسر،میان،تارک
فرق گذاشتن: جداساختن
فرقه: گروه، رسته، دسته، تیره
فرکانس: بسامد
فرم: گونه، ریخت، دیسه، پیکر گونه، برگ
فرم دادن: دیسیدن
فرم داشتن: دیسهمندی
فرمول: سانیز، ساختاره، ریختار
فرهنگ لغت: واژه نامه
فرهیخته: پرهیخته
فرید: یگانه، یکتا
فریضه: فریزه، بایسته، بایستگی
فسا: پسا
فساد: ویرانی، نابودی، تباهی، تباه شدن، پوسیدگی، بزه کاری
فساد اخلاقی: سیه کرداری، سیه روانی، تباه کاری
فساد کردن: تباهکاری
فستیوال: جشنواره
فسحت:فراخی(ڀ)،
فسخ: گسیختن
فسخ کردن: نابود کردن، برافکندن، از میان بردن
فسق: گناهکاری، بدکاری
فسق و فجور: گناهکاری
فسقلی: کوچولو، ریزه
فسیل: سنگواره
فسیل شناسی: دیرین شناسی
فصاحت: شیوایی، سخنوری، سخندانی
فصل:ورشیم،موسم(فصل سال)فرَگَرد(فصل کتاب)واره،هنگام،هات،گسست،دمان،جدایی،بازه،آوام
فصلی: هنگامی
فصیح:گویا، شیوا، زبان آور،خوش سخن، پخته گو،
فضا:سپاش،فراسپهر،هوا،فراخه، پیرامون، پهنه آسمان،کیهان، فرامون،فراسو،
فضاحت: رسوایی، بیآبرویی، بدنامی
فضانورد: هوانورد، کیهاننورد
فضایل: نیکیها، نیکوییها، خوبی ها
فضایی: فراسپهری
فضل: فرهیختگی، فرجادی، دانش
فضل فروش: استادنما
فضله: سِرگین، بازمانده
فضول: کنجکاو
فضولات: آخال
فضولی: کنجکاوی
فضول:کنجکاو
فضیلت: فزونی، دانایی، برتری
فطرت: نهاد، منش، سرشت، خوی
فطری: نهادی، منشی
فطیر: بَرسم
فعال:کوشان، کوشا، کاری، کُنشگر، پویا، پرکنش، پرکار
فعالان: کُنشگران، پویندگان  واژهنامه پارس ی سره
فعالیت:کوشندگی،کوشش،کنشوری،کاروجنبش،کُنشگری،جنبش،تکاپو،پرکاری
فعل: کنش(هد)کارواژه (دستورزبان)کنِش، کردار،کار، فرمان، پویه
فعل کمکی: یارپویه
فعل و انفعال: کنش و واکنش، برهمکنش
فعلا:اینک، این زمان، این دم، اکنون،هم اینک
فعله:کارگر، روزمزد
فعلی:کنونی
فقدان:نیستی، نتوانستنی، نبودی، نبود، کمبود
فقر: ندانسته، نداری، مستمندی، تهیدستی، تنگدستی،بینوایی
فقرا:نیازمندان،ناداران،مستمندان،گدایان،تهیدستان،تنگدستان،تنگ،بینوایان،بیچیزان
فقرات:مهره ها
فقط: تنها، بس
فقه: نیرنگ، دین شناسی
فقید: شادروان، درگذشته
فقیر:تنگدست(هب)نیازمند،نادار،مستمند،گدا،تهیدست، تنگمایه، بینوا،بیچیز
فقیه: دین شناس، خداشناس، آیین شناس
فک: چانه، آرواره
فکاهی: شوخی آمیز، خندهدار، خندهآور، با مزه
فکر:سگالش، باور،اندیشه
فکربد: اندیشه بد
فکربکر:اندیشه نو
فکرکردن: اندیشیدن، اندیشه کردن
فکرخوب: وهومن، اندیشه نیک
فکری: پنداری، انگاری، اندیشهای
فکس: دورنگار ( ه ف ) ،
فکسنی: چرند، چرت، بیهوده، بیخود
فکور: دانشمند، دانا، اندیشمند
فلات: جای بلند، پهنه
فلاح: کشاورز، برزگر
فلاحت: کشاورزی، برزیگری، برزگری
فلاسفه: فلسفه دادان، فرزانگان
فلاسک: دمابان-  چای‌گیر
فلاکت: خواری، بیچارگی، بدبختی
فلاکس: دمابان
فلان: بهمان
فلج: ناتوان، زمین گیر، تن بیمار، ازکار افتاده
فلذا: پس، بنابراین، از این روی
فلز: گدازه، توپال
فلس: پولک، پول سیاه، پشیز، فرزان
فلسفه: خرددوستی
فلسفی: فرزانی
فلش: ناوک، چوبه، تیر، پیکان
فلفل: پلپل
فلق: سپیده دم
فلک: سپهر، آسمان
فلک الافلاک: سپهربرین
فله:گله ای-باز-بی بسته
فمینیسم: زن گرایی
فن:هنر،شگرد،سازوکار،ساخت آوری،ساخت،روش،پنکه،پره،ملخ،
فن آوری: ساخت و کار، ساخت آوری
فنا:نیستی، نابودیفانى فى الله :خویش باز
فنا ناپذیر:جاویدان، پاینده، پایدار
فناناپذیری: جاودانی، بیمرگی، اَمردادی
فناء: نیستی، نابودی، نابود کردن،نیست شونده، نیست
فناپذیر: فرساوند شو، مردنی
فناتیک: دین نموداری
فنجان: جام، پنگان
فندق: فوندیک، فندُک، پندک
فنون: فندها
فنی: هنرمندانه
فهرست: پهرست
فهلوی: پهلوی
فهلویات:پهلویها
فهم:هوش،نیوندی،دریافت،پی بردن،دانایی
فهماندن: شناساندن، آگاه کردن
فهمیدم: دریافتم پی بردم، درک کردم
فهمیدن: سر درآوردن، دریافتن، دانستن، به جای آوردن
فهمیده: دریافته
فهیم: دانا، تیزهوش، با هوش
فواره: جوشا، جهنده، آب فشان
فوت: نابودی، مرگ، درگذشته، درگذشت، از دست دادن
فوت شد: مرد، درگذشت
فوت شدن: مردن، دیده فرو بستن، درگذشتن، جان سپردن
فوت کردن: مردن، دیده فرو بستن، درگذشتن، جان سپردن،از دست رفتن
فوت وقت: درنگ
فوتر: پسایند
فوج: گروه، رسته، دسته، جرگه
فورا: هماندَم، زود، دردم، بیدرنگ
فوران: جوشیدن، جهش
فوران کردن: جهیدن
فوری: بیدرنگ
فوق: یادشده، فراز، فرا، زِبر، بلا، برتر، بالای سر، بالا
فوق الذکر: یادشده، یاد شده، زبر یاد، پیش گفته شده، ازپیش گفته شده
فوق العاده:والا،فرا،شگفت انگیز،شگرف،بیاندازه، بسیاربالا،بسیار،برجسته
فوق برنامه: فرابرنامه
فوق تخصص: فراستاد
فوق تصور: فرا باور، دور از پندار، بالاتر از باور
فوقالذکر: زبریاد
فوقالذکر: پیشگفته
فوقانی: زبرین ( هد )، فراسر، بالایی
فولاد: پولاد
فولدر: پوشه
فولکور: فرهنگ مردم ( ه ف ) ،
فولکوریک: مردمی ( ه ف ) ،
فون: پس زمینه
فونت: کلک، رایاوات، دبیره
فویل: برگه
فی: بها، ارزش
فی البدیه: زود، بیدرنگ
فی الفور:هماندَم،فِرز، زود،دردم،در زمان، تند،بیدرنگ، با شتاب
فی المثل: مانند، برای نمونه
فی المجلس: همانجا، در جا
فی الواقع: به راستی
فی امان الله: در پناه خدا
فی مابین: درمیان
فی نفسه: به خودی خود
فیاض: دهشمند، جوانمرد، بخشنده
فیالمثل: مانند، برای نمونه
فیبر: راک
فیروز: پیروز
فیروزه: پیروزه
فیزیک: گیتیک
فیزیوتراپی: جنبش درمانی
فیزیوتراپیست: جنبش درمان گر
فیش: برگه
فیض: سود، بهره
فیض بردن: سود جستن، بهره مند شدن
فیض رساندن: سود رساندن، بهره ورکردن، بهره رساندن
فیکس: ایستا
فیگور: بشک  واژهنامه پارس ی سره
فیل: پیل
فیلتر: پالایه ( ه ف )، پالایه
فیلتر کردن: پالایه کردن
فیلسوف: فرزانه
فیلم: رخشاره، رُخشاره
فیلم بردار: رُخشارگیر
ق
قاب: دورک، چهارچوب، چارچوب، چاربر
قاب عکس: فرآویز
قاب عینک: دورک
قابل:پذیرا،شدنی،شایسته،سزاوار،روا،درخور،دارای، برابر، بایسته، ارزش دار،
قابل را نداشتن: سزاوار نبودن
قابل اتساع: گسترش پذیر، گستردنی، کشسان
قابل اجرا: پیش بردنی، انجام پذیر
قابل اجراء: پیش بردنی، انجام پذیر
قابل احتراق: سوزا
قابل ارتجاع: کشسان، کشان
قابل استیناف: پژوهش پذیر
قابل استفاده: بَکار
قابل اشتعال: افروختنی
قابل اطمینان: شایان باور، باورپذیر
قابل اعتراض: خرده پذیر
قابل اعتماد: باور پذیر، استوان
قابل اغماض: گذشت پذیر، چشم پوشیدنی، بخشش پذیر
قابل امتداد: کشش پذیر
قابل امتزاج: آمیختنی
قابل انبساط: گسترش پذیر، گسترده پذیر، گستردنی، فراخ پذیر
قابل انتخاب: برگزیدنی
قابل انتشار: پخش کردنی
قابل انتقاد: نکوهیدنی، بررسی پذیر
قابل انتقال: واگذاشتنی
قابل انجام: شدنی
قابل انحلال: بر چیدنی
قابل انحنا: خم پذیر
قابل انحناء: خم پذیر
قابل انطباق: همایند
قابل انعطاف: خم پذیر، خَم پذیر
قابل انعقاد: پیوند پذیر، بربستنی
قابل انعکاس: واگشتنی
قابل انقباض: فشردنی،ترنجیدنی
قابل انکسار: شکن پذیر
قابل به عرض: گفتنی
قابل بودن: شایسته بودن، سزاوار بودن
قابل پسند: پسندیدنی
قابل پیرایش: پیراییدنی
قابل پیش بینی: پیش بینی کردنی، پیش بینی شدنی
قابل تادیه: پرداختنی، باز دادنی
قابل تامل: درنگ کردنی
قابل تاویل: نابش پذیر
قابل تبدیل: دگرگونی پذیر
قابل تجربه: آزمودنی، آزمایش پذیر
قابل تجزیه: تکه تکه شدنی
قابل تحسین: ستودنی
قابل تحلیل: وارفتنی
قابل تردید: گمان پذیر
قابل تصعید: دودشدنی، بالا رفتنی
قابل تعلیم: آموزش پذیر
قابل تغییر: دگرگشتنی، دگرشدنی
قابل تفویض: سپردنی،
قابل تقدیر:ستایشی
قابل تقسیم: بخش شدنی
قابل تمسخر: دست انداختنی، خندیدنی
قابل تمیز: فرجام پذیر، بازشناختنی
قابل توجه: دیدنی، در خور نگرش، چشمگیر، تماشایی
قابل حل: برگشودنی
قابل حیات: ماندنی، زی پذیر
قابل خوردن: خوردنی، خوراکی 
قابل درک: دریافتنی
قابل دسترس: دست یافتنی
قابل ذکر: گفتنی، شایان یادآوری
قابل ذکر است: گفتنی است
قابل ذوب: گدازش پذیر، گداختنی
قابل رجوع: بازگشت دادنی
قابل رؤیت: بیناک
قابل زرع: کشت پذیر
قابل ستایش: ستودنی
قابل سرزنش: سرزنش کردنی
قابل شرب: آشامیدنی
قابل شما را ندارد: سزاوارتان نیست
قابل عرض: گفتنی
قابل فرجام: فرجام پذیر
قابل فرض: انگاشتی
قابل فسخ:گسستنی،گسست پذیر
قابل فهم: دریافتنی
قابل فیض: بهره پذیر
قابل قبول: پذیرفتنی، باورکردنی
قابل قسمت: بخش پذیر
قابل قیاس: سنجیدنی، سنجشپذیر
قابل کنترل: مهارشدنی
قابل مطالعه: خواندنی
قابل مطالعه نیست: خواندنی نیست
قابل مقایسه: سنجشپذیر
قابل مهار: مهارشدنی
قابلمه: کماجدان، دیگ خوراکپزی، دیگ، تابه، تابک، تابَک
قابله: ماما، زایمانگر
قابلیت: پذیرایی ( هد )، شایستگی، سزاواری، توانایی
قابلیت حرکت: جنبش پذیر
قابلیت داشتن: شایستگی داشتن، سزاواربودن
قابلیت قسمت: بخش پذیری
قاپزدن: کف زنی، ربودن
قاپو:در- دروازه
قاتق: ماست، خورش
قاتل: کشنده، کُشنده، جان ستان، آدمکش، آدم کش
قاتی: درهم-آمیخته
قاتی پاتی: درهم بر هم
قاتی شدن: درهم شدن-آمیختگی
قاجاریه: قاجاریان، قاجار
قاچ: شکاف، ترک، برشه، برش
قاچ خوردن: ترک برداشتن
قاچ دادن: برش دادن
قاچاق: نهانگاه-نهانی
قاچاق شدن:زیرجلی-نهانی- گریختن، دررفتن
قاچاقچی: گریزگر
قادر:نیرومند، شایسته، توانمند، توانا بودن، توانا، آماده
قادر به بودن: توان آن را داشتن که، توان را داشتن
قادر بودن: توانستن
قادر مطلق: خدای توانا
قادرند: میتوانند
قادسیه: کادوسی
قاراشمیش: درهم و برهم
قارچ: کفک
قاره: خشکیها، خشکسار، خُشکاد
قاری: خواننده
قاشق:کنچک، کمچه، کفچک، چُمچه
قاصد:نامه بر، چاپارگر، پیک
قاضی: داور، دادور، دادرس
قاطبه: همه، همگی
قاطر: استر
قاطع: بیچون و چرا، برنده، بر ا
قاطی کردن: درهم کردن، بهم زدن، آمیزه
قاعدگی: ورتکی، ماهانه، ماهانگی، دشتانی
قاعده:شیوه،هنجار،فردید،روند،روش،دستور،پایه، بنیاد،آیین
قاف: کاف
قافله: کاروان، رهنوردان
قافله زن: راهزن
قافله سالار: کاروان سالار، کاروان دار  ۱۸۱
قافیه: همآوا، رج، پساوند سروده، پَساوَند
قافیه را باختن: خود را لو دادن
قال: گفت-فرمود-
قال گذاشتن: چشم به راه گذاشتن
قالب: چارچوب، تن، پیکر -کالب
قالب تهی کردن: مردن، جان سپردن
قالب ریزی: کالب ریزی
قالب زدن: کالب سازی
قالب کردن: چپاندن، انداختن
قالپاق: کلاهک، زیورچرخ، خودک چرخ
قالتاق: پشت هم انداز
قالی: فرش، فَرش، بوپ، بوب
قالیچه: بوپک، بوبک
قامت: اندام
قاموس: واژه نامه، فرهنگ، روش، باور، اندیشه
قانع: سازگار، خشنود، خرسند، اندک خواه
قانون:کانون،فرسار،فردید، روش، دستور،دادیک،داد،دات،آیین،دادس تان
قانون دان: داتکدان، آسا دان
قانون شکن: آساشکن
قانونا: دادگرانه، آیینی
قانونگذار: آیین گذار
قانونی: دادگرانه، آسایی
قایق: ناوچه، کلک، کشتی، کرجی، بلم، بَلم
قایل: دربرگیرنده، دارنده، دارا
قایم: نهان، پنهان، ایستاده
قایم الزاویه: راست گوشه
قایم به ذات: خود استوار
قایم مقام: جانشین
قائل: دربرگیرنده، دارنده، دارا
قائم: ایستاده (ڀ)، نهان، پنهان
قائم الزاویه: راست گوشه
قائم بالذات:خودپاینده، خودپا- ایستابخود
قائم به ذات: خودپاینده، خودپایا، خود استوار
قائم مقام: جانشین
قبا: کپاه، جامه، توزی
قباء: کپاه، جامه
قباحت: زشتی، بیشرمی، بیآزرمی
قبال: برابر
قباله: پیوندنامه، بنچاک، بنچاغ
قبایل: دودمانها، تیره ها های، تیره
قبائل: ها تیره
قبح: زشتی، رسوایی، بدی
قبر: مزار، گور، آرامگاه
قبراق: گوبراک، چابک
قبرستان: گورستان
قبض:رسید،دریافت نامه،پرداخت نامه،برگه فروش، برگ
قبض انبار: رسید انبار
قبض روح: میراندن
قبض روح شدن: جان سپردن، جان باختن
قبل: پیشینه، پیشین، پیش
قبل از: فراتر از، پیش تر از، پیش از
قبلا: پیشتر، پیشاپیش، پیش از این، از پیش
قبلاً: پیشتر
قبله: نمازسوی، پرستش سو
قبلی: پیشین، پیشاپیش، پیش پیش: پیشترَه
قبور: ها مزارها، گورها، آرامگاه
قبول: پذیرایی ( هد )، پذیرفته شده، پذیرفتن، پذیرش،
پذیرایی، پذیرا، باور
قبول دار: پذیرا
قبول شدن: پذیرفته شدن
قبول کرد: پذیرفت
قبول کردن: تن در دادن، پذیرفتن،گردن گرفتن، 
قبول میکن: میپذیر
قبول نکردن: نپذیرفتن، سر باز زدن
قبولدار: پذیرا
قبولکننده: پذیرفتکار ( ه ب )، پذیرا ( ه ب ) ،
قبیح: نکوهیده، ناپسند، زشت  واژهنامه پارس ی سره
قبیله: کاروان، دودمان، دسته، تیره، تبار
قپان: کپان
قتل: کشتن، کشتار، خونریزی
قتل عام: همه کشی، کشتار همگانی، کشتار
قتل عمد: خواه کشی
قتل غیرعمد: ناخواه کشی
قتلگاه: کشتارگاه، خونریزگاه
قحط: نایابی، کمیابی، خشکسالی
قحط سالی: خشک سالی
قحطی: نایابی، کمیابی،خشکسالی
قد: یک دنده، لجباز، درازا
قد علم کردن: سربرافراشتن، سر برافراشتن
قداست: پاکی، پاکدامنی، پارسایی
قدح: ساتْگین ( ه ب )، سبو
قدحی: سبویی
قدر:گونه،توانمند، توانایی، پرزور،اندازه،ارزش،ارج
قدر شناسی:ارجشناسی
قدر عالی: والاجاه
قدر و قیمت: ارزشمندی
قدرت:تاوَست(د)یارایی،نیرو، زور،توانایی، توان،تاب
قدرت استنباط: تیز هوشی
قدرت بالقوه: توان نهفته آفریتاری
قدرت داشتن: یارستن، برتافتن
قدرت طلب: فزون خواه، جاه پرست
قدرتمند: نیرومند، توانمند، توانا، پرتوان
قدرتی: نیرویی
قدردان: سپاسدار
قدردانی: گرامیداشت، سپاسگزاری، سپاسداری، ارزش دانی
قدرشناس: سپاسگزار، سپاس گزارنده، ارزشناس
قدرشناسی: سپاسگزاری
قدرومرتبه: پایه ( ه ب ) ،
قدری: کمی، اندکی، اندازهای
قدس: ورجاوندی، پاکی، پارسایی، اشویی
قدغن: نبود، نبایستی، نبایست
قدم: گام، پای، پا
قدم اول: نخستین گام، گام نخست
قدم برداشتن: گام برداشتن، راه رفتن
قدم دوم: گام دوم
قدم زدن: گام زدن
قدم مبارک: نیک گام
قدم نهادن: راه زدن ( هد ) ،
قدما: گذشتگان، پیشینیان
قدمت: پایندگی ( هد )، کهنگی، دیرینه، دیرینگی، پیشینه
قدیم: گذشته، کهن، دیرین، دیرباز، پیشین، باستان
قدیم الایام: روزگار پیشین، پیشترها، از دیر باز
قدیمی: کهنه، کهن، دیرینه، دیرین، پارینه، باستانی
قدیمیان: گذشتگان، پیشینیان
قرار:هال،نهشت،نهش،شکیبایی،شکیب،دیدار،پیمان،آرامش،آرام
قرار باشد: بر این باشد
قرار بودن: آرام بودن
قرار دادن: نهادن، نِهیدن، گذاشتن
قرار گرفت: نهاده شد
قرار گرفتن: نهاده شدن، جا گرفتن، آسودن
قرار مجرمیت: دستور بزه رسی
قرار می داد: میان
قرار میداد: مینهاد
قرارتعقیب: دستور پیگرد
قرارداد: پیمان نامه، پیمان
قرارداد بستن: پیمان بستن
قراردادن: نهادن، نشاندن، گذاشتن
قرارگاه: جایگاه، پایگاه، آسایشگاه
قرارملاقات: زمان دیدار
قراضه: لَتُپاره،فرسوده،شکسته
قراول: نگهبان، دیدبان،پاسدار-
قراین: همانندها، نمونه ها ها، نشانه
قرائت: خوانش، خواندن
قرائن: همانندها، نمونه ها ها، نشانه
قربان: کرپان (معرب کرپان) ،
قربانی: کُرپان
قربانی کردن: سر بریدن
قربت: نزدیکی، خویشی
قرجک: گرچک
قرشدن: فرورفته، غرشدن، غُرشدن، آماسیده
قرص: گرده، گردک، گرد، استوار و راست
قرض: وام بی بهره، وام، بدهی، بدهکاری
قرض الحسنه: وامخواهی، وام بی بهره
قرض دادن: وام دادن
قرض کردن: وام گیری، وام خواهی
قرض و قوله: وام و خرده وام
قرعه: پشک، بخت
قرعه کشی: بخت آزمایی-بول گیری
قرعه کشیدن: پشک انداختن
قرق: بازداری
قرقروت: دوغآب خشک
قرمز: سرخ، سُرخ
قرمساق: هرزه، بدکاره
قرمه سبزی: خورش سبزی
قرن: سده، سد سال
قرنیز: رخبام
قرنیه: تخم چشم
قره قروت: سوچو، ترف
قرون: سدههای، سده ها
قرون معاصر: سدههای نزدیک
قرون وسطا: سدههای میانی
قرون وسطایی: میانگی، میانسدهای، میان سدهای
قرون وسطی: سدههای میانی
قریب: نزدیک به، نزدیک، خویشاوند،خویش،
قریب الوقوع: زود هنگام
قریبا: بزودی
قریحه: ویر، هوش، نهاد، اندریافت
قرین: یکسان، همانند، برابر
قرینه: همانندی،همال
قریه: روستا، دهکده
قزاق: سپاهی
قزل: سرخ
قزل آلا: سرخ ماهی
قزن قفلی: دکمه چفتی
قزوین: گاسپین، گاسپیان، کاسپین
قساوت: سیاه دلی، سنگدلی
قسط: مانده، راستکاری، داددهی، داد، بازپرداخت
قسط بندی: پرداخت بندی
قسطی: ماهانه، گاهانه، پسادست
قسم: مانند، گونه، سوگند، جور، جز، پاره، بخش
قسمت: بهر (ڀ)، سرنوشت، پاره، برخ، بخشش، بخش،بخت
قسمت دوم: بخش دوم
قسی القلب: سنگدل، سخت دل
قشر: لایه، گروه، رویه، پوشش، پوسته
قشری: واپسگرا، نادان، تهی مغز
قشلاق: گرمسیر، گرمسار، زمستانگاه
قشنگ: زیبا، خوشگل
قشون: سپاه، ارتش
قصاب: گوشتگر،گوشت فروش
قصابخانه: کشتارگاه
قصابی: گوشتگری
قصاص: کیفر، سزا،خون بخون، تاوان، پادافره
قصاید: سرودهها، چکامه ها ها، چامه
قصبه: شهرک، دهکده، دهستان
قصد: گرایش ( ه ب )، گرای، خواست، آهنگ، انگیزه، اندیشه
قصد داشتن: برآن بودن که، آهنگ را داشتن
قصد دارند: برآنند 
قصد داشتن: خواستن، برآن شدن، برآن بودن، آهنگ کردن
قصد کردن: یازِش-گرایش- دریازیدن،گراییدن گِرایَستن یازیدن، دریازیدن، آهنگ کردن
قصد کننده: یازنده
قصر: کوشک، کاخ
قصرشیرین: کاخ شیرین
قصه: ماجرا، سرگذشت، داستان، افسانه
قصه گو: داستانسرا
قصور: کوتاهی، فروگذاری، سستی
قصیده: سروده، چکامه، چامه
قضا: داوری کردن، بجای آوردن
قضا و قدر: سرنوشت، پیشامد، بخت
قضاء: داوری کردن، بجای آوردن
قضات: داوران، دادگران
قضاوت: داوری، دادوری، دادستانی کردن
قضاوت کردن: داوری کردن، داورزیدن
قضاوت کننده: داور
قضایا: ها رویدادها، رخدادها، داستان
قضایی: دادگستری، دادرسی
قضاییه: دادگستری
قضائیه: دادگستری
قضیه:مساله، گزاره، دستور، داستان، پیامد، پرونده، برآمد
قطار: کتار، ردیف، رده، تِرَن، پشت سر هم، آهن نورد
قطاع: بریدن، برش
قطاع الطریق: راهزنان، راهزن
قطب: نشین، نشیم، میخ، پیر
قطب نما: سونما، راستا نما
قطر: کلفتی، کرانه، ستبری، ستبر
قطره: چکیده، چکه، چِکه
قطره چکان: چکه چکان، چکانه، چکانند ه
قطع: گسستن، جداکردن، بریدن، برش
قطع درختان: بریدن درختان
قطع کردن: گسلاندن، رهاکردن، بریدن
قطعا: بیگمان
قطعاً: هر آینه، بیگمان
قطعنامه: پیمان نامه
قطعه: گزیده، تکه، تِکه، پاره، بریده، برش، بخش پارچَه
قطعه ساز: تکه ساز
قطعه قطعه: تکه تکه، پاره پاره
قطعی: سد درسد، پایانی،بیچون وچرا، بیبرو برگرد
قطور: غوس
قعر: ژرفا، ژرف، ته، بن
قفا: کام، دنبال، پشت سر، پس گردن، پس سر
قفس: کابوک، زندان، جای تنگ
قفسه: گنجه، دولاب
قفسه سینه: جناغ سینه
قفل: کوپل،کلیدانه،کلیدان،گره،کلون،کلان،چیلان،بند
قفل ساز: چیلانگر
ققنس: آتشافروز ( ه ب ) ،
قل خوردن: غلتیدن، غلت خوردن
قلاب: کجک، چنگک، چفت
قلاب سنگ: کلماسنگ، ف`خن
قلاده: یوغ، گِش، زنجیر، بند
قلاع: دژها
قلب: گِش، دل
قلب مصنوعی: دلواره
قلبا: از ته دل : از دل و جان
قلت: کمی، کمبود، کم شدن، کم بودن، اندکی
قلچماق:گردن کلفت،زورگو
قلدر:گردن کلفت، زورگو، خودسر
قلع: نابودی، سرنگونی، برکندن، ارزیز
قلع و قمع: کشت و کشتار، ریشه کنی، براندازی
قلعه: کلات (تازی شده کلات)دژ،درپُشت، دِژ،بارو
قلعه نظامی: دژ ارتشی، پادگان 
قلق: شیوه، خوی
قلقل: غلغل
قلاشی: میخوارگی
قلم:هخام، کلک، کالا، خودنویس، خودکار، خامه
قلماسنگ: کلاسنگ، فلاخن
قلمرو: گستره، فرمانرو
قلمه: نهالچه، نهال، شاخچه
قلنبه: ورآمده، کلنبه، کُلنبه، برجسته
قلندر: ولنگار، کلندر
قله: نوک، نک، چیکات، چگات، چکاذ، چکاد، چکات، برشنا
قلوب: ها دل
قلوه: کلوه
قلیان: نارگیله
قلیل: ناچیز، کم، اندک شمار، اندک
قلیه: بریانی
قم: گومس، گم
قمار: منگیا، منگ، مَنگ
قماش: رخت، پارچه، بافت
قمر: ماهشید، ماه
قمرمصنوعی: ماهواره
قمری: ماهی، ماهشیدی
قمقمه: غمغمه
قمه: شمشیر کوتاه، دشنه
قنات: کهریز، کاریز
قناری: بلبل زرد
قناعت: بسندگی
قناعت کردن: بسنده کردن
قند:کند،غند،شیرینی،شکربسته
قنداق: دسته تفنگ-کوندک(کنده کوچک)
قندیل: کندیل(تازی شدهٔ کندیله پارسی،چراغ واره، 
قنوات: کاریزها
قه وثی: گروی، گروگان
قهر:کین،سختی، روگردانی، درشتی،خشمگینی،خشم، پرخاش
قهر آمیز:سخت رویانه،درشتانه،درشت رویانه، خشونت آمیز،خشمگینانه،پرخاشگرانه
قهراً: به زور
قهرکردن: روی برگرداندن، دل گران داشتن، برآشفتگی
قهرمان: کهرمان، کُهرمان، پهلوان
قهقرا: واپسگرا، فرود، فروآمدن، پسگردی، پسرو، پایین، افت
قهقرایی: فرودی، اُفتکننده، اُفتکنان
قهوه: کهوه، بَنَک
قو: غو
قوّت: نیرو ( هد ) ،
قوا: ها نیروها، توانایی
قواء: نیروها، توانایی ها
قوام: پایداری، استواری
قوام آمدن: گرفتن
قوام گرفتن: سامان گرفتن
قوانین: آساها
قوای: نیروهای
قوت: نیرومندی، نیرو، خورش، خوراک، توان
قوت بدنی: نیروی تن
قوت دادن: به برگ داشتن ( هد ) ،
قوت قلب: پردلی
قوت گرفتن: نیروگرفتن
قوچ: وران، غوچ، راک
قورباغه: وزغ، غوک
قورت دادن: فروبردن
قوری: غوری
قوز: گوژ 
قوزغوزک: برآمدگی
قوس: کمانه ( ه ب )، کمان، کژواره
قوس و غزح: رنگین کمان
قوس و قزح: تیراژه ( ه ب )، رنگین کمان
قوس وقزح: تیراژه ( ه ب ) ،
قوش: باز شکاری
قوطی: توبک، تبنگو
قول: گفته، گفتار، گفت، فرمایش، سخن، زبان، پیمان
قول دادن: سوگند خوردن، پیمان بستن
قول گرفتن: پیمان گرفتن
قول نامه: پیمان نامه
قول و قرار: پیمان
قوم: دودمان، خویش، خاندان، تیره، تبار
قومی: شهروندی
قومیت: تبارمندی
قومیت گرایی: تبارگرایی
قوه: نیروبخش، نیرو، توان
قوه اجراییه: نیروی کشورداری، نیروی فرمانروایی، دادکاری
قوه اجرائیه: نیروی کشورداری، نیروی فرمانروایی، دادکاری
قوه ادراک: نیروی دریافت
قوه جاذبه: نیروی کشش، نیروی، گرانش
قوه قضاییه: نیروی دادگستری، دیوان دادگستری، دادرسی
قوه قضائیه: نیروی دادگستری، دیوان دادگستری، دادرسی
قوه مخیله: نیروی اندیشه وپندار
قوه مقننه: نیروی آیینگذاری، دیوان آیین گذاری
قوه ممیزه: نیروی بازشناخت
قوی: نیرومند زورمند،توانمند،توانا، پایدار
قوی پنجه: زورمند، توانمند
 قوه جاذبه: نیروی آهنجا
قی: برگرداندن، بالا آوردن
قیم: استوار
قیاس:برآورد،برابریابی،وراندازی،هم سنجی،فراسنجی،سنجش،
قیاس به نفس: باخود برابری، باخود-خودپنداری
قیاس کردن:سنجیدن، برآورد، برابرکردن قیاس مع الفارق:سنجش دیگر
قیافه: ریخت، رو، رخساره، رخسار، رخ، چهره، چهر
قیام: شوریدن، شورش، خیزش، خیرش
قیام کردن: برخاستن، بر خاستن
قیامت: هنگامه، روز واپسین، روز بازپسین، رستاخیز
قیامت کردن: هنگامه کردن
قیچی: کاز، دوکارد، بُرِشگر
قیچی سلمانی: موچینه
قید:سانواژه،بندواژه، بندوَری،بند، بست
قید و بند: بند و زندان
قیر: گَژف، گَجشف، زفت
قیف: تگاو، بتو
قیل: گفتگو، گفتار
قیل و قال: هیاهو، هنگامه، داد و فریاد، جیغ و داد
قیم: سرپرست،استور
قیمت: نرخ، بها، اهمیت، ارزش، ار ج
قیمتی: پربها ( ه ب )، بهاور گرانمایه، گرانبها،گران سنگ،پر بها،با ارزش،ارزنده
قیمه: گوشت ریزه، کوفته ریزه
قیمه قیمه: ریزریز
قیمه قیمه کردن: خوردکردن
قیمومت: سرپرستی
قیمومت داشتن: سرپرستی کردن
قیومیت: سرپرستی