داستانهایی از زندگی عارف قزوینی نمونه زندگی نامه اندیشمندان و شاعران است و باید زندگینامه اندیشمندان و شاعران را هم مانند داستانهای زندگی هنرمند گفت و نوشت. از زندگی هنرمندان زیاد می خوانیم و می شنویم، ولی از زندگی اندیشمندان و دانشمندان و شاعران و نویسندگان خیلی کم می دانیم.
داستانهایی از زندگی عارف قزوینی
تصویر نقاشی از اندیشمندان و دانشمندان تاریخی ایران، عکس شماره ۲۹۷۷.
لوگو داشته های تاریخی ما آرزوی دیگران است، عکس شماره ۱۶۱۶.
برگه 1324 پیوست لینک زیر است:
داستانهایی از زندگی عارف قزوینی
داستانهایی از زندگی عارف قزوینی
ابوالقاسم عارف قزوینی فرزند ملاهادی وکیل، تولد ۱۲۵۹ در قزوین، وفات ۲ بهمن ۱۳۱۲ شاعر و تصنیفساز ایرانی بود.
عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین آموخت، خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. موسیقی را نزد میرزاصادق خرازی یاد گرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین به نوحه خوانی پرداخت و عمامه میبست، ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد.
داستانهایی از زندگی عارف قزوینی
سپهسالار تنکابنی و عارف قزوینی
تصویرسپهسالار تنکابنی و عارف قزوینی، عکس شماره 8930 .
حکایت سپهسالار تنکابنی و خرید خانه برای عارف قزوینی نیز حکایت جالبی است. در روزگار سپهسالار اعظم محمد ولی خان تنکابنی معروف به سپهسالار تنکابنی، عارف در یکی از کنسرت هایش که در گاردن پارتی پارک ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه برپا شده بود، غزلی خواند. تلویحاً از سپهسالار نکوهش کرد، و باعث عصبانیت شدید سپهسالار شد.
سپهسالار از کوره در رفت و فوراً به نوکران خود دستور داد، که عارف را هر کجا یافتند بکشند. نوکرها نیز با چوب و چماق در صدد تجسس عارف برآمدند، و عاقبت او را در خیابان ناصریه (ناصر خسرو) نزدیک شمس العماره یافتند، و به او حمله ور شده و وی را به قصد کشتن زدند.
عارف بواسطه صدمات شدید بیهوش به زمین افتاد. ضاربین حتم کردند او مرده، بنابراین از او دست کشیدند و خبر کشته شدنش را به گوش سپسالار رساندند. البته سپهسالار بزودی از کرده خویش پشیمان شد و با خرید خانه ای برای عارف توسط برادرش جمشید خان سردار کبیر، در صدد دلجویی و جبران برآمد. اما عارف با اینکه خانه نداشت و لامکان بود، با هر قدر خواهش و اصرار زیاد سردار کبیر، قباله خانه را قبول نکرد، و اعتنایی به سپهدار و خانه او ننمود، و به سردار کبیر گفت: خانه سپهدار ارزانی خودش! (نای هفت بند – باستانی پاریزی)
داستانهایی از زندگی عارف قزوینی
عشق عایشه به عارف
تصویر عایشه و عارف قزوینی، عکس شماره ۸۹۲۸ .
ماجرای غم انگیز عایشه دختر بازرگان استانبولی، که هر سال به ایران می آمد تا به زیارت قبر عارف قزوینی برود.
مرداد هر سال از راهی دور، زنی شوریده بار سفر میبست تا شاخه گلی نثار آرامگاه محبوبش کند، و چند روزی معتکف خاک جانان باشد. این عشق شورانگیز و پاک که سالها زبانزد مردم همدان بود، داستانی جالب و شنیدنی دارد. روزی از استانبول آمد و در مسافرخانهای در خیابان بوذرجمهری اتاق محقری اجاره کرده بود، تا رهسپار همدان شود. روی تخت فرسوده نشسته بود و زیر لب تصنیف باد بهاری عارف را با لهجه ترکی، فارسی زمزمه میکرد. با اینکه خیلی پیر بود، اما طنین صدایش شوری عجیب داشت. با کف دستش قطرات اشکش را پاک کرد. از هر ۲ چشم نابینا بود. سلام کردیم، خاطراتش را اینطور ورق زد:
سالها قبل در خانواده متجدد استانبولی بدنیا آمدم. مدتی همراه پدرم بدلیل شغلش در ایران اقامت داشتیم و فارسی را فرا گرفتم. بعد به ترکیه برگشتیم. در اوج زیبائی، جوانی، دلفریبی و رفاه بودم، بطوریکه جوانان شهر گرد حُسنم پروانه وار میگشتند. هر روز عصر پدرم با عده ای از دوستان باذوق خود در باغ منزلمان بساط عیش و نوش میگستراندند. روزی مردی مهمان با قامت کشیده و صورتی مردانه بی آنکه زیبا باشد دلم را بدجوری همراه خودش برد. لبخندی طنز آمیز به لب داشت و دنیا را به هیچ میپنداشت. پدرم بالای مجلس را به وی اختصاص میداد و احترام زیادی برایش قائل بود.
آهسته از دوستانِ پدرم پرسیدم: او کیست؟
گفتند: عارف است و از ایران آمده. همراه ساز دوست پدرم چنان آوازی خواند، عایشه با گریه حزن انگیز تعریف میکند، مانند باران بهاری که بر غبار بنشیند، همهمه های مجلس را فرو نشاند. همه سراپاش گوش بودند. عارف هم که زیر چشم متوجه نگاههای خاصم شده بود، برخاست و در چشمانم نگاه کرد و نالید:
چه آشنا نگهی داری ای رمیده غزال <><> خدا نگاه تو را با کس آشنا نکند
نگاهش مرا به دام انداخت. این عشق مرا رسوای شهرم نمود. انگشت نمای دوست و دشمن شدم، ولی اسیر دام عشقش بودم. مردم و پدرم از من خواستند دل از این مرد تبعیدی بردارم. یکروز بخود آمدم دیدم عارف یاد وطن افتاده و عزم رفتن کرده. حیله ها به کار بردم تا نگهش دارم، که نشد. مویه ها کردم اما در دلش اثر نکرد.
با اینکه می دانست محیط ایران برایش حکم شکنجه گاه را دارد، باز هم عزم بازگشت داشت. گفتم: اگر خانه خرابه ای در خاک وطنت داشتی دیگر ویران شده، دیگر در وطنت جائی برایت نیست. مجلل ترین خانه را در اختیارت میگذارم و قلبم را به تو هدیه میدهم، و در قلبم زندگی کن. در جواب خندید و گفت: تو فکر میکنی وطنم جای من نیست؟ زهی خیال باطل، کنار مسجد می خوابم!
یکروز بیخبر همینطور که بی سر و صدا آمده بود، همانطور مرا تنها گذاشت و رفت و هیچ گاه در زمان حیاتم نتوانستم ببینمش. گاهی نامه ای رد و بدل می کردیم. تا اینکه بعد از مرگ پدرم عزم ایران کردم، اما از محمد تقی وکیل الرعایای همدانی شنیدم عارف در اوج فقر و به وضع رقت باری مُرد.
عجیب اینکه او میدانست من دولتمندم، اما از من کوچکترین چیزی نخواست. گذشت زمان هم چیزی از عشقم به عارف نکاست. بنابراین هر سال به عشق او بر سر مزارش می آیم. حالا من هم شدم عارف. فرسوده، تنگدست و پیر. همدانی ها اکثراً مرا می شناسند، و داستان مرا می دانند. بغض دیگر امانش نمی دهد و آه و حسرت در نگاهش بیداد میکند. (خاطرات جمشید صداقت نژاد – رندان خراباتی)
……………
برچسبها: داستانهایی از زندگی, عارف قزوینی, سپهسالار تنکابنی, عشق عایشه, عشق عارف.
………….
داستانهایی از زندگی عارف قزوینی
مستندهای مربوط
مستندهای بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
نماهنگ شعر و گویندگی مریم نظری با ویولن پرویز یاحقی و عکسهایی از دیدنیهای ایران تنظیم نماهنگ انوش راوید
……………………….
توجه ۱: اگر وبسایت ارگ ایران به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: تارنمای ارگ ایران، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه ۲: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری ارگ ایران بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید. در جهت دانش مربوطه این تارنما، با استراتژی مشخص یاریم نمایید.
توجه ۳: مطالب وبسایت ارگ ایران، توسط ده ها وبلاگ و تارنمای دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به ارگ ایران مراجعه نمایند.
پرسشهای خود را ابتدا در جستجوهای تارنما بنویسید، به احتمال زیاد پاسخ خود را می یابید
جهت آینده ای بهتر دیدگاه خود را بنویسید، و در گفتگوهای تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی شرکت کنید
برای دریافت فهرست منابع نوشته ها در بخش نظرات زیر برگه مورد نظر پیام بگذارید