تاریخ رجزخوانی در ایران
تاریخ رجزخوانی در ایران
رجز خوانی و دروغگویی بجای تاریخ
اسناد تاریخی پر از رجز خوانی و دروغگویی است، وظیفه یک تاریخ دان درک و مفهوم تاریخ است، نه تکرار نوشته ها و گفته های طول تاریخ، بعنوان تاریخ . یک تاریخ دان و تاریخ نویس واقعی، الکی نباید هر چه را دید بجای تاریخ قبول کند. ابتدا باید آن را راستی آزمایی کند، و با شعور و مفهوم تاریخ، و با دانش های مختلف، مانند درک از ساختارهای تاریخی اجتماع، گذرهای تاریخی و دورهای تمدنی، جامعه شناسی تاریخی، جغرافیای تاریخی، باستانشناسی نوین و غیره، بطور کامل بررسی نماید.
یک تاریخ دان و تاریخ نویس واقعی و علمی قرار نیست ساده باشد، یا سیاسی و مکتبی و حزبی و غیره باشد. علم نمی خواهد شستشوی مغزی بدهد، علم می خواهد زندگی و بود و باش را راحت کند. منجمله علم تاریخ می خواهد گذشته را برای ما روشن کند، و بتواند آهنگ رشد و تکامل را بگوید، تا بهتر و گویا تر به آینده دسترسی پیدا کرد. اگر غیر از این باشد، و تاریخ با اشتباه و شیادی پر از دروغ باشد، ملت، غیر واقعی می شوند، و همچنین نمیتوانیم نتیجه ای برای آینده بینی بگیریم.
با کمی هوش و دقت متوجه میشویم، در طول تاریخ پادشاهان و رهبران مختلف تلاش میکردند، تاریخ و داستان برای بزرگنمایی خود و اغفال پیروان بگویند. این موضوع تا هم اکنون نیز جریان دارد، فقط همانطور که گفتم، کمی هوش و دقت و پیگیر واقعی علم بودن می خواهد تا واقعیتها را شناخت. ما اکنون با وجود اینهمه امکانات این زمان، از خیلی اتفاقات، که در واقع بخشی از تاریخ آینده هستند، بی خبریم و هر دولتمردی در جهان آنرا بنفع خود میگوید یا دستکاری میکند.
خیلی باید ساده باشیم، تا بسیاری از کتیبه ها و نوشته های باقی مانده از شاهان و بزرگان تاریخ را جدی بگیریم و باور کنیم. بسیاری از کتیبه ها و نوشته های هزارههای تاریخ، خود بخود ارزش تاریخی دارند، ولی در واقع نمی توانند خود تاریخ و اتفاقهای افتاده را بگویند. بویژه از موزه بریتانیا باشند. یکی از مهمترین آنها کتیبه آشوری فتح و ویرانی شوش است، که مانند تعریف خیلی از جنگهای تاریخ، که حتی هم اکنون هم شاهد هستیم، پر از رجز خوانی و دروغ و خالی بندی است. متن کتیبه بنا به آنچه بما گفته اند.
… من شوش، شهر بزرگ مقدس، جایگاه خدایان و محل اسرار آنها را به خواست آشور و ایشتار گشودم… گنجهایش را که در آن زر و سیم و خواسته فراوان بود، گشودم. آنچه را که شاهان پیشین ایلام تا به امروز گردآورده بودند و دست هیچ دشمنی به آن نرسیده بود، به غنیمت گرفتم… من زیگورات شوش را… خراب کردم… من آرامگاه شاهان قدیم و جدید آن را… ویران کردم… من دختران شاهان، همسران شاهان، همه خانوادههای قدیم و جدید شاهان ایلام، شهربانان، شهرداران… را به عنوان رهاورد جنگی به سرزمین آشور روانه کردم… تمام خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را با توبره به آشور کشیدم، در مدت یک ماه و یک روز کشور عیلام را به تمامی پهنای آن، جاروب کردم. من این کشور را از حَشَم و گوسپند، و نیز از نغمههای موسیقی بینصیب ساختم، و به درندگان، ماران، جانوران و آهوان رخصت دادم که آن را فرو گیرند.
بنظر من این کتیبه و کتیبه های دیگر آشور فقط رجزخوانی هستند، و هیچ اثر دیگر تاریخی آنها را تایید نمیکنند، و با کمترین دانش تاریخی می توان متوجه شد، که فقط برای به انقیاد کشیدن مردم زیر دست دین آشوری است.
روزی یکی از اساتید ایرانی تاریخ ایران بمن گفت، باید این واقعیتهای تاریخ را قبول کرد. پاسخ به این نوع گفته ها را بارها در ارگ ایران دادم، علم پایانی ندارد، منجمله علم تاریخ، که همیشه اول راه آن، و کشف و درکها جدید از تاریخ هستیم. باید از فسیل شدن در داستانهای بی پایه و اساس تاریخی دوری کنیم، و همیشه برای توسعه تاریخ کوشش کنیم. شستشوی مغزی و تلقینهایی، که در مدرسه و کتابهای درسی و بازاری، و فیلمهای هالیودی درباره تاریخ داده اند، را بشناسیم و آنها را دور بریزیم.
چرا باید نوشته ها و گفته هایی، که می دانیم از موزه بریتانیا و دانش تاریخی یهودی بیرون می آید، براحتی و چشم و گوش بسته بپذیریم، مگر ما طوطی دست آموز آنهاییم. ما ملت بزرگ کهنترین تمدن جهانیم، و نباید با سادگی و ضعف ذهنی، خود را به دروغهای بزرگ نمایی شده تاریخ تسلیم نماییم. با هوش ایرانی واقعیتهای تاریخ را بیابیم، و از تاریخ نویسی استعماری خلاص شویم، و به دروغهای تاریخ پایان دهیم.
درباره کتیبه ها و نوشته های تاریخی، دقت و هوش بکار بریم، تا سرمان کلاه نرود، شاید در آنها کلی رجزخوانی و خالی بندی و دروغ باشد. نظر من درباره کتیبه های آشوری در نماهنگ. #آشور, #ایلام, #کتیبه