خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی
از ابتدای قرن گذشته تا به امروز بیش از ۲۰۰ نفر از خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی در ایران و تمام جهان زندگی کرده و زندگی می کنند. همه فامیل اصلی خانواده پدری و همچنین مادری من هستند. نسل های گذشته این خاندان در سیاست و دولت و نظام و ورزش، نقشهای مهم ملی و میهنی داشتند، بمرور سعی می کنم از آنها بنویسم.
تصویر انوش راوید در یک اثر تاریخی، عکس شماره 3627.
. . . ادامه دارد و بازنویسی می شود . . .
خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی
بانو معصومه یحیی کرمانشاهی
این بانو که معصومه خانم نامیده می شد، خواهر حاج میرزاحسین بود، مرحومه معصومه خانم در راه نجات کشور از اشغال دشمن تلاش زیادی نمود.
سال ۱۹۱۶ ، سربازان عثمانی از گروه متحدین جنگ اول جهانی، غرب ایران را اشغال کردند. بدلیل عدم کفایت دولت وقت، و نبود ارتش، دشمن ضمن جنگ با نیرو های محلی، کرد و ترک و فارس و غیره، وارد مرکز حکومتی غرب ایران، شهر همدان شد. در گرگ و میش هوا دم تاریکی، به ارک حکومتی رسیدند، و آنجا را خالی از مردان دیدند، زیرا قاجارک ها و نوکرانشان، از آنجا فرار کرده بودند.
سپس دشمن به قسمت داخلی و اندرون ها رفتند. چون درب های قلعه اندرونی بسته بود، و آنها قصد غارت داشتند، از دیوار پریدند، غافل از اینکه شیرزنی دلاور و قهرمان، از سرزمین ایران بزرگ با تفنگی از حوضچه خالی از آب و لابلای شمشاد ها، آنها را با تفنگ هدف قرار میدهد. فاصله این حوض تا دیوارها، حدود ۵۰ متر بود.
هر عثمانی که سایه سیاهش بالای دیوار ظاهر میشد، هدف تیر قرار می گرفت. پس از کشته و زخمی شدن بیست یا سی نیروی عثمانی، و با ورود گروهان عثمانی، دیگر جنگ یک تنه محا ل بود. آن دلاور زن ایرانی به کنار بقیه سی، چهل نفر زن و بچه ها آمد، و کودکی در دست گرفته، و مثل بقیه و البته الکی گریه و زاری می کرد. دشمن بدنبال چندین مرد تیرانداز می گشت.
بعد از ظهر آن روز، قبل از ورود عثمانیها به حکومتی، زنان طلا و جواهر و وسایل قیمتی خود را جدا گانه، و یا چند نفره، در جا هایی از آن ساختمان و حیاط و باغ، پنهان و چا ل کرده بودند، حتی در زیر زمینی مقدار زیادی کتاب، اسناد و وسایل دیگر قرار داده، و درب آنرا گل اندود کردند، تا دست دشمن نیفتند. دشمن چون غنیمتی نیافت، و بشدت ترسیده بود، آن شب از حکومتی عقب نشینی کرد. این شیر زن دلاور، معصومه خانم خواهر پدر بزرگ انوش راوید، حاج آقا میرزا حسین یحیا کرمانشاهی بود. همان شب و روز بعد زنها و بچه ها، دست خالی هر یک بسویی رفتند، و در مدت کوتاهی دشمن ارگ و حومه آنرا خراب کرد، حتی درختان تنومند را نیز قطع کردند.
دشمن ایران زمین، در مدت کوتاه اشغال آن قسمت های غرب ایران، تلفات بسیار داد، مردم ایران در هر جایی، هر کوچه ای و جاده ای آنان را می زدند و می کشتند. تاریخ دلاوری های ایرانیان را ارج داریم، تاریخ دانان و تاریخ گویان این مقدار زیاد و احمقانه ، از کتاب های دروغی اجنبی نگویند. مثلا می نویسند، انگلستان عثمانی ها را شکست داد، و از عراق بیرون کرد، ولی در واقع ملتها دشمن را شکست دادند.
شاید بگویند، چرا مدتها که عراق در اشغال عثمانی بود، مردم عراق آنها را نزدند، دوره بورژوازی و فئودالی سنتی و محلی، با دوره نزدیکی با استعمار و امپریالیسم فرق دارد. در آن زمان ایران در بدو ورود به دوره فئودالی از سازمان قبیله ای بود، ولی عراق هنوز در سازمان قبیله بسر می برد، به ساختار های تاریخی اجتماع مراجعه شود. این ماجرا کشتن و شکست عثمانی ها را مرحومه معصومه خانم حدود سی و پنج سال پیش برایم تعریف کرده بود، این شیر زن در آن زمان دلاوری و تیراندازی ۲۵ سال داشت، او مدتی در همان حوالی با گروه دلاورش دشمن را می زد، و سپس به تهران آمد، و در چمبره هزار رنگ سیاست، خانه نشین شد.
آیا بنظر شما، با این قبیل دلاوری های مردم، اسکندر و چنگیز حقیر، قابل قبولند، حتی با اندک فهمی دروغشان مشخص است. آنها که میگویند، این اشغال های تاریخ واقعیست، خیلی کم دارند. تاریخ واقعی گنج ملت، و تاریخ دروغی ادبیات ملت دیگر است.
پرسش از عموم: آیا شما دلاوران تاریخی در خانوده خود دارید؟
عکس معصومه خانم در ۱۳۵۰ تهران، 55 سال بعد از نبرد یک تنه با گروهان عثمانی، عکس شماره ۱۷۱۹.
خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی
کاری که در تاریخ نوشته نیست
سال ۱۹۱۶ م، در وسط جنگ جهانی اول، آلمان به عثمانی کمک می کرد تا بتواند به منافع و مراکز انگلیس در ایران و خلیج فارس ضربه بزند. عثمانی ها توانایی طرح و برنامه ریزی های ظریف و کوچک را نداشتند، آنها بیشتر به حرکتها و قشون کشی های کلان و پر جمعیت توجه می کردند. آلمان هایی هم که به عثمانی کمک می کردند، شناخت کاملی از موقعیت های جغرافیای طبیعی و انسانی غرب ایران و عراق و خلیج فارس نداشتند.
بنابر این نمی توانستند تاکتیک های مهم ولی کوچک را به سر انجام برسانند، و در کل مفید نبودند. در نبردها، استراتژی ها و کار های ظریفی هست که باید انجام شود، عدم آگاهی از این موضوعات ظریف و دقیق صدمات جبران ناپذیری را در پی دارد. عثمانی ها تنها کاری که می دانستند و می توانستند انجام دهند، رساندن اسلحه و مهمات سبک به شورشیان و نیرو های مردمی بود. آنها به هر کسی که می خواست با دولت مرکزی ایران بجنگد اسلحه می دادند، و قادر نبودند تشخیص دهند به چه کسی و چرا باید بدهند.
یکی از کار هایی که آنها بسرعت دنبال می کردند، ساخت خط آهن قسطنطنیه تا بغداد بود، که بتوانند به راحتی نیرو های نظامی زیادی به بغداد برسانند، و از آنجا به ایران و خلیج فارس گسیل دارند. انگلیس نمی خواست این راه آهن کامل ساخته شود، بنابر این با تمام نیرنگ و برنامه کار شکنی و خرابکاری می کرد.
کلاً مردم محلی و ایران و عراق اهمیت خاصی به این موضوع نمی دادند، شاید برای آنها وجود راه آهن می توانست مفید باشد. مردم و نیرو هایی که چنین فکر می کردند، می خواستند که این خط را پس از ساخته شدن در کنترل داشته باشند. یکی از این گروه ها به رهبری حاج میرزا حسین بود، او حاج محمود از اهالی کرمانشاه را مأمور کرد، همان سال در بغداد فرماندهی عثمانی را ببیند و به آنها بگوید، که رئیس یک ایل بزرگ است، و کوچ آنها از غرب به شرق ایران و به حدود تهران می رسد.
دشمن هم که چیزی از جغرافیای ایران نمی دانست متوجه نشد، که این کوچ بی معنی است. طبق دستور حاج میرزا حسین، محمود به دشمن گفت که چون حکومت ایران به آنها ظلم می کند، اگر اسلحه داشته باشند می توانند از خود دفاع نمایند، و حتی در تهران به حکومت ایران و منافع انگلیس ضرباتی وارد نمایند.
عثمانی ها براحتی قبول کردند که به او اسلحه بدهند، و گفتند که یکی از افسران خود را برای بازدید و تعیین مسائل لازم به کرمانشاه می فرستند. هفته ای بعد، دو افسر عثمانی با لباس مبدل وارد کرمانشاه شدند، و توسط محمود به منزلش برده و سه روز پذیرایی شدند. عده ای از سران ایلها و دوستان حاج میرزا حسین از شوق بدست آوردن اسلحه های مدرن و جدید بدیدار افسران می آمدند، و باعث توجیه آنها شدند، که دادن اسلحه به اینها کار درستی است.
قرار گذاشتند که در جایی حدود بیست فرسنگی کرمانشاه برای بار اول یک محموله شامل ۱۲۰ تفنگ و ۴۰ تپانچه و ۳۰۰ عدد نارنجک دستی و مقدار لازم فشنگ در اختیار مبارزان ملی ایران قرار دهند، و بعد از اولین عملیات که بر علیه دولت انجام دادند، اسلحه های بیشتر و منجمله سنگین به آنها بدهند. معصومه خانم خواهر حاج میرزا حسین و محمود و افرادشان در محل و وقت مقرر اسلحه ها را دریافت کردند، و به ریش دشمن خندیدند.
آنها تصمیم داشتند با برنامه دیگر، و یا شاید نسبت دادن یکی دو تا از زد و خورد های داخلی معمول آن روز های ایران به خود، از عثمانی ها بیشتر و بیشتر اسلحه بگیرند. اما سرنوشت عثمانی ها و جنگ اول جهانی، این فرصت را به این گروه ملی و مردمی نداد.
خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی
منوچهر راوید
پدر انوش راوید، در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در خانواده پر جمعیت حاج میرزا حسین بدنیا آمد، تحصیلات دبستانی و دبیرستان و دانشگاهی خود را تا کارشناسی حقوق دانشگاه تهران، در تهران گذراند. بعد از خدمت سربازی به استخدام وزارتخانه کار و امور اجتماعی آن زمان درآمد، و از همان ابتدا پست های مهمی را گرفت، که در تولد در تاریخ نوشته ام.
از سال ۱۳۵۵خورشیدی می دانست، که داستان ایران چه می شود، به جل و چلاسر مهاجرت کرد، و در باغ وسیع خودش ضمن کار کشاورزی و باغداریٍ، به سرودن شعر های عرفانی پرداخت. در جل و چلاسر با یاری همسر خوبش بانو مهین امامی، فرزند محمد امامی که در بالا نوشته ام، همیشه پذیرای مهمان های بیشمار فامیل و دوست و آشنا بوده و می باشد.
عکس تاریخی منوچهر راوید، حدود ۱۳۴۰ خورشیدی، در اداره کار با حرف R مشخص است، و جلسه ای با حضور چند کارگر شرافتمند، عکس شماره ۱۷۵۰.
عکس منوچهر راوید هنگام سخنرانی مراسم روز کارگر در اداره کار، حدود ۱۳۳۸ خورشیدی، عکس شماره ۱۷۵۲.
خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی
بزرگان یحیی
غلامرضا یحیی ــ بزرگترین عموی انوش راوید، تاریخ تولد ۱۲۹۶ هـ،خ، تهران، وفات، ۱۳۸۵ هـ،خ، شخص بسیار روشن فکر و فهمیده بود، مجله مغان را منتشر می کرد، مشروح در اینجا.
عبدلعلی یحیی ــ دومین عموی انوش راوید، متولد ۱۲۹۸ هـ.خ، تهران، سرهنگ بازنشسته ارتش کشور ایران، او در سال ۱۳۰۷ وارد مدرسه نظام شد، و یکی از افسران مهم ارتش و طراح تاکتیکی و نظامی بود.
عبدلباقی یحیی ــ سومین عموی انوش راوید، متولد ۱۲۹۹ هـ.خ، تهران، وفات ۱۳۸۷ تهران. سرهنگ بازنشسته ارتش کشور ایران، او در سال ۱۳۰۸ وارد مدرسه نظام شد، وی سال های زیادی رئیس فدراسیون اسکی و کوه نوردی ایران بود، مشروح در اینجا.
حسین داد یحیی ــ کوچکترین عموی انوش راوید، متولد ۱۳۱۳ هـ.خ، تهران، وفات ۱۳۹۱ هـ.خ، تهران. مهندس آرشیتکت تحصیل کرده کشور آلمان، اولین بلند مرتبه ساز ایران.
عکس سرهنگ عبدل علی یحیی و مدال های وی، عکس شماره ۱۷۴۹.
خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی
سالگرد اشغال ایران
سوم شهریور سالروز اشغال ایران توسط قوای متفقین در سال ۱۳۲۰ است، در این روز ارتش سرخ شوروی از شمال، و شرق و نیرو های بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند. شهر های سر راه را براحتی اشغال کردند، و به سمت تهران آمدند، از طرف نیرو های دولت ایران هیچ مقاومتی انجام نشد.
ارتش ایران به سرعت متلاشی شد، رضاشاه ناچار به استعفا شد، متفقین با انتقال سلطنت به پسر و ولیعهد او محمدرضا موافقت کردند. بهانه دشمنان تاریخی ایران حمایت حکومت پادشاهی پهلوی، از آلمان و حضور آلمانی ها در ایران بود، پس از مدتی نیرو های امریکا نیز به آنها پیوستند.
من بنا به دلایلی شرایط سیاسی ایران را در پهلوی اول، زیر نفوذ امپریالیسم بریتانیا می دانم، حکومت وقت اعلام بی طرفی و ترک مقاومت کرد، ولی ارتش متفقین به بهانه حضور جاسوس های آلمانی در ایران، به اشغال کشور مبادرت ورزیدند. پس از اشغال ایران راه آهن سراسری ایران برای انتقال کمک های نظامی به پشت جبهه شوروی، بر اساس قانون وام و اجاره مورد استفاده قرار گرفت.
ایران که در آغاز جنگ بی طرفی خود را اعلام کرده بود، نهایتاً در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ به آلمان اعلان جنگ داد. هدف اصلی ایران از اعلان جنگ، پیوستن به اعلامیه ملل متحد، و شرکت در کنفرانس های صلح پس از جنگ بود.
حمله ارتش بریتانیا و ارتش آمریکا و ارتش سرخ شوروی به ایران در کشاکش جنگ جهانی دوم، حاصل سومین تبانی تاریخی این کشورها، به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران در دو قرن گذشته بود. ابتدا در قرن نوزدهم و پس از پایان جنگ های ایران و روسیه، در دوره پادشاهی قاجاریه، تبانی روسیه با بریتانیا علیه ناپلئون در اروپا، سبب حمایت بریتانیا از بسته شدن پیمان های گلستان و ترکمنچای و تحمیل آنها بر ایران شد.
در مورد دوم، اوایل قرن بیستم میلادی نیز، پیمان های ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ سبب تقسیم ایران به حوزه نفوذ دو کشور بریتانیا و روسیه، و زمینه ساز حضور نظامی آنان در ایران شد. سومین بار هم در جنگ دوم جهانی بود که بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران، اشغال ایران را در پی داشت.
پس از اتمام جنگ، ارتش بریتانیا ایران را ترک کرد، ولی نیرو های نظامی ارتش آمریکا و ارتش شوروی، همچنان در ایران باقی ماندند، که به تشکیل دو حکومت خود مختار و کوتاه مدت جمهوری مهاباد در کردستان، و حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان انجامید.
پدرم، آقای منوچهر راوید در شهریور ۱۳۲۰ شانزده ساله بود، و باغ محل زندگی آنها در حسین آباد بود، حسین نام پدر پدرم حاج میرزا حسین بود، که آنجا را آباد کرده بود، و بنام حسین آباد خوانده می شد، که تا امروز هم همین نام را دارد. محله حسین آباد جنب پادگان عشرت آباد بود، پدرم تعریف می کند، از ابتدای صبح هواپیما های متفقین در چند نوبت چند بمب در عشرت آباد انداختند، و تمام سربازها که چند هزار نفر بودند، پا بفرار گذاشتند.
بسیاری پیاده و تعدادی هم سوار بر اسب، عشایر و شهرستانی ها با تفنگ هایشان سوار بر اسب می گریختند، و تقریباً تمام سربازها داد می زدند فرار کنید، انگلیسها و روسها حمله کردند. افسران نیز از ترس دستگیری، نشانها و لباس های نظامی خود را در در باغچه خانه ها چال می کردند، و حتی روی آن آب می ریختند، که مشخص نشود. این بود ارتش دیکتاتوری و انگلیس ساخته، که براحتی و چون آب خوردن ریخته شد و فرار کرد، اینگونه ارتشها فقط برای کوبیدن ملت های بیچاره بی دفاع ساخته می شوند.
در آن زمان سه عموی من از افسران جوان ارتش بودند، بزرگترین عمویم مرحوم غلامرضا، متولد ۱۲۹۶ خورشیدی تهران، توسط انگلیسها بازداشت و به بازداشتگاه افسران در شهر اراک منتقل شد، و انگلیسها روی او خیلی کار می کردند، تا به آنها به پیوندد ولی او مخالف آنها بود. عموی دیگرم عبدل علی، متولد ۱۲۹۸ تهران، بعد از باغچه کاری لباسها و نشانها، نیروی نهضت مقاومت ملی ایران شاخه جوانان تهران را اداره کرد، و توانست همچون پارتیزان های فرانسوی که با آلمان اشغالگر می جنگیدند، در تهران و شهر های دیگر اقداماتی علیه اشغالگران ایران انجام دهد. عموی دیگرم مرحوم عبدل باقی، متولد ۱۲۹۹ تهران، او کار های مختلف پشتیبانی و مردمی را انجام داد. پدرم منوچهر متولد ۱۳۰۴ خورشیدی تهران، مسئول شعبه های پخش و تقسیم نان و قند و شکر در محله های حسین آباد، عشرت آباد و اطراف گردید. بزودی بخش هایی از خاطرات آنها را در وبلاگ منتشر می کنم، تا دروغ های بزرگ نمایی قحطی و کشتار مردم، و یا دروغ عدم مقاومت ایرانیها در مقابل اشغالگران را بگویم.
خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی
ساختمان محکم طراحی مهندس حسین داد یحیی
تصویر یک ساختمان معروف، عکس شماره ۸۳۶۵.
تصویر یک ساختمان معروف، عکس شماره ۸۳۶۵. این ساختمان را مرحوم زنده یاد مهندس حسین داد یحیی، طراحی و ساخته است، این مهندس بشدت ناسیونالیسم ایرانی، توسط عوامل مشکوک در ۱۳۹۰ جان باخت.
زنده یاد آرشیتکت تحصیل کرده آلمان بودند، و بزرگترین و اولین برج های ایران را طراحی و اجرا کردند. این ساختمان یکی از ده ها کار او بود. در ضمن پدر ایشان هم دبیر کل حزب ملی دمکرات ایران، و یکی از مدافعان ملت ایران در دوران مشروطیت بود، مشروح در اینجا.
عکس منوچهر راوید و محمود امامی، در ۱۳۳۰ خورشیدی تهران، عکس شماره ۱۷۵۳.
خاندان بزرگ یحیی کرمانشاهی
مستندهای مربوط
مستندهای بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید، لینک آن در ستون کناری
توجه ۱: اگر وبسایت ارگ ایران به هر علت و اتفاق، مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد، در جستجوها بنویسید: وبلاگ انوش راوید، یا، فهرست مقالات انوش راوید، سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید. از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی من است.
توجه ۲: جهت یافتن مطالب، یا پاسخ پرسش های خود، کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری ارگ ایران بنویسید، و مطالب را مطالعه نمایید. در جهت دانش مربوطه وبلاگم، با استراتژی مشخص یاریم نمایید.
توجه ۳: مطالب وبسایت ارگ ایران، توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر، بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود، از این نظر هیچ مسئله ای نیست، و باعث خوشحالی من است. ولی عزیزان توجه داشته باشند، که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب، به ارگ ایران مراجعه نمایند.