Skip to main content
تاریخ قهرمانان ملی نظامی ایران یک تاریخ و داستان تاریخی نیست،  باید این تاریخ را شناخت و از آن درس آموخت،  قهرمانانی که از تاریخ و جغرافیای و تمامیت ملی ایران دفاع کردند.

تاریخ قهرمانان ملی نظامی ایران

تاریخ قهرمانان ملی نظامی ایران 

بزرگان و سپهبدان نامدار تاریخ ایران

تاریخ قهرمانان ملی نظامی ایران
تصویر مجسمه یعقوب لیث صفاری در شهر دزفول،  عکس شماره ۳۴۹۰.
تاریخ قهرمانان ملی نظامی ایران
لوگو با جدیت پیگیر تاریخ ایران باشید،  عکس شماره ۱۶۱۱.
برگه 298 پیوست تاریخ و تاریخچه های ایران است.
. . . ادامه دارد . . .
تاریخ قهرمانان ملی نظامی ایران

شاه منصور

رضا فرهیزش
تاریخ قهرمانان ملی نظامی ایران
تصویر کتاب های شاه منصور،  عکس شماره ۸۶۳۹.
      شاه منصور در میان دیگر شاهان دودمان مظفری به دلیری و کینه­ورزی شناخته بود و از آغاز جوانی همواره دور از خاندان بودی و جنگها کردی. در آن هنگام که سلطان زین­العابدین را دربند و زندانی گردانید، از بازگشتن تیمور گورکان آگاهی یافت ، آهنگ شیراز کرد و شاه یحیا در برابر برادر کوچکتر خود تاب ایستادن نیاورده فارس را بازگذارد و شاه منصور به آسانی به آنجا درآمد.
      در آن روزهایی که شاه منصور در شیراز به دلجویی از کوچک و بزرگ می­پرداخت یکی از وزیران روزانه­ی ملایان را که هفتاد تومان بود یک­نیم گردانید. آن کار بر شاه­منصور خوش نیامد و نپسندید و بر او خشم گرفت و گفت که چگونه شیوه­ای را که نیاهای ما نهاده­اند زیر پا گذاریم و فرمود تا روزانه را صد تومان گردانیده ، در میان سیدها و ملایان بخشیدند. و از بهر این شادی در میان شیرازیان افتاد.
      چون چند روزی شاه منصور در شیراز شاد و سرافراز گذرانید، ناگاه رها گردیدن سلطان زین­العابدین را شنید که پس از آنکه او از شوشتر به شیراز رفت دزبانان دز سلاسل با هم گفتند خدا روا ندارد که شاهی با این همه تجمل و شکوه به پسر عموی خود پناهد و او شاهی را ازو گیرد و او را دربند و زندانی گرداند. آنگاه آن گروه همسخن و همباور ، ناهمداستانی با شاه­منصور آشکار گردانیده ، سلطان زین‌العابدین را فرمانروا گردانیدند. او آهنگ عراق کرده ، در میان راه امیرمجدالدین­مظفرکاشی که از اردوی تیمور با گمارده­ها گریخته به بغداد می­رفت به او برخورد و دایی و خواهرزاده با یکدیگر روی به اسپهان آورده بی­رنجی بر آن سرزمین دست یافتند، زیرا که حاجی­بیک و یوسف­شاه که گمارده­های تیمور گورکان بودند شهر را گذارده به خراسان رفته بودند و شاه منصور رهایی سلطان زین­العابدین را شنیده لشکر به اسپهان کشید و چند روزی آنجا را گرد فروگرفته بازگردید. اما شاه یحیا چون از شیراز گریخت پیرامون ابرکوه (ابرقوه) را تاراجیده به یزد رفت و سلطان ابواسحاق فرمانروای سیرجان را با خود همراه گردانیده به آهنگ گرفتن کرمان روان گردید و میان او و سلطان احمد جنگی درگرفته ، در آن کارزار سلطان بایزید از سوی برادر مردانگیها کرد و شاه یحیا را شکسته ، سلطان ابواسحاق اسیر گردید و سلطان احمد او را آمرزید و سیرجان را بار دیگر به او بازداد و مظفر و منصور روی به کرمان گزاردند و در سال ۷۹۴ سلطان زین­العابدین با عمویش سلطان احمد یکی گردیده از بهر رهایی شیراز به آنجا روان گردید و شاه منصور ایشان را پیشواز کرده در خفرک ایشان را دریافته و شمشیر در ایشان گذارد و پس از کشتار و کوشش فراوان شاه­منصور فیروز گردیده سلطان احمد روی به کرمان آورد و سلطان زین­العابدین به سوی اسپهان رفت و شاه منصور از پی ایشان آمده به پیرامون اسپهان رسیده. سلطان زین­العابدین به سوی ری گریخت و موسا جوکار که نیرنگبازی پیمان­شکن بود او را گرفته نزد شاه منصور فرستاد و منصور در ماههای سال ۷۹۲ میل در چشمش کشید و به میانجیگری برخی از خویشان شاه یحیا آشتی نموده سپس ناگهان به سوی کرمان رفت و فرستاده نزد سلطان احمد فرستاده، پیام داد که من از نه شما ایمن­ام وگرنه ویرانه­ی کرمان را چگونه به عمویم دریغ دارم. نیکی در آنست که خویشان راستکارانه رفتار نموده پیمان تیمور گورکان را فراموش گردانند و مرا با داراک و لشکر یاوری کنند تا به کنار جیحون رفته نگذارم که سپاه جغتای از آب گذرند. سلطان احمد پاسخ گفت که این سخن هوده­ی [=نتیجه­ی] دیوانگی است زیرا که تیمور گورکان را ده­هزار جنگنده است و شماره­ی ایشان از من و منصور فزونتر است و سپاه تیمور از ری تا مرز ختا استوار نشسته­اند. ماننده­های ما چگونه در برابر چنان شاهی توانیم ایستاد. چون شاه منصور این پاسخ را شنید پیرامون کرمان را تاراجیده و به آهنگ جنگ به سوی شیراز رفت و در ماه شوال آن سال سلطان بایزید پسر محمد پسر مظفر پس از سی و شش سال و هفت ماه زیستن مرد.
      تیمور گورکانی بار دومی که به عراق و آذربایجان رفت و آگاهید که در نبود او شاه­منصور آهنگ جداسری داشته و پیوسته خویشان را به ناهمداستانی و دشمنی برمی­انگیخته ، سرکوب او را بر خود بایا داشت و در سال ۷۹۵ با لشکرها از راه شوشتر به شیراز رفت و علی دزبان که از سوی منصور فهلان [=مشغول] نگاهداری آنجا بود گریخته به شوشتر رفت. پس از درآمدن تیمور به شوشتر سیدها و شیخها و ملایان به پیشواز تیمور شتافتند و نواخته گردیدند. او خواجه مسعود سبزواری را با هزار مرد جنگنده به نگاهداری شوشتر برگمارده از راه بهبهان که می­رفت آهنگ دز سفید کرد.
      پیش از این شاه منصور سعادت نامی را دزبان آنجا گردانیده بود و سلطان زین­العابدین را پس از میل کشیدن به چشمش به او سپارده و چون آن دز و پیرامونش تختگاه گردید ، به فرموده­ی تیمور ، کردون بهر کینه­جویی آنجا را گرد فروگرفت و نزدیک صدهزار تن به جوش و خروش آمده و آواز لشکریان و کوس در دل کوه افتاد ، دزنشینان سراسیمه گردیده از بیم جان تیر و سنگ انداختند. سواران تیمور سپر در سر کشیده و پیکانها را از خود دور می­گردانیدند و سه روز بدینسان کشتار در کار بوده تا بناچار دز سپارده [=تسلیم] گردید و سعادت با زیردستانش همه کشته گردیدند و سلطان زین­العابدین سرمه [به چشم] کشیده به سوی تیمور شتافت و تیمور بر او بخشود و فرمود که داد تو را از منصور خواهم ستانید.
      آنگاه ملک محمد اوبهی را به نگاهداری آن دز برگماشته و پس از گذشتن از پنج فرودگاه به نزدیک شیراز رسید. در آن روزها تیمور هر بار که از چگونگی شاه منصور می­پرسید پاسخ می­شنید که تنها یک آگاهی راست تواند بود و آن اینکه سرزمین را بازگذارد و گریزد و راستیرا کار خردپذیر همان بود. در روضه­الصفا نوشته که چون شاه­منصور آگاهی رسیدن ایشان را شنید از شیراز با گروهی از جنگجویان گریخت و در پل بسا (فسا) فرود آمد. در آنجا گروهی از مردم شیراز به او پیوستند. شاه­منصور از ایشان پرسید که شیرازیها درباره­ی ما چه می­گویند؟ گفتند که هنگامی که از شهر بیرون می­آمدیم گروهی با هم می­گفتند که آنانکه هفده من تیردان و ده من گرز (=چماق) داشتند اکنون مانند بز که از پیش گرگ گریزد می­گریزند. شاه­منصور از این سخن غیرتش جنبید و او را بر آن داشت که بیدرنگ به شیراز بازگردیده و به بسیج جنگ پرداخت و با سه­هزار مرد شمشیرزن (یا چهار هزار دلیر؟) پا به میدان جنگ گذارد و روز آدینه در سه فرسخی شیراز با تیمور روبرو گردیده از دو سو لشکر آراستند.
      تیمور دو دسته سپاه بسیجید. یک دسته را بهر نگاهداری خود و دیگری را به امیرزاده محمد سلطان که نبیره­ی پسری او بود بازگذارد و میرزا شاهرخ را پیشرو و عثمان عباس را دیده­بان گردانید. شاه­منصور سپاه شیراز را سه بخش گردانیده به سوهای راست و چپ درچید و خود با هزار سوار در میان جای گرفت. چون چشمش بر درفش تیمور افتاد مانند شیری خشمناک که از هیچ چیز ترس و باک ندارد بر سی­هزار سوار مغول رزمید و رده­های سپاهی به آن فراوانی و شکوهمندی را بر هم زده چنان جنگید که دوست و دشمن بر آن میدانداری و خنجرگزاری آفرین گفتند و کسان بسیاری که در پیش تیمور نگاهبان بودند گریختند. شاه­منصور در آن میان سپاهیان خود را دلداری می­داد و این شعرها را می­خواند:
بر آنم که گردنفرازی کنم  <><>  به شمشیر با شیر بازی کنم
من امروز کاری کنم بیگمان <><>  که بر نامداران سر آید جهان
      دلیران با شاه­منصور یکی گردیده و رستاخیز برپا گردانیدند، چنانکه نزد تیمور به سخنی (روایتی) بیش از پنج کس نماند و شاه­منصور دو بار شمشیر به تیمور رسانید و عادل استبل­دار سپر بر سر او گرفته و محمود شاه محمد آزادی و توکل سرخوراکپز جنگیدند و رزمیدند تا شاه منصور ستوهید (=عاجز شد) و افسار را به سوی لشکر میرزا شاهرخ برگردانید و فرزندان امیر غیاث­الدین ترخان که برادران آن شاهزاده بودند با همدستی خواجه راستی و جلال حمید و دیگران ایشان را به زخم پیکان کشتند و امیرزاده شاهرخ در برابرش چندان استوار ایستاد که لشکریان مغول چیره گردیدند و منصور در میان جنگ و گریز از اسب درافتاد و یکی از لشکریان از اسب پیاده شده سرش از تن جدا گردانید و میرزا شاهرخ سرش را پیش پدر برده در پایش انداخت.
      کوتاه سخن چون شاه منصور کشته گردید بازمانده­ی آل­مظفر مانند سلطان احمد و سلطان مهدی پسر شاه شجاع از کرمان و شاه نصیرالدین یحی با فرزندان عمر شیخ و سلطان محمد از یزد و سلطان ابواسحاق از سیرجان به اردوی تیمور شتافتند و در رده­ی دیگر فرمانبران تیمور درآمدند و تیمور به شُوند [=علت] صلاحدید فرماندهان و دولتیان و بزرگان آنجا در همان روز همه­ی آن گروه را دربند و زندانی گردانیده و ایشان را تاراجید. اما سلطان شبلی و سلطان زین­العابدین که آن یکی به فرمان پدر و این از بهر شاه­منصور کور گردیده بودند را به سمرقند کوچانید و بهر ایشان دررفت هکانیده [=خرج تعیین کرد]. آنگاه ایالت فارس را به امیرزاده عمر شیخ بازگذارده، به سوی اسپهان روان گردید.
      پس از گذشتن از دوازده فرودگاه در جایگاه قمشه یا ماهیار در تاریخ دهم ماه رجب سال ۷۹۵ کوچک و بزرگ آل­مظفر را کشتار و تاراج کرد.
رضا فرهیزش،  پائیز ۱۳۹۵
 تاریخ قهرمانان ملی نظامی ایران
 مستند های مربوط
مستند های بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید،  لینک آن در ستون کناری
 
آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا
    توجه ۱:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.
   توجه ۲:  جهت یافتن مطالب،  یا پاسخ پرسش های خود،  کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید،  و مطالب را مطالعه نمایید،  و در جهت علم مربوطه وبلاگ،  با استراتژی مشخص یاری نمایید.
   توجه ۳:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند.