Skip to main content

بایگانی ماهانه ارگ ایران همراه تعداد نوشته ها

هفت نوشته تازه ارگ ایران

فرهنگ واژگان پارسی سره یک

بخش اول
ارسال شده بوسیله کدبان حمید فرهاد
   حمید فرهاد:  دوست گرامی برای بکاربردن واژه های فارسی بجای بیگانه پارسی سره هرس شده رابراتون میفرستم. 
   نظر انوش راوید:  با سپاس،  دستمریزاد،  قبلاً PDF آنرا از دسترنج گروه علمی تک و آقای حسین اقوامی دانلود کرده بودم،  ولی این فرستاده در وردآفیس برای پست در وبلاگ مناسب است،  و کار مرا آسان کرد.  از نظر من ریشه تمام زبان های دنیا یکی است،  و تازی همان تاجی است.  من بچند دلیل سرزمینی،  در نوشته هایم بگونه کلی از فارسی درباری داریوشی استفاده می کنم،  ولی در میان نیز از پارسی سره هم سود می برم.
فرهنگ واژگان پارسی سره
این برگه 1050  پیوست ادبیات جدید و تاریخی ایران است.
فهرست
آ
آب بقا: نمیراب- آب نامیری، آب زندگی، آب جاویدی-
آب تبلور: گِنآب، آب بلوری
آب حسرت: آب  رَسانه
آب حوضی: آبکش، آب کِش
آب حیات: آب زندگی
آب حیات:زیست آب،جانفزا،آب زندگی
آب خسق: زرتک
آب صفا: آب یکرنگی
آب صفتی: آبسرشتی، آبسِرِشتی، آبخویی
آب طرب: مِی انگوری
آب قصیل: خوید چون چید، آب خوید
آب قنات: پَرشک، پَرَشک، آب کَناد
آب قند: آبلوچ، آب غَند، آب پانیذ
آب معدنی: آبکان، آب کانی
آب مقطر:چکیده آب، چکیدآب، چکه آب
آب نبات: شکرینه، شکربسته، شِکَرینه
آبا: نیاکان، پدران
آبا علوی: هفتآسمان، پدران برین
آباء: نیاکانی، نیاکان، پدران، پِدَران
آباء علوی:هفت آسمان،زبانزدستاره شناسی،پدران برین
آباج:همیشه ها،همیشگی ها
آبار: چاه ها
آباژور:نورساز،نورتاب، شیدتاب،نورشکن،سایبان، پرتوافکن
آبجی: همشیره، خواهر
آبراسیون:نخنمایی،فرسایش،سایش،زدگی،رنجش،خراشیدگی،آزردگی
آبستره: جدابُن، آهیخته
آبسه: پیله، باد چرکی، باد، آماس چرکی، آماس
آبسولوتیسم: خودکامگی
آبعلی: دماونداب
آبق: سیماب، آبک، آبَک
آبگینه طارم: سِپهر
آبنوس: چوبسنگ
آبونمان:همبستانه،هَموَندانه،هَمبَستانه،گاهبها
آبونه:همبست،هموند،هَموَند،هَمبَست
آبیسال: ناپیمودنی،مغاکی،گردابی،ژرف
آپ تودیت:روزآمد،بهنگام، بهروزآمده، بهروز،به روزآمده،به روز
آپ تو دیت کرد: بهروزآورد
آپ تو دیت کردن:روزآمدکردن،هنگاماندن،بهنگام کردن،بروزکردن
آپ تودیت: روزآمد ( ه ف ) ،
آپارات: دستگاه، دَستگاه، پخش رخشاره،ابزار،اَبزار
آپارتاید: جدازیستی، جُدازیستی
آپارتمان:کاشانه(ه ف)سراچه،سَراچه،اپرک،اَپَرَک
آپارتی: بیچشم ورو،پررو
آپاندیس:فزونروده،فُزونرودِه،آویزه
آپاندیسیت: فزونرودگی،فُزون رودِگی،آویزآماس،آماسِ آویزه
آپتال: بیگلبرگان، بیگُلبَرگان
آپتئور: گوهرپرستی، پسیندید
آپتئوز: گوهرپرستی، گوهَر پَرستی، پسیندید، پَسیندید
آپزمان: فرونشست
آپستیل: پینوشت، پی نِوِشت
آپلود: بارکردن، بارریزی
آپلیکیشن: کاربست، کاربَست
آپولوژیست:ستایشگر،سِتایشگَر،ترساستای،تَرساسِتای
آپولون: آتور، ایزدخورشید، ایزد خورشید
آپویتمنت: دیدارگاه، دیدار
آت: آشغال
آتابای: بزرگمرد، بُزرگمرد
آتاپسی: کالبدگشایی
آتاشه: وابسته
آتراکسیون: کشش، کِشندگی، کِشِش
آتروپین: زهر گیاه
آتریاد: دسته
آتش تهیه: آتش همراه
آتش مزاج: تُندخوی، آتشی
آتشگاه حمام: گلخن
آتشمزاج: تُندخوی، آتشی
آتشی مزاج: زود خشم، تند خوی
آتلانتیک: اتلس، اَتلَس
آتلیه: هنرکده، هُنرکده، کارگاه هنری، کارگاه، کارکَد
آتمایزر: بویافشان، بُوی اَفشان، اَفشانِه
آتمسفر: وای، هَوابار، پَناد
آتو: شاهبرگ، شاهبَرگ، زبانزد مَنگیا
آتی: آینده
آتیک: زیر شیروانی، زبر، زِبَر، دروانه، دَروانِه
آتیه: روزی، آینده
آثار:یادگارها، یادبودها، هنایا، نِشانها، ماندهها،مانداکها،خدشه
آثام: گناهها، گناهان، گُناه ها ها، گُناهان، بزه
آثم: گناهکار، تبهکار، بَزَهکار
آجال: پرواها، پَرواها
آجام: نیستان ها ها، نیزارها، بیشه
آجر: آگور (آجر تازی شده آگور است)، آژیانه
آجرک الله: خدا پاداشت دهاد
آجل:دیررس، دیرآینده، دیر،درآینده،پسآینده،پَسآی،انجامِش
آجی چای: تلخِه رود
آچار: دستافزار، دَستاَفزار، پیچگردان
آچمز: کیشبست، کیش بَست، زبانزدِ شَترَنگ
آچوق: زابگر، زابگَر
آحاد: یک ها یکان یکان، یکان، تک ها،
آخَر: دیگری، دیگر، دگر
آخِر: سپری، پسین، پایان
آخته چی: سَر آخور–اخته کن
آخذ: گیرنده
آخذه: کرختی، کَرَختی، بیهوشی،افسردگی، 
آخر:واپسین،دیگری، دِگَر، پسین، پایانی،بفرجام، انجام
آخر الامر:سَرانجام، درپایان، پَس ایچ، بتاوار
آخر الدواء: پسین دارو
آخر الزمان: سرانجام، پسین زمان، پایان روزگار
آخرامر: سرانجام
آخر چرب: پایان چَرب، آسایش و فراوانی
آخرالامر: سرانجام، سر انجام، انجام سر
آخرالزمان: پسینزمان، پسین زمان
آخربینی: پایان نگری
آخربینی: پسینبینی، پایاننگری، پایان نِگری، پَسین بینی
آخرت:بازپسین،رستاخیز،دگرسرا،دگرگیتی،پسین سرای،آنجهان،آنسرای،انجامش،
آخرچی: ستوربان، دَهنهدار، دَهَنه دار
آخردست: پایینگاه، بهپایان، به پایان
آخرکار: سرانجام، سَراَنجام، دستِپس، دَستِ پَس، پایانِ کار
آخری: دیگری، دیگر، پسین، پایانی
آخرین: واپسین، دیگران، دگران، پسین، پایانی، پَسینیان،بازپسین
آخرین لحظه: واپسیندم، واپسین دم
آخه: چون
آخیه: میخ پیچ، میخ آخور، ستوربَند
آداب: فرهنگها، روشها، خوها، آیین ها ها، ادب
آداب فاضله: آیینهای پسندیده
آداب گری: رَوِشگری
آداب و رسوم: آیین و روش
آدابگری: روشگری
آداش: همنام، هم نام
آدامس: وینجی، ژد، ژاژک، ژارک، جاجک، آلوچ، اَلوچ
آدرس: نشانی
آدرنال: گردهکلن، زخغلوه
آدم: ایودامَن( آدم کوتاهشده ایودامَنَ، نخستین انسان است.
آدم وحوا:مشی و مشیانه
آدمیت: مردمی کردن، آدم بودن- آدمگری):مردمى
آدمی سیرت: نهاد، آدمی سرشت
آدمیت: مردمی، آدمیگری
آدمیرال: ناوسالار، دریاسالار، دریا سالار، دَریاسالار
آدنویید: بادامه بافت
آدنوئید: لوزه، بادامهبافت، بادامِه
آدهسیون: دوسش، دُوسِش، چسبندگی
آدونیس: شاهلاله، شاه لاله
آدیاباتیک: بیدَررُو
آدیالاجی: نیوشدرمانی
آدیوگرام: شنوایی نگاره
آدیولوژی: شنوایی شناسی
آدیولوژیست: شنوایی شناس
آدیومتر: دستگاه شنوایی سنج
آدیومتری: شنوایی سنجی
آدیومتریست: شنوایی آزما
آدیومتریسین: سنجشگر شنوایی
آذارقی: کلوچه
آذان: ها گوش
آذان الارنب: سگزبان، خَرگوشک، خَرگوشَک
آذربایجان: آذرآبادگان، آتورپاتکان، آتورپاتِکان
آذریون: همیشه بهار، گل آفتابگردان
آذوقه: خوراک، توشک، آزوک، آزوغه
آذی: کوهه، کُوهِه، خیزابه، خیزاب، اُشتُرُک
آرا: رایها، راه ها ها، بُوشاها، اندیشه
آراء: رأی،رایها،راهها،چاشتَک، بوشا،بُوشاها، آنندراج،آرای، اندیشه ها،
آرابسک: تازیستان، اَربستان، اَرَبستان
آراشید: بادام زمینی، بادام زمینی
آراقیطون: باباآدم، باباآدَم
آرامش طلب:رامِشجو، آسایش خواه، آرامش خواه، آرامش جو
آرتروپود: بندپایان، بَندپاییان، بَندپایان
آرتروگرافی: بندنگاری، بَندنِگاری
آرترولوژی: بندشناسی، بَندشِناسی
آرتزین: خیزچاه
آرتزین: خیزچاه، چاه جَهنده، چاهِ جَهَنده
آرتیشو: کنگر فرنگی
آرتیزان: افزارمند، اَفزارمَند
آرتیست: هنرور،هنرمند،هنرپیشه، هُنَرمَند،بازیگرنمایش، بازیگر
آرتیشو: کنگرفرنگی، کَنگَر فَرنگی
آرتیکل: نوشتار، کالا، زمینه، بند
آرخ: نَزار
آرخالق: نیمتنه، نیم تنه زنان، کَپَنَک، تَنزیب، تَنپوش، پَنبِه دوختِه
آردل: فرمانبَر، فَرمانبَر
آرس: جنگپاد، جَنگپاد، آرس، ایزدِ جنگ
آرسطولوخیا: زَراوَند
آرشه: کمانه، کَمانِه
آرشیو: بایگانی
آرشیتک: مهراز، مِهراز
آرشیتکت: مِهراز، دِزداد  واژهنامه پارس ی سره
آرشیو: بایگانی
آرشیویست: بایگان
آرطی: مامرَگ، کلانرگ، کَلان رَگ
آرکاد: تیمچه، بازارچه، بازارچِه
آرکه گون: زُرفینَک
آرکئوزوئیک: نازیستگی
آرکئولوژی: باستانشناسی
آرکئولوگ: باستانشناس
آرگو: زبانِ زرگری، زبانِ زَرگری
آرم:نشانه(هدف)نشانِه، نشان،سربرگ،سَرکاغَذ،اَنگ
آرمیچر: سیمآسه
آرنیکول: ماسهزی
آروغ: باد گلو
آریتمتیک: دانشِ شُمار،
آریستوکرات:نژاده، نژادخواه، نِژاده، بُزرگوار، بُزُرگوار
آریستوکراسی: نژادهخواهی، نِژادهخواهی
آریوه: زَبانزدِ اَسب دَوانی، تکانجام، تَک اَنجام
آزادی بیان: آزادی سخن
آزادی طلب: آزادیخواه، آزادی جو
آزادی طلبی: آزادیخواهی
آزارقی: کلوچه
آزال: دیرینگیها، بیسر، بیآغاز
آزبست: پنبه کوهی، پنبه کوهی
آزرده خاطر:رنجیده، دلگیر، دل آزرده، دِلگیر، آزرده دل
آزفه: شتابنده، شِتابَنده،رستاخیز،رَستاخیز
آزم: دندانِ نیش
آزمایشات: آزمایش ها
آژان: نماینده، نمایندِه، مزدور، گماشته، کارگزار، پاسبان
آژانس: نماینده، نمایندگی، کارگزاری، بنگاه
آژانس بینالمللی انرژی اتمی: بنگاه جهانی کارمایه هستهای
آژانس مسافرتی: گشتگزاری، سفرگذار، بنگاه سپاری
آژانس معاملات: کارگزاری، بنگاه
آژور: روزندوزی، روزَندوزی
آژیوتاژ: سَفته بازی، سَفتِه بازی
آس: یکتا، خال، تکخال، تک
آس عصاری: خراس
آسانسور: بالابر(ه ف )آسانبر( ه ف ) ،
آسبست: پنبه نَسوز
آسپتیک: پاک
آسپرین: دردبَر
آسپسی: پاکی
آسپیرین: دردبَر
آستراکان: پوست بخارایی، پوستِ بخارایی
آسترولوژی: اَخترماری
آستیگماتیسم: گژبینی
آستیگماتیسم: کَژبینی
آستیلن: جوشین
آسره: دوال
آسطرنومیا: ستارهشناسی، ستاره شناسی
آسفالت: گجفه، گــَژفه، گَجف
آسفالتکاری: گَژفه کاری
آسم: رَبُو، دم تنگی، تنگی شش،دمگیری-تنگدمی،
آسن: مانده پیه، گندیده، گَندیده، بَدبو
آسندر: زیرکشک، زیر کِشَک
آسوده خاطر: دل آرام، آسوده دل
آسورانس: بیمه
آسیستان: دستیار
آسی: دردمند،پِزِشک،اندوهگین، اندوهگـُسار،
آسیدی: مشگیزه
آسیز: بُن لاد
آسیستان: دَستیار( ه ف )، یاور
آسیه: ساختمانِ اُستوار، سُتون، اندوهگـُسار، استوارساخت
آش عاشور: هفتدانه
آش عدس: نسکبا
آش قرهقروت: ترفینه  واژهنامه پارس ی سره
آش قروت: پینوبا، پُنیوا
آش هفتحبه: دانگو
آشپزباشی: سر آشپز
آشغال: آخال
آشفته حال: شوریده، پریشان، آشفته روان
آشفته خاطر: دلواپس، دِل آشوب، آشفته دل، آشفته درون
آشفته عقل: آشفته خِرَد
آشفته خاطر: آشفته درون
آشفته عقل: خُل
آشوال: نهادک، آشوال
آشوب طلب: آشوبگر، آشوب خواه
آشوبطلب: آشوبخواه
آشیانه وحوش: کنام
آصال:نِژادِگان، شبانگاهان، شَبانگاهان، آفتاب ها زَردی
آصره: مِهربُن، مِهر بُن، خویشاوندی، بازوبَند
آصیه: میخچادر، میخ چادر، گزند، گَزَند، آشام خُرما
آطره: چادُربَند، بندِ چادر، 
آطریلال: زَغارچه، تُخم جارُوب، پاکلاغی، 
آغا: زن، بیخایه، بیتُخم، بانو
آغاج: درخت، دار، دِرَخت، چوب
آغاجی: پیامرسان، پردهدار
آغاریقون: سَماروغ چَمَنی، چَترک
آغروق: بار و بُنه
آغل: سرپناه، پَهَست
آغوز: روشه
آفات: گزندها، گَزَندها، آگِفتها، آفت ها ها، آسیب
آفاد: مرگها، مَرگ ها زمان ها،
آفازی: زبانگیری (از بیماریها است)
آفاق:کیهان،کنارها،کرانه ها،هامون،دوردستها، بادگاهها،بادخیزها
آفاقی: کرانی، کَرانی، بیرونی
آفت: گزند، گَزند، آگفت، آسیب
آفتومات: خودکلید
آفسمان: نِشَست
آفقه: تُهی گاه
آفل: فرورونده، فرو رونده
آفلاین: ناهمگاه
آفلرمان: بُرونزَد
آفیش: آگهینامه
آق پر: سپیدپَر
آق تبه: تبه سپید
آق تپه: تَپّه سپید
آق خزک: تاغ
آق سقل: سَردَستِه، ریشسپید
آق سنقر: سَنگار، بازسپید، بازِسِپید
آق کرنگ: کَرَنگِ سپید، سِپیدار
آق گنبد: سِپید گُنبَد
آقا:سرور،سرکار،کیا،کدیور،کدبان، کَدبان، ،خواجه،پانا،بان
آقازادگی: بزرگزادگی
آقازاده: مِهپور
آقاسی: پاسدار
آقایی: سروری
آقای: کیا، کدبان، سرور، خواجه، بان
آقایی: کیانی، کَدبانی، سَروَری، پانایی، بآنی
آقبانو: اِسپیده
 آقپر: سپیدپَر
آقچه قیلین: کبرکو
آقشام: شامگاه،سر ِشب، سُرنای خواب
آقطی: درختِ بیل، پلم، پَلَم
آقطی کوچک: پَلهام
آکا: برادرِ کَلان، ابربرادر
آکاتالیپسی: کودنی، کودَنی
آکادمی: فرهنگستان
آکادمیست: فرهیخته، فَرهیخته، دانشور، دانشگَرای، دانشجو
آکادمیسین: دانشگاهی، فرهنگوند
آکادمیک: دانشگاهی ( ه ف ) دانشگاهی
آکاروس: گریزای، گَریزای
آکاژور: سُرخِهدار، بَلادور، بَلادُر
آکاسیا:کاچو: کاد
آکال:میوه ها،مَزِهها، سَبزیها، روزیها، خوراک ها
آکام: تپه ها ها، پُشته
آکاهولی: آکبَر
آکت: کار، فرمان، رفتار، دات، پیمان، پرده
آکتوآلیته: روزداد
آکتوآلیسم: کُنونگَرایی
آکتوآلیته: روزداد
آکتوآلیسم: ک نونگرایی
آکتور: هنرپیشه، بازیگر
آکتیو: کاری، کارساز
آکتیف: دارایی
آکتینومیکوز: گَندِه کُلَن
آکتیو: کنشور،کاری،کارساز،کارا، پویا، پرتکاپو، بهکار
آکتیویته: کارایی، کنشوری، کنشور،کارکرد، کاربری، کاربُری، کار، تکاپو
آکتیویتور: کنشورساز، کناننده، کاراگر، کُنانَندِه، آغازگر
آکتیویزم: کنشگرایی، کارآمدی
آکتیویشن:کارایی،کنشوری،کارسازی،کاراگری،کُنانِش، بهکاراندازی، بکارواداری، برانگیختن
آکر کراهه: تاغَندَست
آکرماتیک: یکنواخت، سپیدمانیک، ساده، رنگناپذیر، بیفام، بیرنگ
آکروبات: بندباز، بَندباز
آکروباسی: بندبازی، بَندبازی
آکروپلیس: دژ ِ آتن، دژ، دِژِآتِن، دِژِ فَراز، دِژ
آکروفوبیا: بلنداهراسی
آکرومگالی: بیشاستخوانی، بیش اُستخوانی
آکس: آسه، آسِه
آکسپتور: پذیرنده، پذیرا، پَذیرا
آکسلراتومتر: شتابسنج، شِتابسَنج
آکسلراسیون: شتاب، شِتاب، تندی
آکسیدانت: رخداد، پیشآمد، بدآمد، بَدآمَد
آکسیس: گشتگاه، چرخشگاه
آکسیولوژیک: ارزششناسانه، اَرزششناسانه
آکل: خورنده، خورَندِه، پادشاه
آکلت الحشرات: واتَک خواران، کرمخواران، خَسترخواران
آکلت النمل: مورچه خور، مورچه خوار
آکلد: دوکژِه، دوکجه، دوکَجِه، دو کَژِه
آکله: زن پرخور، زنِ پُرخور، خوره، خورِه
آکنه:رخجوش، رخ جوش
آکو تیله دو: بی لَپه
آکواریوم: آبزیدان( ه ف)، ماهیخانه، آبزینما، آبزیگاه
آکورد:همآهنگی،سازگاری، سازش
آکوردئون: شِلاله، شِلالِه
آکوستیک: آوایی
آکوستیکس: آواشناسی
آکولاد: ابرو
آکوموداسیون: همدیسی، هَمدیسی، آسودگی
آکومولاتور: انباره، اَنبارِه
آکومولاسیون: کُپه کردَن، انبازش، اَنبارِش
آکی فر: آبخیز
آکیفر: آبخیز
آگارآگار: سریشم چینی
آگالماتولیت: سَنگِ تَندیس
آگراندیسمان: گستردن، بزرگگری، بزرگ نمایی
آگرمان: پذیرش، پَذیرِش
آگنوستیسیزم: نمی دانمکیشی، نِمیدانَمگرایی
آگورافوبیا: برزن هراسی
آل: دوده، دودمان، خاندان، تبار
آل بویه: خاندان بویه
آل تمغا: سُرخِه مُهر
آل کسا: پنج تَن
آل مردی: نری
آلا: ها روزی ها
آلاء: ها روزی
آلات: کاچال، سازوبرگ، ساز،ساختگیها، افزارها،افزار،ابزارها، اَنگازِه ها
آلات تغذبه: گــُوارنده ها
آلات تناسلی: زَهار
آلات تنفسی: دَمگَرها
آلات جارحه: ها شِکَنجَک، زینه
آلات دفاعی: پدافنداَبزار
آلات صوتی: اندامهای آوایی
آلات صید: شکارابزار
آلات فعل: توسریخورها، بیدستوپاها
آلات قمار: مَنگاَبزار
آلات لهو: ماژ اَبزار، خوشیابزار
آلات موسیقی: نَوااَبزار، سازها، خنیایگان، خُنیایگان، خُنیاوِگان، خُنیااَبزار
آلاچق: کَپَر، سراپرده، سایبان، تاژ، تارُم
آلاچیق: تاژ، پرچین گاه، آلاچوب
آلاخون والاخون: دربهدر، بیخانمان، آواره
آلارتور: رفتوبرگشت، دوسَره
آلارم:هشدار،هراس،سُرنای آمادهباش،زنهار،ترس،بیم، آمادهباش،آژیردن، آژیر
آلاف: هزارها
آلاگارسن: پسرانه، پِسَرانه
آلام: رنجها، دردها
آلام جسمانی: تندردها، تن دَردها
آلام نفسانی: رواندردها، رَواندَردها
آلبوم: جُنگ
آلبوم عکس: نگارنامه، نگارخانه، جُنگ
آلبومن: سپیدهیِ تُخمِمرغ، سپیده مُرغانِه، سپیده، سِپیده
آلبومینه: سپیدهیی، سپیدهدار، سپیدهای
آلبومینوری: پیشسپیدگی، بیشسِپیدگی
آلبومینویید: سپیدهسان
آلبینیسیم: زالتنی
آلپاکا: اُشتُرک، اُشتُرَک
آلت: افزار
آلت تناسلی: شرمگاه، زهار
آلت رجولیت: نرینگی، نری، نره، نَری، نَره
آلت قتاله: کُشتافزار
آلت مردی: نَرِه
آلت موسیقی: ساز موسیقی، ساز
آلت نقاله: گوشهسنج
آلترناتیف:گزینه، گزین،راه یا کار دیگر، چاره دیگر، چاره، جایگزین،پیشنهاد، پَستاییک
آلترناتیو: جایگزین
آلتروپیزم: دگروارگی، دِگَروارِگی، چندوارگی، چندریختی
آلتن: ناخواسته، ریشخندی، ابزاری
آلتو: سَدای اوج، بَمساز، آوایِ اوج
آلتون: کنیزک، کَنیزَک، زَرِ سرخ، زَرِ سُرخ، زَر
آلتیمتر: فرازیاب، فرازسنج، فرازاسنج، فَرازیاب، اوجنما،افرازیاب
آلچی: گیرنده، ستاننده، سِتانَندِه
آلدر گیلانی: رزدار، توسه
آلدهید: گــُریزآب
آلرژی: سهندگی، سُهَندگی، سُهَندِگی، خدشه پذیری
آلس ویریش: خرید و فروش
آلش: دادوستد
آلطون سفلی: زرینه پایین
آلطون علیا: زرینهبالا، زرینه بالا
آلکالویید: زاکگونگان
آلگا: جلبک، جُلبک، جُلبَک
آلگرو: شادیانگیز، سَبکتند، سَبُک تُند، زبانزد خُنیا
آلماناک: سالنامه، سالنامِه، زیج
آلهه: پرستیدگان، پَرَستیدِگان، ایزدان، ایزَدان
آلهه پرست: ایزدا نپرست
آلودا: چُولی
آلور: زبانزد هواپیمایی، روش، رَوِش
آلوژن: بُرونزاد  واژهنامه پارس ی سره
آلوسن: سگپیرا، سَگ پیرا
آلومین: سیمکزَنگ، سیمَک زَنگ
آلومینیوم: سیمک، سیمَک
آلونیت: زاگسنگ، زاگسَنگ
آلوویون: آبرُفت
آلوئس: شبرِ زرد، شَبرِ زرد
آلی: نَهادی،سیژومَند،زیویک، تَبَستناک،ابزاری،
آلیاژ:همجوش،همبستک،هَمجُوش،هَمبَسته،هَمبَستَک،آخشیگآمیزه
آلیداد: گوشهیاب، گوشه یاب، سویاب
آلیگاتور: نهنگ
آمِر: کار بَندَنده
آمِنوا: استوار گیرید
آماتور: نوکار، ناپیشه کار، ریژکار،دوستکار، دوستار،خامدست، تازه کار
آماد: فرجامها، سَررسیدها
آمار و ارقام: آمار و شماره ها ها، ایاره
آمارانتوس: چَواش
آماریلیس: رنگینجام، رَنگین جام
آمال: خواستها، چشمداشتها، آرمانها، آرزوها، امیدها
آمالا: خواستاری، چشمداشت، آرزومندی
آمالن: آرزومندی
آمبریولوژی: رویانشناسی
آمبریون: رویان
آمبولانس: بیماربر، بیماربَر
آمپر: نشانگر، شتابه، شِتابِه، زینه، رُچان
آمپرمتر: شتابهسنج، شِتابه سَنج
آمپول: سوزن، آوندک، آوَندَک
آمپیریک: آروینی
آمر: کاربند(هد)، فرماینده،فرمانبُد،فرمان دهنده، فرمان پاد، فَرمانپاد
آمرا: فرمانی، زورکی، دستوری
آمره: فرماینده، فرماندهنده، فرمان
آمرین: فرمایندگان
آمفی تئاتر: تالار، پِلتالار
آمفیبول: دوپهلو، آذرسنگ، آذَرسَنگ
آمفیبی: دوزیستی
آمفیبین: دوزیستان، دوزیست
آمفیتیاتر: تالار، پــِلتالار
آمفیتئاتر: تالار، پــِلتالا ر
آمل: یاریگر، آرزورسان، آرِزورِسان
آملج: آمُلِه
آمن: درپناه، بیبیم، بهزینهار، به زینهار
آمن السرب: آسوده دل
آمنا: زنهاری، پشتوانکی
آمناً: زنهاری، پناهیابی، پشتوانکی
آموروز: آبسیاهی، آب سیاهی
آموزش عالی: آموزشِ والاپایه، والادانی
آمولن: نشاسته
آمونیا: نوشآهکه
آمونیاک: نوشاهک
آمونیم: نوشآهکین
آمیب: تکیاخته
آمیدون: نشاسته، نِشاسته
آمیرال: ناوسالار، دریاسالار
آمین: چنین باد، بشباش، ایدون باد
آمینات: پنبهیِ کوهی
آن: هنگام، دم، در دم
آن اینستال: کنار گذاشتن، برکنار کردن، برانداختن
آن جناب: سرکار
آن دفعه: آن بار
آن را باطل کردم: آن را تباه کردم
آن طور: آنگونه، آن گونه
آنا: هماندَم، شتابان، زود، دردم،بیکدم، بیدرنگ، 
آناً: هماندَم، شتابان، زود، دَردَم، بیدِرَنگ، بِیِکدَم
آنا اللیل: پاسهایِ شب
آنا آغالیس: مَرزَنگوش 
آناء اللیل: پاسهایِ شب
آنابولیس: پَسگـُوارش، پَسگُوارِش
آنابولیسم: فراگشت، فَراگَشت، سازواره
آنات: هنگام ها ها، دَم
آناتومی: کالبدشناسی، کالبد، کالبُدشناسی، تنشناسی،
آناتومیست: کالبدشناس
آنارشیست: خودسر، بیسالا ر
آنارشیسم: خودسرانگی، بیسالاری
آناس کرسا: خوتکا
آناف: ها بینی
آنافانا: به دم دم، دَم به دَم
آنافیلاکسی: بیش سُهَندِگی
آناکرونیسم: نابهنگامی، بیزمانگرایی، بیزَمانگَرایی
آناکوندا: اوباره
آنالوژی: همسنجی، همانندی، مانستگی، فراسنجی، آناگویی
آنالوطیقا:فَرنودسَنجی،فَرنود،زبانزد فلسفی، آناکاویک
آنالیتیک: واکاویک، واکافتی، فراکافتی، روانکاوی، آناکاویک
آنالیز: واکاوی، واکافت، موشکافی، فراکاوی، فراکافت، فَرگُشایی، آناکاوی
آنالیست: واکاو، فرگشا، فَرگُشا، آناکاو
آناناس: کاجودیس، کاجدیس
آنبرباریس: زرشک، زِرِشک
آنت آسید: پادتُرشک، پادتُرشا، پادتُرشَک
آنتاگونیزم:همستیزی،نیروی آخشیگ، دشمنی، درگیری، پادکرداری، پادستیزی، آخشیگَری
آنتای: زبانزدَ زمینشناسی، رخ، رَخ
آنتراسن: شیر زُغال، شرزُغال
آنتراسیت: زغالسنگِ ناب، تاوزغال، تاوزُغال
آنتراکت: هُویِش، میانپرده، رَخِش، آرامه، آرامِه
آنتروپولوژی: مردمشناسی
آنتروپومتری: مردمسنجی، تنسنجی، تنپیمایی، اندامسنجی
آنتروپومرفیزم: آدمنگاری، آدمدیسی، آدم انگاری، آدَمیدیسی
آنتروپوئید: میمون، آدمنما
آنتروپی: دَرگاشت
آنتکلیس: تاکدیسَک
آنتگونیزم: همستیزی، پادستیزی، آخشیجگری
آنتن: شاخک، شاخَک، سُرون
آنتولوژی:گلستانِ سُخن،گلستان،گلچینِ ادبی،جُنگِ ادبی
آنتی اسید:پادتُرشا، پادتُرشَک
آنتی بادی: پادتن
آنتی بیوتیک:جاندارو،پادزیستیک، پادزیست،پادزی،پادزَخم
آنتی پیرین: تب بر
آنتی تز: پادنهشت، پادنهاد، برابرنهاد
آنتی توکسین: پادزَهر
آنتی کلینال: تاکدیس
آنتیتز: پادنهشت، پادنهاد، برابرنهاد
آنتیتوکسین: پادزهر
آنتیسیکلون: واچَرخه، گردباد
آنتیک: نایاب، کهنه، کهنسال، کهن، سالینه، سالینِه، پِتِه
آنتیک خر: سالیخَر، پِته خر، بُنسالخَر
آنتیک فروشی: کهن فروشی- سالیفروشی، پِته فروشی،بنسالفروسی، بُنسال
آنتیکخر: سالیخر، بنسالخر
آنتیمون: سَختار
آنجهانی: اخروی ( هد ) ،
آند: فراز، فَراز
آندانت: بهآهستگی، بهآرامی، به آرامی، بنوازید
آندوسکپی: اَندرونه بینی
آندوسکوپی: اند رونهبینی، اَندرونه بینی
آندوکارد: دِلپرده، دِلپَرده
آندوکاردیت: دلپردهتب، دِلپَردهتَب
آنرمال: نابهنجار
آنزیم: کنشگر، کُنِشگَر، زیمایه  واژهنامه پارس ی سره
آنژین: گلودرد، درد سینه
آنژیوکاردیوگرافی: دل رَگنگاری
آنژیوگراف: رگ نگاره
آنژیوگرافی: رگنگاری
آنژیوگرافیست: رگ نگار
آنژیوگرام: رگ نگاره
آنژیولوژی: رگشناسی
آنس: سربهراه، خوگیرندهتر، خوگیر
آنس سیکموئید: خمسینی، خَم سینی
آنسه: نیکزَن، دوشیزه، دلآرام، دِرام
آنسیکلوپدی:فرهنگنامه، فرنودسار،دانشنامه
 آنطرف: وَراَنبَر
آنطور: آنگونه، آنسان، آنجور آن سان، آن جور
آنف: فرمانبردار
آنفولانزا: چایمان
آنقدر: چندان، آنگونه، آناندازه، آن اندازه
آنقوت: چنگر
آنکارته: سَربهسَر، زبانزد مَنگیا
آنکدت: شوخگفت، داستان
آنکیستمان: کیسه بندی، بسته بندی
آنگستروم: تککوهه
آنگلوفوب: پادانگلیس
آنلاین: همگاه
آنلید: زرفینی، زُرفینی
آنمولوژی: بادشناسی
آنمومتر: بادسنج
آنمی: کمخونی
آنوال: سالانه، رودبارها، دهشها، دهِشمَندان، دَهِش ها
آنور: بی دُم
آنور گور: بازه
آنورمال: ناهنجار، پادسِرِشت
آنوریسم: رَگفَراخی، خُونرَوانِگی
آنوفل: لَرزپَ شه
آنوقت: آنهنگام، آنگه، آنگاه، آنزمان
آنولپ: پُوش، بَریک
آنونس: پیشپرده
آنونیم: بینام
آنی: گذرا، زودگـُذر، در دم، بیدرنگ
آنیته: سالیانه، سالواره
آنیسوترپی: ناهمسانگردی، ناسان گَردی
آنیلین: زا رَنگ
آنیموترستری: خاکزیان، جانوران خاکزی
آنیمومارین: جانوران آبزی، آبزیان
آنیمیسم: رَوانباوَری
آنینستال: کنار گذاشتن، برکنار کردن، برانداختن
آنیورسری: سالگرد، سال گرد
آهل: زندار، زَندار، رام، جایباش، جانور
آهن آلات: آهن اَبزار
آواریه: آبدیده، آب دیده
آوانتاژ: نادید گیری، سود
آوانتورین: دلربا، دل ربا
آوانس: نادید گرفتن، پیشمزد،پیشپرداخت، پیشبها، بخشش
آورتا: مامرَگ، رگجان، رَگجان، بُزرگ سُرخرگ
آورث: سروناز، سَروِناز
آورس: رگبار، بیزار
آوکا: دادگُزار
آوکادو: خوجدیس
آوو: دیداری
آویاتور: هوانورد، خلبان
آوییتور: هوانورد، خلبان
آیسبرگ: یخکوه، کوه یخی
آی دی: نام کاربری، نامِ کاربری، شناسه کاربری، شناسه
آی کیو: هوشبهره، هوشبهر، بهره هوشی
آی یو دی: ابزاردرون زاهدانی
آیات: یادگارها، نشانیها، نشانهها، نشان ها ها، چَمراس
آیبک:ماه، پیک، پُرماه،بت، بُت
آیت: نشانی، نشانه، نشان، گواه، چَمراس، بند
آیدی: شناسه
آیروبیک: هوازی، هَوازی
آیرودینامیک: هواپویا
آیروسل: هواویز، هوابیز
آیزنه: شوهرخواهر
آیس برگ: یخکوه
آیکان: نگارک
آیکن: نگارک
آیکون: نمادک
آینه محدب: آیینه کوژ
آینه مقعر: آیینه کاو
آیه: یادگار، نشانی، نشانه، گواه، چمراس، چَمراس، بند
آیینه دق: نزارنما، نَزارنما
آیینه محدب: بَرآمده، آیینه کوژ، آیینه کاو
آیینه مقعر: گود، آیینه کوژ، آیینه کاو
آئتیت: دالمَنسَنگ
آئروبیک: هوازیستی ( ه ف )، هوازی ( ه ف ) ،
آئروپلان: هواپیما
آئرودینامیک: هواجُنبی، هَواجُنبی
آئروسل: هواویز، هوابیز
آئرولوژی: هواشناسی، هَواشناسی
آئرولیت: آسمانسنگ
آئرومتر: هواسنج، هَواسَنج
آئروناویگاسیون: ناوبری هوایی
آئسه: نومید، بیدشتان، بیدَشتان
آئینه محدب: آیینه کوژ
آئینه مقعر: آیینه کاو 
ا
ابا: سرپیچی، سرباززدن، رویگردانی، رویتافت، تنزدگی
ابا کردن:نپذیرفتن، فروگذاردن، سرپیچی کردن،سرپیچدن 
اباء:سرپیچی،سرباززدن، رویگردانی،رویتافت،تنزدگی
اباء کردن: نپذیرفتن، سرپیچی کردن، سرپیچدن از
ابابیل: گلهگله، گروهها، پرستو
اباریق:آبریزها- آوتابه ها ها، آفتابه
اباریقون: بَج
ابازیر: دیگابزار
اباض: رگِ ران
اباطیل: یاوهها، بیهودهها، بی هُده ها
اباکرد: نپذیرفت، سرپیچید، سرباززد
ابال: شبان، شُتُردار، شُتُرچران
ابالیس: اهریمنان
ابتار: دهش، بازداری، آزمایش
ابتحاث: گفتمان، کاویدن
ابتدا: نخست،سر آغاز،آغازیدن، آغاز
ابتداء: نخست، سر آغاز، آغازیدن، آغ از
ابتداع: نویابی، نوآوری
ابتدایی: نخستین، ساده، دبستان، آغازین
ابتدایی ترین: نخستین، سادهترین، ساده ترین
ابتدائا: درآغاز
ابتذال:خوارگرایی،پیش پاافتادگی،پرهیز،بیبند وباری،بیارجی،بیارج
ابتر:دُمبُریده، بیفرزند،آسیبدیده-کوراجاق-
ابتکار: نویابی، نوآوری، نوآوردگی
ابتلا:گرفتاری،دچاری، دچارشدن،دامن گیری،دُچاری،آلودگی
ابتلاج: پگاهیدن
ابتلاع: فروبُردن، اوباریدن
ابتهاج: شادمانی
ابتیمم: بهینه
ابحاث: جُستارها
ابحر: رودها، دریاها
ابخل: زُفت تر
ابد:همیشه،همیشگی،نابسامان،جاویدان،جاوید،تاپایان زندگی
ابدا:هیچگاه،همیشه،هرگز،آفریدن،آغازیدن،آشکاریدن،ازسرگرفتن
ابداً: هیچگاه، هرگز
ابداء: آفریدن، آغازیدن، آشکاریدن، از سر گرفتن
ابداع: نوسازی،نوساخته،نوآوری،نوآفرینی،پدیده،آفریدن
ابداع کرد: نوآفرید
ابداع کردن: نوآفریدن
ابدال:غلندران،دگردیسی،جایگزینی
ابدالاباد: همیشه، جاویدن
ابدان: تنها-بدنها
ابدیت: جاودانگی، پایندگی
ابدی:همیشگی،هرگزی،جاوید،جاودانی،پایا،بیپایان 
ابدیت: پایندگی
ابدیات: ها پایندگی
ابدیت: پایندگی ( هد )، همیشگی، جاودانگی، پایندگی
ابرا: پاوش، پاکگردانی، بیزاریجویی
ابراء: پاوش، پاکگردانی، بیزاریجویی
ابرار: نیکوکاران، چیرگی، بسیارفرزندی
ابراز: نمایش،نمایانی،نمایان،نشان دادن،آشکاری،آشکارکردن
ابراز قدرت: دستنمایی
ابرازکردن: نمایان کردن، آشکارکردن
ابرام:یکدندگی،لنجه، سمجی،پافشاری،به ستوه آوردن،استوار کردن
ابراهیم: پرهام
ابرقو: ابرکوه
ابریشن: ابیراهی
ابریق: آوتابه، آبریز
ابزرواسیون: خُردهبینی، پیروی، بررسی
ابژکتیو: سردوربین، درافکند، آماج
ابستروکسیون: روزنبندی
ابستیناسیون: ستیزش، خودسری
ابصار: دیدن، چشمان، بینایی ها
ابصر: بیناتر
ابطال:بیکارکُنی،هیچسازی،ناچیز کردن،بیهُده سازی
ابطل: یاوهتر، بی تر هُده
ابعد: دورتر
ابغاض: دشمنیها، دشمنی
ابقا: واگذاشت، نگهداشتن، نگهداشت، میانجیگری
ابکار: نابسودگان، شتابیدن، دوشیزگان
ابکام: گــُنگان
ابکم: گــُنگ، خاموش
ابلاغ: فرمان، فرگفت، رسانیدن، رسانی، رساندن، دستور، پیامرسانی
ابلاغ کردن: فروگفتن، بازگفتن
ابلاغنامه: فرماننامه، رسیدنامه، بخشنامه
ابلاغیه: بخشنامه
ابلاغیه: فرماننامه، بخشنامه
ابلق: ابلک (تازی شده ابلک)، سیاه سفید، دورنگ
ابله:نادان،نابخرد،گول،کودن،کمخرد، سبکسر،سبک مغز،خنگ،پخمه،بیمخ
ابلهانه: گولانه، سبکسرانه
ابلیس: اهریمن
ابلیس: کخ ژنده، اهریمن
ابن: پور، پسر
ابن سینا: پور سینا
ابناء بشر: فرزندان آدم
ابناءبشر: جهانیان، آدمیزادگان
ابنای بشر: فرزندان آدم
ابنیه: ساختمان ها ها، خانه
ابهام: گنگی، سربستگی، پیچیدگی، پیچش، پوشیدگی، پوشش
ابهامات: سربستگیها، پیچیدگی ها ها، پوشیدگی
ابهت: شکوه، بزرگی
ابو: پدر، بابا
ابواب: دروا زهها، درها
ابوی: پدر
ابیات: بندها
اپال: تنکست
اپالین: سینه کفتری
اپتومتر: بینایی سنج
اپتومتری: بیناییشناسی، بینایی سنجی
اپتومتریست: دیدسنج، دیدآزما
اپتومیست: خوشبین
اپتومیسم: خوشبینی
اپتیک: چَشمی
اپتیمال: بهینه
اپتیمام: بهینه
اپرا: ترانه نما
اپراتور: کاروَر(هف)گرداننده
اپراسیون: نیشگری، کار
اپرت: شوخشاد
اپرون: مهمیز، سیخک
اپشن: زبانزد، توانگـُزینی-گزینا
اپل: شانه نما، سرشانه
اپلکاره: چارشانه
اپندکتومی: آویزبرداری
اپوزیسیون: ناپذیری، رودررویی، برابرنهش
اپوق: زیگر
اپیدمی: وا لا
اپیکوریسم: شادگرایی
اپیگلوت: زبان کوچک
اپی: سوک، سُنبله، خوشه
اپیپلون: چادرپیه
اپیپلوییت: آماسِ چادرپیه
 اپیدرم: روپوست
اپیدرم: پوشبافت
اپیدمی: همهگیری، فراگیری، بیماریِ واگیر
اپیدمیک: همهگیر
اپیدمیولوژی: همهگیرشناسی
اپیزود: فرآمد، داستانبُن
اپیکا: درختِ لادن
اپیگلوت: زبانک، زبانِ کوچک
اپیلاسیون: موکشی، مو کندن، مو زدایی
اپیلپسی: دیوگلوج، پژولش
اپیلوگ: گفتار پایانی، فرجام گفت
اپیون: نارکوکه، جان دار
اتّحاد: ساختگی
اتابک: فر نشین، بزرگ پدر
اتاشه: پیوست
اتاق: خانه‌چه- سراچه، چهاردیواری
اتاق انتظار: پرموگاه
اتاق خواب: شبستان
اتاق عمل: نیشکارگاه
اتاق میهمان: میهمانخانه، تالار
اتباع: فرمانبران، شهروندان، پیروان
اتباع خارجه: بیگانگان
اتحاد:یگانگی،یکدلی،یکپارچگی،همبستگی،هماهنگی،پیوست،سازش
اتحادیه: هموندان، همگرایان، همبستگان،هم پیمانان
اتخاذ: گرفتن، فراگرفتن، فرا گرفتن، در گرفتن
اتراق:لنگراندختن،فرود آمدن،چندی ماندن،جا گیری،برآسودن،بارافکنی
اتساع: گشادگی، فراخندگی، دراز شدن، پهن شدن
اتصاف: زابیدن
اتصال:پیوستن-پیوند،پیوستگی،یَکدِش،همبندی،چسبیدن،  
اتصال دادن: پیوندانیدن (ڀ) ،
اتفاق:همکاری،همسویی،همدلی،همداستانی،رویداد،رخداد،پیشامد،پیامد،بختامد
اتفاق افتاد: رخ داد
اتفاق افتادن: روی دادن، رخ دادن
اتفاق آرا: یگانگی دیدگاهها، یگانگی باورها یکزبانی، همرایی، همخواستی
اتفاقا: یکباره، ناگهانی، به ناگاه، بناگاه،وانگهی،همگی،ناگهان، با هم
اتفاقات: رویدادهای، رویدادها، رخدادها، پیشامدها، پیامدها
اتفاقی:ناگهانی،گذری،گذرانه،پیش آمدی،بختامدی،بختامدانه-سرراهی
اتکا: دلگرمی،پشتیبانی، پشتگرمی، پشت دادن بر
اتکا بنفس: خود استواری، خواتاهی
اتکاء: دلگرمی، پشتیبانی، پشتگرمی،پشت دادن بر
اتکاء بنفس: خود استواری، خواتاهی 
اتکاء به نفس: به خود استواری
اتلاف: نیستی، نابودی،نابودن، نابود کردن، تبه،
تباه کردن، تباه، از میان بردن
اتلاف کردن:نیست کردن،نابود کردن،ریخت وپاش،تباهکردن
اتلاف وقت: زمانکشی،
اتم: هسته
اتمام: فرجام،سرانجام،سپریدن،پایان،سرانجام رساندن، انجام
اتمام کردن: سپریدن، سپری کردن، انجام رسانیدن
اتمامگر: پایانگر
اتمسفر: هوابار، پناد
اتمی: هستهای
اتنوگرافی: نسنجیده، نژادشناسی
اتهام: گناه بستن،چفته، بستن،بدنامی،بدنام کردن
اتوبان: بزرگراه ( ه ف ) ،
اتوبوس: گذربر
اتوبیوگرافی: خودنوشت
اتوپیا: آرمانشهر
اتوکلاو: فشاردم ( ه ف )، دمفشار
اتومات: خودکار
اتوماتیک: خودکار
اتوماتیک: خودکار ( ه ف )، خودبهخود ( ه ف )، خودبخود
اتومبیل: خودرو
اتیکت: برچسپ
اتیکت: بهانما ( ه ف )، برچسب، ارزش نما
اثاث: کالا، کاچال، بار و بنه
اثبات: پایستن، برجای داشتن، بازنمایی، اُستوانش، اُستانش
اثبات کردن: فرنودن، اُستواندن
اثر:یادواره،یادمان،نوشته،نشانه،نشان،کارایی،رد،خدشه، آفرینه، آفریده،آسیب
اثر داشتن: نشان نهادن،کارگر افتادن،کارآیی داشتن،خدشه انداختن
اثر کردن: هناییدن، هَناییدن
اثر گذاشتن: هناییدن، نشان نهادن، کارگر افتادن، خدشه انداختن
اثری: نشانی، ردی
اثم: ناشایست
اثنا: هنگام، گاه، زمان
اثناء: هنگام، گاه، زمان
اثنی عشر: دوازدهه، دوازده
اجابت:پذیرفتن،پاسخدهی، پاسخ، برآوری،برآوردن
اجابت کردن: پذیرفتن، پاسخ دادن، برآوردن
اجاره:ماهبها، گاهبها،کرایه،سالبها،روزبها، جابها، پافه، بمزد
اجاره کردن: پافیدن
اجازه: روادید، پروانه
اجازه دادن: هشتن، گذاشتن، پروانه دادن، باردادن
اجاق: دیگپایه، آتشدان
اجاق کور: نازا، سترون
اجانب: بیگانگان
اجبار: ،ناچاری،واداشتن،واداری،ناگریزی فرچپانی،زور، زورکی
اجبار کردن: واداشتن،وادار کردن، زورآورشدن،
اجبارا: به ستم، به زور، بزور
اجباراً: به ستم، بزور
اجباری: ناچاری، زوری، بایسته،ناگزیری،ناگزیرانه، نادان، ناخواسته،
اجتماع: انجمن، همبودگاه، همایش، هازمان، مردم، گرد آمدن،انبوه
اجتماع کردن: گردآمدن
اجتماعات: گروهها، گردهمایی ها
اجتماعی: همبودین، همبودی، مردمی
اجتناب: پرهیزِش،پرهیز،گریز،دوری، پرهیز کردن
اجتناب کردن: دوری کردن، دوری جستن، پرهیز کردن،پرهیز
اجتناب ناپذیر:ناگزیری، پرهیزناپذیر،ناچار، گزیرستنی، دوری ناپذیر
اجتهاد: کوشش، استادی
اجحاف: گزند رساندنی، زورگویی،دستدرازی، چیره دستی
اجداد: نیایش، نیاکان، پدران
اجدادی: نیا
اجر: مزد، پاداش
اجر بردن: پاداش یافتن
اجرا: انجام- کارگزاری، کاربست، رویه، روانه، به کار بستن، بکارگیری،
اجرا کردن:انجام رساندن،بکاربستن،انجام دادن
اجرا ناپذیر: پیشنرفتنی، انجام ناپذیر
اجراء:کاربست، کاربستن، بکارگیری،انجام دادن،انجام
اجراء کردن: بکاربستن، انجام دادن-انجام یابی
اجرایی: کاربستنی، انجامی
اجراییه: انجامنامه
اجرت: مزد، دستمزد
اجزا: پاره ها ها، اندام
اجزاء: ریزهها، خردهها، پارهها، بخشها، اند ها ام
اجساد: لاشه ها، پیکرها
اجسام: تنها ( ه ب ) ،
اجل: زمان مرگ، دم
اجل طبیعی: مرگ ناگزیر
اجلاس: نشست، انجمن،همایش
اجماع: همرایی، هماندیشی، سازگاری کردن
اجماعا: گروهی
اجمال:کوتاهی،کوتاه،فشردهگویی،فشرده کردن،فشردگی،سربسته گویی،چکیده
اجمالا: فشرده، به کوتاهی
اجمالی: گزیده، کوتاه
اجناس: کالاها
اجنبی: بیگانه، انیرانی
اجنه: پریان
اجیر: مزدور، مزد بگیر، دست نشانده
اچوپ: گشاده
اچی: برادرِ کَلان
احاطه:گردبرآمدن، فراگیری، فراگرفتن، دربرگرفتن، پیرامونگیری
احاطه کردن: گرداندن
احباب: یاران، دوستداران
احتذار: دوری کردن، پرهیزکردن، پرهیز کزدن، پرهیز
احتذار کردن: دوری کردن، پرهیز کردن
احتراز:رویگردانی،دوریکردن، دوری،پرهیزکردن، پرهیز
احتراق: سوختن، آتش گرفتن، آتش سوزی
احتراق پذیر: سوختنی، آتشگرفتنی
احتراق داخلی: درون سوز
احتراق ناپذیر: ناشایست
احترام: نوازش، گرامیداشت، شکوهیدن،ستایش،پاس،بزرگداشت،آزرمیدن،ارجمندی،ارج
احترام داشتن: گرامی بودن
احترام گذاشتن: والا داشتن، سناییدن، پاسداشتن، پاس داشتن، ارج نهادن
احتراما: باستایش، با سنایش، با بزرگداشت،ارجنمدانه
احترامات فائقه: ها بالاترین سپاس
احتساب: شمردن،درنگرآوری،درنگریستن،به یاد داشتن،به شمار آوری
احتشام: مهتری، سروری، بزرگواری
احتضار: مرگ، دم مرگ بودن، جان دادن
احتکار: نهان کالایی، انبارگری، انبارکردن
احتکارکردن: انبار کردن
احتمال:گمانه، گمان بُردن، گمان، گرایند،شایمندی،شایدی، شَوایی، بُردباری
احتمال دادن: گمان بردن، گاسیدن
احتمال زیاد: گمان بسیار-باور
احتمالا: گمانم، گمان میرود، گاسم، گاس که، شاید، چه بسا، انگارکه
احتمالاً: شاید، چه بسا
احتیاج: نیازمندی، بیچیزی
احتیاجات: نیاکان، نیازها
احتیاط: دوراندیشی، به هوش بودن
احتیاج: نیازمندی، نیاز نیازِش ( niyāzišn
احتیاج داشتن: نیازمند بود ن
احتیاط:هوشیاری،ژرفی،دوراندیشی،پروا،پایِشمندی،استوارکاری
احتیاطکننده: ژرفی
احد: یگانه، یکتا، یک، تنها، تک، بیهمتا
احداث: ساخت و ساز، ساخت، راه اندازی، پدید آوردن
احداث کردن: ساختن، پدیدآوردن، پدید آوردن، بنیان،نهادن، برپاکردن
احدی: هیچکسی، هیچکس، کسی
احرار: آزادگان
احراز: فراهم آوردن، رسیدن به چیزی، دست یافتن، استوارکردن
احراز کردن: دارا شدن، به دست آوردن
احزاب: ها گروه
 احساس: سهش-مهربانی،مهر،شور، سِهیدن، دریافت، دریابش، برداشت،اندریافت
احساس کردن:گمان داشتن،سوهیدن،سهیدن،دریافتن،پنداشتن
احساسات: مهربانی، مهر، سُهشها، دریافت، دریابش
احساساتی شدن: سوهشیک گشتن
احساسی: شورمند
احسان:نیکی، نگار، نکویی،نکوکاری، مهرورزی، بخشندگی،بخشش
احسان کردن: نیکی کردن، نیکو داشتن
احسن: نیکوترین، نیکو، نیک، خوشترین، خوب، بهینه،بهترین، بهتر
احسن الخالقین: نیکوترین آفرینندگان
احسنت: زهی، به به، آفرین
احشا: اندرونه
احشاء: اندرونه
احشام: ستوران، چارپایان
احضار: فراخوانی، فراخواندن، فراخوان، خواندن
احضار کرد: فراخواند
احضار کردن: فراخواندن، فرا خواستن، خواندن، خواستن
احضاریه: فراخوان، خواست برگ، پیداخواست، باشنامه
احق: سزاوارتر
احقاق: دادگری، دادرسی
احکام: فرمانها، دستورها
احلو: شیرینه
احمر: سرخ، سرخرنگ
احمق:هُرگ،ندان،نادان،نابخرد،کودن،کم خرد، سبک مغز،ساده مرد، تهی مغز،بیخرد
احمقانه: نابخردانه، بیخردانه
احوال: سرگذشت، روز و روزگار،گردش روزگار،خوشی و ناخوشی،چگونگی
احوال پرسی: پرسه کردن، پرسه
احول: گشتک
احیانا: گهگاه، شاید
احیا:کاهش(درشیمی)،زنده کردن،زنده ساختن،زنده داری،زندگان، باززیست 
احیا کردن: زنده کردن
احیاء: شب زنده داری، زنده کردن، زنده داری، زندگان
احیاء کردن: زنده کردن
احیاکننده: زندهگر
احیانا: گاهگاه، گاهگاهی، شاید، اگر
احیاناً: شاید
اخاذ: زورگیر
اخاذی: زورگیری، تلکه، به زور گرفتن، باجگیری
اخبار: گزارشها، رویدادها، رسیدهها، خبرها، تازهها،آگاهی ها
اخباری: نوگو
اختتام: فرجام، پایان
اختراع:نوساخته، نوآوری،نوآفرینی،نخست سازی،پدیده،برساخته،آفرینش
اختراع کردن: پدیدآوردن، آفریدن
اختصار:چکیده،کوته نوشت، کوته سخن، کوتاهی،کوتاه
اختصارا: بهکوتاهی
اختصاص: ویژه کردن، ویژگی
اختصاص دادن: ویژیدن، ویژه کردن،ویژگیها،واگذار کردن-جدا کردن، بخشیدن
اختصاصات: ویژه، برگزیره ها
اختصاصی: یکتایی، ویژه، خودویژه، برگزیدگی
 اختفا:نهانش- نِهُنبِش،نهفتن، نهفتگی،نهانی، ناپدیدگی، پنهانی،
اختفاء: نهفتن، نهفتگ، ناپدیدگی، پنهان کردن، پنهان شدن
اختلاط: همآمیزی،درهمی،درهم شدن،آمیزه، آمیزش، آمیختن، آمیختگی
اختلاف:ناهمگونی،ناهمسانی،ناهمتایی،ناسپاسی،ناسازی،ناسازگاری،ناجوری،گونهگونی،ستیزه، دوگانگی،دوتیرگی،دگرمانی،برفرودی
اختلاف نظر: دوسخنی-دوگویی
اختلال:آشفتگی،پریشانی،ناهماهنگی،نابسامانی،شوریدگی،پراکندگی،بهم خوردگی،
اختلال حواس:خرد پریشانی، پریشانی خرد،پریشانگویی،پرشیدگی
اختلات: درهم برهمی، به همخوردگی ها،آشفتگیها
اختناق: گلوگیری، فشار، دهان دوزی، خفگی، تنگنا، آواکشی
اختیار: گزینش، برگزیدن
اختیار: گزینش، شایندگی، چاره داری، توانایی، آزادکامی
اختیار کردن: گزین کردن، گزیدن
اختیارکردن: گزین کردن، گزیدن
اختیاری:گزینشی، کامیک، دلبخواهی،دل بخواهی، آزادانه،ادآز
اخذ: گرفتن، فراستاندن، دریافت
اخذآراء: رایگیری
اخر:فرجام، پایان
اخراج: کنارگزاری،راندن، بیرون کردن، بیرون فرستادن،
اخراج کردن:بیرونیدن(بیرون، برونکرد، برکنارکردن ازکاربیرونیدن
اخروی: روز واپسین، جهان دیگر، آنجهانی، آن جهانی
اخص: ویژهتر، بویژه
اخطار: یادآوری،هشیاری،هشدار،گوشزد، زنهار،آگاهانیدن
اخطار دادن: هشدار دادن، آگاهانیدن
اخطارنامه: یادبرگ، هشدارنامه
اخطاریه: یادبرگ، یاد برگ
اخفا:نهفتن،نهان کردن، نهان داشتن،پوشاندن،پنهان کردن،پنهان
اخلاص: یکرنگی، دسوت راستین، پاکی، پاکدلی
اخلاصمندی: یکرنگی
اخلاط اربعه: چهار آمیغ
اخلاف: ماندگان، جانشینان، پسینیان، پس آیندگان
اخلاق: منشها، منش شناسی، منش، فراخویی، رفتار،خویها، خوی، خو
اخلاقیات: فرهنگرفتار
اخلال: کارشکنی کردن، دستبری، بهم زدن، آشوب
اخلال کردن: کارشکنی، برهم زدن، آشوب
اخوان الصفا: یاران یکرنگ
اخوت: دوستی، برادری
اخوی: برادر
اخیرالتأسیس: نوساز، نورافکن
اخیر: واپسینه، واپسین،کنونی،فرجامین،فرجامی،تازه،پسین، پایانی
اخیرا: به تازگی، بتازگی
اخیراً: به تازگی، بتازگی
اخیرالتاسیس: نوساز، نوبنیاد
ادا: پرداختن، بجای آوردن گُزرانیدن
ادا کردن: گزاردن، گُزاریدن، گُزاردن، به جای آوردن
ادا و اطوار: نازو کرشمه
ادا واصول: لوس بازی، سبکسری
اداء: پرداختن، بجای آوردن
اداء و اطوار: نازو کرشمه
اداء واصول: لوس بازی، سبکسری
ادارات: سازمان ها ها، اداره
اداره: سرپرستی، ستاد، سازمان، دیوان
اداره کردن: گرداندن، کارگردانی کردن، سرپرستی کردن،سامان دادن
اداره کل: فراسازمان، سرپرستی، ستاد
اداره مخابرات: پیام خانه
اداری: اواری
اداکردن: گزاردن، پس دادن، بازپرداختن
اداکننده: گُزارنده
ادامه: راستا، دنباله، دنبال کردن، پیوستگی، پیگیری
ادامه دادن: دنبال کردن
ادای احترام: هناییدن، فرنایش
ادب: آزرم (دبیر،دبیره دبستان دبیرستان،فرهنگ،دانش،پرهیخت،آیین
ادب کردن:فرهیختن فرهنجیدن (هب)،فراهِختن(هب)فرهیزش،
ادبی: فرهنگی
ادبیات: ادبسار-فن، فرهنگ، شیوه، سبک، رفتار، راه و روش
ادرار: میزش، شاش، پیشاب، آبگونه
ادراک:یافتن دریافت،یافت(یابندگی(ویر،دریافت کردن،پی بردن،اندریافتن
ادراک کردن: اندریافتن، اندر یافتن
ادراکات: ها دریافته
ادعا:داوی داوش(فراخواست،داویدن،داو،خودگویی،خواسته)ازخود دانی
ادعا نامه: کیفر خواست
ادعاء: فراخواست، دادخواهی، خواست
ادعادار: داومند (از داویدن گرفته شده)
ادعانامه: کیفرخواست
ادغام:یکی کردن،یکپارچه کردن،همپیوندی،درهم کردن،درهم سازی،آمیختن،ازخودسازی
ادمین: همه کاره، سرپرست
ادوات: افزارها ،ابزار
ادوار: ها دوره
ادویه: داروها، چاشنی، بوی افزار، بوی افزا، بوزارها، بوزار
ادیان: ها دین
ادیب: ادبشناس، ادبدان
ادیبانه: ادبمندانه
ادیان: کیشها، دین ها ها، آیین
ادیب: ادبمند
ادیت: ویرایش ( ه ف ) ،
ادیت کردن: ویرایش کردن 
ادیتور: ویراستار ( ه ف )، ویرایشگر
اذان: بانگ نماز
اذعان داشتن: خستو شدن
اذن: پروانه
اذیت: گزند، رنج، آزار
اذیت شدن: آزار دیدن
اذیت کردن: رنجاندن، خَستن، پژولیدن،آزردن
اراجیف: یاوهها، ژاژها، بیهوده سخنان
اراجیف: یاوهها، ژاژها
ارادت: مهرورزی، سرسپردگی
اراده: خواست(هد)یازِش،کامِش،درخواست،خویشکاری،پشتکار،آهنگ
اراده کردن: یازیدن
ارادی: بخواست
اراذل: ناکسان، فرومایگان
ارازل: ناکسان، فرومایگان، زبونان
اراضی: سرزمینها، زمین ها های، زمین
اراضی موات: زمینهای بیکار، زمینها مرده
ارامنه: ارمنیان
ارایه: نمایاندن، نشان دادن، پیشکش، پیش آوری، پدیدارکردن
ارایه دادن: پیش نهادن
ارایه طریق کردن: پیشنهاد کردن
ارایه کرد: رو کرد، پیشنهاد داد
ارائه: نمایاندن، نشان دادن، پیشکش، پیشاورد، پیش آوری،پدیدار کردن
ارائه دادن: پیش نهادن
ارائه طریق: پیشنهاد
ارائه طریق کردن:رهنمونی،رهبری،راهنمایی،راه نمودن،پیشنهاد کردن،
اراده:خواست(هد)یازِش،کامِش،درخواست،خویشکاری،پشتکار،آهنگ
اراده کردن: یازیدن
ارادی: بخواست
اراذل: ناکسان، فرومایگان
ارازل: ناکسان، فرومایگان، زبونان
اراضی: سرزمینها، زمین ها های، زمین
اراضی موات: زمینهای بیکار، زمینها مرده
ارامنه: ارمنیان
ارایه: نمایاندن، نشان دادن، پیشکش، پیش آوری، پدیدار کردن
ارایه دادن: پیش نهادن
ارایه طریق کردن: پیشنهاد کردن
ارایه کرد: رو کرد، پیشنهاد داد
ارائه:نمایاندن،نشان دادن،پیشکش، پیشاورد،پیشآوری،پدیدار کردن
ارائه دادن: پیش نهادن
ارائه طریق: پیشنهاد
ارائه طریق کردن: رهنمونی، رهبری، راهنمایی،پیشنهادکردن،پیشنهاد دادن
ارائه کرد: نشان دادن، رو کرد، پیشنهاد داد
ارائه کردن: نمور،نشاندهنده،روکردن،پیشاوردکردن،بنمایش گذاشتن
ارباب: فرمند، سرور،سالار،خدایان، خدا،پروردگاران،پروردگار
اربعه: چهارگانه
اربعین: چهلم، چله
اربعین: چله
ارتباط:همبستگی، پیوند، پیوستگی، پیوستار، بستگی،بربستگی
ارتباط دادن: به هم پیوستن، به هم بستن
ارتباطات: پیوندها
ارتباطی: رسانشی
ارتجاع: واپسگرایی، واپس گرا، کهنه پرستی
ارتجاعی: واپسگرایانه
ارتداد: گم راهی، ازدین برگشتن
ارتعاش: نوسان، لزرش، لرزیدن، لرزه، لرزش، لرزاندن، لرز
ارتفاع: بلندی، بلندا، بالا، بُلندا، افراشتگی
ارتفاع یافتن: اوج گرفتن
ارتفاعات: بلندیها
ارتفاعسنج: بلندیسنج
ارتقا: پیشرفت، پایه گرفتن، بالا رفتن، بالا بردن
ارتقاء: پایه گرفتن، برکشیدن، بالارفتن، بالا رفتن، بالا بردن
ارتقاء یافتن: پایهیافتن، برتری یافتن
ارتکاب: گناه کردن، دست به کار شدن، دست بکارشدن
ارتکاب جرم: گناه کردن، بزهگری، بزهکاری کردن، بزهکاری
ارتو گرافی: درست نویسی
ارتوپدی: شکستهبندی، شکسته بندی، استخوان پزشکی
ارتوپدیست: شکسته بند، استخوان پزشک
ارث: واهشته، وامانده، نیامانده، مردهریگ، مانداک، بجامانده،بازمانده
ارثیه: مردهریگ ( ه ب )، واهشته، وامانده، نیامانده
ارجاع: واگیری، واگذاشتن، واگذاشت، واگذاری، واگذار،فرستادن، بازفرستادن
ارجاف: یاوه
ارجح: برتری
ارجحیت: برتری
ارجحیت دادن: برتری دادن  واژهنامه پارس ی سره
ارحام: خویشاوندان، بستگان
ارحم الراحمین: مهربانترین بخشایندگان
اردک: مرغابی(اردک فارسیه چون داک انگلیسی هست)
اردو: لشگرگاه
ارز: رساندن، پیشکش، بخشش
ارزاق: روزیها، خواروبار، خواربار، خوار و بار
ارزش قایل شدن: والا، ارج گزاردن
ارزش قائل شدن: والا، ارج گزاردن
ارسال:گسیل،فرستادن،روانه کردن،روانکردن،رهاکردن
ارسال کرد: فرستاد
ارسال کردن: فرستادن
ارشاد: راهنمایی کردن، راهنمایی، دادن
ارشد: فرازین، سرآمد، بزرگتر، برتر، ارجمند
ارض: مرزوبوم، سرزمین، زمین، خاک
ارضا: خشنودکردن، خشنود کردن، خشنود شدن، خشنوتن
ارضاء: خشنود کردن، خشنود شدن، خشنوتن
ارضاء کردن: خشنود کردن
ارعاب: هراساندن، هراس، ترساندن، ترس
ارفاق: گذشت کردن، گذشت، سود رساندن، سو،چشمپوشی، آسانگیری
ارفاقی: سودار
ارفع: بلندتر، بلندپایه تر
ارقام: نونهالان، کالاها
ارکان: ستون ها ها، پایه
ارکان دولت: کارگزاران، دستاندکاران
ارکستر: همنوازان، نوآمو ز
ارگاسم: یوخه
ارگان: سازمان
ارگانیزاسیون: سازمان ( ه ف ) ،
ارگانیزه: سازمند ( ه ف )، سازمانیافته
ارگانیسم: سازواره، اندامواره، اندامه
ارگانیک: پیکری، اندامی، انداموار، اندام وار
ارم: فردوس، پردیس، بهشت
اریکه: تخت، اورنگ
اریکه: تخت فرمانروایی، تخت، اورنگ
از اصل: از ریشه، از بن، از آغاز
از اوایل: از آغاز
از اول تا آخر: ازآغاز تا پایان
از این جهت: از این سو، از این روی، از این رو
از این قبیل: بدینسان، از این گونه
از این قرار: بدینگونه
از این بابت: از این روی
از این جهت: از این رو
از این حیث: بااین رو، ازاین رو
از این طریق: از این روش، از این راه
از این قبیل: بدین سان، از اینگونه، از این دست
از این نظر: از این روی، از این رو
از آن جمله: همانند، از آن میان
از آن روز به بعد: پس از آن روز
از باب: از در
از بدو پیدایش: از آغاز پیدایش
از بین بردن: نابود کردن، از میان بردن
از جانب: در زمینه، از سوی
از جمله: همچنین، از دسته، از آنگونه
از حد بردن: اندازه نگاه نداشتن، از مرز گذشتن
از حرکت ایستادن: بازایستادن
از حفظ: از بر
از حیث: از دی د
از خاطر بردن: از یاد بردن
از خاطر رفتن: از یاد رفتن
از خود راضی: خودخواه، خودپسند
از روی احتیاج: مستمندی، مستمندانه، ازسرنیاز
از صمیم قلب: باهمه جان و دل، از ته دل
از طرف: از سوی
از طرف دیگر: از سوی دیگر  ۵۲
از طریق: از راه
از عهده برآمدن: از پس آن برآمدن
ازاینجهت: ازایرا
ازباب: برای نمونه
ازباب آشتی: از در آشتی
ازجهت: ازایرا
ازحال طبیعی خارج شدن: از خود بیخود شدن
ازحد تجاوز کردن: از اندازه گذشتن
ازخاطر رفتن: فراموش شدن، ازیاد رفتن
ازخاطربردن: فراموش کردن، از یاد بردن
ازخودراضی: خودخواه، خودپسند
ازدحام: هنگامه، انبوهی، انبوه
ازدواج:همسرگیری،شوهرکردن،زناشویی،زنگرفتن،پیوند زناشویی-عروسی
ازنظر: از نگر، از دید
ارائه کرد: نشان دادن، رو کرد، پیشنهاد داد
ارائه کردن:نمور،نشاندهنده،رو کردن،پیشاوردکردن، بنمایش گذاشتن
ارباب:فرمند،سرور،سالار،خدایان،خدا،پروردگاران،پروردگار
اربعه: چهارگانه
اربعین: چهلم، چله
اربعین: چله
ارتباط: همبستگی، پیوند، پیوستگی، پیوستار، بستگی، بربستگی
ارتباط دادن: به هم پیوستن، به هم بستن پیوندیدن
ارتباطات: پیوندها
ارتباطی: رسانشی
ارتجاع: واپسگرایی، واپس گرا، کهنه پرستی
ارتجاعی: واپسگرایانه
ارتداد: گم راهی، ازدین برگشتن
ارتعاش: نوسان، لزرش، لرزیدن، لرزه، لرزش، لرزاندن، لرز
ارتفاع: بلندی، بلندا، بالا، بُلندا، افراشتگی
ارتفاع یافتن: اوج گرفتن
ارتفاعات: بلندیها
ارتفاعسنج: بلندیسنج
ارتقا:پیشرفت، پایه گرفتن، بالا رفتن، بالا بردن
ارتقاء:پایه گرفتن،برکشیدن،بالارفتن،بالارفتن، بالابردن
ارتقاء یافتن: پایه یافتن، برتری یافتن بَلندی یافتن
ارتکاب: گناه کردن، دست به کار شدن، دست بکارشدن
ارتکاب جرم: گناه کردن، بزهگری، بزهکاری کردن، بزهکاری
ارتو گرافی: درست نویسی
ارتوپدی: شکستهبندی، شکسته بندی، استخوان پزشکی
ارتوپدیست: شکسته بند، استخوان پزشک
ارث:واهشته، وامانده، نیامانده، مردهریگ، مانداک، بجامانده، بازمانده
ارثیه:مرده ریگ ( ه ب )، واهشته، وامانده، نیامانده
ارجاع: واگیری،واگذاشتن،واگذاشت، واگذاری،واگذار،فرستادن،بازفرستادن
ارجاف: یاوه
ارجح: برتری
ارجحیت: برتری
ارجحیت دادن: برتری دادن
 واژهنامه پارس ی سره51
ارحام: خویشاوندان، بستگان
ارحم الراحمین: مهربانترین بخشایندگان
اردک:مرغابی(ارد+ک=آب توانا=توانای آب)
اردو: لشگرگاه
ارز: رساندن، پیشکش، بخشش
ارزاق: روزیها، خواروبار، خواربار، خوار و بار
ارزش قایل شدن: والا، ارج گزاردن
ارسال:گسیل،فرستادن،روانه کردن،روان کردن،رهاکردن
ارسال کرد: فرستاد
ارسال کردن: فرستادن
ارشاد: راهنمایی کردن، راهنمایی، دادن
ارشد: فرازین، سرآمد، بزرگتر، برتر، ارجمند
ارض: مرزوبوم، سرزمین، زمین، خاک
ارضا: خشنودکردن، خشنود کردن، خشنود شدن، خشنوتن
ارضاء: خشنود کردن، خشنود شدن، خشنوتن
ارضاء کردن: خشنود کردن
ارعاب: هراساندن، هراس، ترساندن، ترس
ارفاق:گذشت کردن،گذشت،سود رساندن، سو،چشم پوشی،آسانگیری
ارفاقی: سودار
ارفع: بلندتر، بلندپایه تر
ارقام: نونهالان، کالاها
ارکان: ستون ها ها، پایه
ارکان دولت: کارگزاران، دستاندکاران
ارکستر: همنوازان، نوآمو ز
ارگاسم: یوخه
ارگان: سازمان
ارگانیزاسیون: سازمان ( ه ف ) ،
ارگانیزه: سازمند ( ه ف )، سازمانیافته
ارگانیسم: سازواره، اندامواره، اندامه
ارگانیک: پیکری، اندامی، انداموار، اندام وار
ارم: فردوس، پردیس، بهشت
اریکه: تخت، اورنگ تخت فرمانروایی، تخت، اورنگ
اریکه سلطانی: تخت فرمانروایی
اریکه فرمانروایی: تخت فرمانروایی
اریکه قدرت: تخت فرمانروایی
از اصل: از ریشه، از بن، از آغاز
از اوایل: از آغاز
از اول تا آخر: ازآغاز تا پایان
از این جهت: از این سو، از این روی، از این رو
از این قبیل: بدینسان، از این گونه
از این قرار: بدینگونه
از این بابت: از این روی
از این جهت: از این رو
از این حیث: بااین رو، ازاین رو
از این طریق: از این روش، از این راه
از این قبیل: بدین سان، از اینگونه، از این دست
از این نظر: از این روی، از این رو
از آن جمله: همانند، از آن میان
از آن روز به بعد: پس از آن روز
از باب: از در
از بدو پیدایش: از آغاز پیدایش
از بین بردن: نابود کردن، از میان بردن
از جانب: در زمینه، از سوی
از جمله: همچنین، از دسته، از آنگونه
از حد بردن: اندازه نگاه نداشتن، از مرز گذشتن
از حرکت ایستادن: بازایستادن
از حفظ: از بر
از حیث: از دید
از خاطر بردن: از یاد بردن
از خاطر رفتن: از یاد رفتن
از خود راضی: خودخواه، خودپسند
از روی احتیاج: مستمندی، مستمندانه، ازسرنیاز
از صمیم قلب: باهمه جان و دل، از ته دل
از طرف: از سوی
از طرف دیگر: از سوی دیگر 
از طریق: از راه
از عهده برآمدن: از پس آن برآمدن
 از قبل: پیشاپیش، ازسوی،از پیش
از قبیل: همچون، همانند، مانند، بمانند
از قدیم: از دیر باز
از قرار معلوم: اینجور که دیده میشود، اینجور که پیداست
از قضا: ازپیشامد روزگار، از سرنوشت
از قضاء: ازپیشامد روزگار
از لحاظ: برای، از روی، از دید
از منظر: از روزن، از دیدگاه
از نظر: از روی-ازدیدگاه
از نظر افتادن: از یاد رفتن، از یاد بردن، از چشم افتادن
از نفس افتادن: سخت خسته شدن
از نقطه نظر: ازدیدگاه، از نگرش، از دید
از ورا: از لا به لای
ازا: به جای، برابر
ازاء: به جای، برابر
ازاله کردن: پاک کردن، بیرون کردن
ازاین سبب: با این انگیزه، از این رو
ازاین قرار: بدینگونه
ازاین لحاظ: ازاینرو، از این دیدگاه
ازاینجهت: ازایرا
ازباب: برای نمونه
ازباب آشتی: از در آشتی
ازجهت: ازایرا
ازحال طبیعی خارج شدن: از خود بیخود شدن
ازحد تجاوز کردن: از اندازه گذشتن
ازخاطر رفتن: فراموش شدن، ازیاد رفتن
ازخاطربردن: فراموش کردن، از یاد بردن
ازخودراضی: خودخواه، خودپسند
ازدحام: هنگامه، انبوهی، انبوه
ازدواج:جفتگیری،همسرگیری،شوهرکردن،زناشویی، زن گرفتن،پیوند زناشویی
ازدیاد: –بالارَوی فزونی، فزون بسیاری
ازدیاد جمعیت: افزایش زادن-فزونزایی-بسیارشدن
ازعهده بر آمدن:کار آمد بودن، توانایی کاررا داشتن،ازپس آن بر آمدن
از قرار معلوم: اَز اَفتَش-اینجورکه بوش میاد-
ازل:همیشگی، دیرینگی، بیآغازی، بیآغاز
ازلیات:همیشگی ها
ازلی: دیرینگی، بیآغازی
ازم: خودداری، پرهیز
ازمنه: هنگامها، گاهها، زمانها، روزگاران
ازنظر: از نگر، از دید
اس ام اس: پیامک، پیام کوتاه
اساتید: استادان
اساتیر: داستانهای پنداری، افسانه ها ها،استوره ها
اسارت: در، بند شدن گرفتار، بردگی
اساس:شالوده-زیرساخت،ریشه،پی، پایه ها، پایه، بنیانی، بنیاد
اساسا: از ریشه، از پایه، از بن
اساسنامه: پاینامه، بنیادنامه
اساسی: ریشهای، پایهای، بنیادین، بنیادی
اساطیر: استوره ها- فارسی است  ومعرب شده
اسامی: نامها
اسایه: شکستن
اسائه: شکستن
اسب: اسپ
اسباب: کالا، سازوبرگ، ساز و برگ، افزارها، ابزارها، ابزار
اسباب بازی: بازیچه
اسباب سفر: توشه
اسبق: پیشینتر، پیشین، پیشتر
اسپاسم: تنجش ( ه ف ) ،
اسپاگتی: رشته
اسپانسر: پشتیبان
اسپایرال: مارپیچی، مارپیچ مانند، پیچه 
اسپایک: آبشار ( ه ف ) ،
اسپری: افشانه ( ه ف ) ،
اسپریدشیت: برگه گسترده
اسپم: هرزنامه
اسپورت: ورزش
اسپیرومتر: دستگاه دم سنج
اسپیرومتری: دم سنجی
اسپیکر: بلندگو
استاتیک: ایستاییشناسی،ایستایی،ایستاده،ایستا
استاد: آموزگار
استادیوم: ورزیدن
استادیوم: ورزشگاه
استاذ: استاد
استارت: آغاز
استامپ: جوهرگین ( ه ف )مهر
استاندارد: استانده ، خوکامگی، خودکامگی
استبداد: ساستاری(خودسری، تکسالاری
استبداد صغیر: خرده خود کامگی
استتار: پوشیدگی ( هد ) ،
استثمار: کوچک خواهی، بهرهکشی
استثنا: سوا، جدا
استثناء: مگر، سوا، جداخواهی، جدا
استثناپذیر:مگرپذیر
استجابت: پذیرفتن، پذیرش
استحاله: دگرگونی
استحصال: به دست آوردن، برداشت، بازیابی
استحصال کردن: توزیدن
استحضار:پیدایش، بیادآوردن، به یاد داشتن، آگاهی دادن،آگاهی،آگاه کردن
استحضاریه: آگهی نامه، آگاهی نامه
استحقاق: شایستگی، سزاواری
استحکام: سختی، پا بر جایی، استواری
استحکامات: سنگربندی ها ها، ساختارها، ساختاربندی
استحمار: گول زدن،خَرسازی
استحمام: گرمابه رفتن، خودشویی، تن شستن،
استخدام: کارگماری، کارگزینی، کاردهی، به کار گیری، بکار گماشتن
استخدام دائمی: بکارگماشتن پایا
استخدام دولت: کارمندی دولت
استخدام فصلی: بکار گماردن پاره ای-کارموسمی
استخدام موقت: بکارگماشتن زمانی-کارزمانی
استخراج: درآوردن،بیرون کشیدن، بیرون آوردن، برونآوری،برهیختن،برآوردن،آهنجیدن
استدام: دنباله داشتن،دنباله داری،پیوستگی، پایندگی،پایداری،پایدار بودن
استدعا: درخواست، خواهش
استدعا کردن: درخواست کردن، خواهش کردن
استدعا میکنم: خواهش میکنم
استدعاء:درخواست
استدلال:گواهآوری،فرنودآوری،فرنایش،شوندآوری،شَوَندآوری،برهانآوری-برهانیدن
استراتژی: راهبرد
استراتژیک: راهبردی
استراحت:آسودن، آسودگی،آساییدن،آسایش،آرمیدن،آرامش دَم‌گیری
استراحت کرد: برآسود
استراحت کردن:دم زدن،درازکشیدن،برآسودن،آسودن،آرمیدن
استراق: دزدیدن، دزدی
استراق سمع: نهان گوشی، فال گوش- شنود، دزدگوشی،
استراکچر: ساختار، پیکره بندی، استخوان بندی
استرداد:پسداد،پسگیری،برگردان،بازگردانی،بازپسگیری،برگردانی
استرس: دلهره
استریل: سترون ( ه ف ) ،
استریل کردن: سترون کردن ( ه ف ) ،
استشمام: بوییدن، بو کشیدن، بو کردن، بو بردن
استشهاد: گواهی خواهی، گواهی
استصواب: راهنمایی خواهی
استطاعت: توانمندی، توانگری، بینیازی
استعاره: مانندگویی
استعداد: شایستگی، درونداشت، توانش، توانایی،  آمادگی
استعفا: کناره گیری، کناره جویی
استعفا دادن: کناره جستن
استعفاء: کنارهگیری، کناره گیری، کناره جویی، پوزش خواستن
استعفای: کناره گیری
استعلام: واجیدَن، پرسیدن، پرسش، آگهخواست، آگاهی خواستن
استعمار:سود جویی،سرمایه خواهی، سرمایه اندوزی،زورگویی، بهره کشی
استعمال: کاربرد، به کارگیری، به کار بستن، بکارگیری، بکاربردن
استعمال کردن: بکار بردن
استغفار: بخشایش خواهی، آمرزش خواهی، آمرزش
 استفاده:بهرهمندی-کاربری،کاربرد،سودجویی،بهرهبرداری، بهره،بکارگیری،بکاربستن
استفاده از: به کارگیری، به کار بردن
استفاده کردن: بهره بردن، بکار بردن
استفاده مشروع: رواسود
استفاده نامشروع: نارواسود
استفتا: فرمان خواهی، فتواخواهی، پرسیدن
استفراغ: هراش، هَراش، بالا آوردن-پرتافتن
استفراغ کردن: هراشیدن
استفراق: بالاآوردن
استفسار: جویا شدن، پرسیدن
استفهام: نیوند، پرسش
استقامت: پایمردی، پایداری، ایستادگی
استقبال: پیشواز، پیشباز، پذیره شدن، پذیرش، پذیرفتاری، پیشواز رفتن
استقرا: بازکاوش
استقرار: جاگیری، پابرجایی، برپایی، آرام گرفتن، استوارشدن،
استقراض: وانشان
استقلال: نابستگی،خودسری،خودسالاری،خودبودگی،خودایستایی،آزادسری،نایژه
استکبار: گردنکشی، خودنمایی، خود بزرگ پنداری، بزرگی خواهی
استماع: گوش دادن، شنیدن، شنودن
استماع کردن: نیوشیدن ( ه ب ) ،
استمداد: یاری خواستن، یاری جویی، پشتیبان جویی
استمرار:هَمارستگی،یکنواختی،دنباله داری،چندبارگی،پیوستگی،پیاپی،پایداری
استمهال: درنگ جستن
استناد:گواهمندی،گواهی، دستمایه،دست آویز،آورده خواهی،آورده جویی
استنباط:دریافتن،دریافت، پی بردن، پنداشت،برداشت، اندریافت
استنباط کردن: اندریافتن، اندریاف
استنتاج:ره آورد خواهی، راززدایی،بهره وری،بدست آوردن
استنساخ: رونویسی
استنشاق: بوییدن، بوکشیدن
استنطاق: بازپرسی
استنکاف:سرباززنی، خودداری
استهزا: نیشخند،ریشخند
استهزاء: نیشخند، ریشخند، دستانداختن
استهلاک: نابود کردن، میرانیدن، فرسودگی، فرسایش
استوا: یکسانی، برابری
استواء: یکسانی، برابری
استوایی: گرمسیری
استودیو: هنرگاه
استیضاح: گزارشخواهی
استیفاء: بازستانی
استیل: شیوه
استیلاء: دستیافتن، چیرگی
استیجاری: گاهبها، کرایه ای، بمزد
استیصال: بیچارگی
استیضاح: واپرسی، گزارشخواهی، کاوش، بازخواست
استیفا: بازستانی
استیل: روش
استیلا: دستیابی، چیرگی، پیروزی
استیلاء: دستیابی، چیرگی، پیروزی
استیمینگ: بخارپز کردن
استیناف:وارسی،دوباره آغاز کردن،بازرسی،بازدادرسی،از سرگیری،
اسرار: نهانی ها ها، رازها، پوشیده ها
اسرار آمیز: رازناک رازگونه رازیچه، رازگونه
اسراف:ریخت وپاش،بددستی-بیهوده خواری هرزدادن،هدردادن،گشادبازی،فراخ روی،زیاده روی،
اسطبل: ستورگاه، باره بند
اسطوره: داستان، افسانه، استوره
اسرع: شتابنده تر، زودتر، تندتر
اسف: اندوهیدن، اندوهگین
اسفبار: دریغ آور
اسفراین: سپهرآیین
اسفناج: اسپناج
اسفناک: غمناک، دلگیرکننده، دردآور، اندوهناک
اسفند: اسپند
اسقاط: فرسودگی
اسقاط شدن: فرسوده شدن
اسقاطی: هیچکاره، ناکام، ناکارآمد، دورافکندنی
اسکات: خاموش کردن، آرام کردن
اسکار: زخم، جوشگاه
اسکان:بود وباش
اسکرین سیور: پرده بان
اسکلت: استخوانگان، استخوانبندی، استخوان بندی
اسکله: لنگرگاه، بندر، بارانداز
اسکناس: چاو، پول کاغذی، برگپول، ارزبرگ
اسکنر: پویشگر
اسکی: سرش
اسلاف: پیشینیان، گذشتگان، درگذشتگان
اسلحه:سلیح زینه،رزم افزار،جنگ افزار،ابزارجنگ افزار
اسلوب: گونه، شیوه، روش، رفتار، راه و روش، راه
اسم: نام، برنام، آوازه
اسم در کردن: نامزد،نام درکردن- بلندآوازه شدن
اسم فامیل: نام خانوادگی
اسم گذاری:نامگذاری- نام نویسی، نام نهادن
اسم مصغر: کهواژه-کهنام
اسم نویسی: نام نویسی
اسناد:یافتهها،گواهیها، دفترها، دستکها، تزدهها، بنچاکها، آوردهها،آوردگان
اسهال:شکم روی،شکم روش،دل روی- بیرون روی،آسان روی
اسیر: گرفتار، بندی
اسیران خاک: خاکیان، خاکنشینان، تنپروران
اسیرکردن: گرفتار کردن
اسید: ترشک
اسیر: گرفتار، دستگیر، دربند، در دام، در بند، برده
اسیرکردن: گرفتارکردن، گرفتار، کردن، دربند
اشارات: نشانها، نشا
اشاره: نمایاندن، نماز، نمارش، نمار، نشان دادن، نام بردن، نا
اشاره کردن: نماردن
اشاره میکند: مینمارد
اشاعه: گسترش، گستردن، گستراندن،پراکندن، پراکنده،پخش کردن، پخش، پاشیدن،افشاندن
اشانتیون: نمونه -پیش خرید، پاداش خرید
اشباع: مالامال، لبریز، سرشار
اشتباه:نرسپان،نادرستی،نادرست،لغزش،گمراهی،کوتاهی،کژی،بیراه،بازنشناختن
اشتباه کردن: لغزیدن، درست درنیافتن
اشتباه گرفتن: نادرست گرفتن، جا به جا گرفتن
اشتباها: ندانسته
اشتراک:هموندی، همسویی،همخوان،همبهری،انبازش
اشتعال: افروزش
اشتغال:کارمندی،کارگماری،کارآفرینی،کار،سرگرمی،سرکاربودن،کارگیری،
اشتغالات:گرفتاریها، دردسرها
اشتقاق:شکافتن، برگیری، برگرفته، برگرفتن
اشتها:خواهانی، خواستاری
اشتهاء: خواهانی، خواستاری
اشتهار: نامی، ناموری، سرشناسی، بلندآوازی، بلندآوازگی
اشتیاق: نیازمندیها، آرزومندی
اشتیاق ملاقات: آرزوی دیدار
اشتیاق: شیفتگی، شور، آرزومندی
اشخاص: مردم
اشد: سخت تر
اشرار: آشوبگران
اشراف: فرونگری،دیده وری-توانگران، بلندپایگان،بزرگواران،بزرگان
اشراف و اعیان: گرانمایگاه و توانمندان
اشراق: روشن شدن، درخشیدن، تابان شدن
اشرف مخلوقات: برترین آفریدگان
اشعار: سرودههای، سرودهها، سروده، چکامهها، چامه
اشعه: فروغ، فروزه، پرتو
اشغال: جا گرفتن
اشک تمساح: نیرنگ، فریب
اشک حسرت: اشک آرزو 
اَشکال: گونهها، ریخت ها ها، چهره
اَوّلیت: نخست
اُمّی: ناامیدی، بیسواد
اِبا داشتن: سرپیچی کردن، رویتافتن
اِتباع: پَس رَوی کردن ( هد ) ،
اِدراک: یافتن، یافت، یابندگی، اندر یافتن
اِشکال: دشواری، پیچیدگی
اِشکال تراشی: دشوار
اِلحاح: پژوژ
اشکال:گونهها،کم وکاست،سختی،ریختها،دیسهها،دشواری-خرده،چهرهها،چالش،پیچیدگی،ایراد
اشکال تراشی: دشوار
اشکال تراشیدن: دست آویختن، خرده گرفتن، بهانه گرفتن
اشکالات: سختی ها ها، دشواری
اصابت: به هدف رسیدن، برخوردن، برخورد، برخودکردن
اصالت: نیک نژادی، نژادگی، تبارمندی، به نژادی
اصالت ذات: خود گوهری
اصحاب: یاران، همدلان، دوستان
اصرار: پژوژناکی (هد)، لنجه، پافشاری، پاپیچی
اصرار کردن: لنجه کردن، پافشاری کردن
اصطبل گوسفندان: بهار بند
اصطکاک: مالش، سایش
اصطلاح: واژاک، زبانزد، چندواژهای، چندواژه
اصطلاحات: واژگان، چندواژگان
اصطلاحطلب: بهخواه
اصفهان: سپاهان، اسپهان، اسپاهان، اسپادان
اصل:نهاد،گوهر،شیرازه، ریشه،جم، پایه،بیخ، بنیان،بنیاد،بن،آغازه
اصل و فرع:میانه وکناره، مهاد وکهاد،مغزوپوسته،شیرازه ورویه
اصلا: هیچ،همیشه،همواره،هرگز،از هیچ باره، از بیخ، از بن،ازآغاز
اصلاح:ویرایش،سامان دادن،زدایش،درست کردن،پیرایش،پیراستن، بهسازی،بازسازی،آراستن
اصلاح پذیر: نیکیپذیر
اصلاح نژاد: نژادزدایی، نژادپیرایی
اصلاحطلبان: بهخواهان
اصلاحیه: بازنویسی
اصلالجواهر:گوهرگوهران (هد)، گوهر گوهران
اصلونسب: گوهر ( ه ب ) ،
اصلونسبدار: گوهری ( ه ب ) ،
اصلی: هستهای، مهادین، سرشتی، بنیادین، بنیادی، آغازین
اصلی ترین: ریشهای ترین
اصناف: پیشه وران
اصوات: آواها
اصول: نهادها، ریشهها، پایه ها ها، بنیادها، آغازه
اصولا: از پایه، از بن
اصولگرا: بنیادگرا
اصولگرایان: بنیادگرایان
اصولی: ریشهای، پایهای، بنیادین، بنیادی
اصیل:بهگوهر-بهنژاد-خوشزاد والاگوهر،نژاده،گوهری،ریشه دار،تبارمند،پشت دار،بندار،با نژاد
اضا: بیدستان
اضافات: افزودهها، افزودگان
اضافه: فزونی، افزونی، افزون، افزودن، افزایش
اضافه برداشت: بیشبرداشت
اضافه حقوق: بیشمزد، بیش مزد
اضافه کردن: افزودن، افزایش دادن
اضافهکاری: بیشکاری
اضافی: دیگر، بیشی، افزونی، افزونه، افزودنی
اضرار: زیان رساندن، آسیب رساندن
اضطراب:تـَبـِش،شوریدگی،آسیمگی،دلواپسی،دلشوره،درماندگی،پریشانی،بیتابی،آشفتگی،
اضطرار: ناگزیرشدن، ناچار شدن،درماندگی
اضطرارا: ناگشودنی، ناچیز
اضطراری: نیازین
اضمحلال: نیستی، نابودی، تباهی، پراکندگی
اظهارعجز: ناتوانی، زبوننمایی
اطاعت: نیوشِش، گردن نهادن، فرمانبری، فرمانبرداری،پیروی
اطاعت کردن: فرمان بردن، سرخم کردن
اطاعت می شود: چشم، به روی چشم
اطاعت میشود: به روی چشم
اطاعت نمودن: گردن نهادن
اطاق: سراچه، چهاردیواری، اتاق، اتاغ
اطاله: دراز کردن، به درازا کشاندن
اطاله کلام: درازگویی، پرگویی
اطباء: پزشکان
اطراف:گوشهها، گوشه وکنار،کنارهها، کناره،کرانهها،سویها، پیرامون
اطرافیان: نزدیکی، نزدیکان، خویشان، پیرامونیا ن
اطراق: لنگراندختن، فرود آمدن، جا گیری، برآسودن
اطریش:اتریش
اطعام:روزی دادن،خورش دادن،خورانیدن،خوراندن،خوراکدهی،خوراک،توشه دهی
اطفاء حریق: خاموش کردن آتش
اطفال: نویافته، نوزادان، کودکان،بچهها، بچگان
اطلاع: گزارش، پیام، آگاهی، آگاهبود
اطلاع ثانوی: آگهی پس از این
اطلاع دادن: دادن، آگاهی
اطلاع رسانی: آگهی رسانی، آگاهی رسانی
اطلاعات: درونداد، دانستنیها، دادهها، آگهیها، آگاهی ها
اطلاعرسانی: آگاهیرسانی
اطلاعیه:آگهی
اطلس: پرنیان، پرند، ابریشم
اطمینان خاطر: آسودهدلی
اطمینان:زینهار،آسودگی،دل استواری،پشت گرمی،آسودهدلی،آرمیدن،آرامش،آرام دلی،
اطمینان خاطر: رامش، آرامش
اطهار:پاکدامنان
اطوار: ریختها، اداها
اظرفیت: شکیبا، خویشتن دار 
اظهار: نمایاندن، گفتن، پدیدارکردن، بازگو، آگاهاندن، آشکار
اظهار داشتن: گفتن، بازگو کردن
اظهار کردن: گفتن، بازگو کردن
اظهار نظر: بازگویی دیدگاه
اظهارداشتن: گفتن، روشن کردن، بازگو کردن، آگهی دادن،آگاه کردن
اظهر: آشکارتر
اعانه: یاری، کمک
اعتبار: وَرسنگ، پشتوانه، ارزش
اعتبار بانکی: ورسنگ
اعتبارنامه: استوارنامه
اعتدال:میانه ها،میانه روی مینهاد،میانگرایی،ترازینه، بسندگی
اعتدال بهاری: ترازینه بهاری
اعتدال در سخن: میانه روی در سخن
اعتدال لیل و نهار: برابری شب و روز
اعتراض: واخواهی، واخواست، وا خواهی، خروش، خرده گیری، پرخاش
اعتراض کردن: واخواستن
اعتراف: خستوش، خستو شدن، پذیرش، پذیرا، بزبان آوری،بروز دادن
اعتراف به کردن: گفتن این که، به گردن گرفتن این که
اعتراف کردن: استوانیدن (خستویدن-خستو شدن
اعترافکننده: هَستو
اعتصاب: دست از کارکشی، ایست کاری
اعتصاب غذا: کام پرهیزی
اعتصاب غذا: کامپرهیزی، کام پرهیزی
اعتصاب کاری: کار پرهیزی
اعتصاب کردن: شکیب گزیدن، دست از کار کشیدن
اعتقاد:گروِش،گرایش،پایبندی،باورکردن،باورداشتن، باوری
اعتقادات: باورهای، باورها
اعتلا: بهبود، به بلندی بردن، بلند کردن، بر بلندی کشیدن، بالندگی، بالا بردن
اعتماد:واگذاشتن،واگذاری،سپردن، پشتگرمی، پشت داشتن، پشت دادن،باور،استواری
اعتماد به نفس: خودباوری، خود باوری، به خود ایستایی
اعتماد متقابل: همباوری، هم باوری
اعتنا: نیک نگری، نگرش، روی آوری، پروا، پرداختن
اعتناء: نیک نگری، نگرش
اعتیاد: خویگری، خوگرفتن، پای بندی، بَنگِش
اعجاب: شگفتی، شگفت زدگی، به شگفتی واداشتن
اعجاب انگیز: شگفت انگیز
اعجاب آور: شگفت انگیز
اعجاز: ورجاوری، کار بزرگ، فرجود
اعجوبه: شگفتانگیز، شگفت آور، شگفت انگیز، شگرف
اعداد: شماره ها
اعدام: نیست کردن، نابودی، کشتن، جان ستانی،جان ستاندن
اعدام کردن: سر به نیست کردن، جان ستاندن
اعراب: عربها، تازیان
اعراض: رویگردانی، رویگرداندن، روی برتاختن
اعزام: گسیل کردن، گسیل، فرستادن، روانه کردن، روانه
اعزام کردن: گسیل داشتن
اعشار: یکدهمها، دهکها، ده ده
اعشاری: دهدهی
اعصاب:سُهِشگران،تاروپودها، پیها-اعصاب خردی:سرویرانی
اعضا: هموندان، کاربران، اندامها، اندام
اعضاء: اندام ها
اعطا: واگذاری، داده، پیشکش، بخشیدن، بخشش
اعطا کردن: ارزانی داشتن
اعطاء: واگذاری، بخشیدن
اعظم: نخست، بزرگ
اعقاب: نوادگان، فرزندان، بازمانگان، بازماندگان
اعلا: والاتر، بهتر، بلند، برتر
اعلاء: والاتر، بهتر، بلند، برتر
اعلام:ویژه نامها،ناموران،شناسایی،بازنمود،آگهی،آگاهسازی،آگاه،ابراز
اعلام جرم: بزه بست
اعلام خطر: آژیراک
اعلام شد: بهآگاهی رسید
اعلام کرد: فروگفت، بازگفت، آشکار کرد
اعلام کردن: فروگفتن، بازگفتن، آگهی دادن،آگاهاندن،آگاه کردن،آشکارکردن
اعلام نمودن:فروگفتن،بازگفتن،آگهی دادن،آگاهاندن،آگاه کردن،آشکار کردن
اعلامیه: جارنامه، پخشنامه، بانگنامه، آگهینامه، آگهی، آگاهی نامه
اعلان: آگهی، آگاهانیدن، آشکارکردن
اعلم: داناتر، دانا، آگاهترین، آگاه
اعماق: ژرفترین جایها، ژرفاهای، ژرفاها
اعماق دریا: ژرفای دریا
اعمال: کارها، بکار بردن، انجام-
اعمال زور:زورآوری
اعمال کردن: ورزانیدن، ورزانش، ورزاندن، بکار بستن
اعمال نظر: انجام خواسته
اعنتکننده: یارمند
اعوان: ها یاران، پشتیبان
اعوجاج: کژیدن، کژگرایی
اعیاد: ها جشن
اعیاد: ها جشن
اعیان: مهان، توانگران، بزرگان
اغتشاش: شورش، آشوب، آشفتگی
اغذیه: خوردنی ها ها، خوراک
اغراق: گزافهگویی، بیش گو
اغفال:فریبش-گول زدن، فریفتن، فریب
اغلب: چیره تر، بیشتر
اغما: ژرفخواب، بیهوشی، از خود بیخود شدن
اغماء: بیهوشی، از خود بیخود شدن
اغماز: کوچک شمردن، چشم پوشی، بیارج کردن، بی ادبی کردن
اغماض: گذشت، چشم پوشی
اغنیا: دارایان، توانمندان، توانگران
اغنیاء: دارایان، توانمندان، توانگران
اغوا: گمراه کردن، فریب دادن
اغواء: گمراه کردن، فریب دادن
اغیار: بیگانگان، انیران
 اف دی آر: پروازنگار
افاده: خودنمایی، خودبرتری، خود بینی
افاغنه: ها افغان
افاقه:کارساز،بهبودی، به خود آمدن، بخود آمدن،بازهوشی،بازخِرَدی،بازاَرزانی
افتتاح: گشایش، راه اندازی، بازگشایی
افتتاح حساب: باز کرد
افتتاح کردن: گشودن
افتخار:ناییدن، نازش، شکوه، سربلندی، سرافرازی، بالیدن،بالندگی
افتخار کردن: برازیدن، بالیدن
افترا: دروغ بستن
افتراء: دروغ بستن
افتضاح: رسوایی، تباهی، بسیار بد
افراد: همگان، مردم، کسان
افرادی: کسانی
افرادی که: کسانی که
افرادیکه: کسانی که
افراط: فزونی، فزون روی، فراخروی، زیاده روی، تندروی، پی فراخی، پر بود
افراطی: گزاف گرا، گزاف اندیش، زیاده رو،تندرو،تندگرا- پی فراخ، پربودمنش
افزار: ابزار
افسرده خاطر: دلشکسته، تنگدل، پژمرده دل
افسوس: دریغا، دریغ، ای دریغ
افشا: نمایان کردن، لو دادن، رو کردن، آشکار کردن
افشاء: لو دادن، آشکار کردن
افشاگری: برون افکنی
افضل: برتر، افزونتر
افطار: چاشت شامگاهی
افعی: اژدها، اژدر
افق: کرانه، کران، فراس، دوردست
افقی: ستانی، ترازی
افکار: ها اندیشه
افلاطون: پلاتون
افلاک: گردون ها ها، سپهر، چرخ
افلیج: زمینگیر
افول: ناپدیدی، فرونشست، فرو رفتن
افیون: خشخاش، اَپیون
اقارب: نزدیکان، خویشان، بستگان
اقامت:مانش-باشندگی-ماندن، ماندگاری، ماندگار شدن، زیستن-بودوباش
اقامتگاه:باششگاه
اقامه: برپاداشتن، بجا آوردن
اقبال: نیک بختی، بخت
اقبال عمومی: رویکرد همگانی
اقتباس: برگیری، برگرفته، برگرفتن از، برداشت
اقتباس از: برگرفته از
اقتدا: همگام شدن، به کسی پیوستن
اقتدار:یارایی،نیرومندی، دستواری،توانمندی،توانش،توانایی،توانا شدن
اقتصاد: میانه، تراز داری، بازرگانی، اندازه داری
اقتصادی: میانه روی، تراز داری، بازرگانی
اقدام: کنش، کار، دست زدن، دست بکار شدن، انجام دادن
اقدام کردن: دست زدن
اقدام نمودن: دست زدن
اقدامات: کارها
اقداماتی: کارهایی
اقدس: پاک
اقرار: خستوش، بزبان آوری، آشکارگویی
اقرار کردن: خستویدن
اقرار نامه: خُستونامه
اقساط: بهره ها ها، بهرگانی، بدهی
اقسام: گونهها، سوگند خوردن، جورها
اقشار:لایهها، گروه ها ها، پوسته
اقصی: دورترین، دورتر، جای دور
اقصی نقاط: سرتاسر
اقصی نقاط دنیا: سرتاسر جهان
اقصی نقاط کشور:دورترین شهرها- سرتاسر کشور
اقل: کمتر، اندک
اقلا: کمینه ( ه ف )، کمترین، دست کم
اقًلا: کمینه ( ه ف )، کمترین، دست کم
اقلام: ننگ داشتن، نمونه ها ها، کالاها، رده
اقلامی از: نمونههایی از
اقلیت: کمینه ( ه ف)کمترین، کمتری، بخش ِ کم تر
اقلیم: مرزوبوم، کشور،سرزمین، آب وهوا
اقناع: خشنود گردانیدن، خرسندشدن
اقوام: ها مردمان، تیره
اقیانوس: ژرف دریا، دریابار، پهناب، اَبَردریا
اکابر: سالمندان، بزرگسالان، بزرگان، بُزرگان
اکاحه: زبردستی، دادن، چیرهگری
اکاذیب: ژاژه ها ها، ژاژها، دروغ
اکار: کشاورز، شیاردادن، شُخمزدن
اکارس: سَماروغ
اکارع: ها پاچه
اکارم: گرامیتران
اکاره: رویآوردن، دست کمگیری
اکاسره: خسروان
اکاسیا: وریزِ زرد، وِریز
اکاف: خوَیگیر، پالاندوز، پالان
اکال: شکمباره، پُرخور
اکالیب: سگان
اکالیپتوس: پشهرَم، بیدبویه
اکالیفا: لیفه دار
اکالیل: بساکها، افسرها
اکاول: پُشته ها
اکبا: دورکردن، خاک روبهها، آخال ها
اکباء: دورکردن، خاک روبه ها ها، آخال
اکباب: نگونساری، نگون فِتادن، افکندن
اکباح: لگامکشی، افسارکشی
اکباد:جگرها
اکبار: پلیدشدن، بزرگپنداری
اکبان: زبانداری
اکبر: تر بزرگ
اکبیر: زشت، بیریخت
اکبیری: زشت، چرکین، پلید، بیریخت
اکتاب: نویساندن
اکتاف: شانهها، دوش ها
اکتان: برچسبانی
اکتتام: پوشیدگی، پنهان شدن
اکتحال: گیاهناکی، سُرمهکشی
اکتراث: پروا، باکداری
اکتسا: پوشیدن
اکتساب: اندوزش به دستآوری، بدست آوردن، الفنجیدن
اکتسابی: بهدستآمده، اندوخته، الفنجیده
اکتسار: شکستن
اکتشاف: یافته، یافتن، نویابی، دریابی، پیدایش، پیبُرد،بازیابی
اکتشافی: یابشی، بازیابانه
اکتف: فراخشانه
اکتفا: سرنگونی، چیر هگردی، بسنده کردن، بسنده، بسندگی،بس
اکتفا کردن: بسیدن، بسنده کردن
اکتفاء: بسیدن، بسنده کردن، بسنده، بسندگی، بس
اکتفاء کردن: بسنده کردن
اکتفان: گایش
اکتفوا: بس کنید
اکتلا: پرهیز، پاسداشت، بیدارمانی
اکتلاء: پرهیز، پاسداشت، بیدارمانی
اکتمان: پوشیدهگرایی، پنهان شدن
اکتناف: پناهیدن، پناهگیری
اکتناه: به بُنرسی، بُنجویی
اکتیال: پیمودن، پیمایش
اکتیو: کارآمد، کارا
اکثار: پُرگویی، بسیارکردن، افزودن
اکثر: فزونتر، بیشتر
اکثر اوقات: بیشتر روزها
اکثر قریب اتفاق: بیشترین، بیشتر
اکثر قریب به اتفاق: بیشتر
اکثرا: بیشینه، بیشین، بیشترین، بیشتر
اکثریت: ،بیشینه، بیشترین، بیشتری،بیشتر مهیستی، شماربیشتر
اکثریت آرا: ها بیشترین رای
اکحل: سیاهچشم
اکدا: گدامنشی، زُفتی
اکداء: گدامنشی، زُفتی
اکدر: تر تیره
اکذاب: دروغنمایی، دروغانگیزی
اکراد: کردها، کردان، کُردان
اکرام: نواخت، گرامیداشت، بُزرگداشت، ارج نهادن
اکراما: بزرگمنشانه
اکراماً: بزرگمنشانه
اکران: نمایش، نمابار، پردهیِ نمایش
اکراه: واداشت، ناخوشداشت، دل نخواهی، بیزاری
اکراها: ناگزیری،ناگزیر،ناچاری،به ناخواست،ناخواسته
اکراهاً: ناگزیر، بهناخواست
اکرم: گرامی تر تر، بخشنده
اکرن: استبرک
اکرومایسین: پادریم
اکزهکواتور: روانامه
اکزوز: دودبر
اکساد: بازارسردی
اکسپرت: برفرست
اکسپرس: تُند
اکسپرسیونیسم: درونآزمایی
اکسپریانس: آزمایش
اکسپریمانتاتور: آزماینده
اکسپریمانته: آزمو ده
اکسپلراسیون: پیگردی
اکسپوزان: نماینده، نماگر
اکسپوزیسیون: نمایشگاه، نمایش، نشاندادن
اکستازی: شورگرفتگی، شورانگیز
اکسترن: نوکار
اکسد: ناروانتر، نارواتر
اکسولایانون: تُرشهیِ آبی
اکسوم: پُرگیاه، پُرپُشت
اکسون: آسه ( ه ف ) ،
اکسید: زنگار
اکسید آلومینیوم: سیمکزَنگ
اکسید دوکوئیر: زنگارِ مس
اکسیداسیون: اکسایش ( ه ف شیمی)، زنگارش
اکسیدفریک: زنگآهن
اکسیر: کناد، زیستآب، خوش کام ساز
اکسیژن: هوازا
اکسیژناسیون: هوازدگی
اکسیژنه: هوازی
اکسیژنوتراپی:هوادرمانی ( ه ف ) ،
اکسیهموگلوبین: سُرخانه
اکش: بسیار
اکشم: نارسا، دماغبُریده، بیسپر
اکفا: بازدارندگان
اکفس: کژپای
اکفی: تر بسنده
اکل: خورش، خوردن، بار
اکلرمان: روشنایی
اکلیل: سربرند گوهرنشان، زراب، دیهیم، جامِ گُل
اکلیل الجبل: نانوک بویا
اکلیل الجلیل: تاجریزی
اکلیل الملک: شاهافسر، شاخگ، خاکشی
اکلیله: گرده، پرهون
اکلیلیه: سُرخه تاج
اکلیمتر: شیب سنج
اکلیون: دیبایِ هفترنگ، پرند
اکمال: رساندن، رساکردن، بهفرجامرسانی
اکمد: به رنگ رنگ، تیرهرنگ
اکمش: نیمهکور، پاکوتاه
اکمل: رساتر
اکمه: کورِ مادرزاد
اکمهبزان: کستک
اکناع: نرمی، فروتنی، دریوزگی
اکناف: کنارها، پناهها، پناهاندن
اکنان: پوشش ها ها، پرده
اکنع: لنگدست، کارِ تباه-کول دست
اکهاء: هنروران، کارآمدان، رنجورشدن
اکهام: کاهشِ دید، خیرگی
اکهم: کُندزبان، خیرهچشم
اکهی: گــُندهدهن، بددل
اکو: پژواک ( ه ف ) ،
اکوسیستم: بوم سازگان
اکوکاردیوگراف: پژو اکنگاره ( ه ف ) ،
اکوکاردیوگرافی: پژواکنگاری (فه ) ،
اکوکاریوگرافی: پژوانگاری، پژواک نگاری
اکوکاریوگرام: پژوانگاره، پژواک نگاره
اکولوژی: بومشناسی ( ه ف ) ،
اکولوژیک: بوم شناختی
اکونومی: مانبدی، آبُری
اکونومیست: آبُریدان
اکیاس: زیرکان
اکیپ: گروه، دسته  همگروه، همدستگان
اکیدا: بیچون و چرا، بیبرو برگرد -هرگز
اکیداً:هرگز- بیچون وچرا،بیبرو برگرد، به هیچ گونه، با پافشاری
اکیزهتینه: دُماسبیان
اکیس: زیرک تر
اکینودرم: خارپوستان
اکینید: خارداران
اکیوالان: هم ارز
اکیوالانس: هم ارزی
اگا: هُشیار
اگالیتر: برابرخواه
اگزوتاکسین: برون زهرابه
اگزوز: دودگیر
اگزوسمز: برونتراوی
اگزوفتالمی: بُرونچشمی
اگزیت: دَررُو، برونرفت
اگزیستانسیالیسم: خودگوهرگری
اگو: گــَندابرو
الا: وانگهی، مگر، جز
الاستیک: کشسان، کشدار، کشایند
الاصل: تبار
الاغ: خر
الان:همینگاه،همین دم،هم اینک،هم اکنون،اینگاه،اینک،اینهنگام،ایدر،اکنون
الباقی:همیشههست،مانده، دیگر،پس مانده، بجامانده،بازمانده
البته:همانا،هرآینه،چرا که نه، بیگمان،براستی که، بااین همه،اگرچه
البسه:پوشاک
الت: ابزار
التفات: پروا ( ه ب )، مهرورزی
التماس: لابه، درخواست، خواهش
التماس کردن: لابیدن، لابه کردن-زارَه کردن
التهاب: جوش و خروش، تب و تاب، برافروختگی
التیام: درمان، بهبودی یافتن
التیام پذیر: به شدنی
التیام یافتن: بهبودی یافتن
الحاح: پژوژ(هد)،
الحاد:بدگرایی-بدگروشی
الحاق: پیوست
الذین اتّبعوا: پیبران
الرای متفق: همداستان
الزام: ناگزیری، ناچاری
الزاما: ناگزیر، ناچار، از روی ناچاری
الساعه: همین دم، همین اینک، هم اکنون، بیدرنگ
السلطنه نایب: شاهیار
الشرق الاوسط: خاور میانه
الصاق: چسبانیدن، چسباندن
العبورصعب: سخت، دشوار، بد
الغا: برهم زدن، برهم خوردن
الغاء: برهم زدن، برهم خوردن
الفبا: نویسه
الفبایی: نویسهای
الفت: همدمی، هم خویی، دوستی
الفت داشتن: دوست شدن
القاب: فرنامها، پاژنامها، بَرنام ها
الکتروکاردیوگراف: دل نگار
الکتروکاردیوگرافی: دل نگاری
الکتروکاردیوگرام: نوار دل، دل نگاره
الکتریسته: کهرب
الکتریسیته: کهربا، کهرُب
الکلام متفق: یکدل
الکلیست: میباره
الکلیسم: میبارگی
الله: خدا، پروردگار
الله اعلم: خدا میداند، ایزد بهتر داند
الم:غم، دردمندی، اندوه، افسردگی
المثنی: رونوشت -دومی
اله: خدا-بت-خداچه
الهام: یان، فرتابی، دردل افکندن
الهی: خدایی، خدایا، ای خدا
الوان: رنگ وارنگ
الی: تا
الیاف: نخ ها ها، رشته
الیم: رنج آور، دردناک، دردآور
امّی: نادبیر ( هد ) ،
اما: ویرایش، ولی، وانگهی، گرچه، به هر روی، آنگاه
امارات: فرمانرواییها، پادشاهی ها
امارت: فرمانروایی، سری، پادشاهی
امام: رهبر، پیشوا
امام جماعت: پیشنماز، پیش نماز
امان:سرپناه،زنهاری،زنهار، درپناه، جان پناه،پناه دادن،پناه،بیترسی،بیبیم شدن
امان دادن: پناهندگی دادن، پناه دادن
امانت: سپرده، سپردگانی
امانت نگهدار: سپرده نگهدار
امانی: گرویی
امپراتور: شاهنشاه
امپراطور: شاهنشاه
امت: مردم
امتتاع کردن: خودداری کردن، بازایستادن
امتحان: آروین ( ه ب )آزمون، آزمایش،آزمودن،آزمایش کردن
امتحان کردن: ویزایش
امتداد: راستای، راستا
امتزاج: یَکدِش، آمیزه، آمیزش، آمیختن
امتلا: شکم پری، پرشدن
امتلا`ء: شکم پری، پرشدن
امتناع: سر باز زدن، خودداری، خود داری، پرهیز
امتناع کردن: خودداری کردن، خود داری کردن، باز ایستادن
امتنان: سپاسگزاری، سپاس داشتن
امتیاز: فرداد، جداسازی، برجستگی، برتری شمار، برتری
امتیازات: ها برتری
امثال: همانند
امثالهم: به مانند آنها
امداد: یاوری، یاری رسانی، یاری
امدادگر: یاری رسان
امر: فرمایش، فرمان دادن، دستور دادن، دستور
امر کردن: فرمودن
امرار معاش: گذران زندگی
امراض: ها بیماری
امراض اطفال: بیماریهای کودکان
امراض خارجی: بیماریهای بیرونی
امراض داخلی: بیماریهای درونی
امراض دماغی: بیماریهای مغزی، بیماریهای مغز
امراض روحی: بیماریهای روانی
امراض ساریه: بیماریهای واگیر
امراض عصبی: بیماریهای پی
امراض گوش و حلق و بینی: بیماریهای گوش و گلو و بینی
امراض مجاری: بیماریهای میزه راه
امراض مناطق حاره: بیماریهای گرمسیر
امراض نسوان: بیماریهای زنان
امریه: فرمان نامه
امساک: خویشتن داری، خود داری
امضا: دستینه،دستنوشت،پاینام-دستمانه
امضا کردن: دستینه نهادن، دستینه کردن
امضاء: دستینه
امضاء کردن: دستینه نهادن
اِمکان: شاید بودن
امکان:شاید بودن(هد)،شدنی، شایش، دست یافتن، توانایی
امکان این می رود که:گمان این میرود که، شاید، این میشاید که
امکان پذیر: شدنی، شایستنی
امکان دارد: شایستهاست، شاید، جادارد
امکان داشتن: گمان رفتن، شدن، شایستن
امکانات:دستمایه، داشتهها،تواناییها،آسایندهها،ابزارها، دسترسی
امکانپذیر: شُدنی
املا: نوشتن،نوشتار
املاء: درست نویسی
املاح: نمکها، نمک
املاک: زمین و خانه ها ها، دارایی، خانه
املت: نیمرو گوجهای، نیمرو، گوجه نیمرو، خاگینه
امن: بیترس، بیبیم، آرامش
امنیت:زنهار،بیهراسی،بیبیمی،آسودگی،آسایش،آرامش،آبیمی،ایمنی-آرامی
امنیتی: نهراسیدن، بیمناک نبودن، آسودگی، آرامشی
اموات: مردگان، درگذشتگان
امواج: ها خیزاب
اموال: داشتهها، داراییها، دارایی، داراک
اموال غیرمنقول: داراییهای
اموال منقول: داراییهای جابجا شونده
امور: کارها، رویدادها
امورخارجه:کارهای بیرونه
امورخیریه: نیکوکاری
امیال: گرایش ها ها، خواست
امیر: فرمانروا، فرمانده، سرکرده، سردار، سالار
امین: گرودار، راستین، راستکار، رازدار، درستکار، استوان
اِنحِطاط: فروشدن
ان شاء الله: به امید خدا، امیدوارم
انبساط:گشاده رویی،گسترشی،گسترش،گسترده شدن،گستردن،گستردگی،افزایش
انبساط خاطر: خوشی، خرمی
انبیا: پیغمبران، پیامبران
انبیاء: پیغمبران، پیامبران
انتحار: خودکُشی
انتحاری: خودکُشانه
انتخاب: گزینه، گزینش، برگزیدن
انتخاب شونده: گزین
انتخاب کردن: گزیدن، برگزیدن
انتخاب کننده: گزیننده، گزینش کننده
انتخابات: همهپرسی، گزینمان، گزیدمان
انتخابشده: گزینش، گزین
انتخابی: گزینشی
انترن: کاروَرز
انتزاع: پنداشت، پندار، آهنجش
انتزاعی: پنداشتی، آهنجیده
انتساب: وابستگی، پیوستگی، بستگی
انتشار:گسترش،چاپ،پراکنش،پراکندن،پخش کردن،افشاندن-پهن شدن
انتشار دادن: پراکندن، پخشودن-دامنْ پهن کردن
انتصاب: گمایش،واداشتن،گماشتن، گماشتگی، گمارش،بکارگماری
انتصابی: گماشتگی
انتظار:چشمداشتن،چشم داشت،چشم براه بودن،امید
انتظار بردن: بیوسیدن
انتظار داشت: بیوسید
انتظار داشتن: چشم داشتن، بیوسیدن
انتظار رفتن: پیش بینی شدن
انتظار می رود: پیش بینی میشود
انتظار میرود: پیش بینی میشود
انتظام: سر و سامان دادن، سامان دهی
انتظامی: سرکوبگر، ساماندهی
انتفاع: سودبری، سود جویی، بهره وری
انتفاعی: سودبر
انتقاد:نکوهش،سنجش،سره کردن،سخن سنجی، خرده گیری،بررسی، باریک بینی
انتقاد کردن: خرده گیری، خرده گرفتن، بررسی کردن
انتقال: جابجایی، جا بجایی، ترابرد- گُذرِش
انتقال بانکی: برگردان
انتقام:کینجویی،کینتوزی،کینخواهی،ریمنی،خونخواهی،تلافی،تاوانگیری،پیورزی
انتقام گرفتن: کین آختن-کینخواهی
انتقامجو: کینمنش
انتقامجویی: کینمنشی
انتها: فرجام،سرانجام، ته، پایان، به پایان رسیدن
انتهاء:فرجام،سرانجام، ته، پایان، به پایان رسیدن
انجام وظیفه: خویشکاری 
انجماد: یخ زدن، یخ بستن، ماسیدن، فسردن، بستناکی،بستانکی
انجمن: همبود
انحا: ها روش
انحاء: ها روش
انحراف:لغزش،کژی، کژروی،کژدیسگی، کجروی،کجراهی
انحراف فکر: کج اندیشی
انحراف معیار: کیبش
انحرافات:لغزشها،کژیها، کژدیسگیها،کجرویها،کجراهیها،کج اندیشیها
انحصار:ویژه سازی،ویژه،ویژگی،دردست گرفتن، بدست آورن
انحصاری: ویژه سازی
انحطاط:فروشدن،نشیب،نابودشدن،فروپاشی،پست شدن،پستی گراییدن
انحلال: برچیدگی، از میان رفتن
انحنا: کمانش، کژی، خمیدگی، خَمیدگی
انحناء: کژی، خمیدگی
انحنادار: گَنگ
اندوتوکسین: درون زهرابه
اندوسکوپ: درون بین
اندوسکوپی: درون بینی
اندیس: نمایه
اندیکاتور: نشانه
انرژی: نیرو، کارمایه، کاربری، پرکاری
انزجار: وازدگی، دلزدگی، بیزاری
انزوا: گوشهگیری، گوشه نشینی، گوشه گیری
انزوا کشیدن: گوشهنشاندن
انس: خو گیری
انسان:آدمی،مردمان، مردم، گیومرت، کس،آدم
انسان مصنوعی: آدمواره
انسانگرایی: آدمیگرایی
انسانی: مردمی، آدمی
انسانیت: مردمی ( هد )مردمی، آدمیگری، آدمی گری
انستیتو: سازمان
انسجام: یکپارچگی، همبستگی، هماهنگی، پیوستگی
انسداد: بندش، بند آمدن، بسته شدن، بسته بودن
انشا: سخن نگاری، روخوانی، خود نوشت
انشا الله: به امید خدا
انشاء: سخن نگاری
انشاء الله: به امید خدا
انشاءالله: به امید خدا، امیدوارم
انشعاب: شاخه شاخه شدن، چند شاخگی
انشعاب کردن: جدا شدن، پراکندن
انصار: یاریگران، یاری دهندگان، بخشندگان
انصاف:راستی، دادمندی، دادگری، داد
انصافا:بهدادمندی،به درستی، براستی،ازسردادگری،ازروی داد
انصراف:رها کردن، دل کندن،چشم پوشی،برگشت
انصراف دادن: کناره گیری کردن، چشم پوشی کردن
انضباط: سامان گرفتن، سامان پذیری، بسامانی، آراستگی
انضمام: همراه، پیوستن، پیوستگی
انطباق: یکسانی، همسانی، همتایی، همانندی، سازش، برابری
انظار: نگرها، دیدها، دیدگان، چشمان
انظباط: سامان
انعام: مژدگانی، شاگردانه، دهش، دست خوش، پاداش
انعطاف: نرمش ناپذیر، نرمش، لادو، کشسانی، خمیدگی
انعطاف پذیر: کشسان
انعقاد: پیمان بندی، بسته شدن، بستن
انعقاد خون: لختگی خون
انعقاد قرارداد: پیمان بستن
انعکاس: پژواک، بازخورد، بازتاب، باز تاب
انعکاس صوت: پژواک
انعکاس نور: بازتاب، باز تابش 
انعکاس یافتن: بازتابیدن
انفجار:ترکیدن،ترکش،تراکش،پکیدن،پکش،پُکش،پُکِش
انفجاری:ترکنده
انفراد: یگانه شدن، تنهایی، تک شدن
انفرادی: تنهایی، تکی
انفصال:گسست(هد)ناپیوستگی،گسستن،گسستگی،جدایی،جدا شدن
انفورماتیک: دادهورزی ( ه ف ) ،
انقباض: کاهش، فشردگی
انقراض:نابودی،سرنگونی،برچیدگی،برافتادنپرمرگی
انقضا:پایان
انقضاء:پایان
انقطاع: گسستن ( هد )، وابریدگی، گسیختگی، گسست
انقلاب:شورش،زیرورویی،دگرگونی،دگرگشت،دگردیسی،جنبش،آشوب،واگشت،فراخیز
انقیاد: گردن نهادن، پیروی
انکادر: چهارچوب بندی، چارچوب بندی
انکار: وَرسوریدن، رد کردن، باور نکردن
انکار کردن: ورسوریدن (گویش هرات)، بِستاوه شدن
انکسار: شکسته شدن، شکست، پراشیدن
انگشت حسرت: انگشت آرزومندی
انگشت سبابه: انگشت نشانه، انگشت گواهی
انگشت ندامت: انگشت پشیمانی
انهار: رودها
انهدام:ویرانی،ویرانگری،ویران کردن،نیستی،نابودی
انواع: گونههای، گونهها، جورواجور
انیس: همدم، اخت
انیماتور: پویانما ( ه ف ) ،
انیمیشن: پویانمایی ( ه ف )
اهالی: مردمان، مردم، باشندگان
اهالی بوشهر: مردمان بوشهر
اهالی شهر: شهروندان
اهانت:سبککردن،خوارداشت،خوار،خارسازی،بد زبانی
سفاهت: نادانی، بیخردی
اهتزاز: برافراشته، افراشته-پرفشانی
اهتمام: کوشش، دلبندی، پشتکار
اهدا: پیشکش، ارمغان
اهدا شود: داده شود، پیشکش شود
اهدا کرد: داد
اهدا کردن: پیشکش کردن
اهدا کند: بدهد
اهداء: پیشکش، ارمغان
اهداف: آماجها، آماج
اهرام ثلاثه: هرمهای سهگانه
اهل: مردم، کسان، خانواده، خاندان، بومی
اهل مطالعه: خوانندگان
اهلی: رام، خوگیر، خانگی، آرام
اهلیت: شایستگی، سزاواری
اهم: مَهَندترین، برجسته ترین، برجسته تر-ارزشمندترین-باارزش
اهمال: سهل انگاری، سستی، تنبلی
اهمال نمودن: فرو گذاشتن ( ه ب ) ،
اهمیت: مهندی، شایستگی، ارزشمندی، ارزش، ارج
اواخر: فرجامها،پایانها،پایان
اواسط: میانین، میانها،میان
اوامر: فرمودهها، فرمایشها، دستورها
اوایل: نخستها، سرآغاز، در آغاز، پیشها، آغازها، آغاز
اوباش: ولگردان، ناگذرنده، ناکس، فرومایگان، رندان
اوج: فراز، بلندی، بالا،اوگ
اوراق: برگهها، برگ ها
اورانوس: آهوره
اورت: دست باز، دست آزاد، باز
اورژانس: زودهنگامی، زودگاهیهای پزشکی، زودگاهی
اوریجینال: آغازین
اوریون: گوشک
اوصاف: چونیها، چند وچونیها، چند، چگونگی ها
اوضاع: ها رویدادها، رخدادها، چگونگی
اوقات: وختها، هنگامها، گاه ها
اوقات تلخی: تندی، ترشرویی
اوقار: گرانسنگ، برازنده، ارجمند
اول: یکم، یک، نخستین، نخست، سرآغاز، آغازین، آغاز
اولا: نخستین، نخست یکم، نخست
اولا آنکه: نخست آنکه
اولاد: فرزندان، زاده ها
اولویت: نخش، نخستینگی، برتری
اولیت: نخستی ( هد ) ،
اولیا: سرپرستان
اولیاء: سرپرستان
اولین: نخستینگی، نخستین، آغازین
اولیه: نخستین
ایاب و ذهاب: رفت و آمد، آمد و شد
ایادی: مزدوران، دست نشاندگان
ایالات: فرمانروایی، استانها، استان
ایالت: فرمانروایی، ساتراپ، استان
ایام: زمانها، روزها، روزگاران
ایام شباب: روزگار جوانی
ایتام:مادرمردگان،پدرمردگان، بیمادران،بیپدران
ایثار: فداکاری، جان بازی، از خودگذشتگی
ایجاب: پذیرفتن
ایجاد:گشایش، ساخته، ساختن، درست، برپایی، برپاداشتن،آفرینش
ایجاد اشتغال: کارآفرینی
ایجاد شده: برپاشده، برپا شده
ایجاد شود:پدید آید
ایجاد کرد: پدید آورد
ایجاد کردن: پدید آوردن
ایجاز: کوته سخنی
ایده: مونه، رای، آرمان، اندیشه
ایده ال: آرمانی
ایده آل: دلخواه، بهین آرزو
ایده آلیست: آرمان گرا، انگارگرا
ایده آلیستی: پندارآمیز، آرمان گرا
ایده آلیسم: میهمانان، خواست اندیشی، آرمان گرایی، ایده باوری
ایده نظر: انگاره
ایدیولوژی: انگارگان، اِنگارگان
ایدیولوژیک: انگارهشناسیک، انگارگانی
ایدئولوزی: آرمانمندی
ایدئولوژی: انگارگان، اِنگارگان
ایدئولوژیک: انگارگانی، اندیشهای
ایر پالیسینگ: هوابانی
ایراد: ناکارایی،دست آویز،خرده گیری،خرده، بهانه جویی،بهانه
ایراد داشتن: ناکارایی داشتن، کمبود داشتن
ایراد کردن: سخنرانی کردن
ایراد گرفتن: دست آویختن، خرده گرفتن، بهانه گرفتن
ایراد گیری: خرده گیری
ایرادگیر: خرده گیر
ایرانی الاصل: ایرانی تبار
ایرانیت: ایرانی گری
ایرمان: وخشی
ایزد منان: یزدان پیروزگر
ایزوتوپ: همجایه
ایزومر: همپار
ایضاً: هاس
ایفا: بجای آوردن، انجام دادن، انجام
ایفاء: بجای آوردن، انجام دادن
ایل: دودمان، خاندان، تیره
ایلچی: فرستاده، پیک، پیام بر
ایما و اشاره: نمار
ایماژ: انگاره
ایمان: گرایش، پای بندی، باورمندی، باورداشت، باور
ایمان آوردن: گرویدن
ایمن: آسوده
ایمه: رهنمودان، پیشوایان
ایمه جماعت: پیشنمازان
ایمه لغت: واژهشناسان، واژهدانان
ایمهالاسما: ابرنام ها
ایمیل: رایانامه
این حالت: همینگونه
این دفعه: این بار
این طور: نه اینگو، اینگونه، اینگو نه، اینجور، ایدون
این قدر: این اندازه
این مدت: در این
این مرتبه: این بار
این موقع از شب: این پاس شب
این وقت: این زمان
اینتراکشن: اندرکنش
اینترنت: رایاتار، تارکده
اینترنتی: رایاتاری
اینجانب: من
ایندکس: نمایه ( ه ف )، نمایه، فهرست
اینستال: گذاشتن، کارگذاشتن
اینطرف: این سو
اینطور: اینگونه، اینجور اینگونه
اینقدر: آنچنان
ایهام: بگمان افکندن
ائتکال: خشمیدن، تابناکی، برانگیختن
ائتلاف: همایه
ائتمام: پیروی، آهنگیدن
ائمه: رهنمودان، پیشوایان
ائمهٔ جماعت: پیشنمازان
ائمهٔ لغت: واژهشناسان، واژهدانان
ائمه الاسما: ها ابرنام
ائمه الاسماء: ها هفت نام خدا، اَبَرنام
ائمهالاسماء: ابرنام ها
ائناث: دُخترزایی
ائوزین: سُرخ گر
ائوزئیک: نُخُستزیوی
ائوسین: پَ که دید
ائیاس: نومید
ب
با اجازه: باپروانه، با روادید
با احتساب:درنگرآوردن،درنگریستن،یاد داشتن،شمارآوری،دیده داشتن،دیده گیری
با اراده: سستی نا پذیر، پا برجا، برجا پا
با اسم و رسم: نامدار، سرشناس، با خانواده
با اشاره به: در نگر به، با نگرش به
با اصل و نسب: تبارمند، با نژاد، با ریشه
با اقبال: نیکروز، نیکبخت، بهروز
با اهمیت: ارجمند
با این وجود: با اینهمه
با تجربه: کار آزموده، آزموده
با تربیت: پروریده، پرورش یافته، پرهیخته، بافرهنگ
با تشکر: با سپاس
با تفصیل: بسیار گسترده، با آب و تاب
با تقوی: پرهیزگار، پارسا
با تمام: با همه
با تمام این احوال: با این همه
با توجه به: با نگرش به
با جرات: یارا
با حالت: گیرا، دلپسند، خوب
با حرارت: مهربان، گرم، خونگرم، پرشور
با حسن نیت: دوستانه
با خبر: آ گاه
با دقت: هوشدارانه، نیک بینانه
با دوام: همیشگی، پایدار، استوار
با رعایت احترام: پاسدارانه
بااحساس: پر شور
باب: روی، رو، دروازه، درب، در
باب طبع: پسندیده، به دلخواه،بکام
باب میل: بکامه
بابت: درباره، برای، از برای
بابرکت: فراوان، پربار، بارور
باتجربه: آزموده
باتربیت:پروریده، پرورش یافته،پرهیخته، بافرهنگ
باتری: انباره
باتلاق: مرداب، تالاب
باتمکین: گردونسرشت، گرانسنگ، گرانسرشت
باتوجه به این که: با نگرش به این که
باتوم: چوبدست، چوب، چماق
باتون: چوبدست
باج: باژ
باجناق: همریش، هم ریش
باجی: خواهر
باحث: پژوهنده ( هد ) ،
باحیا: آزرمین
باد صبا: باد باختری
باد مبارک: شادباد
بادصرصر: سخت باد، تند باد
بادنجان: بادنگان
بادوام: دیرنده
بادیه: هامون، دشت، بیابان
بارحم: مهربان، دلسوز، باگذشت
بارز: هویدا، نمایان، پدیدار، آشکار
بارعام: بار همگانی
بارقه: کورسو، درخشش، پرتو
بارک الله: آفرین
باروت: گوگرد، آتش زا
بارونق: شاداب، دلچسب، ترو تازه
باریکلا: آفرین
بازگویی: واگویش
باسمه کاری: کارسرسری
باسن: نشیمنگاه، لگنچه، سرین
باشخصیت: منشمند
باصره: نگرنده ( هد )، بینایی ( هد )، نگریدن
باطل: یاوه، هَنجام، نادرست، تباه، پوچ، بیهوده
باطل کردن: تباه کردن، برانداختن، برافکندن، از بین بردن
باطله: بیهُده
باطن: نهان، نهاد، سرشت، درون، اندرون
باطنا: نهانی، درپنهانی
باطنی: نهان، درونی، اندرونین
باظرفیت: شکیبا، خویشتن دار
باعث:مایه، شوند، دست آویز، برانگیزنده، انگیزه، انگیزاننده
باعث شدن: انگیزیدن، انگیختن
باعث عبرت: مایه پند
باغ وحش: جانورگاه، باغ جانوران
باغات: باغها، باغستان، باغ
باغیرت: بیپروا، بیباک، بارگ
بافر: میانگیر، انبارک
بافرینگ: میانگیری
باقلا: کالوسَک، باسمر
باقی:ناگذر،ناگزیر،مانده،ماندنی،دیگر،پسمانده،جامانده،بازمانده
باقی ماندن: سرجا ماندن، برجا ماندن، باز ماندن
باقی مانده: پسماند، بازمانده
باقیمانده: مانده، پس مانده، بجای مانده
باکره: بالَست ( ه ب )، دوشیزه، پوپک
باکفایت: کاردان، کارآمد، شایسته
باکمال میل: با خوشرویی، با جان و دل
بالاجبار: به ناچار
بالاخره: سرانجام، باری
بالاخص: به ویژه
بالاراده: به خواست ( هد ) ،
بالانس: تراز
بالجمله: سخن کوتاه، به کوته سخن
بالخصوص: به ویژه
بالعکس: واژگونه، وارون
بالغ: رسیده، پخته، برنا
بالغ شدن: پزاویدن
بالفطره: به نهاد
بالقوه: نهند، نهفته، خفته
بالکن:بالاخانه،ایوان،ایوانگاه،ایوانک)مهتابی،پالگانه، بهارخواب،بالخانه،
بالن: وال
باله: وشتن، نرم، پروشت
با سابقه: پیشینه دار
با سعادت: خرسند
با سو نیت: دشمنانه
با سوء نیت: دشمنانه
با سواد: دانش آموخته
با شرف: والا، ارجمند
با شعور: هوشیوار
با صرفه: سود بخش، با بهره
با صفا: دلگشا، دل انگیز
با طراوت: شاداب، سرزنده
باطل:بیکار
با عزت: گرانمایه، با ارزش، با ارج
با عزم: سستی نا پذیر، پایدار، استوار
با عقاید مختلف: با باورهای گوناگون
با عنوان: با نام
با فاصله: دوراز هم، ازهم جدا
با قابلیت: توانا، با توانایی
با قدر: ارجمند
با قدمت: دیرینه، دیرین
با لاخره: سرانجام
با لیاقت: شایسته
با لیاقتی: شایستگی
با مروت:نیکمنش، دادگر، باگذشت، با گذشت
با همهٔ وجود: با جان و دل
با وجود این: با اینهمه، با این همه، با این رو
با وجود این که: با این که
با وجود اینکه: با اینکه، با این که
با وجود آنکه: با آن که
بامبو: خیزران
باند: نوار، گروه
بانداژ: زخم بندی، زخم بند
بانظام: سازمند ( ه ب ) ،
بانک: انباره
باهیبت: شُکوهنده ( ه ب )، بِشکوه ( ه ب ) ،
باواسطه: بامیانجی
باوفا: دلبسته، پای بند
باوقار:گرانسنگ، گرانسرشت، برازنده، ارجمند
بایر: ناکشته، زمین کشت نشده
بایسیکل: دوچرخه
بایوپسی: نمونه بافت، بافت برداری
بجز: مگر، جدا از
بحار: دریاها
بحاری: دریایی
بحبحه:هنگامه،میانگاه، میان،گرماگرم،درگیر ودار
بحبوحه: هنگامه، میانگاه، میان، گرماگرم، درگیر و دا ر
بحث:گفتمان،گفتگو، گفت و شنود،کاوش، جویش،جستار،جُستار
بحث کردن:گفتمان، گفتگو، گفت وشنود کردن،سخن زنی
بحث و تبادل نظر: گفتمان، گفتگو
بحث و مجادله: گفتاورد
بحثهای مختلف: گفتگوهای گوناگون، گفتگوهای
بحر: دریا
بحر المیت: دریای آرام
بحر خزر: دریای مازندران
بحران: ناآرامی، سراسیمگی، چالش، آشفتگی
بحرانهایی: چالشهایی
بحری: دریایی
بخار: وَشْم، مهاب، مه، دمه، دم، بخار
بخاطر:بهر،به پاس،برای،ازروی،از بهر،ازبرای
بخس: بیارزش
بخش خصوصی: بخش مردمی
بخش دولتی: بخش فرمانروایی
بخصوص: بویژه، به ویژه
بخل: رشک، تنگ چشمی
بخیل: ژَکور،زُفت،رشکوند،رشکبر،چشم تنگ،آزمند
بد اخلاق: دژ خو، تندخو، بد خو
بد اصل: فرومایه، بدگوهر، بد بنیاد
بد ترکیب: زشت، بیریخت
بد جنس: بد نهاد، بد سرشت
بد حالت: بد ریخت
بد حساب: نادرست، بد شمار
بد خصال: بد کردار
بد خط: بد نویس
بد خلق: کژ رفتار، بد خوی
بد خیال: بد گمان، بد پندار
بد ذات: دژخیم، بد سرشت، بد زاد
بد طینت: بد نهاد، بد منش، بد سرشت
بد منظر: زشت، بد نما، بد ریخت
بد هیئت: بیریخت، بد ریخت
بداهت: ناگاه، زودگویی، خودآی
بداهه: ناگاه، زودگویی، خودآی
بدایع: نوها، نوآورها، تازه ها
بدباطن: بداندرون ( ه ب )، بد درون
بدذات: دژخیم
بدر: ماه شب چهارده
بدرقه: پسواز، پدرود، بدرود
بدعت: نوبنیاد، نوآوری
بدل: یوفه، جایگزین، جانشین 
بدلیل: به انگیزه، از روی
بدلیل اینکه: چونکه
بدن: کالبد، تنه، تن، پیکر، اندام
بدو: آغاز
بدون تامل: بیدرنگ
بدون شک: بیگمان، بیچون و چرا
بدون فوت وقت: بیدرنگ
بدوی: چادرنشین، بیابانی
بدیع: نوآفرید، نو، نغز، تازه، بدین نوآفرید
بدیل: همتا، جانشین
بدین ترتیب: بدین سان
بدین سبب: بدین روی، ازاین رو
بدین طریق: بدین روش
بدین معنی: به چم
بدین مناسبت: براین پایه
بدین وسیله: بدین گونه
بدیهه: نااندیش
بدیهی: هویدا، روشن، آشکار
بذر: دانه، تخم
بذر افشانی: دانه افشانی
بذر پاشیدن: تخم پاشیدن
بذل: دهش، بخشش
بذله: نغز، شوخی، سخن نغز، سخن شیرین
بذله گو: شوخ
براساس: بر پایه
بربنا: زیرا
برحسب: بهوارون، به گونه
برخلاف: واروی، رویاروی، در برابر،به وارون، بر پاد
برخلاف انتظار: نابیوسان
برسبیل: از راه
برضد: واروی، رویاروی، در دشمنی با، در برابر
برطبق: برابر
برعکس: بوارونه
برعلیه: واروی، رویاروی، در برابر، بر
برعهده: بردوش، بر دوش
برعهده ی: بر دوش
برمبنای: بر پایه، بر اساس
بروفق مراد: به دلخواه، به خواسته دل
برازنده: ورجاوند
براساس: بر پایه
براق: درخشنده، درخشان، پرفروغ
برانکار: تخت روان
برانگیختن احساسات: سُهانیدن
براوو: زهی، آفرین
برای العین: بدیده خود
برای خاطر: از بهر دل
برای مثال: برای نمونه
برائت: وارهیدگی، رهایی، بیگناهی
برأی العین: بدیده خود
بربریت: دد منشی
بربط: بربوت، بربت
برج: وَرده، دژ
برحذرداشتن:پرهیزکردن، پرهیزاندن
برحسب: به فراخور
برحسب اتفاق: ناخواسته، رخداده، پیشامد
برحسب تصادف: ناگهانی
برحسب وظیفه: برپایه خویشکاری
برخلاف: واژگونه، وارونه، ناساز، به وارونه
برخی مواقع: گاهی
برطرف: سترده، زدوده، ازمیان برداشته، ازمیان
برطرف شدن: زدودن، از میان رفتن
برطرف کردن: زدودن، برانداختن
برعکس: واژگونه، واژگون، وارونه
برعهده: بردوش
برفرض اینکه: شایدکه، چنانکه، اگرکه
برق:دِرَخش)کهربا،فروغ،روشنایی،رخشه،درخشندگی،آذرخش 
برق زدن: تیروژ
برقرار: پایدار، برجا، برپا، استوار
برقع: رویپوش ( ه ب ) ،
برکت: فراوانی، بسیاری، افزونی، افزون شدن
برکه: تالاب، آبگیر، آبدان
برگ هویت: شناسنامه، برگ شناسایی
برلیان: فرالماس، فرابگین
برملا: هویدا، پدیدار، آشکارا
برنج: بِرَنج
برند: نمانام، نام نما، نام بازرگانی
برنز: مفرغ
برنش: نبایست
برنشیت: سینه پهلو
برهان: نخش، گفت و گو، فرنود، پَروَهان، آوند
بروجرد: بروگرد
برودت: سرما، سردی، زم، زَم، خنکی
برودتی: سرمایشی
بروز:هویدا کردن،نمایش،نمایان،نشان دادن،پدیدار،آشکار
بروزن: همسنگ
بروکراسی: کاغذبازی
برونشوسکوپ: نایژه بین
برونشوسکوپی: نایژه بینی
برونشیتیس: نایژه آماس
بری: دشتی، خشکساری، پاک، بیگناه، بیابانی
بزاز: پارچه فروش
بزاق: خدو، تف، آب دهن، آب دهان
بزن بهادر: بشکول
بساتین: بوستان ها ها، بستان
بساط: گستردنی، دستگاه، خوان
بساوند: پساوند
بسط: گسترش، پهن کردن، باز کردن (وست فارسی است)
بسط دادن: گستردن، گسترانیدن
بسط دادن:فراخیدن(گسترش، گستردن،گستراندن،فراخیدن،پهنکردن،بازکردن
بسمه تعالی: به نام خدا
بسهولت: به آسانی
بسیط: گشاده، گسترده، فراخ
بشارت: نوید، مژده
بشارت دادن: نوید دادن، مژده دادن
بشاش:گشاده رو، خوشرو، خنده رو، خندان
بشر: مردمان، مردم، آدمیان، آدمی، آدم، انسان
بشقاب: دوری، پیشدستی
بشکه: چوب خُم -خمچو
بشورش داشتن: آغالانیدن
بصر: دید، چشم، بینش، بینایی
بصری: دیداری
بصورت: به گونه، به روش
بصیر: روشن بین، دانا، بینشمند، بینا، آگاه
بصیرت: بینشمندی، بینش
بضاعت: سرمایه، دستمایه، دارایی، داراک، توانایی
بطالت: تن پروری، تن آسایی، بیهودگی، بیکاری
بطلان: ناچیزگی، زدایش، تباهی، ازمیان رفتن
بطن: نهان، شکمه، درون
بطور: به گونه
بطور جدی: کوشمندانه
بطور کلی: روی هم رفته، در کنار همه اینها
بطوریکه: به گونهای که
بطی: کند، کُند، درنگین، آهسته
بطیء: کند، آهسته
بطیءالحرکت: رو گران
بظاهر: به نما، آشکارا
بعثت: انگیزش
بعد:سپس،دیگر،دوری،دورا،پس ازاین،پس،آینده،آنگاه
بُعد: فرانمون،فرامون،سویگان،سوی،سو،راستا دوری
بعد از: پس از
بعد از ظهر: پس از نیمروز 
بعدا: سپس، زمانی دیگر، دیرتر، در آینده
بعداً: سپس، زمانی دیگر، دیرتر
بعدها: در آینده
بعدی: سپسین، پیرفت، پسین، پس از آن
بعضا: گاهی
بعضاً: گاهی
بعضی: گروهی، پارهای، برخی
بعضی اوقات: هر از چند گاهی، گاهگاهی
بعضی مواقع: گاهی
بعضی وقتها: گاهی
بعلاوه: افزون برآن،افزوده
بعلت: به انگیزه، از روی
بعلت اینکه: چونکه
بعنوان: همچون -بنام
بعهده: بر دوش
بعید: دور
بغایت: بیپایان، بیاندازه
بغچه: جامه بند، پتیر
بغرنج:سخت،درهم، پیچیده،پیچ درپیچ،بسیارسخت،بسیاردرهم برهم
بغض: گلوگیر، کینه، دشمنی، خشم
بغیر: بجز
بغیر از: مگر، بجز
بفاصله:هستی،ماندن،ماندگاری،پایندگی،پایستگی،پایداری،پایدارماندن
بقا:ماندن، ماندگاری، مانایی، پایستگی، پایداری
بقاعده: به سامان، بسزا
بقال: خواربار فروش، بنکدار
بقدر: به اندازه
بقدری: به اندازهای
بقول معروف:همگویه- آشنا سخن آنکه-بسخن مردم-به سخن همیشه
بقیاس: به گمان
بقیه: مانده، دیگر، پس مانده، بجامانده، بازمانده، آن دیگرها
بک گراند: پس زمینه
بکارت: دوشیزگی، دست نخوردگی-دختری
بکر: دست نخورده -دختر
بکس: مشتزنی
بکلی: یکسره، همه، همگی، سراسر، بیکبار، از بیخ و بن
بکمال: پایان شدن، انجام یافتن
بل:ولی،والاترکه، بهترازآنکه، به جای آن، بدترازآن،اینکه، بالاترازآن
بلا: گزند، زیان، رنج، پتیاره، آفت، آسیب، آزار
بلاتردید: بیگمان
بلاتشابه: ناهمسان، ناهمانند
بلادرنگ: بیدرنگ
بلا دیدن: گزند یافتن، ستمدیدن، رنج دیدن، آسیب دیدن
بلاعوض:بیبرگشت
بلا فاصله: بیدرنگ
بلا منازع: بیهمتا، بیمانند
بلا واسطه: بیدرنگ
بلاء: گزند، زیان، آفت، آسیب
بلاء دیدن: گزند یافتن، ستمدیدن، رنج دیدن، آسیب دیدن
بلااراده: بهناخواست ( هد ) ،
بلاتردید: بیگمان
بلاتشابه: ناهمسان، ناهمانند
بلاتکلیف: دل اندروای، بیبرنامه
بلاتکلیفی: بیبرنامگی
بلاد: ها شهرها، آبادی
بلادرنگ: همان گاه، بیدرنگ
بلاغ: پیام، آگهی
بلاغت: شیوایی، زبان آوری، رسایی سخن، رسایی
بلافاصله: همدمان (زمان دردم، بیدرنگ، اندر
بلاکش: ستمکش، رنجیده، آزرده
بلامقدمه: ناگهانی
بلامنازع: بیهمتا، بیمانند
بلاهت: کم خردی، بیخردی
بلایای طبیعی: گزندهای گیتی سرشت، گزندهای گیتی
بلد: شهر، آبادی
بلد بودن: یاد داشتن، دانستن 
بلدرچین: کرک، بدبده
بلدیه: شهرداری، راهداری
بلع: فروبردن، خوردن
بلعیدن: فرودادن، فروبردن، فرو بردن، خوردن، اوباریدن
بلکه:ونکه،ولی،وانگه،والاترکه،چه بسا،بهترآنکه،به جای آن،بدترازآن،اینکه
بلند اقبال: بلند بخت
بلند آوازه: نامی، نامور، سرشناس
بلند طبع: بالامنش
بلند قامت: بلندبالا
بلند مرتبه: فرازمند، بلند پایه
بلند نظر: بلند نگر
بلند همت: بزرگمنش
بلندمدت: دیرزمان
بلوا: هنگامه، غوغا، شورش، آشوب
بلوار: چارباغ ،دوسویی، دوسویه
بلور: مها، مَها، زمج، آبگونه
بلورکبود: بهرور، بهروج
بلوز: کرتی
بلوط: مازو، بلوت، برو، بَرو
بلوغ: پزاوش-رسیدگی،رسایی،برنایی، بالش
بلیت: پروانک
بلیط: گذرانه، پروانک، پته
بلیغ: گشادهزبان، رسا-زباندار
بمب: بمب
بمثل: مانند، به متل، به داستان
بمجرد: در همان دم، د رهمان دم، به همان دم
بمحض: همین که
بمرور: کم کم، آرام آرام
بمقتضی: فرا خور
بموجب: به انگیزه، برابر
بموقع: بهنگام، به هنگام
بنّا: والادگر،گِلیگَر-بالاگر-سازهگر،سازه ساز،سازنده، ساختمانساز، 
بن ماضی: ریشه گذشته، بن گذشته
بن مضارع: ریشه کنونی، ریشه آینده، بن کنونی، بن آینده
بنا:سرا،
بنا نهادن: بنیان نهادن، بنیادنهادن
بناء: سرا، ساختمان، خانه ساخته،
بناءکردن: ساختن، برافراشتن
بنادر: بندرها، بندرگاهها، بَنَدرها
بناکردن: ساختن، برافراشتن
بنایی: گِلکاری
بنر: برنما
بنزین: نفتک
بنسبت: به اندازه
بنقد: دستی
بنوبت: به پستا
بنی آدم: فرزندان آدم، آدمیزادگان، آدمیزاد
بنی بشر: فرزند آدم
بنی نوع: همگونه
بنی نوع بشر: آدمیان
بنیان: بنیاد
بنیه: نهاد، شالوده، سرشت، آفرینش
بنیه دارایی: داراکی، توان
بنیه نداشتن: ناتوانی
بواسطه: از روی
بوبک: پوپک
بوبین: پیچک
بوتیک: دکان، بابکد
بوجود آمدن: پدایش
بوجود آوردن: پدید آوردن
بودجه:هزینه، درآمد، تنخواه، ترازینه، پیشریز
بوذرجمهر: بزرگمهر
بوران: توفان برف، برفباد
بورژوازی: دارامندی
بورس: بها بازار
بوروکراسی: کاغذبازی
بوریا: زیغ، دوخ، بلاج، بَلاج
بوستر: توان افزا
بوسیله: به دست
بوق: کرنا
بوقت: هنگامی
بوکس: مشتزنی، مشت زنی
بول: گِمیز، پیشاب
بولتن: گزارشنامه، گزارش نامه
بولوار: دوسویی، دوسویه، خیابان پهن
بوی رطوبت: ناه، نا
به اعتنا کردن: به روی کردن
به عمل کردن: را انجام دادن
به فکر کردن: به اندیشیدن، اندیشه کردن
به اتفاق: همراه
به اتفاق آرا: به همزبانی، به همرایی
به اتفاق آراء: به همزبانی، به همرایی
به احترام: به پاس
به احتمال زیاد: به گمان بسیار
به استثنا: جز این، بیرون از، به جز
به استثناء: جز این، بیرون از، به جز
به استحضار میرساند: به آگاهی میرساند
به استناد: به دلیل، برپایه
به اشتراک گذاشتن: همخوان کردن، همبهر کردن
به اصطلاح معروف: به زبانزد همگان
به اضافه: همراه با، به همراه، افزون بر
به اضافه ی: افزون بر
به اکراه: به ناگزیری، به نا خوشدلی
به انضمام: همراه با، به همراه، به پیوست
به این ترتیب: بدینگونه، بدینسان، بدین گونه، بدین سان، بدین روی
به این دلیل: به این فرنود، به این
به این دلیل است که: از آن روست که
به این صورت: به این سان
به تجاهل زدن: به نادانی زدن
به تدریج:گام به گام،کم کم،خردخرد، به آهستگی،اندک اندک
به ترتیب: دهنادین
به تعداد: به شماره
به تفصیل: به گونه گسترده، به گستردگی
به تناسب: به فراخور
به جهت: به شوند، برای
به چه صورت: چسان، به چه سان
به حد وفور: به فراوانی
به حدی: به اندازهای
به حق: به سزا، بسزا
به حکم: به فرمان
به خاطر: بهر، به پاس، برای، از روی، از بهر، از برای
به خاطر این که: زیرا، چون، از روی این که، از این رو که
به خاطر آورد: به یاد آورد
به خاطر آوردن: به یاد آوردن
به خاطر داشتن: یاد داشتن، به یاد داشتن
به خصوص: به ویژه
به خلاف: به واژگونه، به وارونه
به دلیل: به فرنود، به آوندِ، به انگیزه، از روی، از برای
به دلیل اینکه: چونکه
به راحتی: به سادگی
به روال عادی: به روال همیشگی
به زعم: به باور
به سرعت: به شتاب، به تندی، با شتاب
به شدت: به سختی
به شرح زیر: به گستره زیر، به فهرست زیر
به شرط: به شیوه، به سامه
به صوت: به گونه
به صورت: به گونه، به شیوه، به روی، به روش
به طور: به شیوه
به طور جدی: کوشمندانه
به طور حتم: بیگمان
به طور قطع: بیگمان
به طور متوسط: میان بینانه، درمیانه، درمیانگین،از دید میانه
به ظن من: به گمان من
به عبارتی: به گفتهای
به علاوه: همراه با، فزون، به همراه، افزون بر آن، افزون بر
به علت: به انگیزه، از روی، از برای
به علت اینکه: چونکه
به عنوان:همچون،ازروی- همچون
به عنوان مثال: برای نمونه
به عنوان نمونه: برای نمونه
به غلط پنداشت که: به نادرست پنداشت که
به غیر از اینکه: جدا از اینکه، جدا از این که
به فکر بودن: در اندیشه بودن، به اندیشیدن، به اندیشه کردن
به قول: به گفته
به قول معروف: به گفته مردم، به گفته آشنا، آشنا سخن آنکه
به کرات: بارها
به کلی: همه، همگی، سراسر
به لحاظ: از دید
به مثابه: همسان با، همسان، همچون با، همچون، به مانند
به مجرد اینکه: هر زمانی که، سر زمانی که
به محض اینکه: هر زمانی که، سر زمانی که
به مدت: برای زمانی برابر 
به مرور زمان: با گذشت زمان
به منزله: همسان با، همسان، همچون، چونان، به مانند، بسان
به منظور: برای
به موازات: همراستا
به موجب: در چارچوب، بر پایه، از روی
به موقع: بهنگام، به هنگام، بگاه
به ناحق: با ناروایی
به نحو: به گونه
به نحو احسن: به بهترین گونه، به بهترین روش
به نحوی: به گونهای
به ندرت: جسته گریخته
به نسبت: در سنجش
به نسبه: در سنجش
به نظر:درنگر،درنگر،به نگر، ازدیدگاه،ازدید-ازبینش
به نظر میآید: گمان میرود
به هر حال: به هر روی
به هر صورت: به هر روی
به همین خاطر: از این رو
به همین دلیل: به همین فرنود، از همین روی، از این روی
به هیچ عنوان: به هیچ روی
به واسطه: از روی
به واقع: به راستی
به وجه: به روش، به راه، بگونه
به وجهی: به گونهای، به راهی
به وجود آمدن: پدید شدن، پدید آمدن
به وجود آوردن: ساختن، پدید آوردن
به وجود آورنده: پدیدآورنده
به وسیله: به دست، بدست
به وضوح: به روشنی
به وفور: فراوان، به فراوانی، بسیار
به وقوع پیوست: رخ داد
به وقوع پیوستن: رخ دادن
به یک منوال: یکنورد
بهادر: یل، گُرد، دلیر، دلاور
بهانه: دستاویز
بهبودی: بهبود
بهت: گیجی، شگفت، خیره
بهتان: ناروا، دروغ بستن، چفته
بیات: کهنه، شبینه، شب مانده
بیات شدن: شبینه شدن
بیت: کد، کاشانه، سرا، خانه
بیتوته: شب زنده داری-آرمیدن
 بیحدّ و حساب: گزافه، گزاف
 بیحرکت بودن: آرمیدن
بی اثر: ناپیدا
بی احتیاط: بیپروا
بی احساس: سنگدل
بی ادب: بیفرهنگ
بی ادبی: بیفرهنگی
بی ادراک: کودن
بی اساس: بیپایه
بی استعداد: یب هوش
بی استعدادی: آناتاوی، آنات
بی اشتباه: درست
بی اصل: بیریشه
بی اصل و نسب: بیریشه
بی اعتبار: خوار، بیارزش، بیارج
بی اعتدال: تندرو
بی اعتقاد: ناباوری، ناباور
بی اعتقادی: نابخرد، ناباوری
بی اعتنا: رویگردان- بی‌پروا
بی اعتنایی: رویگردانی
بیان:گزاردن(هد)گفتن، گفتار،گزاردن،سخن، زبان آوری،
بیان کردن: برشمردن، بازگو کردن، باز نمودن، باز گفتن
بیانگر: روشنگر
بی انتها:بیکران،بیپایان- دورکرانه، بیکران 
بی انصاف: بیدادمند
بی انضباط: نابسامان
بی انضباطی: نا به سامانی
بی اهمیت: بیارزش
بی بدیل: بیهمتا
بی بضاعت: تهیدست
بی تامل: بیدرنگ، بیاندیشه
بی تجربه: خام کاری، خام دست
بی تدبیر: نابخردی، نابخرد، کوته اندیش
بی تدبیری: نابخشودنی، نابخردی، کوته اندیشی
بی تربیت: نازپرورده، بیادب
بی ترتیب: نابسامان، درهم
بی تردید: بیگمان، بیچون و چرا
بی تصمیم: بیخواسته، بیآهنگ
بی تفاوت: یکسان انگار
بی تکلف: بیپیرایه، بیآلایش
بی توجه: نابهوش، بیپروا
بی جرات: ترسو، بزدل، بز دل
بی جهت: ناروا، بیهوده، بیخودی
بی جواب: بیپاسخ
بی جوهر: بیگوهر
بی حال: سست
بی حد: بیکران، بیپایان
بی حدّ و حصر: بیاندازه
بی حد و حصر: بیکران، بیپایان، بیاندازه
بی حرکت: بیجنبش، آرام
بی حرکت بودن: آرمیدن
بی حس: لمس، کرخت، سست
بی حساب: ان بیشمار، بی دازه
بی حمیت: نامرد، بیرگ
بی حواس: پریشان، بیهوش
بی حوصلگی: بیتابی
بی حوصله: شتابزده، بیتاب
بی حیا: گستاخ، دریده، پررو، بیشرم
بی خبر: ناگه، ناگاه، ناآگاه، سرزده
بی خبری: ناآمیخته، ناآگاهی
بی خطر: بیترس، بیبیم
بی خیال: مپندار
بی دقت: ناهشیار
بی دوام: نماندگی، فراساوند، زودگذر، زود گذر
بی ربط: بیسر و ته، بیپیوند
بی رحم: سنگدل
بی رقیب: بیمانند
بی رمق: سست
بی روح: خشک، بیجان
بی ریا: یکرنگ، یکدل، بیکلک
بی زحمت: بیرنج
بی سابقه: بیپیشینه
بی سبب: بیهوده، بلاژ
بی سلیقگی: کژپسندی، بدپسندی
بی سلیقه: کژپسند، بدپسند، بد پسند
بی سواد: نانویسا، ناخوانده، ناخوانا، کممایه، بیمایه، بیدانش
بی سیرت: دریده، بیآزرم
بی شباهت: ناهمسان، ناهمانی، ناهمانند، ناجور
بی شبهه: بیگمان، بیبرو برگرد
بی شعور: نادان، بیخرد
بی شک: بیگمان، بیچون و چرا، به گمان
بی صبر: ناشکیبایی، ناشکیبا، ستان، بیتاب
بی صبری: ناشناس، ناشکیبی، ناشکیبایی، بیتابی 
بی طاقت: ناتوان، ناشکیب، تاب بی، بیتاب
بی طالع: کور ستاره، تیره بخت
بی طراوت: خشک، پژمرده
بی طرف: میانجی، کرانجی، بیسویه
بی طرفی: بیسویگی
بی طعم: بیمزه
بی اطلاع: ناآگاه
بی طمع: آز بی
بی ظرفیت: نابردبار، بیگنجایه
بی عار: بیننگ، بیشرم
بی عاطفه: نامهربان، سنگدل
بی عدالتی: بیدادگری، بیداد
بی عرضه: چلمن، پخمه-بی‌هنر
بی عصمت: ناپاک، بیآزرم
بی عقل: نابخرد، خل
بی علاقه: بیشور
بی علت: بیبهانه، بیانگیزه
بی عنایت: نامهربان، بیمهر
بی غذایی: بیخوراکی
بی غم: بیرنج، بیاندوه
بی غیرت: سست نهاد، بیرگ
بی فایده: بیهوده، بیسود، بیبهره
بی فکر: ناسگالیده، نااندیش
بی قاعده: ناهنجار، بیهنجار
بی قانونی: بیداد، بیدات
بی قدر: خرد، بیارزش
بی قرار: ناآرام، سراسیمه، خسته دل، پریشان، بیتاب
بی قراری: بی تابی
بی قید: سبکبال، آسانگیر، آزاده
بی قید و شرط: بیچون و چرا
بی کفایتی: ناشایستگی
بی لیاقتی: ناشتایی، ناشایستگی
بی مثل: یگانه
بی محابا: بیپروا، بیباک
بی مروت: نامرد، ستمگر
بی معنی: بیچم، بیآرش، بیآرِش
بی مورد: نابجا، بیهوده
بی موقع: بیگاه
بی میل: کژتاب
بی میلی: کژتابی
بی نتیجه: بیهوده، بیبهره، بیبرآیند
بی نصیب: تهی، بیبهره
بی نظم: نابسامانی، نابسامان
بی نظمی: نابسامانی، نا به سامانی، بیسامانی
بی نظیر: بیهمتا، بیمانند
بی نفع: سود، بی بر بهره، بی
بی نقص: درست، بیکاست
بی نهایت:بی کران، بیپایان، اکران
بیو گرافی: زندگینامه
بی واسطه: بیمیانجی
بی وجود: ناکس، فرومایه، پست
بی وسیله: بیدستاویز، بیبهانه، بیابزار
بی وفا: ناپایدار
بی وقار:سبکسر،سبکسار
بیوقفه:بی ایست
بی وقت: نابهنگام، بیهنگام
بیرحم: سنگدل
بیرق: درفش، پرچم
بیریا: یکرنگ، یکدله، یکدل
بیسابقه: بیپیشینه
بیسکویت: دوپختک
بیش از حد: بیش از اندازه
بیضی: تخمی، تخم مرغی
بیطار: دام پزشک
بیطرف: بییکسو
بیطرفانه: بییکسوی انه
بیطرفی: بییکسویی
بیع: فروش، خرید
بیعانه: پیش پرداخت، پیش بها
بیعت: فرمانبرداری، پیمان
بیعرضه:پخمه، بیکاره،بیدست وپا
بیقرارشدن:شِکِهیدن(ه ب)،
بیقراری: ناآرامی
بیقین: بیگمان
بیگودی: موپیچ
بیلان: ترازنامه ( ه ف )سیاهه، ترازنامه، تراز
بیلبرد: آگهی نما
بیلبورد: آگهی نما
بیموقع: بیگاه
بین: میانه، میان، جدایی
بین التعطیلین: میان فرویشی، میان فرویشها، میان فرویش
بین الملل: فرامرزی، جهانی، جهان
بین المللی: جهانی-میانکشوری، کیهانی، فرامرزی، فرابومی، جهانگستری
بین النهرین: میانسده ای، میانرودان
بینظم:بی‌سرشتَه
بین ما: میانه، میان
بینالمللی: میانکشوری، فرامرزی، جهانی
بینالنهرین: میانرودان
بینفاق: یکرنگ، یکدله، یکدل
بینهایت: بیکران
بیواسطه: بیمیانجی
بیوقفه:بی ایست
بیوکراسی: زی سالاری
بیوگرافی:زندگینامه(ه ف)سرگذشت نامه،سرگذشت،زیست نامه
بیولوژی: زیست شناسی
بی همت: ناکوشا
بی هوی: سر در گم، پریشان
بیینال: دوسالانه
پ
پا از حد بیرون گذاشتن: پا را از گلیم دراز کردن
پا بر سر حرف نهادن: پیمان شکستن
پاپ: پدر، بابا
پاپیولیشن: تن شمرد، تنشمار
پاپیون: گره پروانهای، شاپرک، پروانه-پاپولون
پاتروم: سرپیچ
پاتوق: نیشمَک، گردگاه، پادرفش، پادَرَفش
پاتولوژی: آسیب شناسی
پاتولوژیست: آسیب شناس
پاتیناژ:یخسره- یخگردی،سرش– یخ‌بازی
پارادوکس: ناسازوار، ناسازه، ناسازنما
پارادوکسیک: ناسازوار
پارادوکسیکال: ناسازوارانه
پارافین: مومک
پاراکلینیکال: پیرابالینی
پاراگراف: بند ( ه ف )،وجکبار، وجک، فراز
پارالل:همسویه، همسو، همراستا،هم رو
پاراوان: دیواره، تجیر
پارتی: میهمانی، مهمانی، جشن، بزم
پارتی بازی: آشنابازی
پارتیزان: هواخواه، گوند
پارتیشن: دیوارک ( ه ف )، دیواره
پارک: بوستان، باغچه، باغ
پارکت: چوبیانه
پارکینگ: خودروگاه
پارلمان: مهستان
پازل: جورچین
پاساژ: گذرگاه، تیمچه، بازارچه
پاسپورت: گذرنامه، روادید
پاستوریزه: پالشته
پاسیو: مهتابی، درگاهی، باغک
پاشا: شاه-پادشاه
پاکت: بسته
پاگون: سردوشی
پالتو: چوخا، آبافت
پان عربیسم: تازی گرایی
پاندول: آونگ
پانسمان: زخمبندی، زخم بندی، داروگذاری
پانسیون: مانسرا
پانل: دیوارچه، درگاه
پانوراما: گراندیس
پاورقی: زیرنویس، پانوشت، پا نوشت، پا برگ
پایلوت: هوانورد، خلبان
پتاسیم: شخارک
پتانسیل: نهانی، کاراک، توانش، توانایی
پدال: پایی
پر ادعا: خودخواه
پر استفاده: پر کاربرد
پر تعداد: پرشمار
پر طمع: آزنده
پر همت: دلیر، جوانمرد، پایمرد
پر و پا قرص: پا بر جا
پرافاده: فیسو، خودپسند، پرباد
پراگماتیسم: کارکردگرایی
پراگماتیک: ورزگروی
پرانتز: ماهک، کمانک
پراو: تن آزمایی، پوش آزمایی
پربرکت: فراوان، پربر
پرتابل: دستی ( ه ف )
پرتحمل: پرتاب
پرتره: چهرسان
پرتعداد: پرشمار
پرتقال: پرتغال
پرتوقع: بسیار خواه
پرثمر: پربار
پرحادثه: گیرا
پرحرف: روده دراز، پرگفتار، پرچانه
پرحوصله: شکیبا، بردبار
پرحیله: نیرنگباز، ترفندکار
پرخاصیت: پرسود، بدرد خور
پرژکتور: نورافکن
پرس: خورا
پرسنل: کارکنان ( ه ف ) ،
پرعایله: پورمند، پرفرزند
پرعائله: پورمند، پرفرزند
پرفراتور: آژه ( ه ف ) ،
پرفراژ: آژدار ( ه ف ) ،
پرقدرت: نیرومند، توانا
پرقدمت: دیرینه، دیرین
پرمشقت: توان فرسا
پرمنگنات: بنفشک
پرنس: شاهزاده
پرنسس: شاهدخت، شاه دخت
پرو: تن آزمایی، پوش آزمایی
پروپلاست: پیشدیسه ( ه ف ) ،
پروژکتور: فراتاب)نورتاب، نورافکن، پرتو افکن
پروژه: کلان برنامه،زمینه،پیشنهاد،پیرنگ،برنامه،انگاره
پروسه: فرآیند، زیرفرآیند، روند
پروفسور: دانشمند، استاد
پریشان حواس: گیج، شوریده
پریشان فکر: سرگشته، آشفته
پرینتر: چاپگر ( ه ف ) ،
پریود: گردش، دوره
پز: ریخت، رفتار
پز دادن: خودنمایی
پزشکی قانونی: دادپزشکی
پس ورد: گذرواژه
پست: جایگاه، پیک، پایگاه، پاسگاه
پست الکترونیک: رایانامه
پست امدادی: گاه یاری، تیمارگاه
پست فطرت: ناکس، مایه فرو
پست مدرن: پسنوین ( ه ف )پسانوگرا 
پست مدرنیست: پسانوگرا
پست مدرنیسم: پسانوگرایی
پستچی: نامه بر، چاپار، پیک،ناموری، نامه رسان،
پسورد: گذرواژه ( ه ف ) ،
پل معلق: پل آویزان-پلاویز
پلاتین:سپید زر،اسپین زر
پلاریزه: قطبیده
پلاژ: شناگاه
پلاستیک: ریخت پذیر، تینگه
پلاسما: خونابه
پلاک: شماره، پلمک
پلورالیسم :چنداندیشی
پلی گامی: چندگانی
پلیتیک:رامیاری، وینارتاری،کشورآرایی، جهان آرایی
پلیس: شهربانی، شهربان، پاسبان، پاس ور
پلیس مخفی: کارآگاه
پماد: زفتک
پمپ: مکنده، فشاری، تلمبه
پملا: مکنده، بادکش
پنس: گیره، گیرک
پنکه: باد بزن 
پنل: دیوارچه، درگاه
پنیسیلین: پاد ریش
پوان: برتری شمار، برتری
پوتین: جمشاک، پاژنگ
پودر: گرده، گرد، گَرد
پورتار: گزارش
پورسان: در سد
پورسانتاژ: در سدی، چند سدی
پورنوگرافی: هرزه نگاری
پولی مِر: بَسپار
پوئن: برتری شمار، برتری
پی: پیتارواره
پیامبر: وخشور
پیجر: پیجو
پیژاما: پاجامه، شب جامه، پی جامه، پای جامه،
پیش شرط: پیش نیاز
پیش طلبیدن: خواستن پیش به
پیش فاکتور: پیش رسید، پیش پرداخت نامه
پیش فرض: انگاره
پیش قدم: پیشگام
پیش قراول: دیده بان
پیش قسط: پیشا دست
پیش کرایه: پیش پرداخت
پیش کسوت: پیشایل، پیشاپوش
پیشنهادات: پیشنهادها
پیک نیک: دانگی، دانگانه، توشی
پیگمنت: رنگیزه، رنگدانه
پیل: تساز کهرب
پیلا: چپک
پیوت: گشتگاه، چرخشگاه
ت
تا انتها از اول: ازآغاز تا پایان
تابع:پسرو(تابع،تالى،مقلد) پردازه،فرمانبردار،سرسپرده،دنبالرو،پیرو
تابعیت: شهروندی، بوم پذیر
تابعیت ایران: شهروندی ایران
تابعین: سرسپردگان
تابلو: نمدار، نگاره، فرنما، سرنما
تابوت: مرده کش، گاهوک
تا به حال: تاکنون، تا کنون
تا حالا: تاکنون، تا کنون
تا حدودی: تا اندازهای
تا حدی: تا اندازهای 
تاپیک: جستار
تاتو: خالکوبی، خالزنی
تاثر: دلتنگی، اندوهگینی، افسردگی
تاثرآور: دلخراش
تأثیر: کارگری، فَرجاد
تأخیر کردن: درنگیدن،
تاثیر:هَنایش،نشان زنی، نشان اندازی،کارایی،درآیش،خدشه اندازی،آسیب زنی
تاثیر داشتن: کارسازی،کارایی،خدشه زنی،خدشه اندازی
تاثیر کردن: هناییدن، هَناییدن
تاثیر گذار:هنایا،کارساز
تاثیر گذاشتن:کارساز بودن،کارایی داشتن،کارا بودن،خدشه زدن،خدشه انداختن
تاثیر متقابل: برهمکنش
تاثیرکردن: هناییدن، کارگر شدن
تاجر:سوداگر،بازرگان،بازاری،داد وستدگر
تاخر:سپسی
تاخیر: واپس ماندن، دیرکرد، درنگ
تاخیر در پرداخت: پس اُفت
تاخیر در کار: فرغول، دیر کرد درکار
تاخیر کردن: دیرکردن، به پس
تادیب: گوشمالی دادن، ادب آموختن
تادیه: پرداخت، باز پرداخت
تار صوتی: تار آوا
تارک: چشم پوشیده ، رهاییده، رسته، ده رهایی،
تارک دنیا:گوشهگیر- جهانرها
تاریخ:تاریک-ماهروزمَهروزههنگام،گذشته،کهن نگاری،کهن نامه،باستان
تاریخ انقضا: هنگامه سرآمدن، هنگامه پایان
تاریخ تولد: زادروز
تاریخ صدور:هنگامه برونده
تاریخچه: کارنامک
تاریخی: باستانی-تاریکی
تازه: نوین
تاسف: شوربختی، دریغ، اندوه، افسوس
تاسف انگیز: دریغانگیز
تاسف بار: اندوه بار
تاسف خودن: فسوسیدن
تاسف خوردن: دریغ خوردن، اندوه خوردن، افسوس خوردن
تاسفناک: دریغناک
تاسیس:راه اندازی،پایه گزاری،پایه گذاری،بنیانگذاری،بنیاد گذاری-بنیاد
تاسیس کردن: پایه گزاری کردن، بنیان گزاردن، بنیان گذاری کردن
تاکتیک: رزم آزمایی، راهکار، چاره جنگی، برنامه ریزی
تاکسیمتر: رهشمار
تاکید: سفارش، پافشاری، پا فشاری، بزرگنمایی
تاکید کرد: پافشاری کرد
تاکید کردن: پافشاری کردن، بزرگنمایی کردن 
تالف: خو گرفتن
تالم: دردناک، دردمندی، آزردگی، اندوه
تالیف: ویرایش، نوشته، گردآوری
تالیف شده: نوشته شده
تامل: نگرش، ژرف نگری، درنگ، اندیشه
تامین: فراهم کردن، فراهم، زینهاردادن، پناه دادن، آسایش
تامین آتیه: پیش بینی، آینده نگری
تامین کردن: فراهم کردن، برآورده کردن، برآوردن
تامین معاش: پیش بینی روزی
تانک: زره پوش
تانی: درنگ کردن، درنگ، آهستگی
تانیث: مادینه سازی، مادگی
تاهل: همسرگزینی، زناشویی
تایید: درست شمردن، درست شماری، پذیرش
تایید کردن: هایستن
تاییدیه: پذیرشنامه،
تأسف: فُسوس ( ه ب ) ،
تأسف انگیز: دریغانگیز
تأسف خوردن: فُسوسیدن ( ه ب ) ،
تأسفناک: دریغناک
تأکید: پا بر جایی
تألیف شدن: نوشته شدن
تأمین: برآورده
تأنیث: مادینگی
تأیید: پشتیبانی، استوارکردن- استانیدن
تأیید کردن: اَستنیدن -استانیدن
تب مالت: تب شیر
تبادل: داد و ستد، جابجایی
تبادل افکار: ها هم اندیشی، رَمش اندیشه
تبادل آرا: سگالش
تبادل آراء: سگالش
تبادل نظر: گفتمان، گفتگو
تبانی: نهان پیمانی، سازش، ساخت و پاخت
تباین: از هم دوری
تبحر:خوششناسی- کاردانی، زبردستی،چیرگی، آگاهی، استادی
تبخیر: تفیدن، تارمیغی
تبدیل: دگرگونی، برگرداندن
تبدیل کردن: جز کردن
تبرک: همایونی، فرخندگی، شگون
تبریزی الاصل: تبریزی تبار
تبریک: فرخنده باد، فرخنده، شادباش، شاباش، خجسته
تبرئه: گناه زدایی، بیگناهی
تبسّم: شکرخنده ( ه ب )، شکرخند ( ه ب ) ،
تبسم: لبخند زدن، لبخند، شیرین خند، شکرخند
تبصره: نیم بند، زیربند، بینک، بند، بخش، آویژه
تبعات: پیامدها
تبعه: شهروند، پیروان، باشندگان
تبعیت: فرمانبری، پیروی
تبعیت کردن: فرمان بردن، پیروی کردن
تبعید: دورکردن، دور کردن، بیرون کردن
تبعیض: فراگری، برتری دادن، برتری بیجا
تبلور: شکوفایی، درخشندگی، درخشانی، آبگونگی
تبلیغ: نمایاندن آگهی، گسترش، پیام رسانی، آوازهگری، آگهی
تبلیغ کردن: فرنافتن (اگهی دادن
تبلیغ کننده: آوازه گر
تبلیغات: آوازهگری
تبلیغاتی: آوازهگرانه
تبلیغی: آوازهگرانه
تبیین: بازگفت
تبیین کرد: بازنمود
تبیین کردن: بازنمودن
تپش قلب: سکسکی، تپش دل
تتمه: مانده بجا، مانده، پس مانده، بسنده، بجامانده، بازمانده
تتو: خالکوبی، خالزنی
تثبیت:پایدار کردن،پابرجاشدن،پابرجا کردن، پا گرفتن،استوار
تثنیه: دوگانگی
تجار: سوداگران، بازرگانان
تجارب: آموزهها، آموزه ها ها ، آموخته
تجارت: سوداگری، داد وستد، داد و ستد، خرید و فروش،بازرگانی
تجارتی: سوداگرانه، بازرگانی
تجاری: سودایی، سوداگرانه، بازرگانی
تجانس: همگینی، همگنی، همرنگی
تجاهل: به نادانی زدن
تجاوز: دست درازی، چنگ اندازی، تازش، بیرون از اندازه
تجاوز کردن: گافیدن، دست درازی کردن، چنگ انداختن، تازیدن
تجاوزات: دستاندازیها، دست درازیها، چنگاندازیها،  تازشها
تجدد: نومنشی، نوخواهی، نوجویی، نوآوری، نو اندیشی، تازه گرایی
تجدید: نوسازی، نو کردن، دوباره، تازه کردن، ازسرگیری
تجدید حیات: باززیستی
تجدید نظر: بازنگری- بازبینی
تجدیدی: بازخوانی
تجربه: آروین (ورزیدگی،کارآزمایی،کارازمودگی،آزمون،آزمودن،اروند
تجربه کردن: آزمودن، از سر گذراندن
تجربه گر: کازآزما، کارآموز، کارآزما
تجربی: کارآزمایی، آزمونی
تجرد: تنهایی، بیهمسری
تجرید: آهنجش
تجزیه:موشکافی،جداکردن،،پاره پاره شدن،چندپارگی،پاره،پارگی،بندبندکردن
تجزیه طلب: جدایی خواه
تجزیه و تحلیل: واکاوی، موشکافی
تجزیه و تشریح: واگشودن
تجسس:کاوش،جستجو،پی جویی-کافت‌وکاو
تجسم: در اندیشه آوردن، بدیده آوردن، انگارش
تجلی: نمود، نمایان، رخنمایی، درخشان، آشکار
تجلیل: بُرزِش -گرامی داشتن، بزرگداشتن،ارج نهادن
تجمع: گردهمایی، انجمنی
تجمع کنندگان: گردآمدگان
تجمع کننده: گردآمده
تجمل: فرنمایی، زیوری، آراستن
تجهیز: سازوبرگ دادن، ساز و برگ، بسیج کردن، آمادگی
تجهیزات: سازوبرگ، ساز و برگها، ساز و برگ، آمادگیها، آگاهی ها
تجویز: روادیدن، روادانستن، رواداشتن، رواداری
تحت: فروسو، فرود، زیر، پایین
تحت الارض: زیرزمین
تحت الحفظ: زیر پاس
تحت الحمایه: درپناه
تحت الشعاع: زیر پرتو دیگری
تحت اللفظی: واژه نامه، واژه به واژه
تحت تاثیر قرارگرفتن:نشان دیدن، گزند یافتن،خدشه پذیر-بودن،آسیب پذیری
تحت عنوان: زیر نام
تحت فشار: زیر فشار
تحت کنترل: مهارشده
تحت لوای: زیر درفش-زیر سایَۀ
تحت نظرگرفتن: زیر نگر گرفتن
تحتانی: زیرین ( هد )، زیرین
تحجر: واپسگرایی
تحرک: جنبیدن، جنبش،جنب و جوش کردن، پویندگی،پویش، پویایی
تحریر: نوشتن، نگاشتن، نگارش
تحریر کردن: نوشتن، نگاشتن
تحریص: انگیزش ( هد ) ،
تحریف: کیبیدن، کیبش، کژروی، دگرگون کردن، دستکاری، دستبری
تحریف شده: دگرگون، اریبانده
تحریک: انگیزش ( هد )، شوراندن، برانگیختن
تحریک شدن: برانگینختن، بر انگیخته شدن
تحریک کردن:برانگینختن،برانگیختن،برآغالانیدن،آغالانیدن
تحریک کننده: برانگیزاننده
تحریم: ناروا کردن، ناروا داشتن، ناروا، جلوگیری، بازداشتن
تحسر: دریغ، پشیمانی، افسوس
تحسین:نکوداشت،شاباش،ستودن،ستایش کردن،ستایش،آفرین گفتن،آفرین باد
تحسین برانگیز: آفرین انگیز
تحسین کردن: نکوداشتن، بنیک داشتن
تحصن: پناهنده شدن، پناهش، پناه بردن، بست نشینی، بست
تحصن کردن: بست نشستن
تحصنگاه: بستگاه
تحصیل:آموختن-یادگیری،فراگیری،دانشیابی،دانش آموزی،به دست آوردن،آموزش،اندوختن
تحصیل کرده: فرهیخته، دانش اندوخته
تحصیلات: دانشآموختگی، آموزش
تحصیلکرده: دانش یافته، دانش آموختهآموخته
تحصیلی: یادگیری، آموزشی
تحفه: ره آورد، پیشکش،ارمغان
تحقق: رویدادن، انجام شدنی، انجام شدن
تحقیر: کوچک شماری، کوچک بینی، زبونی، خواری،خوارسازی، پستی
تحقیق:وارسی،رسیدگی،جستجو،پژوهیدن، پژوهش،بررسیدن، بررسی، بازجویی
تحقیق کردن: پژوهیدن
تحقیقا: بیگمان، بدرستی
تحقیقات: پژوهشها، بررسیها، بررسیها
تحقیقاتی: پژوهشی
تحکم: زورگفتن، دستوردادن
تحکیم: فرمانروا کردن، استوار کردن
تحلیل:واکاوی،موشکافی،گوارش،کاوش،کاهش یافتن،فراکاوی،ریشه یابی،ازدست رفتن
تحلیل رفتن: کوچک شدن
تحلیل نهایی: واپسین نگارش
تحلیلی: واکاویک
تحمّل: شکیب ( ه ب ) ،
تحمّل کردن: شکیبیدن ( ه ب ) ،
تحمل: مدارا سازش، شکیبایی، شکیب، تاب آوری، تاب،بردباری، برتافتن، برتابیدن
تحمل پذیر: شکیبا، رنج پذیر، تابا
تحمل کرد: تاب آورد-برداشت کرد، برداشتن
تحمل کردن: شکیبیدن، تاب آوردن، برتافتن، برتابیدن
تحمل ناپذیر: توانفرسا
تحمل نمیکند: برنمی تابد
تحمیل: واداشتن، واداری، سربار کردن، بیش، بار کردن
تحمیل کردن: واداشتن، وادار کردن، زور آور شدن، بپذیراندن
تحول:فراگشت،دگرگونی، ،دگرگون شدن،دگرگشت، دگردیسی
تحولات: دگرگونیهای، ها دگرگونی
تحولاتی: دگرگونیهایی
تحویل: واگذاری، واسپردن، واسپاری، بهره برداری
تحویل دادن: واگذار کردن، واسپردن، واسپاری، دادن-سُپاریدن
تحویل سال: سال گشت
تحیر:شگفت زدگی، سرگشتگی
تخت سلیمان: پاسارگاد
تخریب: ویرانی،نابود،زیر ورو کردن،درهم کوبیدن
تخصص:خوششناسی-ویژه کاری،گرایش،کارشناسی،کاردانی،سررشته داری
تخصص داشتن: کارشناس بودن، کاردانی، کاردان بودن،سررشته داری
تخصصی: کاری، کارشناسی، کاردانی
تخصیص:ویژه کردن،کنارگزاری،بخش کردن-جدا شدن
تخطی: لغزش، سرپیچی، سر پیچی، رویگردانی
تخطئه: هرزوارش
تخفیف: کاهش -کم کردن، کاستن
تخلص: نامسار، رهایی یافتن، رستن
تخلف: نافرمانی، سرپیچی، رویگردانی
تخلیه: تهی کردن، تهی سازی، بیرون ریختن
تخمیر: ور آوردن، مایه زنی، کشا کردن، سرشتن، دگرزابی
تخمین: گمانه زدن، گمانه، دیدزدن، برآورد کردن، برآورد
تخمین زدن: گمانه زدن، برآورد کردن، انگاردن
تخمینی: کمابیشی، برآوردی
تخنیث: امُردی
تخیل: گمان کردن، سمردیدن، پنداشتن، پنداشت، پندار، انگارش
تخیلی: پنداری
تدارک:فراهم سازی،فراهم، بسیج، آماده کردن،آماده سازی
تدارک دیدن: پیش فراهم کردن، پیش بینی کردن، بسیجیدن
تدارک دیده شده: بسیجیده
تداعی: یادآوری، یادآور، همخوانی، دریافت، بیاد آوردن
تداعی کردن: یاد آوردن
تداعی کننده: یادآور
تداعی گر: یادآور
تدافع: پدافند، پایداری
تداول: همهگیر، همگانی
تداوم: ماندگاری، راستا، ادامه داشتن
تداوم بخشیدن: پی گرفتن، ادامه دادن
تداوم دادن: پی گرفتن، ادامه دادن
تدبّر: دراندیشیدن
تدبر: دراندیشیدن ( هد )، دراندیشیدن، چاره اندیشی
تدبیر:کاردانی،رایزنی،راهکار، چاره اندیشی، چاره، تاره
تدبیرکردن: چاره کردن اندیشیدَه
تدراک کننده: بسیجنده-آماده کننده
تدریج: رفته رفته، اندک اندک
تدریجا: کم کم، خرده خرده، پله پله، پایه پایه
تدریجاً: کم کم، آهسته آهسته
تدریس: آموزش دادن، آموختن
تدفین: خاکسپاری
تدوین: نگارش، گردآوری، فراهم کردن، فراهم آوری
تذکر: یادآوری، یادآوردن، یاد آوری، گوشزد
تذکرات: یادآوری ها
تذکیر: نرینگی
تراژدی: سوگواره، سوگنامه، اندوه آور
تراس: بهارخواب ( ه ف )، مهتابی، پالگانه، پادگانه، ایوان
ترافیک: روآی شدامد،شُدآمد،رفت وآمد،آمد وشد، آمد ورفت
تراکتور: کشتاما
تراکم: چگالی، توده، انبوهی، انباشتگی، انباشت
ترانسپورت: ترابری
ترانسفورماتور: تادیس
تراول چک: گذرچک
تربت: مغاک،گور،خاک، آرامگاه
تربیت: پرورش( هد )فرهیزش،فرهیختن،پرورش
تربیت بدنی: ورزش، پرورش اندام
تربیت شده: پرورده
تربیت کردن:فرهیختن-فراهِختن) پرورش دادن، پروردن، پروراندن، پرهیختن 
ترتیب:سامان)سامان،ردیف، راست ودرست کردن،چینش، چیدمان، پی آیی
ترتیب دادن:سرپرستی کردن،سروسامان دادن،روبراه کردن،رستک، به انجام رساندن
ترجمان: ترگمان، ترزبان
ترجمه: ویچاردن، نورند، ترگویه، ترزبانی، برگردانی، برگردان
ترجمه کردن:ترجمانیدن(از ترگمان پارسی)ترگوییدن،ترگویه،ترگُمانیدن
ترجیح: والایی، بهشماری، به شماری، برتری دادن، برتری
ترجیح دادن: برتری دادن، برتر نهادن، برتر دانستن
ترحم: دلسوزی -مهرورزی، مهربانی، مهر ورزی، دلسوزی
ترخیص: رهایش، رهاسازی، پروانه
ترخیص کردن: رهاسازی، پروانه دادن، پرواد دادن
تردد: روآی رووآی،رفت وآمد، رفت وآمد، آمدوشد، آمد وشد
تردید: گمان، دودلی، دودل بودن
تردید کردن: پِهَلیدن
ترسیم: نگاشتن، نشان نهادن، پنگاشتن
ترسیم کردن: پنگاشتن
ترشح: تراویدن، تراوش
ترغیب: برانگیختن، انگیزش
ترغیب کردن: واداشتن، وادارکردن، وا داشتن، برانگیختن
ترغیب کند: وا دارد
ترفیع: فرازش، پایه دادن، برکشیدن، بالابری، بردن
ترقه: تراکه
ترقوه: چنبر
ترقی: خیزش، پیشرفت، بالا رفتن
ترک: واهشتن، واگذاشتن، رهاکردن: پَرتافتن
ترک اعتیاد: خوباختن
ترکه: وامانده، واگذاشته
ترکیب:آمیزه،آمیزش،آمیختن،آمیختار،پیوند،هم کرد،درهمی،ریخت،پیکر،آمیغ،
ترکیب کردن:سرشتن، آمیختن
ترکیبی:سرشته، آمیختیک، آمیخته
ترم: دوره، دورک –نیم‌سالَه
محترما: باارج،ارجمندانه
ترمز: برمان
ترموس:دمابند
ترمومتر:گرما سنج
ترمیم:نوسازی، بازسازی
ترمینال: پایانه ( ه ف )، پایانه
ترن: بارکش
ترنادو: پیچند
ترنج: تُرَنگ
ترنسکریپشن: رونویسی
ترنم:هم آوازی،سرودن،خوشخوانی،ترانهخوانی،آوازخوانی، آواز
ترور: هراس، مردم کشی، کشتن، آدم کشی
تروریست: مردم کش، دهشت افکن، آدم کش
تروریسم: مردم کشی، دهشت افکنی، آدم کشی
ترومپت: فرنای
ترویج:گسترش،رواگ،رواج دهی،روا کردن،رَوامندی، بازارگرمی
تریاق: تریاک، پاد زهر
تریاک: اپیون
تریبون: میز سخنرانی، سکوی سخنرانی
تریکو: کشباف
تز: نهفته، گذاره، پایان نامه، برنهاد
تزریق: سوزن زدن
تزکیه: خودسازی، پالیدن، پالودن، پاکسازی، پاک کردن
تزکیه نفس: روان پالایی، درون پالایی
تزلزل: لرزه، سست شدن، جنبیدن
تزویر:ترفند،نیرنگ،فریب، دورویی،چشم دید، چشم بینی
تزیین: فرآویز کردن، زیوردادن، آرایش، آذین : آرا دادن
تزئین: زیوردادن، آرایش، آذین
تسامح:کوتاهی،کم گرفتن، رواداری، چشم پوشی، آسانگیری،
تساهل: سست گیری، ساده گیرانه، رواداری، آسان گیری
تساوی: همسانی، همچندی، همانندی، برابری
تسبیح: شمارافزار، دستگرد
تست: آزمونه،آزمون (فه )گزینه،آزمایش
تست کردن: آزمودن ( ه ف ) ،
تسخیر: گرفتن، شکست، پیروزمندی، بدست آوردن
تسریع: شتاب دهی، شتاب، زود، تندی، تند، پرشتابی
تسطیح: هموارسازی
تسکین: دلداری،دل آسایی، آسایش،آرامش دادن،آرامش،آرام کردن
تسلسل: زنجیری،زنجیرواری،زنجیروار،زنجیرهای،پیوسته،پیاپی
تسلط: دستیابی، چیره شدن، چیره دستی، چیرگی، پیروزی
تسلی: همدردی، دلداری، دل آرامی
تسلی دادن: دلداری دادن
تسلیت: دلداری، دلخوشی، دل آرامی
تسلیح: زینه دادن، زینش
تسلیحاتی: جنگ افزاری
تسلیم: واگذاری، گردن نهادن، تن در داده، پذیرفتن
تسلیم شدن: تن در دادن
تسهیل: آسانیدن، آسانکرد، آسان کردن
تسهیل کردن: آسانیدن
تسهیلات: یاریها، آساینده ها
تسویه: کردن یکسان، سر بسر کردن، برابری، برابر سازی
تسویه حساب: برابر کردن
تشابه:همگونی،همسانی،همانندی،همانندسازی،هم سازی،مانندگی،مانستگی
تشابهت: مانست ( هد ) 
تشبیه: مانندگی (ڀ)، همانگری، مانندسازی، مانند کردن
تشبیه کردن: مانانیدن
تشخّص: والایی، بزرگ منشی
تشخص: بزرگ منشی
تشخیص:شناسایی، پی بردن، بازشناسی، بازشناخت، باز شناختن
تشخیص دهیم: ازهمکردن
تشخیص مصلحت: بهگزینی، بهپسندی
تشخیص هویت: شناسایی
تشدد: سختگیری، سخت گیری، تندی، پرخاش
تشدید:سخت گیری،سخت کردن،سخت شدن، دشوارشدن، استوارکردن
تشریح:کالبدشناسی،کالبد شکافی،روشنگری،روشن سازی،بازشکافی
تشریح کردن: نگیزش،نگیختن، زندیدن
تشریف: پذیره، بزرگداشت، آمدن
تشریفات: ها آیین
تشریک مساعی: همیاری، همکاری
تشعشع: فروزه، تابش، پرتو افکنی، پرتو افشانی
تشعشعات: پرتوها
تشقیق: شکافتن (ڀ) ،
تشکر: سپاسمندی، سپاسگزاری، سپاس
تشکل: دیسهمندی-نهاد  
تشکیل:ساختن، پدیدآوری، پایه ریزی،برپایی،برپاساختن،برپا،سازمان دادن،
تشکیل دادن:گشایش،سازماندهی،ساختن، پدیدآوردن،پایه ریختن،برپاکردن، 
تشکیلات: سازوبرگ، سازمان
تشنج: ناآرامی، لرزه، لرزش، تنش، تکان
تشهّد: گواهی، گواه بودن
تشهد: گواهی
تشویش:نگرانی،دلواپسی،دلشوره – پروا ،کندوکوب- نا آرامی
تشویق:انگیزش-نیرودادن،فروزش،رخشند،دلگرمی،توانبخشی،شورآندن،آفرین گفتن، 
تشویق کرد: انگیزاند
تشویق کردن: نیرودادن،دلگرمی دادن، بشورآوردن، آفرین گفتن، آرزومند کردن،انگیزاندن
تشییع: همراهی، پسواری
تصاحب: دست اندازی، به چنگ آوری- ازخودکُنی
تصادف: رویداد، رخداد، پیشامد، بهم خوردن، برخورد-بیهوا
تصادفا: ناگهانی، پیشامدی-یکهو-هوایی
تصادفی: ناگهانی
تصادم: بهم کوفتن، برخورد
تصاعد: فرایازی
تصاویر: نگارهها، نشانه ها ها، پیکره
تصحیح: ویرایش، ویراستاری، درست کردن، درست
تصحیح کردن: ویراستن، درست کردن
تصدق: پیشمرگی، بلاگردان
تصدیق: گواهینامه (رانندگی)، گواهی، پروانه
تصدیق رانندگی: گواهینامه رانندگی
تصدیق کردن: راست شمردن، براست داشتن
تصرف: چنگاوری- دست برد زدن،بچنگ آوردن-
تصریح: روشن، رک وراست، بیپرده، آشکار ساختن
تصریح کرد: روشن ساخت
تصریح کردن: روشن ساختن، آشکار ساختن
تصعید: تَفسید
تصعید شدن: تَفسیده، تَفسیدن-بالارفتن-
تصعید کردن: تَفسیدن
تصغیر:کوچک کردن،کوچک شماری،کوچک بینی،خوار-کردن،پست شماردن
تصفیه: پالایش پاک
تصفیه حساب: همار پالایی
تصفیه خانه: پالایشگاه
تصفیه کردن: پالودن، پالاییدن
تصمیم: گزیرش،گزیر،رای، برآن شدن،آهنگ کردن،آهنگ
تصمیم گرفتن: گزیریدن، برآن شدن
تصنع: وانمودی، ساختگی، خودآرایی کردن
تصنیف: سروده، سرود، ترانه
تصور:گمان، پنداشت، پندار، انگاشتن، انگاشت، انگاره،انگارش، انگار
تصور شده: انگاشته، انگارده
تصور کردن:اَنگاردن،هوشیدن، گمان کردن،پنداشتن، انگاشتن
تصورات: ها انگارش
تصوف: درویشی، پشمینه پوشی
تصویب: پذیره، پذیرش، برنهادن
تصویب کردن: برنهادن
تصویر: نگاره، نگار، فرتور، سیما، رخشاره، پیکره
تصویری: نگارین
تضاد:همستاری،ناهمسانی،ناسازی،ناجوری، رویارویی،دوگانگی،پارادخش
تضامن: همبایستی
تضاهرات: نمودها، راهپیمایی
تضرّع: زاری ( ه ب )، گَرزِش
تضرع: مویه، لابه، گریه، زاری
تضعیف: ناتوان کردن، سست کردن
تضمین: در پناه، تاوان دادن، پشتیبانی، پایندانی
تضمینی: پشتیبان
تضییع: نابودی
تطابق:یکی کردن،همسنجی،همخورد،همخوانی،شناختن،تمیزکردن
تطاول: دراز دستی
تطبیق: برابرکرد، برابرسنجی
تطمیع: به آز آوردن، آزمندی
تطهیر:فرازشویِشی، شست وشو، پاکشو، برشنوم، آلوده زدایی
تظاهر:وانمود،فریب،فرانمودی،دگرفریبی،خودنمایی،پدیداری-خودنشان‌دِهی
تظاهرات: راهپیمایی، راه پیمایی
تظلّم: گَرزِش
تعادل: همتا بودن، ترازمندی، برابری، برابر شدن 
تعارف: خوشامد، خوش و بش
تعالی: والایی، برتری
تعامل: همکنش
تعاون: همیاری، همکاری، همراهی، دستیاری
تعبیر: گزارش، خواب گذاری، بازگویی
تعبیر خواب: خواب گزاری
تعجب: شگفتی، شگفتایی، شگفت زدگی، شگفت داشتن
تعجب آور: شگفتی آور شگفت انگیز
تعجیل:شتاب،شتابکردن،شتافتن،شتاب کردن
تعجیل کردن: شتافتن، شتاب کردن
تعدّد: بسیاری-زیادی-
تعداد: شماره، شمارگان، شمارش، شمار
تعداد محدودی: شمار اندکی
تعدادی: شماری، چندی
تعدد: بیشماری، بسیاری
تعدد زوجات: چند همسری، چند زنی
تعدی: ستمگری، ستم، زورگویی، دست اندازی
تعدیل: تراز، برابرسازی
تعذر: پوزشگری، پوزشخواهی
تعرض:دست درازی،درازدستی، تکش،تاخت وتاز،پرخاش،آفند
تعرفه: میزان نامه
تعریف:نیک گویی،کران نمود،شناسه،شناسایی، شناساندن،ستودن،ستایش،آگاهیدن
تعریف کردن:نیک گفتن، شناساندن، ستودن، بازگوکردن، بازگفتن
تعزیر: نکوهش، گوشمالی، کیفر
تعزیه: شیون، سوگیاد، سوگواری
تعصب:کورباوری،ستیهندگی،رگمرداری،خشک اندیشی،پیورزی،
تعطیل: فَرویش ( ه ب )، فرویش، بیکاری، بیکار، بسته، بستار
تعطیلات: کاربستگی، کارآزادی، فرویشها، آسودگی
تعطیلات تابستانی: فرویشهای تابستانی
تعطیلی: فرویش، بیکاری، بستار
تعظیم: کرنش کردن، سر فرود آوردن
تعظیم کردن: نمیدن (نماز از این واژه گرفته شده) ،
تعفن: بدبویی
تعقل: خرد، بینشوری، اندیشیدن
تعقیب: دنبال کردن، دنبال، پیگیری، پیگرد، پی گیری، پی جویی
تعلّق: بستگی ( هد ) ،
تعلق: دلبستگی، دارد، خویشی، از آنی
تعلق خاطر: وابستگی، دلبستگی
تعلم: دانشوری، آموزش
تعلیق: برکنارکردن، آویختن
تعلیل: شَوَندآوری
تعلیم: یاد دادن، آموزه، آموزش، آموزاندن، آموختن
تعلیم و تعلم: آموزش و پرورش
تعلیمات: آموزهها، آموزاک
تعمد: دیده و دانسته، آگاهانه، ازروی آگاهی 
تعمق: ژرف نگری، ژرف اندیشی، باریک بینی
تعمیر:  نوز، درست کردن، بازسازی، پارهد وزی، ساز کردن
تعمیرکننده:  آبادانکن، آبادگر
تعمیق: ژرفایش، ژرفایِش
تعهد: پیمان بستن، پیمان، پذیرش، پایبندی، به گردن گرفتن
تعهدنامه: پیمان نامه
تعویض: جبجایی، جایگزینی، جابه جایی، جابجایی
تعویض کردن: یوفانبدن 
تعویق: دیر کردن، پس افکندن
تعیین:گزینش، برگماشتن، برگزیدن، آشکار کردن، آشکار ساختن
تعیین شده: هَکانیده
تعیین کردن:هَکانیدن، گماشتن، گماردن، برگزیدن
تغذیه:خوردن،خوراندن، خوراک دادن،خوراک
تغیر: تندی، پرخاش، بداخمی
تغییر:دگرگونی،دگرش،دگرسانی، دگردیسی، دگر کردن، دگر شدن، دگر سانی
تغییر دادن: واگرداندن،گردانیدن، فروگرداندن، فراگرداندن،دگراندن، دگر کردن
تغییر شکل: دگردیسی
تغییر کرد: دگرگون شد
تغییر کردن: دگریده، دگرگون شدن، دگر شدن
تغییر یافتن: دیگر شدن
تغییرات: دگرگونیهای، دگرگونیها، دگرگونی، دگرشدگی ها
تغییراتی: دگرگونیهایی
تفاخر: نازیدن بالیدن، نازیدن، خودستایی، بالیدن
تفاهم: همدلی، هم اندیشی
تفاوت:ناسازی،ناسانی،ناهمی،ناهمگونی،ناهمسویی،ناسازگاری،ناجوری،گوناگونی،دوگانگی،دوری، دوتیرگی،دگرمانی،جدایی،
تفتیش:کاویدن،جستجو،بازرسی،بازجویی- کافت‌وکاو
تفحص: کندوکاو، جستجو، پیکاوی
تفرج: گردش
تفرجگاه: گردشگاه
تفرقه: دوگانگی، دودستگی، دو به هم زنی، جدایی انداختن، پراکندن، پراکندگی
تفریح:لشتن، گردش،شادمانی کردن، شادمانی، سرگرمی،خوشی،خوش گذرانی
تفریط: کوتاهی، کمی، کاستی
تفریق: کم کردن، کاهش، کاستن، پراکنش
تفسیر:گزاره،گزارش،گزاردن،زند،دیدگاهسفرنگ
تفصیل: گسترده، گستردگی، فزونی
تفقد: نوازش، مهرورزی، دلجویی
تفکر: شناختاری، پنداشت، اندیشیدن، اندیشه، اندیشگری
تفکر کردن: اندیشیدن
تفکیک: جداسازی، جدا کردن، ازهم گشایی-تیکه کردن-پاره سازی
تفنگچی: تفنگدار
تفنن: سرگرمی، خوش گذرانی
تفهیم: یاد دادن، آگاه کردن
تفوق: مهتری، برتری، بالاتری
تفویض: واگذاری، واگذار کردن، سپردن
تق تق: آوازها
تقابل: برهمکنش
تقارب: همگرایی، نزدیکی
تقاص: کیفر، سزا، تاوان
تقاضا: درخواست، خواهش
تقاضا کردن: وَژولیدن ( ه ب )فَژولیدن( ه ب )اَوژولیدن
تقاضا نمودن: اَفژولیدن ( ه ب ) ،
تقاضاکننده: وَژولنده ( ه ب ) ،
تقاضای: درخواست
تقاضای تجدید نظر: فرجام خواهی
تقاطع: چهار راه، برشگاه، برخورد- بُرِش
تقاعد: گوشه نشینی، بازنشستگی
تقبل: گرفتن به گردن، پذیرفتن
تقبل کردن: پذیرفتن، پذیرا شدن
تقبیح: زشت انگاری
تقدس: ورجاوندی، اشویی
تقدم: پیشینگی، پیشگامی، پیشتازی، پیش افتادن
تقدم و تاخیر: پیشی و پسی
تقدم و تأخر: پیشی و پسی
تقدیر: سرنوشت، ستودن، سپاس، ارجگذاری، ارج نهی
تقدیر زمانه: سرنوشت
تقدیر یا قسمت: سرنوشت
تقدیرنامه: سپاسنامه، سپاس نامه
تقدیس: فرنامیشی، ستودن، ستایش
تقدیم: شادیانه، ره آورد، پیشکش، بخشش
تقدیم کردن: پیش کش کردن
تقرب: نزدیکیها، نزدیکی، فرامندی، آشنایی
تقریب: نزدیکی، نزدیکسازی، نزدیک کردن
تقریبا:نزدیکی،نزدیک به،کمابیش،کما بیش،کم وبیش،پیرامون ِ
تقریبی: کمابیشی، کمابیش، کم و بیش
تقسیط: پرداخت بندی
تقسیم: بخشش -پاره پاره کردن، بخشش-بخش کردن، بخش
تقسیم کردن: بخشیدن، بخش کردن
تقصان: کاستی
تقصیر: لغزش، کوتاهی، سستی
تقطیر: چکیده، چکاندن
تقلا: کوشیدن، کوشش، دست و پازدن، پویه
تقلب: نیرنگ، نادرستی، دغلی، دغلکاری
تقلبی: ساختگی
تقلی: کوشیدن، کوشش، دست و پازدن
تقلید: هماننده سازی، دنباله روی، پیروی کورکورانه، پیروی
تقلید کردن: والوچانیدن
تقلیل: کم کردن، کاهش، کاستن
تقلیل دادن: کاستن
تقوا: پرهیزگاری، پرهیزکاری، پرهیز، پارسایی
تقویت:نیرودهی،نیرومندسازی،نیروبخشی،توانبخشی،تواندهی
تقویم:گاهنامه،گاهشمار،سالنما،سالنامه،سالشمار،روزشمار،ارزیابی
تقید: پابستگی
تقیه: دین پوشی
تقیید: پابستگی
تکمیل: بفرجام رساندن
تکاثر: انباشت
تکامل: فرگشت، رسایی، پختگی، بیکم و کاستی
تکبر:فیسش،خودستایی،خود بزرگ بینی،بزرگینمایی،برتنی،بادسری
تکتیک: شگرد
تکثیر: بسیار کردن، افزونی-افزایش-افزونش
تکدر: دلگرانی، دلتنگی، آزردگی
تکدی: گدایی، دریوزگی
تکذیب:نادرست شمردن، رد کردن، دروغ شماردن، دروغ انگاشتن-کژخوانی
تکذیب کردن: دروغ شمردن، بِستاوه شدن کژخوانی
تکرار:دوباره،چندباره،واگویی،چندبارگی،بسامد،بازآورد،بازکرد
تکرار کردن:واگردانی، واگردانیدن، چندبارگی کردن، بازگردانیدن
تکرار مطلب: بازگفت
تکرارعمل: باز کرد-واکرد
تکراری: چندباره
تکریم:بُرزِش -گرامی، بزرگداشت، ارجمندشمردن
تکفل: سرپرستی، بگردن گرفتن
تکلف: آلایش
تکلم: گفتگو، سخنوری، سخنگویی
تکلیف: کار، خویشتن کاری، بگردن نهادن، بایسته
تکمیل: به پایان رساندن، بفرجام رساندن
تکمیل کردن: بفرجام رساندن
تکمیلی: بفرجام رسانیده
تکنولوژی: فنآوری، ساخت آوری-شگرد
تکنیک: شگرد
تکوین: هستایش، فرگشت، بوددهی
تکیه:لم دادن، پشت گرمی،پشت داشتن، پشت دادن، پشت
تکیه داشتن: پشت داشتن، پشت دادن
تکیه کردن: پشت داشتن، پشت دادن
تکیه کلام: سخن یار
تل: تپه، پشته
تلالوء: درخشندگی، درخشش
تلاش: کوشش
تلاشی: فروپاشی
تلاطم: شورش، خروشیدن، آشفتگی
تلافی: توزِش-واکنش، سزا دادن، تاوان، باز-نهش
تلالو: درخشندگی، درخشش
تلاوت: خواندن
تلخیص: کوتاه کردن، ژاوش
تلسکوب: سپهربین
تلسکوپ: فرابین
تلف: نیست، نفله، تباه
تلف کردن: هدر دادن، تباه کردن، از دست دادن
تلفظ: واگویی، واگویش، واگفت، گویش، بزبان آوردن، بازگویی
تلفظ کردن: واگفتن
تلفن: دورگو، دورآو
تلفن زدن: زنگ زدن
تلفیق: همبندی، بهم پیوند دادن، آمیزه
تلفیقی: همبندی، آمیزهای
تلقی: دریافتن، برداشت، برخورد، انگاشته-نگرانیدن- نام‌بَر شدن
تلقیح کردن: گُشن کردن
تلقین: وادار نمودن، دردهان نهادن
تلکس: دورنویس
تلگراف: دور نگار
تلمبه: بادکار
تلمذ: شاگردی کردن، دانشجویی، دانش آموزی، دانش آموختن
تلمذ کردن: دانش آموزی کردن، دانش آموختن
تله پاتی: دورباهمی
تلون: رنگارنگی
تلون مزاج: دمدمی بودن
تلویح: سربسته گفتن
تلویحا: نهانی، سربسته، درپرده
تلویحاً: سربسته
تلویزیون: سیما، دورنما، جامِ جَم
تم: مایه، زمینه، جستار
تماس:سُهِش،مالش،سودن،ساییدن،سالش،دست زدن،پیوند،پساویدن،پساو،پرماس،برخورد
تماس گرفتن: زنگ زدن، پرماسیدن
تماشا: نگریستن، نگاه کردن، دیدن
تمام:هام-همه، هماد،فرجام، پایان، بسنده،آزگار
تمامٌا: یکسره
تمام امور: همه کارها
تمام شدن: پایان یافتن
تمام شده: پایانیده، پایان یافته
تمام کردن: به انجام رساندن
تماما: یکسره، همه، همگی، سراس ر
تماماً: به همهای، به همه
تمامی:همه، همگی
تمامیت ارضی: یکپارچگی کشوری
تمایز: دگردیسی
تمایل: گرایستگی -گرایش، دلبستگی، خواهانی
تمایل مشترک: هم کامکی
تمایلات: گرایش ها
تمبر: پیکه
تمبرهندی: خرمای هندی
تمتع: بهره بردن، برخورداری
تمثال: نگاره، فرتور، تندیس، پیکر
تمجید: نکوداشت، ستایش، بزرگداشت، ارج گذاری
تمجید کردن: نکوداشتن
تمخ: فرجام، سوگواری، سرانجام
تمدد: کشیدگی، درازکشیدن، دراز شدن
تمدد اعصاب: آرامش روانی، آرامش روان
تمدن:فرهنگ،شهریگری،شهرنشینی،شهرگرایی،شهرگانی،شهرآیین، پیشینه
تمدید: کش دادن، زمان دادن، دراز کردن
تمرّد کردن: نافرمانی کردن، گردنی کردن
تمرد: نافرمانی، گردن کشی، سرکشی، سرپیچی
تمرکز: یکجایی
تمرین:وینارش،ورزش،ورز،نرمش،دوباره کاری،پیگیری،بوزش،آمادگی-واکاری
تمساح: سوسمار
تمسخر: ریشخند، دست انداختن
تمسک: دستاویز
تمکن: سرمایه، دارایی، توانمندی
تمکین: هَنگ، گردن نهادن، سرفرو آوردن
تملق: چرب زبانی، چاپلوسی
تملک: بدست آوردن، بچنگ آوردن، ازانیدن، از آن خود کردن
تمنا:درخواست، خواهش، به آرزو خواستن، برای، بدنبال، آرزو کردن
تمنا کردن: فاریدن (ف تاجیکی)،خواهش کردن
تمنا میکنم: خواهش میکنم
تمنی: درخواست، خواهش، آرزومندی، آرزو کردن
تمول: دارا شدن، توانگری
تمیز: پاکیزه بودن، پاکیزه، پاک
تمیز دادن: بازشناختن
تمییز: نیماد، شناختن
تنازع: کشمکش، ستیزه کردن
تناسب: هماهنگی، فراخور، برازندگی
تناسل: زایش، زادن، زادآوری
تناسلی: زادآور
تنافر: ناسازگاری
تناقض: ناسازی، دوگانگی، دوجوری
تناوب: گاه به گاه
تنبیه: گوشمالی، کیفر،سزا،توزش، پادافره،آگاه کردن
تندرا: سرددشت
تنزل: فرودی-کاهش،فرودآیی،پسرفت، پایینآمدن پایین‌رَوی
تنزل دادن:کم کردن، کاهش دادن، کاستن، فروکاستن،پایین آوردن
تنزیل: سود
طنبور: تنبور
تنطیم: ساماندهی
تنظیف: پاک کردن
تنظیم:هماهنگی،ساماندهی،سامان دادن،چیدمان،به رشته کشیدن،آراستن
تنفر: کینه، دلزدگی، بیزاری، بد آمدن
تنفس:دم زدن،هو، دمیدن، دمش،دم وبازدم، دم وبازدم، دم زدن،آهیدن
تنفیذ: انجام دادن، استوار کردن
تنقل: شب چره
تنقیص: کاهانیدن ( هد ) ،
تنقیض: کاهیدن (ڀ) ،
تنقیه: لاروبی، شکم روبی، روده شویی، روده شو، چاه روبی
تنگ نفس: تنگ دمی
تنوع: گوناگونی، جور وا جوری
تنوین: دو زبَر
توجه: نگاه کردن
تورم:پندیدگی-بادشدن-بادکردن
توّاب: بازپذیر
تواب: بازپذیر ( هد ) ،
توابع: ها فرمانبران، پیروان، بخش
تواتر: پیاپی، پی در پی، پشت سرهم، بسامد
توارث: همریگی
تواریخ:تاریکیها- کارنامهها، روزمهان
توازن: هم وزنی، هم سنگی
تواضع: فروتنی
توافق: همداستانی، هماوایی، سازگاری، سازش، پسند
توالت: دستشویی، دست به آب، آبخانه
توام: همزاد، همراه، همپا، باهم
توأم با شک و تردید: گمانآمیغ-گماندار
توبه: پشیمانی، بازگشت
توبیخ:نکوهش، سرکوفت،سرزنش
توجه:پروا-نگریستن،نگرش،نگر،نگاه،رویکرد،روی آوری،دید،دریافت،پرداختن،آگاهی
توجه کردن: نگریستن، درنگریستن، تیمار، پروا داشتن، پرداختن به
توجه نمودن: نگریستن، پروا داشتن
توجهات: ها نگرش
توجیه: روشنگری، رَوایش، درست انگاری
توحش: ددواری، ددمنشی، ددگری، جانورگونگی، جانورخویی، جانورانه
توحید: یگانه پرستی، یگانگی، یکتاپرستی
توخالی: کاواک
تودیع: پدرود، بدرود
تور: گشت، گردش، دوره گردی
تورم: آماهیدن، آماسیدن، آماس
تورم کردن: آماسیدن
تورنادو: پیچند
توریست: گردشگر
توریسم: گشتگری، گردشگری، جهانگردی
توزیع: وابخشیدن، پراکنده ساختن، پخشایش، پخش کردن، پخش
توست: برشتوک، برشته
توسط: میانگی، میانجیگری، میانجی، بهدست، به وسیله، به دست، از پهلوی
توسعه: گسترش، فراخی، پیشرفت، پهناوری، افزایش
توسل: دست بدامن شدن
توشیح: دستینه نهادن
توصیف: ستودن، ستایش
توصیه: سفارش، سپارش، رهنمود، پیشنهاد، پند، اندرز
توضیح:نگیزِش،فرانمون،فرانمود،روشنگری ،روشن سازی، بازنمود،بازگویی، آشکارنمایی، آشکارسازی-
توضیح المسایل: روشنگرنامه
توضیح این که: روشن آن که، روشن این که
توضیح آن که: روشن آن که، روشن این که
توضیح داد: بازنمود
توضیح دادن:نگیختن،زندیدن، روشنگری کردن،برنگیختن، بازنمودن
توطئه: نیرنگ، ساخت وپاخت، زمینه سازی، زد و بند
توفیر: ناهمسانی، ناجوری
توفیق: کامیابی، پیشرفت، پیروزی، بهروزی 
توقع: خواهش، خواسته، چشمداشت، چشم داشت، امید و خواهش، امید
توقف: مانِش-درنگ، پاییدن، بازایستادن، ایستادن، ایست
توقیع: دستینه ( ه ب ) ،
توقیف: دستگیری، بازداشت
توکّل: پشتیداشتن ( هد ) ،
توکل:پشتیداشتن(هد)خداسپاری،خداباوری،پشتگرمی، امیدواری،امید
توکل به خدا: چشم به ایزد داریم، به امید خدا
تولد: زایش، زاده شدن، زادمان، زادروز
تولدت مبارک: زادروزت خجسته باد
تولیت: سرپرستی، سامانگری
تولید:زایش-فرآوری،فراورده،ساخت،زایوری،زایاندن،زاستن، پدیدآوردن،بارآوری
تولید کردن: زاستن- آفریدن
تولید مثل: زادوری، زادآوری
تولیدگر: سازنده، زایور
تومان: دریک
تومور: توده
توموگرافی: برش نگاری
تونل: شکافه، دالانه، دالان
توهم: گمان، پنداشت، پندار
توهین: ناسزا، دشنام دادن، دشنام، خوار داشتن، بد زبانی، بد دهانی
تهاتر: پایاپای
تهاجم: تکاوری، تاخت وتاز
تهدید: هراساندن، ترسانیدن، ترساندن
تهدید کردن: پَدِست بستن
تهمت: دروغ بستن، برچسب، بدنامی، بد نام کردن، انگ
تهنیت: فرخنده باد، شادباش
تهور: نترسی، بیپروایی، بیباکی
تهوع: بالا آوردن
تهویه: هوایش، هوارسانی
تهیه:فرآوری،فراهم، ساخته،ساختن،بسیجیدن، بسیج،آمایش، آماده کردن، آماده
تهیه کرد: آماده کرد
تهیه کردن: فراهمیدن، فراهم کردن، آماده کردن
تهیه کننده: پشتیبان، آماینده
تهیه و تدارک: فراهمآوری
تهییج: به شورآوری، برانگیختن
تیاتر: تماشاخانه
تیپ: چهرمان
تیپولوژی: گونه شناسی
تیتر: نهنده، سرواژه، سرنامه، سرگفتار
تیراژ: شمار ( ه ف )، شمارگان
تیروئید: سپردیس ( ه ف ) ،
تیلا: نمونه، گونه
تیم: گروه، دسته
تین کلاینت: رایانک
تیوری: نگره، دیدمان
تیوریک: دیدمانیک
تئاتر: تماشاخانه
تئوری: نگره، دیدمان، دیدگاه دانشورانه، دیدگاه
تئوریک: دیدمانیک
تئولوژی: دین شناسی  
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
2 سال قبل

سلام کار بسیار قشنگیست اگه ممکنه یه اپلیکیشنبرای این فرهنگ آماده کنید  باسپاس

بهزاد کاویانی
بهزاد کاویانی
3 سال قبل

با درود بر جناب راوید عزیز

مطلب ارزنده ای جهت افزایش آگاهی نسبت به زبان شیرین پارسی بود

ولی میخواستم این سوال رو بپرسم که از نظر شما واژگان قرمز رنگ تماما ریشه ایرانی دارند؟

ابوالقاسم خالقی زاده
ابوالقاسم خالقی زاده
3 سال قبل

با درود و سپاس فراوان

کار بسیار ارزشمندی انجام دادید و تلاش زیادی به خرج دادید. 

در بخش اول متاسفانه، ادامه حرف آ و حروف ا، ب، پ و ت بارگذای نشدند. اگر امکان دارد بقیه این واژه ها را نیز بارگذاری فرمایید. 

با تشکر

خالقی زاده



6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x