Skip to main content

بایگانی ماهانه ارگ ایران همراه تعداد نوشته ها

هفت نوشته تازه ارگ ایران

چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام ،   از کتب و متون قدیمی یا ادبیات شفاهی غنی سرزمین پاک ما ایران، می توان داستان های کوتاه یا رمانی نوشت. در بعضی از کتب تاریخی یا متون محلی از حوادثی یاد می شود، که خواندن آن باعث نوعی غرور می شود، نمونه اش حوادثی که بر چوپانی مازندرانی در زمان خوارزمشاهیان اتفاق افتاد و شبیه اتفاقی است،  که برای «فیدی پیدس» در یونان افتاد و…
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
گردآوری و نوشته جهانگیر دانای علمی
       از کتب و متون قدیمی یا ادبیات شفاهی غنی سرزمین پاک ما ایران، می توان داستان های کوتاه یا رمانی نوشت. در بعضی از کتب تاریخی یا متون محلی از حوادثی یاد می شود، که خواندن آن باعث نوعی غرور می شود، نمونه اش حوادثی که بر چوپانی مازندرانی در زمان خوارزمشاهیان اتفاق افتاد و شبیه اتفاقی است،  که برای «فیدی پیدس» در یونان افتاد و…
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
      به هر روی داستانی با مضمون فوق به همراه اتفاق تاریخی آن نوشته می شود.
      این داستان بخشی از داستان های کوتاه کتاب "یار، دار، اسرار" است،  که در سال ۱۳۹۰ توسط انتشارات کلار به چاپ رسید. هم چنین موضوع تاریخی آن درکتاب "آذرنگ (رویداد هایی از سرزمین گیلان و مازندران) "توسط انتشارات آرون در سال های پیش چاپ و انتظار نگارنده در این بود، که جامعه ورزشی مازندران مخصوصاً دو میدانی، روزی را به یاد این چوپان مازندرانی برگزار می کردند و….
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
عکس عباس (جهانگیر) دانای علمی،  عکس شماره ۸۷۵۱.
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
دونده ای با لله وا
لله وا lalevâ  =  نوعی نی چوپانی
      او هم چنان از صخره های سخت و با شکوه بالا رفت و پس از آن راه سراشیبی کوه را در پیش گرفت. شدت ضربان قلب او هر لحظه بیش تر می شد. عرق از سرو رویش می ریخت، در چند صد متری خود جوی آبی را دید با چشمانی پر از حسرت و با لبانی که از شدت تشنگی رو به سفیدی می زد از آن بالا به جوی آب نگریست. ناگهان به خودش نهیب زد: باید بدود؛ زیرا سپاهیان سلطان شاه خوارزمی در معبری منتظر ورود سربازان طبرستانی بودند، تا با حمله ای غافلگیرانه، تمام سربازان را به قتل برسانند.
      یاد آوری و تجسم قتل و غارت سپاهیان خوارزمشاه به رهبری موید آیبه، وجودش را از خشم لبریز کرده و آن هم عاملی شده بود تا هر لحظه گام هایش را سریع ترحرکت دهد. او از واقعه کشتار مردم زادگاهش به طور تصادفی آگاه شده بود.
      ماجرا از آن قرار بود، هنگامی که وی داشت در دل کوهستان برای گوسفندان و بزهایش آهنگ گوسفند دوخوان را با لله وایش می نواخت.
  ــ  آهنگ گوسفند دوخوان = گوشه ای در مایه دشتی  در دستگاه شور،  در نماهنگ پائین همین صفحه.
      ناگهان متّوجه گردید که یکی از بره هایش از گله جدا شد. او به شتاب به دنبال بره دوید تا آن را به گله باز گرداند؛ اما بره هم چنان می دوید تا این که پس از طی مسیری در گردونه کوه ناپدید شد، بدون درنگ خود را به آن جا رسانید.
      باز متوجه شد از پشت تخته سنگ ها سر و صدای عده زیادی به گوش می رسد. با احتیاط پشت یکی از سنگ ها مخفی شد. عده زیادی سرباز را دید که در نزدیکی معبری از کوه در کمین نشسته بودند و چند نفر از سربازها هم به دنبال بره که مظلومانه بع بع می کشید می دویدند و قاه قاه می خندیدند، در حالی که در دست هر یک از آن ها خنجری تیز قرار داشت.
      به صورت سینه خیز خود را به نزدیکی تخته سنگ دیگر رسانید، تمام حواسش را متمرکز کرد تا بداند که آن ها کیستند و در آن نقطه از کوه برای چه کاری آمده اند.
      چند نفر با هم داشتند صحبت می کردند. یکی از آن ها که نوع لباس و سرو وضعش نشان می داد، مقامش بالاتر از دیگران است گفت:  شما باید هوش و حواستان را کاملا جمع کنید و نگذارید که پرنده یا چرنده ای به این مکان نزدیک شود؛ زیرا این موفقیت برای ما بسیار مهم است و به هیچ وجه نباید این مکان به آسانی شناسایی شود تا آن گاه که علاالدوله حسن باوندی با سربازانش به این منطقه برسند.
      در آن وقت است که دیگر انتهای کار او و مردم طبرستان فرا می رسد. زیرا ما با یورشی غافلگیرانه او و تمام سپاهیانش را به قتل خواهیم رساند، و نمی گذاریم که حتا یک نفر زنده بماند. فقط بدانید که برنامه ریزی درست ضامن پیروزی ما خواهدبود؛ زیرا یک سهل انگاری یا یک اشتباه کوچک عاملی خواهد شد تا هر چه را که تا کنون رشته ایم پنبه شود.
      همان طوری که خودتان حضور داشتید دیدید که برادرم موید آیبه سردار بزرگ جلال الدین محمود سلطان شاه چگونه با اجرای طرح جنگی به موقع توانست با حمله ای غافلگیرانه تمیشه را با خاک یکسان کند.» چوپان از شنیدن آن حرف سردار، ناگهان احساس کرد که انگار خون در رگهایش منجمد و سرش به دوران افتاده است؛ اما با وجود این حواسش را بیش تر جمع کرد تا گفتگوی آن ها را بهتر بشنود.
      یکی از آن جمع در جواب فرد گوینده گفت: «فرمانده قوشتم چرا از حمله به ساری نمی گویید که به یک دستور، چهار هزار نفر را قتل عام کردیم و تمام خانه ها، کتابخانه ها و مساجد را به آتش کشیدیم. یکی از جاسوسان ما خبری آورد که حاکم تبرستان علاالدوله حسن، وقتی رشادت سربازان غیور ما را شنید پا به فرار گذاشت و با سپاهیانش به سوی شارمام فرار کرد. به نظر فرمانده قوشتم بزرگ، او تا چه مدت می تواند به این وضع ادامه دهد؟»
      چوپان با تمام وجودش حواسش را متوجه گفتگوی آن ها کرده بود، در حالی که با قلبی آکنده از درد و رنج و مصیبت، بی صدا می گریست. شخصی که فرمانده آن ها محسوب می شد گفت: «سرداران و سربازان من بدانید، برای همین موضوع بود که برادر بزرگوارم موید آیبه فرماندهی چنین ماموریت مهمی را به من داد تا در این مکان به کمین بنیشینم و هنگامی که علا الدوله حسن از شارمام به این سوی می آید، با یورش طوفانی خود ناگهان براو بتازیم و همه را به قتل برسانیم. این را بدانید، کلید فتح تبرستان در این پیروزی است و پس از آن خواهیم توانست منطقه رویان را به آسانی تصرف گردانیم.»
      چوپان وقتی این کلمات و گفتگوها را  شنید چنان خشمگین شد که در همان هنگام خواست با چوبدستی چوپانی اش به سوی آن ها یورش برده و ضربه ای سنگین بر سر فرمانده شان بکوبد؛ اما ناگهان فکری به خاطرش خطور کرد با خود گفت: «باید علاالدوله و سربازان او را از این واقعه آگاه سازم؛ اما فاصله شارمام تا این جا بسیار طولانی است، چگونه می توانم خودم را به آن ها برسانم؟ آیا این مسیر طولانی را می توانم بدوم؟ شاید در طول مسیر سربازان دیگری هم باشند که به محض دیدنم، مرا دستگیرکنند؛ اما چگونه می توان این مسیر صعب العبورکوهستانی را دوید؟ باید بدوم سال ها قهرمان دوندگی در ولایتم بوده ام حاصل آن همه تلاش و کوشش و تمریناتی که در شب و روز انجام داده ام برای چنین روزی بدرد می خورد.»
      او آهسته آهسته بدون آن که توجه کسی را به خود جلب کند از آن جا دور شد و به شتاب راه شارمام را در پیش گرفت. از پستی و بلندی های کوه گذشت، قلبش داشت از جا کنده می شد، ولی او همان طور می دوید. صحنه کشتار مردم ساری و تمیشه و افراد فامیل و دوست و آشنا و کودکان بیگناه را پیش خود مجسم می کرد و می دوید. گاهی اوقات سنگی به پایش گیر می کرد، و ناگاه بر زمین فرو می غلطید. ولی او بدون توجه به دست و پای زخمی شده خود به دویدن ادامه  می داد، دهانش خشک شده بود.
      گاهی شوری اشک دیدگانش را مزه مزه می کرد، زمان از دستش خارج شده بود. برای او روز یا غروب یا شب دیگر مفهوم خود را از دست داده بود. چشم هایش بی فروغ و پاهایش سنگین شده بود؛ اما او همچنان می دوید پژواک صدای بع بع بره هراسان را در گوش خود احساس می کرد.
      تصویری از سربازان خنجر به دست در ذهنش مجسم شد، سربازی خنجر تیز را بر گلوی بره نهاد، ناگهان به جای بره تصویر کودکی را دید که سربازی داشت سر آن کودک را گوش تا گوش می برید. از سینه آهی کشید و هم چنان به دویدن ادامه داد با دستش لله وا را آهسته آهسته فشرد صدای آن را در گوشش احساس می کرد، به نزدیکی شارمام رسید. عده ای از سربازان را دید که به سویش می آمدند. پیش خود زمزمه کرد: خدای من نکند دشمنان ناگهان بر علاالدوله حسن تاخته و او و سربازان شجاع مازندرانی را از دم تیغ گذرانده باشند.
      سربازان نزدیک تر شدند از لباس آن ها فهمید که سپاهیان طبرستانی هستند. چشمانش تیره و تار شده بود، همهمه سربازان را می شنید، در آن حالت بی رمقی ناگهان دید که شخصی با اسب سفیدش به سوی او آمد، او را شناخت علالدوله حسن بود، با خستگی گامی دیگر پیش رفت و با آخرین رمق  فریاد بر آورد که: «دشمن در پشت آن کوه در کمین نشسته است تا شما را غافلگیر کند…. و دیگر بیش از آن نتوانست صحبتی کند ناگاه حس کرد که پاهایش دیگر تحمل تنه اش را ندارد، برزمین فرو غلطید، دیگر همه جا را تیره و تار می دید. »
      علاالدوله خود را به سرعت به بالای سر چوپان رسانید. چوپان دیگر نای و توانی در بدنش نمانده بود دهانش تکان می خورد اما صدای از آن خارج نمی شد. در آخرین دم حیات خویش، درختان سرو را به جای سربازان می دید نفس هایش به شماره افتاده بود. لله وایش را که آخرین مونس و همدمش بود به علاالدوله حسن داد و آن گاه چشم هایش بر آسمان نیلگون ثابت ماند.
      علاالدوله صورتش را به صورت عرق کرده چوپان چسبانید و رو به سپاهیانش کرد و گفت: «حد گریختن تا همین جا بود، بعد از این  تمام کارها را باید با مردانگی و شجاعت و دلیری راست گردانیم. ای سپاهیان بدانیدغیرت و حمیت این بزرگ مرد، جای هیچ گونه پرسش و پاسخ را برایمان باقی نگذاشت. حالا ما به نیروی تدبیر و وطن دوستی، دشمن غدار را منهزم و نابود خواهیم کرد، ما تا آخرین قطره خون خود از خاک و ناموس خود دفاع خواهیم کرد. »
      گفتار علاالدوله و جسد بی جان چوپان باعث شده بود که انقلابی در درون تک تک سربازان به وجود آید، آن ها همه با هم هم قسم شده بودند تا سربازان دشمن را تا به خراسان به عقب نشینی وا دارند. علاالدوله سربازان را به چندین دسته تقسیم کرد و سپس تعلیمات و تاکتیک جنگی را به روشنی برای هر گروه بیان کرد.
      سربازان قوشتم آسوده و فارغ از اتفاقی که در انتظار آن ها بود توصیه های او را مورد توجه قرار نداده و مست از پیروزی های به دست آمده در حال استراحت بودند وعده کمی سرباز، نگهبانی از آن مناطق را به عهده گرفته بودند. در هنگام شب ناگهان مردان تبرستانی به واسطه آشنایی به مکان سوق الجیشی منطقه و کوه که برای آن ها به مثابه زمین همواری بود، ناگهان بر سربازان قوشتم شبیخون زدند.
      صدای طبل و سنج و فریاد های غیورانه و پراز خشم سربازان تبرستانی باعث شده بود تا قوه ابتکار از دست سپاهیان قوشتم خراج شود و ناامیدانه هر یک به سویی می گریختند. لجام گسیختگی آن ها باعث شد تا در آن شب قیرگون همه کشته شدند و فقط قوشتم با دو نفر از سرداران نزدیکش توانست خود را به سختی از آن مهلکه نجان دهد و خود را به نزد برادرش موید آیبه و جلاالدین محمود سلطان شاه برساند و حکایت شکست وحشتناک خود را بازگوید.
      سلطان شاه و و موید آیبه پس از آگاهی از سرنوشت سپاهیان، به سرعت برای فرار آماده شدند؛ زیرا بر این باور رسیده بودند: در جایی که مردمانش زهره ای هم چون شیر دارند، دیگر مقاومت سودی نخواهد داشت، به همین مناسبت با عده قلیلی که برایشان باقی مانده بود، عقب نشینی کردند، و سربازان غیور مازندرانی طبق قول و عهدی که با هم بسته بودند به خاطر دونده ای که مرگ را بر ذلت ترجیح داده بود دشمنان را تا منطقه خراسان به عقب نشینی وادار کردند و….
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
چکیده مطلب تاریخی
       در زمان خوارزمشاهیان در سال ۵۶۷ ھ- ق حمله ای توسط جلال الدین محمود سلطان شاه، پسرکوچک ایل ارسلان خوارزمشاهی به تبرستان انجام شد که سردار او مؤید آیبه تا ساری را تصرف کرد که به دنبال آن چندین هزار نفر در آن حمله کشته شدند. موید آیبه قصد حمله ناگهانی و غافلگیرانه به سوی علاءالدوله حسن باوندی را داشت، که در کوهستان آن اطراف،  چوپانی متوجه موضوع شد.
      بنابراین گله خود را واگذاشت و شروع به دویدن کرد تا قصد موید آیبه را به اطلاع اصفهبد حسن برساند. او پس از رسیدن به وی، پس از گفتن چند کلمه، اصفهبد و سپاهیانش را از قصد دشمن آگاه وخود جان را به جهان آفرین تسلیم کرد.
      هدف از نوشتن این موضوع آن بود تا آزادگی و روح انسان دوستی چوپانی را عنوان و مقایسه ای بین او و مرد آتنی در واقعه ماراتون را بیان کنیم.
      در یونان باستان فردی به نام «فیدی پیدس» مسافت ماراتن تا آتن را دوید و خبر پیروزی سپاه  یونان بر ایرانیان را به مردم آتن بازگو کرد، که در همان دم به علت تلاش زیاد جانش را از دست داد.
مقایسه صورت گرفته این است که:
      مرد آتنی پیام آور شادی بود و هیچ دشمنی در مسیر او نبود و او دل نگران یا وحشتی از دیدن کسی نداشت و آزادنه بدون بیم و ترس دوید؛ اما چوپان کُرد پس از دیدن سپاه دشمن، لحظه ای درنگ نکرد و در کوهستان صعب العبور مازندران یا تبرستان قدیم که سخت تر و مشکل تر از مناطق یونان بود بی باکانه دوید که پس از رسیدن به سپاهیان مازندران جز چند کلمه نتوانست سخنی بگوید و جانش را از دست.
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
دیدگاه نویسنده
      کشور ما ایران از گذشته های دور، جایگاه باشکوهی از ابعاد گوناگون در تاریخ جهان داشته است که در پی آن مطالب بسیاری، توسط تاریخ نویسان یا سفرنامه نویسان در مورد آداب و فرهنگ و جنگاوری و غیره این سرزمین نوشته شده است. متأسفانه بیشتر ایده ها و نظرها که باره ی مردم ما در این چند دهه نوشته شده ترجمان مطالب بیگانگان است که با شاخ و برگ بسیار به نگارش در آمده است.
      اما اگر به نوشته های و متون کهن که توسط  خود نویسندگان ایران زمین نوشته شده و یا محققین ایرانی که مطالبی را با منابع و بعضی از متون تاریخی به رشته تحریر درآورده اند، نظری واقع بینانه افکنده شود، به مواردی برمی خوریم که دانستن آن باعث افتخار خواهد شد که از آن وقایع می توان نمایشنامه ها، داستان ها و فیلمنامه های باشکوهی ساخت که انجام چنین کارهایی باعث اعتلای فرهنگ و رشد فکری مردم ما خواهد شد.
      یکی از موضوعاتی که در تاریخ مازندران در قرن ششم آورده شده است، فداکاری یکی از چوپان های این مرزو بوم است.
      او برای این که مردم منطقه خود را از دست دشمن خونریز نجات دهد، مسافت طولانی را دوید و پس از گفتن حادثه در پیش رو، جانش را از دست داد که در خصوص آن واقعه در کتب و مجلاتی که در این زمان به چاپ می رسد هیچ از آن یا مواردی شبیه آن، یاد نشده است؛ اما برعکس آن موضوع، از مردی نام برده می شود که در جنگ «ماراتون» یا «ماراتن» پس از پیروزی آتنی ها بر ایرانیان، خبر پیروزی سپاه آتن را به مردم آتن رساند و در دم جان سپرد.
       به هر روی برای بررسی بهتر لازم است ابتدا دربارۀ ماراتون، مطالبی آورده شود تا مقایسه ای بین آن مرد یونانی و مرد آزاده ی مازندرانی صورت گیرد.
      به نوشته هرودوت:  آتنی ها (۱) پس از این که آگاه گردیدند که پارسی ها به ماراتن رسیدند بدانجا شتافتند.
      پارسی ها از عده قلیل آن ها به حیرت زده شدند، زیرا بی سواره نظام و عده کم شروع به حمله کرده بودند که در آن جنگ سپاهیان بسیاری از ایرانیان در برابر یونانی ها شکست یافتند و متواری شدند.
      کنت دوگوبینو در کتاب تاریخ پارسی ها در باره ی دشت ماراتن نوشته است: خلیج ماراتن دریای باریکی است که به طرف جنوب امتداد یافته و دماغه ای از طرف شمال به درون خلیج مزیور دویده و در مقابل آن دشتی است به طول نه (۹) کیلومتر و به عرض دو کیلومتر در اطراف این خلیج از هر طرف باتلاق هایی است و باتلاق های شمال عمیق می باشد.
      ساحل خلیج از ماسه پوشیده و از این جهت زمین سخت و محکم، ولی باریک است، چه به فاصله کمی از دریا باتلاق ها شروع می شود، در طرف غرب تپه هایی است از سنگ که سپاه یونان آن را اشغال کرده بود. در باره ی سپاهیان ایران، کرنیلوس نپوس، عده پیاده نظام را دویست هزار و سواره نظام را ده هزار نفر نوشته است.
      «ژوستن» عده نفرات ایرانیان را ششصد هزار نفر دانسته که قبول این همه نفرات با ذکر ششصد کشتی که ایرانیان فقط برای سوار شدن سپاهیان خود استفاده کردند، دور از باور می باشد. هم چنین اغراق هایی که نویسندگان و مورخین دربارۀ آن جنگ نوشته اند واقعاً جای بسی تأمل است، چنان که نوشته اند: ششصد هزار نفر از ایرانیان، فقط توانستند ۱۹۲ نفر از یونانی ها را بکشند! و غیره….
      عده ای از نویسندگان در این چند دهه، آن نوشته ها را که با بعضی از معیارها، هم خوانی ندارد را با دیده شک و تردید می نگرند.
      بررسی عقب نشینی  ایرانی ها در آن زمان نه شکست آن ها از حوصله این نوشتار خارج است که در کتاب ایران باستان پیرنیا به بعضی از نکات به درستی پاسخ لازم داده شده است ( پیرنیا، جلد اول: ۶۷۶).
      به هر روی نوشته اند که:  بعد از شکست ایرانیان، مردی تا آتن را دوید تا پیروزی آتنی ها را به گوش مردم برساند.
      «ویل دورانت» در آن باره نوشته است: « فیدی پیدس» phedippides   فاصله «آتن» و «اسپارت» را طی دو روز با دو پیمود و سپس به بهای جان خود مژده پیروزی یونانیان در جنگ ماراتون marathon  که تا آتن  24 مایل [۳۹کیلومتر] فاصله داشت در حال دو به آتنیان رسانید» (تاریخ تمدن،  1380 ، ج دوم: ۲۳۷).
       بعد از آن واقعه و به یاد آن مرد، مسابقات قهرمانی دو ماراتون را  که چهل و دو کیلومتر و صد و نود و پنج متر است برگزار می کنند (فتحی : ۷۶).
  ــ (۱):  هریک از شهرها و دهکده های یونان ظاهراً در ابتدا موطن قبیله ای بود که به نام خدایان پهلوان معبود آن قبیله خوانده می شد. چنان که نام آتن (آتنای athenai) مأخوذ از نام الهه آتنا athena بود. آتنا دختر زئوس و یونانی ها او را مظهر اندیشه، هنر، دانش ها و صنعت می دانستند.  مشروح در اینجا.
 چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
چوپان کُرد (۱) مازندرانی
      در تاریخ طبرستان از چوپانی در زمان خوارزمشاهیان یادی شده، که به خاطر نجات سرزمینش از دست دشمنان خونریز جان خود را از دست داد. به نوشته ابن اسفندیار: «هنگامی که جلال الدین محمود سلطان شاه، پسر کوچک ایل ارسلان خوارزمشاهی در سال ۵۶۷ ھ- ق به طبرستان لشگر کشید مؤید آیبه سردار جلال الدین محمود تا نزدیکی تمیشه ساری پیش روی کرد که در آن جا، بیشتر سرداران علاءالدوله حسن باوندی همراه با مردم در برابرسربازان خصم غیورانه دفاع نمودند. که سربازان مؤید آیبه موفق شدند چهار هزار نفر را در تمیشه به قتل برسانند.
      اصفهبدعلاءالدوله حسن باوندی، پسر شاه غازی رستم همین که از حمله دشمنان آگاهی یافت، سردار معروف خود مبارزه الدین ارجاسف را با چهارصد نفر به کمک سرداران ومردم تمیشه فرستاد.
      ارجاسف از راه «لاکش» به بالای« تمیشه» به موضعی به نام «اینامه» رسید؛ اما او نتوانست کاری انجام دهد.
      به هر روی مؤید آیبه از تمیشه به ساری رفت و آن جا را غارت و تاراج کرد و آتش زد که در آن جا هیچ عمارت سالمی نماند. اصفهبد علاءالدوله حسن تصمیم گرفت که به «فریم» رود چون به حد شارمام (چارمان یا چهارمان) (۲) رسید، موید آیبه برادر خود قوشتم را به جانب او فرستاد. در آن هنگام چوپانی کُرد گوسفندانش را به چرا برده بود چون آن ها را دید و مسیرحرکت شان برایش معلوم شد پیش خود گفت: اگر آن ها ناگاه بر علاءالدوله حسن بتازند لشکریان او شکست خواهند خورد و مردم تبرستان مورد تاراج و نابودی قرار خواهند گرفت.
      درآن هنگام، چوپان شیر مرد، گوسفندانی را که تمام دارائی اش محسوب می شد، رها و در کوهستان صعب العبور، شروع به دویدن کرد، بدون آن که لحظه ای درنگ کند. آن هایی که در کوهستان دویده اند، می دانند که چنان مسیری بسیار توان فرسا است. چه آن هنگام که بخواهی از سرآشیبی کوه به بالا روی و یا در زمانی که بخواهی از سرازیر کوه به پایین بدوی.
      مرد چوپان بدون آن که در جایی بایستد، دویدن را ادامه داد تا به علاءالدوله حسن باوندی رسید و در چند کلمه کوتاه، او را از تعقیب دشمن بدسگال آگاه کرد و آن گاه چون از فرط خستگی قادر به ایستادن نبود، فرو غلطید و جان به جهان آفرین تسلیم کرد. او در خاکی جان و تمام هستی اش را هبه کرد که همیشه جایگاه مردم آزاده و غیور بود. آری او مُرد و غرورش برای ما باقی ماند.
      اصفهبد و سپاهیان او که چنان آزادگی را دیدند تصمیم گرفتند در همان مکانی که ایستاده بودند اسکان یابند. به نوشته ابن اسفندیار: «اصفهبد به لشگر خود گفت: حد گریختن همین بود بعد از این مردی را کار باید فرمود» (ابن اسفندیار، ۱۳۲۰، بخش دوم : ۱۱۶).
      آن گاه اصفهبد لشگریان را به دسته های منظم تقسیم کرد و باآرایش کامل جنگی، در انتظار قوشتم ماند.
      قوشتم بدون توجه به آن که اصفهبد با تمام امکانات خویش در کمین او نشسته است، مقتدرانه و به دور از تشویش جنگ، با سپاهیانش به پیش می رفت که ناگاه لشکریان اصفهبد هم چون شیرژیان بر آن ها یورش بردند. در همان ابتدای جنگ آرایش جنگی قوشتم به شدت از هم گسست و عنان کار از دست او خارج شد و در مدت کمی تمام سپاهیان او کشته شدند و قوشتم توانست با مشکلات فراوان به تنهایی جان خود و چهار سوار دیگر را از آن مهلکه نجات  دهد و بگریزد.
      به هرروی موید آیبه دانست که اصفهبد با لشکریان جان از کف داده خود به ساری خواهند رفت؛ بنابراین وی به همراه سلطان شاه فرار را برقرار ترجیح داد و به سوی گرگان گریخت» (تاریخ طبرستان، ۱۳۲۰  : 117-116).
  ــ (۱):  عده ای از محققان هم چون رابینو، ورود عده ای از کُردها را به منطقه شمال بخصوص مازندران را از زمان صفویه به بعد می دانند و عده ای دیگر بر آن باورند که مهاجرت کردها در زمان قاجاریه یعنی در هنگام زمامداری آقا محمد خان صورت گرفته  که اگر واقعاً آن چوپان یک فرد از مردم مناطق کردستان بوده، که به مازندران آمده بود، باید در بارۀ نظریه و نوشته های پیشین، تجدیدنظر صورت گیرد.
      البته عده ای از دوستان اهل قلم که در این باره با آن ها صحبت شد، برآن باورند که که واژه کُرد در این موضوع، همان معنی چوپان را می دهد، که در لغت نامه ها به خصوص  لغت نامه دهخدا از آن یاد شده است؛ بنابراین به اعتقاد آن دوستان این واژه کُرد هیچ ربطی به مردم کردستان ندارد.
  ــ (۲):  رابینو در کتاب سفرنامه مازندران و استرآباد، بارۀ شارمام نوشته است «چهارامام همان فریده یا قصبه ساحلی چهارمان یا چارمان می باشد که سابقاً شارمام یا شارمان نام داشت» ( رابینو ۱۳۶۵: ۲۴۴).
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
نتیجه
      در زمان خوارزمشاهیان در سال  567 ھ- ق حمله ای توسط جلال الدین محمود سلطان شاه، خوارزمشاهی به تبرستان انجام شد که سردار او مؤید آیبه تا  ساری را تصرف کرد که در پی آن چندین هزار نفر در آن حمله کشته شدند. موید آیبه برادرش قوشتم را به قصد شبیخون و نابودی علاءالدوله حسن باوندی و سربازانش روانه کرد، که در مناطق کوهستانی، چوپانی متوجه موضوع شد؛ بنابراین گله خود را در کوهستان رها و شروع به دویدن کرد و خبر آن تصمیم را به اطلاع اصفهبد حسن رسانید که پس از انجام آن کار، درگذشت.
      از نکات نوشته شده درمورد مرد یونانی و چوپان مازندرانی می توان این گونه نتیجه گیری کرد که: مردی که از ماراتون تا به آتن دویده بود، پیام دهنده پیروزی بود و در مابین مسیرش کسی یا سپاهیانی نبودند که جلوی اورا بگیرند تا مورد باز خواستش قرار دهند؛ بنا براین وی بدون بیم و هراس تمام مسیر را دوید.
      در حالی که کُرد مازندرانی خبر یک حمله یا یورش را برای اصفهبد می برد و امکان آن را داشت که در بین راه یا در طی مسیرش دستگیر شود و احیاناً پس از شکست اصفهبد اگر او زنده می ماند به اتهام خبررسانی حتماً دچار شدید ترین مجازات قرار می گرفت.
      مسیری را که مرد مازندرانی طی کرد بیشتر مناطق کوهستانی بود و مشکلات راه برای او چندین برابر راهی بود که مرد ماراتون طی کرد.
 چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
منابع
کتب:
  1 ــ  ابن اسفندیار ، بهاء الدین، (۱۳۲۰)۰ تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران: کلاله خاور.
  2 ــ  پیرنیا (حسن )، مشیرالدوله، ایران باستان، ج اول، چاپ دوم، تهران: ناشر دنیای کتاب.
  3 ــ  رابینو ، ه_ ل،(  1365 ) 0 سفرنامه مازندران و استر آباد ، ترجمه وحید مازندرانی ، تهران :  شرکت  انتشارات موسسه علمی و فرهنگی.
  4 ــ  ویل دورانت، (۱۳۸۰)، تاریخ  تمدن (یونان باستان)، ترجمه ا- ح – آریانپور و فتح الله مجتبائی، هوشنگ پیر نظر  ، ج دوم  ، چ هفتم ، تهران : شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
  5 ــ  فتحی، هوشنگ، تاریخچه و مقررات ورزشها.
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
پرسشها و پاسخها
   پرسش انوش راوید:  در دوران میانه اسلامی ایران،  ملی گرایی و کارهای ملی خیلی ضعیف و کم دیده شده است، بیشتر کارها و اقدامات بر اساس نیاز و آموزش دینی بود.  چند پرسش مهم برای این داستان وجود دارد.
      در داستان دروغی ماراتن،  سعی شده ناسیونالیسم یونانی را نشان دهند،  ولی در این داستان نوشته شده:  "صحنه کشتار مردم ساری و تمیشه و افراد فامیل و دوست و آشنا و کودکان بیگناه را پیش خود مجسم می کرد و می دوید"  در اینجا هیچ نشان و سند دینی و ملی وجود ندارد،  فقط نشان قبیله ای است.
پرسشهای پیش آمده:   
  1 ــ  آیا چوپان کرد مازندرانی دید ملی گرایی داشت؟
   پاسخ انوش راوید:  بله او دید ملی داشت،  در آن زمان دید ملی یک چوپان و یک فرد عادی اجتماعی محدود به دانش جغرافیای او از مکان هایی بود،  که می دانست.  در دروغ ماراتن عدم توجه به دید آن زمان بخوبی نشان می دهد،  که این داستان ساختگی است.  زیرا در یونان باستان هر دولت شهر یک بار ملی برای دید و دانش باشندگان آنها بود.  دید کلی برای دید یک جغرافیای وسیع بمنظور ملی برای مردم در دوران تاریخ جدید،  با پیدایش نقشه های کاغذی پدید آمد.
  2 ــ  آیا کار چوپان کرد مازندرانی بخاطر یک حرکت دینی بود؟
   پاسخ انوش راوید:  بله دید دینی و ملی داشت.  جمع این دو،  یعنی دید دینی و ملی،  از بدو پیدایش تمدن شهر نشینی همراه مردمی بود،  که توانایی دید و دانش آنها اندک به آموزش های محدود و محلی بود.  
  3 ــ  چوپان کرد مازندرانی چه دین و مذهبی داشت،  و حاکمان دوست و دشمن او چطور؟
   پاسخ انوش راوید:  اهالی مازندران در زمان ساسانیان،  در دو گروه دینی میترایی  اشکانی،  و زرتشتی ساسانی بودند.  بعد از اسلام در روند فعالیت کشوری باوندیان،  علوی شدند.  باوندیان دوران چوپان کرد مازندرانی علوی بودند،  و سلجوقیان و خوازمشاهیان سنی بودند.  جنگ میترایی و زرتشتی و فرقه های آنها،  و بعد،  شیعه و سنی و گرایش های مختلف آنها،  در منطقه جغرافیایی ایران تاریخی،  هم صدمات به ایران رساند،  و هم باعث رشد و تکامل تاریخی جهان شد.
      البته یاد آوری نمایم تاریخ هایی،  که درباره سلوجوقیان و بویژه خوارزمشاهیان در کتاب هایی مانند لینک زیر نوشته شده،  مورد تأیید من نیست.  شاید روزی اسناد و آثار واقعی تاریخی از آن دوران کشف شود،  تا بتوان تاریخ واقعی از آن دوران نوشت. 
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
    توجه و مهم:  تارنمای ارگ ایران تنها برای آگاهی رساندن درباره موضوع های تاریخی و جغرافیایی نیست.  سعی من در این است،  که درباره روشنگری و روشنفکری مطالعه نمایم و آنرا در ارگ ایران پیاده نمایم.  این موارد شامل سه اصل مهم است:
   آگاهی رسانیدن های جدید،  در ارگ ایران سعی در ارائه دانش های جدید،  در تاریخ و جغرافیا می شود.
   شک در دانش و بینش قبلی،  همیشه می گویند که علم با شک در دانش و بینش قبلی،  رشد و تکامل می یابد.
   روحیه پرسشگری و مطالبه گری،  در این وبلاگ همیشه از این بابت گفته و نوشته شده،  و صفحات زیادی پرسش و پاسخ دارد.
  چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
چوپان کُرد مازندرانی قهرمان گمنام
لوگو پرسشگر و مطالبه گر باشید،  عکس شماره ۱۶۲۵.
. . . .
مستندهای مربوط
مستندهای بیشتر را در آپارات وبسایت ارگ ایران ببینید،  لینک آن در ستون کناری
    توجه ۱:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.
   توجه ۲:  جهت یافتن مطالب،  یا پاسخ پرسش های خود،  کلمات کلیدی را در جستجو های ستون کناری وبلاگ بنویسید،  و مطالب را مطالعه نمایید،  و در جهت علم مربوطه وبلاگ،  با استراتژی مشخص یاری نمایید.
   توجه ۳:  مطالب وبسایت ارگ ایران،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شود،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به ارگ ایران مراجعه نمایند.